شب یازدهم / پنجشنبه (31-4-1400)
(قم مسجد اعظم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- دعوت پروردگار در شب جمعه از مشکلداران
- فلسفۀ مهلت پروردگار به بندگان گنهکار
- پروردگار، طبیب و درمانگر بیماری گناه
- قرآن، نسخۀ درمانی پروردگار
- توبۀ آدم(ع)، باادبترین توبه
- مهربانی پروردگار در برخورد با گنهکاران
- بنای آفرینش بر رحمت و محبت
- تجلی رحمت تشریعی پروردگار در بندگان شایسته
- -توبۀ دو برادر در آخرین لحظات با کلام ابیعبدالله(ع)
- -کمک ابیعبدالله(ع) به جنگاور مجروح دشمن
- -سخاوت ابیعبدالله(ع) در آخرین وداع
- کلام آخر؛ آسمان عشق را رنگ خدا میزد حسین
- -دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
دعوت پروردگار در شب جمعه از مشکلداران
در کتاب شریف «اصول کافی» نقل شده است که پروردگار عالم شبهای جمعه چند گروه را دعوت میکند، برای اینکه کار آنها را سر و سامان بدهد؛ بیماران، زندانیان، اسیران، گرفتاران و گنهکاران را دعوت میکند تا هر گروهی به تناسب وضع خودش، حل مشکلش را از وجود مبارک او بخواهد. خواهنده، سؤالکننده و گدا نباید از عنایت، لطف، احسان و محبت او ناامید باشد؛ چراکه صریحاً در قرآن میفرماید: کسی جز کافران از رحمت خداوند ناامید نیستند که ناامیدی آنها حتی به قیامت هم میکشد. رحمت خداوند فراگیر است: «وَ رَحْمَتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ»[1] چیزی در این جهان هستی از رحمت پروردگار بیرون نیست.
فلسفۀ مهلت پروردگار به بندگان گنهکار
چرا پروردگار عجله و شتابی در انتقامگرفتن از گنهکاران ندارد؟ مهلت اینان بهخاطر این است که در این مهلت بیدار و بینا بشوند، به عاقبت کارشان توجه کنند و نهایتاً توبه کنند. یقیناً اگر توبه کنند، خداوند آنها را مورد آمرزش قرار میدهد. «این درگه ما درگه نومیدی نیست» و نبوده است، از زمان آدم(ع) تا زمان پیغمبر(ص) و از زمان پیغمبر(ص) تا الآن هم سابقه هم ندارد که گنهکاری به حضرت او برگردد، خداوند گناهش را نبخشد و نیامرزد. روایت عجیبی نقل شده است؛ در محضر وجود مبارک حضرت رضا(ع) سخن از جنگ جمل به میان آمد که همه داستانش را میدانید و نیازی به تکرار دانستههای شما در این زمینه نمیبینم. یک نفر در گیرودار بحث با تلخی و عصبانیت گفت: جملیها! خدا اول تا آخرتان را لعنت کند. امام هشتم فرمودند: اول تا آخر لشکر جمل را به چه دلیل لعنت کردی؟ این شخص جوابی نداشت! امام هشتم فرمودند: هر وقت گروهی را لعنت میکنی، بگو مگر آنهایی که توبه کردند. این مرد عرض کرد: یابنرسولالله! کشیدن شمشیر و اسلحه به روی امیرالمؤمنین و مولیالموحدین(ع) هم توبه دارد؟ فرمودند: بله توبه دارد. آنهایی که فهمیدند، بیدار شدند و توبه کردند، خدا هم توبهشان را پذیرفت.
پذیرش توبهٔ گنهکاران سابقۀ تاریخی انسانی دارد. مگر پروردگار عالم توبهٔ حربنیزید را نپذیرفت؟ آیا گناهش سبک و آسان بود؟ خیر، گناهش خیلی هم سنگین بود؛ اما خدا بنا ندارد که دست رد به سینۀ تائب بزند و به قول زینالعابدین(ع) در «صحیفهٔ سجادیه»، روی از گنهکار برگرداند. حال اگر شخصی گناه کرده، جاهل بوده و نفهمیده، اشتباه کرده و دچار قدرت هوای نفس بوده، شکست خورده و اکنون پشیمان شده است؛ چرا و به چه دلیل توبهٔ او را نپذیرد؟ گنهکار بیمار است و پروردگار هم طبیب، مگر میشود بیماری به مهربانترین طبیب مراجعه بکند و طبیب بگوید من درمانت نمیکنم؟!
