لطفا منتظر باشید

جلسه چهارم سه شنبه (30-10-1399)

(قم حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))
جمادی الثانی1442 ه.ق - دی1399 ه.ش
14.65 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

صدیقۀ کبری(س)، سرور زنان عالم

ویژگی‌های وجود مبارک حضرت صدیقهٔ کبری(ص)، مخصوص به خودش است و در بین همهٔ زنان باارزش جهان، همتا و نمونه ندارد. این ویژگی‌ها را می‌توانیم هم در آیاتی ببینیم که در رابطهٔ با آن حضرت است و هم در روایاتی که تقریباً از پیغمبر(ص) و دوازده امام نقل شده است. به‌نظر نمی‌رسد که پیغمبر(ص) تا امام زمان(عج) این مطالب را برای کسی فرموده باشند. البته همه‌شان در رابطهٔ با امام عصر(عج) نظر و مطلب دارند، ویژگی‌هایی که برای ایشان شمرده‌اند، در زنان جهانیان نیست. شما ممکن است بفرمایید که خدا در سورهٔ آل‌عمران راجع‌به حضرت مریم(س) می‌فرماید: «وَ اصْطَفاكِ عَلى‌ نِساءِ الْعالَمِينَ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 42) من تو را بر همهٔ زنان جهان برتری داده‌ام. 

 

-امت پیامبر(ص)، بهترین امت در جهان

حضرت مریم(س) این ویژگی را طبق قرآن دارد، ولی این ویژگی به زنان روزگار خودش محدود است. به چه دلیل؟ من دلیلش را از قرآن برایتان بگویم؛ خداوند می‌فرماید: اگر چنین شرایطی در شما امت اسلام باشد، نه مفت، بی‌علت و بی‌سبب. دو شرط آن در همین آیه این است: یک کار شما، وادار کردن و تشویق مردم به نیکی‌ها باشد، یک کار شما هم بازداشتن مردم از بدی‌ها باشد، شما باید امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر گسترده و فراگیری داشته باشید. اگر این‌گونه شرایط در شما باشد، «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 110) شما بهترین امتی هستید که من از میان همهٔ مردم جهان انتخاب کرده‌ام. «ناسِ» یعنی همهٔ مردم عالم از زمان آدم(ع) تا روز قیامت. این «بهترین» لفظ خیلی مهمی است! 

 

-پیغمبر(ص) و اهل‌بیت، بهترین افراد امت

در میان این بهترین، باز بهترینِ برتر وجود دارند که آن‌هم پیغمبر(ص) و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است. بهتربودن آنها با امت مساوی نیست، بهتربودن آنها فوق و بالاتر و برتر است. وقتی در این بهترین امت، اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بهترینِ ممتازش باشند و این امت بهترین‌ها هستند که از بین مردم انتخاب شده‌اند، اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هم بهترین این بهترین‌ها هستند؛ پس صدیقهٔ کبری(س) که سیدة‌نساءالعالمین است، با این دلیل قرآنی، سرور و پیشوای تمام زنان جهانیان از زمان آدم(ع) تا روز قیامت است. بهترین ناس است، نه بهترینِ زنان زمان خودش! زنان زمان صدیقهٔ کبری(س) با صدیقهٔ کبری(س) قابل‌مقایسه نبودند.

 

صدیقۀ کبری(س) در اوج یقین و باور

این معنی «سَیّدة ‌نِساء الْعٰالَمین» است. این «عٰالَمین» به زنان زمان خودش محدود نیست؛ ولی عظمت، بزرگی و کرامت مریم(س) سبب شده است که انتخاب‌شدهٔ زنان جهانیان روزگار خودش باشد. بنابراین ویژگی‌های او را نمی‌توان در هیچ زنی پیدا کرد، حتی در مادران انبیا. حالا من یکی از آنها را مثال بزنم: 

 

-ترس و نگرانی مادر موسی(ع)

صدیقهٔ کبری در اوج یقین و باور زندگی می‌کرد و تردید، بیم و ترسی در هیچ جریان و حادثه‌ای برای او نیامد؛ اما مادر بزرگوار موسی‌بن‌عمران(ع) که نسبت به بچه‌اش ترس داشت و می‌گفت: نکند به دست مأمورین فرعون بیفتد و او را بکشند، خداوند متعال به‌خاطر ترسش هم به او الهام کرد که یکی از این دو مسئله را انتخاب کن: اگر دلت می‌خواهد بچه را نگه دار و خودت شیر بده؛ اما اگر نگران هستی، «فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ»(سورهٔ قصص، آیهٔ 7) در سبدی بگذار و به دریای نیل بینداز؛ نترس و غصه هم نخور! «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» ما این بچه را به تو برمی‌گردانیم و او را از انبیا خود قرار می‌دهیم. 

