لطفا منتظر باشید

جلسه دهم پنجشنبه (28-5-1400)

(تهران آستان مقدس امامزادگان عینعلی و زینعلی)
محرم1443 ه.ق - مرداد1400 ه.ش
17.38 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

روان‌شناسان مهم دنیا می‌گویند که ریشۀ خلاف‌کاری‌ها و جرم‌ها و گناهان، بیماری درونی است. علت اینکه پاکان عالَم، اهل گناه، ستم، خلاف، جرم و خیانت نبودند، این بود که بیماری درون نداشتند. 1500 سال پیش، قرآن مجید و روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، پیش از نظر روان‌شناسان، این معنا را اعلام کرده‌اند.

 

گناه، نشانۀ بیماری باطن

در ابتدای سورۀ بقره، حدود سیزده آیه دربارۀ اهل خلاف، اهل گناه، اهل جرم و معصیت است که پروردگار عاَلم، علت آن را بیماری باطن می‌داند. «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»[1] این همه انحراف، بدکاری، بداخلاقی، بدعملی و بدرفتاری، برای این است که باطن اینها بیمار است؛ یعنی در باطن، حالات بد و حالات ابلیسی و شیطانی دارند. این حالات هم رشته‌های مختلفی دارد؛ مثلاً یک ثروتمند در اقوامش، شخص گرفتار واقعی و مشکل‌دار هست و خیلی راحت می‌تواند گره از گرفتاری‌ آنها باز کند و مشکلات آنها را حل کند، اما تماشاگر است. دلش هم نمی‌سوزد و تحت تأثیر مشکلات و گرفتاری‌های اقوام و یا همسایه‌ها قرار نمی‌گیرد. بی‌تفاوت است و برایش مهم نیست. دلش هم نمی‌سوزد. به این خاطر، دست به پولش نمی‌برد. خیلی از مشکلات و گرفتاری‌ها با پول برطرف می‌شود.

 

واژۀ انفاق در قرآن کریم

من نکتۀ خیلی مهمی از قرآن برایتان عرض کنم. از ابتدای سورۀ بقره تا جزء سی‌ام قرآن، لغتی با مشتقاتش به‌کارگرفته‌ شده است: «اِنفاق»، «نَفَقه»، «یُنفِقون» و «أَنْفَقُوا». آیۀ سوم سورۀ بقره، اولین آیۀ انفاق است: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ؛ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ».[2] ذات و ریشۀ لغوی انفاق چیست که پروردگار، این آیه را به‌کار گرفته و این لغت را تا جزء سی‌ام قرآن، زیاد به‌کار‌ برده است.

 

-معنای لغوی واژۀ انفاق

برادرانی که قبل از تعطیلی حج و عمره، به مکه رفته‌اند، می‌دانند که مکه سطح صاف ندارد. شهری نیست که یک‌جا باشد. مکه کوهستان است و مسجدالحرام نیز در دل کوهستان قرار دارد؛ یعنی کوه، مسجدالحرام را دایره‌وار احاطه کرده است. قبلاً شهر را با خیابان‌ها به‌هم اتصال داده بودند. یک خیابان کشیده بودند که دور کوه می‌چرخیدیم و چیزی غیر از کوه نبود تا به یک قطعه از شهر می‌رسید. همین‌طور قطعه‌قطعه بود. بعد از مدتی، تعداد زیادی تونل زدند. حالا تعدادش را نمی‌دانم. تمام شهر را با تونل به‌هم نزدیک کردند.

