شب دوم / سه شنبه (1-4-1400)
(قم حرم حضرت فاطمه معصومه(س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
دین خداوند، راه مستقیم و استوار
آیا دینِ خدا علم است؟ فلسفه، عرفان یا عقل است؟ پاسخش منفی است؛ دین خدا نه علم است، نه فلسفه، نه عرفان و نه عقل. براساس آیات قرآن کریم از سورهٔ حمد تا جزء سیام قرآن مجید، دین راه است. ما در شبانهروز ده بار بهصورت واجب در تمام رکعتهای اول و دوم نماز میخوانیم: «إهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم». «صراط» یعنی راه مستقیم، استوار و پابرجا. در سورهٔ مبارکهٔ انعام میخوانیم: «وَ أَنَّ هٰذٰا صِرٰاطِی»(سورهٔ انعام، آیهٔ 153) مسائلی که وحی شده، راه من است. این راه است که سالک، مسافر و حرکتکنندهٔ در این راه به علم واقعی، آگاهی و فلسفهٔ الهی میرسد که تغییر نمیکند. منظور از فلسفه، فلسفهٔ بشری نیست که از ایران قدیم، اسکندریهٔ قدیم، یونان قدیم و حکمای سبعهٔ قبل از میلاد مسیح(ع) دست به دست گشته و هر مکتبی براساس آرای خودش به این مجموعه اضافه کرده است. این مجموعه وقتی به دست دانشمندان اسلامی هم رسید، آنها هم یک سلسله مسائل عقلی و اسلامی را به همان فلسفه آمیختند. در حقیقت، یک مکتب التقاطی و ترکیبی شد؛ ترکیبی از بعضی از مسائل اسلام و مسائلی که فلاسفهٔ قبل از اسلام تدوین کرده بودند.
این راه، ما را به فلسفهٔ حقیقی میرساند، نه فلسفهٔ التقاطی. فلسفهٔ الهی به فلسفهای گفته میشود که در «نهجالبلاغه» و فرمایشات بسیار مهم، ریشهدار و عمیق وجود مبارک حضرت رضا(ع) مطرح است.
این راه ما را به عرفان میرساند؛ البته نه عرفان صوفیه، نه عرفان هند و نه عرفان چین و بودا، بلکه به عرفان اهلبیت(علیهمالسلام) میرساند که بخشی از این عرفان، مناجات خمسعشر، دعای کمیل، دعای ابوحمزهٔ ثمالی، دعای عرفهٔ حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) و دعای بعد از زیارت حضرت رضا(ع) است.
این راه ما را به یک عقل پخته میرساند و کمال این عقل در آنهایی وجود دارد که خدا از آنها در سورههای متعدد قرآن به «أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ» تعبیر کرده است؛ چنانکه در این آیه میخوانیم: «اَلَّذِینَ یسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِک اَلَّذِینَ هَدٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ أُولٰئِک هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ»(سورهٔ زمر، آیهٔ 18) اینهایی که عقل و خرد تقلیدی ندارند و عقلشان در درونشان خورشید و نورافکن پیشانی لوکوموتیو قطار است. آنهایی که عقلشان در درونشان به فرمودهٔ حضرت موسیبنجعفر(ع)، حجت باطنی است. این راه انسان را به این حقایق میرساند.
راه دین، نیازمند راهنمای منتخب پروردگار
حالا آنچه که مهم است، این است: شما در کل کشور ایران و کشورهای دیگر جهان (شرق، غرب، شمال و جنوب) با ماشین از هر جادهای که میخواهید، حرکت کنید و از مقصدی به مقصدی بروید، تابلوی راهنما در تمام جادهها بیاستثنا نصب شده است؛ مثلاً وقتی سر یک دو راهی میرسید، تابلوی راهنما نشان میدهد که اینجا به شیراز میرود، اینجا به فسا میرود، اینجا به فیروزکوه میرود و اینجا به سمنان میرود. شما هر جادهای را که با وسیلهٔ نقلیه حرکت کنید، خالیِ از راهنما نمیبینید؛ چون جاده راهنما میخواهد.
اگر جاده راهنما نداشته باشد، شما گم میشوید. شما میخواهید به مشهد بروید و اگر جاده راهنما نداشته باشد، سر از سرخس درمیآورید. اگر بخواهید به اصفهان بروید، سر از شهرهای جنوب شرقی و غربی درمیآورید. این واجب است که جاده راهنما داشته باشد. وقتی هواپیما از تهران بلند میشود که به نجف برود؛ اگر راهنما جلوی خلبان نباشد، جاده را گم میکند؛ اگر راهنمای هواپیما خراب شود، خلبان بهوسیلهٔ تماس رادیویی در شهر دیگری روی باند مینشیند. وقتی راهنما نشاندادنِ راه را گم کند، خلبان به آن مقصد نمیرسد. همهٔ کشتیهای غولپیکر هم راهنما دارند.
