لطفا منتظر باشید

جلسه اول شنبه (27-10-1399)

(قم منزل استاد)
جمادی الثانی1442 ه.ق - دی1399 ه.ش
18.26 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

قرآن مجید، هادی انسان‌ها به حقایق الهی

-نزول قرآن بر پیامبر رحمت در قالب الفاظ 

قرآن مجید هدایت‌کنندهٔ انسان‌ها به‌سوی حقایقی است که این حقایق ضامن خیر دنیا و آخرت انسان هستند. کتاب خدا در قالب الفاظ و به زبان مردم، به پیغمبر عظیم الشأن اسلام نازل شد؛ چون اگر به زبان مردم نبود، هدایت‌گری‌اش تحقق پیدا نمی‌کرد. یاد گرفتن الفاظ قرآن، کار آسانی است که خود پروردگار در قرآن می‌فرماید: من این یاد گرفتن را بر بندگانم آسان کردم، وقت زیاد و استاد فراوانی نمی‌خواهد. مسئلهٔ مشکلی نیست و بچه‌های پنج‌شش ساله هم به‌راحتی یاد می‌گیرند و حفظ می‌کنند. 

 

-یادگیری و شناخت مفهوم و مصداق قرآن، نیازمند آگاهان واقعی

این لفظ قرآن است، اما قرآن مجید ماورای لفظش، مفهوم و مصداقی هم دارد. یاد گرفتن مفهوم کار سنگین و علمی‌ای است و شناخت مصادیق هم کار سنگینی است. ما برای شناخت مصادیق به آگاهان واقعیِ قرآن نیازمند هستیم و نمی‌توانیم به‌راحتی از آیات قرآن مصداق‌گیری کنیم. در فهم مفهوم و مصداق، بدون چراغ‌های قرارداده شدهٔ پروردگار و کمک آنها، گمراهی ما قطعی و حتمی است. تفاسیر متعددی داریم که در کشور هند و بعضی از کشورهای اسلامی نوشته شده است؛ مفهوم‌گیری در این تفاسیر با انکار حقایق الهیه مساوی شده است که خدا را شکر، این تفاسیر خیلی در دست عموم مردم نیست. بعضی از تفاسیر به‌شدت به مسائل غرب و بعضی از تفاسیر هم به مسائل شرق نگاه دارد؛ من هر دو نوع آن را در حدی دیده‌ام. تفسیرهایی که از دانشگاه «علیگر» هند یا «الازهر» مصر ظهور کرده یا بعضی از تفاسیر هم که قبلاً یک دوره‌اش را برای من آورده‌اند و من نابود کرده‌ام، از ابتدای سورهٔ حمد تا آخر سورهٔ ناس براساس علم کمونیست و ماتریالیست تفسیر شده است. 

 

-پیامبر(ص) و راسخون در علم، مفسرین حقیقی قرآن

به‌همین‌خاطر، خداوند مهربان پیغمبرش را در قرآن مجید شاید پنج‌بار «معلم کتاب» معرفی کرد. بدین‌معنا که اگر قرآن به معلم لازم نداشت، معلم معرفی نمی‌شد؛ اما «یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ» ضروری و واجب بوده است و چون عمر نبوت خیلی کوتاه بود، این زمان کوتاه هم اقتضای تعلیم همهٔ حقایق قرآن را نداشت، پروردگار با زبان پیغمبر(ص)، راسخون در علم را معرفی کرد. 

 

-مصداق اولی‌الامر در کلام رسول خدا(ص)

شیخ سلیمان حنفی قندوزی در کتاب «ینابیع‌المودة» که کتاب را بیش از یک قرن قبل در ترکیه نوشته است (من چاپ اول آن را دیده‌ام که یک جلدی است)، نقل می‌کند: روزی جابر به رسول خدا(ص) عرض کرد که من قطعه‌ای از یک آیه را نمی‌فهمم. حضرت فرمودند: آیه را بخوان. جابر این آیه را خواند: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 59) و بعد گفت: دو بخش اول آیه را می‌فهمم، اما اولی‌الامر را نمی‌فهمم. حضرت به امیرالمؤمنین(ع) اشاره کردند و بعد از امیرالمؤمنین(ع) هم تا امام عصر(عج) را اسم بردند. این در کتاب‌های اهل سنت است که فرموده‌اند: اولوالامر، علی و یازده امام بعد از اوست. 

