لطفا منتظر باشید

روز نوزدهم یکشنبه (12-2-1400)

(تهران حسینیه هدایت)
رمضان1442 ه.ق - فروردین1400 ه.ش
15.92 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

درخواست اولوالالباب از پروردگار

از آیات پایانی سورهٔ مبارکهٔ آل‌عمران تا جزء آخر قرآن، پروردگار عالَم جمعی را به‌عنوان اَبرار مطرح فرموده است. عظمت و ارزش ابرار تا جایی است که در همین قرآن مجید چنین نقل می‌کند: اولوالالباب یعنی دارندگان خرد و عقل خالص و پاک. یکی از دعاهایی که اولوالالباب داشتند، این بود: «وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 193) خدایا! در روزِ گرفتن جانمان، جان ما را در معیّت ابرار قرار بده که ما تا ابد با این گروه باشیم.

 

ویژگی‌های ابرار در نظر معصومین(علیهم‌السلام)

ابرار به توضیح ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) دارای سه ویژگی کلی هستند که این سه ویژگی در آنها جامع، کامل و نهایی بوده و کم نداشتند. 

 

الف) اطاعت محض از پروردگار عالم

یک ویژگی آنها، اطاعت محض از پروردگار عالم بود. اینها در برابر خواسته‌های خداوند، فقط مجری بودند و برایشان هم فرقی نمی‌کرد که این خواسته‌های الهی، مالی، جانی یا حقوقی باشد. آنچه معشوقشان بود، اطاعت بود؛ آن‌هم اطاعت محض! چون‌وچرایی در خواسته‌های پروردگار نداشتند و ایراد، اشکال و مهلت‌گرفتن در فرهنگ آنها نبود. گاهی هم اتفاق می‌افتاد که اطاعت امر برایشان خیلی گران تمام می‌شد و با ضربه‌های شدید دشمن و مشکلات سنگین روبه‌رو می‌شدند؛ ولی مطیع بودند و در اوج اطاعت هم به شهادت رسیدند یا جان دادند. 

 

ب) پرهیز از محرّمات

-سه علم ابلیس

ویژگی دومشان بنابر متن روایت، «وَ اجْتِنابُ المَحارِمِ»؛ نمی‌گوید اهل ترک حرام‌ها بودند، بلکه می‌گوید «اِجْتِنابُ المَحارِمِ» اینها از همهٔ حرام‌های خدا دور بودند و فاصله داشتند. به تعبیر عرفانی، هیچ حرامی به ابرار دسترسی نداشت و به‌خاطر آن عظمت وجودی‌شان، ابلیس اینها را قبل از خلقت بنی‌آدم می‌شناخت. طبق آیات قرآن، زمانی که ابلیس ملعون، مطرود، ملعون، مدهور و جهنمی شد، سه علم داشت: 

 

1. علم بالله

یک علمش علم بالله بود. او حضرت رب‌العزه را می‌شناخت و توحید حالی‌اش بود؛ یقین هم داشت که حضرت حق کلیددار هستی است، دلیل این حرف چیست؟ دلیلش این است که در قرآن مجید با خدا گفت‌وگو و سؤال و جواب دارد؛ همچنین برای سوگند‌هایش هم فقط به عزت پروردگار سوگند می‌خورد. اگر خداشناس نبود، با خدا گفت‌وگو نمی‌کرد و به عزت خدا قسم نمی‌خورد.

 

2. علم به قیامت

علم دوم او هم علم به قیامت بود. ابلیس یقین داشت که قیامت برپا می‌شود، لذا در قرآن است که به پروردگار گفت: من از تو مهلت بودن می‌خواهم «إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» تا زمانی که انسان‌ها را به محشر وارد می‌کنند. در حقیقت، او یقین داشت که قیامت برپا می‌شود.

