تفسير سوره حمد - جلسه هجدهم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام
کلام در این است که قرآن مجید در سوره حجر آیه 78، سوره مبارکه حمد را ترکیبی از 7 آیه میداند، بین مفسرین و اهل روایت یک بحث طولانیای در گرفته است که آیا بسم الله جزء سوره است با توجه به این که هفت آیه است اگر جزء سوره باشد، ثمره فقهی اش این است که در نماز واجب است خوانده شود، اگر جزء سوره نباشد نیاز نیست در نماز خوانده شود، این بحث از کجا ناشی شده است.
من لازم است که کل مباحث در معارف الهیه و در مسائل فقهیه و اصولیه را برایتان عرض کنم که منشأ دعوا و نزاع و اختلافات هم در معارف و هم در فقه، هم در اصول چه بوده است؟ درباره روزگار اول اسلام یعنی سه قرن تقریباًسه خطر بسیار بزرگ متوجه دین خدا شده است هر سه خطر هم از ناحیه تقریباً بنی امیه و بنی عباس متوجه دین شد که البته زمینههای ظهور دو خطرش را نسبت به اصول تقریباً یاران سقیفه بنی ساعده به وجود آوردند کم و بیش خطر اول که خطر تحریف در مسائل فقهی بود تعطیل و تحریف از آن جا شروع شد، چه در واجبات چه در مستحبات
البته آن وقت هنوز چیزی به نام اصول تقریر نشده بود خطر تعطیل مثل تعطیل طواف نساء، مثل تعطیل ازدواج موقت، مثل تعطیل حی علی خیر العمل، مثل تعطیل خمس این یک چهره خطر و چهره دوم هم خطر تحریف بود البته در خطر تحریف احدی سراغ الفاظ قرآن مجید نرفت چون در تحریف به روی ظاهر قرآن به کل بسته بود یعنی در میان امت کسانی بودند مثل امیرالمؤمنین و یارانش و در خود آنها که در مقابل تحریف ظاهری قد علم کنند و واقعاً بایستند و نگذارند این خطر متوجه کتاب خدا شود یقیناً کتاب خدا از این تحریف در امان بود نه از قرآن کم شد و نه به قرآن اضافه شد، چون ظاهراً بعد از مرگ پیغمبر حدود هفتصد حافظ قرآن هم در امت بودند که خیلی مورد توجه بودند یک تعدادی از ایشان هم در جنگ کشته شدند که البته قرآن را نوشته بودند حالا روی صفحاتی که آن زمان مرسوم بود با توجه به آیه شریفه ﴿إِنَّ عَلَینا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ﴾ (1)
که با استناد به این آیه و دلایل دیگر که در جای خود بحث شده است حالا در این زمینه یک کتاب خیلی خوب 50 یا 60 سال پیش نوشته شد به نام قرآن مال ابو عبد الله زنجانی که زمان خودش واقعاً جایگاه مهمی را داشت و بعد هم کتابهای دیگر در زمینهقرآن نوشته شد، البته از قدیم هم سراغ این حرف رفتند، وجود مبارک شیخ صدوق که به شدت هم اخباری مسلک بود، البته نه به شکل اخباریهای زمان ملا امین استرابادی که در رسائل خواندیم، آن وقت مکتب اخباری گری یک مکتب دیگری بود، خیلی مکتب زیان آوری نبود غیر از زمان مرحوم امین استرآبادی بود آن زمان خوب نزدیک به هم بودند یک مقدار تعدیل در برنامه بود، ایشان یک کتابیدارند به نام اعتقادات مختصر است ولی کتاب مهمی است آنجا مینویسند که: اعتقاد ما شیعه این است که این قرآنی که بین دو جلد است و الان در دسترس همه مسلمانان است همان قرآن زمان پیغمبر است بی کم و زیاد البته دیگران هم این معنا را اظهار کردهاند خیال را راحت کردهاند که هیچ تحریفی در ظاهر قرآن به وقوع نپیوست، اما در معانی قرآن چرا؟ آمدند معانی را ﴿یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ﴾ (2)
