لطفا منتظر باشید

جلسه چهارم شنبه (28-1-1400)

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رمضان1442 ه.ق - فروردین1400 ه.ش
21.48 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم‌الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

انسان، موجودی دارای ارزش ذاتی

از آیات شریفه سورهٔ مبارکۀ «إسراء» استفاده می‌شود که خداوند ذاتاً به انسان ارزش داده است. در میان موجودات، موجودی است که استعداد بافضیلت‌بودن را داراست؛ پرقیمت است، در رأس موجودات قرار دارد و از اوّلِ به‌وجود‌آمدنش مورد توجه ویژۀ پروردگار است. در روایت قدسی است که می‌فرماید: بندۀ من! معامله من با تو در ساختن و ارزش دادن به تو، به‌گونه‌ای است که گویی من فقط تو یک نفر را در این کرۀ زمین دارم. این‌قدر ویژه و خاص هستی.

 

احوال عارفان وارسته و عاشقان پیراسته

وقتی من کلاس ششم هفتم بودم و در همین محله به مدرسه می‌رفتم، شاید یک‌سوم دیوان باباطاهر را حفظ کردم. شعرهای ایشان، هم عالمانه است و هم عارفانه و از سوز دلِ مخصوصی برخوردار است. دوستانی داشتم که بعد از طلبه‌شدنم تعدادشان کم بود؛ هفت هشت نفری بودند که یکی دوتایشان زنده هستند. آنها وقتی دور هم جمع می‌شدند، باباطاهر می‌خواندند و به‌شدت گریه می‌کردند. رفقای اهل دلی بودند. بعضی‌ از آنها دلشان فارغ از این دنیا و امورش بود؛ کاسبی داشتند، زن و بچه داشتند؛ اما طوری نبود که زن و بچه یا مغازه‌ و درآمدشان بتواند آنها را یک قدم از پروردگار عالم بازدارد. خیلی مواظب و اهل محاسبۀ شدید بودند. من بعد از اینکه تعداد قابل‌توجهی‌ از ایشان از دنیا رفتند، 25 خط هجران‌نامه برایشان سرودم که وقتی آنها را می‌خوانم، واقعاً دلم را می‌سوزاند.

 

توجه به حفظ اشعار عارفانه

خوب است اگر شما عزیزان به حفظ کردن شعر علاقه داشته باشید، شعرهای باباطاهر را بر اشعار دیگر مقدّم کنید. حافظ، سعدی و سنایی هم شعرهای بی‌نظیری دارند؛ ولی یک وقتی استاد من که خودش همیشه در حال بود، می‌گفت: تمامِ دیوان‌های شعر جهان از هر زبانی، فدای چهار دیوانِ نظامی، سعدی، حافظ و باباطاهر. این سیصد رباعی باباطاهر هم فدای این دوبیتی:

خوشا آنان‌که الله یارشان بی**** که حمد و قل هو الله کارشان بی

می‌گفت: همۀ دیوان‌ها مصراع اول بیت دومشان این است: «خوشا آنان‌که دائم در نمازند»، ولی صحیحش این است که می‌گویم. یک روز عصر نزدیکِ مغرب و عشا در صحن امام هشتم که جمعیت موج می‌زد، از حرم درآمدم و در حال خودم بودم که صدایی را از بالای سر شنیدم (بالای سر، نه از حجره‌های طبقۀ دومِ صحن بالاسر) که این رباعی را خواند و صدا خاموش شد.

خوشا آنان‌که الله یارشان بی**** که حمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنان‌که دائم با تو باشند**** بهشت جاودان بازارشان بی

 

دنیا، مسجد عاشقان خدا

من رفیقی در این بازار تهران داشتم، مشتری که می‌آمد و جنس می‌فروخت، وقتی ‌که قطع می‌شد، درحالی‌که سرش پایین بود، این اشعار را می‌خواند و از پهنای صورتش تا روی پیراهنش اشک می‌ریخت. عقیده‌اش این بود که امیرالمؤمنین(ع) در «نهج‌البلاغه» می‌فرمایند: «إِنَّ الدُّنْیَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ» کل دنیا مسجد عاشقان خداست. خانه، مغازه و اداره برای عاشقان مسجد است. از کار هم کم نمی‌گذارند، ولی اگر دوربینی بود که قلبشان را نشان می‌داد، آدم می‌خواند که قلب می‌گوید: این پولی که درمی‌آورم، برای توست تا بتوانم مقدار کمی غذا بخورم و توان داشته باشم تا تو را عبادت کنم، اضافه‌اش را به مستحق بدهم و اگر خمسی هم به من تعلق می‌گیرد، خیلی آسان خمسم را پرداخت کنم. اگر زیارتی هم نصیبم شد، با این پول زیارت بروم. اصلاً همۀ وجودشان را به پروردگار و عشقش و محبتش گره زده بودند.