 

3. علم به انبیای الهی

علم سوم هم علم به انبیای الهی بود. من نمی‌دانم این علم را از کجا آورده بود، ولی در متن قرآن هست. آن زمان که با پروردگار سخن گفت و درگیر شد، فقط آدم(ع) آفریده شده بود؛ ولی از برجسته‌ترین فرزندان آدم(ع)، یعنی انبیا و ائمه، آگاهی کامل داشت. به پروردگار گفت: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»(سورهٔ ص، آیهٔ 82) من تمام فرزندان این آدم را تا قیامت، از رسیدن به سعادت، خیر، رحمت و مغفرت تو ناکام خواهم گذاشت. «اِغوا» یعنی ناکام‌گذاشتن؛ ما چاره‌ای نداریم جز اینکه این لغت را در سورهٔ طه دربارهٔ حضرت آدم(ع) به‌عنوان ناکام‌ماندن معنا کنیم؛ چون نعوذبالله نمی‌شود آیهٔ سورهٔ طه را که دربارهٔ حضرت آدم(ع)، اولین پیغمبر می‌فرماید «فَغَوَیٰ»، معنا کنیم که این موجود اولِ من از این جنس و خلیفهٔ من گمراه شد! نسبت‌دادن گمراهی به انبیا کفر است. 

 

-حقیقت معنایی اِغوا به تناسب شأن انبیا

ما باید در توضیح لغات قرآن به قوی‌ترین کتب لغت مراجعه کنیم. اگر برای یک لغت ده معنا آمده است، معنای مناسب با شأن نبی و قرآن را انتخاب کنیم و این‌گونه معنا کنیم: وعده‌هایی که ابلیس به آدم داد و گفت تو و خانمت اگر از این درخت بخورید، همیشه در این بهشت خواهید بود و از این جسم سنگین به دو فرشته تبدیل می‌شوید. ابلیس قسم هم خورد و آدم هم به قسم ابلیس اعتماد کرد؛ بعد قرآن می‌گوید: «فَغَوَیٰ» از وعده‌هایی که ابلیس به آنها داد، ناکام ماندند؛ یعنی به آن وعده‌ها نرسیدند و وعده‌هایش دروغ بود. این معنی اغواست. 

 

-سوگند ابلیس

ابلیس به پروردگار گفت: تمام فرزندان این شخص را (نمی‌دانم از کجا می‌دانست که این شخص همسر پیدا می‌کند و اولاددار، نوه‌دار و نبیره‌دار می‌شود و روزگاری کرهٔ زمین از فرزندان دختر و پسرش پر می‌شوند) از رسیدن به خیر دنیا و آخرت، سعادت امروز و فردا و رحمت، رضایت و غفران تو ناکام می‌کنم تا به این حقایق نرسند. «إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»(سورهٔ ص، آیهٔ 83) ولی من به بندگان مخلَص تو دسترسی نخواهم داشت. آنها در جایگاهی قرار دارند که نه در دام من می‌افتند، نه من به آنها می‌رسم و نه می‌توانم در فکر، روحیه و حالاتشان تأثیر منفی بگذارم. 

مخلَصین چه کسانی هستند؟ پروردگار دربارهٔ یوسف(ع) می‌فرماید: «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ»(سورهٔ یوسف، آیهٔ 24)، نمی‌گوید «مُخْلِصین»! شیطان به مخلِصین دسترسی دارد، اما مخلِصین با احساس ضربهٔ او فرار می‌کنند و شکست نمی‌خورند؛ درحالی‌که به مخلَصین اصلاً دسترسی ندارد.

 

-عاقبت عالم بی‌عمل

شیطان این سه علمِ بالله، معاد و انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) را داشت، پس چرا مطرود، ملعون، مدهور، رجیم و جهنمی شد؟ این سه علم که خیلی سنگین است! علتش این بود که به علم خودش اصلاً عمل نکرد. علم او بدون عمل بود. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: «الْعاِلمُ بلا عَمَلٍ، کَالشَّجِر بلا ثَمٍر» آن‌کسی که به علمش عمل نمی‌کند، مثل درخت بی‌میوه می‌ماند. همچنین در روایت دیگری می‌فرمایند: آن‌کسی که به علمش عمل نمی‌کند، مثل چراغ بدون شعله می‌ماند. اگر چراغ بدون شعله را در تاریکی بِبَرند، به‌اندازهٔ نوک سوزن هم آن تاریکی را برطرف نمی‌کند. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: جهنمی‌ها از بوی تعفنی که از همهٔ عذاب‌ها بیشتر رنجشان می‌دهد، به خدا شکایت می‌کنند و می‌گویند: ما این هفت طبقه را قبول کرده‌ایم و هرچه هم عذاب بود، بر سر ما ریخته‌ای؛ این بوی تعفن را از جهنم بردار. اما خدا برنمی‌دارد! این بوی تعفن برای عالم بی‌عمل است. این شخص بلد بود و می‌دانست، اما عمل نکرد. او می‌دانست همسایه یا قوم‌وخویشش گمراه می‌شود یا یک مملکت به مشکل می‌خورد؛ اما سکوت کرد، هیچ تکانی نخورد و عمل نکرد. 

