جلسه هفتم جمعه (5-10-1399)
(قم منزل استاد)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مقدمۀ بحث
- پوسیدگی بشر با عادینگری در آیات الهی
- -بهترین نگاه، نگاهی با عقل و اندیشه
- -عادینگری، عادتی زشت و نکوهیده
- کمک قرآن در جهتدهی به نگاه انسان
- الف) نظر به نحوۀ خلقت شتر
- ب) دقت در آسمانهای برافراشته
- ج) نگاه و اندیشه در زمین کروی
- د) چگونگی نصب کوههای عظیم
- حرکت در جادۀ توحید با دقت در آیات الهی
- -دقت در آفرینش سماوات
- -شگفتیهای زمین و آفرینش آن
- -حرکت کشتی بر روی آب
- -نحوۀ تشکیل ابر و نزول باران
- -دقت در جابهجایی بادها و ابرها
- تفاوت شخصیتی و ظرفیتی نشانهها با هم
- کلام آخر؛ پریشانی زنان و کودکان اهلبیت در عصر عاشورا
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
مقدمۀ بحث
تکتک موجودات عالم غیب و شهود در قرآن کریم بهعنوان «آیه» معرفی شدهاند. از موجوداتی که با چشم قابلدیدن نیستند تا موجوداتی که مشاهده میشوند، همه «آیه» هستند. «آیه» کلمهٔ مفرد و جمع آن، «آیات» است که معنی فارسیاش هم «نشانه» است. این مجموعه نشانهها در یک راه قرار داده شدهاند که آن راه، راه توحید یا به تعبیر دیگر، صراط مستقیم است و به این خاطر، در این راه قرار داده شدهاند. با وجود آنها در این جاده نشانهگذاری شده است که مردم با کمک این نشانهها به یک هدف برسند، حرکت -فکری، عملی و اخلاقی- کنند و به توحید برسند؛ یعنی خدا را بفهمند و به او ایمان و یقین پیدا کنند. لازمهاش این است که انسان هر آیهای که میبیند یا در قرآن مجید میخواند، در آیه دقت کامل و اندیشه کند تا این اندیشه، آن حرکت بهسوی توحید را در او ایجاد کند. وقتی این حرکت ایجاد شود، یقیناً انسان از فراق به وصال میرسد.
پوسیدگی بشر با عادینگری در آیات الهی
در رابطهٔ با همین مقدمه و همین مطلب، به آیهٔ 164 سورهٔ مبارکهٔ بقره، دومین سورهٔ قرآن، با همهٔ وجود، با همهٔ دل و قلب و خرد دقت عقلی کنید! ما عادت بدی داریم که از کنار آیات خدا خیلی عادی رد میشویم؛ یعنی رابطهٔ ما با آیات، فقط با چشم است و با عقل نیست. من ظاهر این چهار آیه، البته غیر از آیهٔ سورهٔ بقره را قرائت میکنم که چهار آیه داد میزند: عادینگر نباشید! چون نگاه عادی به آیات خدا که فقط با چشم است، این عادینگری را موجودات دارای چشم هم دارند و اینطور نیست که چهارپایان، حیوانات دریایی یا حیوانات جوّی، فقط خودشان را با چشمشان ببینند. آنها هم در حد حوزهٔ دیدشان نظر و نگاه دارند، دوستشناس و دشمنشناس هستند و پروردگار عالم به همهٔ آنها هم نیروی دفاع داده است.
-بهترین نگاه، نگاهی با عقل و اندیشه
زمانی که من خیلی جوان بودم، یک ماهی به تهران آورده بودند که این ماهی در بخش تاریک دریا زندگی میکند و اصلاً در روشنایی نمیآید. وقتی گرسنه میشود و به غذا نیاز پیدا میکند، چون در بخش تاریکی است و باید طعمه را ببیند، مقداری سرش را پایین میآورد، مادهٔ فسفری قویای در پشت گردنش است که اطرافش را روشن میکند، طعمه را در این نور میبیند و میگیرد و میخورد. وقتی ببیند ماهی قویتری میخواهد خودش را طعمه قرار بدهد، سرش را بالا میآورد و تاریک میشود، دشمن هم او را نمیبیند. همهٔ اینها به شکمشان برمیگردد و به چیز دیگری برنمیگردد؛ هم چشمشان برگشتی به شکم دارد و هم هدفهایی که دارند، به شکم برگشت دارد.
