تفسير سوره حمد - جلسه بيست و نهم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام
با توجه به مقدماتی که در رابطه با حمد بیان شد تقریباً روشن شد که تحقق حمد به این نیست که انسان کلمه الحمدلله را به زبان جاری کند و به همین قناعت کند الحمدلله با زبان باید آخرین مرحله حمد قرار گیرد نه اولین مرتبه حمد، به این معنا که انسان وقتی صفات حق را شناخت بینقص و بیعیب بودن او را شناخت و اورا متصف به همه صفات کمالیه یافت، در قلب او میشود محمود واقعی که جمیع محامد بازگشت به او دارد و ما سوی الله همه میشوند مخلوق و فعل زیبای اختیاری او، مخلوق هر کسی باشد و هر چه باشد قابل پرستش نیست، چرا که ذاتاً فقر است و فاقد همه کمالات و ارزش هاست اگر کمال و ارزشی در او ظهور کند مربوط به حضرت محمود است، مال خودش نیست، مخلوق، استقلال در چیزی نداریم پس موجودی که فقر محض است و به قول فلاسفه ممکن است که یک شعر هم در کنارش میخوانند مرحوم صدر المتألهین در جلد اول اسفار هم کنار آن همه جملات عربی زیبا و انشاء خوبش، این شعر فارسی را آورده است:
سیه رویی ز ممکن در دو عالم
جدا هرگز نشد والله أعلم
این سیه رویی همان فقر ذاتی کل موجودات است که حالا این عنوان را خدا برای انسان در قرآن ذکر میکند ﴿یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ﴾ معنایش این نیست که شما گدای آب و نان هستید یعنی ذات شما فقیر و ندار است آنچه که دارایی دارید فضل خدا به شماست، رحمت خدا به شماست، احسان خدا به شماست، لذا اهل حال همیشه این فقر را در یاد خودشان حفظ میکردند، با حفظ این فقر ذاتی در خودشان از رذائل اخلاقی در امان میماندند یا دچار غرور کبر و عجب و منیت نمیشدند یعنی با خودشان حدیث نفس نمیکردند که حالا مغرور به چه باشیم، ما چیزی نداریم متکبر برای چه باشیم ما که چیزی نداریم.
در آن بخش دوم دعای عرفه حضرت سید الشهداء به پروردگار عرض میکند در عین عالم بودن هم جاهلم چه برسد به جاهل بودنم که آن جا که چه هستم؟ در عین این پول کمی که دارم غنی در عین غنی بودنم فقیرم، چه برسد در فقرم که آنجا چه هستم؟ در عین غنی بودنم فقیر هستم یعنی این که این غنای من که مال خودم نیست، این علم من مال خودم نیست خوب وقتی که جمیل اختیاری برای او روشن شد که ما سوی الله است و صادر از حق است و این ما سوی الله فقر ذاتی دارند یا به تعبیر فلاسفه ممکن است، در تعریف ممکن هم میگویند موجودات عدمش مساوی است، خوب یک روزی ممکن نبوده است چه تأثیر برای خدا داشته است، الان هم هست چه تأثیری برای خدا دارد، وجودش که ضروری نیست، اگر همان عدم بر عدمیتش بماند مانعی پیش نمیآید حالا هم که تاریکی عدم را برطرف کرده است و منور به وجود کرده است یعنی خلقت برخدا واجب نبوده است، بر خدا ضروری نبوده است او فعال ما یشاء است، میخواهد انجام میدهد، نمیخواهد هم انجام نمیدهد، این تعریف ممکن است عدم دو طرفش نسبت به ممکن مساوی است،
بعد از طی این جاده معرفت به محمود که دارای صفات کمال است و صفاتش بینهایت است و معرفت به ما سوی الله که ممکن است مخلوق است فقر ذاتی دارد و استقلالًا هم هیچ کدام از ماسوی الله اثری در ما ندارند و در هیچ کجا ندارند، بحث طاعت از ما سوی الله را البته آن جایی که خدا اجازه اطاعت داده است که آن طاعت طاعت خود اوست ﴿مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾ اینجا استثنا کنید طاعتی که به إذن الله صورت میگیرد، آن طاعت طاعت خداست، بحث طاعت از مخلوق از ممکن و از موجودی که فقر ذاتی دارد و بحث معبود گرفتن او دیگر پنبه اش رشته میشود، انسانمیشود یک موحد به معنای واقعی و موحد هم به وحدت پروردگار اعتقاد پیدا میکند هم به این که معبود واحد پروردگار و شایسته عبادت است.
