روز بیست و هشتم سه شنبه (21-2-1400)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- استقامت در کنار حقیقت اللّه
- سخن فرشتگان با اهل استقامت
- الف) نترسیدن از آینده و روز قیامت
- ب) غصهنخوردن بر چیزی
- ج) بشارت ملائکه به بهشت و همراهی
- د) پذیرایی غفور رحیم از اهل استقامت
- استقامت انسان در برابر مصائب و تکالیف
- الف) مصائب دنیا
- ب) استقامت در برابر تکالیف الهی
- ابراهیم(ع)، از قویترین استقامتکنندگان تاریخ
- -هجرت زن و فرزند، امر پروردگار به ابراهیم(ع)
- -تحمل فشار عاطفی از روی تکلیف الهی
- حسابرسی اموال، سختترین تکلیف الهی
- کلام آخر؛ عاشقی را قابلیت لازم است
- -دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
استقامت در کنار حقیقت اللّه
کسی که از درون، قلب، روح و عقلش با وجود مبارک حضرت حق پیوند میخورد (این بالاترین، قویترین و سودمندترین پیوند است)، یک واقعیت را باید برای حفظ این پیوند رعایت کند. در کنار این یک واقعیت هم، نباید حرفی بزند و داوری بکند. به قول حکمای الهی، نباید «یَجُوز لَا یَجُوز» بگوید که فارسیاش «بمانم یا نمانم» است؛ با ماندنم تحمل کنم یا با نماندن، خودم را از فشار مسائل پیشآمده راحت کنم.
آن حقیقتی که کنار وجود مقدس او باید رعایت شود، پایداری، ایستادگی، استقامت، صبر و شکیبایی است. کسانی که از طریق قرآن، انبیا، ائمه و دانشآموختن خودشان، به این نتیجه رسیدهاند که «رَبُّنا اللّه» مالک، همهکاره، زمامدار و مربی ما، «اللّه» است و کس دیگری نیست. «ثُمَّ اسْتَقامُوا» این استقامت را رعایت کنند و بماند.
سخن فرشتگان با اهل استقامت
حال اگر بماند، چه میشود؟ قرآن میفرماید: «تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ» فرشتگان ما در دنیا، هنگام بیرونرفتن از دنیا و در قیامت بر او نازل میشوند. آیهٔ شریفه همهٔ معانی را دارد. فرشتگانی که بر آنها نازل میشوند، مخصوصاً هنگام سفر به عالم آخرت، از جانب خدا به آنها میگویند:
الف) نترسیدن از آینده و روز قیامت
«أَلّا تَخافُوا» برای آینده، برزخ، زندهشدن در قیامت، ورودتان در محشر و اگر آنجا جهنم را دیدید، اصلاً نترسید! قیامت فزعِ اکبر است و دوزخ، دادگاه، رسیدگی و قاضی دارد؛ ولی شما نترسید. اولاً جهنم بر شما حرام است، ثانیاً دادگاههای قیامت در رابطهٔ با شما و رسیدگی به پروندهتان، «حُوسِبُوا حِساباً یَسیرا» بسیار آسان است. چقدر آسان است؟ پیغمبر(ص) میفرمایند: زمان رسیدگی، تمامشدن، امضا و بستن پرونده بهاندازهای است که برق از ابر میزند و خاموش میشود. چه مقدار است؟ یک دقیقه هم نیست! این یک گروه از «الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقامُوا» بودند، یک گروه هم که قرآن مجید میفرماید حسابی نخواهند داشت، پروندهشان را باز نمیکنیم و حسابرسی ندارند.
