جلسه سیزدهم دوشنبه (6-2-1400)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- آثار معرفت
- کتاب اول معرفت: کتاب آفاق
- -خورشید و ماه
- -شب و روز
- -آسمان و آفرینندۀ آسمان
- -زمین و گسترانندۀ زمین
- -وجود انسان و دیگر موجودات
- -آفرینش اعجابانگیز کهکشانها و ستارگان
- کتاب دوم: قرآن
- -اعجاز قرآن
- کتاب سوم: انفس
- روش کسب معرفت صحیح و واقعی
- خداشناسی، یک رشتۀ معرفت در قرآن
- -خداوند متعال، بهترین روزیدهنده
- نقش خداوند در عالم و تدبیر امور انسان
- -شگفتیهای خلقتِ گوش و چشم
- -شگفتیهای خلقت انسان
- -خداوند، یگانه تدبیرگر عالم
- کلام آخر
- دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
آثار معرفت
هنوز لازم است مقدماتی را دربارۀ معرفت تقدیم حضورتان کنم تا در ادامه، به آیات بسیار مهمی برسم که با همین کلمۀ عرفان، یعرفون و عرفوا، مطالب بسیار مهمی را در آثار معرفت بیان کرده است. در این آیات، سه آیه است که به هم وصل و از آیات بسیار مهم و شنیدنیِ قرآن کریم است. در این آیات و آیات دیگر، آثار معرفت بیان شده است.
کتاب اول معرفت: کتاب آفاق
گفتیم که پروردگار مهربان، سه کتاب برای معرفت در اختیار ما قرار داده است. یک کتاب بنا به نامگذاری خودش، کتاب آفاق است؛ یعنی کتاب هستی که تکتکِ موجوداتِ این کتاب بهتعبیر خود قرآن، آیات این کتاب هستند. آیاتی که کَتبی نیستند و همه وجودی هستند. اینقدر این آیات وجودی که دارای هستی و موجودیت هستند، ارزشمندند که پروردگار به بخشی از این آیات سوگند خورده است:
-خورشید و ماه
«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»(سورۀ شمس، آیۀ 1) این خودش یک کتاب است؛ قسم به خورشید و این نور پرفروغی که دارد. معلوم نیست که چند کتاب دربارۀ خورشید در شرق و غرب نوشته شده است. امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و امیرالمؤمنین(ع) روایات بسیاری دربارۀ خورشید و نور آن دارند که اعجابانگیز است. «وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا»(سورۀ شمس، آیۀ 2) سوگند به ماه، وقتی که بهدنبالِ خورشید، در یک مدار دیگر در حرکت است.
-شب و روز
«وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا»(سورۀ شمس، آیۀ 4) قسم به شب، وقتی نصف کرۀ زمین را میپوشاند. «وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا»(سورۀ شمس، آیۀ 3) قسم به روز، وقتی که رخ نشان میدهد و تجلی میکند.
-آسمان و آفرینندۀ آسمان
«وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا»(سورۀ شمس، آیۀ 5) قسم به عالم بالا و قسم به کسی که عالم بالا را آفرید.
-زمین و گسترانندۀ زمین
«وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا»(سورۀ شمس، آیۀ 6) قسم به زمین و آنکسی که زمین را گستراند. هر کدامش کتابها دارد؛ مثلاً یک کتاب دربارۀ سرگذشت زمین است که خیلی خواندنی است!
کتاب مهمی به نام «علم و زندگی» هست که بخشی از آن دربارۀ زمین است و اینکه چرا زمین کُروی است. چرا سه بخش زمین آب و یک بخش خشکی است. اگر نظامِ این سه بخش آب و یک بخش خشکی، یکمقدار بههم بخورد، چه میشود؟ اگر فاصلۀ زمین به خورشید، نزدیک یا دور شود، چه میشود؟ اگر بهجایِ این زمینهای قابلکِشت، همه تختهسنگ بود، چه میشد؟ اگر این کوهها روی گُردۀ زمین نبود، چه میشد؟ خیلی فاجعهها پیش میآمد!
یکی این است که اگر کوهها نبود، دائم کرۀ زمین دچار بادهای طوفانیِ سخت بود؛ حتی نمیشد یک دیوار بسازند یا یک نهال بکارند. باد همه را میبُرد؛ حتی آدمها را. جاذبه و دافعۀ زمین در ساختمان آن چه تأثیری گذاشته است؟ زمین که کروی شکل و در فضاست، هر شبانهروز یک بار دور خودش میچرخد و بالا و پایین و دایرهوارش آسمان است. شما یک استکان آب را که برگردانی، تمام آب میریزد؛ اما این اقیانوسهای عظیمِ زمین، دریاها، رودها و چشمهها در حالی که زمین میگردد، چطور در فضا نمیریزد؟! چهکسی این اقیانوسها با این آبهای به این سنگینی را نگه میدارد؟!