در این فضای اعتقادی و عملی که قرار گرفت حالا با زبانش هر نعمتی یا هر عبادتی یا هر فضیلتی یا هر جمیل اختیاری بگوید الحمدلله اینجا زبان کارش باید آخر جاده ظهور کند یعنی باید این مسیر طی شود و انسان موحد واقعی شود و در گردونه هستی محمود هم قرار گیرد چون او را شایسته اطاعت و بندگی میبیند. حالا اگر بگوید الحمدلله؛ الحمدلله اش با این پایهها و مایهها آثار خود را در دنیا و آخرت ظهور میدهد. اما اگر آدم در این فضا نباشد نه در فضای معمول به محمود نه در فضای بندگی نسبت به معبود هر کاری که کند کار فایدهای ندارد، بر فرض که در کنار آن کار هم الحمدلله بگوید آن الحمدلله سودی ندارد. شما در قرآن مجید هم میتوانید ببینید که کار زبان باید آخر انجام گیرد یعنی بعد از عارف شدن به محمود و تسلیم شدن در مقابل محمود و لذا میبینید از بهشتیها نقل میکند ﴿وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾ (1) آخر دعواهم نه اول دعواهم، یعنی اینها در دنیا معرفت الله برایشان تحقق پیدا کرد، عبادت الله هم تحقق پیدا کرد حالا وارد قیامت شدهاند و حق شان است بروند بهشت ﴿الَّذِینَ یرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ (2)
بهشت را ارث میبرند شما در باب ارث لمعه هم حتماً خواندید یا در درس خارج که ارث عاملش یا نسب است یا سبب است. چرا خدا اهل بهشت را میگوید وارث، این ارث شان بر چه اساسی است به چه نسبت دارند یا به چه سبب اینها نسبشان عبادت الله است، سبب شان طاعت الله است، چون سبب و نسب ارث در ایشان وجود دارد از اینرو فردوس را از پروردگار به ارث میبرند در آنجا بعد از این که میبینند درون و برون شان در دنیا تسلیم حضرت محمود بوده است و غیر او را شایسته معبود بودن نیافتهاند و لا اله الا الله در جوانب همه زندگی تحقق دادهاند، اول آمدهاند گفتهاند: لا اله یعنی طاغوت حذف، بت حذف، ثروت حذف، رذائل حذف، الّا الله، خدا انتخاب شود عبادتش انتخاب شود یعنی در خوردنشان، سرو کارشان با لا اله الا الله بوده است لا اله لقمه حرام نه الا الله
﴿رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ﴾ یاکلوا من الطیبات و اعملوا صالحاً یعنی ردپای نفی کل معبودها و ظهورپروردگار در زندگی شان حتی در گریه و خنده شان هم پیداست در نگاهشان، در منششان، در رفتارشان، وقتی بهشت بیشتر به این حقیقت پی میبرند حالا حمد را زبانی میخوانند یعنی دنباله حمد اعتقادی و عملی با زبان حمد خدا گویند چون در آیه شریفه ﴿دَعْواهُمْ﴾ دارد ﴿آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾ پس ما اگر بخواهیم الحمدلله حقیقی را بگوییم باید آن سفر را طی کرده و آن حقایق در وجودم محقق شود، عالمانه و عاملانه بگویم الحمدلله اما چنین فضایی نداشته باشم حالا کار خوبی کنم یا کار خوبی ببینم یا نعمتی باشد یا نه،
نعمتی برای دیگری باشد بگویم الحمدلله این الحمدلله الحمدلله نیست، چهار آیه از قرآن برایتان قرائت کنم که ببینید گاهی هیچ چیزی به درد آدم نمیخورد، یک عمری ممکن است کار مثبت کند ولی قولش و فعلش چون در فضای عبودیت واقعی نبوده، نابود میشود و به درد نمیخورد. آیات 17 و 18 سوره توبه آمده است: ﴿ما کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ﴾ پیامبر اینها را دعوت به توحید و قیامت میکرد میگفتند: ما میرویم مسجد الحرام را تعمیر میکنیم دیوارهایش خراب شده است بیت دارد میریزد عملگی میکنیم معماری میکنیم بنایی میکنیم پول میگذاریم پروردگار هم فرمود شایسته اینها نیست تعمیر مسجد کنند اصلًا حقشان نیست، درخورشان نیست
