لطفا منتظر باشید

تفسير سوره حمد - جلسه بيست و هفتم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام 

این گرایش لفظی یعنی اگر گرایش لفظی تنها باشد در شخصیت سازی انسان، در ارتباط پیدا کردن انسان به لقاء حق و قرب حق ابداً اثری نخواهد داشت. اما اگر گرایش گرایش حقیقی باشد که عبارت از تسلیم بودن در برابر تمام فرمان‌های پروردگار است، این گرایش شخصیت ساز است.

بعد از مدتی حالا به تناسب عمر انسان در هر حدی از عمر که این گرایش، گرایش حقیقی باشد یقیناً انسان معنون به تمام عناوین مثبت بیان شده در قرآن کریم می‌شود. مؤمن، محسن، صابر، متوکل، قاسط به معنی عدالت، مجاهد به معنای جنگ در میدان فیزیکی و جنگ با هوای نفس، این‌ها همه نتیجه گرایش حقیقی به پروردگار مهربان عالم است. اما گرایش اگر لفظی باشد حالا آدم روزی ده هزار بار هم الله الله بگوید، روزی ده هزار بار هم یارب یا رب بگوید، ولی در حوزه تسلیم به فرمان‌های پروردگار عالم نباشد و معبودش هوای نفسش باشد، یا شیطان‌های بیرونی و خارج از وجود باشد، مثل شیاطین جن و انس با این الله الله گفتن یا رب‌یا رب گفتن نصیبی و بهره‌ای نمی‌برد، سودی به او در معنویت و در روحانیت وجود نمی‌رسد.

نمونه خیلی روشن اش این است که وجود مبارک زینب کبری بعد از لحظاتی که از حضرت ابی عبدالله جدا می‌شوند و بر می‌گردند به طرف خیمه بعد از وداع، بیرون از خیمه امام هم می‌روند و ایشان می‌شنوند که از میدان صدای تکبیر می‌آید الله اکبر در گرایش حقیقی به الله اکبر انسان، به فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم» (1) این گرایش حقیقی به الله اکبر که پیش او پیش باطن او پیش اعتقاد او و پیش محبت او (الله اکبر من کل شیئ) و ما سوی الله همه اصغر می‌نمایانند پیش او و این همه اصغر آنقدر جاذبه ندارند که او را از اکبر من کل شی‌ء به جانب خودشان انصراف دهند و روی او را بر گردانند.

این گرایش گرایش حقیقی و اصیل است ولی وقتی زینب کبری بر میگردد می‌بیند سی هزار نفر با همدیگر می‌گویند الله اکبر، چه علتی باعث شده است بگویند: الله اکبر، هیجان زده هم می‌گویند الله اکبر این است که سر ابی عبدالله را از بدن جدا کرده‌اند و خود را پیروز می‌دانند و برای پیروزی بر امام به حق و کشتن او دارند می‌گویند الله اکبر، واقعاً این الله اکبر با سخن بچه بی سواد کم عقلی که در حیاط خانه اش فریاد می‌زند که کلاغ پرید این الله اکبر با این کلاغ پریدن چه فرقی می‌کند، چه اثری دارد.

این الله اکبر در الله اکبری که وجود انسان، روح انسان، قلب انسان، تسلیم فرمان‌های پروردگار عالم نیست، چه اثری دارد، برای شخصیت آدم چه کار می‌کند الله اکبر برای دنیای آدم و آخرت‌آدم چه کار می‌کند، این آدم مثل ربا خواری که مثلًا روز پنجم برج امروز صورت برداری کرده است که سی نفر باید امروز که روز پنجم برج است ربای پول‌های قرضی را به او برگردانند. حالا پشت ماشین نشسته است در ترافیک هم گیر می‌کند حوصله اش هم سر می‌رود برای او هم مشکل است در ترافیک ماندن تا ترافیک هم باز شود ممکن است ده بار هم بگوید لا اله الا الله.

