لطفا منتظر باشید

جلسه چهارم جمعه (22-5-1400)

(تهران ورزشگاه آیت الله سعیدی)
محرم1443 ه.ق - مرداد1400 ه.ش
28.13 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

تمام موجودات عالم، دارای شعور و نطق

مطلب بسیار مهمی در سورهٔ مبارکهٔ إسراء، سورهٔ مبارکهٔ نور و آیات اول بعضی از سوره‌ها مطرح شده که گوشه‌ای از این مطلب در قرن اخیر، با محدودیت به‌وسیلهٔ دانشمندان کشف و بیان شده است. کشف دانشمندان همراه با مهم‌ترین ابزارهای علمی بوده، ولی قرآن مجید این مطلب را 1500 سال پیش به‌صراحت برای کل موجودات عالم، حتی جمادات بیان کرده است. مطلب این است که تمام اشیا و عناصر عالم، اولاً به تناسب گسترۀ وجودشان شعور دارند؛ ثانیاً باز به تناسب سعه وجودشان، نطق و گویایی دارند. این شعور و نطقشان را در دو مسئلهٔ مهم، پیوسته و بدون قطع‌شدن به‌کار می‌گیرند: تسبیح الهی، نماز برای پروردگار و سجدهٔ برای حضرت حق. 

 

حقیقت معنایی تسبیح موجودات

تسبیح به این معناست که همهٔ موجودات با نطق‌ و شعورشان اعلام می‌کنند که خداوند از هر عیب و نقصی پاک است. کمال، جلال، جمال و زیبایی در او به‌صورت بی‌نهایت تحقق دارد. عیب‌هایی که در زندگی هست، از قدیم گفته‌اند که از قامت نارسای ماست. از قدیم گفته‌اند که «اسلام به ذات خود ندارد عیبی// هر عیب که هست، از مسلمانی ماست». اصولاً جای گِلهٔ از پروردگار نیست که چرا من مشکل دارم، به کارم گره افتاده است و کارم پیش نمی‌رود. خداوند در قرآن مجید می‌گوید: علت این گره، توقف کار و مشکل را در خودت جست‌وجو کن. من نه خدای مشکل‌ساز، نه خدای عیب‌ساز و نه خدای گره‌انداز به کار هستم. من «وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ»[1] هستم. من، «مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ»[2] هرچه خوبی به‌طرفت می‌آید، از سوی من است. «وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ» درحالی‌که تولیدکنندهٔ همهٔ گره‌ها، مشکلات، رنج‌ها و سختی‌ها خودت هستی. اگر این علل تولیدکننده را از زندگی‌ات حذف کنی، گره‌ها باز و مشکلات برطرف می‌شود. 

 

راه حل مشکلات، حذف گناهان از زندگی

قرآن مجید و روایات همهٔ افراد را هم راهنمایی کرده‌اند. روایتی که می‌خواهم برایتان بگویم، علامهٔ خبیر، محدث کبیر و عالم کم‌نظیر (می‌خواهم بگویم بی‌نظیر، اما می‌ترسم به من ایراد بگیرند)، وجود مبارک فیض کاشانی نقل می‌کند و سند هم می‌دهد. مردی خدمت امیرالمؤمنین(ع) آمد و به حضرت عرض کرد: دل‌درد دارم، اما خوب نمی‌شود. 

 

برای هر چیزی کلیدی است و راهی برای بازکردن هر گرهی وجود دارد. هر سختی دروازهٔ آسانی هست و برای هر مشکلی راه بیرون‌رفتی وجود دارد. اینها در قرآن در روایات مطرح است. وقتی این مرد گفت دل‌درد دارم، مداوا هم کرده‌ام، اما خوب نمی‌شود؛ طبیب طبیبان به او فرمودند: به خانه برو و به خانمت بگو که چیزی از مال حلال خودش به تو ببخشد. 

 

مال حرام، غصب، ربا و اختلاس مشکلات را بیشتر می‌کند. وقتی اکثریت اهل گناه باشند، گره و مشکل همگانی می‌شود. قرآن هم می‌گوید: این گره و مشکل قابل‌حل نیست، مگر اینکه مجموعِ عللِ مشکلات را حذف بکند. هیچ راهی جز این ندارد. اگر یک نفر در گوشهٔ خلوتی بنالد و به خدا بگوید کار این مملکت را حل کن، قرآن می‌گوید حل نمی‌شود، بلکه کل مردم باید علل گره‌ها و مشکلات را حذف بکنند تا کارشان حل بشود. کار با عوض‌شدن افراد هم حل نمی‌شود. وقتی گناهان عمومی سر جایش باشد، مشکل جامعه با تغییر افراد حل نمی‌شود. امید بی‌خودی به ما ندهند! راه حل مشکل، حذف تمام گناهان کبیره است. حالا جرئت نمی‌کنم بگویم که گناهان صغیره هم باید حذف شود. امیرالمؤمنین(ع) در خطبهٔ متقین می‌فرمایند: اولیای خدا هم گرفتار لغزش اندک می‌شوند. به ما امید ندهند که همهٔ کارها درست می‌شود؛ چراکه راه حل مشکلات و درست‌شدن همهٔ کارها، حذف گناهان کبیره، برگشتن مملکت به اخلاق حسنه و نیز برگشتن مردم به همدیگر با دریایی از محبت، عاطفه و یاری‌رسانی است. این راه حل مشکلات است. 

