جلسه هفتم جمعه (3-11-1399)
(قم حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- ملکالموت، منهدمکنندۀ لذتهای انسان
- معرفی مقربان حضرت حق در قرآن
- دنیا، مسجد اولیا و عاشقان خدا
- -حکایتی شنیدنی
- -دنیا، تجارتخانۀ عاشقان خدا
- تجارت مردان خدا
- -خلوتخانۀ قلب رجال، مستمع پروردگار
- -خالیبودن زندگی و درون از خدا، عامل مشکلات
- -خداوند، عاشق نیکوکاران و متقین
- -صدیقۀ کبری(س)، از مقربان عالم
- کلام آخر؛ غصههای امام عصر(عج)
- -در فراوانی گناه شیعه
- -در مصیبت ابیعبدالله(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله ربّ العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
ملکالموت، منهدمکنندۀ لذتهای انسان
امیرالمؤمنین(ع) سفارش مهمی در «نهجالبلاغه» به همهٔ مردم دارند که در این سفارش میفرمایند: از کسی که تمام بناهای لذتهای شما را منهدم و خراب میکند و فرو میریزد، خیلی زیاد و فراوان یاد کنید. کسی که همهٔ بناهای لذتها را تخریب میکند و فرو میریزد و دیگر جایی برای لذت بردن نمیگذارد، کیست؟ او ملکالموت است که وقتی نوبت مرگ کسی میرسد، با یک اشاره و خیلی سریع، همهٔ اعضا و جوارح انسان را از کار میاندازد. مرگ هم داستان خیلی عجیبی است که انسان در دل و چهارچوب همهٔ عوامل حیات میمیرد. در حقیقت، هوای کرهٔ زمین کنار بینیاش، انواع نعمتها بغل دستش و در شهرش، انواع داروهای گرانقیمت هم کنارش و بهترین غذا برای او آماده است؛ هیچکدام اینها هم عامل مرگ نیست و همه عامل حیات است. هوایی که تنفس میکنند، عامل حیات است. سعدی جملهٔ زیبایی در ابتدای گلستان برای همین تنفس هوا دارد و میگوید: «منّت خدای را عزّوجلّ که طاعتش موجب قربت است»؛ یعنی کسی که مطیع پروردگار باشد، موتور طاعتش او را به پروردگار نزدیک میکند. این نزدیکی، نزدیکی مکانی و عنصری نیست، بلکه نزدیکی معنوی است.
معرفی مقربان حضرت حق در قرآن
گروهی هستند که پروردگار عالم در چند جای قرآن از آنها بهعنوان مقربون یاد کرده است. مقربون کسانی هستند که بین خودشان و پروردگار، حجاب گناه و معصیت، حجاب اعمال و افکار و اخلاق شیطانی وجود ندارد. بهبیان دیگر، بین آنها و پروردگار از این فاصلهها نیست؛ لذا چون بین آنها و پروردگار حجاب و مانعی نیست، فیوضات ربانیهٔ پروردگار مهربان عالم را با عقل، قلب و روح، حتی با بدنشان دریافت میکنند. اینها اینقدر نزد پروردگار ارزش دارند که اگر حوصله داشته باشید و فهرست «نهجالبلاغه» را ببینید، در فهرستش دارد: «گفتار امیرالمؤمنین(ع) دربارهٔ آیهٔ "رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ"». اینها انسانهایی هستند که هیچچیزی اینها را از وجود مقدس خداوند غافل نمیکند و اصلاً او را فراموش نمیکنند. جالب است که آیه نمیگوید اهل تجارت و خریدوفروش نیستند میگوید! بالاخره در دنیا و برای امور زندگی هم، کار و کسب و تجارت لازم است. اینها با اینکه در اوج تجارت و دادوستد هستند، آنجا هم از یاد خدا غافل نیستند.
دنیا، مسجد اولیا و عاشقان خدا
امیرالمؤمنین(ع) جملهٔ جالب دیگری هم در کلمات حکیمانهشان دارند که معروف به کلمات قصار است. حضرت در آنجا میفرمایند: همه جای این دنیا برای اولیای خدا مسجد است؛ یعنی خانه برایشان مسجد است، مغازه مسجد است، زمین کشاورزی مسجد است، کارخانه مسجد است.
