تفسير سوره حمد - جلسه اوّل
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام.
اصرار بعضی از دوستان بر این بود که خدمت شما بزرگواران تفسیر قرآن مجید را نیز شروع کنیم، بنای من در تفسیر بر این است که مفصل وارد مباحث نشوم، چرا که هم ناتمام میماند و هم گستردگی مفاهیم و معانی آیات قرآن کریم خیلی فرصت نمیدهد که مفصل وارد تفسیر تک تک آیات بشویم، کنار هر آیهای مطالبی را در حد توانم به طور مختصر بیان میکنم شاید همین مطالب مختصر به توفیق خداوند، راه گشایی باشد برای این که خود شما عزیزان به طور مفصل بتوانید به معانی و مفاهیم آیات کتاب خدا برسید. البته با کمک روایاتی که از رسول خدا و اهل بیت نقل شده چون بدون کشتی دانش این بزرگواران، ورود در این دو دریا غیر ممکن است زیرا تکیه بر ظواهر بعضی آیات بدون توجه به روایات اهل بیت (علیهم السلام) چه بسا باعث گمراهی و ضلالت شود.
قبل از اینکه وارد بحث اولین آیهٔ کتاب خدا (بسم الله) بشوم بخشی از یک روایت بسیار مهم را که وجود مبارک کلینی در جلد دوم اصول کافی باب فضل قرآن، حدیث دوم، به نقل از مقداد ابن اسود بیان میکند و همین متن را با اندکی اختلاف، اهل سنت در کنزالعمال فاضل هندی از قول امیرالمومنین نقل کردهاند.
اصل متن روایت متن حکیمانهای است که وجود مقدس رسول خدا در بخشی از این روایت، قرآن را معرفی میکنند و در بخشی هم متابعان و مخالفان عملی قرآن را معرفی میکنند که جملات مربوط به بخش قرآنش را برایتان میخوانم «هو الدلیل یدل علی خیر سبیل» «1» قرآن راهنما است، دلیل به چه دلالت میکند، به سبیل خیر، در اینجا به معنای افعل و تفضیلش است چون کلمهٔ خیر بر وزن افعل نیامده «یدل علی خیر سبیلٍ» این کتاب شما را به بهترین راه دلالت میکند، این بهترین راه همان صراط مستقیم است که در تفسیر صراط مستقیم به طور مفصل بحث خواهیم کرد «وهو کتابٌ فیه تفصیلٌ و بیانٌ و تحصیل» یعنی دارد به ما قرآن شناسی یاد میدهد، که این کتاب را اول بشناسید چیست، این کتاب تفصیل است تفصیل مصدر تفعیل، فصل به معنای جدا کردن، تفصیل که مصدر است یعنی این کتاب هر حقی را از هر باطلی جدا میکند یعنی اندیشهٔ شما را یک اندیشهٔ مستقیمی قرار میدهد که به وسیلهٔ این کتاب، هر حقی و هر باطلی را در هر زمینهای بشناسیم که مثل دیگران دچار تلبس حق به باطل نشویم، حق را باطل نبینیم، باطل را حق نبینیم که این خودش یک انحراف بسیار خطرناک فکری است «وبیانٌ» کتاب روشنگر است هر مجهولی که داریم برایتان معلوم میکند، هرحقیقتی را که نمیدانید برایتان روشن میکند «وتحصیلٌ»، تحصیل هم باز مصدر است یعنی راه به دست آوردن مقاصد عالی و اهداف مهم و ارزشها را به شما نشان میدهد، یعنی این زمینه را به شما میدهد که اگر بخواهید برای بدست آوردن ارزشها و اهداف عالی قیام بکنید با قرآن مجید میتوانید قیام به این کار بکنید «ظاهره عمیق»، ظاهر این آیات زیباست چون در حدّ اعلای فصاحت و بلاغت است چون کلام پروردگار است.
امیرالمومنین در نهج البلاغه میفرمایند: «فانه احسن الحدیث» «2»، زیباترین گفتار است، حدیث یعنی کلام، گفتار و رساترین موعظه است «وباطنه عمیق»، باطن این کتاب خیلی ژرف است و انگار میکنی دور از دسترس عقول جزئیه است، قطعاً کسانی که عقل معمولی دارند به عمق این کتاب نمیتوانند برسند، مگر عقولی که با طهارت عقاید و با طهارت اعمال و با اتصال به عقول عالیه انبیاء و ائمه طاهرین. بتوانند به عمق قرآن کریم برسند «لاتحصی عجائبه» «3» شگفتیهای قرآن قابل شمردن نیست.