 

غفلت از خود، نتیجۀ غفلت از خدا

باباطاهر می‌گوید: «دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل»؛ اگر آدم از خدا غافل شود، ضررش این است که از خودش غافل می‌شود. این آیه عجب آیه‌ای است! خدا می‌فرماید: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(سورهٔ حشر، آیهٔ 19) مانند کسانی نباشید که خدا را از یاد برده‌اند و اصلاً یاد خدا نمی‌کنند. انگار تمام حیات و زندگی، همین چهاردیواریِ خانه و آشپزخانه، مغازه، کارخانه و زمین کِشت است. اینها چیز دیگری نمی‌بینند و کور شده‌اند؛ اول چشمِ دلشان کور شده و بعد هم چشم ظاهرشان بینایی لازم را ندارد. در قرآن می‌خوانیم: «و لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ»)سورهٔ اعراف، آیهٔ 179) بینایی لازم را ندارد.

 

حکایتی شنیدنی از کوری چشم و دل

یک غیرعربی از ایران با زحمت فراوانی به مدینه آمد. در احوالاتش می‌نویسند که سفر کُشنده‌ای بوده است. بار اولی که حضرت را در مسجد می‌بیند، رسول‌الله می‌بیند. ابوجهل همسایۀ پیغمبر(ص) در مکه بود، سیزده سال پیغمبر(ص) را یتیم عبدالله می‌دید و می‌گفت اصلاً او کیست! از بچگی یادمان است که پدر و مادرش مردند و یتیمی بود که ارزشی ندارد. حالا این بچه‌ٔ یتیم بخواهد بر ما حکومت بکند و به ما بگوید به حرف من گوش بدهید! اصلاً او کیست؟! این کوریِ چشم است. یک غریبه ایشان را رسول‌الله می‌بیند و یک کورچشم و کوردل، ایشان را یتیم عبدالله. خیلی باید مواظب چشم و گوش خود باشیم که درست ببیند و درست بشنود. خیلی باید مواظب عقل و قلب باشیم که درست فکر بکند و درست جهت بگیرد.

 

محبت محبوب خدا، محبت خدا

جلال‌الدین می‌گوید: «حبّ محبوب خدا حبّ خداست». اگر تو انبیا، ائمه، اولیای خدا و مؤمنین زمان خودت را در حد خودت فهمیدی و دوستشان داشتی، این محبت تو یک ذره انحراف ندارد؛ چون این محبت، محبت‌الله است. پیغمبر(ص) را دوست داری، یعنی خدا را دوست داری. ابی‌عبدالله(ع) را دوست داری، یعنی خدا را دوست داری. امیرالمؤمنین(ع) را دوست داری، یعنی خدا را دوست داری. به صدیقهٔ کبری(س) ارادت داری، یعنی به خدا ارادت داری. «حبّ محبوبِ خدا حبّ خداست». این مطلب در قرآن مجید هم هست.

 

ضرر سنگین خدافراموشی

یک‌‌وقت فکر نکنم که دل من نسبت به غیرخدا جهت نمی‌گیرد! خیلی‌ها در این دنیا تجلّی صفات پروردگارند که اگر حرفشان را گوش بدهم، یعنی حرف خدا را گوش داده‌ام. در قرآن می‌خوانیم: «و مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 80).

«دلا غافل ز سبحانی چه حاصل» یعنی در غفلت از خدا چه‌چیزی به‌دست می‌آوری. آیه یک ضرر سنگینِ خدافراموشی را خودفراموشی معرفی می‌کند: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ...»(سورهٔ حشر، آیهٔ 19) عذاب خدافراموشی این است که من هم شما را نسبت به خودتان دچار فراموشی می‌کنم؛ طوری که اصلاً به یاد نیاوری تو مملوک و عَرَض هستی و جوهر تو خداست. یادت نیاید که تو روزی‌خورِ دیگری هستی. یادت نیاید که دیگری تو را به این دنیا آورده است و از دنیا هم با ارادۀ او می‌روی. نود سال در دنیا زندگی کنی و اصلاً یادت نیاید که چه کسی هستی و چه هستی؛ این خیلی خطرناک است که من یاد خودم نیفتم و فراموش کنم که من مالک و ربّ نیستم. من کاره‌ای نیستم و کلیددار چیزی هم نیستم. یادم نیاید که من هیچ هستم.

