شب پانزدهم / دوشنبه (4-5-1400)
(قم مسجد اعظم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- گذری بر بحث پیشین
- خلقت اهلبیت(علیهمالسلام) از نور
- توجه مؤمن به لقمۀ حلال
- اثر نور در زندگی کاسبان گذشته
- سفارش اسلام به مشکلگشایی از گرفتاران
- حل مشکلات با کد و کلید مخصوص
- دقت مؤمن در اصول معاشرت
- پاکسازی روح، از ویژگیهای منبر خوب
- حکایتی شنیدنی از نورانیت اهل ایمان
- انسان اهل قبول، پذیرای کلام اهلبیت
- درمان مشکلات با عمل به قرآن و روایات
- دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
گذری بر بحث پیشین
وجود مبارک امام هادی(ع)، پیغمبر اکرم(ص) و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) را کامل و جامع در زیارتِ معروف به «زیارت جامعهٔ کبیره» معرفی میکنند که یک کتاب به تمام معنا امامشناسی است. این زیارت بهوسیله بسیاری از بزرگان شیعه تفسیر شده که از بهترین تفسیرهای آن، «الأنوارالساطعه» در پنج جلد است. مؤلف مرحومش این زیارت را با کمک آیات قرآن، روایات و معارف تفسیر کرده است. حضرت در قطعهای از این زیارت میفرمایند: ای پیغمبر، ای ائمهٔ طاهرین، ای امامان هدایت، ای معادن علم و کَرم، «کَلٰامُکُم نُور» سخنان شما نور است.
خلقت اهلبیت(علیهمالسلام) از نور
چرا سخنانشان نور است؟ چون خلقت وجود مبارک این بزرگواران، نور است. «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً» نور ذاتی، وجودی و هستی آنها طبق روایات مهم ما، پیش از آفرینش آسمانها و زمین پدید آمده است. از پیغمبر اکرم(ص) تا امام دوازدهم(عج)، وجوداً نور هستند. شما در زیارت وارث هم خطاب به حضرت سیدالشهدا(ع) میخوانید: «اَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فىِ الاْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ» تو در صُلبهای شامخ بلندمرتبه و رَحِمهای پاک، همهجانبه نور بودی. در حقیقت، از اول نور بودی و وقتی بهدنیا آمدی، نور بهدنیا آمدی؛ نیمهشبی هم که زینالعابدین(ع) بدن قطعهقطعه را در حصیر قرار دادند (نمیشد بدن را بلند کنند؛ چون اگر حرکت میدادند، ممکن بود قطعهای از بدن جدا بشود) و میان قبر گذاشتند، صورت مبارکشان را روی گلوی بریده گذاشتند و درحالیکه گریه میکردند، خطاب به پدر عرض کردند:
پدر جان! وارد عالم بعد شدی، «وَالآخرة بِنورِ وَجْهِکَ مُشْرِقَة»[1] تمام عالم بعد با نور ذات تو (وجه در اینجا یعنی وجود، شخصیت و حقیقت تو) درخشان شد. وقتی خورشید طلوع میکند، تا کجا نور میدهد؟ تا آخرین سیارهٔ منظومهٔ شمسی نور میدهد؛ بیشتر که نور ندارد. آخرت اول دارد، اما آخر ندارد. ما در قرآن مجید دربارهٔ آخرت، کلمهٔ «خالد» و «ابد» داریم: «خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً». آخرتِ همیشگی و دائمی با نور وجود تو درخشید. این چه نور باعظمتی است؟
«اَمَّا الدُّنْیَا فَبَعْدُکَ مُظْلِمَةٌ» اما بعد از تو، تمام این عالم با نداشتن حسین(ع) در ظاهر غرق در تاریکی شد و هنوز هم تاریک است. اگر تاریک نبود، اینهمه فساد، ظلم، جنایت، گناه و معصیت چیست؟ همهٔ اینها تاریکی است!