اگر انسان هم بخواهد نگاهش نگاه حیوانات باشد، یعنی چشمش فقط حوزهٔ مادیات را ببیند و به کمک عقل، فکر و اندیشه نگاه نکند، او هم شکمی میشود؛ یعنی تنها کار چشمش در عالم، جستوجوی طعمه برای او میشود. از کدام خیابان بروم، از کجا خرید بکنم، کجا مغازه بخرد، کجا کارخانه درست کند، کجا تولید کند، به چه کسی بفروشد، چطوری پول بگیرد، چطوری در بانک بگذارد و چطوری خورد و خوراک را ادامه بدهد تا بمیرد. این عادینگری است؛ مثلاً میلیاردها نفر از زمان آدم(ع) تا حالا، عادینگر زندگی کردهاند و آسمانها را دیدهاند، خورشید را هر روز دیدهاند، ماه را 27-28 شب دیدهاند، درختان، دریاها، اقیانوسها و انواع گلها را دیدهاند؛ اما هیچ حرکتی در آنها ایجاد نشده و دیدن آنها دیدن شتری، گاوی و گوسفندی بوده است.
-عادینگری، عادتی زشت و نکوهیده
حالا بهطور مثال، کسی مانند سعدی که خیلی عادینگر نبود، صبح بلند میشود و به حیاط خانه یا باغی میآید، درختی را در آنجا میبیند، او عادی نگاه نمیکند و بعد هم برود، بلکه نگاه میکند، بعد قلم برمیدارد و مینویسد:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار ××××××× هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
یک برگ را یک کتاب میبیند و این کتاب را هم کتاب معرفت میبیند؛ یعنی من این برگ را نگاه میکنم و از همین برگ هم جادهٔ قلبم بهطرف خالق برگ کشیده میشود. او را بهدست میآورم و خودم را کنار برگ معطل نمیکنم؛ اگر من کنار این نشانهها بمانم و عادی هم نگاه کنم، میپوسم و از بین میروم. این عادت عادینگری، عادت زشتی است؛ قرآن مجید که کلمهٔ «آیه» یعنی نشانه و «آیات» یعنی نشانهها را از سوره بقره تا جزء سیام آورده، فقط برای این است که مردم با کمک قرآن از عادینگری دربیایند. هرچه را میبینند، فکر کنند تا به قلبشان بهطرف معشوق ازل و ابد جهت بدهد.
کمک قرآن در جهتدهی به نگاه انسان
حالا آن چهار آیه را ببینید:
الف) نظر به نحوۀ خلقت شتر
«أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ»(سورهٔ غاشیه، آیهٔ 17) فقط به شتر نگاه کردید، او را بار کردید و فروختید و پولی گرفتید، شکم خودتان را سیر کردید و خوابیدید. آیا شتر همین است که شما میبینید؟ فکر نکردید این موجود که هنوز دقیقترین جرثقیل جهان است، این هندسه و ریاضیات و قدرتی که در او بهکار رفته، از کجاست؟ «أَفَلَا يَنْظُرُونَ» آیا فکر و اندیشه نکردید! همین شتر شتر است؛ چه شیر خوبی دارد، چه بار خوبی میبرد، چه پول خوبی به ما میدهد، شتر همین است؟ فکر نکردید که شتر سنگینترین بار را در حیوانات میبرد؟ فکر نکردید که اگر بار سنگین روی هر حیوانی بگذارند، نمیتواند بلند شود؛ ولی شتر چون بلند است، باید او را بخوابانید و سیصد کیلو بار روی او بگذارید، بعد به او اشاره کنید تا بار را با بهکارگرفتن قویترین قواعدِ جرثقیل از جا بلند کند. فکر نکردید که میلیونها سال است این شتر شما و بارتان را در کویرها میبرند؛ آنهم کویری که جاده ندارد، علامت جاده هم ندارد! در گذشته که قطار و ماشین نبود، از شهر کاشان یا قم برای کرمان بار میکردید، خودتان هم روی بار میخوابیدید و این شتر هم کویر را مستقیم تا خود کرمان میرفت. آیا به این فکر و اندیشه نکردید؟! کویر هم که رودخانه و چشمه و آب ندارد، شما فکر نکردید در ساختمان شتر چه اتفاقی افتاده که میداند از اینجا تا کرمان باید ده روز برود، آب ده روز را میخورد و در منبعی در وجودش ذخیره میکند؛ هر وقت در آن کویر گرم تشنهاش میشود، خردهخرده از آب ذخیرهاش مصرف میکند تا به آب دیگری برسد. به اینها فکر نکردید؟
-عیبیابی در خلقت موجودات، نتیجۀ عادینگری
«أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ» گاهی هم ممکن است وقتی شکلش را دیده باشید، بگویید این دیگر چه قیافهای است؟! شکم به این بزرگی، پا به این درازی و پهنی، گردن به این کجوکولهای! عجب زشت است!