 

-برتری‌جویی و فساد، نتیجۀ خودفراموشی

اگر خودفراموشی به من دست بدهد، فرعون می‌شوم؛ چون اصلاً خودم را تحلیل نمی‌کنم. خدا می‌فرماید: «تِلكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدونَ عُلُوًّا فِي الأَرضِ وَلا فَسادًا وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ»(سورهٔ قصص، آیهٔ 88)، عجب آیه‌ای است! اگر خودت را از یاد ببری، مثل ابلیس برتری‌جو و اهل فساد می‌شوی و می‌گویی: من از همه بالاتر، عالم‌تر، بهتر و قدرتمندتر هستم.

 

عاقبتی خوش برای اهل تقوا

عاقبت خوش در این عالم برای کیست؟ «وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ»(سورهٔ قصص، آیهٔ 83) آنهایی که حافظ خودشان و مراقب هستند که در خطر نیفتند. «دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟!»؛ وقتی غافل شدی، چه می‌شود؟ «مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟!».

بیت دوم همانی است که در سورهٔ إسراء مطرح است: «بُوَد قدر تو افزون از ملائک». شما می‌دانید که این انسان فرشتۀ مقرب را از جایگاه ملکوتی‌اش تا روی زمین کشانده که برایش کار کند. نمونه‌اش کم نیست. سلمان به پیغمبر(ص) گفت: من دیدم گهوارۀ حسین می‌جنبد، اما دست کسی کنار گهواره نیست. این گهواره خودکار است؟ به قول ما، برقی هم نبود که کلیدش را بزنند و حرکت کند! سلمان گفت:‌‌‌‌ یا رسول‌الله! داستان خودگشتن این گهواره چیست؟ فرمودند: زهرا خسته بوده و خوابش برده، حسین گریه می‌کرد، جبرئیل گهواره‌اش را می‌گردانده و برایش لالایی هم می‌خوانده است:

اِنَّ فِی الجَنَّةِ نَهراً مِن لَبَن **** لِعَلِی و حُسینٍ و حَسَن

این ارزش انسان است.

 

ارزش‌ها، متناسب با ظرفیت‌ها

البته ارزش‌ها به تناسب ظرفیت‌هاست. یک ارزش، ارزش من است و یک ارزش، ارزش ولیّ‌الله است. یک ارزش، ارزش شیخ طوسی، علامهٔ حلّی و آیت‌الله‌العظمی بروجردی است و یک ارزش، ارزش امام عصر(عج)، امام صادق، امام باقر و امیرالمؤمنین(علیهم‌السلام) است؛ ولی همۀ ما ارزش داریم. در قیامت اگر خدا ما را به بهشت ببرد که می‌برد، چنانچه کسی از این داستان دلسرد باشد، یک‌‌ذره بوی کفر می‌دهد. دو رکعت نماز خواندیم، روزه گرفتیم یا کار خیری کردیم، ظرفیتمان هم که به‌اندازۀ انبیا و ائمه نبوده، چرا امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند که بهشت هشت بخش است؟ برای ظرفیت‌هاست. وقتی مرا در بهشت مربوط به خودم می‌بَرند، این‌قدر چشمم را قوی می‌کنند که هفت بهشت دیگر، نعمت‌ها‌ و متنعم‌هایش را می‌بینم؛ اما اصلاً حسرت نمی‌خورم و رنج نمی‌کشم. چرا؟ چون در بهشتی که مرا قرار می‌دهد، «فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ»(سورهٔ قارعه، آیهٔ 7) کاملاً به پاداش خودم خشنود، آرام و راحت هستم.