«ما کانَ» یعنی درخورشان نیست یعنی شایسته اینها نیست حالا اگر بروند این کار را کنند اینهایی که ﴿شاهِدِینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکفْرِ﴾ دیگر خودشان می دانند بت پرستاند اگر تعمیر کنند پول حسابی هزینه کنند یک پرده گران قیمت برای مسجدالحرام بگذارند، مسیر صفا و مروه را تعمیر کنند، کاری که خاندان مشرک و کافر سعودی میکند ﴿أُولئِک حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ﴾ چون این کار در فضای بندگی خدا نبوده است یعنی کل کار لله را کم دارد و هر کاری و هر عبادتی و هر پول خرج کردنی، لله نباشد این میشود ﴿أُولئِک حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ﴾(3)برایشان مایه خشیه نیست چون ما سوی الله کلشان فقر ذاتی دارند، از چه آنها بترسند عظمتی ندارند که خشیه پیدا کنند فَعَسی عسی در این جا به معنی امید صد در صد است شاید بر خدا جایز نیست ﴿أُولئِک أَنْ یکونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ﴾
إهتدا از باب افتعال یعنی راه یافته اینها جادهرسیدن به خدا و بهشت را خوب پیدا کردهاند، حالا آنی که از حوزه عبودیت بریده خیلی عجیب است از تمام فیوضات حق محروم است ما بالاتر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که نداریم ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ﴾ تو با این دلت با این زبانت با این مستجاب الدعوه بودنت برای اینها از من طلب مغفرت بکنی یا نکنی ﴿إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً﴾ هفتاد بار تو که عزیز ترینبنده منی به من بگو خدایا اینها را بیامرز ﴿فَلَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ﴾ لن نفی ابد میکند این طور که در ادبیات خواندیم هرگز خدا اینها را نمیبخشد ﴿ذلِک بِأَنَّهُمْ کفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ چون نه تو را قبول دارند نه مرا، اینها مرحله اعتقادی شان خراب است مرحلهعملی شان هم خراب است
﴿وَ اللَّهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ﴾ (6) فسق در زبان قرآن یک اصطلاح زیبایی است که از خود عرب قبل از بعثت گرفته شده است، اعراب قبل از بعثت وقتی خرما از آن غلافش در میآمد میگفتند «فسق النخل» نخل فاسد شد یعنی خرما از جلدش در آمد خدا این کلمه را در قرآن استعمال کرد، فاسقین یعنی کسانی که از چارچوب انسانیت، اخلاق، عبادت خدا در آمدند این خرابی عملشان آن هم خرابی اعتقادشان حالا هر چه کار خوب کردهاند ﴿فَلَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ﴾ در حوزه عبودیت واقعی عبودیتی که آمیخته با شرک نباشد حتی شرک خفی، چون ببینید ما گفتیم وقتی محمود را شناختیم ما سوی الله را هم شناختیم، شایستگی در محمود دیدیم که فقط از او اطاعت کنیم و فقط برای او بندگی کنیم برای ما توحید خالص حاصل میشود دیگر حالا بعد از این مسیر هر چه الحمدلله بگوییم پاداش عظیم دارد چون این جا حمد خدا نهایت ندارد باید مزدش هم نهایت نداشته باشد،
اینها در جهت اعتقادی ﴿ذلِک بِأَنَّهُمْ کفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ در جهت عبادتی هم ﴿وَ اللَّهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ﴾ (7) اینها عبادت کردند اما نه خدا را، بلکه بت و هوای نفسشان و طاغوت را عبادت کردند و دین ایشان لقلقه زبان است «والدین لَعِقٌ علی السنتهم» (8) باز به پیامبر میگوید: آیه 80 ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾ اما در آیه 84 ﴿وَ لا تُصَلِّ عَلی أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلی قَبْرِهِ﴾ هرگز بر یکی از این موجودات پست و خطرناک نماز میت نخوان ﴿وَ لا تَقُمْ عَلی قَبْرِهِ﴾ سر قبرشان هم نرو اینها حیوانی هستند که در این قبر دفن شدهاند ﴿بِأَنَّهُمْ کفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ گندیده بودن شان مال کفر به خدا و پیامبر است و ﴿ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ﴾ (9) همهشان مردند در حالی که از چارچوب ایمان و اخلاق و انسانیت خارج بودند، تمام این لطائفی که در آیات عنایت فرمودید به همه نشان داد که اصلًا حمد کدام حامد درست است و کی باید حامد حمد بکند. آن حمد درست ببینید حالا برای آدم چه میکند.
