لطفا منتظر باشید

تفسير سوره حمد - جلسه بيست و چهارم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام 

قبلًا عرض کردم ما وقتی که با کتاب خدا روبرو می‌شویم البته با این مقدار ابزاری که در اختیار ما است یعنی عقل و علم و نورانیت باطن، حس می‌کنیم که در برابر دریایی قرار گرفتیم که این دریا ساحل ندارد و عمقش هم ناپیداست، چنان که در فرمایش‌های وجود مبارک رسول خدا در کافی نقل شده است باطنه عمیق این باطن باطنی است که هر کسی به این راحتی، به این آسانی به این عمق نخواهد رسید، بعد با سوره‌ها به تنهایی که روبرو می‌شویم چه سوره طولانی و چه کوتاه باز همین حالت را حس می‌کنیم. سوره مبارکه توحید آیا دریای ساحل داری است دریای حد و مرز داری است. دریایی است که عمقش قابل دسترسی است. واقعاً خود کلمه مبارکه الله در سوره توحید ضمیر هو در ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾  نزدیک هزار و پانصد سال است که هر گروهی به تناسب رشته خودشان اهل تفسیر و اهل لغت و اهل حکمت و أهل عرفان بحث‌های بسیار گسترده‌ای دارند.

ما به کلمه الله در ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾  که برسیم می‌بینیم خود الله به تنهایی از نظر معنا و مفهوم همین کیفیت را دارد، دریای بی حد و مرز و بی ساحل و عمیق و غیر قابل دسترسی است و همین طور بعضی‌از کلمات قرآن مجید با همان ابزارهایی که عرض کردم عقل، علم و نورانیت، وقتی برخورد به لغت می‌کنیم، برخورد به کلمه می‌کنیم، آن جا هم همین کیفیت خودنمایی می‌کند و خود را نشان می‌دهد مثل لغت حمد که مسائلی که در رابطه با کلمه حمد امروز بیان می‌شود و شاید تمام نشود به خصوص با نگاهی که زین العابدین به لغت حمد دارند که نگاه بسیار فوق العاده‌ای است من دورنمای آن نگاه را برایتان عرض می‌کنم، کاملش را که نمی‌توانیم به آن برسیم چون ما هر چه که در ارتباط با پروردگار است مثل همین حمد به اندازه استعداد خودمان حامدیم، نه به اندازه شایستگی پروردگار عالم، چرا که وجود بی نهایت، حمد بی نهایت می‌خواهد، ما چگونه حمد بی نهایت به محضر مقدس او عرضه داریم چون نمی‌توانیم.

در آیه شریفه سوره مبارکه اسراء به این معنا اشاره شده است ﴿کرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا﴾ (1) که این تفضیل‌ها مفعول مطلق نوعی برای فضلنا است و نشان دهنده این است که ما در کرامت ویژگی‌های بیشتر از فرشتگان داریم، آن‌ها ﴿عِبادٌ مُکرَمُونَ﴾ (2) هستند اما به خاطر این که عقل‌اند ما عباد مکرم هستیم نه محض این که عقلیم هم، عدل هم، رزقناهم من الطیبات، هم حملناهم که خود عامل پدید آمدن هزاران برنامه و صدها رشته‌علم است و هم ﴿فَضَّلْناهُمْ عَلی کثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا﴾ (3)

ما که طبق این آیه شریفه و آیاتی امثال این آیه ﴿خَلَقَ لَکمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾  شما موجود برترید، غیر شما مادون شماست، پس ما هر چه در عالم است به نفع شما قرار دادیم همه باید هزینه شما شوند، شما نباید هزینه مادون خود شوید شما باید هزینه عبادت خالص و جامع شوید یعنی هزینه خود شوید ﴿خَلَقَ لَکمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾  یعنی ما فی الأرض با تأکید جمیعاً مادون شماست. 

