لطفا منتظر باشید

شب سوم / چهار شنبه (2-4-1400)

(قم حرم حضرت فاطمه معصومه(س))
ذی القعده1442 ه.ق - خرداد1400 ه.ش
18.26 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

بازپرسی از بندگان در روز قیامت

براساس آیات قرآن مجید از سورهٔ مبارکهٔ فاتحه تا جزء آخر، دین یعنی راه. آیاتی را دراین‌زمینه در جلسه گذشته قرائت کردم، امشب هم یک آیه از سورهٔ مبارکهٔ یوسف را برایتان قرائت می‌کنم که از آیات فوق‌العادهٔ قرآن است. خداوند در این آیه به پیغمبر عظیم‌الشأن خودش امر واجب می‌کند که همهٔ مردم بدانند. البته این گفتار پیغمبر(ص) تا روز برپاشدن قیامت در جامعه جریان دارد و هر کس که گوش شنوا دارد، نسبت به این آیهٔ شریفه مسئول است و در قیامت بازپرسی می‌شود. این معنی مسئولیت است. بازپرس اولِ قیامت هم خود پروردگار است. او نمی‌پرسد که بداند، بلکه خدا می‌داند. 

سؤال پروردگار این است: چرا راهی که برای تو قرار دادم، بیراهه رفتی؟ سؤال پروردگار مثل سؤال امتحانات مدارس نیست که بچه‌ها را امتحان می‌کنند تا بفهمند درست درس خوانده یا نه. پروردگار جهلی ندارد که بخواهد جهلش را با پرسیدن درمان کند. سؤال پروردگار به‌معنی «چرا» است و می‌گوید: راه برای تو قرار داده شده بود، روشن هم بود و دلیل، برهان و حجت هم داشت. چرا در این راه حرکت نکردی؟ این معنای مسئولیت است. 

 

-حقیقت معنایی مسئول

مسئول یعنی آن‌کسی که زمینهٔ سؤال‌شدن از او وجود دارد. یک‌وقت کسی در منطقهٔ بسیار دوری به‌دنیا می‌آید که واقعیت‌ها به گوشش نمی‌خورد و می‌میرد، فردای قیامت هم مسئول نیست و نمی‌گویند چرا در راه روشن ما حرکت نکردی. اگر به او بگویند «چرا»، این «چرا» نسبت به ظرفیت عقلی‌اش است. عقلت فهمید که این کار زشت و بدی بوده، پایمال‌کردن حق هم‌نوعت بوده، چرا به راهنمایی عقل گوش ندادی؟ اما ما که به گوشمان خورده، برایمان هم گفته‌اند و حجت بر ما تمام است، اگر خلاف خدا حرکت کرده باشیم، روز قیامت در برابر چرای پروردگار قرار داریم. درحالی‌که اگر خلاف خدا حرکت نکرده باشیم، چیزی در قیامت از ما نمی‌پرسند. در روایت داریم: «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا» خودتان حسابگر خودتان باشید، قبل از اینکه شما را به دادگاه حسابرسی بکشند. 

 

دعوت به الله، راه دین

اما آیه چه می‌گوید؛ «قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي»(سورهٔ یوسف، آیهٔ 108) به تمام مردم بگو که این راهِ من است؛ البته راهی که خدا در اختیار من قرار داده و مرا به آن راهنمایی کرده است. این راه چیست؟ 

آیه توضیح می‌دهد که این راه چیست: «أَدْعُو إِلَى اللَّهِ» راه این است که من همهٔ شما را به‌سوی «الله» دعوت می‌کنم. «الله» یعنی چی؟ یعنی من شما را به وجود مقدسی دعوت می‌کنم که آراستهٔ به تمام کمالات است و این کمالات هم در او بی‌نهایت است. من شما را به منبع علم، قدرت، مشیت، عزت و حکمت دعوت می‌کنم. شما را به آن وجود مقدسی دعوت می‌کنم که او را در دعای جوشن‌کبیر شناسانده‌ام. دعای جوشن‌کبیر نازل‌شده و شناسنامهٔ پروردگار است. در واقع، خداوند در دعای جوشن‌کبیر بیان کرده که اینها اوصاف، اسما، جمال، جلال و کمالات من است. شما را به این وجود دعوت می‌کنم؛ دعوت به «الله» راه من است.

