لطفا منتظر باشید

شب هفتم / شنبه ( 26-4-1400)

(قم مسجد اعظم)
ذی الحجه1442 ه.ق - تیر1400 ه.ش
16.11 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

ریشه و مبنای احادیث و روایات 

الف) کتاب خدا

پروردگار مهربان عالم بنای روایت و توجه به آن را گذاشت و این که روی‌گردانی از این منبع عظیم نبوت و ولایت بر مردم حرام است. خداوند در سوره‌های متعددی از قرآن امر واجب می‌کند؛ امری که ترکش حرام است و عذاب دارد، عمل به آن نیز واجب است و ثواب دارد. پروردگار می‌فرماید: از پیغمبر حرف‌شنوی داشته باشید. قرآن که قرآن است، این که پروردگار می‌فرماید از پیغمبر بشنوید، چه‌چیزی را از پیغمبر(ص) بشنوید؟ آیا منظورش قرآن است؟ خیر، منظور پروردگار، گفتار، دستورات، فرمان‌ها و هدایتگری پیغمبر(ص) است که طی 23 سال در همهٔ زمینه‌های زندگی مطلب بیان کرده‌اند. امام باقر(ع) می‌فرمایند: رسول خدا(ص) در گفتاری فرموده‌اند که آنچه شما را به بهشت می‌رساند و از جهنم نگه می‌داشت، برایتان گفته‌ام؛ این غیر از قرآن است. پس ریشهٔ حدیث، کتاب خداست. 

 

ب) فرهنگ اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

حالا بعد از پیغمبر(ص)، حدیث را باید از چه کسی گرفت؟ پیغمبر(ص) که عمر بعثتشان 23 سال بیشتر نبود و از دنیا رفتند. خیلی از حرف‌ها در مسائل دیگری که پیش می‌آمد، مانده بود؛ این مسائل را باید از چه کسی گرفت؟ پیغمبر(ص) تکلیف این مسئله را هم معلوم کردند که بعد از من، حقایق الهیه را از چه کسی بگیرید. تکلیف ملت را تا قیامت معلوم کردند؛ هم درصد بالایی از کتب اهل‌سنت و هم همهٔ کتاب‌های شیعه نقل کرده‌اند. ایشان یکی دو ساعت مانده به ازدنیارفتن، در پلهٔ اول منبر نشستند و به مردم فرمودند: «اِنّی تارِک فِیکُمُ الثَّقَلَیْن کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی».[1] منظورشان چه‌چیز اهل‌بیت است؟ منظورشان فرهنگ اهل‌بیت بود. ایشان نگفتند که من جسم اهل‌بیتم را با قرآن در میان شما می‌گذارم؛ بلکه مقصودشان بیان دین، قرآن و حقایق الهیه بود. این هم یک ریشهٔ روایت است.

 

فریاد ابلیسی «حَسْبُنَا كِتَابُ الله»

روایت ریشه در قرآن و سفارش پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام دارد؛ ولی چون بنا داشتند که بنای اسلام را ویران کنند و از ریشه بکَنند، هنوز جان در بدن پیغمبر(ص) بود که فریاد ابلیسیِ خطرناک «حَسْبُنَا كِتَابُ الله» بلند شد! او گفت که لازم نیست پیغمبر برای ما چیزی بنویسد و قرآن برای ما بس است. خود اهل‌سنت هم به این گفتهٔ بزرگ‌ترین اربابشان (دومی) عمل نکردند. مگر شما دربارهٔ دومی نمی‌گویید که اگر بنا بود خدا پیغمبر را به رسالت مبعوث نکند، عمر خاتم پیغمبران می‌شد؟! مگر نمی‌گویید «دیگر عمر که لایق پیغمبری بودی// گر خواجهٔ رسل نبودی ختم انبیا»؟! 

 

شما روایات متعددی در بعضی از کتاب‌هایتان، مثل «اتقان» سیوطی آورده‌اید که فهم و عقل عمر از پیغمبر(ص) بیشتر بوده است! پس چرا به حرف این آقا عمل نمی‌کنید؟ مگر نگفت قرآن برای ما بس است، چرا «صحاح سته»، «کنزالعمال» شانزده جلدی و «مستدرک» حاکم نیشابوری را نوشتید؟ چرا روایات خودتان را پالایش کردید و گفتید چهل‌هزار‌تای آن درست است؟ البته از این چهل‌هزار روایت هم طبق قواعد روایت‌شناسی، چهارپنج هزار روایت آن درست است و بقیه‌اش باطل و ساختگی است. اگر قرآن برایتان بس است، پس چرا این‌همه کتاب روایت دارید؟ مگر دین بدون روایت می‌شود؟! البته کدام روایت؟ روایت «کِتٰابَ اللّه وَ عِتْرَتِی». 

