جلسه نهم یکشنبه (5-11-1399)
(قم منزل استاد)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- یافتن راه پروردگار با وجود نشانههای الهی
- -آیات، بیانگر مسائل آفرینش و دین
- -اهلبیت(علیهمالسلام)، اکبر و اعظم آیات خداوند
- -نشانههای خداوند در مسیر راه مستقیم
- سازندگان جادههای انحرافی، در جستوجوی مشتری
- -حمایت مردم، عامل قدرت حکومتهای باطل
- -امر پروردگار بر یاری نکردن شیاطین و دشمنان
- -اتمام حجت صدیقهٔ کبری(س) با مردم مدینه
- انبیا و ائمه، چهرههای انسانی نشانههای خداوند
- تفاوت اعتقادی آیات اکبر خداوند با سازندگان جادههای انحرافی
- حکایتی شنیدنی از تربیتشدگان حجتهای الهی
- -تکیهٔ سالک صراط مستقیم بر نشانههای الهی
- -تجلی تام پروردگار در وجود یاران ابیعبدالله(ع)
- -معرفت سالک صراط مستقیم
- کلام آخر؛ غم مخور ای کودک دُردیکشم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
یافتن راه پروردگار با وجود نشانههای الهی
-آیات، بیانگر مسائل آفرینش و دین
کلمهٔ «آیه» که مفرد و «آیات» جمع آن است، در سی جزء قرآن بهکار گرفته شده است، مسائل آفرینش را در سورههای متعدد قرآن مطرح کرده که میگویند حدود هفتصد آیه است. این مسائل را یا بهعنوان «آیةٌ» یا بهعنوان «آیاتٌ» ذکر فرموده و از مسائل دین، تشریع و احکام هم به آیات تعبیر فرموده است. «آیه» به زبان فارسی بهمعنای نشانه است و «آیات»، چه در تکوین و چه در تشریع، هر کدامشان در عالم مادی یا عالم معنا، سعهٔ وجودی مخصوص به خودشان را دارند. بعضی از این آیات، چه در قرآن و چه روایات، به سعهٔ وجودیشان، با کلمهٔ «اکبر» یا «کبری» آمده است. هر دو در قرآن است، در روایات هم همینطور هست.
-اهلبیت(علیهمالسلام)، اکبر و اعظم آیات خداوند
اکبر و اعظم آیات خدا یا به تعبیر فارسی، نشانههای خدا با دلایل قرآنی و روایاتی که در معتبرترین کتابها مثل کتاب شریف «کافی» نقل شده است، «اهلبیت» هستند. اینها آیات اکبر، آیات اعظم و آیات کبری هستند؛ یعنی دیگر حد نهایی آیه هستند و آیهای برتر از اینها و فوق اینها نیست.
-نشانههای خداوند در مسیر راه مستقیم
خداوند متعال اینهمه نشانه را در کجا قرار داده و برای چه قرار داده است؟ هدف چیست؟ مقصد کجاست؟ باز طبق آیات و روایات، این نشانهها فقط در یک جاده قرار داده شده است که مردم با کمک این نشانهها، هم جاده را بشناسند و هم سالکِ در آن جاده باشند، هم اینکه تا زنده هستند و نمردهاند، به مقصد نهایی از سلوک در این جاده برسند. قرآن کراراً میگوید که نام این جاده، «صراط مستقیم» است؛ اگر این نشانهها نباشند، نمیشود آن راه مورد نظر پروردگار را پیدا کرد.
سازندگان جادههای انحرافی، در جستوجوی مشتری
ما نمیدانیم که از زمان آدم(ع) تا حالا چقدر راه اختراع کرده و چقدر جاده ارائه کردهاند! به تعبیر دیگر، ما شمار دینها و جادههای ساختهشده و بدعتی را نداریم. همهٔ سازندگان این جادههای انحرافی و راههای بدعتی دربهدر بهدنبال مشتری میگردند؛ چون بهتنهایی نمیتوانند خواستههایشان را برآورده کنند و برای شهوات، امیال، غرایز، نقشهها، طرحها و پر کردن جیبشان کمک میخواهند. البته نه پر کردن جیب دعوتشدگان، بلکه اینها دعوتشدگان را برای نوکری میخواهند؛ برای اینکه همهٔ وجود خودشان را هزینه کنند تا این مخترعین جادهها به نونونوایی برسند و بستر اِعمال شهوات، غرایز، امیال و خواستههایشان فراهم شود.
