بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام
اکثر روایات باب بسم الله چه در کتب أهل سنت و چه در جوامع روایی شیعه فراوان است در دو مسئله روایات شیعه و سنی مشترکاند، در یک مسئله هم با یکدیگر مخالفت اصولی دارند اما در روایاتی که هر دو فرقه مشترکاند یک بخش، روایاتی است که بسم الله را به طور قطع جزء سوره میدانند که تمامیت فاتحه و کامل بودن فاتحه به آیه شریفه بسم الله است در صورتی که ترک شود هر دو فرقه میگویند فاتحه کامل و تمام نیست، بنابر این با ترک آن، نماز باطل است چون جزئی از رکنی را کنار زدم.
در مطلب دیگر که مشترکاند در بیان آثار بسم الله چه آثار دنیایی و چه آثار آخرتی که در این زمینه روایات بسیار متینی با سند هر دو طایفه نقل میکنند آنها از وجود مبارک رسول خدا و ما از پیامبر اکرم و ائمه طاهرین که عدل قرآناند و ثقل دیگری در کنار کتاب خدا هستند.
نقطه اختلافمان در این روایات است که اهل سنت میگویند جزء سوره نیست، خواندش هم نیازی نیست اگر هم بنا به خواندن باشد بخشی از روایات هم میگویند به اخفات خوانده شود، سراغ جهر نباید برویم. آن دسته روایاتی که وارد ناقص کردن فاتحه شدهاند روایاتی است که از روزگار بنی امیه و بنی عباس ساخته شده است، این دسته از روایات در برابر تعبیرات قرآن و سیره امت و اکثر امت ایستادهاند.
اول میرویم سراغ روایات اهلبیت که پروردگار مهربان عالم در قرآن مجید پیروی از آنها را اجر رسالت قرار داده و همین اجر را هم فرموده است به پیامبر بر نمیگردد، به خودتان بر میگردد و ﴿قُلْ ما سَأَلْتُکمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکمْ﴾ این در قرآن است خوب چه سوال کرده است که میگوید اجرش برای خودتان است، این هم فرمان پروردگار است که به پیامبر بگو اگر اجر رسالت را ادا کردید لام لکم لام انتفاعاست به سود خودتان خواسته است. باز به حکم خدا خواسته است ﴿قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی﴾ که صاحب تفسیر المنار سید رشید رضا میگوید:
بین محبت و مودت یک فرق است در مودت متابعت هم هست اما محبت نه، ممکن است کسی انسانی را دوست داشته باشد ولی پیرو آن هم نباشد و ممکن است پیرو او باشد. اما پیروی در مودت الزامی است، اگر متابعت نباشد مودت تحقق پیدا نمیکند، با لغت شناسی آیه نشان میدهد که متابعت از اهلبیت علیهم السلام بر ما واجب است از این بزرگواران تعبیر به اولی الأمر هم شده است. که در توضیح اولی الأمر اهل سنت خیلی منحرف شدند و مصادیقی را برایشان بیان کردند که خیلی تعجب است مثلًا میگویند: اولی الأمر یعنی ارتشبد لشکر یا حاکم سیاسی امت اما کتابی دارند بسیار کتاب با ارزشی است به نام ینابیع الموده چهار جلد است، با سند خودشان از طریق جابربن عبدالله انصاری نقل میکنند که جابر به رسول خدا عرض کرد: من از آیه ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ﴾ بخش اطیعواالله و اطیعو الرسول را میفهمم ولی بخش اولی الأمر را نمیفهمم، صاحبان امر و صاحبان ولایت کیانند؟ پیامبر اکرم (ص) از امیرالمؤمنین تا امام دوازدهم را نام میبرند که صاحب ینابیع هم تمام اسامی را ذکر میکند پیغمبر اکرم (ص) میفرماید: مقصود خدا از اولی الامر این بزرگوارانند.