﴿سَخَّرَ لَکمُ اللَّیلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ﴾  آن‌ها هم باید هزینه شما شوند اما شما نباید هزینه آنها شوید. ﴿ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ﴾  ای لیعرفون، البته این لیعرفون را لازم نبود بگویند، چون اصلًا معرفت بی عبادت انجام نمی‌گیرد معرفت مقدمه است نه غایت، ولی عبادت غایت خلقت است و معرفت مقدمه این عبادت به معنای واقعی، عبادت آنقدر قدرت دارد که نمی‌توان الله شد، ولی می‌توان موسی کلیم الله شد، این توان عبادت است.

از امام صادق نقل شده است: عبادت یک گوهری است که حقیقت این گوهر تأثیر مالکیت بر نفس و مالکیت بر غیر نفس و مالکیت بر تربیت استعدادهای خویش است، آن ربوبیت در روایت به معنای خداوندی نیست، به معنی خداوندگاری است، یعنی پیدا کردن یک قدرت که هم نفس را بتواند مهار کند به وسیله عبادت، هم غرائز را و هم شهوات را و هم جریانات و حوادثی که جلوی چشم انسان در جریان است که انسان محکوم آن‌ها نشود، این جوهره‌ای‌است که ربوبیت برای انسان ایجاد می‌کند یعنی هم مالکیت و هم تربیت و هم رشد دادن من مقام الی مقام الی مقام تا برسد به کمال صد در صد.

روایت نباید اشتباه معنا شود خدای نکرده اگر انسان از ابزارهای لازم مثل عقل سالم، علم و نورانیت خالی باشد دچار انحراف در معنا می‌شود و جزء ﴿یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ﴾ (4) می‌شود یعنی آخوندی می‌شود هم وزن احبار و رهبان که امام عسگری می‌فرماید: در امت ما هم هستند روحانیونی که در مقامی که قرار دارند همان مقام کشیش‌ها و خاخام‌های یهودند و همان عذابی که در قیامت آن‌ها دارند این‌ها هم دارند.

در روایات امام عسگری علیه السلام ملاحظه کنید در باب علم یا در باب عقل که ببینید چه خطر سنیگنی را حضرت گوشزد می‌کنند، ما با ابزار عقل، با ابزار علم، با ابزار نورانیت، به خاطر این که مجمع کمالاتیم، کمالات در اینجا به معنای استعدادها یعنی مجمع نیروهای بالقوه و مجمع انرژی‌های بالقوه و در عین این که ما این لیاقت را داریم، این شایستگی را داریم، نمی‌توانیم یک فعل بی نهایتی را برای وجود مقدس بی نهایت ایجاد کنیم و ارائه کنیم، در این جا نشان می‌دهد وضع ما و وضع پروردگار که اگر بخواهیم به لیاقت او و به شایستگی او کاری را انجام دهیم حالا یا با زبان یا با قلب یابا عمل به تعلیم خود او باید انجام دهیم ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾  جمله‌خبریه است و به ما تعلیم می‌دهد که به وکالت از ما یاد می‌دهد اگر بخواهید در شأن من ثنائی و سپاسی برای من بیاورید این جمله ثناء من است، این جمله سپاس من است، این جمله همه حمد من است و این کار ما نبود که بنشینیم با این ترکیب ثنائی را به وجود بیاوریم

لذا نسبت به حضرت او ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾  خبریه است، تعلیم به بندگان ما که در نماز می‌خوانیم یا در غیر نماز انشائیه است یعنی ما داریم حمد را الآن صادر می‌کنیم از وجود خودمان و انشاء می‌کنیم کلمه حمد یک دریای بی نهایتی است و یک تعلیم خاص و بسیار مهم پروردگار به انسان، که اگر عقل آزاد باشد و انسان دارای علم لازم باشد و در بند اوهام و تخیلات گرفتار نباشد، از طریق همین فهم انسان به این معنا می‌رسد که: هر بتی باطل است، چون مبدأ هیچ نعمتی نیست، مبدأ هیچ کار زیبایی نیست و هر قدرتمند و زورمندی باطل است، چون مبدأ هیچ گونه فعل زیبا و نعمتی نیست، حمد اختصاص به وجود مقدس حق دارد و خود آن‌ها محکوم خالقیت و ربوبیت پروردگارند، دیگر انسان در تاریکی و در جهالت و اسیر ما سوی الله قرار نمی‌گیرد اصلًا با فهم ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾  توحید آدم در حد خود کامل می‌شود و آن لا اله الا الله که یک بار در قرآن مجید آمده است تجلی حقیقی در وجود آدم می‌کند. با ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾  واقعی، انسان می‌بیند تمام زورمندان ناتوانند. تمام قلدران میان تهی‌و طبل تو خالی‌اند این است که آدم دیگر نمی‌ترسد.