-حمایت مردم، عامل قدرت حکومتهای باطل
امام صادق(ع) در روایت خیلی قابلتوجهی میفرمایند؛ این روایت در کتاب شریف کافی هم باید باشد. حضرت به کارمندی که در دولت بنیامیه بوده، نه بنیعباس؛ چون زمانی که بنیعباس قد عَلَم کردند، اواخر دولت بنیامیه بود و امام اواخر دولت بنیامیه را دیده بودند. این کارمند نزد حضرت صادق(ع) آمده بود؛ حالا جرقهای به او خورده بود که مثلاً از سیچهل سالی که برای بنیامیه کارمندی کرده است، توبه کند و راه توبه را هم از حضرت بخواهد که من چطوری باید توبه کنم و چه راهی دارد.
امام به این شخص فرمودند: بنیامیه در ابتدا شخصی به نام «ابوسفیان» و همسرش بوده که نوشتهاند زن رهایی بوده است و خیلیها در این تردید کردهاند که آیا مادر واقعی معاویه است یا نه؛ چون این زن با خیلی از مردها بوده است! اول یک مرد در خباثت کامل و یک زن در پلیدی کامل بوده که یکی دو اولاد پسر هم داشتهاند. کل بنیامیه اینها بودند، بعد چه شد که به بخش عظیمی از آسیا و آفریقا مسلط شدند؟ چگونه اینهمه کشورها را زیر سلطه خود بردند و اینهمه ثروت از حق عباد خدا بهدست آوردند؟ اینها که تاجر، کاسب، کشاورز یا صنعتکار نبودند، چه شد که اینهمه ثروت به دستشان افتاد؟ امام به این مرد فرمودند: شما دور اینها جمع شدید و همهجور به آنها کمک دادید تا توانستند دولت پرقدرتی را با شما تشکیل بدهند، با شما به شهوات، امیال و طرحهایشان برسند. شما جمع شدید که حادثهٔ کربلا اتفاق افتاد! اگر شما نبودید، این پیرمرد و پیرزن با دو بچهٔ حراملقمه و حرامزادهشان و نوههایشان نمیتوانستند حادثهٔ کربلا را ایجاد کنند.
-امر پروردگار بر یاری نکردن شیاطین و دشمنان
علت اینکه قرآن اصرار دارد و میفرماید: «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 2)، «إِثْمِ» همین شیاطین هستند. آیه نمیگوید که به دروغ گفتن پدر یا برادرت کمک نکن یا به غیبت کمک نکن؛ «إِثْمِ» یعنی جرثومههای آلودگی و جنایت در این عالم. «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» یعنی با همدیگر جمع نشوید که به «إِثْمِ» کمک بدهید؛ چراکه وقتی جمع میشوید و تسلیم این بتهای جاندار میشوید، دولت عظیمی تشکیل میشود. به دشمنی با حق کمک ندهید! حادثهٔ بیّن و روشنتر این است که بعد از دفن پیغمبر(ص)، چطور چنین حکومت پرقدرتی در مدینه تشکیل شد و خیلی راحت توانست آنچه دلش میخواست، انجام بدهد؟ در اصل، اینها دو رفیق مکهای بودند و اگر این دو رفیق یاری نداشتند، نمیتوانستند کاری بکنند. کارها به گردن کیست؟ به گردن این دو نفر است یا به گردن آن جمعیتی که به قدرت اینها افزودند و زمینهٔ پیادهشدن خواستههای اینها را فراهم کردند؟!
