روز یازدهم شنبه (4-2-1400)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- حرکت بنده بهسوی دو معبود باطل
- کار معبود درون، زینتدادن زشتیها
- -سروکار نفس امّاره با زشتیها
- -وسوسهگری نفس امّاره برای ثروت مشروع و نامشروع
- -وسوسۀ نفس امّاره نسبت به غریزۀ جنسی
- گناهان کبیره در کلام امام صادق(ع)
- -توانایی علمی محدود انسان
- -تواضع و فروتنی در علمآموزی و پرسش
- -قاعدۀ جالب امام در تفسیر گناهان کبیره
- حقیقت معنایی توبه
- الطاف ویژهٔ پروردگار به مؤمنین
- الف) آیۀ نخست
- ب) آیۀ دوم
- کلام آخر؛ شفاعت مطلق ابیعبدالله(ع) در قیامت
- -دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
حرکت بنده بهسوی دو معبود باطل
از مقاماتی که خدای مهربان برای بندگانش قرار داده، مقام باعظمت توبه است. وقتی انسان به این مقام برسد، طبق صریح قرآن، محبوب خدا میشود. در قرآن میخوانیم: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 222). توبه در لغت بهمعنای بازگشت کسی است که مدتی، هر مقدار و هر چندسال، حرکتش بهسوی دو معبودِ (اطاعتشده) باطل بوده و از هر دو اطاعت میکرده است. یک معبود، معبود بیرونی است که با نامهای مختلفِ ابلیس، شیطان، دشمن و چهرههای گوناگون، چه آشکار و چه پنهان وجود دارد؛ یک معبود هم معبود درونی است که با خودش بوده است.
کار معبود درون، زینتدادن زشتیها
-سروکار نفس امّاره با زشتیها
قرآن مجید تعبیرات گوناگونی از معبود درونی دارد: «نَفْس» ویژگی نفسی که در قرآن مطرح است، «أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» بهشدت به انسان فرمان میدهد که با زشتیها سروکار داشته باش. البته قرآن میگوید: زشتیها را در نظر انسان زیبا جلوه میدهد و انسان با آن جلوه و زیبایی فریبکارانهاش تمایل شدیدی پیدا میکند که به زشتی عمل کند.
-وسوسهگری نفس امّاره برای ثروت مشروع و نامشروع
وسوسه از درون انسان به ثروت شدید میشود و «زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ»(سورهٔ فاطر، آیهٔ 8) این ثروت را در نظر آدم آرایش میدهد. رفتن بهسوی ثروت را در دل آرایش میدهد، برای اینکه بهسوی انواع ثروتهای نامشروع حرکت کند.
ثروت مشروع به نفس امّاره کاری ندارد و مورد نیاز انسان است. البته وقتی ثروت مشروع هم بهدست میآید، وسوسهگریِ نفس امّاره او را رها نمیکند و میگوید برای خودت نگه دار و خرج نکن، انفاق نکن و زکات نده، خودت به آن احتیاج داری، زن و بچه و وارث داری؛ چرا میخواهی این پولها را خارج از حوزهٔ زندگی خودت هزینه کنی؟
این وسوسه هم در کنار ثروت مشروع هست؛ اما وسوسهاش نسبت به اصل مال خیلی قوی است؛ لذا خیلی راحت عدهای را در چاه ربا، غصب، دزدی و بردن حق مردم میاندازد. تا وقتی هم توبه نکرده، هیچ دغدغهای ندارد و میگوید خوردم که خوردم؛ هر کاری دلت میخواهد، بکن. در حقیقت، انسان چنین جرئت خلافی هم پیدا میکند.
-وسوسۀ نفس امّاره نسبت به غریزۀ جنسی
گاهی هم وسوسهٔ او نسبت به غریزهٔ جنسی است و لذت غریزه را اینقدر آرایش میدهد که انسان در گناهان کبیرهٔ غریزهٔ جنسی میافتد. بعضی از گناهان غریزه طبق آیات قرآن، جزء گناهان کبیره است.
