جلسه هجدهم شنبه * احیا اول * (11-2-1400)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
ریشۀ معصیت در قرآن
علل گناه و معصیت، چه گناهانی که بین انسان و پروردگار انجام میشود و چه گناهانی که بین انسان و مردم صورت میگیرد، توجه نکردن به حقوق پروردگار و حقوق مردم است. قرآن مجید میفرماید: علت و سبب آن، بیماری درونی است. کسیکه مغرور، متکبر و خودبین است، با پروردگار عالم مانند ابلیس برخورد میکند: «فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ»(سورۀ بقره، آیۀ 34) از انجام امر پروردگار سر باز زد و خودبزرگبین شد. بر اساس این بیماریِ درونی، فرمان سجده را عصیان کرد.
بیماریهای درونی، عامل گناهان
-بُخل
یکی از بیماریهای درونی، بخل است. خداوند دستوراتی سازنده، عاطفی و سعادتبخش در رابطه با مال انسان دارد؛ حال این مال کم، متوسط یا زیاد باشد. همۀ مردم از نظر مالی، ضعیف، متوسط و یا ثروتمند نیستند. مردم مختلف هستند، ولی هرکدام از این گروهها چنانچه دچار بخل باشند، دستورات پروردگار را نسبت به اموالشان ولو اندک، متوسط یا زیاد باشد، اطاعت نمیکنند. بخیلاند یعنی مریض هستند. بخل جلوی عبادات مالی را میگیرد.
-کبر
طبق آیات قرآن، کبر اگر در انسان بماند و همراه او به عالم بعد برود، انسان دوزخی میشود. در روایاتمان دارد کسی که به وزن دانۀ ارزنی دارای کبر باشد، دوزخی است؛ چون جلوی انسان را از عبادت خدا در همۀ مراحلش میگیرد.
-حسد
کسی که حسود است، اگر دستش به آنکسی که به او حسادت میکند برسد، به آن شخص ضربه وارد میکند. پیغمبر اکرم(ص) از حسد تعبیر به آتش کردهاند و میفرمایند: «اَلْحَسَدُ یَأْکُلُ الْحَسَنَاتِ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ» همان طور که آتش هیزم را میسوزاند، حسد هم خوبیهایتان را میسوزاند و نمیگذارد که این خوبیها برایتان باقی بماند تا آن را با خودتان به آخرت انتقال بدهید. «وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ»(سورۀ فلق، آیۀ 5).
-نفاق
نفاق یک بیماری درونی است که انسان را تبدیل به دو چهره میکند؛ باطن کسی است و ظاهر شخص دیگری است. باطن بهشدت دشمن است، ولی ظاهر برای حفظ زندگی و رسیدن به غنائم دنیایی، میگوید مسلمان و مطیع هستم! بیماریهای دیگری هم در قرآن و روایات آمده است که همه عامل گناه هستند.
-حرص و طمع
حرص و طمع عامل این است که انسان در رزق، روزی، معیشت و زندگی دنیایی به حلال قناعت نمیکند؛ حریص و طمعکار است. از مال حلال بهاندازۀ کافی دارد، ولی چون حریص است، یقیناً به ربا، رشوه، اختلاس، غصب و دزدیهای کلان در روز روشن کشیده میشود. این حرص نوعی بیماری است.
درمان بیماریهای درونی و رذایل اخلاقی
بیماری بودن این رذایل اخلاقی را آیات و روایات بهعنوان بیماری مطرح کردهاند: «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»(سورۀ بقره، آیۀ 10) در باطنشان بیماریِ سنگینی است. مرض در این آیه، الف و لام ندارد و به معنی سخت، سنگین و یک بیماری ریشهدوانده است. ممکن است کسی یک بیماری داشته باشد؛ مثلاً بخیل، حسود، متکبر، حریص یا طَمّاع باشد. حالا حرف این است که آیا این بیماری یا بیماریها قابل درمان است؟ یعنی میشود حسود، بخیل، طمعکار، ظالم و متکبر را درمان کرد؟ میشود فرعونصفت، قارونصفت، هامانصفت و بلعم باعوراصفت را درمان کرد؟ قرآن مجید فرموده: میشود درمان کرد.
الف) پشیمانی
یکی از داروها برای درمان این بیماریهای درونی، پشیمانی و دلآزردگی از این بیماریهاست. اینکه چرا من در این عالم هستی کنار این مردم و اقوام، حسود، حریص، بخیل و متکبر هستم. اینها کار من را در دنیا کاملاً راه میاندازد یا من را گرفتار کرده است؟!