-اتمام حجت صدیقهٔ کبری(س) با مردم مدینه
من واقعاً توانی ندارم که بعضی از روایات را روی منبر بخوانم؛ به آدم در خواندنش خیلی سخت میگذرد! یکی از روایات این است: امیرالمؤمنین(ع) به صدیقهٔ کبری(س) پیشنهاد کردند که وقتی همه بعد از نماز مغرب و عشا به خانههایشان رفتند، سوار مرکبی بشود تا همراه حضرت به خانهٔ تکتک مردم مدینه برود، امیرالمؤمنین(ع) درِ خانهها را بزنند و به مردم بگویند که این فاطمهٔ زهرا(س) است؛ بلکه مردم از کمک کردن به اینهمه ستم دست بردارند و به آنها کمک بکنند. اسم این کار را باید ادب کرد و «اتمام حجت» گذاشت. در هر خانهای را که زدند، گفتند فردا به مسجد میآییم؛ اما شیطان دَم اینها را دیده بود، جیب اینها را به خودش وصل کرده و مهار شهوات اینها را به دست گرفته بود! وقتی امیرالمؤمنین(ع) صبح میآمد، از آن صد نفری که شب گذشته زهرا(س) و حال او را دیدند، یک نفر هم نمیآمد. این معنی «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» است که بخش عظیمی از پیکرهٔ ملت اسلام از روز وفات پیغمبر(ص) تا الآن، بهصورت میلیاردی کمککار «الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» هستند، قبلاً هم بودهاند و بعداً هم خواهند بود تا طبیب اصلی بیاید و این زخمی را که صدیقهٔ کبری(س) در مسجد گفتند: «زخمی که به اسلام زدید، تا قیامت دارو ندارد»، علاج و درمان کند.
انبیا و ائمه، چهرههای انسانی نشانههای خداوند
این نشانهها که در عوالم بالا و زمین میلیاردی است، در چهرههای انسانیاش، 124 هزار و چهارده معصوم است. خدا این چراغهای فروزان را در صراط مستقیم گذاشته که مردم تکالیف، وظایف، حقایق و معارف الهیه را با این چراغها بشناسند و وزنشان، یعنی وزن آدمیت و انسانیتشان را سنگین کنند تا روز قیامت که مصداق این آیات بشوند: «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ»(سورهٔ قارعة، آیهٔ 6) آنکسی که وزن بسیار سنگین معنوی، اعتقادی، اخلاقی و عملی در آخرت دارد، «فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ»(سورهٔ قارعة، آیهٔ 7) من جایی در بهشت به او میدهم که به آن راضیِ راضی است و هیچوقت جای بالاتر را نگاه نمیکند که بگوید ای کاش، آنجا را به من میدادند یا اینجا را به من میدادند. هر کسی در بهشت هرچه که به او بدهند، در کمال آرامش، اطمینان و خشنودی است. همچنین خداوند در آیهٔ هشتم سورهٔ مبارکهٔ اعراف میفرماید: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» این جاده را با تکیه بر این نشانهها طی کنند که همهٔ این نشانهها، علم و نور، دلیل، حجت و راهنما هستند. در این 124هزار نفر و این چراغها، حجت اکبر و حجت کبری، پیغمبر عظیمالشأن اسلام، امیرالمؤمنین(ع)، صدیقهٔ کبری(س) تا امام عصر(عج) است. خدا اینها را به این خاطر در این جاده قرار داده است که مردم منحرف نشوند و در جادههای ساختگی قرار نگیرند؛ جادههای کمونیسم، امپریالیسم، فرویدیسم و لنینیسم و از این زبالههایی که الآن در دنیا پر است. همین جادهها بیشتر جامعهٔ جهانی را بهطرف خودشان کشیدهاند و وضع دنیا را اینگونه قرار دادهاند که مشاهده میکنید.
تفاوت اعتقادی آیات اکبر خداوند با سازندگان جادههای انحرافی
در این جاده، آن حجت و دلیل اکبر، امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند (قسم جلاله با زبان امیرالمؤمنین کم نیست): والله! اگر هفت اقلیم آفرینش را با هرچه زیر خیمهٔ این هفت اقلیم است، به علی بدهند و بگویند که ما کل اینها را در اختیارت میگذاریم و یک معامله از تو توقع داریم. کل جهانها، کهکشانها، سحابیها، زمین و آنچه خدا آفریده است، برای تو باشد؛ در مقابل، یک مورچه که پوست جویی را به دهانش گرفته و به لانهاش میبرد، این پوست جو را از دهان مورچه بیرون بکش. والله! من این معامله را قبول نمیکنم. این چراغ جادهٔ توحید است.
