درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و هفتم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
يک کار زشت اين عالم نمايان اين است که حضرت ميفرمايد: «يهوّن کبير الجرائم»
گناهان کبيره را در ذهن مردم کوچک ميکنند، ميشکنند، سبک ميکنند و نهايتا زمينه سازي ميکنند که اگر کسي گناهي مرتکب شد ناراحت نشود. حالا با تحريف معاني قرآن اين کار را ميکنند، با تحريف روايات اين کار را ميکنند در هر صورت يک گروه خطرناکي با اين کارشان باعث گسترش گناهان کبيره در جامعه ميشوند، و اهل آن نيستند که در قلب مردم زمينه رجاء و خوف را بصورت متعادل ايجاد بکنند. از جمله حضرت استفاده ميشود که فقط اميد ميدهند، آنقدر اميد که يک اميد افراطي در دلها ايجاد ميشود و از خوف از عذاب و مقام خدا مردم را باز ميدارند که کارشان کاملاً خلاف انبياء خدا و ائمه طاهرين و کتب آسماني است.
حالا اگر امثال اينان را بخواهيد در گذشته ببينيد بايد در آخوندهاي ساخت بني اميه و بني عباس ببينيد که اينها توجيه گر تمام جنايات امويان و عباسيان بودند يعني خلاف انبياء و ائمه و کتب آسماني حرکت ميکردند با سبک کردن گناهان کبيره در نظر مردم (اين خيلي خطرناک است) استعداد پذيرش رحمت خدا را نابود ميکردند. رحمت خدا در قرآن بايد ديده بشود که مشرق تجلي آن کجاست.
يک مجرمي ظاهرا با ابوذر هم سخن شد، ابوذر آياتي از قرآن مجيد را برايش خواند، بعد معلوم شد که مجرم، گول خوردة همين افراد است، برگشت گفت: «اَينَ رَحمةَ الله؟»، مرتب ميگويي دادگاه برگذار ميشود و چي ميشود و انگار رحمت خدا را به کل يادت رفته است، جناب ابوذر فرمود: نه من رحمت خدا يادم نرفته، آدرس رحمت خدا را دقيقا دارم و اين آيه را خواندند. (إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ)
حالا بايد رفت در آيات قرآن محسن را ديد و مصاديقش را نگاه كرد و با همين معجم المفهرس ميشود بررسي كرد. خدا انبياء را به عنوان محسنين معرفي ميکند يا در آيه سوره آل عمران: (وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ)
اما اين بهشت براي چه کساني است؟ (أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ)
متقين چه کساني هستند؟ (اَلّذينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ)
نه مجرمين، و باز در آياتي ديگر ميفرمايد: (أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ)
يعني نگاه من به اهل تسليم و اهل جرم يک نگاه است (أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا لايستوون)
(هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ)
حالا يعلموني که يک رشته علمش، علم به مشرق طلوع رحمت است، اينها با سبک کردن گناهان، چقدر آخوند در بين بني اميه بود، چه تعدادشان نماز جمعه ميخواندند و در نماز جمعه نود سال سب و لعنت به اميرالمؤمنين(ع) را جا انداخته بودند. چه گناهي کبيره تر از گناه حمله به شخصيت اميرالمؤمنين(ع) و کشتن ابي عبدالله(ع) ؟! چقدر براي قاتلان سبک کرده بودند که راحت آمدند و اين جنايت را مرتکب شدند؟! اين جمله را در دعاي حضرت باقر(ع) بايد هميشه مد نظر داشت، بخصوص در سخنرانيها در دعاي افتتاح: «انت ارحم الراحمين في موضع العفو و الرحمة»
رحمت او کم نيست بي نهايت است، من اگر استعداد گرفتنش را نداشته باشم اين دليل بر اين نيست که آنجا کم دارد يا نقض وجود دارد. رحمت هست ولي ميلياردها نفر استعداد گرفتنش را در خودشان با روي آوردن به شياطين و مکتبها کشتند، اينها در بين مردم در اين کارشان هم ژست معلمي ميگيرند ولي در حقيقت قاتل شخصيت انسانند به جاي اينکه معلم باشند.