پروردگار، طبیب و درمانگر بیماری گناه
کتاب خیلی باارزشی به نام مجموعهٔ «ورام» داریم که همیشه به درد میخورد؛ محرّم، صفر، فاطمیه و بهویژه ماه رمضان. «ابیفراس» از دانشمندان بزرگ شیعه، این مجموعه را خیلی زیبا نظام داده است. با اینکه قرنها از آن گذشته است، هنوز هم کارایی دارد و ارزشمند است. وی این روایت بسیار باحال را در اوایل جلد دوم این مجموعه نقل کرده که گفتار پیغمبر(ص) روی منبر مسجد مدینه است. در آن مسجد هم، آدم گنهکار کم نبودند و پاکان واقعی مسجد انگشتشمار بودند. سطح مسجد نزدیک 1200 متر بود و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشای رسول خدا(ص) پر میشد؛ اما امام هشتم میفرمایند: به دردخورهای آن جمعیت که مورد توجه خدا بودند، دوازده نفر بودند. کار خیلی از آنها شلوغ و درهم و برهم بود.
در آن جمعیت، رسول خدا(ص) فرمودند: «يا عِبادَ اللّه! أنتُم كالمَرضى و رَبُّ العالَمِينَ كالطَّبِيبِ»[2] بندگان خدا! شما مثل بیماران میمانید که یکی سردرد، یکی رودهدرد، یکی استخواندرد و یکی معدهدرد دارد؛ ولی شما بیماری فکری، روحی و قلبی هستید و گنهکار هستید. پروردگار جهانیان نیز مانند طبیب است. «فَصَلاحُ المَرضى فيما يَعلَمُهُ الطَّبيبُ و تَدبِيرُهُ بهِ» مصلحت مریض در نسخهای است که طبیب مینویسد. «لا فيما يَشتَهِيهِ المَريضُ و يَقتَرِحُهُ» مصلحت مریض در اشتهای مریض نیست. اگر مریض را به اشتهایش رها بکنند، میخواهد در یخچال را باز کند و همهچیز را بخورد. این به مصلحتش نیست که هر کاری را انجام بدهد و هرچه را بخورد؛ چون میمیرد، بدنش لمس میشود یا سکته میکند. صلاح بیمار بازیگری، شهوترانی و حرامخوری نیست؛ چراکه نابود و هلاک میشود.
قرآن، نسخۀ درمانی پروردگار
در حقیقت، مصلحت مریض به دست طبیبی مثل پروردگار است و نسخهٔ پروردگار هم قرآن است: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ»[3] من اگر خودم را به قرآن نشان بدهم و به قرآن بگویم که متکبر هستم، مرا معالجه کن؛ نسخهاش روشن است و به من میگوید: اگر متکبر هستی، در باند ابلیس قرار داری؛ چون ابلیس «أَبىٰ وَ اسْتَكْبَرَ»[4] و چون توبه نکرد، ملعون و رجیم است. اگر توبه کرده بود که خدا قبول میکرد. آدم(ع) و حوّا(س) در یک موضوع اندکی سرپیچی کردند و ابلیس هم در موضوع احترام به آدم(ع) سرپیچی کرد؛ ولی آدم و حوا توبه کردند که قبول هم شد. اگر ابلیس هم توبه میکرد، یقیناً قبول میشد؛ چون خدا مارکی به ابلیس نزده بود که ذاتاً کافر است و توبهاش هم قبول نمیشود.