مگر میشود که اتوبانها، جادهها و مسیرهای هوایی راهنما داشته باشد، برای اینکه طرف مقصد را گم نکند؛ ولی راهِ خدا راهنما نداشته باشد؟! اگر کسی در راه الهی بدون راهنمای انتخابشدهٔ خدا حرکت کند، چنانکه اتفاق افتاده است، آدم از کفر، شرک، گمراهی یا تحریف حقایق سر درمیآورد. «تحریف حقایق» یعنی در مطلبی وارد میشود که نه خدا گفته و نه قرآن، نه دارای دلیل است و نه دارای حجت و برهان.
خسارت انسان در تجاوز و خروج از راه مستقیم
قرآن مجید هدایتگر و درمانکننده است؛ در قرآن هم میخوانیم: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 82)؛ اما اگر کسی بدون راهنما وارد قرآن شود، «وَ لاٰ یزِیدُ اَلظّٰالِمِینَ إِلاّٰ خَسٰاراً». وقتی از جاده بیرون بیفتد ظالم (بیرونافتادهٔ از حدود و جاده) و از جاده تجاوز کند، «وَ لاٰ یزِیدُ اَلظّٰالِمِینَ إِلاّٰ خَسٰاراً». این خیلی عجیب است! آنکه بدون راهنما بهسراغ قرآن مجید برود، خسارت میبیند و خسارتش هم افزوده میشود. در واقع، روزی چشم باز میکند و میبیند تمام سرمایههای انسانیاش هدر رفته و نابود شده است. این معنی خسارت است. خدا در قرآن میفرماید: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمٰالاً × اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً»(سورهٔ کهف، آیات 103-104) کسی که در زندگی دنیا گمراه است، تمام کوششهای او هم گمراهی است.
او چون در تاریکیِ گمراهی است، خیال میکند که درست میگوید، درست میفهمد، درست مینویسد و درست راهنمایی میکند. درحالیکه روزی چشم باز میکند و میبیند سر تا پای وجودش اشتباه بوده و دیگران را هم به اشتباه انداخته است. قرآن میفرماید: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّٰه کفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دٰارَ اَلْبَوٰارِ»(سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 28) آیا کسانی که نعمت خدا را تغییر دادند و ملت، همشهریها و حزب خودش را داخل جهنم انداخت، ندیدهای؟
راهنمای الهی، بالاترین نعمت پروردگار
بالاترین نعمت خدا در اسلام، راهنمای الهی است که این راهنما را با یک نفر دیگر جابهجا کرده که راهنما نبوده است و مقام راهنمایی هم به او نداده بودند. من وقتی کلاس هفتم دبیرستان بودم، یک استاد روحانی داشتیم که کارمند رسمی آموزش و پرورش بود. انسان خیلی بزرگوار و متخلق به اخلاق بود که منبر هم میرفت. شعرهای زیادی را سر کلاس برای ما دانشآموزان میخواند که بعضی از ما یادداشت میکردیم. یکی از شعرهایی که خواند و من یادداشت کردم، همان روز هم حفظ کردم، شعری برای ملکالشعرای بهار بود که منظورم یک خطش است. حالا من چهار پنج خطش را برایتان میخوانم؛ خیلی شعر باارزشی است!
دو رویه زیر نیشِ مار رفتن ××××××××× سه پشته روی نیش مور رفتن
یعنی آدم روی شاخک مورچه پشتک وارو بزند.
به کوه بیستون بیرهنمایی ×××××××××× شبانه با دو چشم کور رفتن
حالا کسی که کور هم هست، بخواهد از قم به بیستون برود، آیا پیدا میکند؟ کسی که راهنما ندارد و دو چشمش هم کور است، آیا به آن مقصدش میرسد؟!
میان لرز و تب با جسم پُر زخم ××××××××××× زمستان توی آب شور رفتن
به پیش من هزاران بار بهتر ××××××××× که یک جو زیر بار زور رفتن
منظور من همان بیت بدون راهنمایش است. راه هرچه میخواهد باشد؛ یا راه زمین است، یا راه آسمان یا راه دریاست، یا اینکه راه دین خداست؛ رفتنِ بدون راهنما به هر کجا و در هر راهی، گمکردن، گمشدن، تشنه و گرسنه مردن، گیر دزد و قاطعالطریق افتادن، قطعی و یقینی است.