این بیماریها مرتب گناه بار من میکند. امام صادق(ع) میفرمایند: بار بعضی از گناهان، از کوههای روی گُردۀ زمین سنگینتر است. حالا من در دنیا سنگینی و بار گناهان را حس نمیکنم. قرآن هم این تعبیر را دارد: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» بار سنگینی است. قیامت این بارهای سنگین، خودش را نسبت به ظاهر و باطن من نشان خواهد داد؛ ولی دیگر آنجا راه فراری وجود ندارد.
-راه یافتن معرفت به بیماریهای روحی
من باید به این بیماریها معرفت پیدا کنم و راهش هم مراجعه به قرآن، روایات و عالم ربانیِ دلسوزِ خیرخواه است. عالمی که دکتر و طبیب است و در هر شهری، پنجاهشصت سال است که امتحانش را پس داده و هیچ نظری جز تربیت، نجات، پاک شدن، آقا شدن و رسیدنِ مردم به لقای خدا ندارد. به او مراجعه کنم و بگویم: من این مسائل را در زندگیام دارم، چهکار کنم؟ ایشان هم با آیات و روایات میگوید: ابلیس بار بسیار سنگینی از گناهان را بارت کرده و خدا میداند این بارهای سنگین، دَم مرگ، برزخ و قیامت چه بلاهایی سرت خواهد آورد!
پیغمبر(ص) بالای سر جوانی آمدند که در حال احتضار بود و به او فرمودند: بگو «لا اله الا الله»، ولی نگفت؛ بالاخره پیغمبر به دادش رسید و زبانش را باز کرد. حضرت فرمودند: من به تو میگفتم بگو «لا اله الا الله»، چرا نمیگفتی؟ جوان گفت: آقا! یک هیولای عجیب، سیاه و وحشتناک به من حمله میکرد و من زبانم بسته میشد. این هیولا چیست؟ همین بیماریهای باطنی است. همین گناهان است که وقت احتضار، انسان را از خدا میبُرد و جدا میکند، زبان آدم بند میآید و نمیتواند حرف بزند.
عارفی بالای سر محتضرِ گناهکاری آمد؛ قرآن مجید را در مقابلش باز کرد که یادش بیندازد این کتاب، کتاب الهی، توحید و نبوت است. آن فرد محتضر به این عارف گفت: کتاب را ببند، من از این کتاب بدم میآید! این نتیجۀ بارِ گناه است.
-احوال درستکاران و گناهکاران در برزخ
لحظۀ رفتن، انسان باید خیلی لطیف، نرم و راحت باشد تا صدای خودِ پروردگار را بشنود: «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي»(سورۀ فجر، آیات 27 - 30) وقت احتضار، این گوش شنوا میخواهد، زبان گویا میخواهد، لطافت میخواهد. پیغمبر(ص) میفرمایند: اینگونه افراد وقتی وارد برزخ میشوند، «رَوضَةٌ مِن رِياضِ الْجَنَّةِ» برزخشان باغی از باغهای بهشت است؛ ولی سنگینباران و گناهکارانِ حرفهای که با گناه وارد برزخ میشوند، در سورۀ مؤمن دربارۀ آنها میفرماید: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا»(سورۀ غافر، آیۀ 46) تا در برزخ هستند، آتش به آنها دمیده میشود. در دنبالۀ روایت، پیغمبر(ص) میفرمایند: «اَو حُفرَةٌ مِن حُفَرِ النّیرانِ» برزخ اینها مطابق با ظرفیتشان، چاله و چاهی از چالهها و چاههای جهنم است.
طبق قرآن مجید، این بیماریها یقیناً قابل علاج است. یک دوای آن، معرفت پیدا کردن به این است که گناهان در وقت مرگ، دنیا و برزخ با انسان چه میکند. دوای دیگر پشیمان شدن است.
-پیشمانی از گناه، عامل جلب بخشش و مغفرت الهی
میخواهم یک روایت عجیبی را که تا امروز نگفتهام، امشب برایتان بگویم. بعضیها تحمل این روایات را ندارند؛ اما یک مقدار اگر لطیف بشوند و نور بیشتری از خدا بگیرند، تحمل میکنند. در روایت است: بهمحض اینکه گناهکار پشیمان شود، چه از گناهان در رابطه با خودش و خدا و چه از گناهان در رابطه با خودش و مردم (مثلاً امشب معرفت پیدا کرد، شنید و در باطن خودش پشیمان شد)، قبل از اینکه وارد استغفار و عذرخواهی از پروردگار شود، خدا او را میبخشد. قبل از ورود به استغفار! اینقدر این دارو یعنی پشیمانی مهم است.