خیلی از کتابها، هم شیعه و هم غیرشیعه، این مطلب را نوشتهاند؛ خیلیها هم بودهاند، دیدهاند و شنیدهاند. در مسیر رفتن به صفین، یک روز عصر بود که امام دستور دادند کل لشکر پیاده شوند. هیچکس هم نمیدانست امیرالمؤمنین(ع) به چه علت این دستور را دادهاند! همه پیاده شدند و شب ماندند. شب امیرالمؤمنین(ع) که «شب مردان خدا روزِ جهانافروز است، روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست». کل لشکر نماز صبح خودشان را به حضرت اقتدا کردند. وقتی سلام نماز را دادند، به جای خواندن دعا و ذکر و دعای صباح، روی جانماز خَم شدند، یکمُشت خاک برداشتند و بو کردند. بعد از بو کردن خاک فرمودند: «واهًا لَكِ أَيتهَا التربَة! لَيحشَرَن مِنكِ قَومٌ يَدخلونَ الجَنةَ بغَيرِ حِسَابٍ» ای خاک، چه خاکی هستی! خوشبهحالت! گروهی در قیامت از تو بیرون میآیند که مطلقاً به پروندهٔ آن گروه رسیدگی نمیشود. اصلاً به آنها نمیگویند که شما چند سال در دنیا بودید، چهکار کردید و برنامههایتان چه بوده است. حضرت این را فرمودند، بعد با دست به نقطهٔ نزدیکی اشاره کردند و فرمودند: «هَذا مَصارِعُ عُشاق الْحسین». چون «هَذا» دارد، بیانگر نقطهٔ نزدیکی است؛ اگر «ذَلِک» داشت، نقطهٔ دور بود. معلوم میشود که خود امام از عمد شب را در آن نزدیکی بودهاند و جانمازشان را هم همانجا پهن کردهاند. اینجا جای از اسب افتادن عاشقان است. ما تعبیر عُشاق را برای هیچکدام از اصحاب انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) نداریم. «هَذا مَصارِعُ عُشاق الْحسین» اینهایی که در اینجا از مرکب بر زمین میافتند، از ششماهه تا هشتادسالهٔ آنها عاشق هستند. حضرت کسی را هم استثنا نکرد.
روزها و ماهها گذشت تا آنهایی که در این جنگ با حضرت بودند و بعداً از امیرالمؤمنین(ع) بریدند و بیدین شدند، برای یکذره مال دنیا در ابنزیاد و یزید هضم شدند و به کربلا آمدند، فهمیدند که آنچه امیرالمؤمنین(ع) میگفتند، در رابطهٔ با ابیعبدالله(ع) و یارانشان است.
ب) غصهنخوردن بر چیزی
ملائکه میگویند: «أَلّا تَخافُوا» نترسید؛ چون هیچ ملاک ترسی در آیندهٔ شما تا ابد نیست! همچنین «وَلَا تَحزَنُوا» غصه هم نخورید؛ چون هیچچیزی از دست شما نرفته است و نمیرود. برادرانم و خواهرانم! «انّ الّذین قَالوا ربّنا اللَّه ثمّ اسْتَقامُوا» عجب تجارتی است؟ این مسئله چیست؟ استقامت پای عقیدهٔ «رَبّنَا اللّه» است.
ج) بشارت ملائکه به بهشت و همراهی
فرشتگان حرفشان را ادامه میدهند و میگویند: «وَأَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتي كُنتُم توعَدونَ» وقتی در دنیا بودی، آیات قرآن، پیغمبر(ص)، ائمه و عالمان ربانی، چقدر به شما مژدهٔ بهشت دادند؟ حالا ما به شما مژده میدهیم:
«نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ»(سورهٔ فصلت، آیهٔ 31) ما فرشتگان الهی عاشقان شما و در انجام همهٔ کارهایتان یار شما هستیم. «فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ» در دنیا کنارتان بودیم، در آخرت هم کنارتان هستیم.
«فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ» وقتی بهشت را در اختیارتان گذاشتند، آنچه خودتان دلتان میخواهد، از نعمتها بهره ببرید.
«وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ» هرچه در بهشت بخواهید، مخصوص شماست. جای شما در محل دیگری از بهشت است، اما طبق آیهٔ «وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ»، هرچه درخواست کنید، فوری برایتان حاضر است؛ مثلاً درخواست میکنی و میگویی: خدایا! من میخواهم یک شبانهروز پیش ابیعبدالله(ع)، پیغمبر(ص) یا قمربنیهاشم(ع) بروم، درخواست شما سریع حاضر است.
د) پذیرایی غفور رحیم از اهل استقامت
تمام بهشت و تمام آن متعلقات درخواستهایتان، «نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ»(سورهٔ فصلت، آیهٔ 32) پذیرایی غفور و رحیم از شماست. چه لذتی دارد که پروردگار مهماندار آدم باشد!
