شب دوم / دوشنبه (21-4-1400)
(قم مسجد اعظم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- عظمت قرآن در کلام امیرالمؤمنین(ع)
- -کتاب موعظۀ جامع و کامل
- -دستاویزی قوی برای سعادت دنیا و آخرت
- -عامل شکوفایی حسنات باطنی و ایمان در قلب
- -چشمههای بیشمار دانش در قرآن
- -صیقلدهنده و پاککنندۀ دلها
- عالم خلقت دارای چهار وجود و هستی
- سه ویژگی امیدواران به رحمت پروردگار
- الف) ایمان قطعی به پرورگار و حقایق
- ب) هجرت برای خدا
- ج) جهاد در راه طاعت پروردگار
- ناامیدی و دلسردی، از ارکان کفر
- امیرالمؤمنین(ع)، مصداق اتم و اکمل آیۀ 218 سورۀ بقره
- -مصداق ایمانی
- -مصداق هجرت الیالله
- -مصداق جهاد طاعتالله
- کلام آخر؛ درددل امیرالمؤمنین(ع) بر مزار زهرا(س)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
عظمت قرآن در کلام امیرالمؤمنین(ع)
برای بحث بسیار مهمی که امشب مطرح است، چند جمله بهعنوان ریشهٔ بحث از خطبه 176 «نهجالبلاغه» برایتان قرائت میکنم. مدینهٔ علمِ پیغمبر(ص) و اقیانوس بیکران دانش الهی میفرمایند:
-کتاب موعظۀ جامع و کامل
«إنّ اللّهَ سبحانَهُ لم يَعِظْ أحَدا بمِثلِ هذا القرآنِ» خداوندی که از هر عیب و نقصی پاک است، هیچ کس را مانند این قرآن موعظه نکرده است. در واقع، بین «قرآن»، «انجیل»، «زبور»، «تورات» و «صحف» ابراهیم(ع) خیلی تفاوت است. آنها هم موعظه داشتهاند، ولی موعظهٔ جامع و کامل، مانند قرآن مجید سابقه نداشته است.
-دستاویزی قوی برای سعادت دنیا و آخرت
«فإنَّهُ حَبلُ اللّهِ المَتينُ و سَبَبُهُ الأمينُ» قرآن مجید رشتهٔ استوارِ محکمِ پروردگار عالم است که بین انسان و خداست. همچنین دستاویز قوی پروردگار عالم است که هر کسی میخواهد به سعادت دنیا و آخرت برسد، میتواند با این دستاویز به آن برسد. جملات خیلی عجیبی است! بهراستی که بعد از پیغمبر(ص)، کسی مثل امیرالمؤمنین(ع) اینگونه قرآن مجید را تعریف نکرده است.
-عامل شکوفایی حسنات باطنی و ایمان در قلب
«و فيهِ رَبيعُ القَلبِ» بهار دلها در این قرآن است. همانطور که بهار سبب شکوفاشدن انواع گیاهان، درختان، گلها و نباتات است، کتاب خدا هم همین کار را با قلب میکند. کاری با قلب میکند که حسنات باطنی و ایمان به خدا، قیامت، انبیا و حقایق در قلب شکوفا شود.
-چشمههای بیشمار دانش در قرآن
«و يَنابيعُ العِلمِ» در این کتاب چشمههای دانش قرار داده شده که این رشتههای دانش بهدستآمده از قرآن تا روزگار ما شماره نشده است و شماره هم نخواهد شد. در جلد اول «تفسیر کبیر» در توضیح «اَلْحَمْدُلِلّه رَبّ الْعٰالَمِین» که آیهٔ اول سورهٔ حمد است، مفسّر آن راهنمایی میکند و میگوید: ما میتوانیم از این یک آیه به یک میلیون معنا برسیم؛ بیان هم میکند، نه اینکه مبهمگویی بکند.
