جلسه دوم یکشنبه (28-10-1399)
(قم حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- ارزش سخنگفتن از عباد صالح پروردگار
- -جلوههای رحمانیت در دنیا و آخرت
- -رضوان الهی، پاداش باطنی بهشتیان
- پاداش بدنی و باطنی انسان در کلام ملاصدرا
- -نعمتهای بیپایان بهشت، پاداش بدنی مؤمنین
- -سطح بهشت بهاندازۀ کل آسمانها و زمین
- -جغرافیای بهشتیِ گداترین انسان در بهشت
- -فردوس اعلی، ارث اهل ایمان از بهشت
- -اهل ایمان، آشنای سببی خداوند
- -اتصال ارث اهل ایمان به ابدیت پروردگار
- -رضوانالله، ویژۀ قلب اهل ایمان
- انواع عذاب دوزخ
- الف) عذاب بدنی
- ب) عذاب قلبی
- -سخن نگفتن خداوند با دوزخیان
- راه مستقیم و قدرتمند برای رسیدن به بهشت
- کلام آخر؛ زمین، با پیکر رنجیدهٔ زهرا مدارا کن
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
ارزش سخنگفتن از عباد صالح پروردگار
امیرالمؤمنین(ع) جملهٔ معنوی نیکویی دارند که این جمله با اینگونه جلسات شما بسیار هماهنگ است؛ جمله این است: «عِنْدَ ذِکْرِ الصّالِحین تُنَزِّلُ الرَّحْمَة» سخن از شایستگان و عباد صالح پروردگار، سبب نزول رحمت الهی است. در آن جلسهای که از اینگونه انسانهای والا سخن گفته میشود، مستمعین و گویندهٔ جلسه به رحمت رحیمیهٔ حق اتصال پیدا میکنند.
-جلوههای رحمانیت در دنیا و آخرت
ما به رحمت رحمانیه اتصال داریم؛ صبحانه، ناهار و شامی که میخوریم، لباسی که میپوشیم، هوایی که استشمام میکنیم و میوههایی که میخوریم، جلوههای رحمانیت حق در دنیا به ماست، بهشت هم جلوهٔ آخرتی رحمانیت است.
-رضوان الهی، پاداش باطنی بهشتیان
تمام ظاهر بهشت به بدن مربوط است، ولی باطنی هم در قیامت برای پاداش بهشتیان هست که این باطن، رضوان الهی است. وقتی در آیات سورهٔ مبارکهٔ توبه از بهشت سخن بهمیان میآید، پایان آیه میگوید: «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 72) یعنی اکبر مِنها. رضوان خدا، یعنی آن رضایت الهی که قلب در قیامت، کاملاً حس و درک میکند و لذت میبرد. این از همهٔ نعمتهای بهشتِ مربوط به بدن، باارزشتر و مهمتر است. این در قرآن است: «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ».
پاداش بدنی و باطنی انسان در کلام ملاصدرا
-نعمتهای بیپایان بهشت، پاداش بدنی مؤمنین
فیلسوف کمنظیر شیعه، صدرالمتألهین در قرن حدوداً دهم که سالها هم در یکی از مناطق قم بهنام کهک زندگی میکرد، کتاب بسیار تحقیقیِ مهمی بهنام «اسرارالآیات» دارد. در این اسرارالآیات میگوید: بخشی از پاداش، بدنی است که در قرآن مجید هم آمده است: اگر پاداشهای بدنی را بخواهید، حداقل دو سوره را مطالعه کنید: یکی سورهٔ واقعه و یکی سورهٔ دهر است. در سورهٔ واقعه میخوانید: «فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ × وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ × وَظِلٍّ مَمْدُودٍ × وَمَاءٍ مَسْكُوبٍ × وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ × لَا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ × وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ × إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً × فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا × عُرُبًا أَتْرَابًا × لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ»(سورهٔ واقعه، آیات 28-38) این ده آیه که الآن نه فرصت ترجمه و نه شرحش را دارم، مربوط به لذتهای بدنی است و هیچکدامش روحی و قلبی نیست. باز اینگونه آیات را دنبال میکند که نعمتهای دیگری را در آن آیات هم بیان میکند، ولی این نعمتها فقط مربوط به بدن است.