این روایتی را که برایتان عرض میکنم خیلی روایت مهمی است، من اولین بار این روایت را در باب قرآن فتوحات مکیهٔ ابن عربی دیدم البته میدانید ما بعد از قرآن مجید کتاب صد در صد خالص نداریم که بشود در تمام زمینههای ظاهری و باطنی به آن تکیه کرد. پیغمبر میفرماید: شگفتیهای این کتاب به عدد در نمیآید، معلوم میشود قرآن مبتدا دارد منتها ندارد، معلوم میشود الفاظش حدود دارد، معانیش حدود ندارد، معلوم میشود آیاتش از نظر عدد شش هزار و ششصد و شصت و شش آیه است. ولی از نظر مفاهیم و معانی و عجایب، مرز ندارد.
پیغمبر میفرماید: «یأتی القرآن یوم القیامه بکرا» خیلی روایت مهمی است که با چند هزار سال کار روی قرآن، چند هزار سال تفسیر نوشتن، باز قرآن تازه بماند و پیغمبر بفرماید وقتی قرآن وارد قیامت میشود آنهایی که اهل قرآنند قرآن را دست نخورده میبینند «یأتی القرآن یوم القیامه بکرا».
«لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه» یعنی تازههای قرآن تحت تأثیر زمان و مکان و پیشرفت علوم نخواهد بود که کهنه بشود همیشه قرآن مجید فوق همهٔ جریانات زمانی و جریانات علمی و جریانات فکری است.
«ولا تبلی غرائبه فیه مصابیح الهدی» پروردگار در این کتاب تمام چراغهای هدایت را قرار بدهد، حالا چرا مصابیح را جمع آورده ما با خیلی از امور در ارتباطیم، چراغ هدایت برای پا کردن یک خانوادهٔ صحیح که شعبهای از همان خاندانی باشد که پیغمبر بر پا کرد ﴿یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ﴾ هدایت گر است برای ساختن یک جامعهٔ حکیم، هدایتگر است، برای یک سیاستی که مخ آن سیاست عدالت و حق باشد شاید به این خاطر فرمودند «فیه مصابیح الهدی»
و امّا (بسم الله الرحمن الرحیم) قرآن مجید یک آیه دارد ﴿وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها﴾ «4» برای خدا اسماء حسنایی هست که خدا را بر اساس آن اسماء حسنی عبادت کنید یعنی خودتان را از اسمهای بی مسمی و بیمعنا که شما را دچار شرک میکند آزاد بکنید، عبادت بر اساس اسماء حسنای الهی که البته خود این مسئله یک بحث خیلی زیبا و مفصلی دارد که اسماء حسنی، حسنی مؤنث احسن است، اسماء نیکوتر یعنی اسمائی که از نظر معنا و مفاهیم ما فوقش نیست و مسمایش هم یکی است، واحد است، احد است و آن پروردگار مهربان عالم است.
روایاتی که دربارهٔ اسماء حسنی نقل کردهاند بخشی از وجود مبارک رسول خدا است که میفرماید: اسماء حسنی 99 تا است، مرحوم صدوق در کتاب توحید هر نود و نه اسم را آورده و توضیح داده البته مرحوم فیض هم در علم الیقین در جلد اول، اسماء را آورده و ایشان هم بر اساس دانشی که داشته، اسماء حسنی را توضیح داده، از این اسماء حسنی سه اسمش در همین آیه است الله، رحمان و رحیم، اینها سه اسم از اسماء حسنای الهی است. مرحوم صدوق در صفحهٔ صد و نود کتاب التوحید این روایت را از رسول خدا و از امیرالمؤمنین نقل میکند:
«لله عزوجل تسعه و تسعون اسما» برای خدا نود و نه اسم است که همان اسماء حسنی است «من دَعَا الله بها استجاب له» کسی که خدا را بر اساس این اسامی بخواند و عبادت بکند خدا جوابش را میدهد، عبادت توحیدی و خالص، دعا هم میشود دعای توحیدی و دعای خالص، قطعاً استجابت با آن هست «ومن احْصاها دخل الجنّه» «5» کسی که این نود و نه اسم را احصاء بکند وارد بهشت میشود. خود احصاء یعنی چه، اگر فقط شمردن باشد، باید گفت، ما به یک طوطی پر قدرت هندوستان هم میتوانیم این اسمها را یاد بدهیم و بعد برایمان تکرار بکند، آیا جزای شمردن این اسامی با زبان و به قول بعضی از حکما و عرفا بازی کردن با لفظ، سبب دخول بهشت است؟ احصاء یعنی چه؟ صدوق آدم کمی نیست و بدون اتکا به روایت و آیه و علم هم حرف نمیزند، ایشان احصاء را این گونه معنی میکنند:
احصاؤها، هو الاحاطه بها احصاء یعنی اینکه وجودت غرق این نود و نه اسم باشد «والوقوف عَلی معانیها» یعنی این که وجودت وقف بر این معانی بشود و وقوف بر این معانی پیدا بکند و «لیس معنی الاحصاء عدها»، معنی احصاء این نیست که با انگشت و یا با تسبیح این نود و نه اسم را با حرکت زبان بشماری، بلکه «الاحاطه بها والوقوف علی معانیها» به قول فلاسفهای مثل صدر المتألهین، حاجی سبزواری، به این معناست که در حدّ طاقت بشری این اسماء را در وجود خودت تحقق بدهی.