 

نگاه شیعه به حجیت قرآن مجید

بحثی در جلد دوم کتاب شریف «اصول کافی»، باب «الاضطرار الی‌الحجة»، حدیث دوم وجود دارد (اگر برادران اهل علمم بتوانند همین امشب این بحث را ببینند) که بسیار دقیق و لطیف است. من خیلی روشن آدرس دادم که پیداکردنش برایتان مشکل نباشد. منصوربن‌حازم از راویان بسیار مطمئن شیعه است که «رجال کشی» و «رجال ابن‌داود»، ایشان را توثیق کرده‌اند و روایاتش بدون چون‌و‌چرا قابل‌قبول است؛ چون با آیات قرآن مجید موافق است. بحث آن مفصّل است که در بخشی از آن، به امام صادق(ع) عرض می‌کند: به غیرشیعه، یعنی شاگردان مدرسهٔ سقیفه و تربیت‌شدگان آخوندهای بنی‌امیه که در مدینه پر بودند و موج می‌زدند، گفتم که «أَنَّ اَلْقُرْآنَ لاَ يَكُونُ حُجَّةً إِلاَّ بِقَيِّمٍ» قرآن مجید حجت بر بندگان نیست، مگر با کمک قیّم. 

 

اگر قیّم در کار نباشد، هر کمونیستی که این کار را در ایران می‌کردند، هر توده‌ای و ماتریالیستی، هر مرجعه‌، معتزلی و اشعری در قدیم، برای اثبات سلامت اعتقاد و فکر خودش به آیهٔ قرآن متوسل می‌شد و می‌گفت این آیه دلیل بر درستی حرف و اعتقاد من است. قبل از انقلاب، شش جلد تفسیر قرآن را نیمهٔ شب به در خانه‌ام فرستادند و وقتی بخشی از این شش جلد را نگاه کردم، دیدم از اول سورهٔ حمد تا «مِنَ الْجِنَّةِ وَالنّٰاس» با قواعد کمونیستی تفسیر شده است. صاحب تفسیر قوانین ماتریالیستی را می‌نوشت، بعد آیه‌ای می‌آورد و می‌گفت که این آیه این حرف و اعتقاد ما را قبول دارد. بعد از انقلاب هم صاحبش را گرفتند و اعدام شد. صاحبش هم قاتل مرحوم شهید مطهری، این چهرهٔ بسیار باارزش اسلامی بود.

 

امامان معصوم(علیهم‌السلام)، سرپرستان حقیقی قرآن

ابن‌حازم می‌گوید: یابن‌رسول‌الله! به شاگردان مدرسهٔ سقیفه گفتم که «أَنَّ اَلْقُرْآنَ لاَ يَكُونُ حُجَّةً إِلاَّ بِقَيِّمٍ» آیات قرآن وقتی حجت است که سرپرست معنوی قرآن معنایش کند. اینها هم در کوچه و بازار به من گفتند راست می‌گویی، قرآن قیم می‌خواهد و بدون قیم نمی‌‌توان قرآن را فهمید. به آنها گفتم: بارک‌الله! قیّم قرآن کیست؟ آنها از دو نفر اسم بردند و گفتند: یک قیم قرآن، عبدالله‌بن‌مسعود و یک قیم قرآن هم عمربن‌خطاب است. الله‌اکبر از اعتقادات عجیب و غریبی که شیطان هم ماتش می‌برد! به آنها گفتم: «اِبْنُ مَسْعُودٍ قَدْ كَانَ يَعْلَمُ وَ عُمَرُ يَعْلَمُ» آیا این دو از «ب» بسم الله در سورهٔ حمد تا «مِنَ الْجِنَّةِ وَالنّٰاس» را می‌دانستند؟ گفتند: نه، عبدالله‌بن‌مسعود و عمر‌بن‌خطاب در خیلی از جاها هم گفته‌اند «لاَ أَدْرِي» نمی‌فهمم. علامهٔ امینی در جلد ششم «الغدیر»، بخش «نوادر الأثر فی علم عمر» آورده که عمر‌بن‌خطاب حداقل هشتاد بار گفته من نمی‌فهمم؛ حتی یک بار هم گفت که پیرزن‌های پشت پرده، واردتر از من به قرآن هستند. به آنها گفتم: این چه قیّمی است؟ ما به همهٔ قرآن در زندگی نیاز داریم، اما شما می‌گویید این دو همهٔ قرآن را نمی‌فهمیدند! چه کسی همهٔ قرآن را می‌فهمید؟ کل تاریخ و آثار را نگاه بکنید؛ امیرالمؤمنین(ع) در جایی نگفته‌اند که من این آیه را نمی‌دانم. پیغمبر(ص) فرموده‌اند: قیّم حقیقی قرآن، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) است. بعداز علی، حسن(ع) است، بعد حسین(ع) است، بعد علی‌بن‌الحسین(ع) است، بعد محمدبن‌علی است؛ و تا امام زمان(عج) را شمرد. 