 

امیرالمؤمنین(ع) به این آدم عنایت داشتند که گره معده‌دردش چطوری حل می‌شود، برای همین فرمودند: به خانمت بگو که مقداری از مال حلال خودش به تو ببخشد؛ مثلاً به پول زمان ما ده‌بیست‌هزار تومان. امیرالمؤمنین(ع) هم نخواسته‌اند که جیب خانم‌ها را برای مردهایشان خالی بکنند. زن در اسلام مالک است و می‌تواند از خیاطی، گلدوزی، پرستاری، طب یا ارث پدر و مادرش، بهترین و حلال‌ترین مال را کسب کند. با آن مقدار پول حلال همسرت کمی عسل بخر و این عسل را با آب باران، یعنی آب ریزش‌کننده از عالم بالا (نه آب زمین) قاتی کن و بخور. ان‌شاءالله خدا به تو شفا می‌دهد. این شخص هم رفت و به خانمش گفت، خانمش هم با کمال میل به او پول داد. مرد نیز عسل خرید، با آب باران مخلوط کرد و خورد. 

 

نسخۀ شفابخش امیرالمؤمنین(ع) برای مرد عرب

چند روز بعد، پیش امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت: من کاملاً خوب شدم. به من بگو که این نسخه و کلید حل را از کجا آوردید؟ حضرت فرمودند: دربارهٔ مال خانمت در قرآن مجید است: «فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَرِيئًا»[3] اگر خانمت پولی را با رضایت کامل، طیب خاطر و بدون دغدغه به تو بخشید و گفت شوهرم هستی و خیلی زحمت کشیده‌ای. این ملک، زمین یا پول برای تو باشد؛ قرآن مجید می‌فرماید که خوردنِ گوارا و بالذتِ این پول برایتان خوب است و به قول امروزی‌ها، گوارای وجودتان می‌شود. در واقع، این پول قابلیت اثر مثبت در بدنت دارد. خدا در خصوص باران نیز قرآن می‌فرماید: «أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ»[4] و از باران به «رحمت» تعبیر کرده است. 

 

قرآن گفته وقتی خانمت از پول حلالش به تو بخشید، آن را بخور؛ چنانچه این مال حلال با رحمت‌الله (باران) و عسل مخلوط ‌شود، این مجموعه درمان‌کننده است. من دربارهٔ پول خانمت و باران از قرآن گفتم، درخصوص عسل هم از قرآن برایت می‌گویم؛ قرآن می‌فرماید: «وَأَوْحَىٰ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ × ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ»[5] شراب در عربی به‌معنی مستی نیست، بلکه به‌معنای آشامیدنی و یک نوشیدنی است. این عسل، پول حلال و باران رحمت معالجه‌ات کرد و این کلید حل درد، مشکل و مصیبت تو بود.

 

ابی‌عبدالله(ع)، پاک‌ترین مایۀ حلال جهان

حالا خانمی سرمایه‌ای را به جهان هدیه کرده که خود خانم جزء آیه شریفه است: «وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیراً».[6] پاک‌ترین زن عالم، سرمایه‌ای را به جهان بخشیده و ایثار کرده، پاک‌ترین مایهٔ حلال جهان، وجود مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) است. دربارهٔ آب رحمت هم در زیارت اربعین می‌خوانیم: «اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة»؛ امام معصوم(ع) نیز در خصوص عسل می‌فرمایند: «نَحْنُ النَّحْلُ الَّذِی أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ»[7] زنبور عسلی که خدا به او وحی کرده است، ما اهل‌بیت هستیم. 

 

این یعنی، کنار ابی‌عبدالله(ع) رحمت‌الله هست و وجود ابی‌عبدالله(ع) عسل شفابخش است. وجود ابی‌عبدالله(ع) پاک‌ترین سرمایهٔ مادرشان، صدیقهٔ کبری(س) هستند. امام زمان(عج) روز سوم شعبان در نامه‌شان می‌نویسند: «جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ»[8] خاک حسین ما درمان و کلید حل خیلی از مشکلات است. خودش هم کلید حل همهٔ مشکلات است. ما کاری دستمان نیست و فقط یک صندلی چوبی و میکروفون کنارمان هست؛ اگر بتوانند مرد و زن این جامعه را از نظر تربیتی حسینی بار بیاورند، فراری‌های از دین را برگردانند، در مردم به‌صورت دریاوار محبت بریزند و مردم را اهل عبادت‌الله و خدمت به خلق‌الله کنند، به جان عزیز ابی‌عبدالله(ع)، مشکلات مملکت حل می‌شود. جور دیگری هم حل نمی‌شود! در قرآن می‌خوانیم: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‌ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ».[9] اصلاً راه دیگری ندارد!