خیلی جنایت در این زمینه شد از عصر سقیفه، اوجش هم زمان بنی امیه و بنی عباس بود این یک خطر سنگین بود که متوجه معانی قرآن شد متوجه معانی روایات شدو کنار این جنایت و خطر کارخانهروایت سازی هم شدیداً به کار افتاد که دیگر حق را با باطل خیلی مخلوط کردند حالا نمونههای تحریف در معنا که خیلی هم خطرزا شد، زیاد است، یکی همین روایت پیامبر اکرم (ص) است که شیعه و سنی نقل کردهاند و صادر هم شده که ایشان به عمار وقتی رسیدند و تعریف عمار را کردند و فرمودند: عمار را فئه باغیه میکشد وقتی عمار کشته شد ولوله شدیدی در ارتش معاویه پیدا شد که ما فئه باغیه هستیم پس ما اهل دوزخیم و نزدیک بود شیرازه کار علیه معاویه بپاشد که استخدام شدههای برای تحریف، این طور به ملت القا کردند، فئه باغیه آنهایی هستند که عمار را آوردند به کشتن دادند و قشنگ هم به باور مردم دادند و معنای روایت را بر ضد امیرالمؤمنین و اهل ایمان توانستند برگردانند و جلوی شکست معاویه را بگیرند، در آیات قرآن هم همین طور در معانی تحریف ایجاد کردهاند که کار به جایی رسید که شما در مهم ترین کتاب هایشان حتی صحاح سته ملاحظه میکنید که آیاتی از قبیل ﴿یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ﴾ (3) یا ﴿جاءَ رَبُّک﴾ (4) و ﴿الَّذِی بِیدِهِ الْمُلْک﴾ (5)
را از نظر معنا تحریف کردهاند و به جسمیت خدا قائل شدند در روایات ساختگی هم برای احکام خیلی روایات ساختگی آوردند که پیکره خیلی از احکام را در هم ریختند مثل نماز میت را که 5 تکبیر دارد 4 تکبیر کردند مسئلهوضوی با این با عظمتی که دیگر عرب حالی اش است غسل با مسح فرق میکند آمدند در معنای مسح هم ایجاد تحریف کردند، دیدید که سنیها وضو میگیرند برای مسح سر و گردن شان را میشویند و برای مسح پا، پایشان را تا مچ میگیرند گاهی تا زانو زیر شیر و به جای مسح غسل میکنند، خطرات عجیبی در این زمینه ایجاد شد.
وقتی کتاب اتقان سیوطی را مراجعه میکردم دو جلد است که درباره قرآن مجید هم هست نزدیک به هزار صفحه هم هست ببینید چه کار کردهاند یک فصلی در ادغام سیوطی هست خیلی کتاب معروفی است تحت این عنوان «الآیات النازله علی رأی عمر» داستانش هم این است که سیوطی جلال الدین که خود او هم تفسیر قرآن دارد میگوید که میآمدند پیش پیغمبر اکرم (ص) سؤالی میکردند حالا یا در زمینه احکام یادر زمینه مکاسب یا در زمینه اخلاق یا در زمینه خانوادگی، پیغمبر اکرم از جواب دادن معطل میشد و در جا عمر میگفت، یا رسول الله اگر ما جواب این سؤال را این طور بدهیم حل میشود؟
در جا جبرئیل نازل میشد یک آیه بنابر رأی عمر میآورد و به پیغمبر راهنمایی میکرد که بارک الله عمر، خیلی خوب جواب داد و ما هم جواب عمر را پسندیدیم و بر مراد عمر این آیه را نازل کردیم، یعنی در کتاب هایشان عمر را عاقل تر و عالم تر از رسول خدا معرفی کردهاند. البته این برای زمان خود عمر نیست، اینها برای زمان بنی امیه است یا روایت أنا مدینه العلم و علی بابها بعد میگوید أبوبکر حیطانها، عمر سقفها، این تحریفها را همایجاد کردند،
شما اگر بخواهید بدانید در زمینه اصل احکام و تحریف معانی چه جنایتی شده است، این دو خطر هم حدیث سازی هم تحریف احکام و معانی به این چند کتاب مراجعه کنید خیلی سودمند است؛ یکی الأخبار الدخیلیه شیخ محمدتقی شوشتری که دو جلد است متأسفانه بعضی از این احادیث ساختگی و به خصوص بخش اسرائیلیاتش وارد کتابهای ما هم شده است، حالا آنهایی که شیعه بودند و نوشتند حتماً آدمهای خوش بینی بودند به این قال رسول اللهها و قال الصادقها و یک مقدار مسائل اسرائیلیات وارد تفاسیر و تاریخ ما شده است؛ اما خوشبختانه خطرهای مربوط به اصل احکام چون نزدیک به سه قرن امیر المؤمنین تا امام عسگری بین مردم بودند و اینها شاگردان شایستهای داشتند جلوی تحریف احکام و معانی آیات را گرفتند و یکی الغدیر علامه امینی رضوان الله تعالی که ایشان دریا وار احادیث ساختگی را مورد بحث قرار دادند، به سیری در صحیحه مرحوم علامه عسگری و به خصوص معالم المدرستین ایشان که بسیار کتاب استواری است مراجعه کنید، چه جنایاتی به اسلام شده است و کتاب نقش ائمه در احیاء دین.