استقامت انسان در برابر مصائب و تکالیف
نتایج استقامت طبق این آیات خیلی فوقالعاده است، اما سؤال این است که استقامت در برابر چهچیزی؟ استقامت در برابر دو چیز:
الف) مصائب دنیا
مصائب دنیا مانند بیماری، کمپولی، تحریم، مشکلات، سختیها و رنجها؛ یک مورد هم از سورهٔ تغابن بگویم: هماهنگنبودن زن و بچهتان با شما. این هم یک نوع سختی است. شما چیزهای خیلی خوبی برای زن و بچه میخواهید؛ آخرت آباد و عبادتالله میخواهید، اما آنها به حرفتان گوش نمیدهند. در قرآن مجید هم میگوید: زندگی را در این چند روز با صلح و صفا بگذرانید، خانه را میدان جنگ نکنید و به زن و بچهای که به حرفتان گوش نمیدهند، خیلی فشار نیاورید.
ب) استقامت در برابر تکالیف الهی
تکالیف الهی مثل همهٔ عبادات؛ چه بدنی، چه مالی و چه اخلاقی. خدا به تو میگوید دوست دارم انفاق کنی، صدقه بدهی، مشکل مالی مردم را حل کنی، قرض قرضدار را بدهی یا اینکه اگر میتوانی ده سری جهیزیه برای دهتا دختر تهیه کنی که پدر و مادرش قدرت تهیه ندارد.
-خداوند، راستگوترین در عالم
برای انجام این تکالیف بدنی، مالی و اخلاقی بایست و شانه خالی نکن تا این هفت حقیقتی که در این سه آیه است، به تو برسد. به حرف من هم یقین کن، «وَمَن أَصدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلًا»(سورهٔ نساء، آیهٔ 122) راستگوتر از خدا در این عالم کیست؟ نسبت به حرف من شل نباش، باورت بشود و یقین کن!
ابراهیم(ع)، از قویترین استقامتکنندگان تاریخ
خدا استقامتکنندگان در این دو نوع حوادث را در قرآن به ما نشان داده است. یکی از قویترین استقامتکنندگان تاریخ، ابراهیم(ع) بوده است. حوادثی که سرش آمده است، بماند؛ اما پروردگار دو تکلیف متوجه او کرد:
-هجرت زن و فرزند، امر پروردگار به ابراهیم(ع)
چون خانه و زندگیاش در همین جغرافیای شامات بود؛ هوا عالی، مراتع پر از علف، گل، باغهای انگور و مرکبات و زیتون به فراوانی بود. همسر او جوان بود، اما خودش سن بالایی داشت. در قرآن هم از قول او میگوید: خدایا تو را ستایش میکنم که در بزرگسالی، هشتاد سال به بالا، اسماعیل را به من عطا کردی. آدمی که هشتادسال بچهدار نشده و حالا به اراده و قدرت حق، خدا بچهای به او داده است. اسماعیل(ع) فرزند اول اوست. شما فکر کنید که بعد از هشتاد سال، دلِ ابراهیم(ع) نسبت به این بچهای که خدا عطا کرده، چه دلی است؟!
عشق ابراهیم(ع) به اسماعیل(ع) زیرمجموعهٔ عشق به پروردگار است؛ دوستداشتن و بوسیدن بچه، در آغوشگرفتن فرزند، در روایات بهعنوان عبادت شناخته شده است. حالا جبرئیل میآید و هیچ علتی هم نقل نمیکند، فقط به او میگوید: خدا فرموده است هاجر و بچهاش را بردار و برو تا جایی که بگویم پیاده شوید. ابراهیم(ع) این زن و بچهٔ شیرخواره را سوار بر شتر میکند، خودش هم با شتر دیگری حرکت میکند و همگی میروند؛ تا به محدودهای میرسند که الآن خانهٔ کعبه و مسجدالحرام در آن قرار دارد. آنوقت این قطعهٔ زمین در محاصرهٔ کوههای سر به فلککشیدهٔ مکه و محل هم از همهجا پایینتر بود. ریگزار، آفتاب پنجاه درجه به بالا، نه چادری، نه اتاقکی، نه خیمهای و نه سایبان حصیری بود؛ همین که رسیدند و پیاده شدند، جبرئیل گفت: خدا میفرماید که این زن و بچه را بگذار و سر زندگیات برگرد.
