جلسه سوم دوشنبه (1-10-1399)
(قم منزل استاد)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- آفاق، انفس و قرآن، آیات خداوند بر جهانیان
- -سفارش خداوند به تعقل در آیات الهی
- -پیامد بیدقتی در نشانهها
- -ایستایی در نشانهها، عامل سقوط انسان
- -قلب آکنده از توحید، جلوۀ تام «لٰا إلٰه إلّا اللّه»
- نیروی قوی جاذبه و دافعه در اهل توحید
- -دافعه و جاذبهٔ صدیقهٔ کبری(س)
- -قدرت دافعۀ امام حسین(ع) در ماجرای کربلا
- دو بازگشت و رجوع متفاوت در قرآن مجید
- -روح ابیعبدالله(ع) در آغوش رحمت ویژۀ پروردگار
- -درخواست کافران و سستاندیشان برای رجوع به دنیا
- -پاسخ خداوند به درخواست کافران و سستاندیشان
- طلوع توحید در وجود صدیقهٔ اطهر(س) به شکل تام
- -پاکان عالم، شنونده و انتقالدهندۀ دعاها
- -محاکمۀ قدرتمند دولت زمان با قدرت دفع
- -جذب فیوضات خاصۀ الهی و بروز آثار عظیم
- -درخشش چهار گوهر گرانبها و ماندگار
- -بالاترین خزانه، خزانهٔ وجود زهرا(س)
- -منافع دنیوی و اخروی حضور خالصانه در مجالس روضه
- کلام آخر؛ روز و شب اشک از غم هجران مریز
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
آفاق، انفس و قرآن، آیات خداوند بر جهانیان
-سفارش خداوند به تعقل در آیات الهی
کل موجودات عالم هستی به تعبیر قرآن مجید، «آفاق» و به تعبیر دانشمندان، «کیهان» و کل حقایق موجود در نفس، همچنین کل قرآن مجید، آیات خداست. آیه یعنی نشانه؛ در بیشتر آیات قرآن، وقتی از آیات طبیعت، آیات اَنفسی و آیات خود قرآن مجید سخن بهمیان میآید، همه به تعقل و تفکر ختم میشوند. در این عالم طبیعت، شما یک زنبور را میبینید که پروردگار در سورهٔ مبارکهٔ نحل، در دو آیه از وجود زنبور، کارکرد و محصول زنبور گزارش میدهد، در پایان آیه میفرماید: «إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»(سورهٔ نحل، آیهٔ 67). آیت «الف» و «لام» ندارد و «لآیَة» یعنی نشانهٔ مهم، فوقالعاده و قابلتوجه؛ نشانهٔ مهمی در همهٔ شئون و برنامههای زنبور هست، البته برای گروهی که اهل اندیشه و تفکر هستند.
-پیامد بیدقتی در نشانهها
حال سؤال این است:اندیشه و تفکر کنند که به کجا برسند؟ وقتی اندیشه، تعقل و تفکر کنند، میبینند که تمام نشانهها در جادهٔ توحید نصب شده است. این نشانهها انسان را به مقصد دیگری هدایت نمیکنند. در این جاده علامتگذاری شده است که مردم خدا را پیدا کنند، پیدا هم میکنند. اگر کسی در این نشانهها و علامتگذاریها دقت نکند، از توحید محروم مانده و دستش در دنیا و آخرت خالی و تهی میماند.
-ایستایی در نشانهها، عامل سقوط انسان
قبلاً هم به این مسئله در همین مجلس عنایت فرمودید: این نشانهگذاریها برای این نیست که به این نشانهها برسند، متوقف شوند و دیگر جلوتر نروند. کار مثل بسیاری از دانشمندان نشود که خورشید را خیلی خوب بررسی کرده، تحقیقاتشان را جمعآوری کردند و کتابی بهنام «پیدایش و مرگ خورشید» نوشتند؛ یا با دوربینهای نجومی در کهکشانها مطالعه کردند و کتاب «از جهانهای دور» نوشتند؛ یا پیدایش جهان را تحقیق کردند و «تَکوّن هستی» نوشتند.
اما شما در لابهلای این کتابها بگردید، اسم و نامی از خدا، صاحب، مالک و پدیدآورندهٔ خلقت مشاهده نمیکنید. اینها عالم و دانشمند هستند، اما وقتی به نشانه و علامت قدرت خدا رسیدند، متوقف شدند. این نشانهها میخواهد چهچیزی را نشان بدهد؟ کار نشانه این است که قدرت، حکمت، عدل و هویت سازنده را نشان بدهد. شما هرچه تابلو در جادهها میبینید، نشانه و علامت است تا به شما نشان میدهد که از این راه به این شهر میرود. اگر هم بلد نباشی، این نشانهها را به تو نشان میدهند. این نشانهها برای این است که صاحب خلقت شناخته شود و مردم با اندیشه در این نشانهها به توحید برسند.