ما الآن روی کرۀ زمین هستیم و کرۀ زمین زیر پای ما میچرخد، چرا ما در اعماق آسمانها رها و پرتاب نمیشویم؟! بیخود که نمیگوید قسم به زمین و آنکسی که آن را گستراند.
-وجود انسان و دیگر موجودات
«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا»(سورۀ شمس، آیۀ 7) قسم به وجود موجودات یا وجود انسان و آن کسی که در این وجود، خلقت و ساختمانش تعادل برقرار کرد. چند تا قسم شد؟ یازده تا که تمامش آیات الهی در کتاب آفاق است.
-آفرینش اعجابانگیز کهکشانها و ستارگان
یک قَسم دیگر را نقل کنم که اعجابانگیز است! «فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ»(سورۀ واقعه، آیۀ 75) این لا، لای نفی نیست، بلکه لای قسم است و نفی معنی نمیشود. «فَلَا أُقْسِمُ» به معنی سوگند است و معنای نفی سوگند نمیدهد. «فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ» قسم به جایگاه ستارگان و مداراتشان.
این قسم به چند چیز است: «فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ» نجوم چند تاست. تا حالا دوربینهای نجومی عظیم، عددی از ستارگان ندادهاند. وقتی در کتابها مینویسند که تا الآن، سیصد میلیون کهکشان کشف شده و هر کهکشانی دارای میلیاردها منظومۀ شمسی و ستاره است، چهکسی میتواند عدد بدهد؟!
سوگند به جایگاه ستارگان: «وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ»(سورۀ واقعه، آیۀ 76) این سوگندی است که اگر بفهمید، سوگندی عظیم است! در کهکشانها یا این چالههایی که مرتب پیدا میکنند، چند آیه است؟ همین دو سه روز پیش، چالهای پیدا کردند که نزدیکترین چالۀ تاریک به کرۀ زمین است. نوشتنهاند: این چاله، دقیقاً 150میلیون سال نوری با زمین فاصله دارد؛ تازه این نزدیک به زمین است! یعنی اگر شما با مَرکبی بهطرفِ این چاله حرکت کنید و ثانیهای سیصدهزار کیلومتر بروید، 150میلیون سالِ بعد به آن چاله میرسید!
سیاراتی هستند که پنجمیلیون سال نوری با زمین فاصله دارند و خداوند در قرآن دربارۀ آنها صحبت میکند. این علمای خارجی واقعاً باید در کنار قرآن فروتنی کنند و تکبر نداشته باشند که پروردگار میفرماید: این جهانی که آفریدهام، دائماً در حال گسترده کردنش هستم: «وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ»(سورۀ ذاریات، آیۀ 47) یعنی دائماً گسترده و بزرگش میکنم! این کتاب آفاق است.
کتاب دوم: قرآن
-اعجاز قرآن
یک کتاب، قرآن است که دربارۀ «کل شیء»، صریح یا به کنایه آیه دارد. ششهزار و ششصد آیه است؛ ولی خدا میداند در هر آیهای چه خبر است که 1500 سال پیش، پیغمبر(ص) میفرمایند: هر آیهای با هفتاد معنا ارتباط دارد و هرکدام از آن هفتاد معنا، با هفتاد معنای دیگر در ارتباط است و بالاتر! فخر رازی در تفسیر «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» (من دقیقاً خواندم که راهنمایی کرده) میگوید: همین ترکیبِ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» با یکمیلیون معنا در ارتباط است! و حرفش برای قرن هفتم است؛ الآن اگر وارد این داستان شوند، نمیدانم چه خواهند گفت.
کتاب سوم: انفس
یک کتاب هم کتاب وجود خودتان، یعنی کتاب انفس است. پس سه کتاب شد: آفاق، قرآن و انفس.
روش کسب معرفت صحیح و واقعی
معرفت را باید از این سه کتاب [آفاق، انفس و قرآن] گرفت. البته با توضیحات قرآن، ائمه(علیهمالسلام) و دانشمندان دربارۀ جهان، حیوانات، پرندگان، چرندگان، خزندگان و درندگان.