به من اجازه می‌دهند که به دیدن انبیا، ائمه، صدیقین و شهدا بروم، اما جای من آنجا نیست که بمانم؛ فقط آزاد هستم که بروم و چهره‌های پاک عالَم را ببینم. زمان هم به من نمی‌دهند و مثل دنیا نیست که به من بگویند این آقا، وزیر، وکیل یا حضرت آیت‌الله کار دارد، فقط پنج دقیقه فرصت داری. وقتی پنج دقیقه بگذرد، مأمور بگوید آقا وقت شما تمام شد، بیرون بفرمایید. وقتی شما در بهشت قصد می‌کنی که پیش ابی‌عبدالله(ع) یا امیرالمؤمنین(ع) بروی، به تو زمان نمی‌دهند و نمی‌گویند شما می‌توانی یک‌ربع بمانی. اصلاً یک روز یا دو روز یا پنجاه سال بمان، نه از طرف خدا مأمور می‌آید که بگوید وقتت تمام شده و نه ابی‌عبدالله(ع) می‌گویند نوبت دیگران است. هر کسی می‌خواهد بیاید، آنجا همه‌چیز در گشایش است. دوباره شعر را بخوانم:

دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل**** مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل

بود قدر تو افزون از ملائک**** تو قدر خود نمی‌دانی، چه حاصل

نمی‌دانی که هستی! تو موجودی هستی که پروردگار عالم انبیای خود را برای تو فرستاد، ائمه را در کنار تو قرار داد و قرآن را برای تو نازل کرد. در قرآن است: «أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ...». تو چنین موجودی هستی.

 

ارزش صراط مستقیم برای انسان

خداوند به‌جهت باارزش‌بودنت، ارزش‌هایی را برای تو قرار داد که یکی از این ارزش‌ها،‌ صراط مستقیم است. صراط مستقیم راه همۀ فرشتگان، موجودات، انبیا، صدیقین، صالحین و شهداست. این راه از کنار تو کشیده شده و آخر آن هم بهشت است. در روایات است که این راه از کنار تو تا بهشت کشیده شده و وقتی وارد بهشت شدی، دیگر به راه احتیاج نداری. آنجا پروردگار به تو می‌گوید: خسته نباشی! دیگر حرکتی از تو نمی‌خواهم؛ «تَنَعَّم بِنِعَمِ اللَّهُ» این بهشت و این تو، من دیگر نه تکلیفی از تو می‌خواهم و نه اینکه لازم است قدمی برداری؛ تا ابد کنار پاداش‌های حرکت در صراط مستقیم بنشین.

بود قدر تو افزون از ملائک**** تو قدر خود نمی‌دانی، چه حاصل

 

وجود انسان، ظرف خدا

من خجالت می‌کشم که بعضی از چیزها را در محضر شما و روی منبر پیغمبر بگویم؛ اما چون به گوش دیگران هم می‌رسد، عرض می‌کنم. شاید اتفاقی کسی شما را ببیند که برای خدا تواضع کرده‌اید، روی زمین نشسته‌اید و رفیقتان هم برای شما حرف می‌زند. برای آنها می‌گویم: ای موجود باارزش که «بُوَد قدر تو افزون از ملائک»، خدا به تو که موجود باارزشی هستی، می‌گوید: «وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ...» من برای شکم و بدن تو در این ظرف خدا رزق دلپذیر و پاک قرار داده‌ام؛ چون مخلوق‌الله هستی. این ظرف برای خودت نیست؛ دهان، مِری، گلو، رودهٔ کوچک و بزرگ برای خودت نیست، بلکه کل ظرف برای خداست و مالکش اوست. خودت نساخته‌ای! ای موجودی که ذاتاً دارای ارزش والایی هستی و سفره‌ای از روزی‌های پاک برای تو پهن کرده، عرق و شراب در این ظرف نریز! این ظرف پاک است، چیز نجس در این ظرف پاک نریز؛ هم خودت و هم ظرف را خراب می‌کند. روح، عقل، دل و حالاتت را خراب می‌کند. با این دستی که خدا ساخته و مالکش است، قرآن بردار و آن را لمس کن، مُهرت را لمس کن، یک کتاب عالی بردار و بخوان، به مشهد و کربلا برو، این دست‌هایت را به ضریح حضرت رضا(ع) و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) بمال. با این دست قماربازی نکن، خدا این دست را برای قمار نساخته است؛ با این پایت به مجالس گناه نرو و با این غریزه زنا نکن؛ کسی که زنا می‌کند، پیغمبر(ص) می‌فرمایند: مسلماً به شش بلا گرفتار می‌شود؛ سه‌تا در دنیا و سه‌تا هم در آخرت است. برادرم، خواهرم، عزیزدلم، حیف هستی؛ این بدنت ظرف خداست!