 

-راسخون در علم و اهل‌بیت نبوت، پشتوانۀ قرآن

اینها راسخون در علم و اهل‌بیت نبوت هستند. اهل‌بیت در اینجا به‌معنای خانه‌های گِلی مدینه نیست. خدا وقتی می‌خواهد مسائلی را دربارهٔ همسران پیغمبر(ص) مطرح کند، همه را به‌طور جمع با جمع مؤنث ذکر کرده و کلمهٔ بیت هم نیاورده است. خدا در اینجا می‌فرماید: «يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ»(سورهٔ احزاب، آیهٔ 32) و نمی‌گوید همسرانی که در بیت نبی هستید؛ اما دربارهٔ ذوات مقدسهٔ ملکوتیهٔ عرشیه، امیرمؤمنان(ع)، صدیقهٔ کبری(س)، امام مجتبی و ابی‌عبدالله(علیهما‌السلام) کلمهٔ اهل‌بیت را آورده است که آن‌هم یقیناً به‌معنی خانهٔ هفتادهشتاد متری پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) نیست؛ بلکه به‌معنی اهل‌بیت نبوت است. اینها پشتوانهٔ قرآن و فهمانندهٔ مفاهیم و مصادیق قرآن هستند.

 

امیرالمؤمنین(ع)، مصداق اتمّ «أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»

-شیعیانِ مؤمنِ مخلِص، زیرمجموعۀ امیرالمؤمنین(ع)

این مقدمه را که عنایت فرمودید، ازجمله مصادیق قرآن که ما را به فهم آن هدایت کرده‌اند، نه در دو سه یا ده روایت، بلکه در روایات زیاد، کثیر و فراوان، امیرالمؤمنین(ع) و صدیقهٔ کبری(س) است؛ مثلاً ما روایات زیادی داریم که یک امام و دو امام هم نفرموده‌اند، همهٔ ائمه فرموده‌اند: هر آیه‌ای که با «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» شروع شده، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) مصداق «أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» است. او مصداق اتمّ، اکمل و جامع است و زیرمجموعهٔ این مصداق هم طبق روایات، شیعیانِ مؤمنِ مخلِص واقعیِ فداکارِ امیرالمؤمنین(ع) هستند که به هیچ قیمتی تا قیامت حاضر نیستند از علی و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) دست بردارند.

 

-گفت‌وگوی حجربن‌عدی با امیرالمؤمنین(ع)

در روز بیستم ماه رمضان، خود امیرالمؤمنین(ع) به‌دنبال حجربن‌عدی فرستادند؛ حضرت با اینکه ملاقات ممنوع شده بود، به امام مجتبی(ع) فرمودند که به در خانهٔ حجر برو و او را بیاور. وقتی حجر آمد، گفت‌وگوی مفصّلی با امیرالمؤمنین(ع) کرد که البته نود درصد گفت‌وگو از حجر و یک درصد آن از امیرالمؤمنین(ع) است. همه باید این گفت‌وگو را ببینیم؛ گفت‌وگوی خیلی اصیل، ریشه‌دار و نابی است! ازجمله، حجر به امیرالمؤمنین(ع) گفت: از اولی که به‌دنبال تو آمدم، برای دنیا، مال، صندلی و شخصیت‌سازی نیامدم، من از همان اول لِله آمدم و یافتم که خیر دنیا و آخرت و نجات من با اتصال به حقیقت تو ممکن است. این خیلی مهم، باارزش و جالب است! اینها زیرمجموعه‌های «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» هستند.

 

قرآن مجید، معمار و سازنده‌ای الهی

-سفارش قرآن به دوری از خسران

درک مفهوم قرآن هم کار دارد، البته با کمک و نه به‌تنهایی؛ چراکه اگر به‌تنهایی به‌سراغ قرآن مجید بروم، «وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً»(سورهٔ اسراء، آیهٔ 82) و از آن حدودی که برای ما تعیین کرده‌اند، تجاوز کنیم؛ یعنی به‌سراغ معلم قرآن نرویم، از قرآن غیر از خسارت نخواهیم دید. قرآن نمی‌گوید ضرر، بلکه می‌گوید خسارت؛ کلمهٔ خسارت در لغت عرب با ضرر فرق می‌کند. خسارت یعنی برباددادن تمام سرمایه‌های داده‌شدهٔ پروردگار. اگر من طبق نظم خاص مربوط به قرآن به‌سراغ قرآن مجید نروم، «وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً» می‌شود؛ اما اگر درست بروم، «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ» می‌شود. در حقیقت، هم دردهایم دوا می‌شود که منظور سردرد، بدن‌درد و معده‌درد نیست؛ بلکه مشکلات اندیشه‌ای، روحی، اعتقادی، اخلاقی و عملی من درمان می‌شود. 