اغلب مفسرین این روایت را نقل کردند «کل امرٍ ذی بال» هر کار مهمی «لم یبدء فیه بسم الله الرحمن الرحیم» «6» در بعضی روایات دارد «فهو ابتر» و در بعضی روایات دارد «فهو اقطع»، اگر کاری را آدم شروع بکند و این که خدا در قرآن مجید خودش با بسم الله قرآن را شروع کرده، در حقیقت ادب کار را یاد بنده اش میدهد که وارد هر کاری که میخواهید بشوید، اگر میخواهید این کار ابتر یا اقطع نشود، کار باید بر وفق فرمان من و در مقابل نگاه من و زیر نظر من و برای خاطر من انجام بگیرد، خدا تعلیم میدهد که با بسم الله الرحمن الرحیم کارت را با خدا شروع کن، یعنی با فرمان خدا ﴿أَنِ اصْنَعِ الْفُلْک بِأَعْینِنا﴾ «7» و زیر مراقبت من کار را شروع کن و لوجه الله هم کار را شروع کن، این کار ابتر نمیشود. اهل تسنن هم این روایت را نقل کردهاند که: باید به اینها گفت: شما کار بسیار مهمی مثل نماز را که بدون بسم الله شروع میکنید این واقعاً به نتیجه میرسد با این روایتی که خودتان نقل کردید چون بعضیهایشان مثل شافعیها میگویند بسم الله جزو سوره است و باید بلند خواند، بعضیهایشان میگویند آهسته باید خواند و بعضیها هم میگویند نه اصلا جزء سوره نیست نیازی به خواندنش نیست، حالا بسم الله الرحمن الرحیم را آدم در نماز نگوید این نماز ابتر خواهد بود. ابتر ماندنش هم به این است که به قبولی خدا نمیرسد، چون نماز بدون حمد نماز نیست و یک آیه اش را آدم حذف بکند حمد باطل است، نماز هم باطل است، و این همان ابتر بودن است.
ممکن است ما به اینها بگوییم که سورهٔ حمد هفت آیه است تنها سورهای که در قرآن عدد آیاتش بیان شده فقط سورهٔ حمد است، صد و سیزده سورهٔ دیگر عدد آیاتش بیان نشده در سورهٔ مبارکهٔ حجر میفرماید «آتیناک سبعاً من المثانی» «8» آنهایی که بسم الله را نمیگویند ست من المثانی میشود یعنی هفت آیه را شش آیه میکنند برای این که جواب ما را بدهند، آمدند صراط الذین انعمت علهیم را یک آیه و «غیر المغضوب علیهم و لاالضالین» را هم یک آیهٔ دیگر به حساب آوردند، ولی بر چه اساسی آن یک آیه را تقسیم به دو آیه کردند در حالی که «غیر» بدل از أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ است.
در هر صورت با اسم خدای تنها کار کامل نمیشود چون عمر سعد هم در روز عاشورا به لشکرش گفت یا خیل الله ارکبوا، کار خیر را به نام الله شروع کرد ولی آن کار واقعاً کار بود، اسم پروردگار را هم برد این که پروردگار صد و چهارده بار در قرآن بسم الله را آورده، صد و سیزده بار اول سورهها، یک بار هم در اواسط سورهٔ نمل، این تعلیم است که کار را با من شروع بکن، اینکه با من شروع بکنید یعنی کارتان به فرمان و تحت مراقبت من باشد که نگذارید از بین برود و فقط برای من انجام بدهید اگر این طوری نباشد تمام کارها ابتر و اقطع میشود لذا شما در قرآن مجید این سه مسئله را میبینید که اعلام خطر سنگینی است به مردمی که یک عمری میکوشند و زحمت میکشند همهٔ کارهایشان هم که گناه نیست، خیلی کارهایشان هم از نظر ظاهر زیبا و مثبت است ولی ابتر و اقطع است. در آیهٔ 17 سورهٔ توبه آمده است ﴿ما کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ﴾ این شایسته نیست مردمی که اهل توحید نیستند، مردمی که به فرمان خدا نیستند مردمی که کار را برای خدا انجام نمیدهند، بیایند مساجد خدا را بسازند و خرج بکنند و تعمیر بکنند ﴿شاهِدِینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکفْرِ﴾ اینها به ضرر خودشان دارند شهادت میدهند، هر عاقلی میداند اهل ضررند، هر حکیمی میداند که کارشان علیهشان شهادت میدهد که برای خدا کار نمیکنند ﴿أُولئِک حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ﴾ خوب این عمل ابتر میشود، این عمل اقطع میشود، این عمل پوچ میشود با اینکه مسجد ساخته با اینکه بیمارستان ساخته، درمانگاه ساخته، کار خیر دیگری کرده ﴿فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ﴾ «9» این یک مسئله.
