شب دهم / چهار شنبه (30-4-1400)
(قم مسجد اعظم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
امیرالمؤمنین(ع)، امیر و شریف اهل ایمان
پیش از دو شبِ شهادت حضرت باقر(ع) و شب عرفه، سخن دربارهٔ وجود مبارک امیرمؤمنان(ع) بود که با کمک خداوند، بحث را تا شب غدیر دربارهٔ حضرت ادامه میدهم. برای نورانیت مجلس، روایت بسیار مهمی را نقل میکنم که امام حنبلیها در کتاب «مُسند» خود، «مناقب» از دانشمند اهلسنت و کتاب «حلیةالاولیاء» از عالم اهلسنت، ابونعیم اصفهانی، این روایت را آوردهاند. این سه کتاب با سندهای خودشان که پُرسند هم هست، همچنین از راویان خودشان مثل ابنعباس نقل میکنند. ابنعباسی که مفسّرین مطالب نسبتاً مهمی را در کنار آیات از قول او نقل کردهاند.
ایشان میگوید: «مٰا ذَکَرَ اللّٰه فِي الْقُرآن "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا" إلّا عَلیٌّ شَرِیفُهٰا وَ أمِیرُها»[1] هر آیهای که با «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» در قرآن ذکر شده، از سورهٔ بقره تا جزء سیام، علیبنابیطالب(ع) در رابطهٔ با آن اهل ایمان، شریف (فرد برجسته) و امیر آنها بوده است. در حقیقت، وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) در ایمان بالادست، بالاتر و برتر نداشته است.
سرزنش اصحاب پیامبر(ص) در قرآن
جملهٔ بعدی ابنعباس خیلی مهم و قابلتوجه این دو میلیارد سنّی است؛ چون ابنعباس راوی آنهاست و خیلی از حرفهایشان تکیهٔ به او دارد. چگونه قابلتوجه دو میلیارد اهلسنت است؟ این دو میلیارد براساس تبلیغات علمای خودشان، تقریباً از اوایل بنیامیه، شاید هم یک مقدار پیشتر، میگویند تمام صحابهٔ پیغمبر(ص) عادل هستند. فارسیاش این است که گناه نمیکنند و عدالت در وجود همهٔ آنها طلوع دارد. حداقل ما از این حرفشان خجالت بکشیم؛ میگویند معاویه، ابوسفیان، ابوهُریره، خالدبنولید قاتل و غارتگرِ زناکار به زنای محصنه عادل هستند. همچنین عثمان، ابوبکر، عمر، ابوعبیدهٔ جراح و بقیهٔ اینها عادلاند.
ابنعباس میگوید: «وَ لَقَدْ عَاتَبَ اَللَّهُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ فِي آيٍ مِنَ اَلْقُرْآنِ» خدا اصحاب پیغمبر(ص) را در قرآن مورد سرزنش و ملامت قرار داده است. اگر عادل هستند، برای چه خدا آنها را سرزنش کرده است؟ عادل یعنی آدم حسابی و انسانی که خطا و اشتباه نمیکند، قابلاعتماد و اطمینان است؛ پس چرا خداوند آنها را سرزنش و ملامت کرده است؟ اگر دلتان خواست که در قرآن ببینید، بیشترین ملامت خدا در سورههای نور، توبه، احزاب، جمعه و چند سورهٔ دیگر آمده است. اگر اینها آدمهای درست، جامع و کاملی بودند، چرا خدا آنها را سرزنش کرد؟ خدا آنها را به چهچیزی ملامتشان کرده است؟ خدا آنها را سرزنش میکرد به اعمالشان، اخلاقشان، نفاقشان، فرارشان از جنگ و اینکه در جنگ شرکت نمیکردند، با پررویی هم به پیغمبر(ص) میگفتند اجازه بده ما به جنگ نیاییم؛ یعنی تو و آنهایی که میآیند، بروید و جانتان را بدهید، کاری هم به کار ما نداشته باشید. خدا آنها را سرزنش کرده و میفرماید: پیغمبر شما را به جنگ دعوت میکند که دعوت هم برای من است؛ گاهی میگویید هوا خیلی گرم است و گاهی میگویید هوا سرد است، ما نمیتوانیم بیاییم؛ گاهی میگویید خرماها رسیده و وقت فروشش است، ما نمیتوانیم جنسمان را رها بکنیم و بیاییم. به اینها بگو: «نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا»[2] حرارت آتش جهنم برایتان خیلی سخت است. از این آیات استفاده میشود که خیلی از اصحاب پیغمبر(ص) در قیامت جهنمی هستند.