-حکایتی شنیدنی
یکی از لطفهایی که واقعاً خدا در این دوران عمرم به من کرده است، اینگونه افراد را دیدهام. دوستی داشتم که کارخانهٔ سازندهٔ بخاری و کولر داشت و حدود صدتا هم کارمند داشت. تازه هم ازدنیا رفته است. یک بار به من گفت: من دوست دارم که به کارخانهٔ من بیایی و یک منبر برای این کارمندها، کارگرها و زحمتکشها بروی. گفتم: هیچ مانعی ندارد. کارخانهاش بیرون از تهران هم بود. وقتی به آنجا رفتم، آنچه دیدم و فهمیدم، این بود (نمیدانم الآن کارخانهداری در ایران هست که اینجوری باشد): اولاً حدود یکساعتوربع برای همهٔ کارگرها و کارمندها ناهار و نماز داشت. چه کسی نماز میخواند؟ اولِ «اللّه اکبر»، خودش جلو میایستاد و تمام صدتا کارگر و کارمند به او اقتدا میکردند. کارگرها و کارمندها او را عادل میدانستند! بعد از تمامشدن نماز اول، بلند میشد؛ یک رساله و یک «اصول کافی» در دستش بود. اول رساله را باز میکرد و دوتا مسئلهٔ شرعی مورد نیاز کارگرها را میگفت؛ حلال و حرام، نماز، مسائل فقهی. بعد یک روایت هم از باب اخلاقیات اصول کافی، این کتاب کمنظیر باعظمت میخواند. سپس نماز دوم را میخواند.
وقتی نماز دوم هم تمام میشد، با کارگرها در صف میرفت. حالا هر کجای صف که قرار میگرفت (نفر بیستم، دهم، هشتم یا چهلم بود)، همان غذایی که کارگرها میگرفتند، ایشان هم یک بشقاب میگرفت و کنار کارگرها غذا میخورد. بعد از غذا هم، دوباره کار شروع میشد. یک روز به ماه رمضان مانده، به کارگرها میگفت (آنوقت ماه رمضان در اوج گرمای تیر و مرداد بود): من در قیامت نمیتوانم جواب خدا را بهخاطر شما بدهم که در این گرما جلوی کوره روزهتان را بخورید و فردای قیامت بگویید ما نه طاقت گرمای تهران و نه این کوره را داشتیم و نمیتوانستیم روزه بگیریم. روز آخر ماه شعبان، یک گونی برنج بیست کیلویی، مرغ، گوشت، نخود و لوبیا، فلفل، زردچوبه، نمک روغن بهاندازهٔ مصرف یک ماه کارگرها و زن و بچههایشان میداد. رفیقم میدانست که یک کارگر، مثلاً زن ندارد و با مادر پیرش زندگی میکند؛ به تناسب عیالات کارگرها جنس میداد و میگفت: کوره را خاموش کنید، روز بعد از عید فطر بیایید و کار را شروع کنید. فردای قیامت نگویید که خدایا! ما واجب تو را بهخاطر اینکه جلوی آتش کوره بودیم، نتوانستیم انجام بدهیم. این کارخانه از نگاه امیرالمؤمنین(ع)، مسجد بود!
همچنین کارگرها را تشویق میکرد و میگفت: هر کدامتان سر سال اینقدر پول اضافه آوردید، خمستان را طبق سورهٔ انفال بدهید. اگر بیشتر اضافه آوردید و واجبالحج بودید، به من خبر بدهید تا برایتان گذرنامه بگیرم و به یک کاروان معرفی کنم، بروید و حج خودتان را انجام بدهید. چیزی از دین شما به گردن من نماند. به آنهایی هم که زن نداشتند، میگفت: هر کدام از شما به ازدواج نیاز پیدا کردید، به من بگویید. من برای عروسیتان کمبودش را به شما میدهم؛ مثلاً آنوقت سیهزار تومان خرج عروسیتان است، من بیستهزار تومانش را میدهم. این معنای مسجد است.
