روز چهاردهم سه شنبه (7-2-1400)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- توجه پدر حکیم به معیشت دنیایی و آخرتی فرزند
- حقوق فرزند بر پدر در نظر امیرالمؤمنین(ع)
- الف) انتخاب اسم نیکو و اسلامی
- ب) تربیت نیکوی فرزند
- ج) تعلیم قرآن به فرزند
- رفتار زیبای سیدالشهدا(ع) با معلم قرآن فرزندشان
- -هدایای امام به معلم قرآن
- -مؤمن حقیقی، تسلیم محض امام
- -پاسخ امام به ایرادگیرندگان
- امیرالمؤمنین(ع)، بهترین پدر در تربیت فرزندان
- سفارش امیرالمؤمنین(ع) به حضرت مجتبی(ع)
- -زنده کردن دل با موعظه
- -خداوند، بهترین و بیناترین موعظهگر
- -عملکرد موعظه در انسان
- کلام آخر؛ اینقدر بابا دلم را خون مکن
- -دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
توجه پدر حکیم به معیشت دنیایی و آخرتی فرزند
پدر حکیم، یعنی کسی که معنای زندگی را فهمیده، راه و روش درست زندگی را دانسته و دارای مهربانی، محبت، آرامش و دلسوزی است. پدر حکیم دو مسئله را برای فرزندانش یا فرزندش تأمین میکند: معیشت دنیا و معیشت آخرت. همهٔ توجه چنین پدری هیچگاه متوجه معیشت دنیایی فرزندش نیست؛ چون حکیم، دانا و آگاه است، میداند که دنیا مقدمهٔ آخرت است، میداند «اَلدُّنيا مَزْرَعَة الآخِرة»؛ همچنین میداند این نهالی که به نام فرزند است، باید در همین دنیا در حد خودش به شجرهٔ طیبه تبدیل شده و فردای قیامت در «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» مقیم شود. این نگاه یک پدر حکیم، دلسوز و دانا به فرزندش است.
این پدر طبق آیات و روایات، میداند که فرزند امانتالله است. خودش امین خداست و میفهمد چگونه باید با این امانت معامله کند که این امانت را فردای قیامت سالم به صاحبش برگرداند. او میداند که پروردگار عالم امر فرموده و فرمان داده است: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا»(سورهٔ نساء، آیهٔ 58) امانتی که پیش شماست، سالم و بیعیب به صاحب و اهلش برگردانید.
حقوق فرزند بر پدر در نظر امیرالمؤمنین(ع)
این پدر میداند که فرزند عطاشده به او باید نیکو تربیت شود؛ همچنین میداند که مولا، آقا و امام او، امیرمؤمنان(ع) فرمودهاند: «وَحَقُّ الوَلَدِ عَلَى الوالِدِ» حقی که فرزند برعهدهٔ پدر دارد، چند حق است:
الف) انتخاب اسم نیکو و اسلامی
«أن يُحَسِّنَ اِسمَهُ» وقتی میخواهد برای او نام انتخاب کند، نام خوب، بامعنا و اسلامی انتخاب کند. نامهای خوب در قرآن مجید و روایات زیاد است؛ چنین نامهایی را انتخاب بکند که فرزند همیشه به مفهوم آن نام توجه داشته باشد. اگر اسمش علی، حسن، حسین یا رضاست، بگوید لازم است که من احترام این نام را با عمل، اخلاق و رفتارم نگه دارم. شخص بیدین و منکر خدایی خدمت امام ششم آمد و دربارهٔ خدا شروع به بحث و گفتوگو با حضرت کرد. حضرت فرمودند: اسمت چیست؟ گفت: عبدالملک. فرمودند: این اسم با تو تناسب دارد؟ تو بندهٔ کدام مَلِک هستی؟ مَلِکی در جهان غیر از خدا وجود ندارد! چه کسی این نام را روی تو گذاشته است؟ «أن يُحَسِّنَ اِسمَهُ» نام نیکو برای فرزندش انتخاب کند که هر وقت صدایش میزند و این فرزند یاد نام خودش میکند، بگوید من باید آبروی این نام را حفظ کنم.