آیهٔ 105 سورهٔ کهف میگوید: این قدر اینها تهیدست وارد محشر میشوند چون کاری را به فرمان حق انجام ندادند، کنار خدا و برای خدا انجام ندادند که پروردگار میفرماید ﴿فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً﴾ «10» شما ترازوی سنجش اعمال برای آنها نمیگذارید، چون عملی نبوده تمامش نابود شده، و در سورهٔ غاشیه میفرماید «خافضه» وقتی وارد قیامت میشوند به پستی کامل نشانده میشوند، به فرود کامل از نظر شخصیتی و عملی میرسند، چیزی ندارند که من بخواهم به آنها مزد بدهم، این معنای تعلیم خدا است که چگونه کار را با بسم الله شروع بکنیم «کل امرٍ ذی بال لم یبدء فیه بسم الله الرحمن الرحیم»کاری که داریم میکنیم باید از شرک خالی باشد و تجلی الله در آن کار از طریق فرمانش و مراقبتش و خلوص ما باشد تا این کار هم برای دنیای ما و هم برای آخرت ما سود بدهد، وقتی کار برای خدا شد آن کار خودش رحمانیت و رحیمیت را جذب میکند یعنی وقتی کار برای خدا باشد خدا کنار آن کار بسط رزق میدهد، بسط نعمت میدهد و در قیامت هم اجر و مزد میدهد. و امّا معنای بسم الله، الله یقیناً معادل فارسی ندارد این هم که در ترجمهها زیر کلمهٔ الله، خدا آوردند از تنگی قافیه بوده خدا معادل الله نیست و فکر نمیکنم معنی درستی داشته باشد خدا به معنی خود آ یعنی خودش آمده یعنی قبلًانبوده و آمده یا خودش باعث به وجود آمدن خودش شده، کلمه خیلی مضطرب است، از نظر معنا الله همان طور که ائمهٔ ما معنا کردند یعنی ذاتی که چون از اسماء ذات است، ذاتی که مستجمع جمیع صفات کمال است و این صفات هم بی نهایت است البته یک مقدار بخواهیم ظریف بشویم باید برویم سراغ خطبهٔ اول نهج البلاغه که حضرت میفرماید:
در پیشگاه مقدس او صفت و موصوفی وجود ندارد تمامش ذات است، حالا برای این که به ذهن ما حقایق را نزدیک بکنند آمدند رده بندی کردند، صفت بندی کردند و الّا تمامش ذات است، علیم ذات است، سمیع ذات است، بصیر ذات است، در هر صورت الله یعنی مستجمع جمیع صفات کمالیه است که بی نهایت هم است. رحمان بر وزن فعلان است اغلب مفسرین فعلان یعنی رحمان را صیغه مبالغه معنا کردند و رحیم را صفت مشبهه معنا کردند البته بر وزن فعلان ظاهراً صیغهٔ مبالغه نیامده، پس ما باید بگوییم از نظر معنا دلالت بر مبالغه دارد و از مادهٔ رحمَ به معنای مهربانی است یعنی این خدای مهربان از لوازم مهرش عطا کردن نعمت است، این بخشندگی از لوازم رحمانیت ولی است، رحیم که صفت مشبهه است چرا بعد از رحمان آمده، رحمان که معنی جامعی دارد، بعضیها معتقدند که: رحیم برای تأکید بر رحمان آمده حالا تحقق آن چگونه است انشاء الله فردا.
______________________________
(1) الکافی: 2/ 599، حدیث 2.
(2) نهجالبلاغه: خطبه (فی ارکان الدین).
(3) الکافی: 2/ 599، حدیث 2.
(4) اعراف (7): 180.
(5) التوحید، شیخ صدوق: 195، باب 29، حدیث 9.
(6) تفسیر مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن: 1/ 21؛ تفسیر الصافی: 83/ 1 (سوره فاتحه) [لم یذکر به جای لم یبدء آمده].
(7) مؤمنون (23): 27.
(8) حجر (15): 87.
(9) توبه (9): 17.
(10) کهف (18): 105.