انبیا و امامان معصوم، راهنمایان صراط مستقیم
راهنمای این راه کیست که اسمش صراط مستقیم، دین و نور است که اگر ما با تکیهٔ بر راهنمایی، هدایت و دلالت او جاده را طی کنیم، گم و گمراه نمیشویم، ضرر نمیکنیم و نسبت به قرآن کج فهم نمیشویم، توحید و نبوت و قیامت را اشتباه نمیفهمیم و درک نمیکنیم؟ این راهنما کیست که ما را به توحید واقعی، نبوت، عصمت انبیا، قرآن، مفاهیم قرآن، مسائل الهی و دینی، سعادت دنیا و آخرت راهنمایی میکند؟
همهٔ شما داستان نیشابور امام هشتم را بلد هستید و من نمیخواهم بگویم؛ راهنمای دین اکثر مردم، علمای تربیتشدهٔ مدرسهٔ سقیفه بودند و عالم درجهٔ یک آن روزگار، یحییبناکثم عمری بود. افرادی در نیشابور بودند که به عالمان بنیعباس (دنبالهٔ عالمان بنیامیه در دین بودند) مراجعه میکردند. در واقع، هیچکدام از اینهایی که مردم به آنها مراجعه میکردند، راهنما نبودند و اشتباهی مراجعه میکردند. خود آنها به راهنما نیاز داشتند! لحظهٔ آخری که حضرت رضا(ع) میخواستند از نیشابور بیرون بروند، آنهایی که اهلش بودند و بهنظر میرسد شیعهٔ واقعی بودند، به حضرت عرض کردند (حالا به تعبیر من): یک یادگاری به ما بدهید که خیر دنیا و آخرت ما را تأمین کند. امام فرمودند: مانعی ندارد.
رسم هم بود که وقتی پیغمبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، صدیقهٔ کبری(س) و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) میخواستند حرف بزنند، اگر خود ائمه مستمع بودند که به قلم و کاغذ نیازی نداشتند؛ اما اگر افراد دیگری مستمع بودند، همیشه عدهای حاضر بودند و با یک قلم و صفحه مینوشتند که مثلاً ما امروز این را از پیغمبر(ص) یا امام صادق(ع) شنیدیم. ما روایات زیادی داریم که راویان ما روایت را با جملهٔ «سَمِعْتُ» نقل میکنند: «سَمِعْتُ عَنِ الصادق»، «سَمِعْتُ عَنْ عَلیّ بْن الْحُسَین»، «سَمِعْتُ عَنِ الرِّضا»؛ یعنی خودمان با دو گوش خودمان شنیدیم، بعد هم یادداشت میکردند.
-حقیقت کلمهٔ «لا إلهَ إلّا اللّهُ»
وقتی به امام گفتند چیزی به ما یاد بده که خیر دنیا و آخرت ما را تأمین کند، به توضیح من، تا حضرت دو لب مبارکشان را حرکت دادند، صدها قلم و کاغذ آماده شد. امام همان وقت فرمودند: من از پدرم موسیبنجعفر(ع)، او از پدرش، همینطور تا امیرالمؤمنین(ع) و پیغمبر(ص)، پیغمبر(ص) هم فرمودند که من از جبرئیل، جبرئیل هم گفت من از پروردگار شنیدم که فرمود: «کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها».
«کلمه» در اینجا بهمعنای حقیقت است، نه بهمعنی لفظ «لا إلهَ إلّا اللّهُ» که دوازده حرف و ترکیبی از «الف، ه، لام» است. در واقع، هر کدام ار این حروف چهار بار تکرار شده که «لا إلهَ إلّا اللّهُ» شده است. منظور امام این لفظ نیست؛ چون کاری از دست لفظ برنمیآید. خود لفظ یک راهنماست. کلمهٔ «لا إلهَ إلّا اللّهُ» یعنی حقیقت توحید که شما را از شرک، کفر، نفاق، فسق، ظلموجور، حرامخوری و معاصی کبیره حفظ میکند. این حقیقت «لا إلهَ إلّا اللّهُ» یعنی آن جلوهٔ وجود مقدس پروردگار در قلب که ایمان، اعتقاد به پروردگار و گرهخوردن به خدا میشود. این معنی کلمه است.