در روایت خیلی عجیبی وارد شده است: ابیعبدالله(ع) از وقتی بهدنیا آمدند تا روز عاشورا، هر وقت در شبِ تاریک که چراغی نبود، ایشان را بر اثر نورِ چهره و زیر گلویشان میدیدند و موجودی نبود که پنهان بماند. ما وقتی در تاریکی قرار میگیریم، هیچکس ما را نمیبیند؛ ولی ابیعبدالله(ع) که در اتاق کاملاً تاریک نشسته بودند، براثر نور چهره و زیر گلویشان پیدا بودند. این بدبختها، منافقها، کافران و مشرکان با ابیعبدالله(ع) در عاشورا چهکار کردند! این «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً» در وجود همهٔ ائمه است.
توجه مؤمن به لقمۀ حلال
یکی از علمای مشهد که اکنون در تهران است، برای من گفت: من خودم از مرحوم آیتالله حاج شیخ مجتبای قزوینی شنیدم. او اصالتاً اهل تنکابن بوده، ولی چون سالیانی از عمرش را در حوزهٔ قزوین تحصیل میکرده، به قزوینی معروف شده است. خواهرزادهٔ مرحوم الهی تنکابنی است که در همین حرم دفن است. مرحوم الهی تنکابنی یک شخصیت عجیبی بوده و کار ایمان، نورانیت و یقینش به جایی رسیده بود که حقایق را در حد سعهٔ وجودیاش درک میکرد و با او صحبت میشد. یک شب شخص متدینی مرحوم آقای الهی تنکابنی (منظور الهی تبریزی، برادر علامهٔ طباطبایی نیست که مقامات او هم اعجابانگیز است) را برای شام دعوت کرد. اینها همهجا هم نمیرفتند و سر هر سفرهای نمینشستند.
اثر نور در زندگی کاسبان گذشته
کاسبهای گذشته کاسبهای فوقالعادهای بودند! هفتادهشتاد سال پیش کاسبی در شهر دامغان بود که مغازهٔ عطاری داشت. دولتیهای آن زمان که از ایشان خرید میکردند، پول دولتیها را در یک دخل دیگر میریخت. یک بار یکی به او گفت: چرا این کار را میکنی؟ گفت: من این پول را خرج بنّایی و اینجور کارها میکنم؛ از این پول چیزی نمیخورم، لباس و کفش و جوراب و فرشی که نماز میخوانم، نمیخرم. من به حلالبودنش اعتماد ندارم. اینها کاسبهای همین قرن اخیر ما بودهاند.
کاسبی در شهر تهران بود که پای منبر من میآمد. وی 42-43 سال قبل از دنیا رفت. مغازهاش در بازار منتهی به میدان مولوی بود. مردم ورامین، شهریار، علیشاه عوض و تهران خیلی خوب از او خرید میکردند. او چند خصوصیت داشت و در گریهکردن برای ابیعبدالله(ع) هم حرف اول را میزد. اینها همه نور است! اگر نور نیست، چیست؟
اول صبح که درِ مغازه میآمد، به شاگردش میگفت: مخارج امروز منزل من، مثلاً دو تومان است و مزد تو در برج، مثلاً روزی یک تومان است؛ این سه تومان میشود. مغازه هم که برق و یخچال ندارد، خرجی هم ندارد. خرج امروز ما سه تومان است؛ مواظب باش که اولاً جنس را با کمترین استفاده به مردم بفروشی. من نمیتوانم جواب پیغمبر(ص) را در قیامت بدهم که چرا امت مرا در فروش جنس در تنگنا گذاشتی. ثانیاً، جنسهایی که میفروشی، بنویس و وقتی سود فروش سه تومان شد، دیگر جنس را مطابق خرید به مردم بفروش. اگر قند را کیلویی پنج ریال خریدیم، اول صبح با سود شش ریال میفروشیم؛ وقتی سه تومان تأمین شد، قند را از آن به بعد پنج ریال بفروش و از امت پیغمبر(ص) سود نگیر. من در این شصت سال، با همین مغازه خانه دارم، زن و بچه دارم، دخترم را شوهر دادهام، به کربلا و مکه رفتهام و کمک هم کردهام. جمع کنم که چهکار کنم؟! اندازهٔ یک بانک جمع کنم، بعد عزرائیل جانم را جلوی چشمم بگیرد و من هم در دلم داد بکشم، بگویم: خدایا! تو خدای خوبی نیستی که بعد از عمری جانکَندن و اینهمه پول، من را میبری.