به چه علت برخلاف قرآن میگویید که همهٔ صحابه عادل، جامع و کامل و آدم حسابی هستند و اهل گناه نیستند؟ شما دو میلیارد علیه قرآن حرف میزنید، اما ما پیروان اهلبیت(علیهمالسلام)، یک کلمه علیه قرآن حرف نمیزنیم، آن را کفر و جنگ با خدا میدانیم. ما میگوییم تسلیم قرآن، پیغمبر و اهلبیت(علیهمالسلام) هستیم، 1400 سال هم به آن عمل کردهایم. شیعه هیچوقت ضد پیغمبر(ص)، قرآن و اهلبیت حرف نمیزند؛ اما آخوندهای شما در این 1500 سال، دریاوار ضد قرآن و پیغمبر حرف زدهاند و نوشتهاند، شما هم قبول کردهاید.
اگر ادب منبر اقتضا میکرد، امشب بخشی از آنچه که ضد پیغمبر(ص) نوشتهاند، از مهمترین کتابهایشان برایتان میگفتم. اینقدر در مهمترین کتابهایشان به پیغمبر اکرم(ص) جسارت شده است که انسان مات و مبهوت میماند. راویِ خودتان را که قبولش دارید، روایت «وَ لَقَدْ عَاتَبَ اَللَّهُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ فِي آيٍ مِنَ اَلْقُرْآنِ» را صددرصد اعلام کرده است. اگر نمیدانید حرف ابنعباس کجاست، من سه کتاب مهم خودتان را آدرس دادم: «مُسند» احمدبنحنبل، «مناقب» خوارزمی و «حلیةالاولیاء». شما حداقل این کتابها را بخوانید! همینجوری در کتابخانههایتان بسته گذاشتهاید و مدام علیه قرآن، پیغمبر(ص)، حقایق و معارف حرف میزنید. عوام شما نمیتوانند بخوانند، حداقل شما آخوندهای حقوقبگیر دربارهای این 1500 ساله و الآن، حقوقبگیران سازمان سیای آمریکا، دو صفحه از این کتابها را بخوانید.
قرآن، بیانگر خوبیهای امیرالمؤمنین(ع)
ابنعباس در ادامهٔ روایت میگوید: «وَ مَا ذَكَرَ عَلِيّاً إِلاَّ بِخَيْرٍ» این جملهاش را نمیتوانم بگویم و آن را باید با طلای 24 عیار نوشت. علمای گذشته میگفتند که شایسته است این مطلب با قلم نور بر چهرهٔ حور نوشته بشود. ابنعباس میگوید: من همهٔ قرآن را میدانم و خواندهام، معانی و تفسیرش را هم میدانم. «خَيْرٍ» در این جمله نکره است و این نکره از نظر ادبیات عرب، در سیاق نفی است. معنای جمله این است: در قرآن نسبت به امیرالمؤمنین(ع) فقط و فقط خوبی و خیر گفته شده است؛ چون امیرالمؤمنین(ع) خیر محض است، نه اینکه اهل خیر است. در واقع، تمام ظاهر و باطن، عقل، فکر، روح، اعضا و جوارح، حرکات، بچهها، ازدواج و عبادتش، خیر محض است.
امیرالمؤمنین(ع) و شیعیان حقیقی در شمار فَائِزون
اکنون برایتان یقینی باشد که وجود مبارک رسول خدا(ص) 23 سال در موقعیتهای گوناگون خطاب به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «يَا عَلِي! أنْتَ وَ شِيعَتُكَ هُمُ اَلْفَائِزُونَ». حضرت نفرمودهاند تو بهتنهایی؛ اگر میگفتند تو تنها، ما دردمان میآمد. رفیقی در تهران داشتم، گاهی آیه و روایت میخواند و میگفت اگر خدا این بخش آن را نگفته بود من دق میکردم؛ اگر آیه را میخواندم و این تکهاش نبود، من سکته میکردم؛ اگر این قطعه از روایت نبود و بقیهاش بود، من سکته میکردم. خیلی شیعه و نورانی بود! رسول خدا(ص) در این روایت میفرمایند: علی جان! تو در این مسئله خیلی شریک داری؛ تو و پیروان تو، یعنی آنکه واقعاً خودش را مصمم و آماده کرده است و کاری هم به شرایط و حوادث زمان، گرانی، قحطی، جنگ، صلح و اینکه دولتی خوب است یا بد، ندارد. آنچه برای او مهم است، اقتدای به تو در هر شرایطی است.