گناهان کبیره در کلام امام صادق(ع)
در کتاب «اصول کافی» است که عمروبنعبید، عالم نودسالهٔ غیرشیعه، مریدها و شاگردانی داشت. روزی از بصره، شهر زندگیاش حرکت میکند و به مدینه میآید. در نودسالگی خیلی راه بوده است! بصره نزدیک ایران و مدینه در عمق خاک عربستان است. برای چه به مدینه میآید؟ برای پرسیدن یک مطلب میآید. این سفر برای پرسیدن، خیلی سفر باارزشی است!
-توانایی علمی محدود انسان
وقتی به مدینه و خدمت امام ششم میآید، میگوید: یک آیه در قرآن است که نصفش را میفهمم، اما نصفش را هم نمیفهمم. آدم ممکن است نود سال در قرآن و روایات غرق باشد و باز هم قرآن و روایت نفهمد؟ یقیناً ممکن است؛ چون قرآن علمالله است و روایات هم، علمالنبی و علمالمعصوم. مگر قدرت فهم ما چقدر است؟ در روایات داریم: خوشبهحال کسی که از او بپرسند و چون نمیداند، اعلام بکند نمیدانم و از پیش خودش جواب ندهد. این خطرناک است! خیلی از مردم به دیگران اعتماد دارند و از قرآن، روایت و مسائل فقهی و خانوادگی سؤال میکنند؛ آنها هم از پیش خودشان جواب میدهند و پرسشکنندگان را به کار خلاف قرآن و روایات وادار میکنند.
من یک بار پیش یکی از مراجع خیلی بزرگ و ردهٔ اول شیعه رفتم. ایشان نود سال داشت. به این مراجع بزرگ گفتم: من یک مسئله دارم، گفت بپرس. در احوالات این مرجع نوشتهاند که از ششهفت سالگی وارد علم شد تا وقتی از دنیا رفت. او را خیلی قبول داشتند! من سؤالم را پرسیدم، یکخرده فکر کرد و گفت: نمیدانم! بعد به دامادش گفت: فلان کتاب را بیاور، در فلان بخش نگاه کن و ببین جواب مسئلهای که ایشان پرسیده، هست یا نه! اینجا از جاهایی است که جای رودربایستی نیست؛ این شجاعت و آقایی است که نمیدانم.
مرحوم شهید مطهری میگفت: در شهرستانی بودم و از کنار خیابانی پیاده میرفتم که منطقهٔ کشاورزی بود. کشاورزی بیل روی شانهاش بود، مرا هم نمیشناخت، وقتی به من رسید، گفت: آقا، من یک مسئله دارم. گفتم: بپرس! پرسید: واقعاً گفتم نمیدانم؛ فکر کرد حالا هر کسی این لباس را بر تن دارد، همهچیز میداند، گفت: نمیدانی؟ گفتم: نه نمیدانم. گفت: پس برای چه این عمامه را سرت گذاشتهای؟
آنکه میداند و هیچوقت نمیگوید نمیدانم، یا پیغمبر یا امام است؛ بقیهٔ مردم اینقدر «نمیدانم» دارند که اگر این «نمیدانمها» را بیرون بریزند، کرهٔ زمین را پر میکند. شخصی را به جلسه مهمی دعوت کردند که به منبر برود. منبر چهار پنج پله، از این منبرهای قدیمی بود. در همان پلهٔ اول نشست، به او گفتند: آقا بالا برو! گفت: من بهاندازهٔ علمم نشستهام. اگر بخواهم بالا بروم، باید بهاندازهٔ جهل و ندانیام بالا بروم و اینقدر بروم تا به عرش برسم. آن یکخردهای که میدانم، به من اجازه میدهد که در پلهٔ اول بنشینم. حالا میخواهید مطالبم را بگویم یا از همین یک پله پایین بیایم و بروم؟!
