فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

شرح عبارت «قَدْ حَمَلَ الْكِتابَ عَلى آرائِهِ ...» از خطبه 86 نهج البلاغه


شرح خطبه هشتاد و شش نهج البلاغه - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و ششم 0 - -  

 بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
بخش دوم خطبه 86 در باره عالمان ظاهري است که با خدعه و مکر و حيله خود را به عنوان عالم در بين مردم تحميل کرده و تحميل مي‌کنند. کارشان هم گمراه کردن مردم است، که در خدمت به شياطين به حکومت‌هاي ظالم و اربابان کفر و نفاق. چون در بدنه ديني مردم قرار مي‌گيرند بخصوص مردمي که کمتر از طريق علم و معرفت اهل دين هستند، از يک سلسله مسائل ديني که مورد اعتقاد مردم است با ترفندهاي مختلفي سوء استفاده مي‌کنند.
دنباله اوصاف اين نابکاران را اميرالمومنين(ع) اينگونه بيان مي‌کنند: «قد حمل الکتاب علي آرائه»
معلوم است از اين جمله که در رودررويي با اهل دين است و معلوم است که مسلمانند اين کار را انجام مي‌دهند، حالا خودشان را به عنوان عالم و منجي جا انداختند و براي اينکه پايشان در اين زمينه محکم کنند «حمل الکتاب علي آرائه» به جاي اينکه بروند دنبال علم و معاني واقعي آيات، آيات را در نظريات خودشان حمل مي‌کنند. مي‌گويند اين آيه با اين ميزان و با اين نظر موافق است. بيشتر مردم هم که قدرت تشخيص ندارند و خيلي هم اهل مراجعه به متخصصين نيستند معمولا گول مي‌خورند.
«و عطف الحق علي اهوائه» کلمه عطف با «علي» که بيايد به معني برگرداندن است، حق را در هر زمينه اي، حالا حق به معني قرآن است، به معناي سنت است، به معناي حلال و حرام است، به معناي امور معنوي نجات بخش است، با ترفند و حيله حق را برمي گردانند به خواسته‌هاي نامشروع و نامعقول و غير منطقي‌شان.
«يومن الناس من العظائم» يکي از کارهاي پر خطرشان اين است که آخرت مردم را با اين کارشان به باد مي‌دهند، مردم را از عظائم ايمني مي‌دهند، يک جوري درباره عظائم حرف مي‌زنند که مردم را قانع مي‌کنند که مردم در آن فضاي ايمني که اينها مي‌سازند، خيالشان راحت مي‌شود که ضرري نمي‌کنند.
«و يهوِّن کبير الجرائم»  گناهان بسيار سنگين را در درون اينان خيلي سبک جلوه مي‌دهند، که مردم بتوانند مرتکب کبائر شوند. يک مسائلي را باعنوان علمي، به خورد مردم بدهند.
مثل فرويد، فرويد توانست اروپا را با کتابهايي که نوشت قانع بکند که تمام زندگي يعني غريزه جنسي آزاد، و جا انداخت براي مردم. در کشورهاي اسلامي هم روشنفکران غربزده و آنهايي که با گول زدن مردم جيب پر مي‌کنند، همين کار را مي‌کنند، گناهان کبيره را، آن عظمتش را مي‌شکنند که مردم ديگر مشکلي نداشته باشند.
شما در کشور خودمان مي‌بينند، در اين زمينه مقالاتي که قبل از انقلاب نوشته شد، پر هم نوشته شد. بعد از انقلاب هم قاچاق مي‌نوشتند و چاپ مي‌کردند. الان هم تقريبا به صورت خزنده در فيلمهاي ايراني که صدا و سيما هم نشان مي‌دهد، راه پيدا کرده است. ارتباط دختر و پسر، قبلا مادران ما، خانواده‌هاي مذهبي، چقدر زيبا مسئله محرم و نامحرمي را رعايت مي‌کردند. اما الان خيلي کم شده است. يعني اين ارتباط نامشروع که خودش زمينه ارتکاب گناهان ديگر است در نسل جوان شکسته شده است. فرهنگ اينها مرتب تبليغ مي‌شود از دانشگاه و تا کوچه و بازار پسري که دوست دختر ندارد، يا دختر که دوست پسر ندارد، مي‌گويند: قديمي غير متمدن، بالاخره به اين شکلها مي‌شکنند عظمت گناه را.