 

دعوت به الله، براساس بصیرت و روشنایی باطن

سپس در ادامه می‌فرماید: «عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي» این در آیهٔ شریفه خیلی مهم است! دعوتی که من به این راه می‌کنم، براساس بینش درست، روشنایی باطن، فراست و آگاهی است. به‌بیان دیگر، در وجود من که شما را به این راه دعوت می‌کنم، ذره‌ای جهل وجود ندارد و وجود من روشنایی، نور و حقیقت محض است. برای همین هم معنا ندارد که نقص، کمبود، اشتباه و خطایی در دعوت من باشد. 

اگر انسان در بعضی از آیات قرآن دقت واقعی بکند، مطالب زیادی گیر او می‌آید. «أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي» هم دعوت من بر مبنای بینایی، روشنایی، نور و بصیرت است و هم آنهایی که تابع من هستند. الآن یک‌میلیارد و نیم جمعیت ادعا دارند که ما تابع پیغمبر(ص) هستیم؛ حدود پانصدمیلیون شیعه و نزدیک یک‌میلیارد هم اهل‌سنت با مذاهب مختلفشان. آیا جملهٔ «عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي»، یعنی این یک‌میلیارد و نیم جمعیت بر مبنای نور، بینش، بینایی، فراست و هوشمندی کامل به خدا دعوت می‌کنند؟ 

 

بصیرت تابعین پروردگار، به وزن بصیرت رسول خدا(ص)

نفرات «وَمَنِ اتَّبَعَنِي» محدود است و کسانی هستند که بصیرتشان در دعوت به وزن بصیرت پیغمبر اسلام است؛ آنان دوازده جانشین حضرت و صدیقهٔ کبری(س) است. شما اگر بخواهید بصیرت حضرت زهرا(س) را ببینید، به دو سخنرانی حضرت مراجعه کنید که در مسجد و خانه داشته است. من این دو سخنرانی را که حکیمی هفتادهشتاد سال در دویست صفحه توضیح داده بود، به نهصد صفحه تبدیل کردم و نام کتاب را «ملکهٔ اسلام» گذاشتم. آدم وقتی خط به خط فرمایشات صدیقهٔ کبری(س) را می‌خواند، بهتش می‌برد که این خانم هجده‌ساله یا حداکثر 23-24 ساله از چه اقیانوس بی‌پایان بصیرت و دانشی برخوردار بوده است! 

 

پروردگار، پاک و منزه از هر عیب و نقص

پروردگار در دنبالهٔ آیه به پیغمبر(ص) می‌فرماید: «وَسُبْحَانَ اللَّهِ» بگو پروردگار من که شما را به او دعوت می‌کنم و این دعوتِ به الله، راه است، از هر عیب و نقص، خلأ و کمبودی پاک و منزه است. «وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» من در اعتقادم به پروردگار ذره‌ای اشتباه ندارم. این آیهٔ شریفه که دین راه است. 

 

راهِ دین، نیازمند راهنما و هادی

وقتی پروردگار می‌گوید «أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي»، پس کسی باید ما را به این الله و خواسته‌های او راهنمایی کند. دعوتِ تنها که دردی را درمان نمی‌کند! من شما را به خدا دعوت می‌کنم، همین کافی است؟! چه‌بسا باید راهنمایی باشد که به ما بگوید خدا کیست، وظیفهٔ ما دربارهٔ خدا چیست و نسبت به پروردگار چه تکالیفی داریم. 

