لطفا منتظر باشید

جلسه ششم یکشنبه (24-5-1400)

(تهران ورزشگاه آیت الله سعیدی)
محرم1443 ه.ق - مرداد1400 ه.ش
25 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

مقدمۀ بحث

بخشی از آیهٔ بسیار مهم سورهٔ مبارکهٔ حدید باقی ماند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ».[1] باورکردن آیه، یقین و دل‌دادن به آیه، درصورتی‌که برای خود انسان روشن بشود خدا و قیامت را باور دارد و این باور را از خطرات حفظ می‌کند؛ همچنین مطیع پیغمبر اکرم(ص) است و او را سرمشق خودش قرار می‌دهد تا به سه پاداش عظیم برسد. یک آرامش الهی و طمأنینهٔ درونی به انسان می‌دهد. 

 

سعادت و شقاوت انسان از مباحث پربحث

پیش از ورود به دنبالهٔ آیهٔ «وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»، لازم است مقدمه‌ای بیان بشود. از زمانی که دانش را به قلم کشیدند و هفت‌هزار سال پیش از میلاد مسیح(ع)، رشته‌هایی از دانش را ظهور دادند، دو کلمهٔ «سعادت» و «شقاوت» به‌کار گرفته شده است. در هر دوره‌ای، هر مکتبی که اختراع کردند و هر فرهنگی که به‌وجود آوردند، سعادت و شقاوت را مطرح کردند. حتی مکتب مادی‌گران که سال‌ها به‌وسیلۀ «هِگِل» و «مارکس» و با تبلیغات گستردهٔ «لنین» حاکم شد، سعادت و شقاوت را مطرح کرده‌اند و گفتند سعادت در تحقق جامعهٔ بی‌طبقهٔ توحیدی و شقاوت در گروه‌گروه شدن جامعه است. پانزده قرن قبل، پروردگار هم کلمهٔ سعادت و شقاوت را در سورهٔ مبارکهٔ هود مطرح کرده است. 

 

دیدگاه قرآن در خصوص سعادت و شقاوت

دیدگاه این مکتب‌ها دربارهٔ سعادت و شقاوت فرق داشت و تنها مدرسه‌ای که ماهیت، حقیقت و واقعیت سعادت و شقاوت را مطرح کرد، قرآن مجید بود. قرآن می‌گوید:‌انسان به‌حقیقت، یا اهل سعادت است یا اهل شقاوت. اگر اهل سعادت باشد، «وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ»[2] بهشت پایان کار سعادتمندان است. بهشت کجاست و چه‌چیزی دارد، در آیات و روایات بیان شده است. کسی هم که به شقاوت دچار بشود، «فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ»[3] عاقبتش دوزخ است. این نظر عالمانه، حکیمانه، رحیمانه، عارفانه و کریمانهٔ پروردگار است. خداوندی که انسان را آفریده است، می‌دانسته و می‌داند که گروهی عاشق سعادت و گروهی نیز اهل شقاوت هستند. علم ازلی و ابدی، کَرَم ازلی و ابدی، همچنین رحمت ازلی و ابدی او اقتضا داشت که زمینه‌های به‌وجودآمدن سعادت و شقاوت و تیره‌بختی را برای بندگانش بیان کند تا حجت بر بندگان تمام باشد و فردای قیامت، عذر و بهانه‌ای برای سعیدشدن یا دچارشدن به شقاوت نداشته باشند. 

 

سه زبانِ بیان زمینه‌های سعادت و شقاوت 

خداوند زمینه‌های سعادت و شقاوت را به سه زبان بیان کرده است: زبان نبوت انبیا، زبان کتاب‌های آسمانی و بیانات وجود مقدس خودش در طول نبوت انبیا به‌عنوان نصیحت و سفارش به انبیا. قرآن می‌فرماید: «رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ»[4] این انبیا به اهل سعادت مژده داده‌ و به آنهایی که در مسیر شقاوت هستند، هشدار دادند. همچنین توضیح دادند که چه‌چیزی شما را به سعادت می‌رساند و چه‌چیزی شما را دچار شقاوت می‌کند. در قرآن می‌خوانیم: «إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا × وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِيرًا»؛[5] در این آیه نیز می‌خوانیم:‌ «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ»[6] رحمتش برای جهانیان این بود که به جهانیان بفهماند چه اموری آنها را به سعادت و چه اموری دچار شقاوتشان می‌کند. 