شیطان (ابلیس) به ابرار دسترسی ندارد که در روایت می‌فرماید: «اِجْتِنابُ المَحارِمِ» ابرار از محارم دور هستند. این‌قدر فاصلهٔ ابرار با محارم و مُحرّمات زیاد است که ابلیس به آنها دسترسی ندارد.

 

ج) آراستگی به تمام ارزش‌های الهی

«و الاشتِمالُ علَى المَكارِمِ» ابرار به تمام ارزش‌های الهی آراسته هستند. این معنی ابرار است. ارزش ابرار تا جایی است که اولیا از خدا التماس می‌کنند و می‌گویند در گرفتن جانمان، ما را معیّت با ابرار قرار بده تا با آنها باشیم. 

 

سرانجام ابرار در روز قیامت

اما قیامت ابرار و کار آنها در قیامت چگونه خواهد بود؟ خدا در قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً»(سورهٔ انسان، آیهٔ 5) ابرار به‌طور دائم و ابدی در بهشت هستند؛ چون هیچ‌چیزی از نعمت‌های بهشت «لاَ مَقْطُوعَةٍ وَ لاَ مَمْنُوعَةٍ»(سورهٔ واقعه، آیهٔ 33) قطع نمی‌شود، منع هم نمی‌شود. اینها همیشه از جامی می‌نوشند که شربتی در آن هست و آن شربت با خوش‌بوترین گیاه آفریده‌شدهٔ خدا در بهشت آمیخته است. آیا ما الآن می‌توانیم مزهٔ آن شربت را احساس کنیم؟ نه نمی‌توانیم. آیه می‌فرماید: «إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً» کافور یعنی خوش‌بوترین مادهٔ بهشتی. 

«عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا» چشمه‌ای عظیم، ویژه‌ و بی‌نظیر در بهشت است. من این معانی را از کجا به این چشمه می‌بندم؟ از اینکه «عَيْنًا» الف و لام ندارد. ادیبان عرب می‌گویند: گاهی نکره بودن کلمه، یعنی بدون الف و لام بودنش بر تفخیم و عظمت دلالت دارد. «عَيْنًا» یعنی یک چشمهٔ بی‌نظیر و ویژه که عباد خدا، یعنی این ابرار به‌طور دائم از آن چشمه می‌نوشند. «يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا» هر وقت خودشان دلشان بخواهد، آب این چشمه را راه می‌اندازند. چشمه آن‌قدر جوشان نیست که بهشت را آب ببرد. چشمه در اختیارشان است، هر وقت اراده کنند، نگاهی به آن چشمه می‌کنند و آب با چه جریان زیبایی جاری می‌شود. 

 

کار ابرار در دنیا

این ابرار مگر در دنیا چه‌کار کرده‌اند؟ 

«يُوفُونَ بِالنَّذْرِ» هرچه نذر می‌کردند، همیشه به نذرشان وفا می‌کردند. 

«وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا» واقعاً در دلشان از قیامت دغدغه و واهمه داشتند؛ قیامتی که ضربه،‌ سختی و شر آن فراگیر است.