راهِ بدون راهنما گمراهی و ضلالت است. راه بدون راهنما، اگرچه اسمش دین باشد، تاریکی است. لذا وجود مبارک حضرت رضا(ع) در وقت خروجش از شهر نیشابور فرمودند: من از قول پدرانم، آنها از قول پیغمبر(ص) و پیغمبر(ص) از قول پروردگار نقل می‌کنم که خدا فرموده است: «کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصْنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی» کلمهٔ «لا إلهَ إلّا اللّهُ» یعنی توحید، قلعهٔ من است. کسی که وارد این قلعه بشود، از عذاب دنیا و آخرت من در امان است. 

آیا «کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ» یعنی لفظ «لا إلهَ إلّا اللّهُ»؟ آیا قلعهٔ خدا همین حرف «لَا»، «إلهَ»، اسم «الله» و «الّا اللّه» است یا حقیقت دیگری است؟ اولاً ما باید به‌سراغ لغت برویم، بعد به‌سراغ خود قرآن برویم و ببینیم که منظور از کلمه چیست. 

 

حقیقت معنایی «کلمه» در قرآن

منظور از کلمه در قرآن، حقیقت زنده است که من برای نمونه یک آیه‌اش را برایتان می‌خوانم: «إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 45) گوش مریم(س) در ایام جوانی برای شنیدن صدای فرشتگان باز شد. چرا باز شد؟ از بس که پاک، پاک‌دامن، عبد، دارای مقام عصمت، اهل دعا و قرب به خدا بود. تمام زمینه‌های بازشدن گوش در مریم(س) آماده شد و صدای ملائکه را شنید: مریم! خداوند به کلمه‌ای از سوی خودش به تو مژده می‌دهد. این کلمه چیست؟ لفظ است؟ 

«اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ» نام آن کلمه، مسیح و عیسی‌بن‌مریم(ع) است. «وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» این کلمه آبرومند در دنیا و آخرت و از گروه مقربان بندگان خداست. به همین صراحت از آیه استفاده می‌شود که کلمه یعنی حقیقت زنده. 

همچنین در قرآن مجید داریم: «وَأَلزَمَهُم كَلِمَةَ التَّقوىٰ»(سورهٔ فتح، آیهٔ 26) من آنها را به کلمهٔ تقوا پایبند کردم؟ آیا این یعنی آنها را به «ت»، «قاف»، «واو» و «یاء» و ملزم کردم؟ آیا عباد خودم را به کلمهٔ تقوا آراستم؟ معنی آیه این است که روحیهٔ خودنگهداری از گناهان را به آنها عطا کردم؛ یعنی یک واقعیت زنده، نفْسی و وجودی. این معنای کلمهٔ تقواست. 

 

کلمهٔ «لا إلهَ إلّا اللّهُ»، قلعهٔ امن پروردگار

شما در روایات خیلی مهمی هم که در کتاب‌های شیعه آمده است، می‌بینید که «لا إلهَ إلّا اللّهُ» یعنی خود حضرت حق، نه اینکه حرفِ «لا إلهَ إلّا اللّهُ». «لا إلهَ إلّا اللّهُ» یعنی خود حضرت حق که پیوند قلبی، اعتقادی، عملی و اخلاقی با وجود مقدس او، انسان را از همهٔ خطرات دنیا و آخرت حفظ می‌کند. کلمهٔ «لا إلهَ إلّا اللّهُ» به‌معنای قلعه و حصار خداست. 

 

-نقش انگشتری ابی‌عبدالله(ع)