 

-یقین صدیقۀ کبری(س) به شکست‌ناپذیری اهل‌بیت

اما شما اگر سراسر حیات حضرت صدیقهٔ کبری(س) را ببینید که در کتاب‌ها نوشته‌اند؛ من در کتاب «ملکهٔ اسلام» که مؤلف آن هشتاد سال پیش در دویست صفحه نوشته بود و با لطف، احسان، تفضل و توفیق خدا، این کتاب را در مؤسسهٔ قم به نهصد صفحه تبدیل کرده‌ام. شما همهٔ شئون صدیقهٔ کبری(س) را در این کتاب بخوانید و ببینید کجا ترسیده است! مثلاً در حادثهٔ بعد از مرگ پیغمبر(ص) ترسید که شکست بخورند؟ زهرا(س) یقین داشت که شکستی در کار اهل‌بیت(علیهم‌السلام) تا روز قیامت وجود ندارد. آیا ایشان ترسید که ارزش‌هایشان پوشیده بشود و خدا به او الهام کرد که نترس، نمی‌گذارم پوشیده بشوی؟! حضرت ترس و بیمی نداشت و در اوج یقین به حقایق، معارف و آثار بسیار باارزش حوادث بود.

 

-آرامش زینب کبری(س) در برابر یزید

حالا زهرای اطهر(س) که جای خود دارد، وقتی زینب کبری(س) در روز یازدهم محرّم دید که زین‌العابدین(ع)، امام معصوم با تماشای بدن قطعه‌قطعه واقعاً جان می‌کَنَد، بدن را رها کرد و روبه‌روی حضرت آمد و گفت: «مالِي أَراكَ تَجُودُ بِنَفسِكَ» چرا جان می‌کَنی؟ این بدن‌ها این‌جور نمی‌ماند، اینجا هم بیابان نمی‌ماند! اینجا در آینده آباد شده و شهر می‌شود، قبر پدرت کعبهٔ عاشقان جهان می‌شود و خاک قبر پدرت را برای شفا می‌برند. در حقیقت، زینب کبری(س) در آن خطرها، توطئه‌ها و حادثه‌ها، با کمال آرامش ایستاده و غیب‌گویی می‌کند! 

 

همچنین وقتی در شام در برابر یزید فریاد زد: «فَكِدْ كَيْدَكَ» هر نقشه‌ای داری، پیاده کن. «وَاسْعَ سَعْيَكَ» هر کوششی داری، به بازار بیاور. «فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا» به خدا قسم، تو نمی‌توانی ذکر و یاد ما، شخصیت و عظمت ما را از صفحهٔ روزگار پاک کنی. خودت ملعون، مطرود، مذئوم و دربه‌در به جهنم می‌روی؛ اما یاد و شخصیت و آثار (همهٔ اینها در معنی ذکر هست، در لغت هم هست) و عظمت ما ماندگار، جاوید و همیشگی است. وقتی دختر غیب‌گویی می‌کند، زین‌العابدین(ع) هم به عمه‌شان می‌گویند: الحمدلله، تو دانشمندی هستی که دانش خود را از معلمی یاد نگرفته‌ای و دانشت برای جای دیگری است. شما حساب کن که مادر در چه مقام و عظمتی بوده است! 

 

صدیقۀ کبری(س)، به دور از هرگونه حزن و بیم

پروردگار به مادر موسی(ع) می‌گوید برای بچه‌ات نترس و اندوهناک هم نباش؛ اما شما اگر حضرت زهرا(س) را در قرآن ببینید که خودش ولی‌الله است، خدا در آیهٔ 62 سورهٔ یونس می‌فرماید: «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» اینها نه بیمی دارند و نه غصه‌ای. خدا آقای امیری فیروزکوهی را رحمت کند! شاعر خیلی چیره‌دستی بود که دیوانی هم دارد. ایشان شعر خیلی جالب و پرمعنایی در رابطهٔ با صدیقهٔ کبری(س) دارد که من دو خط آن را برایتان بخوانم؛ در یک خط آن می‌گوید: 

زهد و وَرَع و فضل را ××××××××× هم‌قدم و هم‌قَدَرِ حیدری

یعنی اگر بخواهند تو را با علی(ع) معیارگیری بکنند، هیچ‌چیزی از علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) کم نداری. کدام‌یک از مادران انبیا از امیرالمؤمنین کم نداشتند؟ همهٔ آنها کم داشتند؛ یعنی حد سعهٔ وجودی‌شان محدود بود و آن‌قدر گسترده نبود. 