این دو خطر، خطر حدیث سازی به خصوص احادیث ساختگی بیشتر رفت در مدح زن و مرد که اینها در هر صورت مخالفان اهلبیت و علیه اهلبیت علم کردهاند این دو خطر از طریق سقفیه زمینه اش شروع شد و در زمان بنی امیه تبدیل به یک درخت قوی شد بنی عباس هم تقریباً تا بعد از غیبت صغری این درخت و این شجره خبیثه را شدید آبیاری کرد و اما خطر سوم، اوائل حکومت بنی عباس و اواخر حکومت بنی امیه کتابهای خارجی که آن زمان مهم ترینش کتابهای یونان و هند و اسکندریه بود تقریباً بار علمی بشری فوق العاده سنگین بود این کتابها هم تحت عنوان عرفان، هم تحت عنوان فلسفه که البته رشتههای زیادی هم داشت این فلسفه جزء رشته بود، موسیقی جزء این رشته بود، طبیعیات جزء این رشته بود، بخش معارفش هم که مسئله توحید، بحث صفات و بحث وجود، بحث ماهیت و در بخش طبیعیاتش، بحث هیئت با قدرت تمام آنان به تدریج با پول بنی امیه اواخر حکومت و با هزینه سنگین بنی عباس شروع شد به ترجمه شدن و وارد بغداد مرکز حکومت شد از آنجا هم به شهرهای دیگر،
اساتید این فنون اولًا خیلی پول به آنها رسید بعد هم خیلی بهای شخصیتی به آنها دادند و تقریباً بنایی را در مقابل بنای مدرسه اهلبیت برپا کردند با پول فراوان و با هزینه شخصیتی برای کسانی که دنبال این علوم باشند، دیگرفیلسوف آن زمان مثل کندی مثل ابونصرفارابی در شیعه مثل ابن سینا اصلًا چهرههای معجزه آسا پیدا کردند اصل مطلب هم بر این بود که مکتب اهلبیت ضعیف شود چون به آنها نمیگذاشتند پول برسد، خمس و سهم را هم که تعطیل کرده بودند ائمه هم در مضیقه مالی بودند و هم شدید اینها را از نظر شخصیتی خرد کرده بودند تا جایی که امام چهارم میفرماید از مدینه تا مکه دو طرف جاده هر چه ده و بخش و جمعیت است بیست نفر پیدا نمیکنید که ما را دوست داشته باشند یعنی ببینید خطر تا کجا است.
حالا بچه شیعهها میخواستند بروند کلاسهای ائمه، اولًا: خیلی محدود و با ترس حاکم بود، میگرفتند زندان میکردند، میکشتند،خود ائمه را زندان میکردند، تبعید میکردند باید به عنوان خیار فروش و ماست فروش میآمدند در خانه امام داد میزدند تا امام بداند این که شاگردش است چهار تا مسئله بپرسد، با چه زحمتی معارف را انتقال میدادند این کتابها که ترجمه شد اساتید و شاگردان این کتابها خیلی مورد توجه قرار گرفتند آقا فیلسوف یا حکیم یا عارف است.
مسئله عرفان مسلکی بر اساس مکتب یونان و اسکندریه و هند از قبل از امام صادق علیه السلام شروع شد. اولین خانقاهی که برای مسلمانان ساخته شد در شهر رمیه شام بود به وسیله یک کشیش مسیحی بود و در هر صورت بعد از ترجمه این کتابها و آن تحریفها مکتبهای مختلفی پیدا شد و بحثهای عجیب و غریبی در گرفت جبر و اختیار و خرق و التیام و چنین مباحث را هم حاکم کرده بودند. خیلی جاها قرآن را هم در جامعه گیر انداختند و برای حلش متوسل به تأویلات خطرناکی شدند به خصوص در بحث معراج گفتند که اگر کسی بخواهد بالا برود خرق و التیام لازم میآید و خرق و التیام هم این جا محال است که کسی آسمان را بشکافد برود از شکافش بالا بعد هم ببندد
پس معراج حتماً روحی و در خواب صورت گرفته است و به دعای ندبه هم کشاندند یعنی نسخه بدل برایشان درست کردند «عرجت به» که صحیحش است و بالای آن هم پرانتز باز کردند بروحهٔ که یک دورغ صد در صد است ﴿سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ﴾ (6) یعنی همین بنده ما؛ بعبده یعنی همان وجود را نه این که جسمش را گذاشتیم روحش را در آوردیم و بردیم معراج که بتواند از این سقفها رد شود اگر مسئلهخرق و التیام است که روح هم مثل نور لطیف است نور که از سقف رد نمیشود پس روح هم رد نمیشود، یک بحثهای جنجال