در جایی خواندم که در یکی از کشورهای اروپایی گفتهاند: چرا ما نشستهایم، در حالی که این همه حشره در فضا پرواز میکند؟! پشه هست، مگس هست، ملخ هست؛ صدجور حشره پر میزنند و همه هم مزاحم! بنا گذاشتند که با سمپاشی در کل کشور، حشرات را نابود کنند. سال بعد هیچ درختی میوه نداد!
معلوم شد پروردگار، اینها را مأمور گردهپاشیِ نر و ماده به یکدیگر کرده است. پاهایشان کُرک دارد. خیلی از آنها وقتی روی گردۀ نر مینشینند، گرده به کُرک پایشان میچسبد و بعد که روی گُل گردهدارِ ماده مینشینند، از این پای کرکدار، گردۀ نر روی ماده میریزد و ازدواج صورت میگیرد. آنگاه سیب، گلابی، پرتقال و صیفیجات به وجود میآید.
اگر کسی بخواهد معرفت کسب کند، یک کتاب، کتاب هستی است. حالا شما بگو مگر میتوانیم به همۀ هستی دسترسی پیدا کنیم؟ نه، هیچکس نمیتواند به همۀ هستی دسترسی پیدا کند. چطور از کتاب هستی معرفت بگیریم؟ بهاندازهای که چشمانداز داری و در کتابها نوشتهاند که در عالم چه خبر است، کار کیست و هدفش از این کار چیست؛ همین طور از طریق قرآن و کتاب وجود خودت.
خداشناسی، یک رشتۀ معرفت در قرآن
یک بخشِ معرفت در قرآن، معرفتالله است. البته قرآن کاملاً خدا را میشناساند. اگر آدم به قرآن مراجعه نکند و فقط آیات کتاب هستی را بخواند، به این نتیجه میرسد که این نظم و ترتیب و استحکام و تقدیر، کار یک علم بینهایت است. حال این علم بینهایت کیست؟ آیات هستی این را به ما نشان نمیدهد؛ اما قرآن نشان میدهد، اسمش را میبرد، اوصافش را میگوید و ویژگیهایش را بیان میکند. یک رشتۀ معرفت در قرآن، خداشناسی است. امشب برایتان، یک آیهاش را از سوره مبارکۀ یونس میخوانم.
-خداوند متعال، بهترین روزیدهنده
چه آیهای است! به پیغمبر میگوید که به مردم بگو: «قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»(سورۀ یونس، آیۀ 31) از مردم بپرس؛ به آنها عقل، فطرت و قلب دادهام. بلدند جواب بدهند. کر، کور، جاهل و حیوان که نیستند! حبیب من، از همین مردم مکه بپرس: چهکسی از عالم بالا و از زمین، سفرۀ رزق شما را پر میکند؟!
الآن دستاندرکاران ایران برای سالی که در حال عبور است، بهوحشت افتادهاند. میگویند: کمبارانی در این پنجاه سال گذشته، مانند امسال سابقه ندارد. اگر فقط یک سال باران نبارد، تمام زمینهای کشاورزی، بیکشت و بیمحصول میماند. با نیامدن باران، چاهها مدام پایین میرود. بعضی از چاهها در برخی از مناطق ایران به دویست متر رسیده است. من آن مناطق را دیدهام. آخرش هم به آبی تلخ و شور میرسد که اگر یک سطلش را پای یک درخت بریزند، درخت را میسوزاند!
حالا در سورۀ واقعه میگوید: «أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ»(سورۀ واقعه، آیۀ 69) آیا باریدن باران از این ابرها، کار شماست؟ آیا شما تولید ابر و باران میکنید؟ «أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ» یا من باران و ابر تولید میکنم؟ آیا اینها کار شماست؟
بخشی از رزق شما در عالم بالا و بخشی هم در زمین است. نور باید بتابد. باران باید ببارد و چاه و رودخانهها را پر کند و دریاها را بالا بیاورد. زمین هم باید خاکش آمادگی داشته باشد تا کشت را برویاند. چهکسی رزق شما را از آسمان و زمین میدهد؟ وقتی شما در باغتان (حالا غیر از شمال) ده جور درخت مثل گردو، فندق، زردآلو، قیسی، آلبالو و گیلاس کاشتهاید، شما در یک قطعه زمین، ده جور درخت کاشتهاید. پای این زمین را هم یکجور آب میدهید و یکجور نور و هوا به این باغ میرسد؛ ولی یکگوشۀ باغتان سیب قرمز و یک گوشۀ دیگر سیب زرد و سفت درمیآید. یکگوشهاش زردآلوی شیرین و نرم درمیآید و یکگوشهاش گیلاسِ سیاه که نوع کمرنگترش، خوشمزگی گیلاس را دارد. یکگوشۀ زمین آلبالو، یک گوشه گلابی، یک گوشه بادام به این سفتی و یک گوشه هم گردو درمیآید. این روزی دادن به شما از بالا و زمین کار کیست؟ با یک آب، یک نور، یک هوا و یک خاک.