 

-آزادی زهرا(س) از مادیت و عناصر

در یک بیت هم راجع‌به آزادی صدیقهٔ کبری(س) از جهان می‌گوید که تو چه آزاد بودی! 

مُلک تو مرز ملکوت خداست ××××××××× کِی به هوای فدک خیبری 

این آزادی از مادیت و عناصر حضرت است؛ لذا بعد از جلسهٔ اول مسجد، دیگر دنبال فدک را نگرفت و حرفش را نزد. اگر هم دنبال فدک را گرفت، علتش این بود: حضرت نمی‌خواست فدک را برگرداند، فقط می‌خواست یادگار از خودش بگذارد و بگوید که حکومت روزگار من غاصب بود و روز روشن هم ملک مرا غارت کرد. شب غارت نکرد که همه خواب بودند، در روز روشن غارت کرد؛ حضرت می‌خواست همین را اثبات بکند. اگر به‌دنبال آن زمین بود، بعد از مسجد، تا وقتی زنده بود، ادامه می‌داد و بعد هم به امیرالمؤمنین(ع) وصیت می‌کرد که تو دنبال فدک را بگیر، به بچه‌هایم هم تا زمان امام عسکری(ع) سفارش و واجب کن که فدک را بگیرند؛ اما هیچ‌کدام به‌دنبال فدک نرفتند، امیرالمؤمنین(ع) هم نرفتند.

 

دنیا زیر نگین ارادۀ امام معصوم

-امام در تعریف هشام‌بن‌حکم

شخصس به هشام‌بن‌حکم گفت: اگر امام بخواهد تعریف شود، به زبان تو چگونه تعریف می‌شود؟ هشام گفت: یک تعریفم از امام این است که امام به امور مادی حرص نمی‌زند و دلیلش هم این است: خدا مُلک هستی را زیر انگشتر امام قرار داده است، به چه‌چیزی حرص بزند؟ چیزی باید باشد که در اختیار امام نباشد، امام حرص بزند که گیر بیاورد؛ وقتی پروردگار تمام این جهانِ ظاهر را زیر نگین انگشتر اراده و عظمت او قرار داده است، برای چه حرص بزند؟ 

 

-جهان ظاهر زیر انگشتر ارادۀ امام

حدود چهل‌پنجاه‌هزار نفر در گرمای کویر به امیرالمؤمنین(ع) گفتند: آقا، مشک‌ها از آب خالی شده است، نزدیک آب هم نیستیم؛ چه‌کار بکنیم؟ اینجا هم جایی بود که صومعه‌نشینی زندگی می‌کرد و وقتی سروصدای اسلحه و شیههٔ اسب‌ها را شنید، دم پنجره آمد و نگاه می‌کرد، دید که یک نفر از این لشکر جدا شد، چند نفر را صدا زد و گفت: این نقطه را بِکَنید؛ شاید حدود نیم‌متر از زمین را کَندند که سنگی پیدا شد. شیخ مفید در کتاب «ارشاد» نوشته است که دویست نفر نمی‌توانستند این سنگ را تکان بدهند! وقتی سنگ پیدا شد، فرمودند کنار بروید. حضرت دستشان را زیر سنگ کرده و سنگ را یک متر به آن‌طرف پرت کردند، ناگهان آب جوشید. آنگاه گفتند: همه مشک‌هایتان را پر کنید تا به منطقه‌ای برسیم که نزدیک به فرات باشیم. وقتی همهٔ مشک‌ها را پر کردند، خودشان یک نصفه استکان هم از آن آب نخوردند، دوباره سنگ را تکان دادند و به همان‌جا انداختند. 

 

وقتی آماده حرکت شدند، این مسیحی صومعه‌نشین پایین آمد و به امیرالمؤمنین(ع) گفت: شما چه کسی هستید؟ حضرت فرمودند: برای چه می‌پرسی؟ راهب گفت: برای اینکه من درکتاب‌های گذشتگان خوانده‌ام که نقطه‌ای در اینجا آب وجود دارد و جوشاندن و بیرون آوردن این آب، کار پیغمبر یا وصی پیغمبر است. تو چه کسی هستی؟ حضرت فرمودند: درست خوانده‌ای؛ من وصی پیغمبر اسلام هستم. راهب گفت: مرا مسلمان کن. امام هم شهادتین را به او ارائه کردند، او هم شهادتین را به زبان جاری کرد و بعد گفت: آقا مرا هم با خودتان ببرید. 