توبۀ آدم(ع)، باادبترین توبه
توبهنامهٔ آدم(ع) در سورهٔ اعراف آمده که با ادبترین توبه است. آدم(ع) به پروردگار گفت: «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا».[5] امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند که خود این اقرار، توبه است. تواضع و فروتنی کن و به پروردگار بگو که بد بودم و بد کردم، نمک خوردم و نمکدان شکستم. این اقرار خیلی زیباست! آدم(ع) گفت: خدایا! ما به خودمان ضرر زدیم. ما به هیچکس ظلم نکردیم؛ نه به حیوانی، نه به شخصی، نه به جانداری. ما متجاوز به حقوق دیگران و پایمالکنندهٔ حق دیگران نبودیم، بلکه به خودمان ظلم کردیم و شکست دادیم. «وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» اگر ما را مورد غفران و رحمت خودت قرار ندهی، همهٔ سرمایههای وجودمان تباه شده است. این دنیای ادب است؛ آنها نگفتند ما را مورد رحمت قرار بده. در کمال ادب گفتند که اگر ما را مورد آمرزش و رحمت خودت قرار ندهی، همهٔ سرمایههای وجودمان تباه شده است. «فَتَابَ عَلَيْهِ»[6] خدا قبولشان کرد، «إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم» شما توبه میکنید، همانا من بسیار توبهپذیر و مهربان هستم.
مهربانی پروردگار در برخورد با گنهکاران
خداوند خیلی مهربان است! اصلاً مهربانیاش دیوانهکننده است! در روایاتمان داریم؛ جلد ششم و هفتم «بحارالأنوار» را ببینید. وقتی گنهکار وارد محشر میشود، خداوند پروندهاش را شخصی میرسد و به هیچکس نشان نمیدهد. مؤمن و خوب بوده، اما ضعیف بوده و لغزش داشته است. زمانی که پرونده را به او میدهند، هرچه نگاه میکند، میبیند یک گناه در این پرونده نیست. به پروردگار عرض میکند: این پرونده برای من است؟ خطاب میرسد: بله، برای توست. گنهکار میگوید: من خودم میدانم زمانی که در دنیا بودم، گناهانی داشتم؛ اما اکنون هیچکدام در پروندهام نیست. خداوند میفرماید: آن وقت که گناه میکردی، میخندیدی و شاد بودی، به تو کاری نداشتم. الآن که تک و تنها در قیامت آمدهای و خیلی میترسی، با تو کار داشته باشم؟! همهٔ گناهانت را پاک کردم، راحت باش.
همچنین در روایت دیگری که این هم از روایات عجیب است، داریم: گنهکاری پیش پیغمبر(ص) آمد، عجله کرد و بهسرعت گفت که چهکار کردم. پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: بلند شو و از جلوی چشمم دور شو. اینجا نمان که مبادا عذاب خدا بر تو نازل بشود و ما را هم بگیرد. این شخص رفت. چند شبانهروز در بیابانهای مدینه زار زد و گفت: خدایا! من گناه و بدی کردم، اما پیش پیغمبرت رفتم که مشکلم حل بشود، او من را بیرون کرد. من هیچکس را غیر از تو ندارم. تو هم میخواهی مرا بیرون کنی و نپذیری؟ من چهکار کنم؟ الآن به چه کسی مراجعه کنم؟ جبرئیل نازل شد. باز کاری به داستانش ندارم که دستور داده شد او را بیاورند، استقبال و احترام بشود. همین بخش را بشنوید که جبرئیل به پیغمبر(ص) سلام کرد، بعد عرض کرد: خدا میفرماید آیا تو این گنهکار را خلق کردهای و نان این گنهکار را میدهی؟ حضرت فرمودند: خیر! جبرئیل گفت: پس چرا بیرونش کردی؟
بنای آفرینش بر رحمت و محبت
این نشانگر توبهپذیری بسیار پروردگار است. ما واقعاً برای لمس رحمت پروردگار، چه تکوینی و چه تشریعی چهکار کنیم؟
رحمت تکوینیاش که کتاب آفرینش و وجود خودتان است؛ چشم، انگشتها، پوست، اعضا و جوارح شما رحمتالله است. اصلاً بنای خلقت بر رحمت و محبت است و این را ثابت هم کرده؛ البته قرآن هم آیاتی دارد. رحمتالله در عالم تکوین، یعنی تکتک موجودات هستی و ذرهذرۀ جهان آفرینش براساس رحمت و محبت است.
فلک جز عشق محرابی ندارد ×××××××× جهان بیخاکِ عشق آبی ندارد
اگر آسمان عاشق زمین نبود که به زمین باران نمیداد. زمین را میخواهد که باران میدهد.