این چه تکلیفی است؟! خیلی سنگین بود! روزهای قبل عرض کردم که شما اگر بخواهید از هر دانهٔ نباتی یا بذر کشاورزی صد دانه بگیرید، از یک هستهٔ خرما یک نخل بگیرید یا از یک گردو یک درخت گردویی بگیرید که بیشتر از صد سال عمر میکند؛ چارهای نیست جز اینکه این بذرها و هستهها را در خاک فرو کنید، آب هم بدهید و کلی گِل روی سر این دانهها بریزید تا دانه به گندم، عدس، نخود و لوبیا تبدیل شود و هسته هم به درخت گردو تبدیل شود. اگر دانه و این سختی و بار را نکشد، به هیچ جا نمیرسد!
-تحمل فشار عاطفی از روی تکلیف الهی
وقتی جبرئیل گفت که این زن جوان و بچه را بگذار و برگرد، ابراهیم(ع) گذاشت و یک کلمه هم نپرسید که این زن و بچه از کجا نان و آب، سایبان و چادر بیاورند! فقط وقتی از هاجر و اسماعیل خداحافظی کرد، بهسراغ «قَالُو رَبُّنَا اللّه» رفت و گفت: «رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ»(سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 37) ای مالک، همهکاره، زمامدار و مربی من! من این زن و بچه را به دستور تو در جایی گذاشتهام که یک علف سبز نمیشود. ابراهیم(ع) این فشار عاطفی را روی تکلیف الهی تحمل میکند! هاجر با این بچهٔ شیرخواره سختترین شرایط را تحمل میکنند. این شجرهٔ وجود هاجر، اسماعیل و ابراهیم در سرزمین این تکلیف کاشته شد و مسجدالحرام، کعبه، صفا و مروه، مشعر و منا، زمزم و کل مناسک حج از این کِشت درآمد. حالا شما حساب کن تا حالا که میلیاردها مرد و زن حج بهجا آوردهاند، ابراهیم(ع)، هاجر و اسماعیل در حج، عبادت، گریه، نماز و تکالیف دیگر مردم شریک هستند. شما سختی را یکخرده تحمل کن، بعد ببین که از دلِ این سختی چهچیزی درمیآید!
حسابرسی اموال، سختترین تکلیف الهی
خدایا! این جمله آخر را که میگویم، میدانی هیچ ارتباط تکلیفی و عاطفی با خودم ندارد. من هم در تمام عمرم اهل استفادهکردن از این پول نبودهام. با تو هم قرارداد کردهام که اگر طلبه شدم، هر سختی را بچشم و بکِشم؛ اما خودم را مدیون مال امام زمان(عج) نکنم. چرا پولدادن سخت است؟ چون «آتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 177) وقتی آدم میخواهد محبوبش را از خودش جدا کند، سخت است. تکلیف یعنی مشقت؛ اهل ایمان، چه مرد و چه زن، بعد از غیبت صغری تا الآن، 1200 سال (کمتر یا بیشتر) است که با یک دنیا ادب پیش نمایندگان امام عصر(عج)، فقها و علمای ربانی شیعه رفتهاند و حساب مالشان را رسیدهاند. در قدیم میگفتند: یک تومان یا دو تومان سهم امام ما میشود؛ همینطور جلو آمده تا حالا که میگویند: صدمیلیون تومان سهم امام ما میشود. دادن صدمیلیون تومان سخت است، اما این سختی را تحمل کنید. این پولهایی که دادهاند، تحمل کردهاند؛ شما هم برای پولهایی که میدهید، تحمل کنید. خدا از دلِ سختی شما، هزاران مفسّر قرآن، مرجع تقلید، فقیه، مؤلف و منبریِ به دردخور بیرون آورده است. شما این پولها را به مراجع تقلید دادهاید، آنها هم طلبهها را چندین سال (15-20 سال) با پول شما اداره کردهاند. طلبهها هم در این 1200 ساله، مرجع، مفسر، حکیم، نویسنده یا منبری شدهاند. آیا میدانید چقدر سود از دلِ این سختی بیرون آمده است؟! آیا میشود حساب کرد؟ نه نمیتوان حساب کرد.