-دنیا، تجارتخانۀ عاشقان خدا
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «الدُّنْيَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ» همهجای دنیا را میگویند، نه فقط مسجدهایی که محراب و امام جماعت دارد. «إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِیَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًی لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّی مَلَائِکَةِ اللَّهِ». حضرت میفرمایند که مردم، حواستان کجاست؟! کرهٔ زمین محل نماز فرشتگان است. آیا میدانید در کجا زندگی میکنید؟ این دنیا محل پهن کردن بستر زنا، عرق و ورق، ظلم، غصب، رشوه، ربا و دزدی نیست. این زمین اینقدر ارزش دارد که فرشتگان خدا مأمور هستند تا قیامت در این زمین نماز بخوانند. «و مَتجَرُ اولیاء اللّه» این دنیا تجارتخانهٔ عاشقان خداست. چهکار میکنند؟ «اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ» کاسبیشان در این دنیا بهدستآوردن رحمت خداست؛ با خوشاخلاقی، کسب حلال، عبادت و رفتار خوبشان با مردم. این کاسبیشان است که سود آن هم رحمتالله است. سود این کاسبی چیست؟ «وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ» با این کاسبی، سودشان بهشت است.
تجارت مردان خدا
اینها که بین خودشان و پروردگار، دیوار، پرده، حائل و مانعی نیست (در نهجالبلاغه با دیدن فهرستش که زود پیدا کنیم)، در گفتار حضرت دربارهٔ آیۀ «رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» دارد. حضرت در تفسیر آیه میگویند: «رجال» یعنی انسانهای پر از فاعلیت، حرکت و کوشش. «رجال» جنبهٔ فاعلیت و «نساء» جنبهٔ قابلیت است که خودش بحث زیبایی دارد! خدا فاعل و قابل را کنار هم قرار داده و با این فاعل و قابل، 124هزار پیغمبر، ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام)، اولیای الهی و عالمان ربانی بهدنیا آمدهاند. مرد یعنی جنبهٔ فاعلیت و زن یعنی جنبهٔ قابلیت؛ یعنی مرد، تو باید بچهدار شوی! زن، تو هم قابلیت داری که امانت مرا از مرد تحویل بگیری و ابراهیم، نوح و اولیای مرا بزایی. این قابلیت توست و آنهم، فاعلیت مرد است.
-خلوتخانۀ قلب رجال، مستمع پروردگار
حضرت در این خطبه میگویند: کار این رجال به جایی رسیده است که «نَاجَاهُمْ فِي قُلُوبَهُمْ». از این جمله چهچیزی بهنظرتان آمد؟ آنهایی که درس عربی نخواندهاند، الآن به ذهنشان آمد که اینها مرتب با خدا راز و نیاز دارند؛ اما عکس آن است. امیرالمؤمنین(ع) میگویند: خدا با اینها راز و نیاز دارد، آنهم از درونشان. در حقیقت، اینها در خلوتخانهٔ قلب خود، مستمع پروردگارند. من نمیفهمم که حضرت چه میگویند! خودشان اینگونه بودهاند. گفتن و بیان بعضی از چیزها خیلی آسان و ساده است، بحثی ندارد و خیلی علمی و فلسفی نیست؛ اما به قول اهل منطق، تصور آن راحت است و تصدیقش سخت است. آدم حرف گوینده را میشنود و میگوید چیز خوبی میگوید، اما حالا این چیز خوب چیست؟ به او بگو توضیح بدهد، این شخص میگوید نمیدانم! راست هم میگوید که نمیداند. اینکه کار عدهای به جایی برسد که در خلوت باطنشان مستمع بشوند و پروردگار راز و نیازکننده با آنها بشود؛ اینها عجب درونی دارند! بهراستی اینها کجای جهان هستی قرار دارند؟!
-خالیبودن زندگی و درون از خدا، عامل مشکلات
زندگیهای ما تقریباً بد نیست؛ یک ماشین، درآمد مناسب، خانه و مغازهای، لباس و پوشاک و خوراکی، زن و بچهای و مسافرتی داریم. زندگی خیلی از مردم ایران به این مقدار بد نیست؛ اما حالا گوش جان به حافظ بدهید، ببینیم ایشان راجعبه این زندگی چه میگوید!
ساقی و مطرب و مِی جمله مهیّاست، ولی ××××××××× عیش بییار مهیّا نشود، یار کجاست
عیش یعنی زندگی، نه یعنی عیشونوش؛ اصلاً معاش و معیشت بهمعنای زندگی است.