 

این روایت را که پیغمبر(ص) دوازده نفر را شمرده‌اند، شیخ سلیمان بلخیِ حنفی‌مذهب در جلد اول «ینابیع‌المودة» چهار جلدی نقل کرده است. اکنون معلوم شد که پایه و اساس و ریشهٔ روایت که در قرآن و گفتار پیغمبر است؟ آیا معلوم شد که روایت را باید از چه کسی بگیریم؟ 

 

سخن امام، سرشار از انسانیت، اخلاق و عقل

برادران و خواهران! این مقدمه را گفتم تا بدانید خدمتی که امام باقر(ع) در فرصت به‌دست‌آمده در بیان حقایق قرآن، دین، شریعت و حقایق عرشی و ملکوتی به این جهان کرده‌اند، قابل‌ارزیابی نیست. شما کتاب «بحارالأنوار» 110 جلدی، کتاب باعظمت بیست جلدی «وسائل‌الشیعه» که به همت آیت‌الله‌العظمی بروجردی چاپ شد، کتاب ده جلدی «اصول کافی»، کتاب «من لا یحضره‌الفقیه» شیخ صدوق، کتاب «تهذیب» و کتاب «استبصار» را ورق بزنید، چندهزار صفحه می‌شود؟ کتاب بحارالأنوار پنجاه‌هزار صفحه، وسائل‌الشیعه چهارده‌هزار صفحه، کتاب شریف اصول کافی حدود پنج‌هزار صفحه (شانزده‌هزار روایت) است؛ حدود هفتاد درصد این کتاب‌ها روایت را با «قال الباقر» و «عن ابی جعفر» شروع کرده‌اند. چه‌بسا اگر امامان ما حرف نمی‌زدند، حرفی در این جهان برای انسانیت، اخلاق و عقل وجود نداشت.

 

رحمت خداوند بر راست‌گویان کلام معصومین

مسئلهٔ روایت و امام باقر(ع) هم روشن شد؛ حالا یک روایت ناب از وجود مقدس امام باقر(ع) در شب شهادتشان بشنوید که جلسه با این روایت نور بیشتری بگیرد. امام این روایت را به جابر‌بن‌یزید جعفی می‌فرمایند که غیر از جابربن‌عبدالله انصاری است. وی شخصیت بی‌نظیری دارد و برای اینکه بدانید ایشان کیست، «رجال کشی»، «رجال ابن‌داود»، «رجال بحرالعلوم» و اسناد روایی آیت‌الله‌العظمی بروجردی (فکر کنم بیش از پنجاه جلد شود) را ببینید. جابر از اصحاب اجماع است و شخصیت ناب کم‌نظیری دارد. وی از شخصیت‌های کم‌نظیر شیعه است و رجال کشی در روایت صحیحی نقل می‌کند که امام صادق(ع) فرموده‌اند: «رَحِمَ اللّهُ جابِرَ الْجُعْفی کانَ یُصَدِّقُ عَلَیْنا» خدا جابر را مورد رحمتش قرار بدهد که دائم بر ما راست گفت. «کانَ» فعل ماضی و «یُصَدِّقُ» مضارع است. وقتی ماضی و مضارع ترکیب می‌شود، استمرار را نشان می‌دهد. این «دائم بر ما راست گفت»، یعنی نسبت به مسائل و روایات ما، یک کلمه پس و پیش نگفت. 

 

این خیلی مهم است! قابل‌توجه ما گویندگان که منبر می‌رویم و «قَالَ الصّادِق» و «قَالَ الْبٰاقِر» می‌گوییم؛ امام صادق(ع) می‌گویند خدا شما را رحمت‌ کند که حرف ما را پس و پیش نکنید. 