شما میدانید ابوذر در چه شرایطی قرار گرفت؟ شما میدانید ابوذر جزء چهار نفری است که بارها خدا به جبرئیل فرمود به پیغمبر بگو سلام مرا به ابوذر برسان! شما میدانید ابوذر به جرم عشق به امیرالمؤمنین(ع) در بدترین جا تبعید شد؟! من یک سال که مدینه بودم، ماشین گرفتم و جای تبعیدش را دیدم. قبرش هم همانجا بود. قبر پسرش هم بغلش بود. محل تبعید او حدود چهل فرسخ بیرون از مدینه است. آنوقت که من رفتم، آنجا آب و آبادی و گیاه نداشت. ابوذر 1400 سال پیش به آنجا تبعید شده بود. روز آخر عمرش به دخترش گفت: چهار طرف بیابان را بگرد و ببین آب، علف خشک و چیز قابل جویدن و خوردن پیدا میشود؛ من از تشنگی و گرسنگی میمیرم! دختر او رفت و برگشت، گفت: بابا، هیچچیزی پیدا نمیشود. ابوذر میتوانست به حاکم مدینه، یعنی عثمان اطلاع بدهد که من از علی دستبرداشتم، او را بهسرعت میآوردند و نخستوزیر میکردند؛ ولی در آن شرایط سنگین تبعید به شام و ربذه، اقتداکنندهٔ به امیرالمؤمنین(ع) و شیعهٔ حضرت ماند.
شیعهبودن شرایط نمیخواهد که به قول قرآن، «فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ»،[3] الآن که پول دارم، یخچالم پُر و زندگیام سرپاست، بگویم عجب دین خوبی است؛ اما وقتی یک مشکل، ناراحتی، گرانی و سختی پیش بیاید، بگویم این دین، مسجد و محراب و این محرم و صفر هم به درد نمیخورد. رها میکند و از دین برمیگردد. همانا آنهایی که روز خوشی دیندار هستند و روز ناخوشی بیدین میشوند، «خَسِرَ الدُّنْيَا وَالآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ». این دینداری فایده ندارد که چون خوش هستم، دیندار هستم؛ اما چون ناخوش هستم، این دین را نخواستم.
ای 72 نفر کربلا، ای مسلمبنعقیل، ای هانیبنعروه که در اوج بلا قرار گرفتید و وقتی قطعهقطعه میشدید، ابیعبدالله(ع) بالای سرتان میآمد، با گریه به امام حسین(ع) میگفتید «أرضیتُ مِنّی یَا أباعَبْدِاللّٰه» حسین جان، از ما راضی شدی؟ این دین و دینداری است!
«يَا عَلِي! أنْتَ وَ شِيعَتُكَ هُمُ اَلْفَائِزُونَ» علی جان! فقط و فقط تو و پیروانت رستگار هستید. امیر و رئیس و شریف ما به توضیح ابنعباس، وقتی شمشیر ابنملجم فرقش را شکافت و خونش به محراب پاشید، در خون خودش غلتید و زمانی که در تاریکی جلو آمدند، ذکرش این بود: «فُزْتُ وَ رَبّ الْکَعبه» به پروردگار کعبه که رستگار شدم. این همان خبری بود که پیغمبر(ص) 23 سال به او داده بودند.
ارزش نگاه به چهرۀ امیرالمؤمنین(ع)
یا علی، فدای اسمت! چقدر اسمت نور دارد! چقدر بزرگ هستی که سنیها نوشتهاند عمر هر وقت او را میدید، به او خیره میشد؛ با اینکه هیچ ارتباط و مناسبتی با او نداشت، همینطور نگاهش میکرد. یکی به او گفت: چه خبر است که اینقدر علی را نگاه میکنی؟ عمر گفت: با دو گوش خودم از پیغمبر(ص) شنیدم که فرمودند: «النَّظَرُ إِلَی وَجْهِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ عِبَادَةٌ» نگاهکردن به علیبنابیطالب عبادت است.
حرم امیرالمؤمنین(ع)، حرم الهی
من پیش از ماه رمضان، چهل شب در نجف و کربلا بودم؛ البته بیادبی نکردم و به کاظمین و سامرا هم رفتم. هر وقت وارد حرم امیرالمؤمنین(ع) میشدم، تمام آنچه که مفاتیح در زیارتش نوشته بود، چون خیلی خلوت بود، کنار ضریح میخواندم؛ حتی اذن دخول را میخواندم. من نمیتوانستم بایستم و نشسته میخواندم. به خدا این زیارت خیلی شگفتانگیز است؛ اول اذن دخولش است که زائر میخواند: «اللّٰهُمَّ إِنَّ هٰذَا الْحَرَمَ حَرَمُكَ» خدایا این حرمی که من واردش شدهام و زیارت میخوانم، این حرم توست، نه حرم علیبنابیطالب(ع). چه کسی این عظمت را دارد؟
شما میدانید در این 150-160 سال اخیر، شیخ انصاری بزرگترین و قویترین فقیه و اصولی شیعه بوده است! بزرگان دین ما وقتی اسم او را روی منبر یا در درس (قم و نجف و مشهد) میبرند، میگویند «شیخ اعظم» یک شخصیت بزرگتر از دیگران. دانشمندان دربارهاش نوشتهاند «تالی تلو معصوم» است. ایشان روزهایی که در نجف برای زیارت حرم امیرالمؤمنین(ع) میرفت، این انسان اعظم در آستانهٔ درِ ورودی با تمام بدن روی خاک میافتاد و روبهروی ضریح امیرالمؤمنین(ع) سجده میکرد. بعضی از علما به او گفتند که شما چرا این کار را میکنی؟ حالا مردم از نجف، ایران و جاهای دیگر میآیند و هنگام ورود به حرم، روی این سنگ و دم در به سجده میافتند، یک چیزی؛ شما چرا؟ فرمود: مگر من چه کسی هستم؟! اگر حسن و حسین بخواهند وارد این حرم بشوند، آنها هم باید به سجده بیفتند. من چه کسی هستم؟ شما چه میدانید امیرالمؤمنین(ع) کیست!