ابلهی دید اُشتری به چرا ××××××× گفت نقشت همه کج است چرا
چرا اینقدر در میان موجودات بیریخت هستی؟
گفت اشتر کهاندر این پیکار ×××××× عیب نقاش میکنی هُش دار
به من عیب نمیگیری که من چرا این شکلی هستم؛ تو به نقاش عیب میگیری.
در کژیام مکن به نقش نگاه ×××××× تو ز من راه راست رفتن خواه
ببین مرا چگونه ساخته است که سنگینترین بار را بهشکل نشسته بلند میکنم، آب را چگونه ذخیره میکنم، چگونه جاده را بدون داشتن جاده میفهمم؛ همچنین چگونه وقتی مرا در شب حرکت میدهی، هفت هشت ساعت راه میروم و جاده را گم نمیکنم، حتی در شبهایی که ماه نیست!
ب) دقت در آسمانهای برافراشته
«وَ إِلَي السَّماءِ کَيْفَ رُفِعَتْ»(سورهٔ غاشیه، آیهٔ 18) به این آسمانها دقت نمیکنید که به هیچجا تکیه ندارد، ستونی زیر آن نیست و اینها را با زنجیر به جایی نبستهاند. چگونه سرپا هستند و در این عالم بالا نصب شدهاند؟!
ج) نگاه و اندیشه در زمین کروی
«وَ إِلَي الْأَرْضِ کَيْفَ سُطِحَتْ»(سورهٔ غاشیه، آیهٔ 20) به زمین نگاه نمیکنی که در عین کروی بودن، چقدر سطح قابلکشت در اختیارتان گذاشتهام؟! اگر همهاش سنگ بود، دیگر شما را در اینجا خلق نمیکردم؛ چون اگر شما را با وجود سنگ بودن کف زمین میآفریدم، یک سبزی هم گیرتان نمیآمد! چرا به کرهٔ زمین عادی نگاه میکنید؟ چرا در زمین دقت نمیکنید که اگر این کوهها را با این نظام روی گردهاش قرار نداده بودم، دائم سطح زمین دچار طوفان و بادهای سخت بود و شما نمیتوانستید یک دیوار بسازید؛ چون فشار باد میریخت و خراب میکرد. چرا دقت نمیکنید؟! اگر من پنج قسمت این زمین را آب و یک قسمت را خشکی قرار میدادم، دیگر حیات وجود نداشت. اگر یک قسمت اقیانوس و چهار قسمت زمین بود، دیگر حیات وجود نداشت. این حسابگری برای کیست که سه قسمت آب و یک قسمتِ آن خشکی است؟! چرا عادی نگاه میکنید؟! این عادی نگاه کردن برای ما زشت است! ما انسان هستیم و عقل، وجدان، انصاف و علم داریم، چرا عادی نگاه میکنید؟
د) چگونگی نصب کوههای عظیم
«وَ إِلَي الْجِبالِ کَيْفَ نُصِبَتْ»(سورهٔ غاشیه، آیهٔ 19) چرا کوهها را معمولی نگاه میکنید؟ سلسله جبال هیمالیا و قلهٔ اورست را با بیش از پنجهزار متر ارتفاع، این بار سنگینِ عظیم روی کره، چرا معمولی نگاه میکنید؟
حرکت در جادۀ توحید با دقت در آیات الهی