اينها وقتي بين مردم قرار ميگيرند گردني کج ميکنند و چهره اي ميگيرند و با همين قيافه گرفتنها در روزگار بني اميه و بني عباس ملت را جذب خودشان کردند در مقابل امام صادق(ع) ميايستادند که اين لباس نرم و راحت را براي چه پوشيدي، تو که پسر پيغمبري و پسر علي بن ابي طالب هستي و اجداد تو همه زاهد بودند، امام در اين جا چارهاي نداشتند، لباس را کنار زدند و يک لباس زبري را زيرش پوشيده بودند نشان دادند و گفتند: اين را براي خدا پوشيدم، اما تو لباس زبرپشمينه صوفي منشانه را براي مردم پوشيدي، زيرش هم يک پيراهن خيلي نرم به تن کردهاي. «يقول: اقف عند الشبهات»
از اين بازيگرها در زمان ما هم هستند، ميگويند آقا ما هيچ دعوتي را براي مهماني قبول نميکنيم چون خيلي به غذاي مردم اعتماد نداريم، در حاليکه ما قانون داريم در اسلام که «کل شي هو لك حلال حتي تعلم انه حرام بعينه» اينجا ديگر جاي ناز و غمزه کردن و قيافه گرفتن و پشت چشم نازک کردن و خود را اهل خدا نشان دادن و مثل يهوديها (يُزَكُّونَ أَنفُسَهُمْ) که در اين تزکيه نفس که بمعناي خودستايي است در اين آيه که ميگويند ما از شبهه فراري هستيم جايي نميرويم.
(بل الله يزكي من يشاء) خدا بايد بر اساس يک ملاک از آدم تعريف کند، خود ستايي که سينه سپر کردن در مقابل پروردگار است. آنچه که فضليت دارد (ما اصابکم من حسنة فمن الله) به خود بستن آن، مبارزه با توحيد است.
«يقول اقف عند الشبهات و فيها وقع»
اين ماهي شناگري در شبهات است، جلوي تو ميگويد من اهل شبهه نيستم اما شناگر در شبهات است، خوب ميخورد و به دروغ ميگويد من نيستم چه شبهه معنوي چه شبهه مادي «و يقول اعتزل البدع»
ميگويند اين حرفهايي که من ميزنم اشتباه نکنيد بدعت در دين نيست، ما بر اساس يک سلسله حقايق داريم براي شما مطلب ميگوئيم. «و يقول أعتزل البدع، و بينها اضطجع» در رختخواب بدعت دارند، غلت ميزنند.
در خطبه 38 اميرالمؤمنين اينها را دشمنان خدا ميداند. «و اما اعداء الله فدعا و هم فيها الضلال» گمراهي دعوت کننده اينان است «و دليلهم العمي» راهنمايشان کوردلي خودشان است، «فما ينجو من الموت من خافه»، ميگويند (به ريا) ما از مرگ ميترسيم و خيلي سخت است و پرونده را بايد چه بکنيم.
اما اينها بايد بدانند خوف از مرگ عامل نجات نيست «ولا يعطي البقاء من احبّه» آنهايي که مثل من علي و اولادم عاشق مرگ هستند، اين عشق باعث بقا نيست، که حالا مرگ کاري به کار ما داشته باشد.
«فالصورة صورة انسان» اينجا اميرالمومنين حقيقت اينها را آشکار ميکند.
«و القلبُ قلبُ حيوان» ، قلب اينها قلب حيوانات است.
حيوانات انسان نما در حقيقت هستند آيه 12 سوره محمد دارد: (وَالَّذِينَ كَفَرُوا) اين ناسپاسان (يَتَمَتَّعُونَ) غرق در لذات مادي هستند مطلق و بي قيد و شرط (وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الأَنْعَامُ) که اينها را کاملا به انعام مثال ميزند (وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ)
سوره اعراف آيه 176 (وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ) اخلد الي الارض يعني مادّي و پولکي کامل شده، هر کاري ميکند حتي چهره ديني هم که گرفته براي پول در آوردن است (وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ)
سوره جمعه آيه 5 (مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا)که اين علماي يهود با چه چهره دلسوزانه اين قوم يهود را از ايمان آوردن به پيغمبر منع ميکردند و ميگفتند از دينتان دست برنداريد که دين اين پيغمبر، لا دين است.
«لايعرف باب الهدي فيتَّبعه» اين نامردمان نابکار دري از هدايت نميشناسند چون دنبال اعمال قرآن و روايات و عالم رباني که نيستند، کورند، دارند، هدايت را نميشناسند تا پيروي کنند.
«و لا باب العمي فيصُدُّ عنه» يصدُّ وقتي با عنه ميآيد بمعناي اعراض است و باب کوردلي را هم نميدانند که رو از آن برگردانند.
«و ذلک ميتُ الاَحياءِ» اينها مردگان در بين زندگان هستند، راه ميرفتند ميخورند و حرف ميزنند ولي عقلشان نابود، قلبشان مرده، بدن متحرک است.
