لطفا منتظر باشید

روز سوم جمعه (27-1-1400)

(تهران حسینیه هدایت)
رمضان1442 ه.ق - فروردین1400 ه.ش
14.26 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله ربّ العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

راهی برای محبوب خدا شدن

قرآن مجید و روایات مقاماتی را برای انسان بیان کرده‌اند و راه رسیدن به آن مقامات را هم توضیح داده‌اند. آنهایی که در مدار این مقامات قرار بگیرند، طبق صریح قرآن کریم، محبوب خدا می‌شوند. شما فکر کنید که اگر خداوند محب انسان بشود و آدمی محبوب پروردگار، چه بهره‌هایی هم در دنیا و هم در آخرت به او خواهد رسید. برای نمونه، یکی از مقامات بیان‌شده، مقام «محسنین» است که این مقام را در سورهٔ آل‌عمران بیان فرموده و اعلام هم کرده است: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 134)‌ آنهایی که در گردونهٔ محسن‌بودن قرار می‌گیرند، محبوب من می‌شوند. خدا محب می‌شود و انسان هم محبوب. اگر بخواهیم مقداری فارسی‌تر بگوییم، خدا عاشق و انسان معشوق می‌شود. حالا چه کسی به این مقام احسان می‌رسد؟ 

 

سیمای محسنین در قرآن

الف) انفاق در گشایش و تنگ‌دستی

خود خدا در قرآن راهنمایی می‌کند و می‌فرماید: «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» ‌کسی که اخلاق انفاق‌کردن دارد و انفاقش هم تا پایان عمرش ادامه دارد. فعلی که در آیه به‌کار گرفته شده، فعل مضارع است؛ یعنی یک کار دائمی. «نَفْق» مفرد کلمهٔ انفاق است. «نَفْق» یعنی تونل، کانال زیرزمینی و محلی که از خاک و سنگ خلأ دارد، کَنده‌اند و راه دارد. انفاق در عربی از باب افعال و به‌معنای پُر کردن خلأ است. آنهایی که خلأ بدهکاران را با پول یا جنس‌، اگر هم چیزی ندارند، با آبرویشان پُر می‌کنند. چند رفیق و آشنا دارند که پیش آنها آبرومند هستند و اگر درد مردم را برای آنها بگویند، اعتماد دارند و به او گوش می‌دهند، دلسوزی می‌کنند و پول و جنس می‌دهند. خلأ بدهکاری، خلأ جهیزیه و خلأ کمبود سال را برای آن شخص پر می‌کنند. آدم کاسبی است (هر کسب مشروعی)، بنّا، معمار، اداری یا حتی در سِمَت مدیریت است؛ ولی در طول سال مشکلاتی برای او پیش آمد، بیماری برای همسر یا بچه‌اش پیش آمد و خرج کرد. حالا یک سال گذشته است و کم دارد؛ یعنی درآمدش کمتر از هزینه شده است. نباید گفت حالا مدیر است و شأن بالایی در فلان اداره و جامعه دارد، بلکه باید خلأ او را پر کرد. این یک راه رسیدن به مقام محسنین است. 

 

ب) فروخوردن خشم

«وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ» او را در خانه، بیرون از خانه، در حال رانندگی، رفاقت و برخورد با اقوام، عصبانی می‌کنند که هیچ علت اخلاقی و شرعی هم ندارد. طرف اشتباه می‌کند؛ یا دربارهٔ خودِ این شخص اشتباه می‌کند یا دربارهٔ دیگران. اشتباه در حدی است که چنان آتشی را درون انسان شعله‌ور می‌کند و آدم گرفتار خشم می‌شود. اگر مهار این خشم رها بشود، ضربه می‌زند؛ کتک می‌زند، داد می‌زند، رابطه‌اش را قطع می‌کند و طلاق می‌دهد. اما محسن از این راه به محسن‌بودن رسیده‌ است که در مقابل اشتباهات و یاوه‌گویی‌های دیگران یا حرف گوش ندادن زن و بچه‌اش، خشم و عصبانیت خودش را فرو می‌خورد و قیافهٔ او قیافه‌ای است که انگار عصبانی نشده است. فشار در درون است، ولی این فشار را لِلّه تحمل می‌کند. 

 

ج) گذشت نسبت به همۀ مردم

البته مسئله تا اینجا هم تمام نمی‌شود و می‌فرماید: «وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ» از همهٔ آنهایی که او را از کوره درآوردند، ولی نگذاشت این آتش به آنها برسد، گذشت می‌کند؛ آن‌هم گذشت واقعی و قلبی، نه گذشت ظاهری که به زبان بگوید از تو گذشتم. «عَنِ النَّاسِ» یعنی نسبت به همه اهل گذشت است، نه «عَنِ الْمُؤمِنین» و نه از اولاد خودش. 