 

نشانه‌های شعور و تسبیح موجودات عالم در قرآن

به اول حرف برگردم؛ کتاب خدا می‌فرماید: تمام موجودات شعور و نطق دارند، خدا را تسبیح و حمد می‌گویند و سجده و نماز دارند. دو یا سه آیه بخوانم که ببینید قرآن چه معجزه‌ای است! یک قرن نیست که به مغزشان فشار آورده‌اند و می‌گویند حیوانات نطق و شعور دارند؛ اما هنوز سایر موجودات را نفهمیده‌اند. درحالی‌که قرآن می‌گوید: ذره‌ذرهٔ جهان دارای شعور و نطق است و تسبیح، حمد، سجده و نماز هم دارند.

 

الف) سورهٔ إسراء 

«إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»[10] برادران اهل علم حاضر در جلسه می‌دانند؛ به ما طلبه‌ها در مدرسه‌های علمیه یاد داده‌اند که نکره در سیاق نفی، افادهٔ عام می‌کند. جملهٔ «إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ» نکره است. «شئ» نکره و جمله منفی است، نکرهٔ در سیاق نفی، یعنی کل. شیئی در این عالم نیست، «إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ». مولوی می‌گوید:

نطق خاک و نطق آب و نطق گل ×××××××× هست محسوس حواس اهل دل

جملهٔ ذرات عالم در نهان ××××‌ با تو گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم ××××××× با شما نامحرمان ما خامُوشیم

اگر ده دقیقه مَحرم عالم بشوی، صدایشان می‌آید. ملاهادی سبزواری می‌گوید:

شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست ××××××××× منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست

نه همین از غم او سینهٔ ما صد چاک است ××××××××× داغ او لاله‌صفت بر جگری نیست که نیست

ز فغانم ز فراق رخ و زلفت به فغان ×××××××× سگِ کویَت همه شب تا سحری نیست که نیست 

موسی نیست که دعوی اناالحق شنود ××××××××× ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست

گوش اسرارشنو نیست، وگرنه اسرار ×××××××××× برش از عالم معنا خبری نیست که نیست

 

ب) سورهٔ نور 

خداوند در این آیه به پیغمبر می‌گوید: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ»[11] حبیب من ندانستی (به قول طلبه‌ها، این استفهام انکاری است؛ آیا ندانستی، یعنی تو یک نفر کاملاً می‌دانی) آنچه در آسمان‌ها و زمین است و نیز تمام پرندگانی که پر می‌گشایند، تسبیح‌گوی خدا هستند و همه می‌گویند خدای ما بی‌عیب و بی‌نقص است. جنس دوپا! تو چرا پر از عیب هستی؟ دیر می‌شود و می‌میری! عیب‌هایت را بشناس و رفع کن. سعدی می‌گوید:

 

دوش مرغی به صبح می‌نالید ××××××× عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

یکی از دوستان مخلص را ××××××××× مگر آواز من رسید به گوش

گفت: چه خبرت بود! سحر چقدر ناله می‌کردی! 

گفتمش شرط آدمیت نیست ××××××× مرغ تسبیح‌گوی و من خاموش

ای برادران و خواهرانم، ای پسران و دختران جوانانی که از نماز جدایتان کرده‌اند، تمام حیوانات، اشجار، ستارگان، خورشید، ماه و دریاها نماز دارند. به چه دلیل به کل موجودات پشت کرده‌ای و بی‌نماز شده‌ای؟ چرا آشنایی‌ات را از عالم بریده‌ای و غریبه شده‌ای؟ چرا خودت را بیگانه کرده‌ای؟ آخر همین آیهٔ سوره نور می‌گوید که من از همهٔ کارهایشان آگاه هستم.

 

ج) سورهٔ جمعه

برادران! این آیات یک سال توضیح دارد. همین الآن که توضیح مختصری می‌دهم، دلم می‌لرزد و از جا کنده می‌شوم. قرآن آدم را دیوانه می‌کند. به به از این آیه! آیه می‌فرماید: «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ».[12] 

 

شهادت سنگریزه‌ها به نبوت رسول اکرم(ص)

این مقدمه را شنیدید؟ برایتان یقین شد که ذره‌ذرهٔ موجودات شعور، نطق و تسبیح دارند؟ حالا اگر عرب سنگریزه را در مشتش بریزد، پیش پیغمبر(ص) بیاید و بگوید که اگر این سنگ‌ها به نبوت تو شهادت بدهند، مسلمان می‌شوم. از سنگریزه‌ها صدا بلند شد: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُهُ». عرب سنگریزه‌ها را ریخت و نزیک بود سکته کند. پیغمبر(ص) او را یک لحظه به عالم باطن راه داد و مسلمان شد. تعجب ندارد که سنگریزه شهادت بدهد. 