-صیقلدهنده و پاککنندۀ دلها
«ما للقَلبِ جَلاءٌ غَيرُهُ» صیقلدهنده، صافکننده و پاککنندهای جز قرآن مجید برای دلها وجود ندارد. دل آلوده را برای پاکشدن به هیچ مدرسه و مکتبی نبرید؛ نهتنها پاک نمیشود، بلکه به تاریکی و آلودگی دل نیز افزوده میشود. قرآن مجید دل را با حقایق، از توحید تا معاد و آنچه ارزش بین توحید و معاد است، آشنا میکند. این کار قرآن است. این ثمره و میوهٔ قرآن است. از زمان امیرالمؤمنین(ع) تا الآن، 1400 سال است که قرآن بهطور مفصّل تفسیر میشود؛ اما هنوز اعلام نشده کهای ملت اسلام، تفسیر قرآن پایان یافت و دیگر منتظر مطلب جدید، بدیع و نو نباشید. این روایت در کتب اهلسنت است که نقل میکنند وجود مبارک حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) فرمودهاند: پروردگار عالم تمام علوم 114 کتاب آسمانی را به قرآن انتقال داده است.
قرآن علمالله و رحمتالله است. قرآن مجید 52 اسم دارد که هر اسمی نشانهٔ معنا و معانیای است. هر 52 اسم در خود قرآن مجید است و مفسّر بزرگ شیعه، ابوالفتوح رازی در قرن هفتم (اهل منطقه ری بوده)، در جلد اول حدود پنجاه نام قرآن را بیان میکند: قرآن فرقان، کتاب، ذکر، شفا و رحمت. دقت در این پنجاه اسم نشان میدهد که قرآن یعنی چه و از چه معنویت عظیمی برخوردار است.
عالم خلقت دارای چهار وجود و هستی
این جملات امیرالمؤمنین(ع) بود، اما بخش دوم مطلب؛ بزرگان از علم و دانش میگویند: هر چیزی در این عالم خلقت دارای چهار وجود و هستی است: «وجود ذهنی»، «وجود لفظی»، «وجود کتبی» و «وجود عینی، مصداقی و بیرونی و خارجی».
برای آسانشدن مطلب برای بعضی از برادران و خواهرانم به آب مثل میزنم. آب چهار وجود دارد: وجود ذهنی که الآن در ذهن ماست و بهعنوان آب تصور میکنیم. وقتی ذهن ما آب را در باطن ما به ما نشان میدهد، به این وجود ذهنی میگویند که قطعی هم هست. فلاسفه هم بحثهای مفصّلی دربارهٔ وجود ذهنی دارند. وجود کتبی همین «الف» و «ب» است که ما روی کاغذ مینویسیم. اسم آب وجود کتبی است. وجود لفظی در زبان ما جاری میشود. وجود عینیِ خارجی نیز در اقیانوسها دریاها، دریاچهها، رودخانهها و در همین حوض مسجد اعظم است. این وجود عینی، مصداقی و خارجی است.
آثار برای وجود عینی است؛ یعنی اگر کسی بخواهد تشنگیاش رفع بشود، تشنگیاش با لفظ آب، آب ذهنی یا کتبی برطرف نمیشود. او باید یک لیوان را پر از آب بکند و بخورد تا آتش تشنگی را خاموش بکند.
سه ویژگی امیدواران به رحمت پروردگار
اکنون آیهٔ 218 سورهٔ مبارکهٔ بقره را عنایت کنید که هم خواندنش و هم شنیدنش عبادت است. چه آیه فوقالعادهای است! آیهٔ شریفه با «إنّ» شروع میشود؛ یعنی با یک قاطعیت، حتمیت و مسلّم بودن. آیه میفرماید:
الف) ایمان قطعی به پرورگار و حقایق
«إِنَّ الَّذينَ آمَنوا وَالَّذينَ هاجَروا وَجاهَدوا في سَبيلِ اللَّهِ أُولٰئِكَ يَرجونَ رَحمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفورٌ رَحيمٌ». مطالب زیادی در این آیه هست که اگر کسی بخواهد یک ماه مبارک رمضان دربارهٔ مسائل این آیه حرف بزند، جا دارد. کسانی که تمام حقایق را باور کردهاند، از آن ایمانهایی که در سورهٔ حجرات میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا»[1] باوری که هیچ شک و تردیدی در آن راه ندارد، زخم نمیخورد و یک باور قطعی و واقعی دارند. کسانی که چنین باوری را داشتند، پاکترین زندگی را در این دنیا داشتهاند؛ مثل انبیای الهی که همواره در مقابل هجومها و خطرات عجیبی بودند، ولی به باورشان لطمه و زخم نخورد و کنار این باور ایستادند. «الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا»[2] فرهنگها، نِهلهها و هجومها در باورشان اثر نگذاشت.