ای که نه گر کِلک تو دادی نظام ××××××××× دفتر ایجاد منظم نبود
عظمت امیرالمؤمنین(ع) در کلام صدیقۀ کبری(س)
پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «لَحْمُكَ لَحْمِي وَ دَمُكَ دَمِي»[4] گوشت تو گوشت من، خون تو خون من و پوست تو پوست من است. اگر میخواهید امیرالمؤمنین(ع) را بشناسید، به این قطعه دقت کنید؛ وقتی ابوبکر و عمر در کوچه به امیرالمؤمنین(ع) گفتند که ما میخواهیم به عیادت دختر پیغمبر بیاییم، حضرت فرمودند: من باید به ایشان خبر بدهم. امیرالمؤمنین(ع) به خانه آمدند. زهرا(س) در بستر افتاده بود که دیگر از آن بلند نشد. حضرت فرمودند: دختر پیغمبر، این دو نفر تقاضای عیادت شما را از من کردهاند. فکر میکنید ایشان چه عکسالعملی نشان داد؟ اوقاتش تلخ شد و گفت: اینها که در به پهلوی من زدند، طناب به دوش تو انداختند و به مسجد کشیدند، اینهایی که حق تو را در روز روشن غارت کردند و فدک را بردند، درِ خانهٔ ما را آتش زدند و بچهٔ من را پشت در سقط کردند، غلط کردند که میخواهند عیادت بیایند. آیا اینجوری گفت؟ من متن روایت را میخوانم و کم و زیاد نمیکنم. وقتی امیرالمؤمنین(ع) گفتند دختر پیغمبر، اینها میخواهند به عیادت بیایند؛ با یک دنیا محبت به امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد: «البَیتُ بَیتُک»[5] این خانه خانهٔ توست، به من نمیرسد که اجازه بدهم. دختر پیغمبر! تو چه معرفتی به علی(ع) داشتی؟ حالا این مهم نیست، آنچه در ادامه میگوید، شگفتی است! «وَ أنَا اَمَتُک» من کنیز تو هستم. این امیرالمؤمنین(ع) است.
دعای پایانی
روز عید قربان بود. خدایا! ابراهیم(ع) امروز اسماعیل(ع) را برای قربانی برد و تو نگذاشتی قربانی کند؛ ولی علی(ع) با کمال رضایت حاضر شد که خودش، فاطمه، محسن، حسن و حسین، 72 یار ابیعبدالله و اهلبیت(علیهمالسلام) قربانی تو بشوند.
خدایا! به حقیقت امیرالمؤمنین(ع)، در این روز و عصر شب عید، علی را از ما و زن و بچههایمان نگیر.
خدایا! برای یک چشم بههمزدن، بین ما و امیرالمؤمنین(ع) در دنیا و آخرت جدایی نینداز.
خدایا! به گریههای شب یازدهم زینب کبری(س)، ما و زن و بچهها و نسل ما را شیعهٔ واقعی امیرالمؤمنین(ع) قرار بده.
خدایا! کل اموات ما را امشب اگر در برزخ گرفتارند، به امیرالمؤمنین(ع) ببخش.
خدایا! امام زمان(عج) را امشب دعاگوی ما و زن و بچهها و نسل ما قرار بده.
خدایا! مشکلات مسلمانها و مخصوصاً شیعه را با فرج او حل کن.
[1]. تاریخ دمشق، باب علیبنابیطالب(ع)، ج42، ص363.
[2]. سورهٔ توبه، آیهٔ 81.
[3]. سورهٔ حج، آیهٔ 11.
[4]. اقبالالأعمال، ص296.
[5]. بحارالأنوار، ج۲۸، ص۳۰۳.