کسی که در قرآن مجید خدا می‌فرماید: ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ﴾  که به نظر من آیه را باید این طوری معنا کرد بیشتر ترجمه‌ها عکس معنی کرده‌اند حالا شاید آن‌ها دلیل داشته باشند من دلیل شان را نمی‌دانم اما خود من در ترجمه قرآن هم که قبل از چاپ هم، چهار ماه مرکز مطالعات ترجمه کاملًا بررسی کرد و بیش از سه تذکر نداشت اینجا را هیچ تذکری نداشت ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ﴾  از طرف خدا و پیامبر به این‌ها اعلام جنگ کنید اما بعضی‌ها می‌گوید به این‌ها بگویید با خدا و پیامبر اعلام جنگ می‌کنند این‌ها که با ربا خواری خودشان دارند با قانون خدا می‌جنگند دیگر اعلام جنگ لازم نیست، خودشان وارد میدان مبارزه با قانون الهی شده‌اند برای قانون شکنی ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ﴾  یعنی به این‌ها بگوییم که خدا انتقام شدیدی از شما می‌گیرد و پیامبر هم شدید از شما ناراضی و متنفراست، حالا آدمی که خدا و پیامبر به او اعلام جنگ داده‌اند که بیست دقیقه در ترافیک مانده ده بار هم گفته است لا اله الا الله واقعاً این لا اله الا الله با لا اله الا الله‌ای که گوینده یزید می‌گوید فرق دارد.

امام سجاد علیه‌السلام به آن چارچوب تعبیر به منبر نکردند چون جایگاه محترمی است و جای انبیاء و ائمه و اولیاء خداست آنقدر هم جایگاهش بالاست که بعد از مرگ میرزای شیرازی و فکر می‌کنم مرگ آقا سید محمد فشارکی که بعد از میرزای بزرگ او را مرحوم آقا شیخ عبدالکریم نائینی اعلم علمای شیعه می‌دانستند، اما هر کاری کردند که مرجعیت را قبول کند قبول نکرد و هر چه به او پیشنهاد دادند این آیه را جواب داد: ﴿تِلْک الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً﴾  گفت من چون مدیریت قوی ندارم در مرجعیتم ممکن است فساد ایجاد شود ظرفیت بالایی هم ندارم می‌ترسم دچار برتری جویی شوم و قبول نکرد تا از دنیا رفت وقتی حوزه درس قوی نجف منتهی شد به میرزای نائینی پیامبر اصول که عموی پدربزرگ من مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ موسی خوانساری صاحب منیه التائب که تحقیقات فقه مرحوم نائینی است، در درس مکاسب از شاگردان ایشان بودند و شبهه این را داشتند که بعد از میرزا ایشان مرجع شیعه شوند که عمرش کفاف نداد و مرحوم صاحب وسیله مرجع شد. داماد مرحوم میرزای نائینی صاحب انوار درخشان و شرح اصول کافی که من ده سال با ایشان محشور بودم، در همدان زندگی می‌کرد و انسان خیلی والایی بودند می‌گفتند:

آن زمان خود من هم جزء شاگردان میرزا بودم روز اولی که آن حوزه عظیم تشکیل شد بعد از مرحوم فشارکی و میرزای شیرازی، میرزای نائینی آمد درس نشست پای منبر روی زمین پهلوی طلبه‌ها، طلبه‌هایی که یکی در میان مجتهد بودند به او گفتند، هم ما شما را خوب نمی‌بینیم و هم ممکن است صدایتان به ما نرسد لطفاً تشریف‌ببرید بالای منبر، منبر هم دو پله‌ای بود گفتند، ایشان آن روز درس ندادند از بس که گریه کردند، گفتند که شما دارید به من می‌گویید جایی بنشینم که جای شیخ طوسی و علامه حلی (ره) بوده است، یعنی من شایستگی دارم این جا بنشینم این احترام را منبر دارد.

زین العابدین به یزید گفتند بگذار من بروم روی این چوب‌ها «ائذن لی حتی اصعد هذه الأعواد» (2) ولی منبری که مال حکومت ظالم است منبر نیست یک سری چوب است به درد سوزاندن می‌خورد و به درد از بین بردن می‌خورد همه مراحل مسئله همین است آن رباخوری که می‌گوید لا اله الا الله چه دارد می‌گوید، سی هزار نفر قاتلی که دارند می‌گویند الله اکبر چه دارند می‌گویند، ثروتمندی که میلیاردها ثروت دارد و خانه اش از بس قیمتش بالاست کسی نمی‌تواند بخرد، یخچالش دائماً پر است، ماشین اش چهارصد میلیون تومان است، نمی‌دانم زمین هایش چقدر سند دارد، بدون این که زکات دهد، بدون این که خمس دهد، بدون این که ناله ستمدیده‌ای به گوش او بخورد، بدون این که افتاده‌ای را دستگیری کند، حالا بیاید آنقدر بخورد ﴿فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ﴾ 

بعد هم کنار استخری که در کنار حیاط پنج هزار متری فلان جای تهران دارد تکیه دهد و بگوید الحمدلله این گرایش به حمد است، آن گرایش به لا اله الا الله است آن گرایش به الله اکبر است، نه، نه، چون این گرایش‌ها همه لفظی است.