نقش خداوند در عالم و تدبیر امور انسان
«قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ»(سورۀ یونس، آیۀ 31).
-شگفتیهای خلقتِ گوش و چشم
«مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَار» کیست که یک گوش بیرونیِ غضروفی به شما داده است، تا شبها که روی متکا ده بار میغلتید، نشکند! اگر استخوانی بود، از وقتی در گهواره بودید تا حالا، هزار بار شکسته و افتاده بود. چهکسی بود که فهمید باید به شما، گوشی از جنس غضروف بدهد و نه از جنس استخوان؟ چهکسی بود که به شما غیر از این گوش بیرونی، گوش میانی و گوش داخلی هم داده است؟ چهکسی بود که این سه تا گوش را با هم منظم کرد تا شما صداها را بشنوید؟
آنهایی که بهکل کَر هستند، راحتند؛ هیچ لغت، صوت یا صدای خوبی را نمیشنوند. حالا آنهایی که بدکار هستند، اگر گوش نداشتند و گوششان کر بود، آن چیزهایی را که دوست داشتند، نمیشنیدند. شما هم که مؤمن هستید، اگر گوشتان کر بود، هیچ صدای حقّی را نمیشنیدید. چهکسی بود که این گوش را اینطور ساخت و به شما داد؟
«أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ» چهکسی چشم را برایتان ساخت که نه غضروف است و نه گوشت، شبیه پیه و کروی است؛ سیاهی، سفیدی، مردمک، صَلبیه، جَلیدیه، مَشیمیه، دیافراگم و تاریکخانه دارد. چهکسی این دستگاه عکاسی را با این دقت برای شما ساخت؟
-شگفتیهای خلقت انسان
«أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ» چهکسی شما زندگان را از خاک مرده درآورد؟ کجای خاک بودید که شما را درآورد؟ حالا چشم، گوش، پلک، ابرو و مژه دارید؛ پوست، استخوان، مَفصل، رگ و خون دارید. همۀ اینها کجای زمین بوده که شما با زنده شدنتان از خاک مرده، همه را با خودتان آوردهاید؟!
«وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ» چهکسی است که از زنده، مرده درمیآورد؟ راستراست راه میروی و همهجور آمپول، قرص، پزشک و بیمارستانی وجود دارد. زنده و سرحال هم هستی. یکدفعه قلب یا مغزت میایستد و میافتی! کیست که مرده را از زنده و زنده را از مرده درمیآورد؟
-خداوند، یگانه تدبیرگر عالم
«وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» تدبیر این عالم با کیست؟ حبیب من! اگر از آنها بپرسی، همه این جواب را میدهند: «فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ» چون جواب دیگری ندارند تا بدهند. اگر بگویند ما همۀ این کارها را کردهایم، نمیتوانند بگویند، چون میدانند دروغ است؛ اگر بگویند کل این کارها را درخت کرده، باورکردنی نیست؛ اگر بگویند کل این کارها را خاک کرده یا همه را یک ستاره به وجود آورده، درست نیست؛ فطرت و عقلشان داد میزند که کارها مربوط به الله است! حالا که گفتند الله، به آنها بگو: «أَفَلَا تَتَّقُونَ» نمیخواهید از این همه بُت، گناه، معصیت، بازیگری، غرور، حسد، کبر، ریا، جنگ و خونریزی، خوردن مال مردم، در سر مردم زدن و ظلم کردن به آنها دست بردارید؟ آیا نمیخواهید؟ «أَفَلَا تَتَّقُونَ».
اگر لاتهای قدیم امشب پای منبر بودند (چهرههای معروف لاتهای تهران در محرم و ماه رمضان پای منبر من میآمدند. همگی از دنیا رفتهاند؛ همه هم با عاقبتبهخیری از دنیا رفتهاند. من با آنها معاشر و رفیق بودم؛ خانههایشان میرفتم؛ پای منبر میآمدند و بعد از منبر، کنار من مینشستند. حرفزدنشان را کاملاً بلد هستم)، بعد از منبر میگفتند: آقا این آیه که عالم خدا دارد و ما مملوک و بنده هستیم، آدم را میخکوب میکند! ما وظیفه داریم به حرف او که جهان و ما را به وجود آورد و قرآن را نازل کرد، گوش بدهیم. این آدم را میخکوب میکند!