غلام عشق شو کهاندیشه این است ××××××××× همه صاحبدلان را پیشه این است
جهان عشق است و دیگر زرقسازی ××××××××× همه بازی است، الّا عشقبازی
تجلی رحمت تشریعی پروردگار در بندگان شایسته
شما کلمهٔ محبت را در قرآن ببینید؛ خدا به چه کسانی اعلام عشق کرده است: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ»،[7] «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»،[8] «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ»،[9] «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ».[10] این عشق و محبت است. کل آفرینش جلوهٔ تکوینی رحمت اوست؛ اما جلوهٔ رحمت تشریعی و اخلاقی او را باید در افراد ببینیم و از رحمت افراد به رحمت واسعهٔ الهی پی ببریم. چند قطعهٔ ناب برایتان نقل میکنم.
-توبۀ دو برادر در آخرین لحظات با کلام ابیعبدالله(ع)
شب جمعه است، اولین قطعه را از ابیعبدالله(ع) نقل میکنم. هیچکس نمانده بود و حضرت تنها، تشنه، گرسنه و 71 داغ دیدهاند. در آخرین لحظات بر روی زین اسب، روبهروی لشکر برای توبهکردن مردم به منبر رفتند. منبرشان هم اثر کرد و دو نفر از خوارج نهروان که جلوی لشکر بودند و صدایش را شنیدند، توبهٔ واقعی کردند. سعدبنحرث انصاری و ابوالحتوفبنحرث حرفهای امام را گوش میدادند. هر دو برادر با امیرالمؤمنین(ع) هم جنگیده بودند. یکمرتبه ابیعبدالله(ع) فرمودند: ای لشکر! به خیمههای من گوش بدهید. این دو نزدیک بودند و گوش دادند، دیدند صدای گریه و ناله بلند است. در این نقطه بود که فرمودند: «هَلْ مِنْ نٰاصِرِ یَنْصُرُنی، هَلْ مِنْ مُعِينٍ یعیننی، هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ؟». این برادر به آن برادر نگاه کرد. هر دو جزء لشکر یزید و جیرهخور و حقوقبگیر بودند. یکی از آنها گفت: برادر، صدای غربت حسین(ع) را شنیدی؟ گفت: آری شنیدم. گفت: پس چرا معطل هستی؟ گفت: چهکار کنم؟ گفت: دوتایی برگردیم و با این جنایتکاران بجنگیم.
هر دو برگشتند. بین این دو برادر و لشکر جنگ شدیدی شد. هر دو از بس تیر و شمشیر خوردند، از اسب افتادند؛ اما خجالت کشیدند که ابیعبدالله(ع) را صدا کنند. گفتند: علیاکبر(ع)، قمربنیهاشم(ع)، عون و حبیب صدایش کردهاند، ما چه کسی هستیم؟! یکمرتبه دیدند که ابیعبدالله(ع) بالای سر هر دوی آنهاست. این رحمتالله و جلوهای از رحمت پروردگار است. ما این جلوهها را ببینیم، آنوقت آن رحمت بینهایت را لمس میکنیم. دیگر نفسشان به آخر رسیده بود، ابیعبدالله(ع) به هر دو فرمودند: خدا از هر دوی شما راضی باشد. هر دو شهید شدند.
من هر وقت به حرم میروم، اسمشان را بالای محل دفنشان، پایین پای ابیعبدالله میخوانم. چهل دفعه خواندهام، باز هم میخوانم؛ از بس این اسمها نور و روشنایی دارد.
وقتی این دو شهید شدند و عمرسعد این مسئله را دید، به لشکر گفت: هیچکس نیست که کارش را تمام کند؟ عمرسعد ترسید که ابیعبدالله(ع) دوباره حرف بزنند و چهار نفر دیگر توبه کنند؛ خدا هم که توبه را قبول میکند، ولو از نماز صبح تا الآن با ابیعبدالله(ع) جنگیده باشی.