يکي از کساني که در کشور ما آيات قرآن و روايات را جنايات کارانه در آراء مکتب خودش حمل کرد «حمل الکتاب علي آرائه» ميرزا ابوالفضل گلپايگاني بود که قبلا طلبه بود، درس حوزوي خوانده بود، براي خاطر دنيايش جذب حزب صهيونيزمي بهائيت مي‌شود و براي اثبات به قول خودش حقانيت بهائيت، و اينکه دوران نبوت پيغمبر تمام شده است، کتابي مي‌نويسد به نام فرائد نزديک 400 صفحه است. چه جنايتي به قرآن و روايات کتاب شريف کافي کرده که پاسخ اين جنايات به قول مجيد فقط دوزخ است. (حسبهم جهنم)
غوغا کرده اين حزب در حمل کتاب در آراء و برگرداندن حق در خواسته‌هاي نامشروع اينان، حالا تا برسيم به «يومن الناس علي العظائم»
نکته‌اي در اينجا وجود دارد که روي اين نکته استعمار انگليس خيلي کار کرد، و موفق هم شد. من از قول خود اميرالمومنين جنايت اينان را که آيات قرآن را بر آراء خودشان و حق را بر احوال خودشان حمل مي‌کنند مطلبي را بيان مي‌کنم خطبه 17
معلوم است اين مسئله در زمان خود حضرت هم بود که خوارج اين راه را انتخاب کردند، بني اميه در اين زمينه مکتب سازي کردند و از قرآن مجيد عليه خود قرآن و عليه حق به شدت سوء استفاده کردند.
جالب است که کلمات خطبه 17 با اين خطبه 86 کاملا همخواني دارد.
اولا ضرر جنايت را ببينيد که با قرآن صورت گرفته، چقدر است که اميرالمومنين(ع) مي‌فرمايد: «الي الله اشکو» اگر من اصرار دارم مطلب عمقي روشن بشود. براي اينکه شما در تبليغاتي که خواهيد داشت با جوانها ارتباط زياد پيدا مي‌کنيد اين مطالب را داشته باشيد تا آنها را آگاه کنيد. اينها بايد در اختيارمان باشد تا بتوانيم آنها را حفظ کنيم.
«الي الله اشکو» به خدا شکايت مي‌کنند.
«يعيشون جهالاً و يموتون ضُلّالاً» زندگيشان بر پايه جهالت است و مرگشان هم بر پايه ضلالت است.
«ليس فيهم سلعة أبور من الکتاب»  ببينيد اينان قرآن در درونشان چه وضعي دارند.
قرآن مجيد را در دست اهواء و آراء خودشان قرار دادند. براي بي ديني با ترفند از قرآن کمک مي‌گيرند، براي کوبيدن حق از قرآن کمک مي‌گيرند، براي کوبيدن اميرالمومنين از قرآن کمک مي‌گيرند.
چيزي در اين عالم پيش اين جنايت کاران «ابور»، يعني بي سود، بي منفعت، بي ارزشتر از قرآن نيست چه زماني معلوم مي‌شود که هيچ چيز مثل قرآن پيش اينان بي ارزش نيست، «اذا تلي حق تلاوته» زماني که کتاب خدا در بين مردم به يک شيوه صحيح خوانده شود، با کمک روايات اهل بيت معني بشود، مشتاقانه مردم به جانب عمل به قرآن حرکت بکنند که اينها نمي‌خواهند جامعه اينگونه باشد.
نمي خواهند جوانها در چنين فضايي باشند، خدا مي‌داند آمريکا و اسرائيل و انگليس براي کوبيدن فرهنگ اصيل خدا در کشور ما چقدر عامل پنهان و غير پنهان دارند. اين را بايد همه يقين بکنند که همه جا اينان مأمورانشان را جا انداختند.
در فيلم ساختن، در هنر پيشه‌ها، در دانشگاه‌ها، در کوچه و بازار، در مراکز اقتصادي، اين را بايدهمه يقين داشته باشند که اينها مأمورانشان را همه جا دارند، پنهان و غير پنهان دارند. پشت هم اندازهايشان که بتوانند مستمعين را قانع بکنند آشکارند، چون تحصيل کرده اند درس اين کار را که از جهل جاهلان و از انواع فرهنگهاي گمراهي ريسمان سفيد و سياه را به بهم ببافند و جادوگري بکنند و مردم را از حق و از پروردگار جدا کنند.
الان ببينيد که بامنبر، با مرجعيت، با کتابهاي اصيل و با حرفهاي درست و حسابي چقدر مخالفند
«اذا تلي حق تلاوته»  چقدر زيبا حضرت بيان مي‌کنند. کي قرآن مجيد پيش ايشان بي‌ارزش‌ترين جنس است.