 

یک مسیحی این مطلب را می‌گوید، ما هم مثل آن مسیحی بگوییم: آقا ما را با خودتان ببرید و تنها نگذارید؛ هزار خطر بغل دست، روبه‌رو و پشت‌سر ماست، اگر ما را نبرید، یک خطر می‌تواند ما را ببرد؛ ما آن قدرت را نداریم که خودمان را نگه داریم و حفظ کنیم. حضرت فرمودند: ای راهب، ما برای جنگ با دشمنان خدا می‌رویم، چه‌کار می‌کنی؟ می‌خواهی با ما بیایی؟ عاقبت کار ما جنگ است! راهب گفت: آری، می‌خواهم بیایم؛ مرا با خودتان ببرید. به صفین آمد، اسلحه به او دادند، خوب هم جنگ کرد و به شهادت هم رسید، امیرالمؤمنین(ع) هم بر او نماز خواندند و دعایش کردند.

 

-امام، آشنای به تمام گنج‌های زمین

امیرالمؤمنینی که دستشان به همهٔ آب‌های جهان وصل است، امیرالمؤمنینی که وقتی به خانه آمدند، دیدند فضه نشسته و یک کارهایی می‌کند. فضه عرب نبود و از مملکت دیگری آمده بود، بعد هم پیغمبر(ص) او را به صدیقهٔ کبری بخشیدند. حضرت به او فرمودند: فضه چه‌کار می‌کنی؟ فضه گفت: من دانش کیمیاگری بلد هستم و مس را طلا می‌کنم. آخر این چه خانه‌ای است؛ نه نان، نه آب و نه فرش دارد. این خانه هیچ‌چیزی ندارد، بگذار من این مس را طلا کنم، بعد به بازار ببر و بفروش، دوتا پرده و یک فرش بخر. فضه وقتی به خانهٔ امیرالمؤمنین(ع) آمد، دید که فرش شب اینها شش‌تا پوست بز است که به همدیگر دوخته بودند، چهارتا ظرف چوبی و رختخوابشان هم از لیف خرما، همین حصیرهایی که از این اضافه‌های درخت خرما می‌بافند. خیلی نگران شده بود که این خانم سیدة‌نساء‌العالمین و این شخص هم علی(ع) است؛ این چه زندگی و این چه خانه‌ای است! 

 

حضرت به او فرمودند: کارت را ادامه نده! گفت: آقا، اجازه بدهید که من این کار را انجام بدهم؛ زندگی شما عوض می‌شود. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: فضه، ادامه نده و کنار بنشین. سپس حضرت با پا به زمین زدند و زمین اتاق شکافته شد. به فضه گفتند: نگاه کن! زیر خانه معدن فوق‌العاده‌ای از طلا بود، بعد دوباره به زمین دستور دادند که به حالت اول برگردد. حضرت فرمودند: ما دنیاپرست نیستیم و دل ما به خوراک، رختخواب، پرده، تختخواب و فرش خوش نیست، بلکه دلمان به خدا خوش است. ما اگر بخواهیم چیزی را از این زمین به‌دست بیاوریم، همهٔ گنج‌های زمین را می‌شناسیم. 

 

-امتناع پیغمبر(ص) از پذیرفتن پیشنهاد جبرئیل

مرحوم فیض نقل می‌کند که جبرئیل به پیغمبر(ص) نازل شد و گفت: خدا مرا فرستاده است و می‌‌خواهد که کلید تمام معادن دنیا، یعنی راه استخراج (معادن که کلید اصطلاحی ندارد) همهٔ معادن دنیا را به تو بدهد، اختیارش را هم به خودت گذاشته است که قبول بکنی یا نکنی. رسول خدا(ص) به جبرئیل گفتند: من دوست دارم که یک روز لقمه‌ای نان خالی بخورم و خدا را شکر کنم، روزی هم نداشته باشم و از خدا گدایی کنم. من معدن‌های دنیا را نمی‌خواهم! 

 

ملک تو مرز ملکوت خداست ××××××× کِی به هوای فدک خیبری

فقط یک‌بار در چهارده معصوم، هارون به موسی‌بن‌جعفر(ع) گفت: من می‌خواهم فدکی را که در روز روشن برده‌اند، به شما برگردانم؛ اما 150-160 سال از جریان بردن فدک گذشته است و حدودش را نمی‌دانم. شما جغرافیای آنجا و محدوده‌اش را به من بگو تا من به فرماندار مدینه بگویم آنجا را سند بزنند و در اختیارتان بگذارند. حضرت فرمودند: من اگر حدود فدک را بگویم، به ما نمی‌دهی! هارون گفت: من مصمم هستم که فدک را برگردانم. دوباره حضرت فرمودند: تو فدک را در اختیار ما قرار نخواهی داد! هارون گفت: حالا شما حدودش را بگویید. امام فرمودند: حدودش از آنجایی است که آفتاب طلوع می‌کند تا آنجایی که آفتاب غروب می‌کند. 