-تواضع و فروتنی در علمآموزی و پرسش
خیلی خوب است که انسان فروتنی داشته باشد، در علم خجالت نکشد و اگر نمیداند، بگوید نمیدانم. ما از این عالم غیرشیعه که نود سال دارد، مدرّس و استاد است و شاگرد زیادی دارد، این درس را میگیریم. دوسه هزار کیلومتر طی کرده و از بصره به مدینه آمده است، بدون اینکه با آن محاسن سفیدش و با توجه به افرادی که در جلسه نشستهاند، خجالت بکشد و رودربایستی کند، به امام میگوید: یک آیه در قرآن است که نصفش را میدانم و نصفش را نمیدانم. حضرت فرمودند آیه را بخوان، او هم خواند: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 31) تو از گناهان کبیرهای که برایت پیش میآید یا پیش میآورند، دوری کن و من هم همهٔ گناهان خردهریز و کوچکت را میبخشم. بدون اینکه استغفرالله بگویی و گریه و ناله بکنی، همین که یک یا دو گناه کبیره پیش آمد و در دل خودت گفتی: خدایا! تو آلودهشدن مرا به این گناه نمیخواهی، من هم خودم را آلوده نمیکنم. منِ خدا هم هرچه گناه ریز برای کل دورهٔ عمرت در نامهٔ عمل توست، میبخشم. بهراستی خوب معاملهای است!
این عالم گفت که من اول آیه را نمیفهمم که قرآن میگوید «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ»، این گناهان کبیره چیست؟ سیئاتی که خدا در این آیه مقابل کبائر گذاشته، یعنی گناهان صغیره و کوچک؛ مثلاً بیعلت یکمشت به رفیقم زدم و او هم ناراحت شد؛ یا چشم به نامحرمی انداختم و ادامه دادم که آن ادامه از گناهان مقابل کبیره است؛ یا حرف زشتی زدم و یکی ناراحت شد؛ در صورت دوریکردن از گناهان کبیره، این نوع گناهان را میبخشم. عالم گفت: یابنرسولالله! من کبائر را نمیفهمم.
-قاعدۀ جالب امام در تفسیر گناهان کبیره
حالا امام معصوم را ببینید که «نمیدانم» ندارد و هر سؤالی را جواب میدهد؛ دنیایی، آخرتی، خانوادگی، مادی و اجتماعی. امام صادق(ع) چه قاعدهٔ جالبی را به عمروبنعبید بصری فرمودند که توضیحش این است: از اول قرآن تا جزء آخر، خداوند هر گناهی را که به عذاب تهدید کرده، آن گناه کبیره است. یکی زناست که صریحاً به عذاب تهدید شده است. ربا به عذاب تهدید شده است. کشتن مردم به ناحق به عذاب تهدید شده است. بیحرمتی به پدر و مادر و نافرمانی از خواستههای به حق آنها به عذاب تهدید شده است که ما اسمش را «عاق والدین» میگذاریم. «عاق» یعنی مخالفت با پدر و مادر در امور حق.
این کارِ معبود درون است که گناهان را بهعنوان لذتها در برابر انسان آرایش میدهند و مرتب هم وسوسه میکنند؛ چقدر خوش میگذرد، چقدر عالی است، چقدر لذت دارد! فشار وسوسه اینقدر زیاد میشود که آدم مرتکب بشود.
حقیقت معنایی توبه
به اول مطلب برگردیم؛ توبه یعنی بازگشت کسی که مدتها و سالها بهطرف معبود بیرونی، معبود ضد خدا و ضد حق، یعنی شیطانها حرکت کرده و مدتی بهطرف معبود باطلِ درون، یعنی نفس امّاره حرکت کرده است. همهٔ وجودش دقیقاً رو به این دو معبود و پشت به پروردگار است.
حالا به علتی موفق به توبه میشود؛ سخنی را از حکیمی میشنود؛ یا مثل حربنیزید خودش به فکر میافتد که من کجا میروم، برای چه میروم و این چه راهی است که من میروم؛ یا آیهٔ قرآنی میخواند یا روایتی میشنود یا تلنگر بلایی میخورد. توبه میکند، یعنی به معبود باطل بیرونی و درونی پشت میکند و روی وجودش را به پروردگار میآورد. مسئلهٔ صورت مطرح نیست! در حقیقت، همان است که ابراهیم(ع) فرمود: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»(سورهٔ انعام، آیهٔ 79) من با همهٔ وجودم رو به خدا کردهام. این معنی واقعی توبه است: من در جادهای میرفتم که آخرش به جهنم میخورد. آن جاده را رها کردم و به جادهای برگشتم که اسمش را کراراً در قرآن آورده و صراط مستقیم است. پایان این جاده هم بهشت است.