 

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ»[7] پیغمبر من برای شما نعمت ویژه است. «منّت» یعنی نعمت، نه اینکه من با کارم می‌خواهم باری روی دوشتان بگذارم، منّت سرتان بگذارم و تحقیرتان کنم. نعمت ویژهٔ من است که «إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ» برای رشد عقل شما به او مأموریت داده‌ام آیات تکوین، آیات انفس و آیات تشریع را برای شما بخواند. «وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» همچنین با این قرآن و دانش فراوانی که به خودش داده‌ام، تمام طاعات، حَسنات، سیئات، خوبی‌ها، زشتی‌ها، بدی‌ها، درستی‌ها و نادرستی‌ها را برای شما بیان و درون شما را از بخل، کینه، حرص، حسد، نظرتنگی، نیت‌های فاسد و افکار پلید پاک‌ کند. 

 

هلاکت، سرانجام نافرمانی از روش‌های سعادتمندی 

این مجموعه، یعنی نبوت، آیات و حکمت، تمام روش‌های لازم را برای رسیدن به سعادت به شما نشان‌ می‌دهد. اگر کسی به انتخاب و اختیار خودش به این برنامه‌ها پشت کرد، رو به شقاوت می‌رود. طبق سورهٔ هود، روز قیامت هم یک شقی به پروردگار نمی‌گوید تو سبب شقی‌شدن من بودی. لذا آیه می‌گوید: «فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا» آنهایی که خودشان شقی شده‌اند و کسی جز خودشان در شقاوت آنها دخالت نداشته است. اینها در برابر توحید، انبیا، قرآن، ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام)، عالمان واجد شرایطِ دلسوز و خیرخواه تکبر کرده‌اند، شانه بالا انداخته و سینه‌سپر کرده‌اند. امیرالمؤمنین(ع) در «نهج‌البلاغه» می‌فرمایند: «مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ» آن‌که مقابل حق سینه‌سپر بکند و «نمی‌خواهم» بگوید، هلاک، شقی، بدبخت و تیره‌بخت شده است. 

 

سه سرمایۀ خداوند برای اهل تقوا

الف) آشنایی با دو بهره از رحمت پروردگار

آن مردان و زنان و انسان‌هایی که روی دل به خدا کنند و «آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ» طاعت خدا و اجتناب از گناهان را نصب‌العین قرار بدهند، «يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ» من دو نصیب و بهره از رحمتم را به آنها عطا می‌کنم. این دو بهره از رحمتم، آشناکردن آنها با حسن و حسین(علیهما‌السلام)، همچنین آشناکردن آنها با مقام والای ولایت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام است. 

 

ب) زندگی با نور الهی

«وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ» نوری برایتان قرار می‌دهم که با این نور زندگی کنید. شما بدون این نور میّت هستید: «أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ»[8] با این نور زنده و متحرک هستید، درست زندگی می‌کنید و من، انبیا، ائمه و قرآن را می‌شناسید. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: مَعرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَعرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ وَ هُوَ الدَّینُ الخَالِصُ».[9] شناخت ما در عالم بدون این نور ممکن نیست. شما به‌ آن‌که نور ندارد، بگو نظرت راجع‌به علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)، ابی‌عبدالله(ع)، حضرت مجتبی(ع) و امام صادق(ع) چیست، می‌گوید اینها دانشمند هستند. یکی از همین‌ها به‌نام فرید وَجدی در مصر ده جلد کتاب نوشته که هر جلدی پانصد صفحه است. وقتی در معرفی شخصیت‌های عالم به امام صادق(ع) می‌رسد، در نصفه خط فقط می‌نویسد: «جَعْفَر ‌بْن ‌مُحَمّد رَجُل کِیمِیاییٌ» این آقا شیمیدان بوده است. کور که نبودی! در چاپخانه‌های کشور خودتان ده جلد «مجمع‌البیان»، ده‌ها جلد «مستدرک» و «وسائل» چاپ شده که اینها هم در برابرت بوده است. چگونه حق را از مردم مصر کتمان کردی که وقتی کتاب پرفروشت را بخوانند، بگویند عجب! این جعفر‌بن‌محمد که می‌گویند، شیمی بلد بوده است! 