انبیا و ائمه این حالت گذشت را خیلی زیبا به ما یاد داده‌اند. وقتی حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع) وصیت پدرشان را باز کردند، ازجمله مسائلی که حضرت وصیت کرده بودند، این بود: مخارج فلانی را تأمین کنید. فلانی چه کسی بود؟ یکی از قوم‌وخویش‌های امام صادق(ع) بود که سر امام داد می‌کشید، به امام ناسزا می‌گفت، ایجاد مشکل برای امام می‌کرد، پشت‌سر امام حرف می‌زد و می‌گفت: او قوم‌وخویش من است و می‌داند که من کم دارم، اما به من رسیدگی نمی‌کند. درحالی‌که امام تا وقتی زنده بودند، هزینهٔ او را تأمین می‌کردند و او نمی‌دانست که کار امام صادق(ع) است. حضرت وصیت کرده بودند که بعد از مرگ من، مخارج زندگی فلانی را هم تأمین کنید. این کظم غیظ، گذشت و عفو است. 

 

-گذشت انبیا و ائمه، از تعالیم پروردگار

انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) این گذشت و عفو را از وجود مقدس پروردگار عالم تعلیم گرفته بودند. خیلی از امت‌ها آلودهٔ به انواع گناهان بودند، ولی هدایت الهی را پذیرفتند و به دعوت انبیا پاسخ دادند. خدا با آنها چه‌کار کرد؟! هیچ‌کدام از گناهان گذشتهٔ آنها را بعد از مؤمن‌شدن‌ لحاظ نکرد و نگفت که تو چهل‌پنجاه سال عرق خوردی، زنا کردی و زشت عمل کردی، حالا که نزدیک مردنت شده، پنج یا ده سال به مرگت مانده و به دست پیغمبر من مؤمن شده‌ای. من شصت‌هفتاد سال گذشته‌ات را تلافی نکنم؟ خدا نه‌تنها تلافی نکرد، بلکه کار عجیب دیگری کرد و به تمام انبیائش دستور داد: اینهایی که مؤمن می‌شوند، هیچ‌کدام از عباداتشان را که زمان بی‌دینی‌شان از آنها ترک شده، نمی‌خواهم و گذشت می‌کنم.

 

مادر نود سال داشت و در مدینه زندگی می‌کرد. در یک برخوردی شیعه شد. شیعه شدنش یک‌ربع، بیست‌دقیقه هم طول نکشید. وقتی از دنیا رفت، تک‌پسرش به خانهٔ امام صادق(ع) آمد و گریه‌کنان گفت: مادرم با لطف و عنایت شما و دیدن وضع من شیعه شد و مُرد. گذشتهٔ او چه می‌شود؟ این قانون الهی است که «الاسلامُ یَجُبُّ ما قَبْلَه» اصلاً خدا به گذشتهٔ کسی که مؤمن شده است، کاری ندارد. شما می‌دانید که خدا در قرآن مجید می‌گوید: «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ» به رباخور بگو اعلام جنگ به خدا و پیغمبر می‌دهد؛ اما اینهایی که رباخور بودند و حالا متدین و باتقوا شده‌اند، من همهٔ رباهایی که در گذشته گرفته‌اند، بخشیدم و خودم طلبکارهایشان را هم راضی می‌کنم. این گذشت پروردگار است. 

 