-قلب آکنده از توحید، جلوۀ تام «لٰا إلٰه إلّا اللّه»
وقتی جای توحید در زندگی خالی باشد، ابلیس، شیاطین و طاغوتها آن جای خالی را پر میکنند. بالاخره جایی در قلب خالی نمیماند و دشمنان، شیاطین، ابلیسیان و دنیاپرستان در کمین هستند که قلبهای خالی از توحید را پر کنند؛ ولی در قلبی که توحید، یعنی جلوهٔ تام «لٰا إلٰه إلّا اللّه» باشد، اینها میبینند که جای خالیای نیست و صاحب دل را رها میکنند. حتماً به این مطلب دقت فرمودهاید که بنابر نوشتهٔ رئیس محدثین شیعه، شیخ صدوق در کتاب «عیون اخبارالرضا»، امام هشتم در نیشابور از پدران بزرگوارشان تا پیغمبر(ص)، پیغمبر(ص) هم از پروردگار نقل میکند که پروردگار فرمود: «کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصْنی»؛ «کلمه» در اینجا یعنی حقیقت و مفهوم «لا إلهَ إلّا اللّهُ»، دژ و قلعه و حصار من است. «فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها» آنکسی که وارد این دژ و حصار شود، ایمن است و اینقدر دیوارههای این دژ بلند است که هیچ شیطان، ابلیس و دشمنی نمیتواند به درون این قلعه راه پیدا کنند. اصلاً نمیتوانند از دیوار آن بالا بروند و دسترسی به کسی پیدا کنند که در این قلعه است. این حِصن، حصین الهی است.
موحد چو در پای ریزی زرش ×××××× وگر تیغ هندی نهی بر سرش
نباشد امید و هراسش ز کس ×××××× بر این است آیین توحید و بس
چه کسانی اینگونه هستند؟ خداوند در قرآن میفرماید: «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»(سورهٔ یونس، آیهٔ 62)؛ یعنی موحدان و آنهایی که گنج معرفتالله را در سینه دارند و قلبشان خزانهٔ عرفان به حق است.
نباشد امید و هراسش ز کس ×××××× بر این است آیین توحید و بس
نیروی قوی جاذبه و دافعه در اهل توحید
این وضع اهل توحید است که نیروی بسیار شدیدی دافعهٔ در آنهاست که همان نیروی توحید، معرفت و اتصالشان به صفات، جلال، جمال و کمال پروردگار عالم است. این یک انرژی بسیار فوقالعادهای است که از یکطرف، دفع شدید است: «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»؛ ا زطرفی هم نیروی جذب بسیار شدیدی دارد که فیوضات خاص الهی را بهطرف موحد جذب میکند.
-دافعه و جاذبهٔ صدیقهٔ کبری(س)
شما دافعه و جاذبهٔ صدیقهٔ کبری(س) را در احوالاتشان بخوانید؛ اگر ایشان بعد از مرگ پیغمبر(ص)، نرمش اندکی به کسانی نشان میداد که حق آنها را در روز روشن غارت کردند؛ اگر همسر باکرامتش، امیرالمؤمنین(ع) گوشهٔ چشمِ مهر و محبتی به آنها نشان میداد؛ از همهٔ مصائبها و بلاهایی که دیدند، در امان و راحت بودند. ولی صدیقهٔ کبری(س) و همسرشان امیرالمؤمنین(ع) دشمنان را در همهٔ جهاتشان دفع کردند؛ یعنی آن حقیقت «لَا إلٰهَ» را در تمام جوانب زندگیشان تحقق دادند.