 

-تابش نور الهی بر قلب حر

این نور به شما توحید می‌دهد و شما را زنده می‌کند. این نور نور الهی و فیض‌الله است. این نور همانی است که صبح عاشورا به دل حر‌بن‌یزید تابید و خدا، پیغمبر(ص)، امام و توبه را در عرض ده دقیقه شناخت. یکی از سران لشکر عمرسعد می‌گوید: حر را دیدم که کناری در فکر فرو رفته و قیافه‌اش عوض شده است. اگر از من می‌پرسیدند قهرمان‌ترین شخص کیست، می‌گفتم حر است؛ ولی الآن تعجب می‌کنم که چهره‌اش شکسته، رعشه گرفته و رنگش پریده است. جلو دویدم و گفتم چه شده است؟ گفت: اسبم تشنه است. با خودم گفتم غصه اسبش را می‌خورد؛ هوا گرم است و اسب بیچاره هم تشنه. الآن نهیب می‌زند، به شریعهٔ فرات می‌رود و اسبش را آب می‌دهد. از او کنار کشیدم، دیدم دهانهٔ اسب را به‌طرف قبلهٔ عالم، یعنی قبلهٔ واقعی، قبلهٔ عبادت و توحید کشید. حر به اسب یک نهیب زد، اسب جهید و با سرعت به خیمه‌های ابی‌عبدالله(ع) نزدیک شد. ابی‌عبدالله(ع) کنار خیمه‌ای نشسته بود، حر برابر ابی‌عبدالله(ع) پیاده شد. 

 

حر برابر ابی‌عبدالله(ع) پیاده شد و ایستاد؛ تو چرا سینه‌سپر کرده‌ای که امام حسین(ع) هم یک دانشمند است؟! اگر به عراق بروید، این تابلو همه‌جا هست. فرمایش ملکوتی شهید بزرگ، آیت‌الله محمدباقر صدر که دل پرنوری داشت. «إنّ الْحُسَیْن هُوَ الإِسلامُ کُلُّهُ» تمام دین خدا حسین(ع) است. دین خدا چیست؟ دینِ خدا، توحید، نبوت و قرآن است. این آدم نورانی می‌گوید: حسین(ع) توحید است. حسین(ع) جلوهٔ همهٔ انبیا و کتاب‌های آسمانی است. حسین(ع) مجسمهٔ قرآن است. «إنّ الْحُسَیْن هُوَ الإِسلامُ کُلُّهُ» این نور الهی است که اسمش فیض است. حالا فلاسفه می‌گویند فیض اقدس و فیض مقدس؛ یعنی جلوهٔ وجود، جلوهٔ هستی و جلوهٔ حقیقت که به تناسب ظرفیت ما در دلمان تابید و خدایی، نبوتی و حسینی شدیم. این گریهٔ ما برای همان جلوهٔ فیض و نور است. مولانا می‌گوید:

 

گریه بر هر درد بی‌درمان دواست ×××××××× چشم گریان چشمهٔ فیض خداست

این نور نورِ فیض و معرفت است. در روایات داریم: «أَلْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللّه‏ُ فِى قَلْبِ مَنْ يَشآءُ»[10] این نور، خدایی است و خدا هر کس را لایق ببیند، نور حکمت و علم را در قلبش برافروخته می‌کند. آنگاه قلب چراغدان الهی می‌شود. این نور نور عشق و محبت است.

 

-معرفی ماهیت نور در آیات و ادعیه

چند آیه هم راجع‌به نور گوش بدهید؛ این بحث‌ها آدم را دیوانه می‌کند! من گاهی روزها اختیار از دستم می‌رود؛ انگار نمی‌فهمم که چه می‌گویم. همه هم قرآن و روایات است. 

«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[11] خدا نور همهٔ آفرینش است و ما هم جزئی از آفرینش هستیم. اگر لایق باشیم، این نور در قلب ما فروزان می‌شود. 

«قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ»[12] یعنی قرآن. 

«خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْواراً»[13] یعنی ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام). 

«أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ»[14] یعنی ابی‌عبدالله(ع).

«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»[15] شما که مرا باور کردید، به کمکتان آمدم و از تاریکی‌های جهل، رذایل و پستی در آوردم و به‌سوی نور حرکت‌تان دادم. 

این هم از این بخش آیه که می‌فرماید: «وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ».[16]

 

ج) آمرزش گناهان و پاکی پرونده

«وَيَغْفِرْ لَكُمْ» حالا که وارد نورتان کرده‌ام و وارد نور شده‌اید، دیگر شایسته نیست گناهان و آلودگی‌هایتان در پروندهٔ شما بماند که این گناهان لحظهٔ مرگ گریبانتان را بگیرد و داد بکشید: «رَبِّ ارْجِعُونِ × لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ»[17] خدایا! ما را نبر و سر اول جادهٔ تکلیف برگردان تا مؤمن بشویم. 

