لطفا منتظر باشید

جلسه ششم پنج شنبه (2-11-1399)

(قم منزل استاد)
جمادی الثانی1442 ه.ق - دی1399 ه.ش
18.75 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

حقیقت معنایی صراط مستقیم در آیات قرآن

خداوند متعال برای سعادت و نجات، رشد و تربیت مردم، یک راه بیشتر ندارد؛ لذا در سی جزء قرآن مجید راه را فقط به صراط مستقیم منحصر می‌بینید. خدا خودش این صراط مستقیم را در سه آیهٔ سورهٔ مبارکهٔ انعام (از شمارۀ 150 به بعد) معنا می‌کند که در این سه آیه، مجموعه‌ای از عقاید، اخلاق و عمل درست بیان شده است. پروردگار حدوداً از آیات 151 و 152 به بعد، نُه برنامهٔ اعتقادی، اخلاقی و عملی را بیان می‌کند و با امر و نهی، یعنی امر واجب و نهی تحریمی، مردم را به تحقق دادن این حقایق در زندگی‌شان تشویق می‌کند. 

 

-توحید، نخستین کلام آیات الهی

اولین مطلبی هم که مطرح می‌کند، توحید است و همهٔ انبیای خود را برای تجلی این حقیقت در قلب مردم فرستاد. کلمهٔ توحید، یعنی «لَا إلَهَ إلّا اللّه» دو بار هم در قرآن مجید ذکر شده است. در بسیاری از آیات «لَا إلَهَ إلّا هُو» بیان شده، اما «لَا إلَهَ إلّا اللّه» در دو سوره آمده که به‌معنای نفی هر معبود باطل و ساختهٔ دست خود انسان‌هاست. 

 

-معبودهای ساختۀ دست بشر، نابودکنندۀ انسان

الآن نزدیک سیصد سال است که آمریکا معبودی با دست خودش ساخته و همه هم، این معبود را عبادت می‌کنند. در قدیم‌ بت می‌ساختند و اسمش را «لات»، «عُزّی»، «وَد»، «یَعوث» و «نَسْر» می‌گذاشتند؛ ولی آمریکایی‌ها اسم این بت را از سیصد سال قبل دلار گذاشته‌اند و کوشش کرده‌اند که این معبود جهانی شود و همه‌چیز به او وصل باشد؛ سیاست‌ها، اقتصاد، حرکت‌ها، جنگ‌ها و فروش اسلحه‌ها با محوریت این بت است. اگر کسی دقیق باشد، به این حقیقت می‌رسد که هنوز هم آمریکا و خیلی از کشورها می‌گویند «لَا إلهَ إلّا الدّلار» اصلاً معبودی غیر از این نیست. اگر ما مواظب نباشیم و از طریق این معبود ضرر کنیم، نابود هستیم. 

حالا گاهی در طول تاریخ، البته نه برای جمعیت زیادی، زن معبود بوده است؛ گاهی صندلی معبود بوده که مشتری‌اش زیاد است؛ گاهی علم معبود بوده، مثل همین دو قرن پیش روی جهان که علم در اروپا معبود بود؛ بعد رهایش کردند، الآن شهوت جنسی معبود است و دیگر خیلی کاری به علم ندارند. علم روی ریلی افتاده که ترمز هم ندارد و فقط حرکت می‌کند. 

توحید اولین حرف این چند آیه است و این توحید هم در همین ابتدای آیهٔ اول از این سه آیه، «أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا»(سورهٔ انعام، آیهٔ 151) است؛ یعنی هیچ معبودی را در مقابل او عَلَم نکن. آنها جنبهٔ معبودیت ندارند و اگر بگویید اینها معبود هستند، دروغ و باطل و غلط است. اینها ابزار هستند، نه معبود! علم، غریزه، صندلی و پول، ابزار هستند؛ اینها را در اندیشهٔ خودتان به‌عنوان معبود نگیرید. این اندیشه، صددرصد باطل، غلط و اشتباه است.