به قول حضرت رضا علیه السلام مسخره کردن است حالا یا مسخره کردن صاحب اسم و مسمی یا نه مسخره کردن خود لفظ است. اما آن کسی که گرایش حقیقی به حمد دارد روحش قلبش وجودش اندیشه اش تسلیم به محمود این حمد است چون حمد محمود می‌خواهد یعنی سه جهت دارد حمد یک جهتش حامد است، یک جهتش حقیقت حق است، یک جهتش هم محمود حق است، که پروردگار عالم می‌باشد، حامد واقعی کسی است که با زبان الحمدلله حقیقی را که تسلیم بودن است اظهار می‌کند، محمود پروردگار عالم است، حمد هم همینی است که خود پروردگار تعلیم داده است.

در الحمدلله رب العالمین از جانب خدا جمله خبریه است و از جانب خدا ما انشائیه است یعنی این سه عنصر را دارد، حمد عنصر اصلی اش محمود است، عنصر اظهار کننده اش حامد است، حقیقت مسئله حمد است. که آن حقیقت تسلیم بودن به فرمان‌های الله است که یکی از معانی الله خالق است ﴿اللَّهُ خالِقُ کلِّ شَی‌ءٍ*﴾  یکی از صفاتش رزاقیت، نهایتاً همه کاره‌من، که منِ حامد باید تسلیم این حمد و رب و مولای واقعی ام باشم تا حمد به معنای واقعی تحقق پیدا کند، مسئله خیلی لطیف و ظریف است من هم یقین دارم که شما بزرگواران تمام لطائف و ظرائف این مقدمه را دریافت کرده‌اید از اینرو نیازی به توضیح بیشتر نمی‌بینم.

امام زین العابدین علیه السلام که عالم همه معارف الهیه و دریای بینش و دریای بصیرت است، یک آیه‌ای در آخر سوره یوسف هست، سوره‌ای که بسیار دقیق است و خیلی کار می‌برد آدم حقایقش

را به دست بیاورد و واقعیاتش را کشف کند مثل همین ﴿وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾  که یقیناً حرف زلیخا است هیچ ارتباطی به یوسف ندارد.

من در جوابیه دوم هم که دنبال جواب است، که حدوداً بالای 50 سایت جوابیه را به فیلم شب شنبه نوشته بودند و خیلی‌ها هم پذیرفته‌اند و بعضی‌ها هم دچار لغزش شده‌اند فکر کرده‌اند که نه یوسف باید گناه می‌کرده است چون گفته است ما ابرّی نفسی این بزرگواری که جواب داده است گفته است من محقق قرآنی هستم حالا من در جوابیه دوم تمام دقایق مسئله را می‌نویسم، حضرت عالی هم محقق قرآنی هستی بیا بنشین آیات قبل از ما ابرّی نفسی را ببین آیات بعد را با واو عاطفه ببین زمان این گفتگو که آخری اش و ما ابرّی نفسی است.

در جلسه پادشاه ببین که یوسف نبوده است بعد از تمام شدن گفتگو چون یوسف اول حاضر نشده است بیاید در آن جلسه، گفت زن‌ها را جمع کنید بپرسید با من چه بوده است داستان شان اول پاکدامنی اش را می‌خواست اثبات کند، بعد که جریان گفتگو با زلیخا و خانم‌ها تمام شد شاه به نوکرش گفت: حالا برو بردارد بیاور استخلصه لنفسی اگر ترکیب خود آیات را این آقا دقت می‌کرد نمی‌گفت این حرف برای زلیخا است حالا در ذهن بعضی‌ها است که زلیخا کافر بوده است نه زلیخا اولًا مشرک بوده است. مشرکین‌خدا را قبول داشته‌اند در قرآن هم چند بار به پیامبر می‌گوید از این مکه ای‌ها بپرس ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ*﴾  همین بت پرستان مشرک هستند که جواب می‌دهند ﴿لَیقُولُنَّ اللَّهُ*﴾  بگو پروردگار، چرا، این چوب‌ها را می‌پرستید می‌گوید ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا﴾ (3)