 

-قرآن حکیم، نازل‌شدۀ از خدای حکیم

قرآن مجید یک معمار الهی است و مرا تعمیر می‌کند، خرابی‌هایم را از بین می‌برد و به جای ٱن، آبادی‌سازی را شروع می‌کند؛ یعنی از یک چوپان بیابان‌گردِ قریهٔ کم آب و علف ربذه، ابوذر می‌سازد یا از یک دهاتی ایرانی، سلمان می‌سازد یا از یک بردهٔ رومی (روم شرقی ترکیه‌ای)، صهیب می‌سازد؛ همچنین از یک شترچران بیابان‌گرد، بدون اینکه پیغمبر(ص) را ببیند، اویس می‌سازد. این درمان‌کنندگی و شفای قرآن است. شفای قرآن، یعنی دردها را درمان می‌کند. قرآن حکیم است، چنان‌که در قرآن می‌خوانیم: «یس × وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ»(سورهٔ یس، آیات 1-2) نازل‌شده از حکیم و سازنده هم حکیم است. اصل نازل‌کننده، حکیم است و این در خود قرآن است: «الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ»(سورهٔ نمل، آیهٔ 6)، خود قرآن مجید هم حکیم است و بر وجود مبارکی هم که نازل شده، تمام وجودش حکیم است؛ لذا معلم حکمت است: «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»(سورهٔ جمعه، آیهٔ 2) و حکیم‌ساز هم هست. شما به این چهار مورد عنایت بفرمایید: خدای حکیم، قرآن حکیم را بر پیغمبر حکیم نازل کرده که «شفاءٌ» کار این قرآن هم علاج دردها و حکیم‌ساز است. 

 

-سعادتمندترین اولیای رسول خدا(ص)

در «معانی‌الأخبار»، «بحارالأنوار» و بعضی کتب دیگر هم است که پیغمبر(ص) بر گروه اندکی عبور کردند و فرمودند: شما چه‌کاره هستید؟ چه کسی هستید؟ در چه وضعی هستید؟ آنها پاسخ دادند: «مؤمنونَ حَقاً» ما مردمی مؤمن، راستین، ثابت‌قدم و درستکار هستیم. همهٔ این معانی برای کلمهٔ «حق» است. حضرت فرمودند: شما نزدیک است که از فهم‌ و حکمت‌تان پیغمبر باشید، نه اینکه پیغمبر هستید؛ یعنی این‌قدر می‌فهمید و حکیم و درستکار هستید که به مقام نبوت نزدیک هستید. ابوذر این روایت را نقل می‌کند که پیغمبر(ص) می‌فرمایند: کسانی در آینده می‌آیند که پیغمبر نیستند، اما «یغبطُهُمُ النُّبوُّةَ» نبوت سعادت را در آنها مشاهده می‌کند. «غبطه» یعنی سعادت؛ در «اصول کافی» شریف است که «إِنَّ مِنْ أَغْبَطِ أَوْلِيَائِي» از سعادتمندترین اولیای من که نبوت با چشمی که دارد، سعادت را در آنها می‌بیند. این کار قرآن است، البته در کنار معلم؛ «مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ» یعنی قرآن، هم دردها را درمان می‌کند و هم رحمت برای مردم و اهل ایمان است. 

 

وجود اکمل و اتمّ زهرا(س)

اگر من غیر از الفاظ قرآن، مفاهیم آن را با کمک حکیمان تعیین‌شده، یعنی اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نفهمم؛ همچنین اگر مصادیق واقعی قرآن را نفهمم؛ ولی پنجاه سال با قرآن کار بکنم، «وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً»(سورهٔ اسراء، آیهٔ 82) می‌شوم و همهٔ سرمایه وجودی خودم را در این پنجاه سال تباه می‌کنم. ازجمله مصادیق قرآن که از مصادیق اتم و اکمل هستند، امیرالمؤمنین(ع) و صدیقهٔ کبری(س) است. پروردگار عالم اینها را برای چه در دینش قرار داده است؟ یعنی امیرالمؤمنین(ع) و صدیقهٔ کبری(ع) را برای چه در دینش قرار داد؟ 

 