 

قرب الی‌الله در پرتو اطاعت از پروردگار

حضرت فرموده‌اند: «یَا جَابر! وَ اَللَّهِ مَا يُتَقَرَّبُ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلاَّ بِالطَّاعَةِ»[2] این قسم جلالهٔ امام باقر(ع) است. ائمهٔ ما خیلی کم قسم جلاله داشته‌اند، مگر مطلبی که خیلی مهم بود. جابر! کسی به قرب خدا نمی‌رسد، مگر با اطاعت از پروردگار؛ از خدا سرپیچی نکند و اخلاق ابلیسی نداشته باشد که به او امر کرد سجده کن، او گفت سجده نمی‌کنم و رجیم، ملعون و مذموم شد. به قرب خدا نمی‌رسند، مگر به اطاعت از وجود مقدس پروردگار. 

 

«مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ اَلنَّارِ» خدا ورقهٔ آزادی از آتش جهنم را کف دست ما نگذاشته است که هر عرق‌خور، زناکار، ظالم، اختلاس‌چی، دزد و غاصبی که در قیامت بگوید من شیعه بودم، بگوییم این یک ورقهٔ آزادی از آتش جهنم. ما ورقهٔ آزادی از آتش نداریم. 

«ولا عَلَى اللّهِ لِأَحَدٍ مِن حُجَّةٍ» دوستان روحانی من می‌دانند که نکره در سیاق نفی (در همین جملهٔ دوم است) افادهٔ عموم می‌کند. جابر! یک نفر در برابر پروردگار نسبت به عوضی‌بازی‌هایش دلیل و حجت، عذر و بهانه ندارد که به پروردگار بگوید من به این دلیل عرق‌خور، دزد، غاصب و آدم‌کش شدم و روز روشن در بدنهٔ حکومت میلیاردی اختلاس کردم. هیچ‌کس هیچ عذری ندارد. 

 

حالا یک جمله از دعای کمیل بشنوید؛ این جملات دعای کمیل خیلی کمرشکن است! این حرف مولاست که می‌فرماید: «أَجْرَيْتَ عَلَىَّ حُكْماً اتَّبَعْتُ فِيهِ هَوىٰ نَفْسِى» قرآن فرستادی، پیغمبر و امام هم فرستادی، ولی من همهٔ دستورات تو، پیغمبرت و امام را هزینهٔ هوای نفسم کردم؛ یعنی دستور آنها را کنار گذاشتم و هر کاری خودم دلم خواست، کردم. «وَلَمْ أَحْتَرِسْ فِيهِ مِنْ تَزْيِينِ عَدُوِّى» دشمن گناهان را در مقابل من زیبا و با لذت جلوه داد؛ ولی من در کنار هوای نفسم از این دشمن پرهیز نکردم و او را رها کردم تا هر بازیگری که می‌خواهد، در زندگی من بکند. «فَغَرَّنِى بِمَا أَهْوىٰ» دشمن مرا در مقابل خواسته‌های دشمن مغرور کرد و گفت گناه بکن، توبه و شفاعت داریم، خدا کریم است؛ این‌گونه مرا مغرور کرد. «وَأَسْعَدَهُ عَلَىٰ ذٰلِكَ الْقَضاءُ» من هم با انتخاب خودم (قضا در اینجا یعنی انتخاب و ارادهٔ خودم) به دشمن کمک کردم و گفتم هر اسبی داری، بتازان؛ پول خرج می‌کنم، بدن و جان و آبرو می‌گذارم و کمکت می‌کنم. هر گناهی که دلت می‌خواهد، من مرتکب می‌شوم. 

 

آن‌وقت امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «فَلَكَ الْحُجَّةُ (الْحَمْدُ) عَلَيَّ فِي جَمِيعِ ذَلِكَ» خدایا در تمام انحرافاتی که داشتم، تو دلیل محکوم‌کردن بر من داری. «وَلَا حُجَّةَ لِى فِيما جَرىٰ عَلَىَّ فِيهِ قَضَاؤُكَ، وَأَلْزَمَنِى حُكْمُكَ وَبَلٰاؤُكَ» ولی من هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای در مقابل تمام بدی‌هایم ندارم؛ همچنین در مقابل آزمایشات و احکام تو که ترک کردم و روی برگرداندم، دلیل قانع‌کننده‌ای ندارم. این توضیح جملهٔ امام باقر(ع)، «ولا عَلَى اللّهِ لِأَحَدٍ مِن حُجَّةٍ» بود که در دعای کمیل آمده است. 