این حرف قرآن است که همهٔ ما این حرف را در این هفت روز دنبال میکنیم؛ کل موجودات جهان، آیه و نشانه است. این آیات و نشانهها هم در راه توحید نهاده شده است که شما بهوسیلهٔ این نشانهها در این جاده حرکت کنید، منحرف و گم نشوید، بتپرست و طاغوتپرست نشوید و براساس این نشانهها خودتان را به توحید برسانید. اگر در این نشانهها عادینگر باشید، یقیناً بتپرست، طاغوتپرست، دنیاپرست، مادیگر و بیدین میشوید؛ اما وقتی در نشانههایی که در این جادهٔ توحید قرار دادهام، دقیق بشوید، در حرکتِ فکری، عقلی، روحی، عملی و اخلاقی به شما کمک میکند که به توحید برسید.
حالا آیهٔ سورهٔ بقره را عنایت کنید؛ چه آیهای است! آدم بسیار دانشمندی که غیر از دانش ظاهری، دانش باطنی (دانش دینی) هم دارد؛ همچنین غیر از دانش ظاهری و دینی، دانش خالص عرفانیِ اهلبیتی هم داشته باشد. اگر چنین آدمی این آیه را با این سه دانش تفسیر کند، شما یقین بدانید! چون من دستم در این کار بوده و قرآن مجید را در حدود 45 جلد، هر جلد هشتصد صفحه تفسیر کردهام. من میخواستم همهٔ آیات تفسیر شود، اما اگر میخواستم کنار اینگونه آیات بمانم، هر آیهای بالای ده جلد میشد. معجزهٔ قرآن این است که یک آیهاش دو خط است، ولی جهانی از معناست! یک خط است، ولی پنج کتاب معناست! این معجزهٔ قرآن است.
-دقت در آفرینش سماوات
خداوند در این آیهٔ میفرماید: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 164)؛ این «سماوات» چیست؟ شما باید چند کتاب بخوانید، آنگاه در حدی نشان میدهد که سماوات چیست؛ مثل کتاب «از جهانهای دور»، «عالم ستارگان»، «کهکشانها» و «سحابیها». شمارهٔ موجودات آسمانی از ستارگان، کهکشانها و سحابیها هنوز بهدست نیامده است. تاکنون توانستهاند سیصدمیلیون کهکشان کشف کنند که کهکشان ما (منظومهٔ شمسی در کنار بازوی آن است) در مقابل بعضی از کهکشانها، مثل دانهٔ ارزن در برابر هندوانه میماند. به اینها فکر نمیکنید که چه کسی آنها را ساخته است؟ به این فکر نمیکنیدکه چرا دائم در عالم بالا تصادف اتفاق نمیافتد؛ با اینکه همهٔ آنها دو نوع حرکت دارند؟ به این فکر نمیکنید که چرا اینها با این میلیاردها تُن وزن روی کلهٔ شما در کرهٔ زمین نمیافتد؟ همینطور نگاه میکنید و رد میشوید! این چه نگاهی است؟! این نگاه گوسفند و گاو است.
-شگفتیهای زمین و آفرینش آن
خدا نمیگوید آسمانها فقط، بلکه میگوید: «خَلْقِ السَّمَاوَاتِ» آفرینش آسمانها. سپس در ادامهٔ آیه میفرماید: «وَالْأَرْضِ» و در آفرینش زمین؛ شما باید فقط کتاب «سرگذشت زمین» را بخوانید تا ببینید داستان آفرینش زمین از چه قرار است. اگر بخواهید بیشتر بخوانید، کتاب «علم و زندگی» را هم بخوانید که ببینید مسئلهٔ زمین چقدر شگفتآور و بهتآور است!