کلام آخر
خدایا! حالمان بد است. حالمان بهخاطر این بیماری که شبانهروز پانصد نفرمان را از بین میبرد، بد است. پانصد نفر خیلی است! نزدیک است که بیطاقت شویم.
خدایا! غیر از اینکه حالمان برای این بیماری بد است، برای گذشتۀ خودمان هم بد است. ما بندۀ خوبی نبودیم. ما نمیتوانیم روی منبر پیغمبر(ص) و در مجلس تو، دروغ بگوییم. از زمان به تکلیف رسیدنمان، هیچ شب و روزی بر ما نگذشته که نمک تو را بخوریم و نمکدان نشکنیم.
یک درخواست عاجزانه از تو داریم؛ فقط یک نظری به ما کن که اگر نظر کنی، مس وجود ما را طلا میکنی. فقط یک نگاه و یک نظر کن و به این میکروب بگو کرۀ زمین را رها کن. کار دکترها، علم و دانشگاهها نیست، کار خودت است. فقط یک نگاهِ تو کافی است. یک نگاه هم به حال دیگر ما کن و گذشتۀ ما را ببخش و در آینده، ما را بندۀ شایستهات قرار بده.
کار ما بهجایی نرسد تا آنهایی که تو را قبول ندارند، ما را سرزنش کنند و بگویند: بیا! این هم خدا، چهارده شب است به او التماس میکنید، چه شد؟ اگر نظر کند، چه خواهد شد!
یک نظر مستانه کردی عاقبت****عقل را دیوانه کردی عاقبت
حالا این دو نظر را که به حال ما نکردی؛ نه نظر مستانه و نه آن نظری که عقل را دیوانه کند، اما این یک نظر را به ما داشتی:
با غم خود آشنا کردی مرا****از خودم بیگانه کردی عاقبت
در دل من گنج خود کردی نهان****جای در ویرانه کردی عاقبت
سوختی در شمع رویت جان من****چارۀ پروانه کردی عاقبت
مولا جان!
قطرۀ اشک مرا کردی قبول****قطره را دردانه کردی عاقبت
من کجا و تو کجا! من خاک هستم و تو مالکالمُلک؛ من عبد هستم و تو مولا؛ من ذلیل هستم و تو عزیز؛ من فقیر هستم و تو غنی؛ من بیمار هستم و تو طبیب.
مولا جان!
کردی اندر کلِ موجودات سِیر****جان من کاشانه کردی عاقبت
خودت محبتت را به ما دادی؛ خودت زبان حرفزدن را به ما عنایت کردی و دستور دادی که دعا کنیم؛ پس مولا جان:
«اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ ذکرک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ عبادتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ معرفتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ احسانک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ فضلک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ کرمک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ مغفرتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ رحمتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ وصالک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ مشاهدتک».
دعای پایانی
به حقیقتت، فرج ولیات را برسان.
این بیماری را از کرۀ زمین، علیالخصوص از شیعه بردار.
مرگ ما را در نماز قرار بده.
مرگ ما را در دعای کمیل قرار بده.
مرگ ما را در دعای عرفه قرار بده.
مرگ ما را در ایام عاشورا قرار بده.
لحظۀ مرگ، امضای امیرالمؤمنین(ع) را به پروندۀ ما بزن.
لحظۀ مرگ، صورتهای ناقابل ما را روی قدمهای حسینت قرار بده.
الهی! به حقیقتت، به انبیایت، به امامان، به گریههای نیمهشب زینب کبری(س) در نماز شبِ یازدهم محرم، مرگ ما را در حال گریه بر ابیعبدالله(ع) قرار بده. این چیزی که میگویم، شدنی است؛ دیدهام و شنیدهام که کسانی در حال گریه بر ابیعبدالله(ع) از دنیا رفتهاند. خوش به حالشان! پدر یکی از رفقایم در نجف، در حالی که ضریح امیرالمؤمنین(ع) در آغوشش بود و گریه میکرد، از دنیا رفت. برای خدا سخت نیست تا مرگ ما را در حال گریه بر ابیعبدالله(ع) قرار بدهد.