گاهی هم کلی میفرماید: «فِیها» یعنی در بهشت. ضمیر «ها» به آن جنت در آیات برمیگردد. «وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ»(سورهٔ زخرف، ٱیهٔ 71) بهشتیان هرچه دلشان بخواهد، برای آنها آماده است؛ نه اینکه یک سلسله نعمت محدود سر سفرهشان بگذارم و بگویم همین است و بس، چیز دیگری نصیب شما نیست! نعمتخواهی در بهشت برای خود بهشتیان است و من حدودی برای نعمتهای بهشتی بندگانم قرار ندادهام. حالا نمیدانم این آیه را خواندهاید، شنیدهاید و یادتان است؛ خداوند میفرماید: «وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ».
-سطح بهشت بهاندازۀ کل آسمانها و زمین
آیهٔ عجیب دیگری در قرآن است که من این آیه را خیلی نمیفهمم! آیه میفرماید: «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ»(سورهٔ ق، آیهٔ 31) زحمتی به پرهیزکاران نمیدهند که این ده کیلومتر را برود تا به بهشت برسد، بلکه کل بهشت را در خدمت پرهیزکاران میآورند. این خیلی آیهٔ فوقالعادهای است! میدانید کل بهشت یعنی چه؟ در سورۀ آلعمران و حدید، دو آیه با فرق مختصری، پهنای بهشت را میگوید: «عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ» سطح بهشت سطح کل آسمانها و زمین است. حالا سطح آسمانها چقدر است؟ همین پریشب از قول دانشمندان هیئتشناس نقل میکرد: نور یک گودال سیاه (خودشان سیاهچاله میگویند) با دوربین نجومی، چندمیلیون برابر کهکشان اول است؛ همین خط شیری که در بیابانهای تاریک بهخوبی پیداست و مجموع این کهکشان هم، میلیاردها خورشید، ستاره، ماه و منظومهٔ شمسی است. یک منظومه شمسی که در گوشهٔ بازوی این کهکشان است، منظومهٔ شمسی ماست که اینهم از عجایب خلقت پروردگار است.
خورشید، مریخ و زمین تا نُه سیارهاش در تصرف جاذبهٔ خورشید هستند. فاصلهٔ خود زمین تا خورشید 150 میلیون کیلومتر و فاصلهٔ آخرین سیارهٔ منظومه که پلوتون نام دارد، اینقدر زیاد است که هر 83 سال یکبار به دور خورشید میچرخد. زمین با فاصلهٔ 150 میلیون کیلومتر، سالی یکبار به دور خورشید میگردد و دایرهٔ گردش آن، کوچک و تنگ است؛ ولی پلوتو 83 سال یکبار به دور خورشید میگرد. در حقیقت، وقتی آدمی در کرهٔ زمین 83 ساله میشود، اگر یک بچه هم در روز ولادت این آدم در پلوتو بهدنیا بیاید، تازه یکساله میشود؛ یعنی یک سال پلوتو، 83 سال ماست.
حالا مجموع این فاصلهها در گوشهٔ کهکشان است، نه در داخل و نه در سطح، بلکه در گوشهای از بازوی کهکشان است. سطح خود کهکشان چقدر است؟ آخرین آماری که دوربینهای نجومی گرفتهاند و من دیدهام(الآن دیگر نمیدانم چقدر است)، سیصد میلیون کهکشان تا حالا کشف شده است که کهکشان ما با بعضی از آنها، مثل دانهٔ ارزن برابر هندوانهای بزرگ است. حالا تازه هفت آسمان هم معلوم نیست که کشف شده باشد و شاید همهٔ این حرفها برای آسمان اول باشد.
