قسمت دوازدهم
(کاشان خانه بروجردیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
شناخت امیرالمؤمنین(ع) از زبان خودشان
چقدر زیبا، متین و عالی است که همهٔ ما امیرالمؤمنین(ع) را از زبان خودشان بشنویم. این بهترین راه شناخت وجود مقدس او و معرفت به اوست. مرحوم مجلسی، این عالم بزرگ و کمنظیر در جلد سیونهم «بحارالأنوار»، صفحهٔ 235 نقل میکند که امیرمؤمنان(ع) خطاب به مردم فرمودند:
-دلیل خدا بین مردم
«أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ» من دلیل خدا بین شما هستم. چه کسی بعد از پیغمبر(ص) میخواهد شما را به حقایق و اسرار قرآن راهنمایی کند؟ چه کسی میخواهد شما را به آنچه عامل سعادت و نجات شماست، راهنمایی کند؟
-خلیفۀ خدا در زمین
«وَ أَنَا خَلِيفَةُ اللَّهِ» اشتباه نکنید! من فقط خلیفهٔ پیغمبر(ص)، آنهم خلیفهٔ بلافصل و بعد از او در بین شما نیستم، بلکه من خلیفهٔ خدا هم هستم. من یکی از آن مصادیق اتمّی هستم که خدا در سورهٔ بقره فرموده است: «إِنِّی جٰاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَةً»(سورهٔ بقره، آیهٔ 30). من خلیفهٔ خدا هستم؛ یعنی من نایبمناب پروردگارم. نایبمنابی هستم که صفات «مَنوب عنه» در من است. من جلوهگاه صفات کمال، جلال و جمال پروردگار هستم، در عین اینکه خلیفهٔ پیغمبر(ص) در بین شما هستم. من نزدیک هشتادوچند روایت از کتب مهم اهلسنت در کتابخانهام دارم که پیغمبر اکرم(ص) بنا به نقل بزرگترین علمای اهلسنت، دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع) فرمودهاند: «وَأنْتَ خَلِيفَتي مِنْ بَعْدي». این یعنی هیچ خلیفهای بین پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) واسطه نیست.
-راه عملی پروردگار
و همینطور، «أَنَا صِرَاطُ اللَّهِ» من راه خدا هستم؛ یعنی من راه عملی پروردگارم. برای اینکه مطلب آسانتر شود، ابنعباس میگوید: یک نفر نزد پیغمبر اکرم(ص) آمد و گفت: من معنی «صراط مستقیم» را نمیدانم! در شبانهروز دهبار بهصورت واجب در نماز میخوانیم: «إهْدِنَا الصّراط الْمُسْتَقیم»، معنی این صراط مستقیم چیست؟ ابنعباس میگوید: پیغمبر(ص) دستشان را روی شانهٔ امیرالمؤمنین(ع) گذاشتند و گفتند: «هٰذا صِراطٌ مُسْتَقیم» علی راه راست بهسوی خداست. در واقع، هرکس میخواهد در صراط مستقیم باشد، باید مأموم امیرالمؤمنین(ع) شود.
-دروازۀ بهسوی خدا
«وَ أَنَا بَابُ اللَّهِ» من دروازهٔ بهسوی خدا هستم؛ یعنی خداشناسی و معرفت به توحید بدون من ممکن نیست! اگر میخواهید موحد واقعی بشوید، باید توحید را از من تعلیم بگیرید.
-خزانۀ دانش الهی
«وَ أَنَا خَازِنُ عِلْمِ اللَّهِ» من خزانهٔ دانش خدا هستم. همهٔ سلاطین عالم از قدیم تا حالا خزانه داشتهاند. سلطانالسلاطین، مالکالملوک، حضرت ربالعالمین که علمش گوهر ناب است، خزینهاش امیرالمؤمنین(ع) است. «أَنَا خَازِنُ عِلْمِ اللَّهِ» یعنی هرچه میخواهید، از من بپرسید؛ علم پیش من است.
-امین رازهای پروردگار
«وَ أَنَا الْمُؤْتَمَنُ عَلَى سِرِّ اللَّهِ» من امین رازهای پروردگار هستم؛ در حقیقت، بعد از پیغمبر اکرم(ص)، کسی جز امیرالمؤمنین(ع) لیاقت سرّداری و رازداری خدا را نداشت. ایشان هم مأمور بودند که همهٔ داراییهای معنویشان را بعد از خودشان به امام بعدی منتقل کنند.
-امام همۀ انسانها بعد از رسول خدا(ص)
«وَ أَنَا إِمَامُ الْبَرِّيَّةِ بَعْدَ خَيْرِ الْخَلِيقَةِ مُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ» من امام همهٔ انسانها بعد از بهترین آفریده هستم که محمدبنعبدالله(ص)، پیغمبر رحمت است. پروردگار دربارهٔ پیغمبر و رحمتش در قرآن فرموده است: «وَ مٰا أَرْسَلْنٰاک إِلاّٰ رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ»(سورهٔ أنبیاء، آیهٔ 107) خداوند اینقدر مایهٔ رحمت به پیغمبر(ص) داد که اگر پیغمبر(ص) کل آن را هزینهٔ تمام موجودات هستی در دنیا و آخرت کند، کم نمیآورد. امیرالمؤمنین(ع) جانشین این پیغمبر و امام بعد از این پیغمبر است.
امیرالمؤمنین(ع)، سرمایهای الهی و عظیم
مردم! از این سرمایهٔ عظیم الهی، یعنی علیبنابیطالب(ع)، یعنی امیرالمؤمنین(ع)، یعنی اسداللهالغالب، یعنی غالب کل غالب، یعنی قائدالغُرّ المُهَجّلین، برای دنیا و آخرت خودتان بهره ببرید. راهش هم این است که به ایشان اقتدا کنید، او را امام بر حق خود بدانید، اطاعتش را واجب و دنبالهروی از او را لازم بدانید؛ همچنین بدانید که بهطور یقین، خیر دنیا و آخرت جز از طریق ولایت و اقتدای به او بهدست نمیآید. علی(ع) کلید هشت درِ بهشت است؛ اگر این کلید را داری، در روز قیامت میتوانی بهراحتی از هر دری که دلت بخواهد، وارد بهشت بشوی؛ اما اگر این کلید را نداری، تا وقتی نمردهای، آن را تهیه کن که دیگر تهیه کردن این کلید در قیامت برای کسی که در دنیا برای خودش آماده نکرده است، امکان ندارد.
قم-کاشان/ برنامهٔ حکیمانه/ ربیعالاول/ پاییز 1399ه.ش./ جلسهٔ دوازدهم