-اهمیت نامگذاری نیکو در قرآن
اینقدر این نامگذاریها مهم است که در قیامت هم حساب میشود! ما چند نفر را در قرآن مجید میبینیم که پروردگار خودش انتخاب نام کرده است: یکی فرزند حضرت زکریا(ع) است؛ خدا وقتی به او مژده داد که این فرزند بهدنیا میآید، گفت که نامش را هم خودم انتخاب کردم و «یحیی» گذاردم. در زمان پیغمبر(ص) هم خود پروردگار چند نام را انتخاب کرده است. وقتی دخترشان بهدنیا آمد، خدا نام فاطمه را برایش انتخاب کرد. ریشهٔ لغوی فاطمه، «فَطْم» است؛ یعنی بریدهٔ از هر شرّی. همهٔ وجود این دختر خیر است و شرّ ندارد. فاطمه یعنی وجود مقدسی که روز قیامت شیعیانش را از آتش میبُرد و قطع میکند. امام باقر(ع) میفرمایند: فاطمه به این خاطر فاطمه است که خدا او را با علم از شیر مادر گرفت. همان وقت از علم و آگاهی پر کرد، دیگر از شیر مادر سیر شد و نخورد. این اهمیت و ارزش نامگذاری است. این یک وظیفهٔ پدر بود و حقی است که از فرزند برعهدهٔ پدر است.
ب) تربیت نیکوی فرزند
«وَ يُحَسِّنَ اَدَبَه» بر پدر واجب است که او را نیکو تربیت کند. آداب الهی را آرامآرام، با اخلاق و محبت، از بچگی به این بچه انتقال بدهد. خود پدر و خانواده با این مواظبت، در دنیا و آخرت منفعت میکنند.
ج) تعلیم قرآن به فرزند
«و يُعَلِّمَهُ القُرآنَ» سومین وظیفهٔ الهی که از حق فرزندان برعهدهٔ پدر است، کتاب خدا را به او یاد بدهد؛ نهتنها عربیِ کتاب خدا را یاد بدهد، ترجمهٔ خوب که الآن برای قرآن زیاد است، روزی دو سه آیه به بچه یاد بدهد و عاطفی هم ترجمهاش را برای او بگوید تا ساخته شود. هر پدری باید بداند ثواب قرآنی که به بچهاش یاد میدهد، قابلارزیابی نیست.
رفتار زیبای سیدالشهدا(ع) با معلم قرآن فرزندشان
روایتی دراینزمینه وارد شده که روایت بسیار مهمی است. حضرت سیدالشهدا(ع) یکی از بچههایش (اسم آن بچه را ننوشتهاند، البته زینالعابدین(ع) هم نبود) را به مکتب یا به قول ما، مدرسه فرستاد. روز اول مدرسهاش هم بود و معلمش هم ابوعبدالله سلما بود که در مدینه، مدرسهدار و مکتبدار بود. معلم خیلی خوبی بود. بچه هم پنجشش سال داشت. وقتی مدرسه تعطیل شد و بچه روز اول برگشت، پدر حکیم و دانا و دلسوز، بچه را صدا کردند، روی دامنش نشاندند و گفتند: امروز معلمت در مدرسه چهچیزی به تو یاد داد؟ فرزند سورهٔ حمد را خواند و گفت: اینها سوره را به من یاد داد. معلم بچه را به رحمانیت، رحیمیت، سپاسگزاری، فرمانروایی پروردگار در قیامت، عبادت، کمکگیری از خدا و صراط مستقیم وصل کرده بود؛ همچنین به اینکه نباید آدم مورد خشم خدا قرار بگیرد و گمراه باشد. این مطالب را در هفت آیه به بچه یاد داده بود.
-هدایای امام به معلم قرآن
امام به یکی از افراد خانوادهشان فرمودند: همین الآن معلم این بچه را بیاور. کارگر خانه رفت و به ابوعبدالله سلما گفت: ابیعبدالله(ع) با تو کار دارد.
وقتی ابوعبدالله آمد، امام حوالهای به او دادند و گفتند: یک بزازی سر بازار مدینه هست، برو و هزار متر پارچهٔ بافت یمن از او بگیر. پارچهٔ بافت یمن پارچهٔ خوبی بود و خیلی از افراد آن را میپسندیدند. اگر میخواهی، یکمرتبه بگیر و ببر؛ یا طبق این حواله، هزار متر را بهتدریج بگیر. هزار دینار هم نقد به او دادند و بعد مقداری شیء قیمتی (عقیق، فیروزه یا چیز دیگری) بود، حضرت فرمودند دهانت را باز کن؛ در روایت دارد که دهان معلم را پر کرد. وقتی معلم رفت، عدهای به حضرت اعتراض کردند که مگر چهکار کرده است؟!