-جغرافیای بهشتیِ گداترین انسان در بهشت
این گودال سیاهی که خیلی تازه کشف کردهاند، برای سیزده میلیارد سال قبل است؛ یعنی وقتی سیزده میلیارد پیش نورش را حرکت داده، تازه به زمین رسیده است. قرآن میگوید: پهنای بهشت به پهنای آسمانها و زمین است. حالا شما در قیامت بگو: خدایا! ما که آدم پرهیزکاری بودیم، اهل گناه نبودیم و گناه به عمد نداشتیم، عباداتمان را هم انجام دادیم، ما را به بهشت میبری، به ما بگو که گداترین آدم بهشت چقدر از بهشت را دارد؟ یعنی آنکه آخر از همه و به قول ما تهرانیها، دیگر زورکی وارد بهشت شده است؛ اگر یک درجهٔ دیگر کم داشت، باید به جهنم میرفت و الآن زورکی اجازه دادهاند و وارد بهشت شد. پیغمبر(ص) میفرمایند: جغرافیای این آدم در بهشت از سطح زمین بزرگتر است.
-فردوس اعلی، ارث اهل ایمان از بهشت
این گداترینهاست، حالا آنهایی که در فردوس اعلی هستند، «الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ»(سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 11). چرا يَرِثُونَ؟ ارث برای فرزندان، پدر و مادر است؛ اما اگر هیچکدام از اینها نبودند، ارث برای خواهر و برادر است؛ اگر خواهر و برادر هم نداشت، به طبقات بعدی میرسد. چرا؟ چون قبولکنندهٔ ارث با ارثگذار رابطهٔ نسبی دارد؛ یعنی این اولاد این آقاست که از خانه ارث میبرد. خدا میگوید: «الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ» اهل ایمان از بهشت ارث میبرند؛ چون ارتباط سببی با من دارند و مؤمنون بهخاطر این ارتباط شدیدشان از من ارث میبرند، ارثشان هم فردوس است. اینها آشنای با من هستند و بیگانه نیستند که از منِ خدا، رحمتم، مغفرتم و بهشتم ارث نبرند.
بیگانه از من ارث نمیبرد، چون هیچ ارتباطی با من ندارد؛ منافق، مشرک، فاسق، مجرم، کافر و دهری در قیامت ارثبر من نیست. این کلمات در قرآن است که اینها غریبه هستند، برای چه به آنها ارث برسد؟ حالا شما بگو: خدایا! تو ارحمالراحمین هستی، نمیشود که شمر را ببخشی؟! شمر از حوزهٔ توحید و ارتباط با پروردگار، انبیا، ائمه و قرآن خارج است و هیچ آشناییای با این منابع ندارد، به چه علت ارث ببرد؟ مثل این است که شما بگویی: خدایا! اجازه میدهی که اگر من خواستم فوت کنم، بنویسم ده میلیون از مال من را به ترامپ ارث بدهی. کسی این کار را نمیکند، چون ترامپ آدم بیگانهای در این عالم است، در ملت خودش و مجلس قانونگذاری خودش هم بیگانه است؛ حتی رفیقهایش هم وقتی فهمیدند که او بیگانه است، دانه دانه رهایش کردند و رفتند. بیگانه برای چه از خدا ارث ببرد؟
-اهل ایمان، آشنای سببی خداوند
شما که آشنای سببی خدا هستید، نه نَسَبی؛ ما دربارهٔ وجود مقدس او میخوانیم: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ × اللَّهُ الصَّمَدُ × لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ × وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ»(سورهٔ توحید، آیات 1-4) نسب برای خدا نیست و یگانه است؛ نه ازدواج و نه اولاد دارد، نه مثل کسی از موجوداتش است. در قرآن میخوانیم: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»(سورهٔ شوری، آیهٔ 11) پس ارث از او ارث نسبی نیست، ارث سببی است؛ شما بهسبب ایمان، تقوا، عمل صالح، عدالت، اعتقاد درست و اخلاق حسنه، ارثبر پروردگار میشوید. ارث خدا، مثل ارث پدرها و مادرهایتان، ارث محدود و تمامشدنی نیست.