 

ناله‌های ستون حنانه از فراق رسول اکرم(ص)

مرحوم آیت‌الله‌العظمی مامقانی، این انسان بسیار والا، درس‌خواندن و درس‌دادنش را تا آخر عمرش فقط یک روز تعطیل می‌کرد که آن هم روز عاشورا بود. ایشان در کتابش نوشته است (البته دیگران هم نوشته‌اند و من چون صددرصد به ایشان مطمئن هستم، از کتاب ایشان نقل می‌کنم) که مردم به پیغمبر(ص) گفتند: شما می‌ایستید، به این ستون چوبی تکیه می‌دهید و در این گرما برای ما سخنرانی می‌کنید، ما رنج می‌کشیم و برای ما خیلی سخت است؛ اجازه می‌دهید منبری برایتان درست کنیم؟ سه نفر بلند شدند و گفتند به ما اجازه بده، اما پیغمبر(ص) به دو نفرشان اجازه ندادند؛ چون در مالشان خرده‌شیشه بود. 

 

خدا آدم را چطوری قبول می‌کند؟ با دل پاک، اخلاق پاک، روش پاک و مال پاک. حضرت نگفتند مال شما حرام است و قاتی دارد؛ بلکه فقط به نفر اول و دوم فرمودند و به نفر سوم که نجار باتقوا و آدم خیلی خوبی بود، فرمودند تو منبر را درست کن. پیغمبر(ص) می‌خواهند روی این منبر بنشینند و باید پاک باشد.

 

این سه آیه را که خواندم، یادتان باشد! منبر درست شد. پیغمبر(ص) فقط به‌طرف منبر حرکت کردند، ناگهان ستون چنان ناله‌ای زد که همه شنیدند. مولوی می‌گوید:

اُستُن حنانه از هجر رسول ×××××××××× ناله می‌زد همچو ارباب عقول

ستون حنانه از فراق ناله زد. پیغمبر(ص) برگشتند و ستون را بغل گرفتند. اگر ناله بزنیم، یقیناً در آغوش پیغمبر(ص) می‌رویم. به‌راستی ما از چوب کمتر هستیم؟ پنج روز است که ناله می‌زنیم، پارسال و پیرارسال هم ناله زدیم. بغل مادرمان بودیم، مجلس گرم بود و هوا سخت و سنگین. مادرمان خودش را می‌زد و می‌گفت یا حسین، فدایت بشوم؛ ما هم ناله زدیم. سی سال، چهل سال، پنجاه سال است که ناله می‌زنیم؛ می‌خواهید پیغمبر(ص) وقت مردن بغلتان نکند! 

 

تمام بدن زهیر تیر خورده و غرق خون بود. دوسه نفس دیگر بیشتر نداشت که ابی‌عبدالله(ع) سرش را روی دامن گذاشتند. زهیر چشمش را باز کرد و گفت: «أرَضِیت مِنّی یَا أباعَبْدِاللّه» از من خوشت آمد؟ شما نمی‌خواهید الآن بپرسید «یٰا حُسین! أرَضِیت مِنّا»؟ با گوش دلتان گوش بدهید، حضرت می‌گویند: کامل از شما راضی هستم. هشت میلیارد جمعیت مثل کرم خاکی در زمین لول می‌زند، شما انسان، عاشق و یار من هستید. شما جواب «هَلْ مِنْ نٰاصِرِ یَنْصُرُنی» مرا دادید. من این روایت را دیده‌ام و در این پنج روز حس می‌کنم که فرموده‌اند اگر بنا باشد خدا قبولتان بکند، نسیم خنکی در گرما برایتان می‌فرستد. این نمایندۀ خداست که قبولتان کرده‌اند. حضرت به زهیر فرمودند: وقتی چند لحظهٔ دیگر وارد عالمِ بعد ‌شدی، می‌بینی آغوش پیغمبر(ص) باز است و می‌گوید در بغل خودم بیا! شما هم ناله بزن که آغوش پیغمبر برایت آماده بشود. شما امروز در این مجلس برای پول یا کار دیگری ناله می‌زنید؟ خدا می‌داند که ما برای ابی‌عبدالله(ع) ناله می‌زنیم.

 

وقتی پیامبر(ص) ستون را بغل گرفتند، به ستون فرمودند: من از تو می‌خواهم ناله نکنی و از خدا می‌خواهم که تو را فردای قیامت جزء درختان بهشت قرار بدهد. این ستون از فراق فقط یک ناله زد؛ شما پنجاه شصت سال است که برای ابی‌عبدالله ناله می‌زنید، آیا آغوش پیغمبر(ص) برای شما باز نیست که بغلتان بگیرد؟! شما از چوب کمتر هستید! بعد حضرت رو به مردم فرمودند: اگر این ستون را بغل نمی‌گرفتم و نوازش نمی‌کردم، تا روز قیامت از فراق من ناله می‌کرد. 

 

شاهدان انسان در روز قیامت

در بخش اول با سه آیه شنیدیم که کل موجودات عالم، شعور و نطق، تسبیح، حمد، نماز و سجده دارند. در بخش دوم هم گفتیم که تعجب نکنیم سنگریزه به وحدانیت خدا و رسالت پیغمبر(ص) شهادت بدهد یا ستون حنانه از فراق ناله کند، پیغمبر(ص) نیز در آغوشش بگیرند. همه‌چیز زنده است و نطق دارد. اکنون در بخش آخر سخن از شاهدان انسان در روز قیامت می‌گویم.