 

حیات ویژۀ الهی در ظرف وجود انسان

در روایات است که وقتی پروردگار اولین نفر ما را ساخت، جسم چهل روز روی زمین بود. ملائکه می‌دیدند، شیطان هم که هنوز شیطان نشده و ابلیس بود، یعنی با ملائکه و اهل عبادت بود، این ظرف گِلی را می‌دید و می‌گفت: این چیست؟ ناگهان خدا به تمام فرشتگان فرمود: «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»(سورهٔ حجر، آیهٔ 29) وقتی از حیات ویژۀ مربوط به خودم در این ظرف دمیدم، ارزشش این‌قدر بالا می‌رود که همه در برابر او سجده کنند. این تو هستی! چرا خودت را تخریب می‌کنی؟! چرا مواد نجس در این ظرف می‌ریزی؟! چرا با شهوتِ این ظرف زنا می‌کنی؟! چرا با پای این ظرف به مجالس گناه می‌روی؟! چرا با زبانِ این ظرف دروغ می‌گویی، غیبت می‌کنی و تهمت می‌زنی؟! این ظرف را پاک نگهدار! این راه مستقیم را برای تو قرار داده است.

 

علمیّت و عینیت صراط مستقیم

من امشب یک نکتهٔ دیگر هم بگویم که خیلی باارزش است! صراط مستقیم یک جنبۀ «علمیّت» دارد که در قرآن مطرح است. در جلسۀ گذشته عرض کردم که در سورهٔ انعام است. یک جنبۀ خارج از علم هم دارد که «عینیّت» است و وجود خارجیِ صراط مستقیم است؛ تا اینکه ما هم علمیّت صراط را در قرآن ببینیم و هم عینیّت صراط را در بیرون ببینیم. در حقیقت، قشنگ بتوانیم نگاهش کنیم و حرکات و حالاتش را ببینیم. صراط مستقیم است، ولی حرکات، حالات، اخلاق و ایمان دارد و برای همه قابل‌مشاهده است.

 

-علی (ع) صراط مستقیم

عربی از بیابان به مسجد آمد و به پیغمبر(ص) عرض کرد: یا رسول‌الله! من مرتب در نمازها «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» می‌خوانم، اما نمی‌فهمم این صراط مستقیم چیست! سؤالش این بود که من علمیّت صراط را در نماز می‌بینم. جملۀ «اهْدِنَا»، کلمۀ «صراط» و «مستقیم» را مشاهده می‌کنم که کتبیِ صراط مستقیم است؛ اما عینیّتش چیست که به‌راحتی بتوانم با چشم ببینم؟ غیرشیعه هم این را نقل کرده است که آن زمان امیرالمؤمنین(ع) 23-24 ساله بود، پیغمبر(ص) دست راستشان را روی شانهٔ امیرالمؤمنین(ع) گذاشتند و به آن عرب گفتند: «هَذا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ».

خدایا! چقدر به ما داده‌ای؟ فقط خودت می‌دانی، ما نمی‌دانیم.

خدایا! امیرالمؤمنینی که به ما عطا کرده‌ای، شمشیر را بالا برد و پایین آورد، عمروبن‌عبدود اُفتاد. معمولاً آدم تیز و جهادگر خیلی سریع کار انجام می‌دهد، شاید دو دقیقه هم نشد؛ اما پیغمبرت دربارۀ همین دو دقیقۀ عمر او فرمودند: «ضَرْبَةُ عَلّیٍ یَوْمَ الْخَنْدَق افْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَین». چه به ما داده‌ای! می‌توانیم ارزیابی کنیم.

 

دارایی‌های حقیقی انسان

زندگی ما کنار این دنیا مدام بالا و پایین می‌شود، پول کم و زیاد می‌شود، رفیق می‌آید و می‌رود، کاش علی(ع)، حسین(ع)، قرآن و خودت برایمان بمانید. شما کم و زیاد نمی‌شوید و همیشه هستید. خدایا! همه‌چیز به ما داده‌ای، اما ما درست استفاده نکردیم و از خودمان کم گذاشتیم. «تو قدر خود نمی‌دانی، چه حاصل».

 

گوهر اشک

دیده در هجر تو شرمندۀ احسانم کرد**** بس که شب‌ها گوهر اشک به دامانم کرد

خیلی به من محبت کردی که اشک مرا خشک نکردی؛ خیلی به من لطف کردی که بتوانم به یاد تو و برای تو گریه کنم؛ گریه بر هر درد بی‌درمان دواست. این شب‌ها این‌قدر گریه می‌کنیم که تا ماه رمضان تمام نشده، این بلا را از مملکت ما برداری.