-اتصال ارث اهل ایمان به ابدیت پروردگار
این ارثی که به شما میدهد، به ابدیت خودش وصل است؛ لذا در قرآن میگوید: وقتی وارد بهشت میشوند، «خالِدین فیها أَبَدا»؛ با اینکه میگوید «خالِدین»، یک لغت ابد هم کنارش میگذارد و میفرماید: «خالِدین فیها أَبَدا»؛ یعنی ارثی که از منِ خدا (نعمتها و بهشتم) به شما میرسد، دائمی و همیشگی است و مثل خودم تمامشدنی نیست، تمام نمیشود و من پایانی ندارم. در قرآن میخوانیم: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ»(سورهٔ حدید، آیهٔ 3) چون من پایانی ندارم، عطای من هم پایانی ندارد؛ در دنیا هم هرچه به شما عطا میکند، پایان ندارد.
شما بگو: خریدهایی که ما میکنیم و میخوریم، تمام میشود؛ چه کسی میگوید تمام میشود؟ شما وقتی همهٔ خوراکیها، سلامت، این نور، نباتات و میوهجات را میخوری، به عمل صالح، کار خیر و خدمت به بندگان تبدیل میکنی و این ماندگار میشود. همهٔ اینها در قیامت بهصورت بهشت رخ نشان میدهد؛ در دنیا هم هرچه به شما میدهد، اگر درست مصرف کنید، تمامشدنی نیست. اصلاً حدود و محدودیت ندارد!
-رضوانالله، ویژۀ قلب اهل ایمان
این بهشت که پهنای آن به پهنای آسمانها و زمین است، گوشهای از عالم بالاست. عمر یک سیاهچال نوری سیزدهمیلیارد سال است که تازه هم به شما رسیده است و شما توانستهاید عکسبرداری کنید؛ ولی این بهشت به پهنای آسمانها و زمین برای حضرتِ بدن و جسم است. اکبرِ از بهشت که در سورهٔ توبه میگوید رضوان اوست، منظور رضایتی است که در بهشت در قلبت حس میکنی. ملاصدرا با آیات ثابت میکند و میگوید: بهشت برای بدنت و رضوانالله برای قلبت است. وقتی این رضوانالله به قلبت وصل میشود، الیالأبد مست میشوی؛ اما نه مست شراب! مستیای که «لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنْزِفُونَ»(سورهٔ واقعه، آیهٔ 19) نه سردرد میآورد و نه مشکل برای تو ایجاد میکند، بلکه در آن مستی در کمال هوشیاری هستی.
انواع عذاب دوزخ
ملاصدرا دربارهٔ عذاب جهنم هم میگوید که دو نوع است:
الف) عذاب بدنی
یکی عذاب بدنی است که خود پروردگار میفرماید: کدامیک از این دوزخیان میخواهند بر عذاب دوزخ، صبر و تحمل داشته باشند و استقامت بکنند؟ پیغمبر(ص) میفرمایند: اگر کوهی را از همه طرف در این دنیا به آتش کامل تبدیل کنند و اصلاً هیچ سنگی نباشد، سپس یک جهنمی را که عذابش زیاد نیست، از جهنم دربیاورند و روی این کوه بیندازند، از استراحت خوابش میبرد؛ ببینید عذاب جهنم چیست!
ب) عذاب قلبی
-محجوب بودن از خداوند
ملاصدرا طبق آیات قرآن که آیاتش هم میآورد، میگوید: دوزخ عذاب بدن است؛ اما عذاب قلب، سنگینتر و سختتر از عذاب جهنم است. عذاب قلبی این است: «کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ»(سورهٔ مطففین، آیهٔ 15) اینها در دوزخ بهتماممعنا از پروردگار و تمام حقایق مربوط به پروردگار ممنوع هستند؛ یعنی بین آنها و خدا حجاب است و اینقدر حجاب سنگین است که باید در پنج آیهٔ قرآن بخوانید: یکی در سورهٔ مؤمنون، یکی در سورهٔ فاطر، یکی هم در سورهٔ آلعمران و دو آیهٔ دیگر هم در سورههای دیگر است. آن آیهٔ سورهٔ آلعمران را برایتان بخوانم که خود خدا محجوب بودن از خدا را معنی میکند.
-سخن نگفتن خداوند با دوزخیان
خدا برای کسی نیاورد! خدا میفرماید: «لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 77) من در قیامت تا ابد با دوزخیان حرف نمیزنم، خود شنیدن صدای خدا کل لذت است، نه جزء لذت!