آفرینی پیدا شد و اوضاعی پیش آمد و اهل فلسفه خیلی جاها مسلمانان را گیر انداخته که مجبور به توضیح شدند مثل بحث اعاده معدوم، انسان که میمیرد محال است دو مرتبه همین انسان وارد قیامت شود اصلًا کجای معارف الهی مرگ به عنوان عدم و انعدام شناخته شده است. لطافت معارف الهی این است که کلمه مرگ را امیرالمؤمنین که خودش صاحب این معارف است معرفی میکنند که انتقال «من دار الی دار» این چه عدمی است اصلًا کی گفته است عدم معنی اش این است که پروردگار عالم همه موجودیت انسان را به ﴿لَمْ یکنْ شَیئاً مَذْکوراً﴾ برگرداند در حالی که این طوری نبود
قرآن مجید صریحاً میفرمود: در سوره مؤمنون آیه 100 ﴿کلَّا إِنَّها کلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ﴾(7) یا در سوره مؤمن آیه 46 به اهل برزخ میفرماید: ﴿النَّارُ یعْرَضُونَ عَلَیها غُدُوًّا وَ عَشِیا وَ یوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ﴾(8) معدومی در کار نبوده است. برزخ را میگوید کسانی که منتقل شدهاند هم زندگی نمونه بهشت را دارند هم زندگی نمونه جهنم را، اعاده معدوم یعنی چه؟ قرآن مجید را کنار این کتابهای فلسفی نگذاشتند، بعضی شلوغ کردند احکام و معانی را تغییر دادند، و تحریف ایجاد کردند، خدا میداند برای ائمه و یارانشان چه زحمات سنگینی ایجاد کردند که جلوی این مسائل بایستند و مسئله جزء بودن بسم الله هم گرفتار همین بازیها و جنجالها شد یک عده بی بسم الله میخوانند یک عده با بسم الله میخوانند یک عدهای میان کار را میگیرند بسم الله را آهسته میگویند، شما ببینید سر آیه بسم الله چه بازی عجیب و غریبی در آوردند. و ائمه علیهم السلام در مقابل این خطرات چقدر زیبا ایستادند. خیلی برای من این جمله عهدنامه مالک اشتر عجیب بود، ولی وقتی روزگار بنی امیه و بنی عباس و حدیث سازی و تحریف معانی و تحریف احکام را مطالعه کردم که تمامش ریشه در سقیفه دارد تازه فهمیدم امیرالمؤمنین چه میگوید.
ائمه ما با چه دردی گرفتار بودند خیلی جمله عجیب و کشندهای است واقعاً که حضرت با خط مبارک خودشان به مالک مینویسند: «فإنّ هذا الدّین کان أسیراً فی أیدی الأشرار» (9) نه مسلمین، یک وقت حضرت نوشته بودند مسلمانان اسیر دست اشرارند میفرماید: دین را اشرار به اسارت گرفتهاند، یعنی شما از این جمله عظمت خطر را میتوانید درک کنید. دین خدا را به اسارت گرفتند حالا داستان بسم الله که آیا جزءسوره است یا جزء سوره نیست بسم اللههای دیگر جزء سوره است یا نه اگر جزء سوره است واجب است بخوانیم، واجب نیست بخوانیم، ده گونه ادعا بر سر همین یک آیه درست کردند سقیفه و بنی امیه و بنی عباس. خوشبختانه در علمای معروف اهل تسنن علمای قابل قبولشان پذیرفتهاند.
زمانی که من درس اصول آیت الله العظمی وحید را در دوره اول که در مدرسه خان شرکت میکردم ایشان وقتی به بحث اهل تسنن میرسیدند یا در معارف تعبیرهای جالبی داشتند مثلًا شخصیتهای عظیمی مثل فخر رازی صاحب تفسیر یا صاحبان صحاح سته یا شخصیتهای دیگر معروفشان را تعبیر میکردند به شیخک، میگفتند: جمعتان که سواد ندارد مینشینند شیخکهایتان که یک مقدار سواد دارند حالا آنهایی که جانشین این شیخکها هستند بیایند با ما رو در رو حرف بزنند، گر چه میفرمودند: همین شیخکها هم چیزی ندارند ولی اینها انصاف را رعایت کردند، در جنگ و جنجال سر بسم الله الرحمن الرحیم آمدند به خصوص فخر رازی که با ما اصلًامیانه خوبی ندارد ولی واقعاً یک جمله طلایی برای بسم الله دارد که بسیار عالی گفته است: که بسم الله قطعاً جزء سوره است، خواندن آن هم حتماً واجب است، بدون بسم الله هم نماز باطل است و فاتحه الکتاب کافی نیست.
______________________________