وجود مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) دو انگشتر داشتند که روی یکی از انگشترهایشان، عبارت «إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ؛ خدا کارش را به نتیجه می‌رساند» نوشته شده بود و همیشه جلوی چشم ابی‌عبدالله(ع) بود. خدا به نتیجه‌رسانندهٔ هر کاری است که اراده می‌کند. خدا می‌تواند هر کاری را به نتیجه برساند، اما غیر از خدا نمی‌تواند؛ پس باید به او پیوند خورد که کارهایمان را به او واگذار بکنیم تا به نتیجه برساند. من وقتی در قم طلبه بودم (اوایل طلبگی بودم و مقدمات می‌خواندم)، گاهی از دوستانی که با هم به درس می‌رفتیم، می‌پرسیدیم حالا تو درس می‌خوانی، در هر حدی که بخوانی، بعد از عالم‌شدن، دلت می‌خواهد چه‌کاره بشوی؛ یکی می‌گفت می‌خواهم پیش‌نماز بشوم، یکی می‌گفت می‌خواهم آخوند یک شهر بشوم، یکی می‌گفت می‌خواهم منبری بشوم و یکی هم می‌گفت اگر بشود، مرجع تقلید بشوم. به من می‌گفتند تو می‌خواهی چه‌کاره بشوی، من همین نقش نگین ابی‌عبدالله(ع) را می‌گفتم؛ من برای اینکه چه‌کاره بشوم، تصمیمی ندارم و خودم را به پروردگار واگذار کرده‌ام. او کار را به نتیجه می‌رساند و همین هم شد. این مقدار اندک درسی که خوانده‌ام به نتیجه‌های مهمی رساند. من همیشه به حضرت حق می‌گویم: «اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْكَ» خدایا! هرچه نعمت در اختیار ماست، از سوی توست؛ نه از کوشش، تصمیم و کار خودمان. 

 

-«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» توشه‌ای برای لقای پروردگار

این یک نقش انگشتر ابی‌عبدالله(ع) بود، نقش دیگر انگشتر ابی‌عبدالله(ع)، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عُدَّةٌ لِلِقَاءِ اللَّهِ» بود. به این دقت بفرمایید؛ خیلی مهم است! این یعنی «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» توشه‌ای برای لقای پروردگار است. آیا لفظ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» سرمایه و توشه است یا اینکه اعتقاد به حضرت حق، توحید او و اینکه معبودی جز او شایستهٔ پرستش نیست؟ این معنای «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» است که راهنمای راه به ما نشان داده است. ما اگر به‌دنبال راهنمای واقعیِ راه نباشیم، در «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» هم گمراه می‌شویم، زمین می‌خوریم و بیچاره می‌شویم. 

 

بهشت، پاداش پیوند قلبی با «لا إلهَ إلّا اللّهُ»

رسول خدا(ص) در روایتی می‌فرمایند: «مَنْ قَالَ لا إلهَ إلّا اللّهُ مُخلِصاً دَخَل الْجَنّة» هر کسی با «لا إلهَ إلّا اللّهُ» پیوند پاک و صافی بخورد، وارد بهشت می‌شود. پیوند پاک، یعنی معبود دیگری کنار خدا قرار ندهیم و خدایان قلابی، اربابان قدرت و ثروت را برای مطیع‌شدن انتخاب نکنیم. در واقع، با خدا پاکِ پاک باشیم و بگوییم فقط تو، فرهنگ تو، دستورات تو، فرستادگان تو و قرآن تو. «لا إلهَ إلّا اللّهِ» حقیقی و مصداقی را با غیر از خدا قاتی نکند.

بعد پیغمبر(ص) در ادامهٔ روایت می‌فرمایند که کار «مُخلِصاً» چیست؛ اینکه انسان با خدا، دین، راه و خواسته‌های خدا رابطهٔ پاک داشته باشد، نشانه‌اش این است: «وَ اِخلاصُهُ اَن یَحجُزَهُ لا الهَ الا اللهُ عَمَّا حَرَّمَ اللهُ» این توحید و فهمش از خدا، او را از هرچه خدا حرام کرده است، مانع بشود. وقتی کسی به او می‌گوید وضعت خوب نیست، یک روزنه پیدا کرده‌ام که ده‌میلیارد گیر تو می‌آید؛ این شخص سؤال می‌کند که از کجا و برای چه کسی است! بعد به او می‌گوید: من نان‌خور خدا هستم و نان‌خور شرک، کفر، اربابان زور و ثروت نیستم. به او می‌گوید به تو سخت می‌گذرد، می‌گوید کنار خدا سختی حالی‌ام نمی‌شود و با خدا خوش هستم. اصلاً جور دیگری می‌گوید: 

 