برای اینکه به این گرفتاری دچار نشوید و وقتی وارد برزخ بشوید، «يا نُورَ الْمُسْتَوْحِشينَ فِى الظُّلَمِ»[18] دچار ظلمت نشوید و در قیامت گیر نکنید؛ برای شما چه‌کار می‌کنم؟ با این ایمان، تقوا و اسوه قراردادن پیغمبر، «يَغْفِرْ لَكُمْ» همهٔ گناهانتان را می‌بخشم؛ دیگر من به نگو که چند گناه خیلی بزرگ دارم. این بی‌ادبی است! «يَغْفِرْ لَكُمْ» را فقط بشنو. چه‌کار کردم، چه می‌شود و این گناهم مرا کجا گیر می‌اندازد، فضولی در برابر اکرم‌الأکرمین و ارحم‌الرّاحمین است. خدا خودش اعلام می‌کند: «يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ».[19] 

 

در این گناهان، گناهان مالی بین ما و مردم می‌ماند. گناهان مالی منظورم ربا، دزدی، غصب، رشوه و... نیست. زمین، خانه یا جنسی خریده‌ای و پولش را نداده‌ای. همین که پول آن را بپردازی، این هم بخشیده می‌شود. حالا اگر به حق بدهکار شده باشم؛ فرش، زمین یا جنسی خریدم یا معاملاتی کردم و کارم نگرفت، چرخ نچرخید و نتوانستم پول طلبکارها را بدهم. نشد که نشد و من مُردم. مؤمن به بن‌بست نمی‌خورد! امام صادق(ع) می‌فرمایند (از این روایت‌ها کم نیست): خدا در روز قیامت می‌فرماید طلبکارهای این آدم جلو بیایند. یک دفعه بیست نفر طلبکار می‌آیند. بدهکار که آنجا پولی ندارد. بدهکار یک کفن داشته که آن‌هم پوسیده و دیگر چیزی ندارد. خدا به طلبکارها می‌گوید: شما در پرونده‌تان گناه دارید؟ عرض می‌کنند: بله داریم، خیلی هم داریم! خطاب می‌رسد: این بدهکار را ببخشید، من هم شما را ببخشم. مؤمن هرگز گیر نمی‌کند! 

 

آمرزش و مهربانی، اخلاقی الهی 

«وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» من بسیار آمرزنده و مهربان هستم. این جملهٔ آخر آیه، دل آدم را عجیب شاد می‌کند! از نظر ادبی، «غفور» صیغهٔ مبالغه است. رحیم هم همین‌طور یا صفت مشبهه است. من خدایی هستم بسیار آمرزنده و مهربان. پیغمبر(ص) در جنگ احد سر جنازه عمویشان آمدند، دیدند دماغ، لب‌ها و انگشت‌های دست و پایش را بریده‌اند، چشمش را درآورده‌اند، پهلوی عمو را دریده‌اند و جگر سیاهش را درآورده‌اند، تکه‌تکه به بند کشیدند و به گردن یک زن بدکاره انداختند که مادر معاویه بود. تا امروز هم ثابت نشده که پدر معاویه چه کسی بوده؛ چون همسر ابوسفیان با همه بوده است. حق بوده که پسرش قاتل ابی‌عبدالله(ع) بشود؛ چون این پدر و پسر هفت‌جوش نجس بودند. 

 

حضرت خیلی گریه کردند! وقتی گفتند که خواهرش می‌آید، پیغمبر(ص) فرمودند: هرچه علف و گون است، سریع بیاورید و بدن را بپوشانید که خواهر نبیند. خواهر آمد، گفت: نمی‌‌توانم صورت برادرم را ببینم؟ گفتند: نه نمی‌شود. گفت: بدنش را ببینم؟ گفتند: نه نمی‌شود. پیغمبر(ص) به عمه‌شان، خواهرِ حمزه(ع) فرمودند: شما به مدینه برگرد. وقتی خود پیغمبر(ص) هم به مدینه آمدند، خیلی ناراحت بودند. به حضرت گفتند: چرا ناراحت هستید؟ فرمودند: عمویم گریه‌کن ندارد. خبر به خانم‌های مدینه رسید، جلسهٔ عزا می‌گرفتند و خود پیغمبر(ص) هم گاهی بعد از آخر منبرشان روضه می‌خواندند. 