جلوي قرآن و عمل به قرآن و تلاوت قرآن مي‌ايستند و با کوبيدن منبرهاي تبليغي درست و حسابي، حالا يا مسخره مي‌کنند به شکلي که جوانها پيششان بي ارزش بشود اين حرفها، يا نه اگر نتوانند خود حرفها را پيش مردم بي ارزش کنند، بين مردم گوينده را مي‌کوبند، طرف را مي‌کوبند که حداقل مردم ديگر دنبال گوينده نيايند، جلساتش تعطيل بشود، خلوت بشود.
اما همين قرآن که پيش اين نابکاران بي ارزش‌ترين جنس است، حالا عکسش را ببينيد
«و لا سلعة انفق بيعاً و لا اغلي ثمناً من الكتاب»  و هيچ چيز پيششان، با ارزش تر از قرآن و گرانبها تر از کتاب خدا نيست، آنجاست که بر قرآن کف مي‌زدنند و به به مي‌گويند و تشويق مي‌کنند.
«اذا حُرّف عن مواضعه» وقتي که بر اساس هوي و هوس خودشان، يا هوي يا هوس پرستان داخلي و خارجي معني بشود. يک شکلي قرآن معني بشود که بتواند فرهنگهاي غير خدا را در بين مردم جا بياندازد.
«و لا عندهم انكر من المعروف» پيش اينها هيچ چيز مثل خوبيها مورد نفرت نيست، شديدا اينجا مورد نفرتشان است. رعايت محرم و نامحرمي مورد نفرتشان است، حلال و حرام خدا مورد نفرتشان است.
«ولا اعرف من المنکر»  هيچ چيز هم پيششان زيباتر و بهتر و خوش مزه تر از منکرات نيست.
پيغمبر مي‌فرمايد: «قال الله جل جلاله (ما آمن بي مَن فسَّر برأيه)» از خدا نقل مي‌کند پيغمبر، پروردگار فرموده: «دين ندارد کسي که قرآن را تفسير به راي خودش بکند.»
«ما آمن بي من فسر برأيه کلامي»
اهل تسنن يک روايت در اين زمينه دارند «من قال في القرآن بغير علم»
تحصيلي نکرده، فقه نمي‌داند، اصول نمي‌داند، ادبيات نمي‌داند، به روايات آشنايي ندارد، مي‌آيند و قرآن را معني مي‌کنند.
«فليتبوأ مقعده من النار»  جايگاه و محل نشستنش محل دوزخ است، آتش دوزخ است.
باز روايتي را حضرت دارند كه نقل مي‌کنند: «من قال في القرآن بغير ما علم»
«بغير ما علم»، يعني جاهلانه، يعني از روي جهل قرآن مجيد را ترجمه کند، تفسير کند براي مردم «جاء يوم القيامة ملجما بلجام من نار»
يک نامه اميرالمومنين به معاويه دارند که نامه 55 نهج البلاغه است، آن خيلي راهنمايي است براي ما، که چه کساني با قرآن بازي مي‌کنند.
«فعدوت علي الدنيا بتأويل القرآن» يعني هميشه در مقابل عالمان واقعي، هميشه در مقابل انسانهاي محتاط، در زمينه دين، اين افراد قرار دارند.
عدوت يعني تاختن و چهار اسبه رفتن، «عدوت علي الدنيا بتأويل القرآن»
که خودش تأويل مي‌کرد قرآن را يا اخوندهايي که ساخته بود، آخوندهاي درباري و حقوق بگير. همه حکومتها داشتند، الان هم در حکومتهاي کشورهاي عربي و بعضي کشورهاي آفريقايي دارند از اين آخوندها که قرآن مجيد را مورد خواست اين ظالمان ستمگر معني بکنند درحاليکه تفسير قرآن و ترجمه قرآن کار راحتي نيست. خيلي مايه مي‌خواهد که آدم وارد اين مقوله بشود.
امام صادق به ابوحنيفه فرمودند: شنيدم کلاس تفسير گذاشتي در مدينه، گفت بله. امام فرمودند: قرآن را که داري الان تفسيرش را به مردم تعليم مي‌دهي الان خوب مي‌فهمي؟ گفت: بله.
بالاخره قيافة علم داشت ابوحنيفه، قيافة استادي داشت ابوحنيفه در حاليکه خداوند انبياء و ائمه را امام قرار داده، کل مردم را تا قيامت ماموم خود كرده، نبايد مأموم، خودش را جاي امام بگذارد و با زور امام را جاي خودش قرار بدهد.