 

اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، در رأس ابرار عالَم

اینهایی که امروز تا الآن شنیدید، کلیات وضع ابرار بود. همهٔ شما از این آیه به بعد متوجه می‌شوید که چه کسانی در رأس این ابرار بوده‌اند. نه‌تنها شما، بلکه مفسّرین اهل‌سنت هم وقتی به این آیه‌ رسیدند (هنوز نخوانده‌ام)، نوشته‌اند: مصداق این آیه پنج نفر هستند: پیغمبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، صدیقهٔ کبری(س)، حضرت مجتبی (در زمان نزول این آیه یا سورهٔ دهر چهارپنج ساله بودند) و ابی‌عبدالله (یک سال از برادرشان کوچک‌تر بودند). اینها نمی‌توانند هم انکار بکنند؛ چون روایات در کتاب‌های خودشان کم نیست که آیه درباره اهل‌بیت است. در کتاب‌های ما هم کم نیست. آیه این است: «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا»(سورهٔ انسان، آیهٔ 8) اینهایی که در سخنرانی می‌گویند سه شب، سه شب با این «يُطْعِمُونَ» نمی‌سازد. «يُطْعِمُونَ» فعل مضارع است؛ یعنی تا وقتی زنده بودند، دائم دستشان در این کار بود. معنی «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ» این نیست که این پنج نفر عاشق غذا بودند؛ بلکه اینها درحالی‌که خودشان به یک لقمهٔ آن غذا نیاز داشتند و خیلی شدید گرسنه بودند، اما «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا». حالا عمدهٔ حرف من این است که غذا در این سه شب چگونه تهیه شد؟ با چه پولی و پول چه کسی؟

دختر پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد: امروز که روزه می‌گیریم، افطاری نداریم. شما به بازار برو، پنبه و پشم بگیر و بیاور. من با زبان روزه می‌نشینم و به‌اندازه‌ای می‌ریسم که خرجی افطار امشب را دربیاوریم. شما به پنبه‌فروش و پشم‌فروش بده، پولش را بگیر و برای امشب غذا تهیه کن. فردا هم یک‌سوم دیگر می‌ریسم و روز سوم هم همین‌جور؛ چون همهٔ ما نذر کرده‌ایم که روزه بگیریم. 

 

زهرا(س) سه شبانه‌روز غذای مسکین، یتیم و اسیر را تهیه کرد. امیرالمؤمنین(ع) در آن چند روز هیچ پولی نداشتند. علی جان! چه آدم صابری بودی. تو اگر با ابرو به یک معدن اشاره می‌کردی، درِ آن باز می‌شد و طلا و جواهر برای تو بیرون می‌ریخت؛ اما نخواستی! چرا نخواستی؟! چون تو و همسرت و بچه‌هایت فقط و فقط خداخواه بودید و جایی در قلبتان برای خواسته‌های دیگر نمانده بود. شما از خدا پر بودید. 

شب اول هر کدامشان افطاری‌شان را به یک تهی‌دست دادند. شما می‌گویید بچه نمی‌تواند روزه بگیرد، اما بچهٔ پنج‌ساله و چهارساله روزه گرفته‌اند؛ آن‌هم در هوای گرم مدینه که نه پنکه و نه کولری هست. یک لحظه نیامدند به مادرشان بگویند تشنه یا گرسنه هستیم. همهٔ اهل‌بیت در شب اول افطاری‌شان را به فقیر دادند. شب دوم به یتیم دادند. شب سوم هم به اسیری دادند که آزاد شده، از زن و بچه‌اش دور بود و کس و کاری در مدینه نداشت. بعد به اینها گفتند: یک‌وقت حساب این را نکنید و در فکر نروید که اگر وضعتان خوب شد، غذای امشب ما را بیاورید و تلافی کنید. «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا»(سورهٔ انسان، آیهٔ 9) ما حتی از پروردگار هم پاداش نمی‌خواهیم و افطاری‌مان را فقط برای رضایت خدا به شما سه نفر دادیم. از خدا توقع مزد نداریم، چه برسد از شما! ما نه از شما تلافی می‌خواهیم و نه سپاسگزاری می‌خواهیم؛ نمی‌خواهد الآن که ما این غذا را می‌دهیم، بگویید خاندان پیغمبر متشکر هستیم. این تشکر را هم نمی‌خواهیم! 

این ابرار هستند که در سورهٔ آل‌عمران تا جزء آخر قرآن مطرح هستند و در رأس ابرار عالم هم این پنج نفر هستند: پیغمبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، صدیقهٔ کبری(س)، امام مجتبی(ع)، و ابی‌عبدالله‌الحسین(ع).