ندانم که خوش یا که ناخوش کدام است ××××××× خوش آن است بر من که او می‌پسندد

او پسندیده است که من با پول کمی زندگی بکنم، من خوش هستم؛ او پسندیده است که با پول زیاد حلال زندگی بکنم و حقم را از این پول برای داشتن یک خانه، یک مَرکب، یک لباس، یک غذا و گرداندن زن و بچه بردارم، بقیه‌اش را هم با خودش معامله بکنم، من خوش هستم. این حرف اهل توحید است که در این جاده حرکت می‌کنند: 

موحد چه در پای ریزی زرش ××××××××× چه شمشیر هندی نهی بر سرش

امید و هراسش نباشد ز کس ××××××× بر این است بنیاد توحید و بس

حرفم تمام؛ دین راه است و راه هم راهنما می‌خواهد. خدا قبل از پیغمبر(ص)، 124 هزار راهنما برای دینش قرار داد و بعد از بعثت پیغمبر(ص) هم، پیغمبر(ص) و ائمه(علیهم‌السلام) را راهنمای دین قرار داد. انسان بدون این راهنمایان در همه‌چیزِ دین به اشتباه و گمراهی می‌افتد.

 

کلام آخر؛ بی‌تابی دختر در فراق پدر

بعضی از شما دختر دارید و بعضی‌هایتان هم دختر کوچک دارید. حالات دختر کوچک را می‌دانید و بهانه‌گیری دختر کوچک را دیده‌اید. وقتی دختر کوچک با یک دنیا عاطفه و محبت چیزی را بخواهد و آدم نتواند فراهم کند، چقدر دل آدم می‌سوزد و آشوب می‌شود! حالا یک دختر سه‌ساله، نیمهٔ ‌شب در محلهٔ خراب شام که نه طاق و نه وسائل زندگی دارد، پدرش را می‌خواهد و هیچکس هم نمی‌تواند جوابش را بدهد. پدرش نیست! پدرش روز عاشورا قطعه‌قطعه شده است. این دختر گریه می‌کرد، بچه‌ها و خانم‌ها هم با او گریه می‌کردند. بالاخره این رسم‌ عاطفی انسان است که وقتی بچه گریه می‌کند، آدم او را بغل می‌کند و در اتاق یا حیاط می‌چرخد. 

این دختر سه‌ساله را هم خواهرش سکینه(س) بغل گرفت و گرداند، دختر گفت بابا را می‌خواهم. زین‌العابدین(ع) او را بغل گرفت و گرداند، دختر گفت بابا را می‌خواهم. دختر کوچک گریه می‌کرد و مثل ابر بهار اشک می‌ریخت. رباب(س)، مادر علی‌اصغر(ع) او را بغل گرفت، دختر گریه می‌کرد و می‌گفت بابا را می‌خواهم. ام‌کلثوم(س) بغلش گرفت، نشد! زینب کبری(س) بغلش گرفت، باز هم نشد! 

 

بالاخره سر بریدهٔ پدرش را برایش آوردند؛ عجب بی‌رحم‌هایی، عجب ستمکارانی! بچهٔ سه‌سالهٔ باعاطفه را که با سر بریده آرام نمی‌کنند! سر را برداشت و به سینه گرفت، سه سؤال از سر بریده کرد که این سه سؤال بی‌جواب ماند: 

«يا أبَتاهُ! مَن ذا الذي أيتمني على صغر سنّي» بابا! چه کسی من را در این سن یتیم کرد؟ در این سن که وقت یتیمی من نبود، تو هم که پیرمرد نودساله و صدساله نبودی. ابی‌عبدالله(ع) روز شهادت 56 ساله بودند. سر پا بودند، پیرمرد نبودند. این سؤال بی‌جواب ماند!

«يا أبَتاهُ! مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ» به من بگو که چه کسی محاسنت را به خونت خضاب کرد؟ مگر محاسن را با خون خضاب می‌کنند؟ این سؤال هم بی‌جواب ماند!

«يا أبَتاهُ! مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ» بابا به من بگو که چه کسی سرت را از بدن جدا کرد؟

برچسب ها :