-جلوه‌ای از گذشت پیغمبر(ص) در فتح مکه

آن‌وقت جلوهٔ این گذشت در انبیا و اولیا عجیب است! مکه‌ای‌ها در جنگ احد، جنگ خندق و جنگ‌های دیگر چه کردند! با یهودیان و مسیحیان علیه پیغمبر(ص) یکی شدند و 83 جنگ در طول ده سال به پیغمبر(ص) تحمیل کردند. چقدر در این جنگ‌ها کشته شدند! چند نفر بی‌دست و چند نفر بی‌پا شدند! با بدن عمویش حمزه(ع) چه کردند! هیچ جای سالمی برای آن جنازه نگذاشتند؛ حتی شکمش را پاره کردند، جگرش را درآوردند و تکه‌تکه کردند، بند کردند و به گردنشان انداختند. وقتی سال آخر عمرشان با بیش از ده‌هزار نفر، یک‌مرتبه مکه را محاصره کردند و حضرت شنیدند که لشکر شعار می‌دهند و می‌گویند: «أَلْیوْمُ یوْمُ الْمَلْحَمَةِ» امروز روز انتقام است. شما را بیچاره‌ می‌کنیم و تلافی این ده سال جنایات مدینه و سیزده سال جنایات‌ شما را در مکه علیه پیغمبر(ص) درمی‌آوریم؛ پیغمبر(ص) به یکی فرمودند: بالای بلندی برو تا همه صدایت را بشنوند و بگو: «أَلْیوْمُ یوْمُ الْمَرْحَمَةِ». آیا خدا بی‌علت در قرآن می‌فرماید «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»؟ حضرت نگذاشتند خون از دماغ یک نفر بیاید! آنهایی هم که مسلمان شدند و در جنگ‌ها بودند، کشته بودند و زده بودند، همه را بخشیدند و گفتند: حرفی که یوسف به برادرانش زد، من به شما می‌زنم: «لاَ تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ اَلْيَوْمَ يَغْفِرُ اَللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ اَلرَاحِمِينَ‏ إذْهَبُوا فَأنْتُمُ الطُّلَقاء» امروز مشکلی بر شما نیست، راحت باشید. این گذشت و راه رسیدن به محسن بودن است. آدم وقتی گذشت‌های خدا را در قرآن می‌بیند، دیوانه‌کننده است! وقتی گذشت‌های انبیا و ائمه را می‌بیند، متحیر و شگفت‌زده می‌شود. 

 

عشق پروردگار به بندگان صابر

یک مقام هم مقام صابرین است که در قرآن می‌فرماید: «وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 146) خدا صابرین را دوست دارد. صابر به چه کسی می‌گویند؟ به کسی که پنج بلا گریبانش را گرفت و او را در این پنج بلا غرق کرد: «وَلَنَبلُوَنَّكُم بِشَيءٍ مِنَ الخَوفِ وَالجوعِ وَنَقصٍ مِنَ الأَموالِ وَالأَنفُسِ وَالثَّمَراتِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 155) ترس، سختی معیشت، کم‌شدن درآمد، مشکل بدنی و زیان در محصولات.

 

-اوج صبر و استقامت در حادثۀ کربلا

آن‌وقت اینها به هر کدام از این بلاها که دچار می‌شوند، می‌گویند: پروردگارا! ما از تو قهر نمی‌کنیم، از تو روی برنمی‌گردانیم و محبت ما به تو کم نمی‌شود. شما اوج این مسئلهٔ صبر را شب عاشورا ببینید! ما گوینده هستیم و برای آمدن به منبر آماده می‌شویم، وقتی مشکل سنگینی برای ما پیش می‌آید، همهٔ افکارمان را به‌هم می‌ریزد و منبر را به‌سختی طی می‌کنیم؛ اما منبری که ابی‌عبدالله(ع) در شب عاشورا رفتند، منِ منبری از طرز سخن گفتنشان می‌فهمم؛ انگار منبرشان را وسط بهشت گذاشته‌اند و گفته‌اند حالا سخنرانی کن. شب عاشورا 72 نفر را در خیمه‌ای جمع کردند، درحالی‌که حداقل سی‌هزار اسلحه به دست در 150 قدمی آنها بودند و همگی هم تشنه؛ اولین حرفی که زدند، این بود: «وَ أَحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» من چه در خوشی و چه در بلا، اهل عشق‌بازی با تو هستم؛ می‌خواهد خوشی باشد، می‌خواهد بلا باشد. محبوب من، من نه تحت‌تأثیر خوشی و نه تحت‌تأثیر بلا هستم که تو را در خوشی از یاد ببرم و در ناخوشی هم از دست تو ناراحت بشوم. این اوج صبر است! من نمی‌روم و می‌مانم؛ امشب را می‌مانم، فردا را هم می‌مانم و تمام حوادث فردا را عاشقانه قبول می‌کنم. آن‌وقت اوج صبر و استقامت را در گودال به عرش رسانده‌اند: «إلهی رِضاً بِرِضائِک، صَبْراً عَلَی بَلٰائِک». این مقام صابرین است.