-مؤمن حقیقی، تسلیم محض امام
همهجای دنیا ایرادگیر هست؛ شما اخلاق و عملت در سلامت کامل هم باشد، باز هم به تو ایراد میگیرند. حالا تعبیر زشتش این است که همهجا فضول هست! مگر به ابیعبدالله(ع) معرفت نداری؟! کاری که کردهاند، حق بوده است؛ دیگر سؤال و بحث و گفتوگو ندارد! چند نفری خدمت حضرت صادق(ع) نشسته بودند و عبداللهبنیعفور هم بود. شما خودتان در کتابها دربارهٔ عبداللهبنیعفور بخوانید؛ امام صادق(ع) جملهای دربارهاش دارند که میفرمایند: امروز مؤمنی به نمونهٔ او در روی زمین نیست! وقتی عبداللهبنیعفور از دنیا رفت، گریهٔ امام صادق(ع) با حرکت دو شانهشان بود و فرمودند: عبدالله وقتی وارد عالَم بعد شد، خدا منزلی به او داده که یکطرف آن به خانهٔ پیغمبر(ص)، یکطرفش به خانهٔ امیرالمؤمنین(ع)، یکطرف به خانهٔ امام مجتبی(ع) و یکطرف خانهاش هم به خانهٔ ابیعبدالله(ع) وصل است. عبداللهبنیعفور خیلی والا بود!
اناری در یک بشقاب گِلی یا چوبی خدمت امام صادق(ع) آوردند و اتاق هم پر بود. حضرت میخواستند تسلیمبودن مؤمن را به خدا، پیغمبر(ص) و امام نشان بدهند؛ برای همین فرمودند: عبدالله، حرف ما را چقدر قبول میکنی؟ عبدالله گفت: این انار برای یک باغ است؟ حضرت فرمودند: بله برای یک باغ است. یک انار که برای ششتا باغ نیست؛ برای یک درخت و یک مالک است و از یک رود، قنات و چاه آب خورده است. عبدالله گفت: یابنرسولالله! اگر همین الآن این انار را نصف کنید و بگویید نصفش حلال و نصفش حرام است، من با همهٔ وجودم قبول میکنم و چونوچرا هم ندارم.
-پاسخ امام به ایرادگیرندگان
«چرا» در برابر خدا، پیغمبر(ص) و امام معنا ندارد! پیغمبر(ص) و امام علم محض هستند، «چرا» ندارد. ابیعبدالله(ع) بهخاطر اینکه معلمی هفت آیهٔ سورهٔ حمد را به بچهشان یاد داده، حوالهٔ هزار متر پارچه به او داده، دهانش را پر از دُرّ و گوهر کرده و هزار دینار هم نقد به او دادهاند. فضولها گفتند: مگر چهکار کرده که باید اینقدر پارچه و پول به او بدهی و دهانش را پر از گوهر کنی؟! بالاترین کار را کرده است، برایتان توضیح دادم. بچهٔ عرب بود، بچه امام بود و وقتی معلم حمد را به او یاد داد، حمد را با همهٔ مَشاعرش لمس کرد. امام جواب ایرادکنندگان را اینگونه دادند و فرمودند: «وَ أَيْنَ يَقَعُ هَذَا مِنْ عَطَائِهِ يَعْنِي تَعْلِيمِه» آنچه او به بچهٔ من عطا کرد، قابلمقایسه با این هدایای کمی است که من تقدیم او کردم؟! آیا میتوان کار او را که عظیم بوده با کار من که چندمتر پارچه و مقداری درهم و دینار بوده است، ارزیابی کرد؟! کار آن معلم با کار من قابلمقایسه است؟ کار من که کوچک بود با کار او که عطا بود.
امیرالمؤمنین(ع)، بهترین پدر در تربیت فرزندان
معاش فرزند، معاد فرزند، نام نیک برای فرزند، تربیت نیک نسبت به فرزند و تعلیم قرآن؛ امیرالمؤمنین(ع) برای فرزندانشان چنین پدری بودند: حکیم، دلسوز و انجامدهندهٔ امور معاش دنیا و معاد برای فرزندانشان. حضرت با همۀ بچههایشان حرف دارند و خانه را برای آنها مدرسهٔ الهی کرده بودند؛ هم حلالترین معاش را تأمین میکردند و هم معاش آخرت بچههایشان را تأمین میکردند. واقعاً در این کرهٔ زمین و تاریخ بشر، کدام پدری را در حد امیرالمؤمنین(ع) سراغ دارید که چنین فرزندان دختر و پسری را تربیت کرده باشد؟! فرزندان انبیا در چه حد بودند؟
ابراهیم(ع) در زمان خودش چند فرزند تحویل این عالم داد؟ اسحاق و اسماعیل فرزندان او هستند؛ اینها هم چون پدران حکیمی بودند، بچههایشان فوقالعاده شدند.