دیده در هجر تو شرمندۀ احسانم کرد**** بس که شب‌ها گوهر اشک به دامانم کرد

خوش‌به‌حال آنهایی که تو را می‌شناسند و عاشقت هستند.

عاشقان دوش ز الطاف تو دیوانه شدند****حال آشفتۀ آن جمع پریشانم کرد

ای کاش! گوش مرا باز می‌کردی، می‌توانستم صدای ابوحمزه را از زین‌العابدین(ع) بشنوم. ای کاش! گوشم را باز می‌کردی، می‌توانستم شب جمعه صدای کمیلِ علی(ع) را بشنوم. ای کاش! گوشم را باز می‌کردی، می‌توانستم صدای گریه و مناجات شب‌های زهرا(س) را می‌شنیدم.

عاشقان دوش ز الطاف تو دیوانه شدند****حال آشفتۀ آن جمع پریشانم کرد

امشب نگاهی به ما و زن و بچه‌مان و مردم بینداز! مدام به ما اعلام می‌کنند که خطر بیشتر می‌شود، ولی ما نمی‌توانیم جلسۀ تو را رها کنیم مولاجان.

تا که ویران شدم، آمد به کفم گنجِ مراد****خانهٔ سیلِ غم‌ آباد که ویرانم کرد

داستان شب هجران تو گفتم با شمع**** آن‌قدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد

مولاجان! «یا جَلیس الذّاکِرین، یا مَحْبُوبٍ مَنْ أَحَبَّ، یا قَوْسٍ مَنْ أَرَادَ، یا مَوْجُودُ مَنْ طَلَبَ» به خودت قسم، نمی‌خواهم از پیش تو بروم؛ ولی چه کنم که محدود هستم. شب و روز محدود است، وگرنه یک لحظه نمی‌خواهم از تو جدا شوم؛ می‌خواهم همیشه با تو حرف بزنم و گریه کنم.

«نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظیمِ الاَعظَم؛ اللَّهُمَّ اذقنا حَلَاوَةَ ذکرک اللَّهُمَّ اذقنا حَلَاوَةَ عبادتک اللَّهُمَّ اذقنا حَلَاوَةَ معرفتک اللَّهُمَّ اذقنا حَلَاوَةَ احسانک اللَّهُمَّ اذقنا حَلَاوَةَ فضلک اللَّهُمَّ اذقنا حَلَاوَةَ کرمک اللَّهُمَّ اذقنا حَلَاوَةَ مغفرتک اللَّهُمَّ اذقنا حَلَاوَةَ رحمتک اللَّهُمَّ اذقنا حَلَاوَةَ وصالک اللَّهُمَّ اذقنا حَلَاوَةَ مشاهدتک».

 

توجه خداوند به دعا و تضرّع جمعی

در روایت آمده است: وقتی دورهم دعا  و گریه می‌کنید، یک نشانه برایتان می‌فرستم که بدانید به حرفتان گوش داده‌ام و به گریۀ شما توجه کرده‌ام. نسیم خنکی در آن حال دعا و مناجات می‌وزد، این علامتی است که قبولتان کرده‌ام.

 

دعای پایانی

«اللَّهُمَّ اذقنا حَلَاوَةَ محبتک اللَّهُمَّ اذقنا حَلَاوَةَ مرضاتک».

به حقیقت اولیائت، مرگ ما را در نماز قرار بده.

 مرگ ما را در دعای کمیل و عرفه قرار بده.

مرگ ما را در عاشورا و در حال گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع) قرار بده.

پروندۀ ما را در لحظۀ بیرون‌رفتن از دنیا به‌عنوان یک شیعۀ قابل‌قبول به امضای امیرالمؤمنین(ع) برسان.

خدایا! این جریمه و بلا را از سر مردم دنیا، بخصوص از سر شیعیان و مردم ایران بردار.

لحظۀ مرگ صورت‌های ناقابل ما را روی قدم‌های حسینت قرار بده.

امر فرج امام زمان(عج) را امضا کن.

 چشم ناقابل ما را به جمال ملکوتی‌اش روشن کن.

دعاهای همۀ خوبان عالم، خصوصاً امام زمان(عج) را در طول ماه رمضان، در حق ما و زن و بچه‌ و نسل ما مستجاب کن.

 

تهران/ حسینیه همدانی‌ها/ ماه رمضان 1400/ سخنرانی چهارم

برچسب ها :