 

الف) روز جدید

حضرت زین‌العابدین(ع) وقتی وارد روز تازه و جدید می‌شدند، می‌فرمودند: «وَ هَذَا یوْمٌ حَادِثٌ جَدِیدٌ، وَ هُوَ عَلَینَا شَاهِدٌ عَتِیدٌ»[13] این روز از جانب پروردگار شاهد و مراقب ماست و همه‌چیز ما را ضبط می‌کند. 

 

ب) زمین

خدا در قرآن می‌فرماید: «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها × بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحي‏ لَها»[14] شاهد دوم ما زمین است؛ حالا هر جا که بودید، در قیامت به ما شهادت و گواهی می‌دهد. 

 

ج) چشم و گوش و پوست

«حَتَّىٰ إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»[15] شاهد سوم و چهارم و پنجم، گوش و چشم و پوست ما، شاهدان ما در قیامت هستند. 

 

د) دست و پا

«الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»[16] پروندهٔ ما روز، زمین، گوش، چشم و پوست است. همچنین دست و پای ما صفحهٔ پرونده ماست که در قیامت شهادت می‌دهد. 

 

ه‍) پروردگار

«كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ» خود پروردگار نیز از شاهدان روز قیامت ماست.

 

و) رسول اکرم(ص) و ائمه(علیهم‌السلام)

«وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا»[17] شاهد دیگر ما در قیامت، پیغمبر(ص) است و شاهد بعدی ما نیز ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) هستند. 

 

شهادت شاهدان در روز قیامت به نفع انسان

ما روز قیامت در حلقهٔ این شاهدان هستیم: روز، زمین، چشم، گوش، پوست، دست، پا، پیغمبر(ص)، ائمه و خود پروردگار. اینها در قیامت چه شهادتی برای ما می‌دهند؟ والله ما که مجرم حرفه‌ای، کافر، مشرک و منافق نیستیم؛ آیا اینها می‌خواهند بر ضد ما شهادت بدهند؟ یعنی پوست، گوشت، گوش، چشم، دست و پای ما، خود پروردگار، پیغمبر و ائمه، می‌خواهند در قیامت بر ضد ما شهادت بدهند؟ پس این توبه‌هایی که کرده‌ایم، کجا می‌رود؟ خود پروردگار که می‌فرماید وقتی بنده‌ام پشیمان می‌شود، به تمام شاهدان می‌گویم همهٔ بدی‌هایش را پنهان کنید و صدایش را درنیاورید. آیا می‌خواهند علیه ما شهادت بدهند؟ اکنون دربارهٔ شما می‌گویم؛ اما اگر مجرمین حرفه‌ای، رباخورها، دزدها، غاصب‌ها و زناکارها هم دلشان می‌خواهد که در گروه ما وارد بشوند، در باز است و خدا جلوی هیچ‌کس را نگرفته است. آنها هم بیایند و از این فیوضات بهره‌مند بشوند. البته آنها فعلاً جزء امت نیستند؛ چون پیغمبر(ص) فرموده‌اند: «إنّي بَرِيءٌ مِنهُم» از همهٔ اینها، یعنی مجرمین، منافقین، مشرکین و معصیت‌کاران حرفه‌ای بیزار هستم. در روایات دیگر هم داریم که حضرت می‌فرمایند: از زنان بی‌حجاب، عشوه‌گر و به دام‌انداز مردان آخرالزمان بیزار هستم. 

 

حالا شب معراج است. من این روایت را از ده‌تا کتاب نقل می‌کنم. رسول خدا(ص) به پروردگار می‌فرمایند: مولای من! من می‌توانم درخواستی داشته باشم؟ خطاب می‌رسد: آری حبیب من. حضرت می‌گویند: می‌ترسم که روز قیامت، امت مرا جلوی بقیهٔ ملت‌ها به دادگاه بکشی و به آنها بگویی پرونده‌هایتان را باز کنید. اگر چنین کنی، آبرویشان می‌رود. خطاب می‌رسد: حبیب من، چه می‌خواهی؟ حضرت می‌فرمایند: خدایا! در قیامت، اجازه بده که پروندهٔ اینها را فقط خود من ببینم. خطاب می‌رسد: حبیب من، قلب تو خیلی رقیق است. اگر من پروندهٔ یک نفرشان را در قیامت به تو نشان بدهم، طاقت نمی‌آوری. یقین بدان که پروندهٔ یکی از اینها را به دست تو هم نمی‌دهم و خودم می‌دانم و اینها. عجب خدای آبروداری است!