-زهرا(س)، اسوۀ مؤمنین در شئون زندگی

این مسئله معلوم است که نه قرآن مجید اهل شوخی و لعب است و نه روایات اهل شوخی هستند. هرچه قرآن و روایات می‌گویند، حق است. وقتی وجود مبارک امام دوازدهم(عج) که عدل جهانی، طاووس اهل جنت، «بَقیة اللّه فِی الْأرضین» و ماندگار از انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) هستند، به نقل کتاب‌های مهم می‌فرمایند: در زندگی من، فاطمهٔ زهرا(س) سرمشق و اسوه و الگوست. این شوخی نیست و معنی‌اش این است که مردم، زهرا(س) هم مانند انبیا و امامان، یک وجود اکمل و اتم است و شما می‌توانید برای همهٔ شئون زندگی‌تان از او درس بگیرید، الگوبرداری کنید و او را اسوهٔ خودتان قرار بدهید. کلمهٔ اسوه دوبار در قرآن آمده است: یکی دربارهٔ حضرت ابراهیم(ع)، یکی هم دربارهٔ پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام که قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(سورهٔ احزاب، آیهٔ 21) و دربارهٔ ابراهیم(ع) نیز همین تعبیر را دارد. در روایات ناب‌ ما هم در کتب معتبر‌مان، وجود مبارک حضرت زهرا(س) شخصیتی معرفی شده که این لغت «اسوه» برای ایشان ذکر شده است. 

 

-امام معصوم، جان و حقیقت دین

امام معصوم که عقل و عدل است و به فرمودهٔ امام صادق(ع)، خود نماز، خود زکات و خود حج است؛ این خیلی روایت فوق‌العاده‌ای است که هم مرحوم مجلسی نقل کرده و هم دیگران نقل کرده‌اند: «نَحْنُ الصَّلَاةُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ حضرت نمی‌گویند «نَحْنُ مُقیمونَ الصّلاة»، بلکه می‌گویند: «نَحْنُ الصَّلَاةُ» ما خود نماز هستیم، «وَ نَحْنُ الزَّکَاةُ وَ نَحْنُ الصِّیَامُ وَ نَحْنُ الْحَجُّ» ما خود زکات، روزه و حج هستیم؛ یعنی اگر ما را حذف کنید، دو میلیون سال هم نماز بخوانید، آن نماز نماز نیست؛ اگر یک‌میلیارد سال هم روزه بگیرید، اما آن روزه روزه نیست؛ اگر هر سال هم به حج بروید، آن حج حج نیست! آنها جان و حقیقت نماز هستند و ما فقط بدن را وارد این کار می‌کنیم. ما وقتی نماز می‌خوانیم، یعنی ولایت اولیای الهی را به پیشگاه خدا عرضه می‌کنیم و در وجود خودمان با نماز، روزه، زکات و حج تحقق می‌دهیم. اگر امام معصوم را حذف کنیم، دیگر «لَا صَلٰاة وَ لَا صُوم وَ لَاحَج و لَا زَکاة» نماز نماز نیست، روزه روزه نیست، حج حج نیست و زکات هم زکات نیست.

 

-نیمه‌کار ماندن دین با حذف زهرا(س) از زندگی

امام معصوم که عبث حرف نزده‌اند؛ حالا امامی که عقل محض، عدل، نماز، روزه و زکات است، می‌گویند: در زندگی من، فاطمهٔ زهرا(س) اسوه و سرمشق است. ایشان می‌توانستند و بلد بودند که بگویند پدرم امام عسکری(ع) یا جدم حضرت جواد(ع) الگوی من است؛ اما چرا می‌گویند فاطمهٔ زهرا(س) اسوهٔ من است؟ این یعنی مواظب باشید که زهرا(س) از زندگی عملی، اخلاقی و اعتقادی شما حذف نشود؛ اگر حذف شود، دین، ایمان، دنیا و آخرت شما نیمه‌کاره می‌ماند.

 

امیرالمؤمنین(ع) و زهرا(س)، خورشید جادۀ توحید

فاطمهٔ زهرا(س) یک مصداق اتمّ قرآن و امیرالمؤمنین(ع) هم مصداق اتمّ دیگر است؛ حال سؤال این است که خدا اینها را برای چه قرار داده است؟ اصلِ قرار دادن اینها به‌عنوان خورشید در جادهٔ توحید است؛ چون شعار همهٔ انبیا، «لَا إلٰهَ إلّا اللّه» بود و اگر توحید در قلب انسان درست نباشد، هیچ‌چیزی درست‌شدنی نیست. همهٔ حقایق با توحید، قابل درست‌شدن، قابل تحقق و رخ نشان دادن است؛ اما منهای توحید، هیچ سودی در ایمان، حرکات و اخلاق عاید انسان نمی‌شود.