 

-صدیقۀ کبری(س)، زن بی‌همتای عالم

این دنیا زیر نگین ارادهٔ امام است، چطور حرص بزند؟ چطور از کار خیر بازبماند؟! این امام است که دارای مقام عصمت است! این یک ویژگی صدیقهٔ کبری(س) است که در اوج یقین و باور نسبت به معارف و حقایق جهان هستی بود؛ همچنین در اوج باور که این حوادث نمی‌تواند به اینها ضربهٔ معنوی بزند، بلکه حوادث به ضرر دشمن است و برای دشمن خسارت‌بار است. پس ویژگی‌های او را هیچ زنی در عالم نداشت؛ به قول پیغمبر اکرم(ص) که یک ویژگی‌اش را می‌گویند و بعد می‌گویند که هیچ‌کس این ویژگی را نداشت: «من الْأوّلین وَ الآخَرین» از اولین زن جهان تا آخرین زنی که می‌میرد و قیامت برپا می‌شود، همتای زهرا نیست.

 

کلام آخر؛ عظمت صدیقۀ کبری(س)، سبب گریه

حالا یکی به ما بگوید با این عظمتی که شما دانشمندان شیعه و سنی دربارهٔ زهرا(ص) می‌گویید؛ چون ارزش‌های زهرا(س) در کتاب‌های اهل‌سنت هم پر است. با این‌همه عظمت، شما چرا گریه می‌کنید؟ جوابش این است: اتفاقاً این‌همه عظمت سبب گریهٔ ما شده است! چرا مردم زمان به چنین عظمتی چنین هجوم‌هایی کرده‌اند؟! اتفاقاً عظمتش ما را به گریه می‌اندازد؛ اگر یک خانم معمولی بود، گریه‌مان نمی‌گرفت! حالا بغل ما می‌نشستند و می‌گفتند که فلان زن ده‌جور سرطان گرفت، حصبه گرفت، بچه‌اش مرد یا نمی‌دانم خانه‌اش خراب شد؛ مثلاً ما می‌گوییم خدا صبرش بدهد یا اگر مرده است، خدا رحمتش کند. اما وقتی برای ما نقل می‌کنند که به خانه‌اش هجوم کردند؛ خانه‌ای که رسول خدا(ص) برای ورود به آن اجازه می‌گرفتند. من نمی‌خواهم حرف‌هایی را بگویم که پیغمبر(ص) در خانه می‌زدند؛ آنها سر جای خودش محفوظ که چطوری سلام می‌کردند! خانه‌ای که پیغمبر(ص)، شخصیت دوم عالم هستی (بعد از خدا، پیغمبر است) وقتی می‌خواستند وارد آن شوند، از علی(ع) کلید نگرفته بودند و وقتی دم در می‌آمدند، صدایشان به داخل خانه می‌آمد؛ چون خانهٔ آنها کاخ نبود و حدود هفتادهشتاد متر بود. من این خانه را قبل از سال 1350 که جلوی ضریح پیغمبر را نبسته بودند، دیده بودم. حضرت مقابل در خانه می‌آمدند، می‌ایستادند و می‌گفتند: اهل‌بیت، به من اجازه می‌دهید که وارد خانه بشوم؟ 

 

اینها ما را به گریه می‌اندازد و ناله‌دار می‌کند! اینها ما را ناله‌دار می‌کند که هجوم‌کنندگان هنوز هجوم نیاورده بودند، از پشت در به آنها فرمودند: ما عزادار و داغ‌دار هستیم. البته این‌هم ما را گریه نمی‌اندازد، جواب دشمن ما را گریه می‌اندازد که گفت: این حرف‌های زنانه را کنار بگذار و در را باز کن. عظمت ایشان ما را به گریه انداخته است! حضرت زهرا(س) در را باز نکرد، آنها خودشان در را باز کردند؛ اما به قیمت شکسته‌شدن دنده‌های پهلویش، به قیمت سقط شدن فرزندش، به قیمت اینکه دید طناب به بازوی علی(ع) بستند و او را می‌کشانند...

برچسب ها :