یعقوب(ع) حلالخورترین آدم منطقه زندگیاش بود. دوازده پسر در کنار این پدر تربیت شدند و پدر حق تربیت را ادا کرد؛ اما دهتا از این بچهها قاتل، کتکزننده و حسود بار آمدند و یکیدوتا شجرهٔ طیبه شدند.
شما فرزندان زمان خود امیرالمؤمنین(ع) را حساب کنید؛ من کاری به نسل امیرالمؤمنین(ع) و صدیقهٔ کبری(س) ندارم که چه ثمرات عظیمی داشته است! این مطلب را باید در شصت جلد کتاب «اعیانالشیعه» ببینید که چقدر فقیه، عارف، عالم، شاعر، مرجع تقلید، نویسنده و مربی از نسل این زن و شوهر بهوجود آمده است. شما فقط فرزندان زمان خودشان را حساب کنید؛ من الآن اسم همهٔ را یادم نیست.
اولین فرزندشان، امام معصوم، کریم اهلبیت و مجتبی شد؛ مجتبی یعنی انتخابشدهٔ پروردگار. دومین فرزند پسرشان که اسم و رسمش همهٔ هستی را پر کرد! اسماعیل(ع) دوسه ماهه بود که داشت از تشنگی میمرد و جان میکَند؛ در این محل مسجدالحرام (آنوقت مسجد نبود) اینقدر پاشنهٔ پا به زمین سایید تا چشمهای (چشمهٔ زمزم) از زیر پاشنهٔ پا بیرون زد و آب جوشید؛ اما ابیعبدالله(ع) تا حالا میلیونها زمزم در سینهٔ مردم دارد که آب از آن زمزم میجوشد. این چشمه، اشک چشم نام دارد که این آب، عامل مغفرت، رحمت و شفاعت است. این هم یک پسر امیرالمؤمنین(ع) است.
دخترانش هم که عالَم باید مقابل آنها تعظیم کند! امام صادق(ع) دربارهٔ عمهشان میفرمایند: عمه جان! تمام فرشتگان الهی از استقامت دینی و صبر ملکوتی و الهیات در عصر عاشورا شگفتزده شدند و گفتند این دیگر چه انسانی است! 72 بدن قطعهقطعه ببینی، هفده نفر از خانوادهات را جلوی چشمت سر بِبُرند و به ابنزیاد بگویی: «مَا رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا» دنیا برای من زیباست.
سفارش امیرالمؤمنین(ع) به حضرت مجتبی(ع)
این پدر حکیم و دلسوز که هم معاش بچههایش را از حلالترین مال تأمین میکند و هم معاد بچههایش را تأمین میکند؛ روزی حضرت مجتبی(ع) را صدا زدند و به قول ما گفتند: بابا میخواهم یکنفره برای تو منبر بروم و تو هم مستمع من باشی. من منبری، تو مستمع؛ من واعظ، تو متعظ، من معلم، تو متعلم. اگر واقعاً وقت و شوق دارید، همین امروز «نهجالبلاغه» را بردارید و فهرستش را ببینید؛ این عنوان مطلب است: «وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الحَسَنِ» سفارشهای امیرالمؤمنین(ع) به فرزندشان امام مجتبی(ع). بعد از مقدمهای که در منبرشان رفتند، از اینجا شروع کردند و فرمودند:
-زنده کردن دل با موعظه
«یا بُنَیَّ! أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ» پسرم دلت را با موعظه زنده کن. دل امام مجتبی(ع) که زندهترین دل در این عالم بوده است! امیرالمؤمنین(ع) در این منبرشان به یک مستمع، یعنی امام حسن(ع) نگاه میکردند؛ ولی کل مردم دنیا را نگاه میکردند. خود این مستمع هموزن، همروح، همراه و همسلک واعظش بود. امیرالمؤمنین(ع) به امام مجتبی(ع) نگاه میکنند که یک نفر است و پای موعظهشان نشسته است؛ ولی همهٔ عالم را نگاه میکنند. به امام حسن(ع) میگویند، چون میدانند که این حرفها را مینویسند و میماند؛ پس برای همهٔ دنیا میگویند. «أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ» امر واجب است. «أَحْیِ» امر است و قرینهای هم ندارد که بگوییم بر استحباب دلالت دارد. در واقع، حضرت میگویند واجب است که دلت را با موعظه زنده کنی.