 

گریۀ مرد تهی‌دست برای ابی‌عبدالله(ع)

این جمله را هم بگویم؛ حیفم می‌آید که نگویم. مرد تهی‌دستی به مدینه، درِ خانهٔ ابی‌عبدالله(ع) آمد و گفت: وضعم خیلی بد است! امام به اهل خانه فرمودند: از سفر مکه‌ای که برگشتیم، چقدر پول مانده است؟ اهل خانه به حضرت گفتند: چهارهزار درهم مانده است. حضرت فرمودند: آن را بیاورید. عبایشان را از دوش مبارکشان برداشتند، چهارهزار درهم را در عبا ریختند و عبا را تا کردند، از پشت در به سائل دادند و در را بستند. اصلاً نگذاشتند سائل ایشان را ببیند! امام وقتی به اتاق رفتند، دیدند صدای گریه می‌آید. پشت در آمدند، دیدند که این فقیر روی خاک نشسته و گریه می‌کند. حضرت فرمودند: من بیشتر نداشتم، وگرنه به تو می‌دادم. مرد گفت: حسین جان، من اصلاً این‌قدر نیاز نداشتم. حضرت فرمودند: حالا چرا نشسته‌ای و گریه می‌کنی؟ مرد گفت: گریه می‌کنم که این دست‌ها چرا باید زیر خاک برود؟ من برای این گریه می‌کنم! 

 

کلام آخر؛ مجو غیر از علی در کعبه و دل

مبین غیر از علی پیدا و پنهان ×××××× که در غیب و شهادت جز علی نیست

مجو غیر از علی در کعبه و دل ××××××× که هفتادودو ملت جز علی نیست 

چه باک از آتش دوزخ که در حشر ×××××××××× قسیم نار و جنت جز علی نیست

اگر کفر است، اگر ایمان، بگو فاش ××××××× که در روز قیامت جز علی نیست

اساس هر دو عالم بر محبت ××××××× بود قائم محبت جز علی نیست

شنیدم عاشقی مستانه می‌گفت ××××××××× خدا را حول و قوت جز علی نیست

وجود جمله‌اش یا از مشیت ×××××××× پدید آمد مشیت جز علی نیست

علی آدم، علی شیث و علی هود ×××××××××× که در دور نبوت جز علی نیست

علی احمد، علی موسی و عیسی ×××××××× که در اطوار خلقت جز علی نیست

وقتی حسن، حسین، محمد حنفیه و قمربنی‌هاشم کنار محراب رسیدند، دیدند تمام لباس و بدنش غرق خون است و می‌گوید: «فُزْتُ وَ رَبَّ الْکَعْبه». بچه‌ها دیدند شمشیر کاری کرده که خود حضرت نمی‌توانند بلند شوند و بیایند. گلیمی پهن کردند، همه با هم کمک دادند و امیرالمؤمنین(ع) را در گلیم گذاشتند. راهشان به خانه دور نبود و کنار مسجد کوفه بود. حضرت را از محراب حرکت دادند، هم نوشته‌اند و هم مشهور است که در دو سه قدمیِ درِ حیاط فرمودند مرا زمین بگذارید، می‌خواهم با پای خودم وارد خانه بشوم. گفتند: بابا، شما دیگر توان راه رفتن ندارید. حضرت فرمودند: نمی‌خواهم بچه‌هایم مرا به این شکل ببینند. 

علی جان! طاقت نداشتی که شما را روی گلیم به خانه ببرند تا مبادا بچه‌هایت ضجه بزنند و ناله بزنند؛ اما روایت داریم که زن‌ها و دخترها در کربلا داد می‌کشیدند و فریاد می‌زدند. وقتی زینب کبری(س) بدن قطعه‌قطعه را دید، خیلی حرف دارد! اگر زنده بمانم، شاید بعضی از حرف‌هایش را فردا شب یا شب بیست‌وسوم بگویم؛ اما یک حرفش این بود: حسین من، ای کاش! این تیر سه‌شعبه‌ای که به قلب تو زدند، به قلب من زده بودند و من دیگر زنده نمی‌ماندم.

 

تهران/ حسینیهٔ هدایت/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1400ه‍.ش./ سخنرانی نوزدهم

برچسب ها :