چوب بی جان چه طوری شفاعت می‌کند جواب می‌دهند این چوب‌ها برای ما اصالت ندارد این‌ها شکل ارواحی هستند که بغل دست خدا به خدا کمک می‌دهند کار انجام می‌دهند، ما آن ارواح را در حقیقت شفیع کرده‌ایم، که پروردگار می‌گوید: این‌ها همه اسم است مسمی ندارند. اصلًا شما جاهل‌اید این‌ها مسمی ندارد برایشان که مسمی ساخته‌اید این‌ها الفاظ است، این چوب‌ها هیچ کدام مسمی ندارند، این‌ها فقط یک اسم‌اند، فقط اگر آدم در ترکیب آیات هم دقت کند درک می‌کند که مصریان مشرک بودند، ولی خدا را قبول داشتند

عیبی ندارد زلیخا بگوید ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی﴾  علاوه بر این زلیخاهی که یوسف را کاملًا شبانه روز دیده است عبادت او را دیده خداخواهی اش را دیده، از کجا که اثر در زلیخا نکرده باشد نسبت به خدایان قلابی شل شده باشد و درصدی قلبش به پروردگاری که یوسف مرتب می‌گفته است تمایل پیدا کرده باشد، چون در آن درگیری واقعی یوسف همیشه هفت سال جواب می‌داد معاذ الله کلمه الله را می‌گفت زلیخا هم رد نمی‌کرد که این الله چه است؟ این را ما تا حالا نشنیده‌ایم، که طرد اللهِ یوسف را کرده باشد خیلی راه را می‌شود طی کرد که زلیخا را برسانیم به این که این جمله مال اوست.

حالا گرایش اگر گرایش اصیل باشد یعنی حامد ببینید و تسلیم فرمان‌های محمود باشد یعنی کسی را که دارد ثنا می‌گوید ثنا هم به این جالبی، دیگر در عالم نیست الحمدلله رب العالمین، حامد خودش یکی از مصادیق عالمین است یعنی دارد می‌گوید رب مال من، مالک من، مدبر من، مصلح من، تقدیر کننده‌امور من، آفریننده من، همه کاره من، عملًا هم باید بگویید روحت هم باید تسلیم این محمود باشد، اعضاء و جوارحت هم باید تسلیم این محمود باشد، چنین حمدی این منافع را ایجاد می‌کند.

چه کار کرده زین العابدین چقدر من علاقه دارم این حرفها برود در بین مردم ایران که انقلابی هستند ولی از معارف الهیه خیلی دورند، هم از قرآن هم از روایات ناب هم از دعاهای ناب، یک وقتی من سی جلسه ابوحمزه را تفسیر کردم تلویزیون همه را پخش کرد در یک شهری رفتم آرایشگاه، آرایشگر تا مرا دید گفت که شما همانی نیستید که روزها تلویزیون مطالب تان را پخش می‌کند گفتم: کدام روزها؟ گفت: در ماه مبارک رمضان گفتم: چرا؟ آرایشگر شاید نزدیک 50، 60 سالش بود. گفت: آن حرف‌های به این خوبی مال که بود؟ گفتم: از زین العابدین علیه السلام گفت عجب آدم با سوادی است عجب آدم با سوادی است،

ببینید بیشتر مردم این طوری اند، خیال نکنید این‌هایی که در شهرهای بزرگ هستند دیگر ملا می‌باشند نه در 25 کیلومتری تهران، رودهن بخشی از این‌شهر علی اللهی‌اند. چند کیلومتری کرمانشاه، صحنه پیاده شوید جای بسیار آباد، دارای جمعیت کشاورزی ناب، شما آن جا یک بار بگویید بر شیطان لعنت تکه پارت می‌کنند حالا ببینید چه کرده امام چهارم علیه السلام در توضیح حمدی که گرایش به محمود دارد یعنی حالت تسلیم همه جانبه به محمود دارد، حمد خود را می‌گوید، حمد اولیاء را می‌گوید، حمد حامدی را می‌گوید که تسلیم محمود این حمد است، «حمداً نُعَمّر بِه فیمن حَمِدَهُ مِن خَلقِه» (4) این حمد را من دارم دنبال می‌کنم امام چهارم علیه السلام می‌فرماید: چنین حمدی را من تحققش را از خدا می‌خواهم که با این حمد، به وسیله این حمد، با معیت این حمد زندگی کنم 