حمد مصدر سماعی است حمد مثل ضرب یعنی مصدری است که از عرب شنیده شده است قیاسی نیست و این عنایت را هم دارید که قبلًا خواندیم مصدر یعنی کلمه‌ای که مشتقات زیادی از او گرفته می‌شود، هر چه از حمد گرفته شود حمد حامدان، وصف واصفان و ثنای ثناگویان بالاختیار یا بالاجبار به زبان بیان یا به زبان وجود، فرقی نمی‌کند چه حمد اختیاری باشد چه حمد تکوینی.

و هر حمدی که از لغت حمد در می‌آید برگشتش به الله است، فرقی نمی‌کند، ما یک حمد داریم که در کتاب خدا زیاد آمده است، دستور هم داده شده است «قل الحمد لله رب العالمین»  که فرمان واجب است و شنیدید که در جلسات گذشته پنج سوره‌بسیار مهم قرآن بعد از بسم الله با الحمدلله شروع شده است و در دعاها و روایات هم این لغت بسیار آمده است و در نهج البلاغه در ابتدای خطبه اول آمده است، در خطبه‌های دیگر هم آمده، در نامه‌ها هم آمده و در معارف الهیه هم آمده است و در آن خیلی بحث شده است و به نظر من حرف این‌هایی که می‌گویند حمد، مدح، شکر، متقارب المعنی نیست درست تر است،

چون من خودم از خیلی وقت پیش به این نتیجه رسیدم که در قرآن کریم مترادف وجود ندارد حمد یک باب جداگانه است و شکر، یک باب جداگانه است، قلب، صدر، لُبّ، عقل، فؤاد، هر کدام مورد جداگانه دارند، نمی‌شود همه این‌ها را به یک معنا گرفت، اگر می‌شد به یک معنا بگیریم خدا یک لغت در قرآن مجید می‌آورد و دلالت می‌کرد که مثلًا منظور از روح، عقل است، نفس است، فؤاد است، لُبّ است، قلب است، این‌ها حتی آیاتش را اگر کنار همدیگر بگذارید می‌بینید، موارد استعمال معنایی فرق می‌کند، حمد به فارسی به معنای ثنا و ستودن است، ستودن نسبت به افعال و اعمال زیبای اختیاری و ستودن صفات حمیدیه، مثل علم و قدرت و کرامت و خلاصه همه خصال محموده و خصال پسندیده، مقابل حمد، ذم است، مذمت و ملامت یعنی سرزنش کردن،

این حمد فقط اختصاص به الله دارد ما خدا را می‌توانیم ثنا بگوییم، ما می‌توانیم افراد خوب را بر کار زیبایشان ثنا بگوییم کلًا حمد هم که اختصاص به خدا دارد بر فعل اختیاری او چون فعال ما یشاء است چون کل عالم، زیبا به اختیار آفریده شده است نه به اجبار و زیبایی اش هم در قران مجید آمده است ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کلَّ شَی‌ءٍ خَلَقَهُ﴾  پس او لایق ثناء و ستایش است، هم به خاطر فعل جمیل اختیاری و هم به خاطر صفاتی که دارد، حالا اسماء و صفاتش هزار تا برای ما در جوشن کبیر بیان شده است

که یک نکته هم در جوشن کبیر باید بگویم که آن اسماء و صفاتی که غضب حضرت حق را در جوشن کبیر نشان می‌دهد به تعداد انگشتان یک دست نمی‌رسد یعنی بالای 996 تا 997 صفت دلیل بر رحمانیت و رحیمیت وجود مقدس اوست آن دو سه صفتی که دلیل بر خشم و نفرت و غضب است نه این که پروردگار عالم خودش دارای خشم باشد، خشم حضرت او یعنی آثاری که بر گناه عبد بار است یعنی عامل خشم هم خود عبد است نه خود پروردگار ﴿وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کلَّ شَی‌ءٍ﴾  یا ملائکه در سوره مبارکه مؤمن جزء 23 آیه 7 می‌گویند ﴿رَبَّنا وَسِعْتَ کلَّ شَی‌ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً﴾  اما اگر غضب کند ﴿باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ﴾ ، باید دید یهودی‌ها چه کار کردند که گرفتار غضب از جانب خدا شدند، یعنی آثار عذاب، خود عذاب، معنی خشم در آستان مقدس خود انسان است.