-قدرت دافعۀ امام حسین(ع) در ماجرای کربلا
ابیعبدالله(ع) همین «لَا إلٰهَ» را وقتی از مدینه حرکت کردند تا روز عاشورا، با سوگند جلاله ذکر کردند؛ همان وقتی که استاندار مدینه، حاکم مکه و اقوامشان که متأسفانه بهخاطر عدم شناخت و معرفتشان در مکه دور ایشان را گرفتند و نصیحت کردند که به این سفر نرو! شما اگر امامشناس بودی، گوش خود را به امام میدادی و میگفتی مرا نصیحت کن؛ نه اینکه به امام بگویی گوش بده، من نصیحتت کنم، این به خیر توست. پیغمبر اکرم(ص) میفرمایند: شما نیازی نیست که به اهلبیت من چیزی یاد بدهید. امیرالمؤمنین(ع) هم میفرمایند: «هُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ» اهلبیت حیات دانش هستند. اگر اینها نبودند، دانش مرده بود؛ هم دانش مادی و هم دانش معنوی. «وَ مَوْتُ الْجَهْلِ» اینها ملکالموت نادانی هستند؛ یعنی جان نادانی را میگیرند و نادانی را میمیرانند. شما نیازی نیست که چیزی یاد آنها بدهید؛ چون آنها علم و حکمت و چشمههای فیوضات حق هستند. از استاندار مدینه تا استاندار مکه، قوموخویشهای بیمعرفتش تا آنانکه در راه میدیدند، تا هشت روزی که در کربلا بودند، همه امام را بهشکلهای مختلف دعوت کردند که با یزید بساز؛ اما حضرت جواب دادند: «لَا وَاللّه» به والله قسم، من زیر بار این دعوتهای شما که ابلیسمسلک هستید، نمیروم! بعد هم خودشان و 72 نفر بر اثر این قدرت دافعهٔ توحیدشان به شهادت رسیدند؛ چنانکه مادر و پدرشان با همین قدرت دافعه به شهادت رسیدند.
دختر پیغمبر(ص) حکومت بعد از پیغمبر(ص) را دفع کرد؛ چون حکومت شرعی، دینی، الهی و قرآنی نبود! حکومت آنها حکومتی بشری بود و بهخاطر همین هم صدها اشتباه داشتند. وقتی هم آن نفر دوم و سوم، حکومت را دو دستی به معاویه تقدیم کردند، اشتباهات آنها اقیانوسوار شد.
دو بازگشت و رجوع متفاوت در قرآن مجید
-روح ابیعبدالله(ع) در آغوش رحمت ویژۀ پروردگار
اهل توحید ستمگران را دفع کردند و «نه» گفتند؛ با سوگند هم «نه» گفتند؛ با اینکه میدانستند زندانی، تبعید و کشته میشوند. با علم به همهٔ این مسائل، انرژی دفع و جذبِ توحیدی که در آنها بود، شدید و فوقالعاده قوی بود. اینقدر قوی بود که امام صادق(ع) میفرمایند: ملکالموت اجازهٔ گرفتن جان حضرت را در گودال نداشت؛ یعنی کوچکتر از این بود که بخواهد روح ابیعبدالله(ع) را لمس کند و خدا چنین اجازهای به او نداد. پروردگار خودش روح ابیعبدالله(ع) را به این صورت جذب کرد؛ هم جاذبهٔ حسینی برای جذب فیوضات بسیار شدید بود و هم مجذوبیت او در پیشگاه خدا بسیار قوی بود که جانش به این صورت گرفته شد: «یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ × إرْجِعِى إِلَى رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً»(سورهٔ فجر، آیات 27-28). با خطاب «إرْجِعِى»، روح در آغوش رحمت ویژهٔ پروردگار قرار گرفت.
-درخواست کافران و سستاندیشان برای رجوع به دنیا
این مثبتترین «إرْجِعِى» بود که قرآن مجید در سوره فجر بیان کرده، منفیترین رجوع را هم در سورهٔ مؤمنون بیان کرده است. وقتی لحظهٔ مرگ مجرمان، فاسقان، مشرکان، کافران، باطلگرایان، سستاندیشان و آنهایی که از دین خدا و توحید جدا زندگی میکنند، فرامیرسد و پرده کنار میرود، آنچه که باید ببیند، با چشمانش میبیند. وقتی وضع خودش، بدبختی، بیچارگی و ورشکستگیاش را دید و از همه سختتر، در همان لحظه جای خودش را در جهنم دید، فریاد رجوع میزنند و میگوید: «رَبِّ اِرْجِعُونِ × لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکتُ»(سورهٔ مؤمنون، آیات 99-100).
-پاسخ خداوند به درخواست کافران و سستاندیشان
خداوند یک رجوع بهصورت فعل امر به عاشقش ابیعبدالله(ع) دارد و یک رجوع هم درخواست مجرمان عالم از پروردگار است که خدا جوابشان را میدهد و میگوید: «كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلیٰ یوْمِ یبْعَثُونَ»(سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 100) من میدانم که همین جا هم دروغ میگویید؛ یعنی اینقدر ظلمت، شیطنت، پستی و شقاوت بر شما تنیده است که با دیدن وضع خودتان و جهنم هم، باز با کمال پررویی دروغ میگویید.