ب) هجرت برای خدا
«وَالَّذينَ هاجَروا» و کسانی که هجرت میکنند و دچار فراق میشوند؛ فراق از وطن، پدر و مادر و اقوام. اینها یا از دارالکفر به دارالایمان هجرت میکنند یا برای تحصیل علوم الهی از همهٔ خانواده و شهر دست میکشند و به شهر دیگری میروند.
ج) جهاد در راه طاعت پروردگار
«وَجاهَدوا في سَبيلِ اللَّه» اغلب مفسّرین «في سَبيلِ اللَّه» را «فِي طاعَتِ اللّه» معنا کردهاند؛ برای کوشش و طاعت خدا به جهاد و جنگ با دشمن میروند که هم خودشان میخواهند خدا را با این جهادشان اطاعت کنند و هم بنای اطاعت خدا را بتونآرمه بکنند.
ناامیدی و دلسردی، از ارکان کفر
«أُولٰئِكَ يَرجونَ رَحمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفورٌ رَحيمٌ» اینها اگر به رحمت خدا امید داشته باشند، امید درست و واقعی است؛ برای اینکه ایمان، هجرت و جهاد، سازندهٔ امید به رحمت پروردگار در قلب است. من در کتاب «مجمعالبیان» نوشتهٔ امینالاسلام طبرسی دیدم که برای قرن نهم است؛ این تفسیر یک تفسیر شیعی است که شیعه و سنی این تفسیر را قبول دارند و به خرج اوقاف مصر هم چاپ شده است. ایشان در بخشی از توضیح این آیه از قول کسی میفرماید که پروردگار عالم امید به رحمت را بر آنها واجب کرده است؛ چون امید از ارکان دین است و ناامیدی، دلسردی و دلمُردگی از ارکان کفر است. قرآن در خصوص ناامیدی میفرماید: «إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»[3] از رحمت خدا جز کافران ناامید نمیشوند. اینها امید به رحمت خدا دارند، البته کنار این امید عالی، حالت عالیتر دیگری هم دارند که خودشان را از عذاب خدا درامان نمیدانند و نمیگویند چون از عذاب خدا درامان هستیم، صددرصد به خطر برنمیخورم. این حرف نادرستی است. قرآن میفرماید: «فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ»[4] زیانکاران دچار این گناه کبیره هستند.
امیرالمؤمنین(ع)، مصداق اتم و اکمل آیۀ 218 سورۀ بقره
-مصداق ایمانی
این آیهٔ شریفه یک لفظ دارد که ما امشب خواندیم، یک وجود کتبی دارد که در قرآنهاست، یک وجود ذهنی دارد که در حافظهٔ من بود و با لطف خدا برای شما قرائت کردم، یک وجود عینی و مصداقی هم دارد که وجود اکمل، اتم و اَجمع آن است. بیشک، مانند این مصداق در امت اسلام بعد از رسول خدا(ص) تا قیامت پیدا نمیکند و آن وجود مبارکِ مقدسِ شریفِ کریمِ امیرالمؤمنین(ع) است. بهراستی «إِنَّ الَّذينَ آمَنوا» در وجود او تا کجا بوده است! این روایت، روایت خیلی فوقالعادهای است که از بس راوی داشته، حتی سنیها هم مجبور شدهاند آن را نقل بکنند و دیگر قابلتردید نیست.
پیغمبر(ص) فرمودهاند: اگر یک ترازو باشد که تمام آسمانها و زمین را در یک کفهاش بگذارند؛ شما میدانید وزن آسمانها و زمین چقدر است؟ ما وزن یک کوه را نمیدانیم! آسمانها و زمین میلیاردها کهکشان است که فقط سیصدمیلیونش را تاکنون در آسمان اول کشف کردهاند. هر کهکشانی میلیاردها ستاره و منظومهٔ شمسی دارد؛ منظومهٔ شمسی ما که مرکزش خورشید، زمین، مریخ، زهره، زحل، عطارد، نپتون، اورانوس و پلوتو است، در گوشهٔ بازوی کهکشان اول است. از این منظومهها در کهکشانها میلیونها یافت میشود که شما نمیتوانید وزن اینها را تصور بکنید. پیغمبر(ص) که عالم به همهٔ حقایق هستند، میفرمایند: اگر تمام آسمانها و زمین را در یک کفهٔ ترازو گذارده و ایمان علیبنابیطالب(ع) را به یک جرم قابلکشیدن تبدیل کرده و در کفهٔ دیگر بگذارند؛ ایمان علی(ع) بر وزن تمام آسمانها و زمین سنگینتر میشود.