 

چهارپنج سال گذشت. قاتل که هم بدن را قطعه‌قطعه کرده و هم کشته بود، نامه‌ای از مکه به پیغمبر(ص) نوشت و گفت: من می‌خواهم به مدینه بیایم و مسلمان بشوم. من کافر و بت‌پرست بودم، نمی‌فهمیدم؛ عمویت را کشتم و مُثله کردم. پیغمبر(ص) نامه را خواندند. در جواب نامه کمی درنگ داشتند که جبرئیل نازل شد و گفت: خدا می‌فرماید جواب بدهید که بیاید. 

باز آ باز آ هر آنچه هستی، باز آ ×××××××××× گر کافر و گبر و بت‌پرستی، باز آ

این درگه ما درگه نومیدی نیست ××××××××× صد بار اگر توبه شکستی، باز آ

 

ویژگی‌های شیعه در کلام پروردگار

کتاب خیلی مهمی داریم که اگر این کتاب نبود، عالمان دین (عالمان دین را می‌گویم، من که روضه‌خوان هستم) لَنگ بودند. این کتاب، «مجمع‌البحرین» نام دارد و نویسنده‌اش، فخرالدین طُریحی، انسان عالم، فقیه، ادیب و زاهدی است. وی تربیت‌کنندهٔ شاگردان بزرگی مثل علامهٔ مجلسی است. ایشان در جلد دوم کتابش، صفحهٔ 186 نوشته‌اند: «فی حَدیثِ مُناجاةِ موسی(ع) وقَد قالَ» این همان معنی «يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»[20] است که راه سعادت چیست؟ در مناجات موسی(ع) است: «یا رَبِّ، لِمَ فَضَّلتَ اُمَّةَ مُحَمَّدٍ(ص) عَلی سائِرِ الاُمَمِ» به چه دلیل امت پیغمبر اسلام را بر تمام امت‌ها برتری دادی؟ یک چیزی باید باشد که خودت مدام می‌گویی این امت از همهٔ امت‌ها بالاتر و بهتر هستند. «فَقالَ اللّهُ تَعالی: فَضَّلتُهُم لِعَشرِ خِصالٍ» به‌خاطر ده ویژگی که در آنهاست، من آنها را بر همهٔ امت‌ها برتری داده‌ام. موسی(ع) گفت: «وما تِلک الخِصالُ الَّتی یعمَلونَها حَتّی آمُرَ بَنی إسرائیلَ یعمَلونَها» این ده ویژگی چیست که من هم به بنی‌اسرائیل بگویم انجام بدهند؟ این رده‌بندی برای خود پروردگار است: 

 

«الصَّلاةُ» اولین ویژگی‌شان نماز است. عزیزانم! در سورهٔ مدثر است که وقتی بهشتیان از دوزخیان می‌پرسند چه‌چیزی شما را به جهنم کشاند؛ اولین پاسخی که می‌دهند، این است: «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ»[21] ما اهل نماز نبودیم. ظهر عاشورا چهارهزار تیرانداز آمادهٔ تیرباران بودند، اما ابی‌عبدالله(ع) با هجده نفر برای نماز ایستادند. گرسنه، تشنه و داغ‌دیده بودند، اما به نماز ایستادند.

«وَالزَّکاةُ» بخیل در این امت نیست و دست‌به‌جیب هستند. 

«وَالصَّومُ» اهل روزه هستند. 

«وَالحَجُّ وَالجِهادُ وَالجُمُعَةُ وَالجَماعَةُ» این امت نماز جمعه و نماز جماعت دارند. 

«وَالقُرآنُ وَالعِلمُ» قرآن و دانایی دارند. موسی! بنی‌اسرائیل نمی‌توانند به خیلی از اینها عمل کنند. من به اینها قرآن، نماز جمعه، نماز جماعت، جهاد و حج نداده‌ام؛ چون لیاقتش را نداشتند. 

 

«وَالعَاشُوراء» موسی! دهمین چیزی که به این امت داده‌ام، عاشوراست. اینجا دیگر برای خود من صددرصد یقین است که این امت، یعنی شیعه. در حقیقت، این ده فضیلت با واقعیتش، ویژهٔ شیعه است؛ وگرنه دومیلیارد مسلمان هست. اگر وقت داشتید و به کشورهای اهل‌سنت می‌رفتید، می‌دیدید بهترین زمان عروسی‌شان از شب اول محرم است تا روز عاشورا. در زیارت عاشورا می‌خوانیم: «وَ هذا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِيادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ». خداوند عاشورا را به چه کسی داده است؟ خوشحال هستید؟ خدا با شما چه‌کار کرده است! 