در دعای کمیل هم امیرالمؤمنین به پیشگاه مقدس حضرت حق عرض می‌کند اگر معاندین و جاحدین نبودند «ولجعلتَ النار کلها برداً و سلاما» (5) خبری از عذاب در این عالم نبود، خوب هزار تا از این اوصاف و اسماءش را برای ما بیان کرده‌اند، هزار تا هم انبیاء می‌دانستند که اعلام نشده است، ما هم نمی‌دانیم چرا اعلام نشده است، حتماً عقل عاقلان درک نمی‌کرده است و مقام آن اسماء آنقدر بالاست که مقام غیب حضرت حق قابل درک نبوده است، هزار تا هم که در روایات مستتر از همه مخلوقات حتی از انبیاء الهی است که شاید آن‌ها به غیب الغیوب حضرت حق باشد،

حمد هم بر کار زیبای اختیاری صورت می‌گیرد لذا ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾  می‌گوید عالمین یعنی ما سوی الله، ما سوی الله تمامش زیباست و اختیاری هم به وجود آمده است پس به خاطر این فعل زیبا شایسته تعریف کردن است، نمی‌شود او را تکذیب کرد، کارش قابل تعریف است، یکی از آن فعل‌های زیبای اختیاری اش ما هستیم که خوش به حال کسانی که حقیقت را می‌دانند و تا آخر عمرشان که فعل اختیاری زیبای حضرت حق است ناراضی نمی‌شوند، نگران نمی‌شوند، ناله همراه با شکایت نمی‌کشند، ببینید یعقوب در پیش آمد بسیار سختی که تمام فشار به قلب می‌آورد گرفتار شده است، فراق، فشاری به بدن نداشت به قلب فشار می‌آورد، قلب به بدن فشار ایجاد می‌کرد که‌حتی او را از دیده نابینا کرد، حالا اگر به معنای ظاهرش بگیریم بعضی‌ها نابینایی را به معنای دیگری گرفتند حالا به معنای ظاهرش بگیریم که «حتی ابیضّت»  چشم سپید شد، حالا این اصطلاح است یا به معنی کور شدن است، اما می‌بینید می‌گوید:

 ﴿أَشْکوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ﴾ (6)

من با پروردگارم حرف می‌زنم، من راجع به یوسف پیش احدی حتی خانواده ام شکایتی ندارم، من اگر رنجی دارم به پروردگارم ارائه می‌کنم به عنوان این که او برای من خواسته حالا فراق عامل گریه است، او که مرا از گریه منع نکرده است، گریه یک امر طبیعی است بین پدر و پسری که گم شده است ولی این شکایت به غیر بردن امر طبیعی نیست.

خیلی عجیب است این را می‌دانسته است بنابراین گریه‌اش‌طبیعی بوده است اگرشکایت به غیر می‌برد خلاف توحید بوده است، گریه می‌کرده است، طبیعی ﴿أَشْکوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ﴾ 

 ﴿فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ﴾ (7) آن شب به ده پسرش گفت من در این حادثه‌ای که پیش آمده است صبر می‌کنم اما صبر جمیل نه صبر خالی، چون در صبر خالی ممکن است نفس گلایه آمیز گرفته شود، ولی موسی بن جعفر می‌فرماید: صبر جمیل یعنی یک نفس به عنوان گلایه از خدا نمی‌کشم ایشان به فرزند بزرگوارش گفت: با این خوابی که دیدی ﴿کذلِک﴾  این‌گونه که دیدی ﴿یجْتَبِیک رَبُّک وَ یعَلِّمُک مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ وَ یتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیک وَ عَلی آلِ یعْقُوبَ کما أَتَمَّها عَلی أَبَوَیک مِنْ قَبْلُ إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ﴾ (8)