ما روایاتی راجعبه این «لا إلهَ إلّا اللّهُ» داریم که روایات خیلی فوقالعادهای است! اگر برادران روحانی من خواستند نوع این روایات را ببینند، در «توحید» شیخ صدوق ببینند؛ مثلاً یکی از روایات، این است: «مَنْ قَالَ لا إلهَ إلّا اللّهُ مُخلِصاً دَخَل الْجَنّة»، این ترجمهٔ ظاهرش است: هر کس خالصانه بگوید «لا إلهَ إلّا اللّهُ»؛ اما «قول» در کتابهای لغت بهمعنی اعتقاد هم آمده است. بعد پیغمبر(ص) حرفشان را ادامه دادند و فرمودند: «وَ اِخلاصُهُ اَن یَحجُزَهُ لا الهَ الا اللهُ عَمَّا حَرَّمَ اللهُ» در صورتی وارد بهشت میشود که «لا إلهَ إلّا اللّهُ» او را از هرچه حرام است، مانع شود.
پس منظورِ امام لفظ نیست، بلکه حقیقت است. و الّا بیشتر مسلمانهای دنیا «لا إلهَ إلّا اللّهُ» را میگویند؛ اما همهٔ بازیگریها را هم دارند، در حرامها هم غلت میزنند، ستمکار و ظالم هم هستند، مال مردمخور هم هستند. «وَ اِخلاصُهُ اَن یَحجُزَهُ لا الهَ الّا اللهُ عَمَّا حَرَّمَ اللهُ» یعنی این «لا إلهَ إلّا اللّهُ» آن حقیقت توحید است که گرهخوردن به آن، او را از آنچه خدا حرام کرده، مانع شود.
-حقیقت توحید، قلعهٔ پروردگار
حضرت روایت را نقل کردند و فرمودند: «کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی» خدا فرموده که حقیقت توحید قلعهٔ من است، هر کس وارد این قلعه شود، «اَمِنَ مِن عَذابی». لفظ «لا، الف، لام، ه، الف، الّا، الله» که قلعه نیست؛ بلکه حقیقت توحید، قلعه است. «فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی» را خدا فرموده است، بعد امام هشتم فرمودند: «بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها» فکر میکنید به این سادگی است که هر کس وسط پرید و گفت «لا إلهَ إلّا اللّهُ»، در حصن خدا رفته است؟! فهم توحید راهنما میخواهد! اگر آدم بهدنبال راهنما نرود، مثل علمای اهلتسنن میشود که پروردگار را در کتابهایشان بهصورت یک انسان و موجودی معرفی میکنند که دست، پا و شکم دارد، شبهای جمعه صندلیاش را روی دوشش میگذارد و از آسمان هفتم به آسمان اول میآید، روی آسمان اول مینشیند که صدایش به بندگانش برسد و نزدیک باشد. یکی نیست به اینها بگوید مگر آسمان مثل کف زمین است؟ مگر خدا جسم است؟ مگر خدا بالای آسمان هفتم روی صندلی نشسته که شب جمعه دلش برای بندگانش میسوزد، صندلیاش را روی دوشش میگذارد و بدو بدو به آسمان اول میآید؟! آسمان مجموعهای از ستارگان، کهکشانها، سحابیها و کواکب است. اگر آدم با راهنما بهسراغ توحید نرود، این میشود که علمای بسیار معروف اهلسنت دچارش شدند. به این سادگی نیست!
-شرط ورود به قلعهٔ امن پروردگار
بعد حضرت فرمودند: «وَ أنَا مِن شُروطِها» من از نشانهها، علائم و شرایط توحید هستم که امام معصوم هستم و علم پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) به من رسیده است. من میتوانم شما را درست به توحید راهنمایی کنم. امام هشتم با این روایت فرمودند: اینهایی که در نیشابور، خراسان بزرگ و مرو بهعنوان عالم دین هستند، راهزن دین و دزدان این جاده هستند، نه راهنما! واقعاً «اَللَّهُمّ عَرفنی حُجَّتک»، این دعایی است که به ما یاد دادهاند و ابوذر هم میخواند.
دعای پایانی
خدایا! به حقیقت حضرت رضا(ع) و حضرت معصومه(س)، راهنمایان راهت را به ما بشناسان.
خدایا! ما را عاشق راهنمایان راهت قرار بده.
خدایا! ما را مطیع راهنمایان راهت قرار بده.
خدایا! همهٔ ما را مورد رضایت راهنمایان راهت قرار بده.
خدایا! در عالم برزخ، همهٔ راهنمایان راهت را دعاگوی ما قرار بده.
خدایا! راهنمای امروز عالم هستی، وجود مبارک حضرت حجتبنالحسن(عج) را که راهنمای راه است، دعاگوی ما قرار بده.
خدایا! برای حل مشکلات کرهٔ زمین ظهور وجود مقدس او را برسان.