اما در جادهٔ انحرافی، ترامپ، اوباما، بایدن، آلسعود، امویها، عباسیها، فرعونها، نمرودها، شدادها، فَریسیانِ فلسطین و پولِسها هستند. در جادههای دیگر میخورند، میبرند و بچه، زن حامله، مرد، مظلوم و ناشناخته را میکُشند، معدنها را غارت و ملتها را ورشکست میکنند. اگر دولتی هم در گوشهای از دنیا قد عَلَم بکند که مردم دوستش داشته باشند یا به قول خودشان، آزادیخواه باشد، دماغ آن دولت را به خاک میمالند و نوکران خودشان را جای او میگذارند. اینها سازندگان، کارگردانان، مریدان و امتهای جادههای انحرافی هستند.
حکایتی شنیدنی از تربیتشدگان حجتهای الهی
در جادهٔ الهی، چه راهنمایان قرار دارند و چه تربیتشدگانی بهوسیلهٔ این حجتهای الهی بهوجود آمدهاند! این مطلب را ابنابیالحدید در «شرح نهجالبلاغه«اش نقل میکند؛ یعنی یک بزرگوار و عالم غیرشیعه، یک آدم وارد در حد خودش که غیرشیعه است، میگوید! روزی حاکم اول مدینه یکی از کارمندهای خودش را صدا کرد (برای اینکه یکوقت قدی عَلَم نشود، پول ریختند) و به او گفت: به من گزارش دادهاند که خانمی در محلههای فقیرنشین و آخر شهر مدینه هست، دوسه تا بچهٔ یتیم دارد و وضع خوبی هم ندارد. این کیسهٔ پول هزاردرهمی را ببر و به او بده، به او هم بگو که هدیهٔ ناقابل حاکم مدینه است.
این کارمند رفت و در زد، خانم باوقاری آمد و در را باز کرد. مرد کیسهٔ هزار درهمی را دو دستی تعارف کرد، خانم به او گفت: این چیست؟ مرد گفت: حاکم شنیدهاند که شما وضعتان خوب نیست و دو سهتا بچهٔ یتیم دارید، برای شما فرستادهاند تا سروسامانی به زندگیتان بدهید.
-تکیهٔ سالک صراط مستقیم بر نشانههای الهی
جواب این خانم را ببینید؛ این یک تربیتشدهٔ نور، یک سالک صراط مستقیم و یک راهرو جادهٔ خداست. او با تکیه بر نشانههایی که خدا در این جاده گذاشته و گفته با کمک این نشانهها بیا تا به توحید تام برسی، دلت از غیرخدا خالی بشود و هرچه ابزار در این دنیا گیر تو میآید، لله خرج کنی و دیوانهٔ ابزار نشوی. تو جلو برو و ابزار پشت سرت باشد، نه اینکه ابزار و مواد و عناصر پیشوا و پیشرو تو بشوند. همهٔ اینها باید پشتسر تو قرار بگیرند.
-تجلی تام پروردگار در وجود یاران ابیعبدالله(ع)
خیلی عجیب است که ابیعبدالله(ع) صبح عاشورا به این 72 نفر فرمودند: الآن همهٔ ما بهطرف مرگ حرکت میکنیم و مرگ یک پل است. پل یعنی جایی که زیر پای آدم است؛ آدم روی پل که با کله نمیرود، اما شما روی کلهٔ مرگ پا میگذارید. برای همین، اگر به هر کدام از این 72 نفر میگفتی که به من بگو مرگ برای تو چگونه است، میگفت:
مرگ اگر مرد است، گو نزد من آی ××××××× تا در آغوشش بگیرم تنگتنگ
من از او عمری ستانم جاودان ××××××××× او ز من دلقی ستاند رنگرنگ
اینها از برکت این آیات و نشانههای خدا عجب در راه توحید آزاد بودند! این 72 نفر اصلاً به قیامت نرسیده بودند که پروردگار عالم در جان، قلب و عقلشان تجلی تام کرده بود. تازه چقدر هم آدمهای پرتوقعی بودند و اصلاً در توقع نمونه نداشتند! آن عدهای که هنوز جانی در بدن داشتند، وقتی به زمین میافتادند و ابیعبدالله(ع) سرشان را به دامن میگرفت، این چشم خونآلودشان را باز میکردند و با حالی که من درک نمیکنم، به ابیعبدالله(ع) میگفتند: «أرضیتُ مِنّی یَا أباعبدالله» از من راضی شدی؟ عجب توقعهایی! اینها عالم را دیوانه کردهاند و آنهایی که اینها را میفهمند.