در این پنجاه شصت سال زندگیات، خدا را پیدا کردی یا نکردی؟ چهکار میکنی؟! مغازه و خانه، زن و بچه، پول، ویلا و ماشین را پیدا کردهای؛ آیا خدا را هم پیدا کردهای؟ این داستان کمبود یک جامعه و ملت است که اگر ارتباط با پروردگار این جای خالی را پر بکند، یقین بدانید (من اهل اغراق نیستم) که 99 درصد مشکلات این ملت و کارگردانهایش حل میشود. همهٔ این مشکلات برای خالیبودن زندگی و درون از خداست که همه مضطرب و در ترس و مشکل هستند. مگر قرآن نمیگوید: «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 28) آرامش با خدا بهدست میآید؛ مگر خدا در قرآن مجید نمیگوید: «فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ»(سورهٔ قارعه، آیهٔ 7) عدهای از بندگان من، امروز و فردا در زندگیِ بسیار موردپسندشان هستند و هیچ ایرادی نیست که به زندگی بگیرند. آرام، پسندیده، خشنود به زندگی و راحت هستند. گاهی وقتی یکی در کوچه، خیابان یا مسجد با پیغمبر(ص) احوالپرسی میکرد و میگفت: «کَیْفَ أصْبَحْت» حالتان چطور است؟ این اصطلاح عربهاست. پیغمبر(ص) جواب میدادند: «اَلحَمدُ لِلّهِ عَلی کُلِّ حالٍ» کل حالم خوب است. اگر گوشهای از حالشان بد بود، نمیگفتند «کل»؛ بلکه میگفتند: مقداری از زندگیام بد نیست و مقداری هم خراب و درهم است. درحالیکه حضرت پاسخ میدادند: «اَلحَمدُ لِلّهِ عَلی کُلِّ حالٍ» یعنی تمام ظرف حالاتم بهگونهای پر است که بر خودم واجب میدانم ثناگوی خدا باشم.
شخصی در شهری از من پرسید (آن سال برخورد اولمان بود، اما قبلاً هم میدیدم)، همین سؤالی که همهٔ مردم وقتی به هم میرسند، از هم میپرسند؛ این عالم هم به من گفت: چه خبر؟ من هم گفتم: دوتا خبر دست اولِ سنگینِ باارزشِ مهم دارم، اگر دلت میخواهد، برایت بگویم. گفت: خبرت چیست؟ جدید است! گفتم: نه بابا، جدید هم نیست. این خبر تازه نیست، هیچوقت هم تازه نیست. گفت: حالا خبرت چیست؟ گفتم: من باید برای این دو خبر قسم بخورم. گفت: قسم لازم نیست! گفتم: برای من و تو قسم لازم است. گفت: خبرت چیست؟ گفتم: ببین چه قسم سنگینی و مهمی میخورم! به حضرت عباس(ع)، این عالم خدا دارد و پایان این جاده هم قیامت است؛ این هم دوتا خبرِ راست، صادقانه و درست. گفت: مگر مردم از این دوتا خبر ندارند؟ گفتم: اگر مردم خبر داشتند، رشوه، اختلاس، دزدی، غصب، زنا، تقلب در جنس، ظلم و ستم و اینهمه طلاق در زندگی مردم چهکار میکرد؟! جای این دوتا خالی است که ابلیس این کارها را جایگزین این دوتا در زندگی مردم کرده است.
-خداوند، عاشق نیکوکاران و متقین
خدا با اینها در باطنشان مناجات و راز و نیاز میکند، این یعنی چه؟ نهایتاً باید اینجور معنی کنم که خدا عاشق اینهاست، عاشق هم لذت میبرد که با معشوقش حرف بزند. عاشق دلش میخواهد فقط خودش حرف بزند و معشوق گوش بدهد. محبّ دلش میخواهد خودش فقط حرف بزند و محبوب گوش بدهد. شماممکن است بگویید که مگر خدا هم عاشق کسی میشود؟ خدا این حرف را صریحاً ده بار در قرآن زده است و میفرماید: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 134) من عاشق نیکوکاران هستم. بعد هم شرح میدهد که کارهای نیکوکاران چیست. همچنین در این آیه میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 76)، در آیهٔ دیگری نیز میفرماید: «وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 146). اینها اعلام عشق خدا به بندهاش است. پس بنده در این موارد، معشوق و محبوب میشود.