 

معیار شیعۀ حقیقی در کلام امام باقر(ع)

«یَا جَابِر! مَن كانَ للّهِ مُطيعًا فَهُوَ لَنا وَلِيٌّ»[3] هر کسی که مطیع خداست، او دوست و رفیق ماست. این جمله خیلی سنگین است! «ومَن كانَ للّهِ عاصِيًا فَهُوَ لَناعَدُوٌّ» اما گنهکاران دشمن ما هستند و دروغ می‌گویند که ما را دوست دارند، شیعهٔ ما و با ما رفیق هستند. کل روایت در اصول کافی است. «وما تُنالُ وَلايَتُنا إلاّ بِالعَمَلِ وَالوَرَعِ» پیوند با ما با دو رشته میسّر است که شما شیعهٔ ما بشوید: عمل و احتیاط و مراقبت در زندگی.

هر که از تن بگذرد، جانش دهند ××××××× هر که جان درباخت، جانانش دهند

هر که در سجن ریاضت سر کند ××××××××× یوسف‌آسا مصر عرفانش دهند

هر که نفسِ بت‌صفت را بشکند ××××××××× در دل آتش گلستانش دهند

هر که بر سنگ آمدش مینای صبر ××××××××‌ کی نجات از درد هجرانش دهند

هر که گردد نوح عشقش ناخدا ×××××××× ایمنی از موج طوفانش دهند

هر که از ظلمات تن خود بگذرد ××××××××× خضرآسا آب حیوانش دهند

هر که چون وحدت به بی‌سو راه یافت ×××××××× سرّ «القلب عرش رحمانش» دهند

 

کلام آخر؛ پیکر حجت خدا در گودال قتلگاه

یابن‌رسول‌الله! فردا که بدن مطهر پدر را غسل می‌دادی، یک زخم، سیاهی و رنج پوستی بر بدن مطهر پدرتان امام باقر(ع) ندیدید. تمام شهر هم تعطیل شد و تشییع جنازه کردند، پیکر مطهرش را کنار بدن پدر بزرگوارشان حضرت زین‌العابدین(ع) دفن کردید. پدرتان شاهد این جریان بود که عمهٔ بزرگوارشان یک‌مرتبه بدن قطعه‌قطعهٔ ابی‌عبدالله(ع) را رها کرد، کنار ناقهٔ زین‌العابدین(ع) آمد و گفت: عمه جان، چرا با جان خودت بازی می‌کنی؟ عمه جان، چرا جان می‌دهی؟ چرا چنین حالی برای زین‌العابدین(ع) به‌وجود آمد؟ چون چشمش از بالای شتر به بدن قطعه‌قطعهٔ ابی‌عبدالله(ع) در گودال افتاد. زینب کبری(س) گفت: عمه جان، تو حجت خدا هستی؛ صبر کن. زین‌العابدین(ع) گفتند: عمه، مگر این بدن حجت خدا نیست؟ دشمنان بدن‌های ناپاک خودشان را دفن کردند، اما بدن پدرم را روی خاک بیابان مانده است.

 

-دعای پایانی

«أللّهُمَّ اَحْيِنا حَياتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أمِتْنا مَماتَ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ».

خدایا! به حقیقت حضرت باقر(ع)، اهل‌بیت را از ما نگیر. 

خدایا! ایمان، ولایت اهل‌بیت، توحید و نبوت انبیا را از ما و زن و بچه‌ها و نسل ما نگیر. 

خدایا! نزدیک محرم است؛ به حقیقت زینب کبری(س)، گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع) را از ما نگیر. 

 

خدایا! آیت‌الله‌العظمی بروجردی بالاترین خدمت را هشتاد سال به‌طور شبانه‌روز به این روایات کرد و چیزی را به نام «جامع احادیث شیعه» در پنجاه جلد به وجود آورد؛ امشب او را سر سفرهٔ پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) قرار بده و از این مجلس ثوابی به روح پاک و مطهر و الهی او برسان. 

خدایا! تمام مراجع گذشته را که زحمت دینت را کشیده‌اند، امشب با رحمت خاصه‌ات با آنها معامله کن. 

خدایا! امام زمان(عج) را دعاگوی ما و زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده. 

خدایا! دشمنان این کشور را ذلیل و نابود کن. 

خدایا! به حقیقتت، فرج ولی‌الله‌الاعظم را برسان.

خدایا! عاقبت همهٔ ما را ختم به خیر بگردان.



[1]. بصائرالدرجات فی فضائل آل‌محمّد(ص)، ج1، ص413؛ اسرار آل‌محمّد(ص)، ج2، ص647.
[2]. اصول کافی، ج2، ص74، ح3.
[3]. همان.

برچسب ها :