«فیمن حَمِدَه من خلقه»  در گروه حامدان واقعی، در جمع حامدان واقعی که اقلًا پرونده مان روشن باشد، قیامت از قبر در آمدیم بفهمیم در چه گروهی برویم، بر نگردند به ما بگویند ﴿وَ امْتازُوا الْیوْمَ أَیهَا الْمُجْرِمُونَ﴾  سوا شوید ای مجرمان در مجرمان خیلی الحمدلله گو، لا اله الا الله گو پیدا می‌شود، خیلی نقل می‌کنند نمی‌دانم حالا هست یا نه بعد از آتش زدن خیمه‌ها یک کسی دید دارد دیر می‌شود و دست برد گوشواره یک دختر کوچک را در بیاورد نشد، کشید که گوش داشت پاره می‌شد. گفت: خوب صبر کن بگذار من خودم گوشواره را در بیاورم، چرا داری گوشم را پاره می‌کنی؟ گفت: دیر می‌شود اگر من نبرم کس دیگری می‌برد، و گریه هم می‌کرد. گفت: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: دلم می‌سوزد.

من حمدی را می‌گویم حمدی را می‌خواهم «نُعمر به فیمن حمده من خلقه»  که حیات در این دنیا در میان حامدان واقعی هزینه شود «ونسبق به من سبق الی رضاه و عفوه» (5) عجب متنی است، مسابقه را با این حمد ببرم، از کسانی که به سوی رضای خدا و عفو خدا دارند حرکت می‌کنند، سبقت می‌کنند، من از تمام سبقت گیرندگان و پیشی گیرندگان به رضای خدا و عفو خدا با این حمد پیش بیافتم، جلو بیافتم، فرد اول شوم، جدش هم در دعای کمیل، همین طوری حقایق را از خدا می‌خواست عرض می‌کرد «وجعلنی من أحسن عبیدک نصیباً من عندک و أقربهم منزله منک»  این‌ها همه بر اساس این آیه شریفه است که خداوند می‌فرماید: ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴾ (6)

فوق آیه ﴿ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ﴾  آنجا عبادت عام است این جا نه، می‌فرماید: ﴿لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴾  در عبادت برنده شوید باز هم برنده شوید باز هم برنده شوید اصلًا توقف نکنید «وحمداً یضی‌ءُ لنا به ظلمات البرزخ»  از خدا حمدی را می‌خواهم دنبال حمدی می‌گردم که به وسیله این حمد تمام تاریکی‌های عالم بین دنیا و قیامت را روشن کند، ظلمات را بزداید، از بین ببرد و من روز مرگم وارد یک برزخ پر از تاریکی نشوم «حمداً یضی‌ءُ لنا به ظلمات البرزخ و یسهّل علینا به سبیل المبعث»  از بعد از مرگم، راحت جاده قیامت را طی‌کنم در بزرخ به من گیر ندهند، این دادگاه را رد کن، این دادگاه را رد کن، ببینید یک حمدی که گرایش واقعی در آن است چه کار می‌کند و تا کجا به انسان کمک می‌دهد «ویشَّرِف به منازلنا عند مواقف الأشهاد» (7) یعنی خدا بوسیله این حمد مقامات ما را در برابر اولین و آخرینی که در زمین قیامت حاضر می‌شوند رفعت بدهد و بلند کند.

______________________________

(1) نهج البلاغه: خطبه 193 (معروف به همام).

(2) بحار الانوار: 45/ 137، باب 139.

(3) یونس (10): 18.

(4) صحیفه سجادیه: دعای اول، فراز 11.

(5) صحیفه سجادیه: دعای اول، فراز 11.

(6) ملک (67): 2.

(7) صحیفه سجادیه: دعای اول، فراز 11- 12.

برچسب ها :