طلوع توحید در وجود صدیقهٔ اطهر(س) به شکل تام
-پاکان عالم، شنونده و انتقالدهندۀ دعاها
پس توحید که بهصورت تام در وجود مقدس صدیقهٔ اطهر(س) طلوع داشت و اعمال، عبادات، اندیشهها، تفکر، شکل زندگی، شوهرداری، فرزندداری، پدرداری، سخنان ملکوتی و نورانیِ وجود مقدسشان در دو خطبهشان در مسجد و خانه، روایاتشان و شگفتآورتر از همه، دعاهایشان خزانهای گرانبها برای بشر است. دعاهایی که از حضرت نقل شده، نقل آنهم یا برای امیرالمؤمنین(ع) است یا حضرت مجتبی(ع) یا ابیعبدالله(ع)؛ چون ایشان این دعاها را در خانه خواندهاند و راوی دیگری این دعاها را نشنیده است. پاکان عالم شنیدهاند و پاکان هم انتقال دادهاند. آدم از این دعاهایشان کاملاً حس میکند که وجود مقدس او از توحید تام برخوردار بوده است.
-محاکمۀ قدرتمند دولت زمان با قدرت دفع
این توحید تام بود که دولت زمان را بهتنهایی در قدرت دفعش به محاکمه میکشید و قدرت روزگارش را بهتنهایی دادگاهی میکند. خودش قاضی میشود، خودش رأیدهنده میشود، خودش هم چنان استدلال کرد که کسی تا روز قیامت نتواند به این نوع قضاوت و دادگاه برپاشده در مسجد ایراد بگیرد؛ یعنی از نظر قضاوت چنان محکمکاری کرده که قویترین قاضیان عالم و دادگستریهای جهان نمیتوانند یک نقطهٔ ایراد از محاکمات او بگیرند. با دلایل عقلی، قرآنی و سنت پیغمبر(ص) محکوم کرد. در حقیقت، دولتِ قدرتمند زمانش را دفع کرد. حکومت از نظر ظاهری قدرت داشت که توانست درِ خانه را آتش بزند و صدای کسی درنیاید، قدرت داشت که توانست به بازوی امیرالمؤمنین(ع) طناب ببندد و او را بکشد؛ ولی صدیقهٔ کبری(س) این قدرت را دفع کردند.
-جذب فیوضات خاصۀ الهی و بروز آثار عظیم
از طرفی فیوضات ویژه و خاصهٔ الهی را بهسوی خودشان جذب کردند که در هجده سال سن یا نهایتاً 25 سال، اینهمه آثار عظیم از خودشان بروز دادند؛ حالا آثار کلامی، روایتی، دعایی و عملی. از آثار ویژهاش هم فرزندانش بود؛ وجود مقدس او چه خزانهای بود که پروردگار عالم گوهرهای غیرقابل ارزشگذاری، یعنی حضرت مجتبی(ع)، ابیعبداللهالحسین(ع)، زینب کبری(س) و حضرت کلثوم(س) را در وجود مقدس او قرار داد! شما کدام خزانه را در عالم خبر دارید که مانند این چهار گوهر در آن باشد؟
-درخشش چهار گوهر گرانبها و ماندگار
خزانه از زمان آدم(ع) تا حالا خیلی زیاد بوده است، گوهرهای تمام خزانهها بر باد رفت و ساختمانهایش هم خراب شد؛ اما هرچه زمان از این خزانه گذشت، استحکام بیشتری را از خودش نشان داد و گوهرهایش هم تا ابدیت ماندگار شده است. گوهرهایی که درخشش و نور دارند، نورشان را هم از «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(سورهٔ نور، آیهٔ 35) میگیرند. این نور را هم در آیهٔ بعدی میگوید: «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ»(سورهٔ نور، آیهٔ 36) چون این آیه، آیهٔ مستقلی نیست و مبتدا ندارد؛ شروع به چیزی نشده و فقط با «فِي بُيُوتٍ» که جار و مجرور است و ظرفش هم در آیه قبل است، میگوید که این درخشش و نور در فرزندان فاطمه(س) طلوع کرد.