این مصداق ایمانی آیه است؛ کم نیست! چگونه، با چه دلیل، برهان، حجت، عقل و خردی، علی(ع) را از زندگی منها کنیم و بهسراغ غیرعلی برویم که در شرق و غرب است. وقتی وزن تمام آسمانها و زمین به وزن ایمان علی(ع) نمیرسد، چهارتا روانکاو و روانشناس و اقتصاددان شرق و غرب با خاک کف پای علی قابلمقایسه است که ما دانش علی(ع) را رها کرده و دانشگاههایمان را پر از دانشهای جامعهشناسان، روانشناسان و اقتصاددانان صهیونیست بکنیم؟!
من در این سه رشته تحقیق کردهام؛ ریشهٔ هر سه رشتهٔ اقتصاد، روانشناسی و روانکاوی و جامعهشناسی در دنیای امروز برای علمای صهیونیست یهود است. اینها میخواهند دنیا را با مغز علیل و بیمارشان اداره کنند. آنوقت ما علی(ع) را تنها گذاشتهایم و نهجالبلاغه در یک دانشگاه مهم ما راه ندارد، چه برسد به اینکه درسی باشد. شما جامعهشناسی میخواهید، نهجالبلاغه دریای جامعهشناسی است! امیرالمؤمنین(ع) به جوامع مثبت و منفی آگاه هستند؛ نظر امیرالمؤمنین(ع) را ببینید و با نگاه امیرالمؤمنین(ع) جامعهسازی بکنید. نگاه امیرالمؤمنین(ع) به اخلاق، هستی و حقایق عالم، برترین نگاه است؛ با این نگاهها زندگی مردم را بار بیاورید. نگاه امیرالمؤمنین(ع) به توحید، بالاترین نگاه است؛ مردم را با عمل، اخلاق، ایمان و روش امیرالمؤمنین(ع) موحد بار بیاورید. این ایمان امیرالمؤمنین(ع) است.
کیستیای آنکه همه عالمی ×××××××× گر تو نبودی، همه عالم نبود
راز بگشا ای علی مرتضی ××××××× ای پس از سوءالقضا حسنالقضا
-مصداق هجرت الیالله
هجرت امیرالمؤمنین(ع) هم در خطرناکترین زمان بود که میگرفتند، میکشتند، قطعهقطعه میکردند، مغازهها و خانهها را مصادره میکردند. اگر کسی مسلمان میشد یا هجرت میکرد، برای مشرکین مکه فرقی نمیکرد. در چنین روزگاری، امیرالمؤمنین(ع) در هجدهنوزده سالگی از مکه بهطرف مدینه حرکت میکنند؛ اما هجرت الیالله. اینقدر این مهاجر برای پیغمبر(ص) ارزش داشت که وقتی خود رسول خدا(ص) هجرت کردند، به ده قبا آمدند. مردم مدینه آمدند و به ایشان گفتند: آقا چرا در این ده ماندهای؟ به شهر مدینه بیا! پیغمبر(ص) فرمودند: تا وقتی که علی نیاید، من وارد مدینه نمیشوم.
این یعنی مدینهٔ بدون علی(ع)، خراب و پر از ظلم است. بعد از مرگش، مدینه بیعلی ماند و در اختیار کفر و شرک و بتپرستی مدرن قرار گرفت. برادران اهل علمم در این مورد تحقیق بکنند. بعد از مرگ پیغمبر(ص)، مردم نتوانستند ساختمانی بسازند و 360 بت را برگردانند. بنای این بود که مردم را به بتپرستی برگردانند، مردم را به شخصپرستی برگرداندند که این داستان عجیبی دارد! بعد از مرگ پیغمبر(ص)، اعتقاد و عمل مردم دربارهٔ حاکم اول این بود: «چه فرمان یزدان، چه فرمان شاه»؛ عقیدهشان دربارهٔ دومی خیلی سختتر بود و در کتابهایشان نوشتهاند: اگر کنار پیغمبر نبود تا جواب سؤالات مردم را بدهد که پیغمبر جوابشان بلد نبود، آبروی اسلام میرفت. جوابهای او دین را نجات داد؛ چون مردم از پیغمبر صدا میکردند، میگفت نمیدانم و دومی میگفت من جواب این را میدانم. جبرئیل هم براساس جواب ایشان که یک خرچران مکه بوده، آیه نازل میکرد. بهراستی، چه دروغهایی ساختند برای اینکه بت جاندار و بتپرستی مدرن را جا بیندازند. علی جان! واقعاً که مظلومی مثل تو در عالم نیامده و نبوده است.