ویژگی دیگرش این بود که گاهی مشتری ساعت هشتنه صبح از همین اطراف تهران میآمدند، صورت میدادند و میگفتند پنج کیلو چای، ده کیلو قند، دو تا گونی برنج برای ما بگذار؛ صورت را میخواند و میگفت نمیفروشم! آن شخص میگفت من بیست سال است که از تو خرید میکنم. میگفت: میدانم، دوستت دارم و پاک هم هستی؛ اما امروز به تو جنس نمیفروشم. وقتی علت را جویا میشدند، میگفت: صبح که مغازه را باز کردم و روی چهارپایه نشستم، دیدم صاحب مغازهٔ روبهروییام خیلی گرفته و غمگین است. وقتی به او گفتم چرا قیافهات گرفته است، گفت من امروز سه تومان چک دارم که دیروز با فروشم تأمین نشده است و کم دارم. شما از او جنس بخر که لنگ نشود. من امروز لنگ نیستم. یک روز دیگر از من جنس بخر.
سفارش اسلام به مشکلگشایی از گرفتاران
مؤمن نمیتواند غم مؤمن را ببیند و تحملش را ندارد. امروز خیلیها در این گرانی عجیب اجناس، اجارهٔ خانهها و پول پیشها غم دارند و کسی هم بلد نیست علاج بکند. من که دستم در حد خودم میرسد دو نفر را از غم نجات بدهم، اگر نجات ندهم، مسلمان نیستم. در «اصول کافی» است که پیغمبر(ص) میگویند: «مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ».[2] خیلیها به ما چیزی نمیگویند، اما من و شما وقتی میبینیم قیافهٔ یک نفر غمناک است، چه عیبی دارد که نمیشناسیم، جلو برویم و بگوییم: سلام، چرا ناراحت هستی؟ شما نمیدانید که طبق روایات، حل مشکل مردم، چگونه مشکل دنیا و آخرت خودمان را حل میکند!
حل مشکلات با کد و کلید مخصوص
خدایا! تو شاهد هستی که من بهعنوان اینکه حرف خودم را بزنم، نمیگویم؛ میخواهم به برادران و خواهران بگویم که حل مشکل دیگران، عامل حل مشکل خود آدم است. به قول امروزیها، قرآن و روایات برای هر کاری به ما کد داده؛ اما من تعبیرم چیز دیگر است و به قول خودم، خدا برای هر کاری کلید داده است. ما همسایهای در تهران داشتیم که هر وقت در بازار پول کم میآورد و گیر میافتاد، اصلاً ناراحت نبود. به او میگفتند: دههزار تومان بدهکار هستی و فردا باید بدهی، میخواهی چهکار کنی؟ میگفت: کلید حلش را دارم. امروز بعدازظهر به قم، سر قبر پدر و مادرم میروم و برایشان قرآن و فاتحه میخوانم، یک زیارت به نیابتشان میروم و به هر دوی آنها میگویم که من فردا مشکل دارم. فردا مشکلم حل است. هر کاری کلید دارد!
شخصی پیش یکی از رفقای پدرم که اهل دل بود، آمد و گفت: وضعم پیچیده است و گره خورده. رفیق پدرم گفت: این گره علت دارد. گفت: علتش چیست؟ گفت: چند وقت است که با زنت بداخلاقی میکنی، خیال میکنی که کنیز و بردهات است. او هم بندهٔ خداست؛ او هم مؤمن و اهل نماز است، چرا تلخی میکنی؟ چرا شانه بالا میاندازی و او را رنج میدهی؟ این شخص سریع خداحافظی کرد و رفت، یک هفتهٔ دیگر آمد و گفت: پیچیدگی زندگیام برطرف و مشکلم حل شد.