یعنی اگر آدم بیدار این حقایق باشد همه آن چه از خود صادر می‌کند، جمیل صادر می‌کند تکیه می‌کند به ﴿وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ﴾  صبر می‌کند صبر جمیل، گریه می‌کند بدون گلایه و نارضایتی، گریه طبیعی از وجود خود، هم کاملًا راضی است و برای موجودیت خود حمد می‌کند در هر شرایطی که باشد شما شرایط محدود تر، سخت تر، سنگین تر، از شب عاشورا، در طول خلقت آسمان و زمین می‌بینید شبی که در محاصره سی هزار نفرند.

72 نفر معلوم است، سی هزار نفر از نظر ظاهر همه هفتاد و دو نفر را قطعه قطعه می‌کنند معلوم است که بعد از کشته شدن شان این زن و بچه را راحت اجازه نمی‌دهند خودشان برگردند، اسیر می‌کنند، معلوم است که خیمه‌ها را آتش می‌زنند، دو شبانه روز آب هم بسته شده است ولی ببینید ابا عبدالله آن شب را چگونه می‌گذراند، «أثنی علی الله أحسن الثناء و أحمده علی السرّاء و الضراء»  این ضراء قضای الهی است که برای او پیش آمده است، قضا یعنی حکم خدا که در مقابل ظلم و ظالم بایست، ایشان قضای الهی را پذیرفته است «أحمده علی السراء و الضراء اللهم انّی أحمدک علی أن أکرمتنا بالنبوه و علمتنا القرآن و فقهتنا فی الدین و جعلت لنا أسماعاً و أبصاراً و أفئده فاجعلنا من الشاکرین» (9) زینب کبری هم در جواب ابن زیاد که پرسید: چگونه دیدی اوضاع‌را، ایشان با کمال علم و احاطه به حقیقت فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» (10) من اصلًاجز زیبایی چیزی ندیدیم، شما عقلتان تعطیل است، شما شعورتان تعطیل است، شما در اوهام و تخیلات فرهنگ یزیدی هستید که درست نمی‌بینید «فهو ینظر بعین غیر صحیحه و یسمع بأذن غیر سمیعه» 

گوش شما عوضی می‌شنود، چشم شما انحرافی می‌بیند چون وجود تان بیمار است، قلب تان تعطیل است «ما رأیت الا جمیلا»  خوب این مدح است این حمد است، فرقش با حمد این است که اولًا حمد برای ذوی العقول به کار می‌رود ولی مدح برای غیر ذو العقول هم به کار می‌رود، مدحت اللؤلؤ لضیائه مثلًامن تعریف کردم لؤلؤ را بر آن روشنایی که دارد، حمد را همه جا دستور داده است «من لم یحمد الناس لم یحمد الله»  مدح را گاهی ممنوع کرده است «أحثوا التراب علی وجوه المداحین» (11) کسانی که تملق می‌گویند از کسی، فرق نمی‌کند شما به دهان تملق گویان خاک بپاشید، حمد ویژه موجود زنده است، مدح به معنای تعریف، شامل حی و غیر حی می‌شود، از مدح گاهی نهی شده است، ولی حمد مأمور به است مطلقا، همان طور که در روایت آمده است «من لم یحمد الناس لم یحمد الله» . خوبی‌های مردم را اظهار کنید، نپوشانید اگر کسی عالم است، نگویید بی سواد است، ما بعضی‌ها عادت خیلی زشتی داریم که افراد را از فضائلی که واقعاً دارند بین مردم سلبشان می‌کنیم.

______________________________

(1) اسراء (17): 70.

(2) انبیاء (21): 26.

(3) اسراء (17): 70.

(4) مائده (5): 41.

(5) دعای کمیل.

(6) یوسف (12): 86.

(7) یوسف (12): 18.

(8) یوسف (12): 6.

(9) الارشاد، شیخ مفید: 2/ 91.

(10) اللهوف، سید بن طاووس: 160.

(11) التفسیر الکبیر، فخر رازی: 1/ 218- 219.

برچسب ها :