 

موسی کلیم‌الله است و همهٔ حرف‌های خدا را درک کرد، الّا همین عاشورا. به خدا گفت: «یا رَبِّ، ومَا العاشوراءُ» عاشورا چیست؟ خطاب رسید: «البُکاءُ وَالتَّباکی عَلی سِبطِ مُحَمَّدٍ، وَالمَرثِیةُ وَالعَزاءُ عَلی مُصیبَةِ وَلَدِ المُصطَفی» عاشورا ایام گریه‌کردن و اگر چشم گریه ندارد، خود را به‌صورت گریه‌کن درآوردن است. روزی وقتی دلقک فرعون می‌خواست وارد دربار بشود، دید یک گلیم‌پوش با یک چوب دم دربار ایستاده است. دلقک گفت: چه کسی هستی؟ او گفت: پیغمبر خدا هستم و برای هدایت فرعون آمده‌ام. دلقک رفت، یک گلیم چوپانی پوشید و با یک چوب‌دستی آمد. صدای موسی(ع) را در دربار درمی‌آورد و درباریان از این بازی خیلی خندیدند. وقتی بنا شد فرعونیان غرق بشوند و بنی‌اسرائیل نجات پیدا کنند، همه غرق شدند، الّا این دلقک. او آزاد از آب بیرون آمد. موسی(ع) به خدا عرض کرد: چرا او را غرق نکردی؟ او مرا اذیت کرد! خطاب رسید: موسی! کسی که خودش را شبیه دوستانم درآورده است، عذابش نمی‌کنم؛ اگرچه مخالف دوستانم باشد. خدا نیز فرموده است: عاشورا یعنی گریه‌کردن و اگر گریه نداری، غصه دار و محزون بشو. دست روی پیشانی‌ات بگذار و خودت را به شکل گریه‌کن‌ها دربیاور. عاشورا همچنین وقت خواندن مرثیه و عزاداری بر مصیبت پسر پیغمبر است. 

 

«یٰا موسیٰ، ما مِن عَبدٍ مِن عَبیدی فی ذلِک الزَّمانِ بَکی أو تَباکی وتَعَزّی عَلی وَلَدِ المُصطَفی» بنده‌ای از بندگان من نیست در زمان عاشورا که گریه کند یا خودش را به‌صورت گریه‌کن‌ها دربیاورد و عزادار بچه‌های پیغمبر باشد؛ «إلّا وکانَت لَهُ الجَنَّةُ ثابِتا فِیها» مگر اینکه بهشت را دائمی به او می‌دهم و می‌گویم غصهٔ بیرون‌کردنت را نخور. 

 

«وَما مِن عَبدٍ أنفَقَ مِن مالِهِ فی مَحَبَّةِ ابنِ بِنتِ نَبِیهِ طَعاما وغَیرَ ذلِک دِرهَما أوْ دِینٰارا» موسی! اگر کسی از بندگان من به عشق ابی‌عبدالله با پولش به مردم غذا بدهد یا برای برپاکردن عزا و زمینه‌سازی گریه دینار یا درهمی بدهد، «إلّا وبارَکتُ لَهُ فی دارِ الدُّنیا الدِّرهَمَ بِسَبعینَ دِرهَما» تا وقتی که نمرده است، هفتاد برابرش را برمی‌گردانم. «وکانَ مُعافی فِی الجَنَّةِ» در بهشت آزاد است و هر بهشتی که بخواهد، می‌رود. «وَغَفَرتُ لَهُ ذُنوبَهُ» آن‌که برای حسین من پول می‌دهد، تمام گناهانش را می‌بخشم. 

 

«وعِزَّتی وجَلالی، ما مِن رَجُلٍ أوِ امرَأَةٍ سالَ دَمعُ عَینَیهِ فی یومِ عاشوراءَ وغَیرِهِ قَطرَةً واحِدَةً، إلّا وکتَبتُ لَهُ أجرَ مِئَةِ شَهیدٍ» به عزت و جلالم! مرد و زنی نیست که عاشورا و غیرعاشورا فقط یک قطره اشک برای حسین من بریزد (نه مثل شما که سیل‌وار هر روز گریه می‌کنید)، مگر اینکه ثواب صد شهید در نامهٔ عملش می‌نویسم. 