«و ذلک ميت الاحياء» اما با اين قيافه گرفتنها با اين پشت چشم نازک کردنها و با اين ناله کردنها و با اين دروغهايي که ميگويند ما اهل شبهه نيستيم، ما اهل بدعت نيستيم، اينها روي مردمي که يا اول جاده هستند يا در جاده هستند ولي نه با استدلال و برهان، عجيب اثر ميگذارند، ميبينيد در هر شهري يکي از اينجور آدمها که سر برمي دارد، يا در بين زنان يا در بين مردان با ادعايي که ميکنند يا در دانشگاهها با ژست علمي گرفتن، چقدر روي نسل جوان اثر ميگذارند، چون اين بيچارهها واقعا قدرت تفکيک صورت را از سيرت ندارند، نميدانند، به قول اميرالمومنين(ع) اينان هم حيوانند هم ترسو ولي با اين بازيگريهايشان فريب ميدهند و مردم هم مريدشان ميشوند فرهنگشان را ميپذيرند.
يک پيش نمازي بود اواخر قاجاريه در شهر همدان، با يک روحاني از طريق قصر شيرين ميروند عراق براي زيارت، آنجا اين روحاني به اين پيش نماز همگاني ميگويد برويم ملاقات آخوند ملامحمد بهائي که از چهرههاي برجسته علم و عمل بود. و در همدان دفن است و زيارتگاه است براي مردم.
وارد بر آخوند ملامحمد بهائي ميشوند وقتي که بلند ميشوند بيايند بيرون، آخوند ملامحمد به آن عالم ميگويد بايست، اما آن پيش نماز ميرود بيرون. آخوند به اين عالم ميگويد اين مرتبه هيچ کدام و حتي در همدان با اين زنديق هم صحبت نشو و رفاقت نکن.
اين عالم خيلي جا ميخورد که اين بين مردم خيلي محبوب است، بين مردم خيلي جا دارد، چطور؟ آخوند ميگويد اين زنديق سيد هم است.
اين بدبخت، متوجه نميشود تا کودتاي رضا خان، در دولت رضا خان همين آدم لباس آخوندي را در ميآورد و کراواتي ميشود و حتي چادر از سر خانم خودش بر ميدارد، ميگويد ديگر دوره آخوندي و دين داري و اين بازيها گذشت.
جلساتي را در همدان تشکيل ميدهد. و نسل جواني که در عصر رضا خان در همدان بسرعت بي دين شدند، بي نماز شدند، گناهکار شدند، با سخنرانيهاي اين آقا بيدين شد. همه را بي نماز کرد، همه را روزه خور کرد، همه را اهل گناه کرد و چهره عالمانه گرفت «و ليس به عالم».
«اقف عند الشبهات و فيها وقع و يقول اعتزل البدع و بينها اضطجع»
هميشه هم هستند مردم هم ظاهرشان را از باطنشان تشخيص نميدهند اينها هم، صحبتهاي خوش مزهاي را براي مردم ميگويند و مردم هم واقعا دوست ندارند پابند اينان بشوند که آقا اين حرام است، اين درست نيست، اين را خدا نميپسندد، دوست دارند به قول قرآن مجيد (بل يريد الانسان ليفجر امامه)
مرتب به آنها گفته نشود حلال و حرام، حجاب حرام است، ربا حرام است، يکي را ميخواهند که قانعشان کند بي حجابي عيب ندارد، قانعشان کند ربا مثل بيع است.
آخوندي در سايتش نوشته بود، به اين گونه که زن پوشيده باشد هيچ ربطي به خدا و به پيغمبر و به دين ندارد، جزء واجبات و فرائض الهيه نيست.
اين را از من آخوند خيلي راحت تر قبول ميکنند تا يک کت شلواري، خيلي بد نوشته بود عليه دين.
اين حيوانات انسان نما گاهي از گروه مثل شما در مردم آراسته تر مينمايانند و وارسته تر مينمايانند. ميگويند آقا بيا اين رو ببين چه کار به اين آخوندها داري، اينها گاهي بين مردم دايه مهربانتر از مادرند و سلمانتر از اميرالمؤمنين(ع) هستند و اينطور خودشان را جا مياندازند، که آسيب اينها به تاريخ بشريت و مردم ساده لوح از آسيب مار وعقرب بيشتر و خطرناکتر است.
شما ببينيد گردنش را کج کرده است با يک لباس مندرسي نشسته، حسن بصري ميخواهد وضو بگيرد، مريدانش هم منتظر هستند که حضرت آقا بيايد در محراب بايستاد حالا آيات جهاد قرآن را شما در نظر بگيريد، روايات پيغمبر را در باب ناکثين و مارقين و قاسطين در نظر بگيريد، مجوز پيغمبر را در جنگي که اميرالمومنين بخاطر عمل نكردن به قرآن با اينان دارد را همه را کنار هم بچينيد. عصمت اميرالمومنين را هم لحاظ بکنيد، آنوقت اين اميرالمومنين به اين حسن بصري ميگويد: اين وضويي که داري ميگيري، در آبش داري اسراف ميکني، چقدر آب براي وضو روي زمين ميريزيد، با يک ليوان معمولي هم ميشود وضو گرفت، اسراف نکن.