-محروم ماندن از نظر رحمت الهی
«وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ» چون «لا يَنْظُرُ» فعل مضارع است، تا ابد گوشهٔ چشم رحمتی به اینان نخواهم انداخت. ما الآن حس میکنیم که این چه درد عجیبی برای قلب است؟ نه، الآن حس نمیکنیم! چه زمانی حس میکنیم؟ به قول قدیمیها، اگر صددرصد عاشق کسی بشویم و مدتی با او باشیم، بعد یکمرتبه بگوید که تو را نمیخواهم و دوستت هم ندارم، از تو خوشم هم نمیآید، دیگر هم بهسراغ من نیا! خیلیها وقتی در این داستان گرفتار بودند، بعد از این اتفاق سکته کرده و مردهاند، خیلیها هم خودکشی کردهاند. حال خدا میفرماید: «وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ» من در قیامت، گوشهٔ چشمی تا ابد به دوزخیان نمیاندازم. جوانها، حیف نیست که از خدا ببرید! اتصال به خدا با همین عبادات است، آدم جور دیگری نمیتواند به خدا متصل بشود. شما کلمهٔ «عَبْدُاللّه»، «عِبٰاد» و «عِبٰادُنا» را در قرآن زیاد میبینید؛ «عَبْدُاللّه» یعنی اتصال به الله با بندگی میسّر است، با بدن میسّر نیست!
-محاسبۀ کل گناهان عمر
«وَ لا يُزَكِّيهِمْ» تصفیهٔ حساب پروندهشان را هم به آنها نمیدهم؛ از اول پانزدهسالگی تا دم مرگشان، هر گناهی که کوچکتر از آن هم نباشد، پای آنها حساب میکنم. اینها غیر از شما هستید که قبل از قیامت و برزخ، امام جواد(ع) میفرمایند وقتِ مرگ، امام صادق(ع) میفرمایند وقتِ مرگ، قرآن مجید میفرماید وقتِ مرگ: «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(سورهٔ فصلت، آیهٔ 30). آیهای که شنیدهاید ملائکه بر مؤمن محتضر میخوانند، یعنی این مؤمن در دورهٔ عمرش گناه نکرده است؟ او گناه کرده است، ولی بهخاطر ارزش ایمانش، خدا تصفیه حساب پروندهاش را به او میدهد؛ این معنی «يُزَكِّيهِمْ» است. آنجا که میفرماید «وَ لا يُزَكِّيهِمْ»، یعنی به دوزخیان تصفیه حساب نمیدهم و کل گناهان عمرشان را حساب میکنم؛ اما به اهل ایمان تصفیه حساب میدهم. به قول باباطاهر، «شتر دیدی ندیدی»؛ خدایا! اینجوری پای من حساب کن و گناه مرا نادیده بگیر.
راه مستقیم و قدرتمند برای رسیدن به بهشت
این بهشت و نعمتهای بهشت، بدنی و قلبی، آن دوزخ و عذابهای دوزخ، بدنی و قلبی؛ پیغمبر(ص) میگویند: یک راه مستقیم پرقدرتی که انسان را مخصوصاً در قیامت، بهاندازهٔ برقی که از ابر بزند و خاموش شود، در همین مدت اندک به بهشت میرساند، مودّت نسبت به صدیقهٔ کبری(س) است؛ یعنی ارتباط اعتقادی، اخلاقی و عملی. از کجا مودّت را اینگونه معنی میکنند؟ مودّت از نظر معنایی با محبت فرق میکند؛ این که خدا میگوید: «إِلَّا الْمَوَدَّةَ»(سورهٔ شوری، آیهٔ 23)، دانشمندان عرب در تفاسیرشان نوشتهاند که مودت بهمعنای محبت همراه با اقتدا کردن است و دوستیِ تنها، خشک و خالی نیست.