 هيچ گناهي در اين عالم سنگين تر از اين جابجايي نيست که در سقيفه انجام گرفت، امام انتخاب شده حق را جاي ماموم گذاشتن، ماموم را بردند جلو، لباس امامت به او پوشاندند، شما اگر بخواهيد عوارض اين جابجايي را حساب بکنيد. نه اينکه نمي‌توانيد ملائکه هم نمي‌دانند
عوارض اين نابجايي را فقط خدا مي‌داند، شما در زمان خودتان، حالا 1500 سال گذشته، قرن به قرن را ما نمي‌توانيم حساب کنيم، بالاي يک ميليارد انسان داريم که به عنوان مسلمان دارند زندگي مي‌کنند، ولي دينشان دين ساخت بني اميه است. که دين بني اميه هم ريشه اش در سقيفه بني ساعده است. امام فرمودند اين آيه آل عمران را براي من معني بکنيد.
(إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ)
(فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا)
همين جمله را معني کنيد، همين و (من دخله کان آمنا).
فکر کرد که اگر آدم آگاه باشد که اين مَن، مَن موصول است، دخل فعل ماضي است، ضميرش به «من» برمي گردد، کان هم از افعال ناقصه است، اسم و خبر مي‌خواهد، اسمش مستتر است که «هو» است و به همان «مَن» بر مي‌گردد. «آمنأ» هم روشن است
کسي که وارد مقام ابراهيم بشود، ضمير «دخله» به «مقام» برمي گردد.
ايمن، خيلي هنوز از اين جريان نگذشته بود که حجاج بن يوسف به دستور عبدالملک مروان کعبه را محاصره کرد، مسجدالحرام را، براي دستگيري عبدالله بن زبير، عبدالله با يارانش در مسجد الحرام سنگر گرفته بودند کنار مقام ابراهيم، حجاج هم با منجنيق کل مسجد الحرام را سنگ باران کرد و اين عبدالله با يک تعدادي کنار مقام، با سنگ باران حجاج کشته شدند.
امام فرمود: از اين جريان که ساليان درازي نيست گذشته پس (فمن دخله کان آمنا)ابوحنيفه گفت اگر خدا به اين قاطعيت مي‌گفت: (مقام ابراهيم و من دخله کان آمنا)
چي شد پس اين «آمنا»، يعني آيه اي که غير از اين از آب در آمد، يک عده مقام ابراهيم بودند و هيچ امنيتي هم نداشتند، بلکه ضد امنيت داشتند، کشته شدند.
گفت: نمي‌دانم، فرمود: پس چرا رفتي تفسير قرآن مي‌گويي براي مردم، معني (من دخله کان امنا) چيست؟
يک نکته عجيبي سوره حج دارد، در آيه اي که از (و أذّن في الناس يالحج) است
بسيار نکته مهم است که پروردگار به ابراهيم مي‌گويد: (اذن في الناس) يعني تا قيامت اعلام کن تا پياده و سواره کجا بيايند، خيلي نکته مهم است، نمي‌گويد بيايند مکه، بيايند مسجد الحرام، بيايند مشعر، بيايند صفا و مروه، مي‌گويد اعلام کن، دعوت کن پياده و سواره، انسانها، ناس يعني تا قيامت انسانها (يأتوک رجالاً)
به جانب تو بيايند يعني چه؟ يعني به جانب دين خالص، به جانب فرهنگ ابراهيمي، به جانب حلال و حرام خدا بيايند، و الا اگر فرهنگ الهي در ميان نباشد چهارميليون هم داراي دين اموي هستند، بيايند دور اين خانه طواف بکنند، طواف که طواف نيست، اين سعي صفا و مروه که سعي صفا و مروه نشد، واقعا اين وهابيان که مي‌آيند صفا و مروه، جزء (و من يعظم شعائر الله) هستند انصافا، کساني که مسلک اموي دارند که کل اهل سنتند اينها واقعا (و من يعظم شعائر الله)  هستند؟
امام فرمودند: کساني که در عرصه امامت و ولايت ما قرار مي‌گيرند، (کان آمنا)
اين معني ظاهر ندارد، زمان خود ما آل سعود در منطقه امن 500 نفر را کشتند، منطقه امن يعني که دنيا و آخرت انسان سالم بماند، منطقه امن يعني اگر در اين منطقه مردي، «من مات علي حب محمد و آل محمد مات شهيدا» .
