لطفا منتظر باشید

تفسير سوره حمد - جلسه بيست و هشتم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام 

درباره کلمه پر معنای الحمد بیان شد که حمد حامد و محمود دارد. حامد حمد تمام موجودات عالم‌هستند. هر کس به زبانی سخن از وصف او می‌گوید، انسان هم یکی از گروه‌های حمد کننده در عالم است، طرف دیگر حمد محمود است. اغلب آیات قرآن که حمد را با تسبیح ذکر کرده‌است نشان دهنده این است که ما محمودی را حمد می‌کنیم که از هر عیب و نقصی پاک و منزّه است و این محمود هم خالق است، هم رازق است، هم رب است، هم غفور است، هم ودود است، هم سلام است، هم مؤمن است، هم مهیمن است، عزیز و جبار است.

هزار صفتی که در دعای جوشن کبیر آمده است و هر حمدی که به دنیا برای یک فعل اختیاری زیبا برای غیر از خدا صورت گیرد. چون تمام مایه همین مایه وجودی که همین فعل زیبا انجام داده است از وجود مقدس پروردگار است. پس در حقیقت حمد یک موجود غیر خدا به خدا بر می‌گردد؛ بنابر این جنس حمد به حضرت حق بر می‌گردد جمیع محامد به او برمی گردد. اگر الف و لام استغراق هم باشد تمام افراد حمد که قابل شمارش نیست باز به او بر می‌گردد با دقت عقلی و با دقت عرفانی حامد را به این نتیجه می‌رساند که ما سوی الله هیچ کاره‌اند، تمام ما سوی الله ابزار قدرت حق‌اند که خود حضرت حق این ابزار را آفریده است.

علم و حکمت و اراده و قدرت او ابزار را برای تحقق اهداف به کار می‌گیرد؛ مثل ابر برای باران به این معنا که هیچ کاره‌اند، ولی هیچ کاره بودن معنی اش جبری نیست که جبریون می‌گویند حداقل نسبت به ما که موجود مختاریم یا جن که موجود مختار است هیچ کاره‌اند، ولی استقلالی در هیچ حرکت و آثاری ندارند این وجود مقدس حضرت حق است که از کانال وجود آن‌ها آثار لازم را ظهور می‌دهند اگر چنین مسیر دقیق و لطیفی را ما نسبت به حمد سیر کنیم تمام بت پرستی‌ها، هوا پرستی‌ها، شخص پرستی‌ها، عنصر پرستی‌ها، به حقیقت باطل می‌نماید.

در مقابل دیده ما که معرفت به حقیقت حمد پیدا کردیم، اولًا عقل اقتضا می‌کند و بعد هم شرع در این زمینه عقل را کمک می‌دهد که ما صد در صد و با همه وجود تسلیم وجود مقدس او باشیم و از طریق درک مفهوم حمد به این نتیجه برسیم که ماسوی الله هیچ کاره‌اند نه به معنای سلب اختیار از مختاران زیرا مختاران، هم ابزار او هستند شما در این زمینه به اواسط سوره مبارکه نمل مراجعه کنید از آن جایی که پروردگار عالم بین‌خودش و بین غیر خودش که معبود غیر اهل توحید شده‌اند، مقایسه می‌کند و سوال می‌کند که آن آیات بسیار آیات مهمی است یکی هم همین آیه‌ای است که شما باید در تحقیقاتتان در قبول و رد آدم‌ها، آزادی داشته باشید وحشتی نکنید از این که حالا فلان عالم با کمال بزرگوار نظری را در یک آیه و یا در یک روایت دارد خود را مجبور به قبول ببینیم، نه چنین اجازه‌ای را نه عقل و نه شرع به ما می‌دهد شرع باب سؤال و نقد عالمانه و مباحثه را به روی ما باز گذاشته، این آیه شریفه از آیاتی است که پروردگار عالم‌بین خود وما سوی الله با سؤال مقایسه می‌کند که طرف را به توحید توجه دهد و از شرک آزاد کند ﴿أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ﴾  یا آنی که لا یجب المضطر إذا دعاه و لا یکشف السوء این آیه اصلًا دعا نیست همزه آیه همزه ندا نیست که ما حالا تسلیم توده مردمی شویم که می‌گویند 5 تا ختم امن یجیب برای حل مشکل ما بگیر.