مرد عربی به پیغمبر(ص) گفت: من مشکل اقتصادی دارم. پیغمبر(ص) فرمودند: صدقه بده. گفت: یا رسولالله! من هشتَم گرو نُهَم است، شما میگویی دست در جیبت کن و صدقه بده. حضرت فرمودند: یک حداقل صدقه بده. به عرب دیگری فرمودند: اگر نمیتوانی صدقه بدهی، یک لیوان آب به دست یک تشنه بده، مشکلت حل میشود.
کشور هم برای حل مشکلاتش کد و کلید دارد؛ ولی سردمداران بهدنبال این کدها و کلیدها نمیروند. کلید حل مشکل در قرآن، «نهجالبلاغه» و کلام نوری ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) است؛ فقط دو ماه امتحان بکنید، اگر مشکلات حل نشد، قرآن و نهجالبلاغه و روایات را ببوسید و کنار بگذارید و بیدین بمیرید.
دقت مؤمن در اصول معاشرت
به داستان آن عالم مشهدی و مرحوم الهی، دایی مرحوم شیخ مجتبی قزوینی که در حد مرجعیت بود، برگردم. یک انسان مؤمنی آقای الهی را برای شام دعوت کرد. مؤمن هم همه جا نمیرود. مؤمن با مؤمن معاشرت میکند؛ در قرآن هم میخوانیم: «الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ».[3]
آقای الهی گوشت گوسفند را بین گوشتها دوست داشت. آن شب هم این مؤمن گوشت تازهٔ تمیزی را پخته و یکخرده تفت داده بود. وقتی گوشت را سر سفره آورد، آقای الهی نخورد. صاحبخانه میدانست که ایشان گوشت دوست دارد، اما هرچه اصرار کرد، آقای الهی به او گفت که میل ندارد و نان ماست خورد. همه غذا را خوردند و سفره را جمع کردند، جلسه تمام شد و بیرون آمدند (قبرش همینجاست، اما الآن نمیدانم کجای حرم است). رفیق ایشان گفت: شما که خیلی گوشت دوست دارید، چرا نخوردید؟ گفت: وقتی میخواستم دستم را دراز بکنم و لقمهای از گوشت بردارم، اصلاً هنوز دراز نکرده بودم و فقط قصد کردم، از آن گوشت صدایی بلند شد و گفت: آقای الهی! من ذبح شرعی نشدهام و گوشتم حرام است.
پاکسازی روح، از ویژگیهای منبر خوب
اینها در این مملکت زندگی میکردند. اینها بودند که وقتی با مردم در مسجد و جلسه حرف میزدند، مردم از پای منبرهایشان پاک بیرون میرفتند. مرحوم آیتاللهالعظمی حائری (همین مسجد بالاسر دفن است) در همین صحن چسبیدهٔ به مسجد اعظم که ایوان طلا دارد، نماز مغرب و عشا میخواندند. زمانی شیخ عباس قمی را ده شب برای منبر دعوت کردند. آقا شیخ عباس در مشهد زندگی میکرد و بعد به نجف رفت. پدر و مادرش تا آخر عمر در قم بودند. آقا شیخ عباس ده شب به منبر رفت. بعد یکی دو نفر از علما از مرحوم آیتالله حائری میپرسند منبر آقا شیخ عباس را چگونه دیدی، ایشان فرموده بودند: چون منبر آقا شیخ عباس عدالتساز است، هر طلبهای که پای منبرش ببینم، حاضر هستم در نماز واجب به آن طلبه اقتدا بکنم. این نور است.