هنوز با خدا حرف نزدهام، فقط در باطنم ناراحت هستم که چرا گناه کردهام و گناهکار شدهام؛ چرا با خدا مخالفت کردهام؛ این چه زندگی، چهکار، چه رفتار و چه کرداری بود! هنوز وارد استغفار نشدهام که بگویم: مولای من، خالق من، رازق من، مرا ببخش؛ هنوز وارد نشدهام که تمام گناهان بخشیده میشود.
اگر اینطور نیست، پس به نظر شما معنی «ارْحَمْ الراحمین» چیست؟ معنی «لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ»(سورۀ شوری، آیۀ 19) چیست؟ معنی «وَيَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ»(سورۀ شوری، آیۀ 25) در قرآن مجید چیست؟ معنی «إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا»(سورۀ زمر، آیۀ 53) چیست؟
اگر اینطور نباشد، ما نمیتوانیم این آیات قرآن و اوصاف پروردگار عزیز عالم را انکار کنیم. ما هیچ گیری نداریم، هیچ ابهام و مشکلی در زندگیمان نیست که حل نشود و هیچ قفلی زده نشده که کلید نداشته باشد. این یک داروست که واقعاً آدم پشیمان شود.
ب) استغفار
داروی بعد، استغفار یعنی نوبت حرف زدن با پروردگار مهربان است. به خدا چه بگوییم؟ بهترین راه سخن گفتن با خدا، با زبان اهلبیت(علیهمالسلام) است. با دعای کمیل، عرفۀ ابیعبدالله(ع)، مناجات تائبین و آیات قرآن با خدا حرف بزن.
برادرانم و خواهرانم! اگر دعای کمیل، عرفه و ابوحمزه طولانی است، مگر ما طبق قرآن مجید، فرزند یک زن و شوهر نیستیم؟ اسم آن شوهر، آدم و اسم آن زن هم حوّاست؛ ما چند نسل نیستیم، بلکه ما یک نسل هستیم. ما ذریۀ آدم هستیم. آیا نباید از پدرمان حرف زدن با خدا را به ارث ببریم؟ ارث بسیار سنگین، عارفانه و عاشقانهای است. قرآن مجید با همین شکل صحبت کردن میگوید: «فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»(سورۀ بقره، آیۀ 37) من به آنها رو کردم. من بسیار آمرزنده و مهربان هستم و نسبت به شما که پشیمان شدهاید و با من حرف میزنید، خدای سختگیری نیستم.
-معنای «یا سَریعَ الرِّضَا»
«یا سَریعَ الرِّضَا»؛ اول او را بشناس که معاملهاش با تو چگونه است. «یا سَریعَ الرِّضَا» یعنی پنجاه سال بدی کردهام، گناه او را مرتکب شدهام و نسبت به مردم هم گناه کردهام، حالا یک شب میآیم و میگویم واقعاً پشیمان هستم! حرفم را هم میزنم. همان شب بخشیده میشوم.
«یا سَریعَ الرِّضَا» یعنی من مُعطّلت نمیکنم که بگویم چهلپنجاه سال گناه کردهای، حالا سی سال برو و توبه کن، شب و روزت را برای توبه بگذار، نه! پنج دقیقه پیش خودم بیا تا من هم پشیمانی تو را ببینم، حالا حرفت را بزن.
مگر آدم و حوا چقدر با خدا حرف زدند؟ یک خط؛ حرف دوتاییشان هم در سورۀ مبارکۀ اعراف است: «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ»(سورۀ اعراف، آیۀ 23).
«قَالَا» یعنی دو نفری، هم مرد و هم زن، هم پدرتان و هم مادرتان؛ از هر دوی آنها ارث ببرید. ارث که فقط پول و زمین و بازارچه نیست، ارث اینهاست که ماندگار و کارساز است و کاربرد سنگینی دارد. «قَالَا» دو نفری گفتند: «رَبَّنَا» این بعد از پشیمانی است. این نوبت دوم و داروی دوم است. «قَالَا رَبَّنَا» چه توبهای، چه گفتاری، چقدر زیباست! «رَبَّنَا» یعنی صاحب و مالک ما. خود این «رَبَّنَا» گفتن یعنی خدایا من یاغی نیستم، میدانم تو مالک من، همهکاره، ربّ و مربی من هستی. «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا» ما به خودمان ضربه زدیم، «ظَلَمْنَا» یعنی هر دو نفر به خودمان ضربه زدیم.
«وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا» چقدر باادب! نگفتند ما را بیامرز، نه! «وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا» اگر ما را نیامرزی حق توست که ما را نیامرزی و بگویی، شما به حرف من گوش ندادید، دونفری به آن درخت نزدیک شدید، نمیخواهم شما را بیامرزم. «فَعَّالُ مَا یشاء» هستم، قدرت دارم و شما هم نمیتوانید کاری بکنید؛ اما خدا اینطور نیست. «وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا» حقت است ما را نبخشی، اما اگر ما را نبخشی، «وَتَرْحَمْنَا» اگر به ما رحم نکنی، «لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» هر دوی ما دچار خسارت خواهیم شد. با خدا حرف زدند، این داروی دوم است.
ج) عمل صالح
داروی سوم، قرآن مجید میفرماید: به عمل صالح، کار خیر و کار خوب رو کنید. پیغمبر(ص) میفرمایند: یک روز را که روزه میگیرید، کمر شیطان میشکند و قیافهاش سیاه میشود. یک بار که سجده میکنید، نالۀ ابلیس بلند میشود که وای بر من! این بچۀ آدم حرف خدا را گوش داد و سجده کرد؛ ولی من حرف خدا را گوش ندادم و برای ابد جهنمی شدم. به عمل صالح رو کنید.
این سه دارو؛ پشیمانی، حرف زدن با خدا بهعنوان عذرخواهی و رو کردن به عمل صالح. حالا این پشیمانیتان را با حرف زدنِ با پروردگار و رو کردن به عمل صالحتان را با توسلِ به ما تقویت کنید.
توسل
اهلبیت(علیهمالسلام) خیلی کار از دستشان برمیآید. یک دعا که میکنند، دعایشان مستجاب است. اگر امشب به خدا بگویند این مردمی که در سراسر کشورهای اسلامی بیدارند و محبِّ ما هستند، اینها را از ما جدا نکن، خدا دعایشان را مستجاب میکند. امام زمان(عج) میفرمایند: خیال نکنید من یاد شما نیستم. من برای شما دغدغه دارم و مرتب برایتان دعا میکنم.
سؤال علاج، از طبیبان دین کن****توسل به ارواح آن طیبین کن
-روایتی زیبا و پرقیمت از امام صادق(ع)
هشامبنسالم که از راویان معتبر است، از امام صادق(ع) نقل میکند و چقدر این نقل امام صادق(ع) زیبا، پرقیمت و عاشقانه است! حضرت میفرمایند: شخصی چادرنشین و بادیهنشین بود، وضعش هم خوب بود. بیابان دچار قحطی باران شد. زراعت خشک شد و از بین رفت. این بادیهنشین شنیده بود که کسی به نام «عزیز» در مصر حاکم است. یک کیسه پول برداشت و از منطقهای که زندگی میکرد، به مصر رفت.
کشور مصر (الآن یک کشور ششهفتهزارساله است) جزو اولین کشورهای متمدن بوده، حالا عزیز مصر را میشود دید؟! حاکم در اسلام باید دیده شود و نباید در را به روی مردم ببندد؛ از حاکمی کوچک گرفته مثل شهردارِ یک شهرِ کوچک تا فرماندار و استاندارِ یک شهر بزرگتر تا حاکمان جامعه. عزیز را میشود دید؟ بله که میشود دید؛ عزیز عبدالله است، تو او را نمیشناسی. عزیز صندلیاش را امانتالله میداند که به داد مردم برسد.
وقتی به دربار آمد، گفت: من با عزیز کار دارم. اینطوری یک حکومت محبوب مردم میشود! گفتند: بفرمایید! راهنماییاش کردند تا پیش خود عزیز مصر آمد. گفت: عزیز! بادیهنشین هستم، کشاورزی و دامداریام بر اثر نبود باران نابود شده؛ اما من یک پول پساندازی دارم. به من جنس بفروش؛ گندم، جو، نخود، لوبیا و عدس میخواهم. عزیز فرمود: هرچه میخواهد، بهقیمت مناسب به او بدهید. عباد خدا هرگز خدا را فراموش نمیکنند؛ حالا یک قحطیزده پولی آورده، جنس را سه برابر به او بدهیم، نه هرگز.
بارش را پر کردند. بعد عزیز خیلی بامحبت به او گفت: تو کجا زندگی میکنی؟ چادرنشین آدرس داد. عزیز گفت: کاری را بر عهدهات بگذارم، انجام میدهی؟ گفت: حتماً. عزیز گفت: وقتی که بهطرفِ منطقۀ زندگیات میروی، به فلان محل که رسیدی، بالای بلندی برو و دوسه بار فریاد بزن: یعقوب! یعقوب! پیرمردی اشکبار و نورانی میآید. به او بگو: عزیز مصر به تو سلام رساند و گفت خدا امانتت را ضایع نکرده و نمیکند.