-صدیقۀ کبری(س)، از مقربان عالم
به اول حرف برگردم؛ آنهایی که مطیع حق هستند و مرید شیاطین نیستند، آنهایی که گول بدن، گول شکم، گول شهوت، گول رفیق بد، گول پول و گول صندلی را نمیخورند، مقرب هستند. در حقیقت، بین آنها و بین خدا حائل، پرده و فاصله نیست. یکی از کسانی که با دلیل، روایات و آیات در رأس مقربان عالم است، وجود مبارک فاطمهٔ زهرا، صدیقهٔ کبری(س) است. کل لذت ایشان در دنیا، بعد از لذت قناعتی با امور مادی، عبادتالله، نظر به وجه رسولالله(ص) و زندگی در کنار امیرالمؤمنین(ع) و فرزندانش حسن(ع)، حسین(ع)، زینب کبری(س) و حضرت کلثوم(ع) بود. 99 درصد لذت حضرت لذت معنوی بود و این یک درصد هم بهخاطر اینکه بدن به غذا، لباس و هوا نیاز دارد، لذت مادی داشته است.
کلام آخر؛ غصههای امام عصر(عج)
-در فراوانی گناه شیعه
یکنفر به آدم آگاهی گفت (من در جریانش بودم): چرا آدم عصرهای جمعه یا شب شنبه گرفته و غصهدار است؟ این آدم آگاه گفت: دلیل دارد. گفت: چه دلیلی دارد؟ این شخص گفت: برای اینکه طبق روایاتمان، جمعهها پروندههای شیعه را به امام زمان(عج) ارائه میدهند، در یک چشم بههمزدن همهٔ پرونده را عین فیلم میبینند. پروندههای اعمال شیعه را به ایشان ارائه میدهند، در این پرونده میبیند که گناه شیعه خیلی فراوان است و غصهدار میشوند. این غصهاش به شما انتقال پیدا میکند که شیعه هستید. اگر میخواهید عصرهای جمعه غصهدار نشوید، بیدین شوید. وقتی بیدین شدید، از این دایره بیرون هستید و امام زمان(عج) دیگر برای تو غصه نمیخورند؛ اما تا وقتی شیعه هستی و یکذره دین داری، دلشان میسوزد که چرا شیعهٔ من در این یک هفته آلودگی دارد؟
-در مصیبت ابیعبدالله(ع)
حضرت در اینجا غصه دارد؛ اما یکجا هم گریه دارند. عصر جمعه گریه دارند؟ نه عصر جمعه برای ایشان چیزی نیست! «لأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما» هم روز و هم شب گریه دارند. چه مقدار از روز و شب را گریه دارند؟ مقداری که شب بیدار هستند، شب گریه میکنند، روز هم گریه میکنند. برای چه گریه میکنند؟ خودشان میگویند که برای چه گریه میکنند؛ حضرت میفرمایند: «لأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً». این «کاف» در «لأَندُبَنَّكَ» یعنی حسین جان، من هم شب برایت گریه میکنم و هم روز گریه میکنم. این خیلی جالب است که امام زمان(عج) به ما میگویند: شما اگر تا وقتی زنده هستید، روز و شب هم برای حسین ما گریه کنید، جا دارد؛ نه فقط دههٔ عاشورا، نه فقط شب جمعه، نه فقط در زیارت کربلا. اگر روز و شب، پنج دقیقه یا ده دقیقه، هم صبح و هم شب برای حسین ما گریه کنید، جا دارد.
حضرت میفرمایند: شب و روز گریه میکنم بر آن وقتی که تمام این 84 زن و بچه در خیمه منتظر برگشتن تو بودند. از صبح عاشورا تا ساعت چهار بعدازظهر، نزدیک شانزده هفده بار به میدان رفتی و برگشتی. این بار آخری که منتظرت بودند، چون هیچکس دیگری نمانده بود که بالای سرش رفته باشی و برای جنگ رفتی. اینها هم به انتظار برگشت تو بودند که یکمرتبه دیدند صدای شیههٔ اسبت میآید؛ اما صدای اسب عوض شده، سر و سُم خود را به زمین میکوبد. اولین کسی که از خیمه بیرون آمد، سکینه بود. سکینه دید کخ یال اسب غرق خون و زین اسب واژگون است. این دختر سیزدهساله چنان فریاد زد که 84تا زن و بچه بیرون ریختند. امام زمان(عج) میگویند: اینها پابرهنه، درحالیکه موهای سرشان را میکَندند و با دست به صورت و سینه میزدند، بهطرف میدان کربلا دویدند. وقتی به گودال رسیدند، دیدند: «وَ الشِّمْرُ جٰالِس...».