-حرکت کشتی بر روی آب
«وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ» شما یک ریگ را در آب میاندازید، فرو میرود؛ شما فکر نکردید که چه کسی این کشتی پانصدهزار تنی را از مقصدی به مقصدی و از قارهای به قارهای، با آنهمه بار و مسافرانش روی آب حرکت میدهد؟ فقط دم ساحل یا کنار بندر میروید، به کشتی نگاه میکنید و میگویید عجب کشتیای؟! چه کسی این کشتی را روی این آب نگه داشته است که ریگ را فرو میبرد؟ چه کسی میبرد و میآورد؟ ملاح است یا موتور کشتی؟ یا اینکه ارادتالله است؟ خدا در قرآن میفرماید: «وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِيخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ يُنْقَذُونَ»(سورهٔ یس، آیهٔ 43) اگر بخواهم، به آب میگویم که دهانت را باز کن و کشتی را پایین ببر. آنوقت فریادرسی برایشان نخواهد بود و نجات هم پیدا نمیکنند.
یکی از بهترین، زیباترین و دقیقترین کشتیهایی که در دنیا ساخته شد، کشتی تایتانیک بود. من کتابش را از اول تا آخر خواندهام که شروع این کشتی و تمام شدنش چگونه بود، چه مهندسها و ریاضیدانهایی روی این کشتی کار کردند! وقتی کشتی آماده شد، سرمایهگذار و مهندس آن فقط یک کلمه گفت؛ او گفت: خدا هم نمیتواند این کشتی را غرق کند! هزار نفر مسافر را با کلی بار سوار کرد. سالن سینما، سالن بازی و سالن پذیرایی داشت. در حال حرکت از یکی از بندرهای اروپا بهطرف آمریکا بود؛ ناگهان وسط اقیانوس اطلس، یک کوه یخ از کوههای یخی جنوب قطب جنوب کَنده شد و مأموریت پیدا کرد که به این کشتی بزند. این کوه یخ کشتی را از وسط به دو نصف کرد و هر دو تکه را هم به ته اقیانوس برد. شما به این فکر نمیکنید که کشتی با موتور شما و خواست شما با این پانصدهزار تن وزن حرکت میکند یا کس دیگری پشت این کشتی است و ارادهٔ دیگری کار میکند؟
-نحوۀ تشکیل ابر و نزول باران
«وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 164) به این ریزریز باران نگاه نمیکنید که خدا از بالا به پایین میفرستد؟ شما فکر نمیکنید که اولاً این ابر چگونه تشکیل شد؟ ابر از کجا تشکیل شد و با چه مقدار حرارت خورشید؟ چرا سبک است و میتواند بالا برود؟ چرا اقیانوساقیانوس آب را با خودش تا بالا میبرد و بعد یکدفعه نمیریزد، قطرهقطره میریزد که زمین را آب و سیل نبرد؟ من این زمین مرده را با این باران زنده میکنم؛ به این فکر نمیکنید؟ دقت نمیکنید؟!
-دقت در جابهجایی بادها و ابرها
«وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ» به این بادهایی که جابهجا میشوند و من جابهجا میکنند، دقت نمیکنید؟ به این ابرهای بهکارگرفته شده بین آسمان و زمین دقت نمیکنید؟ شما نمیدانید اینها چه هستند؟ «لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» اینها همه نشانههای من است که در جاده توحید گذاشتهام تا شما خدا را گم نکنید و به جای خدا، به دامن بت و طاغوت نچسبید. اینها نشانههای جاده توحید است.