همزه سوال است آیا کسی که اجابت می‌کند دعای مضطر را و یکشف السوء و سوء در این جا به معنی مشکل و سختی و درد و رنج است، کشف برطرف کردن یا رفع است یا دفع است. کسی که دعای مضطر را اجابت می‌کند و مشکل را برطرف می‌کند خداست یا این معبودهای قلابی که شما ساختید که اسم معبود روی او گذاشتید، اما این‌ها معبود نیستند.

اگر بیماری من معالجه می‌شود ما سوی الله به استقلال در علاج من کاره‌ای نیست، این پروردگار عالم است که باید به فکر طبیب بیاندازد، بیماری مرا بشناسد این کلام امام هشتم علیه السلام است که دوای مورد نظر را هم به من بدهد باز این کار را تمام نمی‌کنیم او باید اثر درمان کننده به دوا دهد، او باید اجازه دهد دوا درمان کند و الا اگر او اجازه ندهد بدن دوا را می‌گیرد اما درمان کننده نخواهد بود، مثل سرمایه داران که مریض می‌شوند بهترین دکترهای خارجی و شربت و دوا هیچ اثری نمی‌کند و می‌میرند، خدا باید عنایت کند. رحمت خدا باید اثر کند و ما سوی الله با وجود او اگر کار مثبتی کنند و ما آن‌ها را حمد کنیم در حقیقت به خدا بر می‌گردد.

پس حمد واقعی این است که حامد بر اساس آن حمد و تسبیح تسلیم وجود مقدس محمود شود تا حمدش با تسلیم به محمود، آثارش را در زندگی او آشکار کند. اما اگر این مسئله تسلیم نباشد یا قول یا عمل من خشک باشد، بی ربط به حضرت حق باشد، آن قول و عمل سودی نخواهد داشت که به من برگرداند یا برنگرداند، اصلًا بحث برگرداندن سود و برنگرداندن قابل طرح نیست. اگر حمد من حمد قولی تنها باشد یا عمل من بی ربط به حضرت حق باشد. من مطلب را از آیات سوره بقره مثال بزنم که بهتر روشن شود که حمد قولی طوطی وار به قول معروف و عمل پوک که ارتباطی به عبودیت ندارد ولی عملی است که در شکل عبودیت است، ولی ارتباطی به حضرت حق ندارد، اثری ندارد که به من برگردد یا برنگردد،

حالا این دو آیه را عنایت کنید که خود این دو آیه را حتماً نه تنها در مسئله‌ حج بلکه در همه زمینه‌ها برای مردم بگویید و ﴿مِنَ النَّاسِ﴾  نه همه مردم مِنْ مِنْ تبعیضیه است این آیه دنبال آیات حج است در حج که بعد وارد مسئله عرفات و مشعر و منا و چند روزمنا با واو عاطفه معلوم می‌شود. آیه در ارتباط با حاجی‌هاست که متأسفانه الان هم از این بعضی‌ها داریم! من یکی دو بار در سفر حج به چیزهای عجیبی برخوردم. مثلًا در کاروانی من مسافر هم بودم یک نفر خیلی گریه می‌کرد هم اتاقی هایش به من گفتند خیلی گریه می‌کند، حرف هم نمی‌زند، هر چه می‌پرسیم، فکر می‌کنم سفر اولش بود خیلی مدینه روی او اثر گذاشته است سکوت هم می‌کند بعد یک جایی من اورا دیدم، گفتم: دوستانتان ذکر و خیر شما را می‌گویند به سبب گریه زیادتان از خواب بیدار می‌شوندواقعاً گاهی شگفتی‌ها خیلی برای آدم دردناک است یعنی نمی‌تواند هیچ جوری باور کند که مردک احمق چه می‌گوید! یک هفته آمده بودیم روزهای اول دلم برای سگم تنگ شده است، طاقت ندارم اگر می‌شد گذرنامه مرا بدهند برگردد. این بعض الناس که در این آیه بوده است.