حکایتی شنیدنی از نورانیت اهل ایمان
مرحوم آقا شیخ مجتبی میگفت: من در جوانی با همدرسیام، حاج شیخ هاشم از کوچهای در شهر مشهد عبور میکردیم. هنوز غیر از حرم، جایی در مشهد برق نبود و فقط حرم برق داشت. آنوقت همهٔ حرم در محاصرهٔ کوچهپسکوچه بود. من یادم است که حتی درِ بازارها هم در صحن باز میشد. ایشان گفت: ما اول شب میخواستیم از کوچهای رد بشویم، خیلی تاریک بود. دیوارها بلند بود و خانهها مشرِف نداشت (ما طرح خانهها را بههم زدهایم و اکنون خانهها میتوانند تا اتاق خواب مردم را نگاه بکنند. اصلاً زندگی اسلامی را نابود کردهایم). از انتهای کوچه وارد شدیم که بهطرف سر کوچه برویم، دیدیم نوری وسطهای کوچه بهطور مرتب پخش شده و خاموش میشود. هر دو دویدیم که ببینیم منبع نور چیست؛ وقتی رسیدیم و در تاریکی دقت کردیم، دیدیم آقا شیخ عباس قمی، صاحب همین «مفاتیحالجنان» است. البته ایشان هفتاد جلد کتاب دارد که مفاتیحالجنان یکی از کتابهایش است. به او گفتیم: این نور چه بود؟ گفت: شما به زیارت حضرت رضا(ع) میروید؟ گفتیم: بله. گفت: چرا معطل هستید، به زیارت بروید! گفتیم: این نور که مرتب میجهید و خاموش میشد، چه بود؟ گفت: فرزندانم، به زیارت بروید! ما مُصِر شدیم و نرفتیم. ایشان گفت: پس رو به حرم بایستید و به حضرت رضا(ع) قسم بخورید که تا وقتی عباس قمی زنده است، این داستان را تعریف نکنید. ما قسم خوردیم، بعد گفت: کار من به جایی رسیده است که هر ذکر خدا را میگویم، «لَا إلٰهَ إلّا اللّه»، «سُبْحٰانَ اللّه»، «اَلْحَمْدُلِلّه»، از دهانم نور بیرون میزند. این «کَلٰامُکُم نُور» است.
انسان اهل قبول، پذیرای کلام اهلبیت
امام هادی(ع) میفرمایند: ای رسول خدا(ص)، ای ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام)، ای امیرالمؤمنین(ع)، ای امام مجتبی(ع)، ای ابیعبدالله(ع)، سخن شما نور محض است؛ چون خودتان نور هستید. اگر آدم اهل قبول نسخهٔ طبیب باشد، این نور قدرت دارد که ظلمت جهل، شرک، کفر، ریا، تکبر و غرور را معالجه کند؛ اما اگر اهل قبول نسخهٔ طبیب نباشد، نسخهٔ طبیب اثری ندارد. من به دکتر بروم و بگویم آقای دکتر 48 ساعت است که دلم خیلی درد میکند، میگوید: سریع نسخه را بگیر و عمل کن. من فهمیدهام دلدردت برای چیست، به این نسخه عمل کن، خوب میشود. من هم نسخه را تا کنم، به خانه بیایم و روی طاقچه بگذارم. آیا خوب میشوم؟ قرآن و کتاب روایت وقتی روی طاقچهٔ خانهام است، درمان درد من است؟
درمان مشکلات با عمل به قرآن و روایات
عزیزانم، خواهرانم و برادرانم! این قرآن و روایات را باید بهکار بگیرم که دردم درمان شود؛ اگر بهکار نگیرم که دردم معالجه نمیشود. برای مثال، روایات ما به زن و شوهر میگویند که نسبت به همدیگر پرگذشت باشید و در قرآن هم میفرماید: «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا».[4] حال اگر زن و شوهر در یک اشتباهی، چه شوهر و چه زن، پرگذشت باشند؛ آیا تلخی، اختلاف و دادوبیداد پیش میآید؟ حالا شوهر یک اشتباهی کرده، پرگذشت باش و پیش خودت بگو که معصوم نیست؛ بعد از ده سال که با هم شیرین زندگی کردهایم، یک اشتباهی کرده است. خدا اشتباه را میآمرزد، مگر تو سنگینتر و سختتر از خدا هستی؟