زین العابدین میفرماید: حمداً یک حمدی را نمیخواهیم نه بازی زبان را ما یک حمدی را میخواهیم که در فضای معرفت به محمود و تسلیم بودن به محمود و عبادت به محمود انجام بگیرد که به وسیله این حمد «نعتق به من الیم نار الله الی کریم جوار الله» (10) این حمد ما را از آتش دردناک قیامت نجات دهد و این حمد ما را روانه جوار با ارزش خدا قراردهد «حمداً یفضل سائر الحمد» ما یک حمدی میخواهیم که برتری بر حمد همه حامدان داشته باشد چقدر برتر باشد و با ارزش «کفضل ربنا علی جمیع خلقه» که اصلًا این حمد ما حامدین است و با حمد موجودات قابل مقایسه نباشد چنان چه خود حق قابل مقایسه با خلقش نیست «حمداً لا منتهی لحده» ما حمدی را میخواهیم که مرزی برای حدش نباشد «ولا حساب لعدده» اینها همه در دل همان حمد مثبت است و الا ما که حمد بی حساب با زبان نمیتوانیم کنیم،
یک حمدی کنیم که حسابش را کسی نتواند برسد ولی همان الحمد الله در فضای معرفت الله و عباده الله میشود حمد بی حساب «ولا حساب لعدده و لا مبلغ لغایته» که به پایان هم نرسد و نهایتی نداشته باشد «ولا انقطاع لأمده» زمانش هم قطع نشود این هم در پرونده جریان داشته باشد که میتواند جریان داشته باشد ﴿وَ نَکتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ﴾ (11) حمداً این را با مقدمات قبل نسبت بگیرید «حمداً یکون وصله الی طاعته و عفوه» ما حمدی را میخواهیم که به طاعتش و عفوش وصل کند. یک حمدی که در فضای معرفت عبودیت انجام گیرد «وسبباً الی رضوانه» باعث شود ما به رضایت او برسیم «وذریعه إلی مغفرته» دستگیرهای باشد برای این که آن حمد ما آمرزش خدا را جلب کند «وطریقاً الی جنّته و خفیراً من نقمته» حمدی که برای ما پناهگاه باشد از عذاب و انتقام خدا «وأمن من غضبه و ظهیراً علی طاعته» این پشتوانه ما باشد بر طاعت پروردگار یک حمد بعد از طاعت دیگر که این حمد طاعت ما را قوی تر کند «وحاجزاً عن معصیته» (12) حمد ما فقط در فضای بندگی باشد که جلوی ما را از افتادن در بند گناه بگیرد، نه این که بگویم الحمدلله بعد هم بروم ربا بخورم، در گوش مظلوم بزنم و حق دیگری را ببرم.
واقعاً حامدان را اگر آدم شناسایی کند خیلی برای او عجیب است. مرحوم آخوند خراسانی یا شیخ انصاری که به طلبه خارج خوان آن زمان پول عراق که پول عثمانی بوده است به ایرانی بگویم یک تومان میداد یعنی ده ریال خرج شان را میداده است. یک روز یکی از شاگردانش سر برج به شیخ گفت: که حقوق این برج مرا هشت ریال بدهید، شیخ گفت: پولی برایت رسیده است، گفت: نه از ایران هیچ چیزی برای ما نمیآید اما آن یک تومانی که برج قبل دادید سهم امام بوده است؟ شیخ گفت: بله، طلبه گفت: مابا هشت ریالش گذراندیم، دو ریال اضافه آمده است شرعی نیست لذا شما هشت ریال بدهید، ببینید وقتی آدم در اوج معرفت به خدا و عبودیت باشد از دو ریال حلالش هم فرار میکند، امام صادق میفرماید: فضلًا عن الحرام حالا اگر هیچ چیزی هم نمیگفت واقعاً این دو ریال مشروع نبوده است یا بالاخره از طرف امام عصر حقش بوده است اما نتوانسته است تحمل کند دو ریال را گفته است کم بگذارید «وحاجزاً عن معصیته و عونا علی تأدیه حقّه و وظائفه» یک حمدی باشد که در فضای حق ادای خدا و ادای مسئولیتهای بندگی انجام گیرد «حمداً نسعد به فی السّعداءمن»
«اولیائه» که با این حمد در گروه سعادتمندان از عاشقانش در آییم «ونصیر به فی نظم الشهداء بسُیوفِ أعدائه» قرار گیریم در سلک کسانی که با اسلحه دشمنان خدا شهید میشوند «انه ولی حمید» (13)
______________________________