برگشت به اميرالمومنين گفت: خودت را نصيحت کن که خون هزاران را نفر در جنگ صفين ريختي، آنها اسراف نبود، اين يک ذره اسراف است.
اينها از همان چهرهها هستند، دايه مهربانتر از مادر، سلمانتر از اميرالمؤمنين، با اين حيوانهاي انسان نما معلوم نيست چند ميليارد انسانها گمراه شدند و به جهنم رفتند.
يک متني را جلال الدين در مثنوي دارد که شنيدني است:
جمله عالم زين سبب گمراه شد کم کسي ز ابدال حق آگاه شـد
همسـري بـا انبيـاء بـرداشتنــد اولياء را همچون خود پنداشتند
گفته اينک ما بشر ايشان بشـر ما و ايشان بستة خوابيم و خور
چه فرقي بين ما و ائمه است؟
اينها پله پله شخصيت اميرالمومنين و ائمه(عليهمالسلام) را ميپوشانند در فکر شما تا نهايتا به اينجا برسانند که اينها ولايت نداشتند و اطاعت از آنها واجب نيست، تو خودت ببين از دين قرائتت چيست؟ کاري به علي و امام صادق (عليهما السلام) نداشته باش.
گفته اينک ما بشر ايشان بشر ما و ايشان بستة خوابيم و خور
هماني که در سوره فرقان ميگويد، که اگر تو پيغمبري چرا در بازارها راه ميروي، چرا زن ميگيري؟ چرا گوشت ميخوري؟ با من چه فرقي ميکني، کي گفته من مطيع تو باشم؟
ايـن ندانستند ايشـان از عمـي هست فرقي در ميان بي منتهي
نفهميدند، احمق، تو يک عالم، اميرالمومنين هم يک عالم، تو خودت را با اميرالمومنين(ع) مقايسه ميکني؟ اينها همان دزدان در اين لباس اند، که کم هم نيستند کساني که اين لباس را دزديدند.
هر دو گون زنبور خوردنـد از محـل ليک شــد زان نيش زيـن ديگـر عسل
هر دو گون آهو گياه خوردند و آب زين يکي سرگين شد و زان مشک ناب
معاويه خورد ولي خوراکش تبديل به آن همه جنايت شد، اميرالمومنين هم يا نان خالي خورد، يا خرما خورد يا يا خون نمک خورد، نطفه اش شد اين فرزندان، مغزش شد مشرق نهج البلاغه، انرژيش هم شد آن عباداتي که يکياش «ضربةُ علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين» است،
هر دو ني خوردند از يک آبخـور اين يکي خالي و آن پـر از شکـر
صـد هـزاران ايـن چنين اشبـاه بين فرقشـان هفتــاد سالــه راه بيـن
اين خـورد گـردد پليـدي زو جـدا وآن خورد گــردد همه نور خدا
اين خورد زايـد همه بخـل و حسد وآن خورد زايـد همه نـور احـد
سحـر را با معجـزه کـرده قيــاس هـر دو را بر مکـر پنـدارد اساس
سـاحــران مـوسي از استيــزه را برگرفتـه چـون عصـاي او عصـا
زينعصا تا آن عصافرقي استژرف زين عمل تا آن عملراهي شگرف
لعنـت الله اين عمـل را در قفـا رحمـت الله آن عمـل را در وفـا
«و ذلك ميّت الاحياء» نه مرده پوسيده بي حرکت، بلکه يک مرده موذي و زيان بار که بوي عفونت درونشان بخاطر مردن عقل و وجدان، مشام انسانهاي واقعي را واقعا آزار ميدهد.
بعد به گرفتاران در اين دامها خطاب ميکند، «فاين تذهبون؟» با افتادگان در دام فرهنگ بني اميه و فرهنگ فرعونيان و فرهنگ غربيان و فرهنگ هنديان و فرهنگ شرقيها، کجا داريد ميرويد؟ آخر کارتان کجاست؟
«اني توفکون؟» دين را از که ميجوئيد؟ خير دنيا و آخرت را از چه فرهنگي داريد ميطلبيد؟
و حال اينکه: «والاعلام قائمة» معجزات مانند قرآن، نشانههاي راه راست مانند سنت پيغمبر و فعلش و عمل معصوم در اين بيابان زندگي برپاست ميبييند.
«و الايات واضحة» دلائل حجتها و مسائل الهي، از طريق قرآن و اهل بيت در همه امور آشکار و روشن است.
«والمنار منصوبة» ، منار اسم مکان در جايگاه نور چراغهاي هدايت مثل وجود پيامبر و قرآن، اهل بيت، برايتان نصب شده، همه چيز برايتان روشن و معلوم قرار داده شده است. نشانهها همه برپا است. آيات همه واضح است، در جايگاه نور چراغهاي نور منصوب به توجه به اين مسائل «أين تذهبون؟» کجا ميرويد؟