ما در فهم مشکلات آیات به غیر از اهلبیت نمیتوانیم تکیه کنیم به فلاسفه و عرفا نمیتوان تکیه کامل کرد حالا عرفای ناشناس که عرفان شان عرفان اهلبیت است که ناشناسند ولی عرفای معروف حالا چه در شیعه چه در سنی مثل محی الدین و امثال او برداشتهایشان حتی از آیات محکم قرآن برداشت درستی نبوده است. بنابر این چارهای نیست جز این که برای درک حقیقت به فرمایشهای اهلبیت که قرآن در خانه آنان نازل شده است، رجوع کنیم ائمه طاهرین در تفسیر قرآن با خیلیها درگیر شدهاند و از این که خیلی هایشان آدمهای عالم و دانشمند و درس خوانده بودند، مچگیری شده است. ائمه طاهرین بنابر این به ما درس میدهند که به برداشتهای خیلی آزاد تکیه نکنیم، چون قرآن مجید نه برای فلاسفه فقط نازل شده است مردم نه برای عرفا، بلکه برای مردم نازل شده است، این است که برای هدایت مردم باید رفت سراغ آن بزرگوارانی که قرآن در خانه ایشان نازل شده است وآنان نظرشان به آیات محکمات و متشابهات و یا حتی کلمات آیات شریفه چیست؟ شما یدالله را در کتب دیگران ملاحظه کنید، یدالله چون آدم اغلب کارهایش را با دست انجام میدهد کنایه از قدرت است، ولی یدالله فوق ایدیهم را به همین دست جسمی برای پروردگار عالم ترجمه کردهاند، ما سراغ روایاتی که بار منفی دارد یا معنا را کم میکند یا آیهای از آیات قرآن را از جزئیت سوره بیرون میآورد کاری نداریم.
حالا شیعه و سنی که در جزئیت بسم الله و آثار مشترکند. در تفسیر شریف برهان به نقل از تهذیب شیخ طوسی در تهذیب باب صلاه با سند شیخ طوسی آمده است، شیخ آدم بزرگی است من یک جملهای را از علامه حلی درباره شیخ طوسی دیدهام که چقدر زیباست و چه اندازه شیخ عظمت داشته است که شخصیتی مانند علامه حلّی چنیننگاهی به او دارد در زمان علامه حلی فقهای شیعه رساله ندادند همه ارجاع میدادند به فتاوای شیخ، علامه حلی آمد این جا در را باز کرد و گفت ما نمیتوانیم با همه احترامی که به شیخ داریم به فتاوای او تکیه کنیم خود ما هم باب علم و اجتهاد بر روی ما باز است میرویم زحمت میکشیم و به دست میآوریم مسائل الهی را اما درباره شیخ میگوید من تا زمان خودم در علم و عمل مانند شیخ طوسی را ندیدم.
شیخ کتاب عده را در اصول در سن بیست سالگی نوشت. کتابخانه شیخ را در بغداد به حکم فقهای اهل سنت به آتش کشیدند، خیلی از نوشتههایش هم در آن کتابخانه سوخت وقتی آمد نجف بیابان بود، یک سرپناهی برای خود ساخت طلبههای شیعه آمدند و سرپناه ساختند تا شهری به وجود آمد خیلی محدود و این حوزهبا عظمت نجف را پایه گذاری کرد. از نوشتههایش هم کاملًا درک میشود که ایشان تخصص در رشتههای مختلف علمی داشته است.
تألیف با ترتیبمنظم ایشان با سندشان از محمد بن مسلم نقل میکند: شما اگر بخواهید محمد بن مسلم را بشناسید به رجال کشی مراجعه کنید از اصحاب امام باقر و امام صادق (ع) است. که حضرت صادق میفرماید: محمد بن مسلم از مقربین و صدیقین و از دوستان پدرم در دنیا و آخرت است. محمد بن مسلم میگوید: «سألت أبا عبد الله عن سبع المثانی و القرآن العظیم أهی الفاتحه» ؟(1) این که محمد بن مسلم آیه 87 سوره حجر را برای حضرت صادق خوانده است و بعد پرسید: «السبع المثانی و القرآن العظیم هی الفاتحة؟» این سبع مثانی فاتحه است و احتمالًا القرآن العظیم هم این باشد که در آن روایاتی هم برای سید الشهداء بود که فاتحه مجمل تورات و انجیل و زبور و قرآن مجید است امام میگوید: بله چون در دوران امام صادق (ع) سر بسم الله دعوا بوده است یعنی اهل تسنن یا نمیخواندند یا به اخفات میخواندند از سؤال محمد بن مسلم پیداست که مسئله ترک بسم الله یا اخفات در زمان امام صادق کاملًا در جریان بوده است.