 

-صراط مستقیم، تنها راه سعادت انسان

«أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا» اول اینکه هیچ‌چیزی را معبود قرار ندهید؛ بعد بقیهٔ مسائل را مطرح می‌کند که مسئلهٔ دوم، سوم و چهارم، مسئلهٔ اخلاقی است؛ بعد یکی دو مسئلهٔ اقتصادی الهی را مطرح کرده و در آخر هم مسئلهٔ عملی را بیان می‌کند. بعد از اینکه خداوند این مجموعه را بیان می‌کند، در پایان سه‌تا آیه می‌گوید: «وَأَنَّ هَٰذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا»(سورهٔ انعام، آیهٔ 153) اینهایی که برایتان در رابطه با اعتقاد، اخلاق و عمل گفتم، این راه مستقیم من است. ارزش مطلب هم به همین جاست که صراط را با «یاء» متکلم ارائه می‌کند و می‌گوید: «راه مستقیم من»؛ یعنی کشیدن این جاده کار هیچ پیغمبری نبوده، بلکه وقف حریم مقدس خود من است و سعادت، نجات، کمال، رشد و تربیت شما به سلوک در این جاده بستگی است.

 

ادلّای پروردگار در مسیر توحید

-هزاران خطر در کمین انسان

حالا برای اینکه از همین مسائلی که در این چند آیه بیان شده و راه خداست، منحرف نشوید، اشتباه و برداشت غلط نکنید، من برای این راه «أدلّاء» قرار داده‌ام. کلمهٔ «أدلّاء» در فرمایشات حضرت هادی(ع) است. «أدلّاء» یعنی جاده راهنما و دلیل و چراغ می‌خواهد، آن‌هم جاده‌ای که نه درون خودش، بلکه هزاران خطر از بیرون متوجه اوست؛ نه متوجه خود جاده، بلکه متوجه خود شما. هزاران شیطان چشم به دزدیدن شما از این جاده دوخته‌اند! صدها ماهواره 24 ساعته برای غارت کردن شما فعال هستند و من دلیل و راهنما گذاشته‌ام تا جاده را دست در دست این راهنما طی کنید و به آن توحید تام برسید؛ توحید تامی که هیچ شائبه‌ای در آن وجود ندارد و قلب شما تجلی محض او در عرش است. 

 

-تفاوت توحید مردم و اولیای خاص پروردگار

البته این توحیدی که بیشتر مردم دارند، قاتی دارد؛ حتی توحید در عباداتشان هم قاتی دارد! من هم یکی از مردم هستم و همین‌طورم. اگر همین الآن پروردگار بگوید بهشت برای ابد تعطیل و جهنم هم برای ابد خاموش، چند نفر می‌مانند که به عشق خودش عبادت کنند؟ الآن کل عبادت‌ها به عشق بهشت و نفی دوزخ است؛ یعنی آن عمق عبادت من، این است که وقتی از من پرسیده شود چرا خدا را عبادت می‌کنی، می‌گویم کنار عبادت، بهشت و بسته‌شدن در جهنم به روی من است. 

حالا آن‌که توحید تام دارد، توحیدش خیلی کمتر از یک‌میلیاردم ذره هم قاتی ندارد و براساس آن توحید تام می‌گوید: «ما عَبَدْتُكَ خَوْفا مِنْ نارِكَ» عبادت من نسبت به تو کاری به جهنم تو ندارد؛ جهنم می‌خواهد باشد یا نباشد، برای من فرقی ندارد در دعای کمیل هم می‌گوید: بر فرض که مرا به جهنم ببری، من در جهنم هم همان حرکتی را می‌کنم که در دنیا کرده‌ام. در دنیا چقدر با تو عشق‌بازی کرده‌ام، در جهنم هم همان کار را می‌کنم و می‌گویم: «أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ، يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ، وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ» من آنجا هم وقتی از آتش جهنم می‌سوزم، نه آه می‌کشم، نه فریاد می‌زنم و نه دردی حس می‌کنم، بلکه آنجا هم مدهوش تو هستم. بنابراین من تو را عبادت می‌کنم، می‌خواهد جهنم باشد یا نباشد. این توحید تام است! «وَلا طَمَعا فی جَنَّتِكَ» من تو را عبادت می‌کنم، می‌خواهد بهشت باشد یا نباشد. «بَلْ وَجَدْتُكَ اَهْلاً لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ» من این را احساس واقعی کرده‌ام که مخلوق باید عبادت‌کنندهٔ تو باشد. 