 

-حکایتی شنیدنی از ظرفیت بالای صابرین

صابر بی‌حوصله نیست و ظرفیتش خیلی بالاست. من هنوز طلبه نشده بودم که جوان 23-24 ساله‌ای، آراسته و خوش‌قیافه و باادب، دچار بیماری‌ای شد و از دنیا رفت. به‌خاطر خانواده‌ و پدرش، جمعیت بسیار زیادی او را تشییع کردند و به ابن‌بابویه آوردند. پدرش با عبا آمده و گوشه‌ای از جمعیت ایستاده بود تا بچه‌اش را غسل بدهند، کفن کنند و کنار قبر بیاورند. داغ‌دیده بود، داغ سختی هم بود، اما ناله نمی‌کرد و فریاد نمی‌زد؛ فقط از گوشه‌های چشمش به‌آرامی اشک می‌ریخت. وقتی خواستند بچه را در قبر بگذارند، گفت صبر کنید تا من بیایم. آمد و گفت: حالا در قبر بخوابانید. جنازهٔ جوانش را نگاه می‌کرد. وقتی بند کفن جوانش را باز کردند و صورتش را روی خاک گذاشتند، به پروردگار گفت: تکالیفی که نسبت به تربیت فرزند برعهدهٔ من گذاشتی، می‌دانی همه را انجام داده‌ام؛ مدرسهٔ خوب، تربیت خوب، ادب خوب و اینکه بچه‌ام را اهل نماز و روزه بار آوردم. حرف من با تو، این است: من هیچ بدی‌ای از این بچه 22-23 ساله‌ام در زندگی خودم و مادرش سراغ ندارم؛ یک دروغ نگفت و یک‌بار هم غیبت نکرد. منِ پدر بدی در او سراغ ندارم، ولی از پنهان بچه‌ام هم خبر ندارم و تو خبر داری. درخواستم این است که اگر بچهٔ من گناهی در خلوت و دور از چشم دیگران مرتکب شده است، او را ببخشی. من تحمل عذاب او را ندارم! بعد گفت: درِ قبر را بپوشانید و شروع به قرآن خواندن کرد. 

این مقام صبر بود، مقامات دیگر چه مقاماتی است، در بحث آینده خدمت‌ شما عرض می‌کنم. بعد به این نکتهٔ بسیار مهم اشاره می‌کنم که مجموع این مقامات، زیرمجموعهٔ یک مقام است و اگر آن یک مقام حاصل بشود که ریشهٔ همه این مقامات است، بقیهٔ مقامات از برکت آن حاصل خواهند شد. 

 

کلام آخر؛ پروردگار، اهل استجابت دعای بندگان

از قول شما هم بگویم، عیبی ندارد؛ البته می‌توانم تواضع کنم و فقط از قول خودم بگویم. شما به من اجازه می‌دهید که بعضی از حرف‌ها را از قول شما هم بزنم. 

خدایا! ما بد هستیم؛ خدایا! از همهٔ مقاماتی که در قرآن شمرده‌ای، ما کم داریم. خود این یک گناه است که چرا به‌دست نیاورده‌ایم! خدایا! آیاتی که امروز خواندم، شش‌هفت آیه بود و تمامش مربوط به بلاها و مشکلاتی بود که انبیا دچارش بودند، همهٔ آنها هم در اوج بلاها دعا کردند و تو در آیات گفتی: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ». خدایا! ما اگر بد هستیم و کم داریم، اما اهل دعا هستیم و تو هم اهل استجابت هستی. خدایا! شیعه خیلی گرفتار است؛ خدایا! شیعه هر روز از این بیماری داغ می‌بیند؛ خدایا! اگر بنا به جریمه کردن‌ ما بود، یک‌سال‌و‌نیم جریمه کردی، ما را ببخش و در این ماه مبارک، دل همهٔ شیعیان و بندگانت را با پایان دادن به این بیماری خوش کن.

 

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَحْمَهَ اللهِ الْواسِعَه وَ یا بابَ النَّجاهَ الاُمَّه یا سَفینَهَ النَّجاة»؛ امام صادق(ع) می‌فرمایند: اگر می‌خواهید مادرم زهرا(س) را یاری کنید، برای حسین(ع) گریه کنید. امام زمان(عج) این مصیبت را از زبان همهٔ ما می‌شنود و خیلی دل‌شکسته می‌شود! دختر سه‌ساله به هیچ شکلی آرام نمی‌شد، زین‌العابدین(ع) او را بغل گرفتند و در خرابه گرداندند، اما دختر گفت: من پدرم را می‌خواهم. سکینه(س) او را بغل گرفت و گرداند، اما گفت: من پدرم را می‌خواهم. عمه‌اش زینب(س) در آغوشش گرفت، اما گفت: من پدرم را می‌خواهم. رباب(س)، مادر علی‌اصغر(ع) او را بغل گرفت، این‌قدر بابا بابا گفت تا سر بریدهٔ ابی‌عبدالله(ع) را برایش آوردند...

 

تهران/ حسینیهٔ هدایت/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1400ه‍.ش./ سخنرانی سوم 

برچسب ها :