حالا آنها هم در کتب خودشان در اخفات اختلاف دارند فقط ما در بسم الله اختلاف نداریم. بعد میگوید: «قلت: بسم الله الرحمن الرحیم من السبع» این بسم الله که اینها نمیخوانند این هم از هفت آیه است، جواب امام را میبینید چقدر جواب بالایی است «قال: نعم» بله این جزء هفت آیه است «هی أفضلهن» از شش آیه دیگر این آیه برتر است و وزن معنوی اش بیشتر است. راوی دیگری که به آن تکیه دارند و روایات او را قبول دارند و عمل میکنند صفوان جمال است ایشان میفرماید: «قال ابوعبدالله ما أنزل الله من السماء کتابا الا و فاتحته بسم الله الرحمن الرحیم» (2) این روایت خیلی جالب است. صاحب برهان نقل میکند البته حضرت میفرماید کتابهای معروف 104 یا 114 کتاب است در روایات ابی عبدالله 104 کتاب بیان شده است و در روایات دیگر 114 کتاب است. حالا هر کدام باشد ما انزل الله من السماء کتاباً الا و فاتحته ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ*﴾ فاتحه در شروع است حالا شروعش را فقط حضرت میفرماید احتمالًا در همه سورههای دیگر هم نبوده است.
امام در ادامه میفرماید: «انما کان یعرف انقضاء السوره» وقتی خدا یک سورهای را تمام کند دیگر آیهای در این سوره وجود ندارد و سوره دیگری را شروع کند «انما کان یعرف انقضاء السوره بنزول بسم الله الرحمن الرحیم» وقتی بسم الله شروع میشود همه میفهمیدند که آن سوره تمام و کامل شد ابتدائاً للأخری سوره دیگر میخواهد شروع شود یعنی بسم الله الرحمن الرحیم فصل بین دو سوره بوده است که بیان بسم الله اعلام پایان سوره قبل است و اعلام شروع سوره بعد است. امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: «قال بلغه أن أناسا ینزعون بسم الله الرحمن الرحیم» (3) چه تعبیر جالبی است «ینزعون» حضرت خبر دار شدند مثل این که از زمان امیرالمؤمنین و اواخر حکومت عثمان و بعد از عثمان «قال بلغه انّ اناساً» به حضرت خبر رسید که عدهای ینزعون یعنی کندنمعلوم میشود بسم الله چسبیدهبه فاتحه الکتاب است پس جزء فاتحه است، کندن یعنی کار باطل انجام میدهند، بسم الله عضوی از اعضای سوره است کمال سوره به بسم الله است، وجود مبارک امیرالمؤمنین فرمودند: فقال: «هی آیه من کتاب الله» عجیب است نفرمودهاند: من الفاتحه بلکه بسم الله آیهای از قرآن مجید است. هر کجا به کار گرفته شده است یا اول سوره یا مثل سوره نمل وسط سوره.
فخر رازی کمک عجیبی از امیرالمؤمنین گرفته است برای اثبات نظر خودش و رد کرده روایاتی که بسم الله را جزء نمیدانند! روایاتی که خیلی از راویان قابل قبول اهل تسنن هم جزء سند آن روایات هستند که فخر رازی خیلی آنها را بی ارزش میداند و از امیرالمؤمنین کمک میگیرد و یک نظر بسیار عالی راجع به پیروی از امیرالمؤمنین میدهد که واقعاً باید با طلای ناب بنویسند به نام خودشان همه جا ما باید پخش کنیم مخصوصاً اگر مکه و مدینه گیر افتادیم این متن را که چند خط است بنویسیم آدرس جلد اول تفسیر کبیر فخر رازی را هم ضمیمه کنیم.
و به آنهایی که بسم الله را نمیخوانند خیلی با محبت نشان دهیم که این نظر بزرگترین عالم شماست، چرا ترک میکنید؟ و چرا اخفات میآورید؟ در نمازهای مغرب و عشا اگر میآورید «هی آیه من کتاب الله» چه شده است «ینزعون بسم الله الرحمن الرحیم» این خیلی مهم است، نگاه امیرالمؤمنین به این ینزعون چیست خطر را ببینید چقدر فوق العاده است از آن سه خطری که درباره آن بحث شده است، در این کتابهای کتاب شناسی سه خطری که متوجه دین خدا و قرآن مجید بوده و میشود چه خطری است، این جا امیرالمؤمنین به یک نوع از آن خطر اشاره میکنند «هی آیه من کتاب الله» خوب چه شده است که این آیه را از پیکره فاتحه کندهاند یعنی این عضوی از اعضای فاتحه و حقیقتی از حقیقت فاتحه است. سپس امیرالمؤمنین میفرماید: «أنساهم أیاها الشیطان» (4)،
ضمیر ایاها بهبسم الله بر میگردد شیطان این آیه را از یاد اینها برده است. این شیطان کیست؟ خداوند، شیطان را در قرآن به دو بخش تقسیم کرده است. شیطان جنی و انسی یقیناً منظور امیر المؤمنین (ع) در این جا از شیطان همان حکومتهای طاغوتی پیش از خود و بعد از خودش است، در سورهمبارکه فرقان از آیات 27 به بعد داستان مهمی نقل شده است که البته پروردگار اشاره داستان را بیان میکنند و در کتب تاریخ مفصلش آمده است که عقبه بن ابی معیط اول مسلمان شد و یک روز بیشتر طول نکشید آمد با یک جسارت بسیار بد و بی ادبانهای جلوی پیامبر عظیم الشأن اسلام که پروردگار قیامت عقبه را که بیان میکنند کلمه شیطان را میآورند، شیطان منظور رفیق عقبه است که عقبه روز قیامت با یک دنیا حسرت فریاد میزند ﴿یا لَیتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یا وَیلَتی لَیتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکرِ﴾ ... ﴿کانَ الشَّیطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا﴾ (5).