یا یک کسی شدید دچار وسوسه طهارت و نجاست بود خبر هم از اوضاع حج نداشت. وقتی وارد جده شد و توالت‌ها و دستشویی‌ها را دید و آن وقت هم شیلنگ نبود در دستشویی‌ها آفتابه‌های عرب‌ها هم مانند قوری بود یک مقدار شکم داشت اصلًا نمی‌شد مجرای بول تنها را با آن شست، چه برسد به نجاست، خیلی مشکل بود به خصوص در عرفات و منی بنده خدا وقتی این اوضاع را دید شدید مصّر شد تا برگشت. اگر انسان عبدالله باشد «کل شی‌ء طاهر حتی تعلم انّه قذر» (1) اگر نصف سد کرج را خالی کند در غسل باز هم می‌گوید پاک نشد، یا صد بار تکبیره الاحرام را بگوید باز هم می‌گوید نشد، یا ده بار ولا الضالین را بگوید باز هم از مخرج ادا نشد. این دیگر نماز خدا نیست، وضویی که قرآن گفته است واجب یک بار است، مستحب هم یک بار، بعضی‌ها مستحب را هم قبول ندارند.

شنیدم بعضی از فقها می‌گویند بار دوم حرام است، اما بعضی‌ها می‌گویند مستحب است، بار سوم حرام است. حالا من سی دفعه وضو بگیرم خوب وضوی اولم وضوی الهی است اما وضوی سی ام دیگر مال خدا نیست، چون مأمور به من دیگر وضو نیست، امر را ما در اصول خواندیم به محض این که من خواسته مولا را انجام دادم، عادی هم تحقق دادم، مولا نگفته است هر بار در وضو گرفتن لای همه ناخن هایت را نگاه کن که اگر یک رنگ مشکی در آن دیدی یک سوزن بردار پاک کن شاید چرک باشد یا در نافت ممکن است یک نقطه چرکی بسته شده باشد، گفته بشره را بشور، به من نگفته‌اند که انگشت بکن در نافت بچرخان، به ظاهرت غسل بده کاری به باطن ندارد که مأمور به در وسواس تحقق پیدا نمی‌کند

یا این کسی که برای یک حیوان نجس العین نشسته است زار زار گریه می‌کند، نمی‌گفت دلم برای زنم تنگ شده، دلم برای بچه هایم تنگ شده است ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یقُولُ﴾  چقدر این‌ها کم خرد و بدبخت و پست منحرفند که آمده‌اند مکه تمام مشاهد مشرفه را هم دیدند. تمام مواقف کریمه را هم دیدند. رفتند جایی که خدا فرمود ﴿وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً﴾  رفتند جایی که فرمود: کعبه ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾  صفا و مروه دیدند ﴿إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ﴾  دیدند فهمیدندکه هاجر به چه خلوصی رفت و آمد کرد، هفت بار رفت و آمدش تبدیل به صفا و مروه شد و ماندنی شد، خلوص ماندنی اش کرد، عرفات را دیدند، مشعر را دیدند، منا را دیدند، قربان کردن ابراهیم را دیدند اما وصل به هیچ کدام از این‌ها نشد.

نیامدند کنار کعبه بگویند این خانه که خانه پخش هدایت است، یعنی وحی اول آنجا به پیامبر نازل شد مرا متصل به هدایت واقعی کن، نیامدند صفا و مروه و در آن جا خلوص هاجر را پیدا کنند، نیامدند عرفات که یک خانه تکانی درونی قوی از گناه

کنند، مشعر هم همین طور، منا هم همین طور آمدند آنجا یک مقدار نشستند یک مقدار راه رفتند بعد دیدند همه دارند دعا می‌کنند قرآن می‌گوید این‌ها دست به دعا بلند کردند ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾  مفعول آتنا را هم خدا نمی‌گوید معلوم می‌شود آن‌ها نگفته‌اند مفعول که بیان نشده و چیز مجهولی را خواستند یا اگر در ذهن شان چیزی بوده است که به مصلحت شان نبوده است چون فی الدنیا ظرف است اگر برای ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾  این ظرف را متعلق به آتنا بگیریم یعنی ما خودت را نمی‌خواهیم؛ انبیاء ات را نمی‌خواهیم؛ ائمه را نمی‌خواهیم، مرگ با سعادت را نمی‌خواهیم ﴿تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ﴾  برزخ آبادی نمی‌خواهیم، قیامتی نمی‌خواهیم ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾  در همین چهار دیواری این آشپزخانه ما غیر از این که دیگر در دنیا نیست اگر این ظرف متعلق به آتنا باشد یعنی شکم و شهوت ما را سفره اش را آماده کن بقیه را هم برای خودت این آتنا فی الدنیا است. بعد پروردگار می‌فرماید:

 ﴿وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ﴾ (2) این‌ها جایی آمده‌اند که می‌شد آخرت را آباد کنند و به نعمت ابد متصل شوند ولی چون نخواستند، مرا نخواستند آخرت و هدایت را نخواستند ﴿وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ﴾  این آیه نکره در سیاق نفی است یعنی قیامت هیچ گیرشان نمی‌آید. برای ایشان روح که در دنیا کشته شد، عقل که مرد، قلب که مرد ﴿وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ﴾  در سوره فاطر آیه 22 است می‌گوید این هایی که گوش به حرفت نمی‌دهند این‌ها مرده هستند یعنی بدن، قبر روح و عقل و فطرت هم مرده در این قبر است آن مرده گوش ندارد بشنود ﴿ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ﴾ (3) آن کسی که می‌شنود بالأخره گوش دل شنوایی دارد، هنوز گوش و فطرت شنوایی دارد، این‌ها یک مشت قبر متحرک‌اند بدن قبر است شخصیت در این شخص دفن است، مرده است، این‌ها در قیامت بر فرض به بهشت بروند، اصلًا زمینه استفاده کردن از نعمت‌های بهشت را ندارند، چون این‌ها شکم هایشان را در دنیا از حرام پر کرده‌اند، جایی برای حلال نگذاشته‌اند چشم شان را از حرام پر کرده‌اند قدم‌های این‌ها دائماً در گناه بوده است پایی ندارند در بهشت حرکت کنند ﴿وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی﴾  این‌ها هیزم‌اند این‌ها به چه درد بهشت می‌خورند، حالا شمر هم خدا ببرد در بهشت، نه

یک قطره آب بهشت را می‌تواند بخورد، این می‌تواند حمیم جهنم را بخورد نه یک میوه‌بهشت را، این می‌تواند ضریع جهنم را بخورد یعنی آن علفی که جویده هم نمی‌شود، این دهان را برای خوردن مواد جهنم در دنیا آمده کرده است، حالا همه ملت بگوید خدایا ببخشش، خیلی خوب خدا ببخشد، برود در بهشت تمام گیرندگی‌های مربوط به بهشت را نابود کرده است، این هیزم است حالا آن کسی که در دنیا می‌خواهد بر فرض مفعول آتنا در ذهن خود باشد که فقط عناصر دنیاست دیگر ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾  هر چه میخواهم به او می‌دهد در دنیا،آیه را با یک آیه دیگر باید ببینیم در سوره شوری آیه 20 ﴿مَنْ کانَ یرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها﴾ (4) نه این دنیا را می‌خواهد من به او نمی‌دهم ﴿مَنْ کانَ یرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها﴾  یک مقدار به او می‌دهم

چون این تنها که نیست، شش میلیارد انسان و میلیاردها موجود زنده من سر این سفره دارم، همه را که کنار نمی‌زنم، این یک نفر را بگذارم سر این سفره، از دنیا یک خانه و یک مرکب و یک لباس و یک خوراک، حالا یک پولی هم اضافه بیاورد بماند بعد از خود یک وارث بدتر از خودش و او در قیامت به عنوان یار گنهکار گرفتار شود «من الناس من یقول ربنا آتنا»  یعنی این کل مکه‌اش عبادت نیست، همانی است که پیامبر فرمود یک عده‌ای حجشان سیاحت است، یک عده‌ای حجشان زیارت است، یک عده‌ای هم حجشان رسیدن به وصال محبوب است، این‌ها سیاحند حالا همیشه آلمان و انگلیس می‌رفته، حالا هوس کرده است مکه برود ببیند آن جا چه خبر است، آن جا هم که می‌رود می‌بیند همه دارند دعا می‌کنند این هم می‌گوید ما از غافله عقب نمانیم ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ 