 

-مشتریان ویژۀ توحید تام پروردگار

البته مشتری خدا مثل امیرالمؤمنین(ع) خیلی کم است! اگر چنین مشتری‌هایی هم باشد، انبیا و فرزندانشان هستند؛ در بین زنان هم، یک فرد اتمّ اکمل تام جامع، صدیقهٔ کبری(س) است. حالا حکومت دست ما باشد یا نباشد، بندگی ما به حکومت ربطی ندارد که دست ما باشد یا نباشد. بندگی من به فدک ربطی ندارد که دست من باشد یا نباشد. هیچ‌چیزی نمی‌تواند مرا در عبادت تو سست کند؛ نه غارت حق ما در روز روشن، نه حق حکومت ما و نه حق اقتصاد ما. بردند که بردند، خودشان قیامت جواب تو را می‌دهند، من برای چه در غارت‌شدن حق حکومت و اقتصادم از عبادت دلسرد بشوم؟! عجیب است که این انسان تامّ اکمل جامعِ کاملِ بی‌نظیرِ «مِنَ الأولین وَ الآخَرین» به تعبیر پیغمبر(ص)، این‌طور که نقل می‌کنند، این‌گونه به امیرالمؤمنین(ع) وصیت می‌کند: وقتی مرا دفن کردی، کنار قبر من بیا و برای من قرآن بخوان. من گوش برزخی‌ام باز است و از قرآن خواندن تو مدهوش می‌شوم. چه دلسردی، چه سستی و چه ضعفی؟! 

 

-اقتدای به ادلّای راه توحید، نجات‌بخش انسان

این راه دلیل می‌خواهد که حضرت رضا(ع) هم دراین‌باره فرموده‌اند: «بِشُروطِها و أنَا مِن شُروطِها» یعنی مجموع فرمانداران، استانداران، حاکمان بنی‌عباس و آخوندهایشان، نمی‌توانند یک نفر از شما را به توحید برسانند. اگر شما دست خودتان را در دست مأمون، هارون، متوکل، فرماندارها، استاندارها و آخوندهایشان بگذارید، شما را مشرک بَیّن بار می‌آورند. شما باید با ما به توحید برسید، با پیروی از ما و اقتدای به ما به توحید برسید. بعد هم با اقتدای به ما، به معانی واقعی قرآن برسید و عبادت شما عبادت درستی شود. 

اگر این اقتدا، اطاعت و پیروی نباشد، خودتان و عبادات‌تان در قیامت با رو به جهنم خواهید افتاد؛ چون کار باطل انجام داده‌اید و حمّالی مفت کرده‌اید. کار شما کار الهی نبوده است! بدون امام معصوم و بدون روش صدیقهٔ کبری(س)، کار شما کار باطل و نادرستی بوده است؛ چون وجود مبارک عدل جهانی، امام دوازدهم(عج) در رابطه با خودش از صدیقهٔ کبری(س) به اسوه تعبیر می‌کند. این یعنی کارهای شما باید با این سرمشق مطابقت و هماهنگ باشد. شما باید مثل او در حد ظرفیت خودتان توحید داشته باشید و مثل او، مطیع و اقتداکنندهٔ به امام معصوم باشید.

 

اوج اخلاق اسلامی در وجود صدیقۀ کبری(س)

طبعاً نوددرصد خانم‌ها این‌طور هستند که اگر یک‌وقت با برادر یا خواهرشان، گاهی هم با پدر و مادرشان (من اینها را در طول برخوردم با اجتماع دیده‌ام یا اختلافاتی که پیش من آورده‌اند) به مشکلی برخورد کنند و یک‌چیزی از طرف مادر، خواهر، برادر، داماد یا عروس پیش بیاید، رابطه‌شان را قطع می‌کنند. اگر کسی هم واسطه شود و بگوید می‌خواهم او را به خانه‌ات بیاورم و مشکل را حل کنید، می‌گوید: ابداً! گاهی هم این قهر کردن‌ها تا آخر عمر طول می‌کشد. شخصی در محلهٔ ما بود، خودش به من گفت: من به بچه‌هایم وصیت کرده‌ام که وقتی جنازهٔ من در اتاق یا بیمارستان است، نگذارید دوتا برادرم نه برای تشییع، نه ختم و نه سرخاک، بیایند. خیلی از خانم‌ها هم همین‌طور هستند! 