 

روضه‌خوانی پروردگار برای ابی‌عبدالله(ع) و یاران

گریهٔ بر تو چقدر قیمت دارد که همهٔ انبیا، ماهیان دریا، پرندگان، آسمان و زمین، درخت‌ها، سنگریزه‌ها، بهشتی‌ها و کارگردان‌های جهنم در جهنم زارزار برایت گریه کردند. موسی(ع) به کوه طور می‌رفت که مردی را با رنگ پریده، بدنی ضعیف و رعشه‌دار دید. مرد به موسی(ع) گفت: برای مناجات می‌روی؟ موسی(ع) گفت: آری. آن مرد گفت: من مرتکب گناه بزرگی شده‌ام. از خدا بخواه مرا ببخشد.

 

وقتی موسی(ع) به طور رسید، به پروردگار گفت: «یٰا رَبَّ الْعٰالَمِین! أسْألُکَ وَأنْتَ الْعالِمٌ قَبْلَ نُطْقِی بِه»[22] ای پروردگار جهانیان! قبل از اینکه حرف بزنم، تو می‌دانی که می‌خواهم چه بگویم. موسی(ع) آمرزش این گنهکار را می‌خواست. خطاب رسید: «مُوسىٰ! مٰا تَسْألُنِی أُعْطِیک وَمٰا تُرِید أُبَلِغُک» موسی! هرچه بخواهی، به تو عطا می‌کنم و تو را به آن می‌رسانم. موسی(ع) گفت: «رَبِّ إن فُلاناً عَبْدُکَ الْإسْرائیلی أذْنِب ذَنْباً وَیَسْألُک الْعَفو» می‌دانی فلان مرد بنی‌اسرائیلی گفت من گناه بزرگی مرتکب شده‌ام. از خدا بخواه که مرا ببخشد. خدا به موسی(ع) فرمود: «یا موسى! أعْفُو عَمَّن إسْتَغْفَرنِی» به آن‌که برایش از من طلب آمرزش کردی، بگو تو را بخشیدم. هرچه می‌خواهی، از من بخواه، «إلّا قٰاتِلَ الْحُسَیْن». 

 

موسی(ع) پرسید: «یٰا رَبِّ! وَمَنِ الْحُسَیْن» حسین کیست؟ پروردگار گفت: «الَّذی مَرَّ ذِکْرُه عَلَیْک بِجٰانِبِ الطُّور» من حسین را یک بار در محل طور برایت یادآوری کرده‌ام. موسی(ع) گفت: «یٰا رَبِّ! وَمَنْ یَقْتُلُه» بله یاد کردی و گفتی که او را می‌کشند. چه کسی او را می‌کشد؟ پروردگار گفت: «یَقتُلُه اُمَّة جَدّهِ الْبٰاغِیَة الطَّاغِیَه فِي أرْضِ کَربَلا وَتُنَفِّرُ فَرَسَه وَتُحَمْحِمُ وَتَصْهَل» یاغی‌گران طغیانگر او را در سرزمین کربلا می‌کشند. وقتی از اسب می‌افتد، ذوالجناح رم می‌کند و صدا در گلویش می‌پیچد و شدید شیهه می‌کشد. خدا عجب روضه‌ای خوانده است! «وَتَقُولُ فِي صَهِیلُها: اَلظَّلِیمه اَلظَّلِیمَه مِنْ اُمّة قَتَلَت ابن بِنْت نَبِیّها». 

 

موسی! «فَیَبْقىٰ عَلَى الرِّمال مِنْ غَیْرِ غُسْل وَلٰا کَفَن» او را می‌کشند، اما دفنش نمی‌کنند. بدنش روی ریگ‌های بیابان می‌افتد و کسی او را غسل و کفن نمی‌کند. خدا می‌داند شهید غسل ندارد؛ معنی جمله این است که هیچ‌کس دستش نمی‌رسد خون‌هایش را بشورد. پیراهنش که کفنش است، آن را هم غارت می‌کنند و می‌برند. «وَیَنْهَبُ رَحْلُه» همه‌چیزش را غارت می‌کنند. «وَیُسْبىٰ نِسٰاؤُهُ فِي الْبُلْدان» زنان و دخترانش را اسیر می‌کنند و شهر به شهر در معرض دید مردم قرار می‌دهند. «وَیُقتَل نٰاصِره» همهٔ یارانش را سر می‌برند. «وَ تُشْهَرُ رُؤوسهُم مَعَ رَأسِهِ عَلَی أطْرافِ الرِّماح» سر خودش و یارانش را به نیزه‌ها می‌بندند. خدا نمی‌گوید روی نیزه می‌زنند، بلکه می‌گوید: «عَلَی أطْرافِ الرِّماح» این سرهای بریده را به نیزه‌ها می‌بندند.