این جا شیطان انسی است این حکومتها و افراد ضد خدا بسم الله را از مردم گرفتند. این روایت هم که شیعه نقل کرده است بسیار روایت مهمی است که یکی از آثار قیامتی در آیه شریفه بیان شده است. البته یک روایتی درباره آثار بسم الله چه در دنیا و چه در آخرت دیدم؛ راویانش هم راویان فوق العادهایاند به خصوص بخشی از راویان حضرت رضا (ع) تا امیرالمؤمنیناند از حضرت رضا (ع) هم روایت به وجود مبارک صدوق (ره) میرسد روایت این است «قال النبی اذا مر المؤمن علی الصّراط فیقول» (6) اول عنایت کنید «اذا مر المؤمن» دایره را تنگ کرده است نه هر کسی که ادعای مسلمانی دارد و نه هر کسی که بسم الله لقلقه زبانش بوده است چون در آن روایت مفصل هم راجع به بسم الله و ارتباط با بسم الله امیرالمؤمنین میگوید که «اذا مر المؤمن» هم آیات دایره اش تنگ است «ان الله اشتری من المؤمنین» حالا باید قرآن را ببینیم ویژگیهای مؤمن چیست؟ که قسمتی در ابتدای سوره مؤمنون است قسمتی در اواخر سوره فرقان است قسمتی در اواسط سورهمعارج است قسمتی در سوره بقره است
اینها را کنار همدیگر بچینید تا ویژگیهای مؤمن به دست آید که هر کسی نگوید خدا ارحم الراحمین است و ما را نجات میدهند، در مسئلهنجات دایره تنگ میشود و ائمه قسم میخورند که «والله لا تنال شفاعتنا الا بالورع و التقوی و الاجتهاد» یا «اذ مر المؤمن علی الصراط فیقول» وقتی مومن وارد راه میشود ﴿وَ إِنْ مِنْکمْ إِلَّا وارِدُها﴾ وقتی وارد میشود طبق آن طبیعت ایمانی اش و ارتباطش با نماز و قرآن و عمل خیر فیقول: «بسم الله الرحمن الرحیم طفئت لهب النیران» (7) شعلههای آتش به خاموشی کشیده میشود. آتش به مؤمن میگوید، آتش مگر حرف میزند شما قرآن را ببینید ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِی الْحَیوانُ﴾ همه چیز آخرت زنده است که خود پروردگار هم با جهنم حرف میزند و جهنم جوابمیدهد که در سوره ق آیه 30 پروردگار میفرماید: ﴿هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ﴾ قول گفتار است، آتش زنده است، از جهنمیان عصبانی میشود که میخواهد تکه پاره شود، فرق آخرت با دنیا این چهار فرق است.
در دنیا مرده و زنده و جماد و نبات و حیوان یعنی صاحب حیات هستند، ولی آخرت همه چیز حیات است. «فیقول بسم الله الرحمن الرحیم طفیت لهب النیران» تقول یعنی آتش طرفش را هم میشناسد میداند این مؤمن است یا منافق است. این مشرک آیا کافر است. «ویقول جُزْ یا مؤمن فإن نورک قد اطفأ لهبی» (8) این نورانیت و نور تو و روشنایی تو در سوره حدید آیه 12 آمده است: ﴿یوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یسْعی نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَ بِأَیمانِهِمْ﴾ مؤمن در قیامت نورش آشکار میشود.
______________________________
(1) المیزان فی تفسیر القرآن: 12/ 197.
(2) تفسیر نور الثقلین: 1/ 6؛ تفسیر البرهان: 1/ 97.
(6) بحار الانوار: 89/ 258، باب 29.
(7) بحار الانوار: 89/ 258، باب 29.
(8) بحار الانوار: 89/ 258، باب 29.