اما حالا دو نفر که آن جنایت‌های سنگین را مرتکب شده و زخمی زده‌اند که خود صدیقهٔ کبری(س) در سخنرانی خیلی باعظمتشان می‌فرمایند: این زخم تا قیامت دوا ندارد؛ نه زخم به من، بلکه زخمی که به اسلام زده‌اید، این زخم دارو ندارد. حالا امیرالمؤمنین(ع) در کوچه به این دوتا برخورد می‌کند، آنها مصرّ می‌شوند که ما باید به عیادت زهرا بیاییم. حضرت می‌بیند که اینها خیلی اصرار دارند، می‌فرمایند: می‌پرسم و جواب می‌دهم. حضرت امیر(ع) به کنار بستر حضرت زهرا(س) می‌آیند؛ با توجه به اوضاع زن و مرد که در ایران هستند، شیعه‌اند و برادر با خواهر، خواهر با خواهر، مادر با دختر، پدر با پسر، داماد و عروس، همه با هم درگیری دارند! با توجه به همهٔ این خُلقیات، وقتی به زهرای مرضیه(س) می‌گویند و خبر می‌دهند که این دو نفر درخواست عیادت دارند (من از مدارک قوی می‌گویم)، نگاه بامحبتی به امیرالمؤمنین(ع) کرد و گفت: «الْبَیْتُ بَیْتُکَ» من نباید اجازه بدهم، چون من اینجا صاحب‌خانه، مالک و اختیاردار نیستم. این حالا سر جای خودش، یک مسئله است؛ جملهٔ دوم خیلی عجیب است که فرمود: «وَ أنَا أمتک» من همسر تو نیستم، من کنیز تو هستم. 

آیا این خانم با این روح و ایمان، اعتقاد به امامت و نبوت و این اخلاق، نباید اسوهٔ امام زمان(عج) باشد؟ این دیگر اوج اخلاق اسلامی صدیقهٔ کبری(س) است که در کمتر خانمی پیدا می‌شود، مگر در دخترهای خودش.

 

وجود نورانیت باطن، لازمۀ شناخت ادلّای الهی

اینها ادلّای این جاده هستند؛ بدون این ادلّاء، انحراف و گمراهی و دچار شدن به شیاطین صددرصد است و آخر این جاده، جهنم و دوزخ است. حالا باید این ادلّاء را شناخت؛ نه شناخت اسم و لقب و اینکه پدر و مادرش چه کسی بود، چند سال عمر کرد، در چه شهری از دنیا رفت، شب دفن و روز دفن چه شد، مرگ طبیعی بود یا شهادت. اینها معنی شناخت نیست، بلکه بیان تاریخ است. در «اصول کافی» آمده است که وجود مبارک حضرت باقر(ع) می‌فرمایند: اگر کسی بخواهد ما را بشناسد، نورانیت باطن لازم دارد. این نورانیت هم، همان ایمان، یقین و معرفت گرفته‌شده از مظهر ذوالجلال، پیغمبر اکرم(ص) و قرآن مجید است. شناخت ما با نور و سببیت نور امکان دارد و ما جور دیگری شناخته نمی‌شویم. 

 

دو راه شناخت ادلّای الهی در مسیر توحید

حالا باید اینها را شناخت؛ برای شناخت این دلیل‌های راه، ادلّای الهی و چراغ‌های پرفروغ قرارداده شده در صراط مستقیم، باید به قرآن مراجعه کرد و هیچ راه دیگری نیست؛ بعد هم باید به روایات مراجعه کرد و هیچ راه دیگری نیست. 

 

الف) قرآن

حضرت می‌فرمایند: هرچه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» در قرآن است، مصداق اتمّ آن، «علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)» است. وقتی علی(ع) مصداق اتمّ باشد، هم‌کفو او هم مصداق اتم می‌شود. بین ارزش‌های علی(ع) و صدیقهٔ کبری(س) چه فرقی وجود دارد؟ اگر علی(ع) مصداق اتمّ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» است، به تناسب هم‌کفو بودنش، صدیقهٔ کبری(س) هم مصداق اتمّ آن هست. همچنین هرچه «عَمِلُوا الصّالِحاتِ» در قرآن هست، اکملِ دارندهٔ عمل صالح، امیرالمؤمنین(ع) و صدیقهٔ کبری(س) است. 