الطاف ویژهٔ پروردگار به مؤمنین
اگر کسی در این راه قرار بگیرد، از الطاف ویژهٔ پروردگار است و خدا برای رسیدن به مُنتهای راه کمکش میکند. دو آیه در سورهٔ انفال است:
الف) آیۀ نخست
آیهٔ اول خطاب به مردم مؤمن زمان پیغمبر(ص) است و میفرماید: «فَآوَاكُمْ»(سورهٔ انفال، آیهٔ 26) شما هیچ امنیتی در شهر مکه نداشتید و شبانهروز میترسیدید که مشرکین شما را بدزدند و به جاهای نامعلوم ببرند. من شما را در این شهر قرار دادم و الآن امنیت کامل دارید. «وَأَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ» و با یاری خودم شما را تقویت کردم. وقتی هم برای جنگ با شما میآمدند، شما را چند برابر میدیدند، به وحشت میافتادند، خودشان را میباختند و شکست میخوردند. شما صد نفر بودید، اما آنها شما را هزار نفر میدیدند. من شما را یاری کردم و یاریِ من شما را تقویت کرد. «وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ» حلال و پاکیزه روزیتان کردم. همهٔ این کارها را هم کردم «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ تشکرون» که شما بندگان سپاسگزار من باشید. در شهری که امنیت دارد، شما را جای دادم؛ شما هم معصیت نکنید! شما با یاری من قدرت گرفتهاید، این قدرت را خرج گناه نکنید. این رزق پاکیزه را میخورید و انرژی میگیرید، هزینهٔ مخالفت با من نکنید. این بهمعنای شکر است. در این جاده، من شما را یاری میکنم و گذشتگان شما را هم یاری کردهام.
ب) آیۀ دوم
آیهٔ دوم هم در همین سورهٔ انفال است که میفرماید: «فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلَاكُمْ»(سورهٔ انفال، آیهٔ 40) یقین داشته باشید که من سرپرست، یار و دوست شما هستم؛ یقین کنید که من به دادتان میرسم و مشکلتان را حل میکنم؛ یقین کنید که به عمر این بیماری خاتمه میدهم. تردید خوب نیست! انجام میشود یا نمیشود؟! خدا در این ماه رمضان دعا را مستجاب میکند؟! نظری به حال ما میکند؟! تردید نکنید!
-باطنِ آلوده، عامل مستجاب نشدن دعا
مردی به عیسیبنمریم(ع) گفت: من و برادرم دوتایی مشکل داشتیم. او بیدار شد، دعا و گریه کرد و مشکلش حل شد؛ اما من چهل شبانهروز است که ناله میکنم و اشک میریزم، هیچ خبری نیست. مگر خدای ما دو تاست که خدای او جوابش را خیلی زود داد خدای و من جوابم را نمیدهد؟! مسیح(ع) فرمود: از خدا میپرسم چرا جوابت را نمیدهد. مسیح(ع) به خدا گفت: خدایا! این شخص که گریه و نماز و دعا دارد، چرا جوابش را نمیدهی؟ خطاب رسید: هنوز در پیغمبریِ تو با اینهمه معجزه شک دارد که تو پیغمبر هستی یا نه! او باطنش آلوده است، چرا جوابش را بدهم؟ ولی اگر باطن درست باشد، «فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلَاكُمْ» یقین کنید که من همهکارهٔ شما هستم و مشکلتان را حل میکنم. بالاخره در دنیا زندگی میکنید و این حل مشکل زمان خودش را دارد.
-پروردگار، بهترین مولا و یاور بندگان
بعد از اینکه میگوید «أَنَّ اللَّهَ مَوْلَاكُمْ»، دو جمله هم پشتسرش میگوید: «نِعْمَ الْمَوْلَىٰ» خوب مولایی دارید! خودش میگوید، نه اینکه ما دوتا چشم کار خوب از او ببینیم، داوری کنیم و بگوییم عجب مولایی داریم! در جملهٔ بعدی میگوید: «وَنِعْمَ النَّصِيرُ» و یار خوبی است.