-بالاترین خزانه، خزانهٔ وجود زهرا(س)
چه خزانهای بالاتر از خزانهٔ وجود زهرا(س)! کدام خزانه تا حالا ساختمان، طلا و جواهر، گوهرها و پولش مانده است! همهٔ خزانههای گذشته خراب شده و به باد رفته، خزانههای فعلی هم خراب میشود و به باد میرود؛ ولی زهرا(س) که خزینةالله است، یعنی به وجود مستجمع جمیع صفات کمال وصل است، خودش ماندگار است، گوهرهایش هم ماندگار هستند و غارتشدنی نیستند. اگر غارتشدنی بود، بنیامیه و شاگردان مدرسهٔ سقیفه غارت میکردند و تمام میشد. دنبالهٔ همین مطالب با کمک و یاری و لطف خدا در جلسهٔ بعد باشد.
-منافع دنیوی و اخروی حضور خالصانه در مجالس روضه
سومین روز است که بر محوریت عشق و محبت به اهلبیت(علیهمالسلام) در این جلسه حاضر هستیم؛ اگر ما بتوانیم حضورمان را با خلوص انجام بدهیم و کاری به هیچچیزی نداشته باشیم، حضور لِله و توحیدی باشد، این حضور منافع عجیبی را در دنیا و آخرت به ما برمیگرداند. این نوع جلسات اگر زیر چتر توحید برقرار شود، در روایتی از پیمغبر(ص) داریم: وقتی فرشتگان بر سر جایشان در عوالم بالا برمیگردند، فرشتگان دیگر میگویند که خیلی نورانی شدهاید، چهکار کردهاید؟! اینها میگویند: جلسهای در روی زمین بوده که ذکرالله در آنجا مطرح بود. ذکر انبیا و ائمه، ذکرالله است؛ خداوند در قرآن میفرماید: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»(سورهٔ نساء، آیهٔ80). آنگاه این فرشتگان میگویند که آدرس بدهید تا ما هم برویم، میگویند: مجلس تمام شده است. به پروردگار میگویند: خدایا! ما چرا باید محروم باشیم؟ خطاب میرسد: جلسه تمام شده و مستمعین رفتهاند؛ شما میتوانید بروید و خودتان را به در و دیوار آن جلسه بمالید. همین نوری که رفیقهایتان پیدا کردهاند، شما هم پیدا میکنید.
کلام آخر؛ روز و شب اشک از غم هجران مریز
دختری از پادشه دین حسین ×××××× بود سهساله به غم و شور و شین
گفت همی کو پدر مهربان ××××××× از چه نیامد برِ ما کودکان
سیدبنطاووس، این عالم بزرگ در قرن هفتم کتابی بهاسمش «لهوف» یا «ملهوف» نوشته که نام این دختر سهساله را برده است. ابیعبدالله(ع) در وداع آخر، وقتی گفتند: یا زینب، یا سکینه، یا کلثوم، یا رباب، یا رقیه؛ با این بچه هم خداحافظی کردند؛ یعنی عواطف این بچه را لحاظ کرده و او را کوچک ندانستند که چیزی به او نگویند و بروند.
گفت کجا شد پدر مهربان ××××××× از چه نیامد برِ ما کودکان
گر ز منِ دلشده رنجیده است ×××××××× از دگر اطفال چه بد دیده است
گفت بدو زینب زار، ای عزیز ××××××××× روز و شب اشک از غم هجران مریز
کرده سفر باب تو این چندروز ×××××× اینقدر ای شمع فروزان مسوز
نالهٔ تو شعله به عالم زند ××××××× بارقه بر خرمن آدم زند
در دامن عمه اینقدر نوازش شد که خوابش برد!
رفت به خواب و ز تنش رفت تاب ××××××× دید مه روی پدر را به خواب
دست زد و روی پدر بوسه داد ××××××× پیش پدر لب به شکایت گشاد
کهای پدر، ای مهر تو سودای من ×××××× رفتی و از جور بدان وای من
رفتی و ما خوار به دوران شدیم ×××××× دستخوش فتنهٔ عدوان شدیم
بچه بود و سه سال بیشتر نداشت؛ مگر میشد او را آرام کنند! بیدار شد، دور این خرابه میگشت و میگفت: پدرم کجاست؟! فکر میکرد که پدرش آمده بود، اما هرچه جست، بابا را پیدا نکرد. اینقدر به قلب مبارک الهیاش فشار آمد که گوشهٔ خرابه از فراق ابیعبدالله(ع) جان داد...
قم/ منزل استاد انصاریان/ دههٔ اول جمادیالاول/ زمستان1399ه.ش./ سخنرانی سوم