زهد و صلاح و وَرَع و فضل را ×××××××× هم‌قَدَر و هم‌قدم حیدری

 

ب) روایات

روایتی از «امالی» شیخ طوسی بخوانم؛ امالی کتاب کمی نیست و شیخ طوسی هم عالم کمی نیست! تمام حوزه‌های علمیه و درس‌های فقهای شیعه سر سفرهٔ شیخ طوسی، صدوق، کلینی و این‌گونه افراد هستند. اگر کتاب‌های اینها را جمع کرده و همه را نابود کنند، و دیگر نمونه‌ای از این کتاب‌ها در دنیا نباشد، شیعه تهی‌دست واقعی می‌شود، عالمان و فقهایش هم تهی‌دست می‌شوند. خدماتی که اینها به فرهنگ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و قرآن کردند، بی‌نظیر است، نه کم‌نظیر! 

 

-روایت نخست: ولایت امیرالمؤمنین(ع)، ولایت‌الله

شیخ طوسی از رسول خدا(ص) با سند نقل می‌کند که پیغمبر(ص) فرموده‌اند: 

«وَلَایَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَلَایَهُ اللَّهِ» زمامداری، فرمانروایی، حکومت، سرپرستی و ولایت علی نسبت به شما بی‌کم و زیاد، ولایت خداست. «وَ حُبُّهُ عِبَادَهُ اللَّهِ» شما گوشه‌ای بنشین و فقط عاشق علی(ع) باش، همین‌جوری پای تو عبادت می‌نویسند. راه برو و عاشق علی(ع) باش، عبادت می‌نویسند. بمیر و عاشق علی(ع) باش، در عبادت می‌میری. «وَاتِّبَاعُهُ فَرِيضَةُ اللَّهِ» اقتدای به علی و سرمشق گرفتن از علی(ع)، فریضهٔ الهی است. حضرت کلمهٔ واجب را نمی‌گویند، بلکه می‌گویند فریضه. واجب به پیغمبر(ص) و ائمه(علیهم‌السلام) مربوط است و فریضه به پروردگار. 

 

«وَ أَوْلِيَاؤُهُ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ» عاشقان علی(ع) عاشقان خدا هستند. «وَ أَعْدَاؤُهُ أَعْدَاءُ اللَّهِ» دشمنان علی(ع) دشمنان خدا هستند. این خیلی حرف است! در سی شب ماه رمضان بیا و سی جزء قرآن را در نماز تراویح و دو قدمی کعبه بخوان، چه فایده دارد! آن‌که از علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) کناره‌گیر است و در عباداتش به علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) کاری ندارد، پیغمبر(ص) علنی گفته‌اند که دشمن خداست. حالا خیلی هم قشنگ قرائت کند و در قرائتش هم گریه کند! حکومت شما در کنار دست‌تان چندهزار بچه را در یمن سوزانده؛ نه اینکه کشته، بلکه با بمب‌های آتش‌زا سوزانده است! عروس‌ها و جوان‌ها را سوزانده و زیربناهای یمن را خراب کرده است. حالا شما روبه‌روی کعبه می‌ایستی، نماز تراویح و سی جزء قرآن را در سی شب بعد از حمد می‌خوانی و گریه می‌کنی؟! یکی از شما در این پنج‌ساله، جلوی این جنایتکار کشورتان در مسجدالحرام نایستادید! یک‌بار در یک خطبهٔ نماز جمعه برای مظلومان جهان ناله نکردید؛ این عبادت است یا دشمنی با خدا؟! 

«وَ حَرْبُهُ حَرْبُ اللَّهِ» پیغمبر(ص) نمی‌گویند جنگ با علی(ع) جنگ با من است، بلکه بالاتر است؛ جنگ با علی(ع) جنگ با خداست. «وَ سِلْمُهُ سِلْمُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» و آشتی با علی(ع) آشتی با خداست. هر کسی با علی(ع) آشتی است، با خدا آشتی است و هر کسی با خدا آشتی باشد، خدا هم با او آشتی است. این ولایت امیرالمؤمنین(ع) است.