 

-حذف زهرا(س) و امیرالمؤمنین(ع)، مساوی با کفر

زهرا(س) خورشید جادهٔ معرفت است تا مردم از طریق روایات، دعاها، سخنرانی‌ها، منش، روش و برخوردش با دولت زمانش به توحید برسند؛ یعنی یک خداشناس، خداخواه و خدامحور واقعی بشوند. قراردادن وجود زهرا(س) در عرصهٔ عصمت، علم، عقل و عبادت به‌ این خاطر است. «النّورُ هُوَ الظّاهِرُ بِذاتِهِ، الْمُظْهِرُ لِغَيْرِهِ» نور خودش که برای خودش آشکار است، اما وجود او برای من قدرت دارد و همهٔ حقایق را آشکار کند. حذف او مساوی با کفر است، چنان‌که حذف همسرش مساوی با کفر است. این گفتار پیغمبر اکرم(ص) است: «عَلِی خَیرُ الْبَشَرِ، وَ مَنْ أَبی فَقَدْ کفَر» کسی که او را حذف کند، کافر است.

من مقدمهٔ بسیار مهم دیگری را ضمن حدود چهار یا پنج آیه و یک روایت بسیار مهم که خیلی از کتاب‌های اصیل ما نقل کرده‌اند، باید عرض کنم تا بتوانم بیشتر مسائلی که فراهم کرده‌ام، توضیح بدهم و روشن کنم.

 

کلام آخر؛ شب سخت و طاقت‌فرسا برای اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

امشب شب بسیار سختی برای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بود! شما می‌گویید پس صبر کجا رفت؟! شما «نهج‌البلاغه» را بخوانید؛ وقتی پیغمبر(ص) را دفن کردند، این امیرالمؤمنین(ع) است! نگویید صبر کجا رفت؟! حوادثی برای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) اتفاق افتاده که صبر در کنار این حوادث شکست خورده است. پس شما نگو صبر کجا رفت! صبر نبود که به‌کار بگیرند؛ صبر شکست خورده و مرده بود. در نهج‌البلاغه است که وقتی پیغمبر(ص) را دفن کردند، در کنار قبر به پیغمبر خطاب کردند: 

«إِنّ الصَّبْرَ لَجَمِيلٌ إِلاَّ عَنْکَ» صبر بسیار زیباست، ولی نه برای تو! صبری برای تو نمانده که من این صبر را به‌کار بگیرم. «وَإِنَّ الْجَزَعَ لَقَبِيحٌ إِلاَّ عَلَيْکَ» و بی‌تابی کردن بسیار بد است، اما نه در مرگ تو! من در مرگ تو، هم بی‌صبر و هم بی‌تاب هستم؛ یعنی امشب دیگر ظرف تاب و صبر در وجود اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نمانده بود. چرا نمانده بود؟ 

 

ما نباید به این فکر کنیم که امیرالمؤمنین(ع) همسر و این چهار بچه هم مادری از دست داده‌اند؛ بلکه باید فکر کنیم که علی(ع) و چهار فرزندشان قرآن عینی را از دست داده‌اند. حالا علی(ع) می‌خواهند قرآن را دفن کند، آیا جای صبر است؟ آیا جای این است که بی‌تاب نباشد؟ امشب برای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) خیلی عجیب است! من خودم نمی‌توانم تصور کنم که این بدن سبک‌شده را از داخل اتاق به حیاط آورد. چرا بدنِ سبک‌شده؟ برای اینکه دیگر غیر از اسکلت استخوانی، چیزی از این بدن نمانده بود. حضرت به‌تنهایی این بدن را که روی دستش است، برای غسل دادن می‌آورد؛ نمی‌دانم بچه‌ها چه می‌کردند؟! اولین‌بار است که بچه‌ها چنین منظره‌ای را می‌بینند؛ حتی زمان درگذشت پیغمبر(ص) هم چنین منظره‌ای را ندیدند. برادرانم و خواهرانم، این چهار فرزند ماندند و تا وقتی زنده بودند، هرگاه یاد مادر می‌کردند، گریه می‌کردند. اینجا چهار فرزند ماندند، ولی یک مادر چهار بچه‌اش در کربلا شهید شدند و وقتی خبر شهادت چهار بچه را برای او آوردند، در خانه‌های اهل‌بیت، کوچه‌ها و قبرستان بقیع راه می‌رفت و با چه سوز دلی می‌گفت:

دیگر مرا ام‌البنین مخوانید ×××××××× دیگر مرا به این سِمَت ندانید

ام‌البنین بودم من ای عزیزان ×××××× که داشتم چهار ماه تابان

دیگر منِ دلخون پسر ندارم ××××××× دیگر نور بصر ندارم...

 

قم/ منزل استاد انصاریان/ دههٔ اول جمادی‌الثانی/ زمستان 1399ه‍.ش./ سخنرانی اول 

برچسب ها :