-مصداق جهاد طاعتالله
مشرکین 84 جنگ به پیغمبر(ص) تحمیل کردند؛ الّا یک جنگ که چون منافقین میخواستند مدینه را اشغال بکنند، پیغمبر(ص) امیرالمؤمنین(ع) را به جای خودشان در مدینه گذاشتند و یکی دو جنگ دیگر هم که به اصطلاح، فرماندهی را به کسی دیگر دادند؛ بقیهٔ جنگها با امیرالمؤمنین(ع) بود و جهادشان جهاد طاعتالله بود. سنیها هم در بیشتر کتابهایشان دارند: یک ضربتزدن سیچهل ثانیه بیشتر طول نمیکشد؛ دست را با شمشیر بالا ببر و سریع پایین بیاور. وقتی به عمروبنعبدود ضربت زد، پیغمبر(ص) فرمودند: «ضَرْبَةُ عَلّیٍ یَوْمَ الْخَنْدَق افْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَین».[5] عیار خلوص امیرالمؤمنین(ع) چقدر بود که یک ضربت حضرت در 63 سال عمرشان از عبادت جن و انس برتر است! حالا بقیهٔ عمرش را که فقط خدا میتواند حساب بکند. این جهاد علی(ع) است.
اگر علی(ع) مصداق اتم و اکمل این آیه نیست، پس چه کسی مصداق آن است؟ خودتان نوشتهاید که اربابان شما در همهٔ جنگها دررفتند! هنوز جنگ شروع نشده بود، لرزیدند و رنگشان پرید! پیغمبر(ص) در جنگ خندق به افراد شما گفتند: جواب عمروبنعبدود را بدهید. زانوی اینها لرزید و زمینگیر شدند؛ اما علی(ع) که 21-22 ساله بود، سه بار گفت: یا رسولالله! مرا به میدان بفرست.
«أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللهِ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» علی(ع) باید به رحمت خدا امید داشته باشد. آنهایی که شیعهٔ علی(ع) هستند و این سه قدم را برمیدارند، باید به رحمت خدا امید داشته باشند.
رومی نشد از سرّ علی کس آگاه ××××××××× زیرا که کس آگاه نشد از سرّ الله
یک ممکن و اینهمه صفات واجب ×××××××× لا حول و لا قوة الا بالله
کلام آخر؛ درددل امیرالمؤمنین(ع) بر مزار زهرا(س)
مدینه با علی(ع) چه کردی که دست مبارکشان را روی قبر زهرا(س) گذاشتند و درددل کردند! دیگر درددل و سوز دل بالاتراز این نمیشود! زارزار گریه میکردند و میگفتند:
نَفسِـی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ ×××××××× یا لَیتَــهَا خَرَجَـت مَـعَ الزَّفَـرَاتِ
دختر پیغمبر! نفسهایم در سینهام حبس شده است. ای کاش! نفس علی با جانش بیرون میآمد. دختر پیغمبر! اگر سر قبرت اینگونه گریه میکنم، علتش این است:
لَا خَیرَ بَعـدَكَ فِی الحَیـاةِ وَ إِنَّمَا ××××××× أَبكِی مَخَـافَةَ أَن تَطُولَ حَیاتِی
من دیگر بعد از تو خیری در زندگی مثل تو ندارم، گریهام برای این است که میترسم بعد از تو زندگیام طولانی بشود. سی سال بعد، ابنعباس میگوید: به امیرالمؤمنین(ع) گفتم خضاب خوبی درست کردهام، بیاورم که محاسنت را خضاب کنی؟ فرمودند: نه، من بعد از مرگ زهرا خضاب نکردهام.
[1]. سورهٔ حجرات، آیهٔ 15.
[2]. سورهٔ فصلت، آیهٔ 30.
[3]. سورهٔ یوسف، آیهٔ 87.
[4]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 99.
[5]. سیدبنطاووس، رضیالدین علی، الاقبال بالاعمالالحسنة، ج۱، ص۴۶۷.