بادیهنشین آمد تا به آن ناحیه رسید. بالای بلندی رفت و سهچهار بار صدا زد: یعقوب! دید پیرمردی محاسن سفید، اشکبار و نورانی آمد. به او گفت: شخصی به نام عزیز در کشور مصر به شما سلام رساند و گفت: خدا امانتت را ضایع نمیکند.
یعقوب غش کرد. ریختند و او را به هوش آوردند. یعقوب با این پیغام از خدا دریافت کرد که جگرگوشهاش زنده است. به این بادیهنشین گفت: بهخاطر این پیامی که به من دادی، چه میخواهی؟ یک پیام برای پیغمبر خدا آورده؛ یعقوب گفت: چه میخواهی؟ بادیهنشین گفت: من دهدوازده سال است که با دخترعمویم ازدواج کردهام ولی بچهدار نشدهایم، دعا میکنی خدا به من بچه بدهد؟ امام صادق(ع) میفرمایند: یعقوب دعا کرد و این شخص هم صاحب پنجشش بچه و اولاد خوب شد.
مناجات و دعای پایانی
خدایا! پیامی به یک پیغمبر غیر اولوالعزم تو دادند؛ یعقوب گفت: چه میخواهی؟ گفت: بچه میخواهم. یعقوب دو رکعت نماز خواند، گریه کرد و گفت: خدایا! به این شخص بچه بده. ما هرکدام بهتناسب سنّمان خیلی پیش تو آمدهایم و از خودمان پیام فرستادهایم. ماه رمضان، احیا، شب جمعه، محرم و عاشورا آمدهایم. از مسجدها، خانههایمان، حرم حضرت رضا(ع)، حرم ابیعبدالله(ع)، حرم موسیبنجعفر(ع) سی، چهل یا پنجاه سال است که پیام میدهیم؛ یعنی امشب نمیخواهی یک کاری برایمان بکنی؟! تو که فرمودی من پشیمان و توبهکننده را دوست دارم. ما چقدر با نماز و دعا به تو پیام دادهایم.
خدایا! یعنی ما مردم این مملکت که نزدیک هشتادنود درصدمان به تو، قیامت و اهلبیت ایمان داریم، شیعه و گریهکن هستیم، بهاندازۀ آن بادیهنشین پیش تو قیمت نداریم؟! بهاندازۀ یک دهاتی پیش تو نمیارزیم تا یک نهیبی به این میکروب بزنی که ما را رها کند. ما اینقدر نمیارزیم؟!
دیگر پیامی نداریم تا به تو بدهیم. امشب پیام ما این است که غلط کردیم، اشتباه کردیم! پیاممان این است که نباید گناه میکردیم، ولی گناه کردیم؛ اما وقتی گناه میکردیم، با جرئت و جسارت نبودیم، مخالفت نبودیم، گول خوردیم، شهوات بر ما غلبه کرد. یک پیامی محبوب شما به پروردگار داده که امشب آخرین شب پیامش بود؛ فردا شب دیگر مردم کوفه این پیام را نشنیدند.
«مَوْلايَ يَا مَوْلايَ، أَنْتَ الْغَنِيُّ وَ أَنَا الْفَقِيرُ، وَ هَلْ يَرْحَمُ الْفَقِيرَ إِلّا الْغَنِيُّ، مَوْلايَ يَا مَوْلايَ، أَنْتَ الْعَزِيزُ وَ أَنَا الذَّلِيلُ، وَ هَلْ يَرْحَمُ الذَّلِيلَ إِلّا الْعَزِيزُ، مَوْلايَ يَا مَوْلايَ، أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيفُ، وَ هَلْ يَرْحَمُ الضَّعِيفَ إِلّا الْقَوِيُّ، مَوْلايَ يَا مَوْلايَ، أَنْتَ الْحَيُّ وَ أَنَا الْمَيِّتُ، وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ إِلا الْحَيُّ».
مناجات تمام شد. یک ندای دیگری را دخترها و پسرها شنیدند:
«تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ وَ أَعْلَامُ التُّقَى وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَى قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى قُتِلَ وَ اللَّهِ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِیَاءِ».
دخترِ علی! این ندای آسمانی به قلبت بیشتر فشار آورد یا وقتی که از میان گودال شنیدی «یا غیاثَ المُستَغیثین»!