-معرفت سالک صراط مستقیم
این مرد هم گفت: خانم، این خانه خراب و این زندگی بههمریخته است، این مبلغ هم هزار درهم است! خانم گفت: من به این همیان دست نمیزنم؛ همینطور که به تو دادهاند، بردار و ببر، به دهندهٔ آن هم بگو: اگر قدرت پیدا بکنی که تمام هستی را در دست من بگذاری تا من از علی(ع) دست بردارم، ابداً این اتفاق نخواهد افتاد. این معرفت و این سالک صراط مستقیم است! این بحثها از بحثهایی است که به قول حضرت حافظ، «آسوده شبی باید و خوش مهتابی».
خوشا آنانکه الله یارشان بی ××××××××× بحمد و قل هوالله کارشان بی
خوشا آنانکه دائم در نمازند ××××××××× بهشت جاودان بازارشان بی
کلام آخر؛ غم مخور ای کودک دُردیکشم
بیشتر شما بزرگواران به کربلا رفتهاید و شعبهٔ فرات و دجله را در مسیر راه و در کربلا دیدهاید. سؤالم از شما این است: یک بچهٔ ششماهه چقدر از آنهمه آب میخواست؟! من وقتی بچه بودم، یادم است که مادرهایمان، زنعموها و زنداییهایم وقتی میخواستند به بچهٔ پنجشش ماهه آب بدهند، ذرهای آب در نعلبکی میریختند و یک پنبه تمیز در آب میگذاشتند، به لبهای بچه میکشیدند. بچه که هنوز گلو ندارد تا با لیوان به او آب بدهند!
حسین جان، مگر تو چقدر آب میخواستی؟! بچه در بغلش و سر بچه روی شانهاش است، با بچهاش حرف میزند:
ای یگانه کودک یکتاپرست ×××××××××× وی به طفلی مست صهبای الست
گرچه شیر مادرت خشکیده است ××××××××× شیر رحمت از لبت جوشیده است
غم مخور ای بهترین همراز من ××××××××× غم مخور ای آخرین سرباز من
غم مخور ای کودک خاموش من ××××××××× قتلگاهت میشود آغوش من
غم مخور ای کودک دُردیکشم ××××××××× من خودم تیر از گلویت میکشم
مخفی از چشم زنان دلپریش ×××××××××× میکَنم قبر تو را با دست خویش
صورتت را میگذارم روی خاک ×××××××× تا ز خاک آید ندای عشق پاک
بچه را به کنار خیمه آورد، مادرش را صدا نزد، زینب کبری(س) را صدا زد و گفت: خواهر، این بچه را بگیر! بچه را در بغل دختر زهرا(س) گذاشت. بچهای که «سبط ابنجوزی» از علمای غیرشیعه نوشته، تیر سهشعبه سر را درجا از بدن جدا کرده بود. بچهٔ بیسر در بغل زینب(س) بود، ابیعبدالله(ع) روی زمین نشست و شروع به خواندن روضه کرد: خدایا! همهٔ جانم برای این بچه آتش گرفت؛ خدایا! هر مادری که میخواهد بچهاش را از شیر بگیرد، دهجور بهانهسازی میکند تا بچه را از شیر ببرد، اما بچهٔ من بهانه نمیخواست و تیر سهشعبه بچه را از شیر مادر گرفت...
قم/ منزل استاد انصاریان/ دههٔ اول جمادیالثانی/ زمستان1399ه.ش./ سخنرانی نهم