همچنین قرآن و روایات به ما سفارش میکنند که کمتوقع باشیم. یکوقت خانم مشکل و بیماریای دارد، شوهر باید نسبت به مسائل زنوشوهری توقعش کم باشد تا زن علاج بشود. یکوقت مرد کاسبیاش نچرخیده و دخلش پر نشده، در این موقعیت نگو که یک سرویس طلا برایم بخر. در طلافروشی دیدهام، ارزان هم میدهد و گفته شصتمیلیون تومان؛ خیلی هم ارزان است. مدتی کمتوقع باش و یکیدو سال سرویس طلا یا انگشتر نداشته باشی، چه عیبی دارد؟ شخصی میگفت: وقتی به خانه میروم و میبینم پلو دانه نیست؛ آبکش نشده، دم کرده و آبش زیاد شده، برنج شل شده است و در دیس نمیایستد. سر سفره مینشینم و اصلاً به زنم چیزی نمیگویم؛ میگویم: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم»، خدایا! ما این قاشق را برداشتیم که این پلو را بخوریم، به نیت سوپ میخوریم. حالا یک شب هم پلو شل و آش شده است. یکوقت هم که برنج کمآب و سفت میشود و سر سفره میآورد، میگویم: خدایا! امشب شب این نیت است که ما تهدیگ میخوریم. ما میخوریم، سیر میشویم و کنار میرویم؛ حالا به خانمم بگویم پای مادرم بشکند که تو را برای من گرفت. تو هم زن زندگی هستی؟! مگر شکم چقدر میارزد که آدم با یک بندهٔ پروردگار تلخی کند و سرش داد بکشد؟!
این «کَلٰامُکُم نُور» است؛ اصلاً آدم از این حرفها لذت میبَرد و زنده میشود. ای پیغمبر و ائمهٔ طاهرین! سخن شما نور است و اگر من بهکار بگیرم، تاریکیهای زندگی را برطرف میکند.
دعای پایانی
خدایا! به حق حضرت هادی(ع) که امروز شام ولادتش است، به حق وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) که فردا شب بهخاطر او بزرگترین عید اسلام است و به حق دختر موسیبنجعفر که حق همهجانبه به این مملکت، این شهر و این حوزه دارد، شوق قبولکردن فرمایشات خودت، پیغمبر(ص) و ائمه(علیهمالسلام) و عمل به آن را به ما عنایت بفرما.
خدایا! از زمانی که حضرت معصومه(س) اینجا دفن شده تا این لحظه، خوبان از بندگانت در این حرم هرچه دعا کردهاند، در حق ما و زن و بچهها و نسل ما و مردم این مملکت مستجاب کن.
خدایا! به حق حضرت هادی(ع) و امیرالمؤمنین(ع)، تمام گذشتگان شیعه یا یک مقدار وسیعتر، به قول زینالعابدین(ع): «اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ؛ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِحَيِّنَا وَمَيِّتِنَا وَ شَاهِدِنَا وَ غَائِبِنَا وَ صَغِيرِنَا وَكَبِيرِنَا وَ ذَكَرِنَا وَاُنْثَانَا». این دعا دعای عالمگیری است.
خدایا! همهٔ گذشتگان را هر کسی بناست خیری به او برسد، از زمان آدم(ع) تا الآن، مخصوصاً پدران و مادرانمان، عمهها و داییها، عموها و خالهها، معلمهایمان، مراجع و واعظانمان، مداحان، هر کسی به هر شکلی به این دین، ما و نسلهای قبل از ما خدمت کرده است، بخصوص مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی را امشب سر سفره رحمت خاصهات قرار بده.
خدایا! به حقیقت ائمه(علیهمالسلام)، پیغمبر(ص) و صدیقهٔ کبری(س)، فرج امام زمان(عج) را نزدیک کن؛ وجود مقدسش را دعاگوی همهٔ ما قرار بده.
[1]. بحارالأنوار، ج45، ص30؛ منتهیالآمال، ج1، ص669.
[2]. اصول کافی، ج2، ص163؛ بحارالأنوار، ج۷۱، ص۳۳۹، ح۱۲۰؛ سفینةالبحار، ج2، ص723.
[3]. سورهٔ نور، آیهٔ 26.
[4]. سورهٔ بقره، آیهٔ 109.