 

«يٰا مُوسیٰ! صَغِيرهُم يُمِيتُهُ الْعَطَش» موسی! کار تشنگی اینها به جایی می‌رسد که جلوی چشمش بچه‌هایش از تشنگی می‌میرند.

«وَكَبِيرُهُم جِلْدُه مُنْكَمِش» همه دیده‌اید که وقتی ماهی را در ماهی‌تابه سرخ می‌کنند، پوست آن جمع و برشته می‌شود. پوست بدن همهٔ اینها از تشنگی برشته می‌شود. 

«يَسْتَغيثُون وَ لَا نٰاصِر وَيَسْتِجِيرون وَلَا خٰافِر» لحظات آخر، حسین من مدام ناله می‌زند: «هَلْ مِنْ نٰاصِرِ یَنْصُرُنی» کسی هست مرا حمایت کند؟ اما هیچ‌کس نیست.

اینجا دیگر مسئلهٔ شما مطرح است. «أعْلَمُ أنّه مَن بَکی أَو أَبکی أَو تَباکی فی مُصیبهِ الحُسین حُرِّمَت جَسَدَهُ عَلَی النّٰار وَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّه» موسی! می‌دانم چه کسی برای حسین من گریه می‌کند، چه کسی برای حسین من می‌گریاند و چه کسی خودش را برای حسین من به شکل گریه‌کن‌ها درمی‌آورد. آتش جهنم را به همه اینها حرام کرده‌ام.

 

کلام آخر؛ ترس کودکان ابی‌عبدالله(ع) در حملۀ به خیمه‌ها

غروب عاشورا تشنگی خیلی به زن‌ها، دخترها و بچه‌ها فشار آورد؛ از طرفی هم در این اوج تشنگی لشکر حمله کرد. دور خیمه‌ها خندق کَنده بودند که مردم نتوانند در خیمه‌ها بریزند و ابی‌عبدالله(ع) گفته بودند یک راه باریک بگذارید که بتوانیم رفت‌وآمد کنیم. نزدیک چندصد اسب‌سوار با تیر و نیزه و شمشیر به خیمه‌ها حمله کردند. وقتی بچه‌ها می‌خواستند فرار بکنند، در این باریکه گیر کردند، زیر دست و پای اسب‌ها رفتند و در حال تشنگی جان دادند. 

 

آتش که خوابید و مردم رفتند، زین‌العابدین(ع) فرمودند: این بچه‌ها را از این جادهٔ باریک بیرون بیاورید تا من نمازشان را بخوانم. آب نبود که غسلشان بدهند. پارچه هم نبود که کفنشان کنند. به زین‌العابدین(ع) گفتند: جنازهٔ بچه‌ها را همین‌جا می‌چینیم، فردا صبح دفن کنید. حضرت فرمود: نه! می‌ترسم روی بدن‌هایشان اسب بتازانند.



[1]. سورهٔ حدید، آیهٔ 28.
[2]. سورهٔ هود، آیهٔ 108.
[3]. سورهٔ هود، آیهٔ 106.
[4]. سورهٔ نساء، آیهٔ 165.
[5]. سورهٔ احزاب، آیات 45-46.
[6]. سورهٔ انبیاء، آیهٔ 107.
[7]. سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 164.
[8]. سورهٔ انعام، آیهٔ 122.
[9]. بحارالأنوار، ج26، ص1 و2.
[10]. مصباح‌الشریعة، ص16.
[11]. سورهٔ نور، آیهٔ 35.
[12]. سورهٔ مائده، آیهٔ 15.
[13]. فرازی از زیارت جامعهٔ کبیره.
[14]. فرازی از زیارت وارث.
[15]. سورهٔ بقره، آیهٔ 257.
[16]. سورهٔ حدید، آیهٔ 28.
[17]. سورهٔ مؤمنون، آیات 99-100.
[18]. فرازی از دعای کمیل.
[19]. سورهٔ صف، آیهٔ 12.
[20]. سورهٔ جمعه، آیهٔ 2.
[21]. سورهٔ مدثر، آیهٔ 43.
[22]. بحارالأنوار، ج44، ص308.

برچسب ها :