 

با این وصف، آیا اینها می‌خواهند ضد ما شهادت بدهند؟ خدا، زمین، روز، دست، پا، پوست، چشم و گوش می‌خواهند به نفع ما شهادت بدهند. پروردگار گفته که تمام موجودات شعور و نطق دارند؛ پس منتظر باشید! چه لذتی دارد که صدای چشم دربیاید و بگوید: خدایا! من خیلی برای حسینت گریه کردم. صدای گوش دربیاید و بگوید: خدایا! من مصائب حسینت را خیلی شنیدم. صدای پوست دربیاید و بگوید: خدایا! رنگ مرا ببین؛ چقدر برای حسینت به سر و سینه زدم. صدای پا دربیاید و بگوید: خدایا! من تا زنده بودم، مجالس حسینت را ترک نکردم. خدا شاهدی فوق همهٔ اینهاست که به اعضا و جوارح می‌گوید: خودم می‌دانم! تمام وجود بندهٔ من بوی حسین را می‌دهد. من خودم شهادت می‌دهم. 

 

ابی‌عبدالله(ع) در روایات

یکی دو جمله هم دربارهٔ وجود مبارک ابی‌عبدالله(ع) بشنوید؛ هم خیلی لذت ببرید که خدا شما را با چه کسی آشنا کرده است و هم گریه بکنید. 

 

-ناراحتی رسول اکرم(ص) از گریه‌های ابی‌عبدالله(ع)

این روایت خیلی سوزنده است. ابن‌شهر آشوب در کتاب «مناقب» و علامهٔ امینی، صاحب «الغدیر» این روایت را نقل می‌کنند: «النَّبِیُّ(ص) من بَیت عائشة فَمَرَّ علی بَیتِ فاطِمَةٌ(س) فَسَمِعَ الحُسینَ یَبکِی فَقالَ: اَلَم تَعلَمِی اَنَّ بُکاءَهُ یُوذِینِی؟»[18] وقتی پیغمبر(ص) می‌خواستند از درِ خانهٔ زهرا(س) رد بشوند و قصد ایستادن نداشتند، دیدند که صدای گریهٔ حسین(ع) از گهواره می‌آید. حضرت در زدند و زهرا در را باز کردند. رسول خدا(ص) به ایشان فرمودند که مگر تو خبر نداری گریهٔ حسین مرا اذیت می‌کند؟ بچه را بردار و آرام کن! 

 

یا رسول‌الله! در نصف روز چقدر گریه از ابی‌عبدالله(ع) کنار بدن اصحاب، کنار بدن قمربنی‌هاشم(ع)، کنار بدن اکبر(ع) و کشتهٔ اصغر در بغلش درآوردند. «بَکیَ الامام بُکاءً شدیداً» حسینت در کربلا بلندبلند گریه کرد. 

 

-گریه‌های رسول اکرم(ص) برای ابی‌عبدالله(ع)

هفت‌هشت‌ روایت است، اما یکی دیگرش را بخوانم. این هم خیلی عجیب است! «امالی» صدوق از امام صادق(ع) نقل می‌کند: «کَانَ النَّبِیُّ في بَیتِ اُمِّ سَلَمَهَ، فَقالَ لَها: لا یَدخُل عَلَیَّ أحَدٌ»[19] پیغمبر(ص) در اتاق ام‌سلمه بود و گفته بود که کسی را برای دیدن من راه ندهید. من می‌خواهم استراحت کنم. «فَجاءَ الحُسَینُ وهُوَ طِفلٌ» حسین(ع) آمد و می‌خواست داخل اتاق برود که جلویش را گرفتند. من را پس زد و داخل اتاق آمد. ام‌سلمه می‌گوید به‌دنبالش دویدم و در اتاق دیدم که «فَإِذَا الحُسَینُ عَلی صَدرِهِ وإذَا النَّبِیُّ یَبکی» ابی‌عبدالله(ع) روی سینهٔ پیغمبر(ص) است و پیغمبر(ص) همین‌جوری که خوابیده و حسین روی سینه‌اش است، گریه می‌کنند. «وإذا فی یَدِهِ شَیءٌ یُقَلِّبُهُ» چیزی در دست پیغمبر(ص) بود که مرتب بالا و پایین می‌کرد، برمی‌گرداند و می‌غلتاند. «فَقالَ النَّبِیُّ: یا اُمَّ سَلَمَهَ» پیغمبر به من گفتند: ای ام‌سلمه! «إنَّ هذا جَبرَئیلُ علیه السلام یُخبِرُنی أنَّ هذا مَقتولٌ» تو که نمی‌بینی، اما جبرئیل الآن پیش من است و به من خبر می‌دهد این‌که روی سینه‌ات خوابیده، می‌کُشند. 

 

اینهایی که من می‌گویم، روایت است. مگر روضه است که شما گریه می‌کنید؟ فکر می‌کنم کلمهٔ «سینه» شما را گریه انداخت؟! من می‌گویم روی سینهٔ پیغمبر(ص) بود، نمی‌گویم کسی روی سینهٔ ابی‌عبدالله(ع) بود! 