-کمک ابیعبدالله(ع) به جنگاور مجروح دشمن
برادران و خواهران! راهی ندارد که ما از خدا فرار کنیم. پیش خدا بمانید و با خدا باشید. مرد شجاعی شمشیر کشید و به عمرسعد گفت: من الآن میروم و کارش را تمام میکنم. اسبش را بهطرف ابیعبدالله(ع) جهاند. امام از روی اسب دیدند که این شخص میخواهد حمله کند و ایشان را بکشد، در مقام دفاع برآمدند. وی با ابیعبدالله(ع) درگیر شد. در این شمشیر زدن، شمشیر ابیعبدالله(ع) به ران پای این دشمن خورد و پا فوری قطع شد. سریع آن پایش را از رکاب خالی کرد و به زمین خورد. ابیعبدالله(ع) پیاده شدند، بالای سرش آمدند و فرمودند: آیا میخواهی تو را به خیمه ببرم و بگویم دوایی روی پایت بگذارند و مداوایت بکنند؟ این رحمتالله است! آن شخص گفت: قوموخویشهای من در لشکر هستند؛ جلوتر برو و صدایشان کن تا بیایند و من را ببرند.
-سخاوت ابیعبدالله(ع) در آخرین وداع
امام برای خداحافظی کامل به خیمه برگشتند. به زینب کبری(س) فرمودند: یک ردای یمنی در بغچهٔ لباسهای من هست که چهارهزار درهم قیمت دارد. آن را برای من بیاور. این خانمی که جهان ادب است، از حضرت نپرسید این ردای قیمتی را الآن که به میدان میروی و کشته میشوی، برای چی میخواهی! خود امام به او فرمودند: خواهرم، اینهایی که به کربلا آمدهاند، به امیدی آمدهاند و من نمیخواهم بعد از کشتهشدنم، پیراهنی که از بدنم میبرند، به دردشان نخورد. من این را میپوشم که این را ببرند و بفروشند، یک گوشهٔ زندگیشان را بگیرد. این رحمتالله است.
کلام آخر؛ آسمان عشق را رنگ خدا میزد حسین
دل به دریای بلا در کربلا میزد حسین ×××××××× عشقبازان خداجو را صلا میزد حسین
گرچه نقش پرچمش «هیهات من الذله» بود ××××××××××باز طرحی تازه از «قالوا بلی» میزد حسین
سِیر در معراج قرب حضرت معبود داشت ×××××××× تا قدم در وادی عشق و رضا میزد حسین
تا نریزد خون پاک اصغرش روی زمین ××××××××× آسمان عشق را رنگ خدا میزد حسین
چشم در چشم علیاکبرش وقت وداع ×××××××××× بوسه بر آینهٔ ایزدنما میزد حسین
دید دست علمدارش چو در دریای خون ×××××××× بر سر ملک دو عالم پشت پا میزد حسین
خیمههای آلطه را چو آتش میزدند ×××××××× خیمه بر جان و دل اهل ولا میزد حسین
سبزپوشان فلک دیدند با فریاد صلح ×××××××× از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
امام زمان(عج) میفرمایند: وقتی زنها، دختران و بچهها به میدان ریختند و کنار گودال رسیدند، دیدند «والشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه».
-دعای پایانی
«اللّهُمَّ أحْيِنَا حَيَاةَ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَأمِتْنَا مَمَاتَ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ لَا تُفَرِّقْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».
خدایا! مشکلات این مملکت را به دست رحمتت حل کن.
خدایا! به حقیقت ابیعبدالله(ع)، استانهای تشنه را سیراب کن.
خدایا! امام زمان(عج) را دعاگوی ما و زن و بچهها و نسل ما قرار بده؛ فرج او را نزدیک کن.
خدایا! شب جمعه است، تمام گذشتگان ما را ببخش و بیامرز.
خدایا! به حقیقتت، مؤمنین و مؤمنات، مسلمین و مسلمات، مرد و زن، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، حاضر و غایب را غریق رحمت فرما.
خدایا! فرج ولیّات را برسان.
[1]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 156.
[2]. این روایت در «تنبیهالخواطر، ج2، ص117»، «بحارالأنوار، ج71، ص153» و «عدةالداعى، ص37» نیز آمده است.
[3]. سورهٔ إسراء، آیهٔ 82.
[4]. سورهٔ بقره، آیهٔ 34.
[5]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 23.
[6]. سورهٔ بقره، آیهٔ 37.
[7]. سورهٔ بقره، آیهٔ 222.
[8]. سورهٔ بقره، آیهٔ 195.
[9]. سورهٔ توبه، آیات 4 و 7.
[10]. سورهٔ آلعمران، آیهٔ 159.