تفاوت شخصیتی و ظرفیتی نشانهها با هم
آنوقت این نشانهها با هم تفاوت شخصیتی و ظرفیتی دارند: خیلی از نشانهها فقط ما را به اینجا میرسانند که این عالم خالق و مالک دارد و ما را بیشتر از این راه نمیبرند؛ اما بعضی از نشانهها خدا را با صفاتش به ما میفهمانند که اسم آن نشانهها، آیتاللهالعظمی و حجتهالکبری است. از میان این نشانهها، دو آیت عظمی و حجت کبری، فاطمهٔ زهرا(س) و امیرالمؤمنین(ع) هستند که اگر کسی در حیات، این زن و شوهر، این دو حجتاللهالکبری، در ایمان، اخلاق، روش، دعاها و روایات این دو آیتاللهالعظمی دقت کند، خدا را با صفاتش میبیند. آیا نشنیدهاید که پیغمبر فرمودهاند: «مَنْ رآنی فَقَد رَأَی الحَقَّ» معنی این روایت همین است که نزدیک نیمساعت است برایتان توضیح میدهم. هر کس مرا ببیند، پس خدا را دیده است؛ یعنی کنار نبوت بیایید و در حرفها، روش، منش، اخلاق و ایمان من دقت کنید تا با دقت در وجود من، خدا را با صفاتش ببینید.
باز هم این بحث ادامه دارد؛ چون من مطالب خیلی مهمی را آماده کرده و نوشتهام که نزدیک ده صفحه است، ولی در این هفت روز فقط توانستم که کمتر از دو صفحۀ آن را بیان کنم. «این زمان بگذار تا وقت دیگر»؛ و به قول حافظ، «آسوده شبی باید و خوش مهتابی» که آدم بنشیند و عمری عاشقانه دربارهٔ پروردگار سخن بگوید، نه استدلالی! خدا استدلال نمیخواهد؛ در قرآن میخوانیم: «أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»(سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 10) اصلاً در خدا شکی وجود دارد که بگویی دلیل بر وجود خدا چیست؟ در او که شکی نیست تا آدم دربارهٔ این معشوق ازل و ابد عمری صحبت کند و آخر هم بگوید:
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ×××××× ما هنوز اندر اول وصف تو ماندهایم
کلام آخر؛ پریشانی زنان و کودکان اهلبیت در عصر عاشورا
روز جمعه است، ببینیم وجود مبارک امام عصر(عج) در زیارت ناحیه یا امام صادق(ع) در آن زیارت مفصّلی که «بحارالأنوار» از حضرت نقل میکند، چه میفرمایند! امام به میدان رفته بودند، درحالیکه از صبح عاشورا حدود هشت نُه بار از میدان برگشتند، این 84 زن و بچه اینبار هم در خیمه به امید نشسته بودند که ابیعبدالله(ع) دوباره برگردند. از امام دستور هم داشتند که بیرون نیایند! ناگهان صدای شیههٔ اسب بلند شد، اینها اول خوشحال شدند که حجتاللهالکبری برگشته است. دختر است دیگر، شما دختر دارید؟! خیلی از ما دختر داریم؛ وقتی زنگ درِ خونه را میزنند، اول دختر از جا میپرد و میگوید: پدرم آمد! دختر از خیمه بیرون آمد، دید یال اسب غرق خون است، زین اسب هم واژگون شده و صدای ذوالجناح عوض شده است! نه امام صادق(ع) و نه امام عصر(عج)، هیچکدام از این دو امام ما نفرمودهاند که زن و بچه بیرون آمدند، دور اسب را گرفتند و شروع به حرف زدن کردند. من اینها را در فرمایشات امام عصر(عج) و امام ششم(ع) ندیدم. آنچه هست، این است: وقتی صدای نالهٔ سکینه بلند شد، همهٔ این 84 نفر بیرون ریختند و اسب بهطرف میدان حرکت کرد؛ یعنی اگر میخواهید ابیعبدالله(ع) را ببینید، بهدنبال من بیایید. امام زمان(عج) یا امام صادق(ع) میفرمایند: زن و بچه درحالیکه موهای سرشان را میکندند و با دست به سینه و صورت میزدند؛ جوری هم به صورت میزدند که حضرت تعبیرش این است: پوست صورت آنها قرمز و خونآلود میشد. همه با هم به وسط میدان رسیدند و دیدند: «وَ الشّمْرُ جٰالِسُ عَلَی صَدر».
قم/ منزل استاد انصاریان/ دههٔ اول جمادیالاول/ زمستان1399ه.ش./ سخنرانی هفتم