 

این‌ چیزی که در دستم بالا و پایین می‌کنم، «هذِهِ التُّربَهُ الَّتی یُقتَلُ عَلَیها» خاکی است که او را روی آن می‌کُشند. «فَضَعیها عِندَکِ» این خاک را به تو می‌دهم تا پیش تو بماند. «فَإِذا صارَت دَما فَقَد قُتِلَ حَبیبی» وقتی دیدی خون از این خاک بیرون زد، بدان محبوب من را کشته‌اند. «فَقالَت اُمُّ سَلَمَهَ: یا رَسولَ اللّهِ، سَلِ اللّهَ أن یَدفَعَ ذلِکَ عَنهُ» ام‌سلمه به پیغمبر(ص) گفت: از خدا بخواه که حسینت کشته نشود. «قالَ: قَد فَعَلتُ» من خواستم و به پروردگار گفتم که قتل را از بچهٔ من بردار. «فَأَوحَی اللّهُ عز و جلإلَیَّ: أنَّ لَهُ دَرَجَهً لا یَنالُها أحَدٌ مِنَ المَخلوقینَ» خدا به من وحی کرد و گفت: حبیب من! حسین تو پیش من درجه‌ای دارد که اولین و آخرین نمونه‌اش را ندارند. این مهم است! حالا این برای شما خانم‌ها و آقایان و جوان‌ها چه می‌گوید: «وأنَّ لَهُ شیعَهً یَشفَعونَ فَیُشَفَّعونَ، وأنَّ المَهدِیَّ مِن وُلدِهِ» حسین تو پیروان و عاشقانی دارد که در قیامت به آنها اجازهٔ شفاعت می‌دهم. به تمام عاشقان حسینت اجازهٔ شفاعت می‌دهم و شفاعتشان را هم قبول می‌کنم. 

 

بعد خدا به رسول اکرم(ص) گفت: «فَطوبی لِمَن کانَ مِن أولِیاءِ الحُسَینِ وشیعَتُهُ هُم» خوش‌به‌حال عاشقان حسینت! خداوند نمی‌گوید خوش‌به‌حال عاشقان قرآنت، بلکه می‌گوید خوش‌به‌حال عاشقان و شیعیان حسینت. آنگاه خدا به خودش قسم خورد و فرمود: «وَاللّهِ الفائِزونَ یَومَ القِیامَهِ» والله قسم! شیعیان حسینت در قیامت از رستگاران هستند. 

 

کلام آخر؛ حوادث کربلا از زبان امام زمان(عج)

روز جمعه روز وجود مبارک امام زمان(عج) است. امام زمان(عج) ناظر به جلسه است. به خودش قسم! «اَشْهَدُ اَنَّکَ تَشْهَدُ مَقامیَ اَشْهَدُ اَنَّکَ تَسْمَعُ کَلامِی اَشْهَدُ اَنَّکَ تَرُّدُ سَلامی» صدایمان را می‌شنوی، جوابمان را می‌دهی و جایمان را هم می‌بینی در زمینی نشسته‌ایم و برای او روضه می‌خوانیم: 

«فَلَمّا رَأَوْکَ ثابِتَ الْجاشِ غَیْرَ خآئِف وَ لَا خَاش»[20] حسین من! لشکر وقتی دیدند که تو بدون ترس و واهمه و با کمال استواری وسط میدان جنگ ایستاده‌ای، «نَصَبُوا لَکَ غَوآئِلَ مَکْرِهِمْ وَ قاتَلُوکَ بِکَیْدِهِمْ وَ شَرِّهِمْ» تمام دام‌های مرگ را برایت پهن کرده و با مکر و حیله و شرارت به تو حمله کردند. 

«وَ أَمَرَ اللَّعینُ جُنُودَهُ فَمَنَعُوکَ الْمآءَ وَ وُرُودَهُ» عمرسعد ملعون به ارتشش گفت که نگذارید حسین به آب برسد و جلویش را بگیرید. مگر ابی‌عبدالله(ع) می‌خواستند همهٔ آب فرات را بخورند؟! یک لیوان بس بود. برای چه جلویش را گرفتید؟! هوا گرم بود، تشنه و داغ‌دیده بود، می‌گذاشتید یک شربت آب بخورد.

 

«وَ ناجَزُوکَ الْقِتالَ» برای کشتنت سرعت گرفتند. همهٔ اینها فعل جمع است! حضرت نمی‌گویند یک نفر به‌سراغت آمد، می‌گویند گروهی به‌سراغت آمدند. «وَ عاجَلُوکَ النِّزالَ» همه از اسب‌ها پیاده شدند و رو‌دررو با تو شروع به جنگ کردند. تو یک نفر بودی و آنها سی‌هزار نفر بودند. این بزرگواران می‌خوانند چند نفر به یک نفر؟! یابن‌رسول‌الله! شما حادثه را برای ما تعریف می‌کنید، بیان‌کردنش برای مردم خیلی سخت است. «وَ رَشَقُوکَ بِالسِّهامِ وَ النِّبالِ» این گروهی که هجوم آوردند، هم تیربارانش کردند و هم سنگ‌باران. با همان تیرباران که کشته می‌شد! «وَ بَسَطُوا إِلَیْکَ أَکُفَّ الاِصْطِلامِ وَ لَمْ یَرْعَوْا لَکَ ذِماماً» دست‌های بلادار و شَردار را به‌طرفت دراز کردند، هیچ حقی را دربارهٔ تو رعایت نکردند و همهٔ افرادت را کشتند. «وَ لاراقَبُوا فیکَ أَثاماً، فی قَتْلِهِمْ أَوْلِیآءَکَ، وَ نَهْبِهِمْ رِحالَک» همهٔ خیمه‌هایت را هم غارت کردند و یک خیمه هم در آن آفتاب و بیابان نگذاشتند که این زن و بچه در آن خیمه بروند. 