کلام آخر؛ عاشقی را قابلیت لازم است
«صَلَّی اللّهُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ، صَلَّی اللّهُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ، صَلَّی اللّهُ عَلَيْكَ مِصباحُ الْهُدی، صَلَّی اللّهُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ، صَلَّی اللّهُ عَلَیْکَ یا رَحْمَهَ اللهِ الْواسِعَة».
عاشقی را قابلیت لازم است ×××××××××× طالب حق را حقیقت لازم است
عشق از معشوق، اول سر زَنَد ×××××××× تا به عاشق جلوهٔ دیگر کند
شاهد این مدعی خواهی اگر ×××××××× بر حسین و حالت او کن نظر
روز عاشورا در آن میدان عشق ×××××××× کرد رو را جانب سلطان عشق
بارالها این سرم، این پیکرم ×××××××××× این علمدار رشید، این اکبرم
این سکینه، این رقیه، این رباب ×××××××× این عروس دستوپا خون در خضاب
این من و این ساربان، این شمر دون ×××××××× این تن عریان میان خاک و خون
این من و این ذکر یا رب یا ربم ×××××××× این من و این نالههای زینبم
پس خطاب آمد ز حق: کهای شاه عشق ×××××××× ای حسین، ای یکهتاز راه عشق
گر تو بر من عاشقی ای محترم ×××××××× پرده برکش، من به تو عاشقترم
هرچه بودت، دادهای در راه ما ××××××××× مرحبا صد مرحبا، خود هم بیا
خود بیا که میکشم من ناز تو ××××××× عرش و فرشم جمله پاانداز تو
لیک خود تنها میا در بزم یار ×××××××××× خود بیا و اصغرت را هم بیار
خوش بُود در بزم یاران، بلبلی ×××××××××× خاصه در منقار او برگ گلی
خود تو بلبل، گل علیاصغرت ××××××× زودتر بشتاب سوی داورت
-دعای پایانی
خدایا! به حقیقت حسینت، شر اشرار را در افغانستان، عراق و تمام مناطق جهان ریشهکن کن.
خدایا! دیروز نزدیک هشتاد دختر روزهدار مظلومهٔ متدین شیعه به نامردی، ناحق و ستمگرانه در مدرسهشان شهید شدند. بعضیهایشان کاغذ دعای ماه رمضان در دستشان بوده و با خون خودشان افطار کردند؛ همه را با زهرا(س) محشور کن.
خدایا! شرّ آمریکا و اسرائیل را از سر دنیا و فلسطین و قدس ریشهکن فرما؛ مردمی که با زبان روزه در مسجدالاقصی و بیرون با این گرگهای کودککُش درنده میجنگند، پیروزشان کن.
خدایا! ما و نسل ما را شیعهٔ واقعی قرار بده؛ ما و نسل ما را در برابر تکالیف و حوادث بااستقامت قرار بده.
خدایا! یک چشم بههمزدن، دنیا و آخرت ما و نسل ما را از ابیعبدالله(ع) جدا مکن.
الهی! نسبت به عظمت تو خیلی ناقابل و هیچ است؛ این یکماههٔ ماه مبارک رمضان را که فردا احتمالاً آخرین روزش باشد، با کرم، رحمت، لطف و احسانت از ما قبول کن. وقتی بچه بودم، به یادم دارم که در هیئتها، بعضی از مداحهای قدیمی که خیلی از آنها در محلهمان بودند و در همان بچگی میشناختم؛ آدمهای فوقالعاده باحال، اهل نماز شب و گریه بودند. این نیمبیت شعرشان را یادم است که اینها میخواندند و به پروردگار یا ابیعبدالله(ع) میگفتند: «کمِ ما و کَرَم تو، بیشتر از این از دستمان برنیامد».
یک حمد و سه «قل هو الله» برای دختران به شهادترسیده، بچههای مظلوم فلسطین و همهٔ اموات قرائت بفرمایید.