اين منطقه، من مات علي ولايت محمد و آل محمد مات شهيدا، اين منطقه، همين طوري رفتي کلاس تفسير باز کردي؟
«يؤمن الناس من العظائم»
عظائم اگر بخواهد به زبان روز معني شود، به زبان الان، اين است که اينها به مردم ايمني مي‌دهند از آمريکا و فرهنگش، از استعمار و فرهنگش، به مردم مي‌گويند ما دويست سال از اينها عقب تريم، ما بايد با اينها همکاري داشته باشيم، ما بايد افراد اينها را استخدام بکنيم، ما نبايد از ورود اينها به کشورمان بترسيم، همان بلايي که سر ممالک عربي روشنفکرها و فراماسونرها در آوردند، درها را باز کردند و تمام جامعه را در کام استعمار انداختند و گفتند: بيايند خرابي‌هاي ما را آباد مي‌کنند، مي‌آيند بودجه ما را تنظيم مي‌کنند، مي‌آيند از ما خريد مي‌کنند، يا معنيش اين است، يا معنيش عقوبتهاي سنگين خداست، که نترس، ربا هم يک نوع اقتصاد است، «انما الربا مثل البيع» اين هم يک نوع خريد و فروش است.
در خطبه 214 که وجود مبارک اميرمؤمنان اين آيه را عمقي بررسي مي‌کنند که واقعا از ترکيب خود آيه آدم به وحشت مي‌افتد. منبريهاي شيعه در گذشته دانسته و ندانسته از اين آيه سوء استفاده کردند. (ما غرک بربک الکريم)
که خدا روز قيامت گريبانت را مي‌گيرد و مي‌گويد چه چيزي تو را به کريم مغرور کرد که اينهمه گناه کردي؟ بعد مي‌گفتند: خود خدا دارد کرمش را در دهان گنه کاران مي‌گذارد که گنه کاران بگويند ما به اميد کرم تو گناه کرديم، مي‌دانستم که تو کريمي و ما را مي‌بخشي، و خدا هم از اين تعريف خوشش مي‌آيد و به کساني که يک عمري در گناه بودند مي‌گويد: بخشيدم شما را، بفرمائيد بهشت.
 انبياء بروند بهشت، ائمه بروند بهشت، اولياء بروند بهشت، زحمت‌كش‌ها بروند بهشت. اينها هم که يک عمري گناه کار بودند، خدا خودش کرم را در زبانشان گذاشت با آيه که آنها هم بروند بهشت.
پس اين آيات (فمن يعمل مثقال ذرة شراً يره) ، چي ميشه؟ (وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ... وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ)
(يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ)
اگر گناه تو به وزن دانه ارزن باشد در دل مجموع سنگهاي روي زمين پنهان باشد، به رخت مي‌کشم و حساب مي‌کنم، مگر با توبه واقعي تدارک ديده شده باشي. اين هم يک جناياتشان است.
«يومن الناس من العظائم، و يهون کبير الجرائم» هيچوقت نمي‌آيند داستان قوم عاد را بگويند، قوم ثمود را بگويند، قوم نوح را بگويند، قوم لوط بگويند، ليست جنايت کاراني را که قرآن نام برده است بگويند، چون خودشان با مريد جمع کردن بي‌دين، جيبي پر بکنند و به شهواتشان برسند.
البته نمي‌توانم خيلي واضح بگويم، بعضي از فيلم‌ها از بعضي از رهبران طريقت و دراويش آوردند ديدم، واقعا انسان بهتش مي‌برد که زير کلمه دين، قرآن، يا علي، چه جناياتي به ناموس مردم شده، به پول مردم شده، و چقدر اينها هنرمندانه گناه را پيش مردم شکستند و با زنان متعدد شوهر دار زنا کردند، به عنوان اينکه ما تبرک پروردگاريم، اگر بدن شما به بدن ما لمس پيدا بکند قيامت ديگر عذاب نداريد، توده عوام به اين حرفها گول مي‌خورند، نمي‌آيند اين آيات را براي مردم بخوانند.
(وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ)
اين ايمني است؟
(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا)
به جاي اينکه بيايند گناه صغيره را پيش مردم بزرگ نشان بدهند بگويند، ببين مخالفت با کي کرده اي، مي‌آيند گناهان کبيره را مي‌شکنند تا هم راهي براي خودشان باز بشود و هم مردم را به گناهي بکشند.


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
- درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتادم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهلم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی‌ام - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه نوزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هجدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شانزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پانزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهاردهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سیزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه دوازدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه یازدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه دهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه دوّم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه اوّل
پربازدیدترین سخنرانی ها




گزارش خطا  

^