 

-روایت دوم: حقیقت ولایت امیرالمؤمنین(ع)

این روایت کوتاه را بگویم و بحث امروز را تمام کنم. آدم‌های کمی این روایت را نقل نکرده‌اند! آدم‌هایی این روایت را نقل کرده‌اند که خیلی مورد توجه حوزه‌های علمی و نیز مورد توجه قلوب بوده‌اند. امیرالمؤمنین(ع) فرموده‌اند: «كُنْتُ وَليّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْماءِ وَ الطِّين» من ولی‌الله بودم در آن زمانی که آدم(ع) بین گِل و آب بود. اصلاً خدا آدم(ع) را از گِل بیرون نکشیده بود، آن‌وقت من ولی‌الله بودم. در کتاب شریف «اصول کافی»، باب «إضطرار الی الحجة» است که پروردگار حقیقت ولایت را پنهانی به جبرئیل داد. خیلی عجیب است که خدا نخواست بقیهٔ فرشتگان بفهمند! آنها طاقت نداشتند که حقیقت ولایت علی(ع) را درک کنند. جبرئیل هم یواشکی به پیغمبر(ص) داد، پیغمبر(ص) هم پنهانی به علی(ع) دادند و خدا هم به علی(ع) اختیار داد تا به هر کسی که می‌خواهد، این ولایت را انتقال بدهد. البته این ولایتی که ما داریم، یقیناً ما را دم مرگ و قیامت نجات می‌دهد و در اینجا مقصود حقیقت ولایت امیرالمؤمنین(ع) است که خداوند به‌صورت پنهانی عرضه داشت. اینها ادلّای صراط مستقیم هستند.

اگر کورم، خدا را می‌شناسم ×××××××× علی مرتضی را می‌شناسم

توان با عاشقانش زندگی کرد ××××××× من این دیوانه‌ها را می‌شناسم

دلم دیوانهٔ عشق حسین است ×××××××× غم و درد و بلا می‌شناسم

ز بس بر سفرهٔ فیضش نشستم ××××××× شهید کربلا را می‌شناسم 

گدایش را به شاهی می‌رساند ××××××× من این مشکل‌گشا را می‌شناسم

این مشکل‌گشایی برای خود من پیش آمد؛ شب اولی که مرا به‌خاطر این بیماری به بیمارستان بردند، دکترهای فوق تخصص به بچه‌های من گفتند که زنده ماندنش خیلی بعید به‌نظر می‌رسد و اگر امشب به کما برود، دیگر بیرون نمی‌آید. 

پریشان گرچه در شهری غریبم ××××××× هزاران آشنا را می‌شناسم

 

کلام آخر؛ کسی چون من گل پرپر نبوسید

کسی گل را به چشم تر نبوسید ××××××× کسی گل را ز من بهتر نبوسید 

کسی چون من گلش نشکفت در خون ×××××××× کسی چون من گل پرپر نبوسید 

کسی غیر از من و زینب در آن دشت ×××××××‌به‌تنهایی تن بی‌سر نبوسید

به عزم بوسه لعل لب نهادیم ×××××××× به آنجایی که پیغمبر نبوسید

همین‌جوری که در گودال با آن حال عجیب بود، یک‌مرتبه چشمش در بالای گودال به پیغمبر(ص) افتاد؛ لذا سلامش سلام خطاب بود و سلام غایبانه نبود که بگوید «صَلّیٰ عَلَیه». وقتی پیغمبر(ص) را دید که با سر برهنه مثل باران اشک می‌ریزند، رو به رسول خدا(ص) کرد و گفت: «صَلّیٰ عَلَیْکَ مَلیکُ السَّماء، هَذا حسَینکَ بِالعَراء، مُرَمَّلٌ بالدِّماء، مُقَطَّعُ الأعضَاء، مَسلُوبُ العِمامَةِ وَ الرِّداءِ».

 

قم/ منزل استاد انصاریان/ دههٔ اول جمادی‌الثانی/ زمستان1399ه‍.ش./ سخنرانی ششم

برچسب ها :