با حذف مفعول یعنی ببینید آنقدر هم خواسته است، پست است که پروردگار حاضر نشده است مفعول را بیاورد این حذف مفعول خودش خیلی حرف می‌زند با انسان چون اغلب آیات محذوف دارند، یعنی نشان می‌دهند محذوف دارند و این محذوف‌ها خیلی حرف می‌زنند این که رفته است حج، حجش عبادت الله، طاعه الله نیست که آثار این عبادت الله ظاهر شود و آنجا دیگر نمی‌گوید و من الناس یعنی قاطی این‌ها یک گروهی هستند در این حج ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ یقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً﴾  و مفعول هم در آیه آمده است حسنه و فی الدنیا حسنه و ﴿قِنا عَذابَ النَّارِ أُولئِک لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کسَبُوا﴾ (5) البته این‌ها را هم ما مطلق حسنه دنیا و آخرت نمی‌دهیم برابر با ظرفیت شان، به اندازه ظرفیت حجشان، به اندازه اخلاص شان به آن‌ها می‌دهیم این‌ها بنده من هستند، این‌ها آثار عبودیت شان باید برایشان آشکار شود، باید صفا و مروه به آن‌ها سود دهد، باید طواف به آن‌ها سود دهد، این‌ها راه نرفته‌اند این‌ها عبادت کرده‌اند این‌ها در عرفات فقط ننشسته‌اند، روی خاک نصف روز عبادت کرده‌اند یعنی قدم لله برداشته‌اند، خالصانه برداشته‌اند این‌ها چرا ﴿أُولئِک لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کسَبُوا﴾ 

کسبوا در این جا یعنی همان عبادت‌شان به اندازه‌ زحمت‌شان، کسب‌شان، تحصیل‌شان و حرکت‌شان و جهاد و کوششان حسنه‌دنیا و آخرت دارند. امام صادق علیه السلام وقتی مورد سؤال قرار گرفتند از این آیه که یابن رسول الله حسنه در دنیا چه است؟ چقدر زیبا حضرت جواب دادند حسنه البته در این جا نکره است بالاخره یک معنی عامی دارد، الف و لام ندارد، حضرت فرمودند: حسنه‌در دنیا أخلاق درست است و معیشت فراگیر است، یعنی داشتن به مقداری که آدم محتاج به دیگران نباشد، به مضیقه و مشکل نیافتد، حسنه در آخرت هم رضای پروردگار و بهشت است.

آخرین آیات سوره آل عمران آیه 191 را ببینید از آن جایی که خدا می‌فرماید: ﴿الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً﴾  تا جایی که می‌فرماید خواسته‌های اینان را که در آیات قبل آمده است اجابت کردند و باید کسی که حرکاتش حرکات عبودیت واقعی است از آثارش بهره ببرد. حمد هم اگر واقعی باشد لفظی نباشد، حمد واقعی به این معنا که من محمودی را که شناختم او را حمد کرده ام که با شناخت او تمام ما سوی الله را بیکار دیده ام الا که ابزار دست او هستند، پس سر تعظیم در مقابل هیچ فرمانی به جز فرمان این محمود فرود نمی‌آورم، این حمد را برای دنیا و آخرت من خیلی کار خواهد کرد، من یک جمله‌دیگر از دعای زین العابدین بخوانم، حمد اگر پیاده شود «حمداً یرتفع منا الی أعلا علیین» 

این حمد ما را تا برترین جایگاه ملکوت ببرد ﴿مَرْقُومٌ یشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾  کنار پرونده‌ای که تو برای ما ثبت کرده‌ای که شاهد این پرونده بندگان مقرب، تواند یا ملائکه مقرب فرقی نمی‌کند هر دو طایفه پرونده را که ببینند خوشحال شوند «حمداً یرتفع منا الی أعلا علیین فی کتاب مرقوم یشهده المقرّبون حمداً تقرب به عیوننا» (6) حمدی که با این حمد دلمان خوش شود، چشممان روشن شود «اذا برقت الابصار»  وقتی که چشم‌ها به خاطر بدبختی صاحبش خیره می‌شود و «تبیض به وجوهنا»  ما آبرومند کامل بشویم در قیامت این سفیدی وجه اصطلاح است یعنی آبرومندی «اذا اسودت الأبشار»  زمانی که خیلی‌ها چهره‌ها بی آبرو می‌شوند یعنی حمد آنقدر کار از دستش بر می‌آید اگر این حمد حمد عبودیتی باشد یعنی وقتی دارم می‌گویم الله کسب من با حرام و حلال خدا میزان باشد، می‌گویم الحمدلله حرکتم با خواسته‌های او میزان باشد، الحمد لله سر در مقابل هیچ بتی فرود نیاورم، ورود به چنین حمدی البته که درِ مسیر أعلا علیین را باز می‌کند.

______________________________

(1) مستدرک الوسائل: 2/ 583، باب 30، حدیث 27494.

(2) بقره (2): 200.

(3) فاطر (35): 22.

(4) شوری (42): 20.

(5) بقره (2): 201- 202.

(6) صحیفه سجادیه: دعای اول، فراز 13.

برچسب ها :