در هر صورت، اول سخن عرض کردم که امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «عِنْدَ ذِکْرِ الصّالِحین تُنَزِّلُ الرَّحْمَة» وقتی شما دور هم مینشینید و از حضرت زهرا(س) حرف میزنید، فضایل، ارزشها، اخلاق، عبادات و کلماتش را میگویید، رحمت خدا در آن جلسه نازل میشود. امام صادق(ع) نیز میفرمایند: هنوز جلسه تمام نشده است که گناهان بین خودتان و خدا بخشیده میشود. آن گناهانی هم که بین خودتان و مردم است، فردا صبح بروید و تصفیه کنید؛ اگر بدهکار هستی، بدهیات را بده؛ کلاهبرداری کردهای، به طرف بگو که رضایت بدهد یا پول را بهصورت قسطی به او بده. این ارزش صدیقهٔ کبری(س) است که وقتی حرفش را بزنید، رحمت نازل میشود.
کلام آخر؛ زمین، با پیکر رنجیدهٔ زهرا مدارا کن
باید بگویم که امشب چه شب پیچیده، درهم، بسیار سخت و سنگینی بود! من نمیتوانم سنگینی آن شب حس کنم؛ حس کردن سنگینیِ آن شب فقط در ظرفیت اهلبیت(علیهمالسلام) است، نه ما! ما فقط دلمان میسوزد و اشکمان جاری میشود؛ بیشتر از این ظرفیت نداریم.
باز تا بدن حاضر است و میبینند، مصیبت خیلی در اوج سنگینی نیست؛ اما وقتی بدن دفن میشود، لحد چیده و خاک ریخته میشود، دیگر باور میکنند که محبوبشان را نمیبینند. آنوقت اصلاً برای ما قابلحس نیست، فقط برای امیرالمؤمنین(ع)، حسن و حسین(علیهماالسلام) و این دو دختر که دومی پنجساله بود، قابلحس است. برادران! آخر بچهٔ پنجشش ساله مادر میخواهد. خیلی سخت است!
یکی از دوستانم که اهل مشهد بود، میگفت: من یک شب خوابم نمیبرد، زمستان بود و هوا هم سرد، با خودم گفتم حالا که خوابم نمیبرد (آنوقتها درِ حرم را میبستند)، همین بیرون در صحن بروم، زیارت بخوانم و برگردم. آمدم، دیدم که یکنفر کنار درِ صحن نشسته است، گریهٔ صدادار ندارد، ولی گریهاش توأم با نفسهای آتشین و سوزناکی است، آرام هم نمیشود! من نشستم و گفتم: آقا حاجتی داری؟ گفت: نه هیچ حاجتی ندارم! گفتم: چرا اینجوری گریه میکنی؟ گفت: دختربچهٔ چهارپنج سالهای دارم که امروز مادرش مرده است، من از صبح تا حالا اصلاً جواب این بچه را ندادهام. مدام به من میگوید که مامانم کجاست؟ من اصلاً نمیتوانم بگویم! امشب دیگر اینقدر به من فشار آمد، بچه را خواب کردم و یکی را هم پیش او گذاشتم، گفتم به حرم بیایم و با حضرت رضا(ع) درددل کنم.
این چهارتا بچه که بزرگتر آنها هشت سال و کوچکترشان پنج سال دارد؛ حالا قبر را پوشاندند و کنار قبر نشستند. من شاعرِ این شعر را اوایل طلبگیام در تهران دیده بودم؛ خیلی آدم متدین و مقدسی بود. این شعر برای اوست، ثوابش به پدران، مادران، گذشتگان شما و شاعرش برسد. خیلی زیبا میگوید: علی(ع) دستشان را روی قبر گذاشتند، سرشان را بلند کردند و گفتند:
بر احوالم ببار ای ابر، اشک از آسمان امشب ×××××××× که من با دست خودم سازم گلم در گِل نهان امشب
حسن گریان، حسین نالان، پریشان زینبین از غم ××××××××× چسان آرام بنمایم من این بیمادران امشب
من این بچههایم را چطوری آرام کنم و به آنها چه بگویم؟ بعد که حضرت میخواستند بلند شوند، خطاب به قبر گفتند:
زمین، با پیکر رنجیدهٔ زهرا مدارا کن ×××××××× که این پهلوشکسته بر تو باشد میهمان امشب