جسم میمیرد و آن را دفن میکنند؛ اما وقتی قلب مُرد، آدم کافر، مشرک، منافق، ظالم، رشوهخوار، اختلاسچی، دزد و ستمگر میشود. مال مملکتی را میبرد، به ناحق هزارجور تهمت به آبروداران میزند و به دروغ برای آبرودار پرونده میسازد. به آبرودار هم نمیگوید که من میخواهم چنین پروندهای را درست بکنم؛ این حرفها راست است یا دروغ؟ حالا یا میخواهند درست کنند یا به من گفتهاند درست کنم؛ این قلب مرده است!
-خداوند، بهترین و بیناترین موعظهگر
آن موعظهای که قلب مرده را زنده میکند، چست؟ آیهاش را میخوانم، بعداً انشاءالله برایتان توضیح میدهم. عجب آیهای است! خدا میفرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ»(سورهٔ یونس، آیهٔ 57) ای مردم برای شما موعظه آمده است. موعظه از کجا آمده؟ میفرماید: «مِنْ رَبِّكُمْ». واعظ و موعظهگری بهتر، عالمتر، آگاهتر و بیناتر از خدا وجود دارد؟!
-عملکرد موعظه در انسان
این موعظه از طرف پروردگار با شما چهکار میکند؟ «وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» اگر گوش زندهای داشته باشید و بشنوید، همهٔ بیماریهای درونیِ اخلاقیتان را درمان میکند. همچنین این موعظه شما را به همهٔ حقایق هستی راهنمایی میکند و نهایتاً این موعظه برای شما مردم مؤمن در دنیا و آخرت، رحمت است که این موعظه هم قرآن است.
کلام آخر؛ اینقدر بابا دلم را خون مکن
«صَلَّی اللّهَ عَلَيْكَ مِصباحُ الْهُدی، صَلَّی اللّهَ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ، صَلَّی اللّهَ عَلَيْكَ یَا بَابَ الْنِجٰاةِ الْأمة، صَلَّی اللّهَ عَلَيْكَ یا رَحْمَة اللّهِ الْواسِعَة».
پس بیامد شاه معشوق الست ××××××××× بر سر نعش علیاکبر نشست
سر نهادش بر سرِ زانوی ناز ××××××××××× گفت کهای بالیده سرو سرفراز
ای درخشاناختر برج شرف ×××××××××× چون شدی سهم حوادث را هدف
ای ز طَرْف دیده خالی جای تو ×××××××××× خیز تا بینم قد و بالای تو
خاطرات زمان تولد علیاکبر را تا آنوقت کنار بدن مرور میکرد و میگفت: بابا یک بار دیگر از من انگور بخواه، بابا یک بار دیگر از من آب بخواه، بابا یک بار دیگر خودت بغلم کنار بدن.
خیز تا بیرون از این صحرا رویم ××××××××× نک بهسوی خیمهٔ لیلا رویم
تو که از بچگی همیشه دستت را در دست من میگذاشتی و من راهت میبردم، حالا بلند شو تا با هم برویم.
این بیابان جای خواب ناز نیست ×××××××× ایمن از صیاد تیرانداز نیست
اینقدر بابا دلم را خون مکن ××××××××× زادهٔ لیلا مرا محزون مکن.
چون بدن وسط میدان و میان لشکر افتاده بود، حضرت میخواستند زیر بغل بدن را بگیرند و کنار بیاورند؛ اما اولاً بدن اینقدر قطعهقطعه بود که نمیتوانستند این کار را بکنند؛ ثانیاً دیدند دیگر طاقت ندارند که از کنار بدن بلند شوند! رو به خیمهها کردند و گفتند: «یَا فُتْیانَ بَنِی هاشِمٍ» جوانهای قبیلهام بیایید و بدن عزیز مرا ببرید.
-دعای پایانی
خدایا! به حقیقت کریم اهلبیت، با پایان این بیماری و ویروس بر ما کرم کن.
خدایا! به کریم اهلبیت، دست ما را از درِ خانهات خالی برنگردان.
خدایا! به کریم اهلبیت، دعاهای ما را گوش بده و مستجاب کن.
خدایا! به کریم اهلبیت، بیماران را سالم به منزلهایشان برگردان.
خدایا! تمام گذشتگان شیعه را از زمان رسول خدا(ص) تا حالا، سر سفرهٔ حضرت مجتبی(ع) قرار بده.
خدایا! روز قیامت ما را شرمندهٔ خودت نسبت به بچههایمان قرار نده.
خدایا! گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) را از ما نگیر.
تهران/ حسینیهٔ هدایت/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1400ه.ش./ سخنرانی چهاردهم