-امنیتبخشی پروردگار برای توابین
اگر توبه کنید، خدا مولا، یار و کمککار شماست. شما وقتی در مسیر من قرار میگیرید، برعهدهٔ خودم قرار دادهام که شما را یاری کنم. آیهٔ بسیار مهمی دربارهٔ توبه هست که اگر خدا بخواهد، فردا همهٔ آیه را برایتان میخوانم؛ یک جملهاش این است که میخواهد اطمینان و یقین بدهد و میفرماید: «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» در توبه کردن شما بر خودم واجب کردم که به شما رحم کنم و شما را تنها نگذارم.
کلام آخر؛ شفاعت مطلق ابیعبدالله(ع) در قیامت
«صَلَّی اللّهَ عَلَيْكَ مِصباحُ الْهُدی، صَلَّی اللّهَ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ، صَلَّی اللّهَ عَلَيْكَ یَا بَابَ الْنِجٰاةِ الْأمة، صَلَّی اللّهَ عَلَيْكَ یا رَحْمَة اللّهِ الْواسِعَة».
در تمام شفاعتکنندگان قیامت، شفاعت ابیعبدالله(ع) مطلق است و قیدی ندارد. خدا به او میگوید: هر کس را که میخواهی، شفاعت کن. استاد بزرگی در خراسان بود که او را میشناختم. الآن هم شرح حالش را در منابع مهم آوردهاند. شاگرد بسیار باکرامتی داشت که من نزدیک چهل سال است با آن شاگردش ارتباط دارم. ایشان میگفت: هر روز به دیدنش میرفتیم. یک هفته به مرگش مانده بود، به خانوادهاش گفت: مطابق نقشهٔ قرآن، دیشب قیامت را در خواب دیدم. من دارم میروم، اما خواب دیدم که دو در و گذرگاه در محشر است؛ از یک گذرگاه عالمان شیعه تکتک رد میشوند و معطل هم میشوند؛ از یک در هم جمعیتی گروهگروه رد میشود. با خودم گفتم: خودم را چرا در صف عالمان معطل کنم که مسئولیت سنگینی در دنیا داشتند؟! آنها باید حالا سؤال و جواب بشوند، پس قاتی آن گروه بشوم.
وقتی آمدم، یکی جلویم را گرفت و گفت: در صف خودت برو! گفتم: چشم، میروم؛ اما به من بگو این گذرگاه چیست که گروهگروه رد میشوند؟ گفت: تابلوی بالای آن را نگاه کن. سرم را بلند کردم، دیدم نوشته است: «بابالحسین». گفتم: راهی دارد که من هم قاتی اینها بروم؟ گفتند: آری راه دارد. در محشر یک روضه برای ابیعبدالله(ع) بخوان، گریه کن و گریه بینداز. این دوست من میگفت: در این یک هفتهای که زنده بود، هر روز به زن و بچهاش میگفت بنشینید، میخواهم برای ابیعبدالله(ع) روضه بخوانم.
این حسین کیست که عالم همه دیوانهٔ اوست ××××××× این چه شمعی است که جانها همه پروانهٔ اوست
-دعای پایانی
خدایا! به حقیقت ابیعبدالله(ع)، عمر این بیماری را با لطف و کرم خودت قطع کن.
خدایا! شیعه را با برداشتن این بیماری دلخوش کن.
خدایا! گذشتگان ما را غریق رحمت فرما.
خدایا! شهدای دینت را از زمان آدم(ع) تا حالا، با حسینت محشور کن.
خدایا! پدران، مادران، عمهها، خالهها، عموها، داییها، فرزندانشان، دامادها و عروسهایشان که از دنیا رفتهاند، همه را غریق رحمت فرما.
خدایا! به حق همهٔ انبیا، ما و زن و بچهها و نسل ما را یک چشم بههمزدن از ابیعبدالله(ع)، خودت، پیغمبرانت، قرآنت و ائمه جدا نکن.
تهران/ حسینیهٔ هدایت/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1400ه.ش./ سخنرانی یازدهم