 

«وَ أَنْتَ مُقَدَّمٌ فِى الْهَبَواتِ وَ مُحْتَمِلٌ لِلاْذِیّاتِ» تو در میان گرد و غبار برخاسته از جنگ پیش می‌تاختی و هر آزاری را تحمل می‌کردی. «قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِکَ مَلآئِکَةُ السَّماواتِ» تمام فرشته‌های آسمان از استقامتت شگفت‌زده بودند. «فَأَحْدَقُوا بِکَ مِنْ کُلّ الْجِهاتِ» دشمن گرداگرد تو را پر کرد و راه بیرون‌رفتنت را بست. همه دایره‌وار دورت با شمشیر، نیزه، چوب، عصا و سنگ چه کردند! «وَ أَثْخَنُوکَ بِالْجِراحِ» این‌قدر زخم کاری به تو زدند که از پا درآمدی و دیگر نفس و طاقت نداشتی. «وَ حَالُوا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ مَاءِ الْفُرَاتِ» آنها نگذاشتند به آب برسی. 

 

«فَهَوَیْتَ إِلَى الْأرْضِ جَریحاً» آرام باید روی زمین می‌افتادی، اما پرت شدی و دیگر بدنت تعادل نداشت که آرام‌آرام روی زمین بخوابی. تشنه و زخم‌دار افتاده بودی، هنوز نفس داشتی و آرام‌آرام نفس می‌کشیدی که «تَطَؤُکَ الْخُیُولُ بِحَوافِرِها» اسب‌ها با سم روی بدنت ریختند. هنوز کشته نشده بودی که با سم اسب پایمالت کردند! 

 

«فَلَمّا رَأَیْنَ النِّـسآءُ جَوادَکَ مَخْزِیّاً وَ نَظَرْنَ سَرْجَکَ عَلَیْهِ مَلْوِیّاً» خانم‌ها وقتی ذوالجناح را خوار و گردن‌کج دیدند، زین تو واژگون شده و یال اسب غرق خون شده بود. «بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ناشِراتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ» همه از خیمه‌ها بیرون ریختند، موهای سرشان را پریشان می‌کردند و داد می‌زدند: «واحسینا!». «لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات» می‌گویند اگر جوری سینه بزنیم یا در سر خودمان بزنیم که خون بیفتد، حرام است. امام زمان(عج) می‌گویند: هر 84 نفر به صورت و سینه‌شان لطمه می‌زدند و نقاب‌هایشان را کَندند که ببینند چه خبر است. «وَ بِالْعَویلِ داعِیات» همگی شیون می‌زدند! «وَ بَعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّلات» بعد از عزیز بودن همه‌شان را خوار کردند. «وَ إِلى مَصْرَعِکَ مُبادِرات» همگی با پای برهنه به گودال دویدند. وقتی به گودال رسیدند، دیدند: «وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِک قابِضٌ عَلى شَیْبَتِک َ بِیَدِه» اسلحه‌اش را روی گلویت گذاشته و با کمال بی‌ادبی محاسنت را با دست گرفته بود. از روی سینه‌ات بلند شد و تو را با لگد برگرداند.


[1]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 156.
[2]. سورهٔ نساء، آیهٔ 79.
[3]. سورهٔ نساء، آیهٔ 4.
[4]. سورهٔ فرقان، آیهٔ 48.
[5]. سورهٔ نحل، آیات 68-69.
[6]. سورهٔ احزاب، آیهٔ 33.
[7]. بحارالأنوار، ج۲۴، ص۱۱۰؛ تفسیر اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، ج۷، ص۶۷۲.
[8]. فرازی ز زیارت ناحیهٔ مقدسه.
[9]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 96.
[10]. سورهٔ إسراء، آیهٔ 44.
[11]. سورهٔ نور، آیهٔ 41.
[12]. سورهٔ جمعه، آیهٔ 1.
[13]. دعای ششم صحیفهٔ سجادیه.
[14]. سورهٔ زلزال، آیات 4-5.
[15]. سورهٔ فصلت، آیهٔ 20.
[16]. سورهٔ یس، آیهٔ 65.
[17]. سورهٔ بقره، آیهٔ 143.
[18]. این روایت در «بحارالأنوار، ج43، ص295» نیز آمده است.
[19]. امالی شیخ صدوق، ص203 ح219؛ بحارالأنوار، ج44، ص225، ح5.
[20]. فرازی از زیارت ناحیهٔ مقدسه.

برچسب ها :