 

شاید دیده باشید یا یادتان باشد که بالای تونل نوشته بود: «النَّفَقُ الاول» جای خالیِ اول. جایی که کوه را کَنده و خالی کرده‌اند. لغت عرب به عملِ خالی‌کردن، «نَفَق» می‌گوید. خدا در قرآن، کلمۀ «نفق» را با مشتقاتش آورده است. از نظر ادبیات عرب، کلمۀ «نفق» ثلاثی مجرد و سه حرفی است: «ن» و «ف» و «ق». عرب برای اینکه معنای دیگری را بگیرد، ده‌دوازده باب علمی درست کرده است: باب اِفعال، اِستِفعال، اِفعیلال، تَفَعُّل و... . اینها ابواب عربی است. اگر یک لغت را از ثلاثی مجردش در یکی از این ابواب بیاورند، معنی آن عوض می‌شود.

 

«نَفَقَ» در باب افعال آمده و «اَنفَقَ» شده است؛ یعنی یک «الف» و یک «نون» به آن اضافه شده که مصدر باب افعال آن، «اِنفاق» می‌شود، فعل مضارع آن «یُنفقون»، مفرد فعل ماضی آن، «اَنفَقَ» و جمع آن هم، «اَنفقوا» می‌شود. انفاق یعنی پرکردنِ خلأ. اگر با ماشین‌آلات جاده، گودال بزرگی را پر کنند، عرب می‌گوید انفاق انجام گرفته است؛ یعنی یک گودال و خلأ پر شد.

 

حق نیازمندان در مال ثروتمندان

کار قرآن خیلی زیباست! می‌فرماید: «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ» پول و جنس و کشاورزی و کارخانه و تجارت‌خانه به تو داده‌ام و واقعاً پولِ اضافه داری. خانه و مرکب داری؛ خورد و خوراک و پوشاک داری؛ برای طول سال، پول مسافرت داری؛ پول مهمانی‌گرفتن داری؛ پول عروسی‌گرفتن برای دختر و پسرت داری. با وجود این‌همه پول که خرج کرده‌ای، چهار یا پنج یا ده‌میلیارد پول اضافه هم داری. قرآن مجید می‌فرماید که به این پول، حقُ‌الله تعلق دارد. نه اینکه تعلق می‌گیرد؛ بلکه تعلق دارد. حق مردم هم در این پول موج می‌زند.

 

-سخن قرآن با اهل قدرت و ثروت

قرآن به ثروتمندها می‌گوید: «وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ؛ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ»[3] حق یعنی یک چیز ثابت که نمی‌شود آن را تغییر داد. اینکه یکی از اسامی پروردگار حق است، یعنی وجود او ثابت و غیرقابل‌تغییر است.

«فِي أَمْوَالِهِمْ» در اموال، «حَقٌّ» یک مسئلۀ ثابتی هست، «لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» برای آبروداری که می‌آید و دردش را می‌گوید و برای کسی که فعلاً از درآمد محروم شده است. اداری بوده و بازنشسته شده است. حالا پنج‌میلیون حقوقش، سه‌میلیون شده است. نه می‌تواند کرایه خانه بدهد، نه می‌تواند دختر شوهر بدهد و نه می‌تواند خرج زندگی را تأمین کند. این شخص، محروم قرآنی است. معنای سائل هم که معلوم است. آن‌کسی که آبرو خرج می‌کند و نیازش را به تو می‌گوید.

 

پول و آبرو و قدرت و علم به تو داده‌ام. اگر عالِم هستی، خلأ جامعه را که جهل است، با علمت پر کن. اگر آبرومند هستی، کسی که دچار مشکل است و با آبروی تو خلأ او پر می‌شود، با خرج این آبرو، خلأ او را پر کن. اگر خلأ با قدرت تو پر می‌شود، با قدرتت آن را پر کن. اگر با مال تو پر می‌شود، با مالت آن خلأ را پر کن.

 

-غفلت، نتیجۀ ثروت‌اندوزی

چرا بعضی از ثروتمندان، اصلاً به حرف خدا گوش نمی‌دهند و به قرآن و خدا محل نمی‌گذارند؟ خیلی هم پول دارند و عاقبت هم می‌میرند. اگر وصیت داشته باشند، ورثه می‌توانند کاری بکنند؛ اما صد‌میلیارد از او مانده و وصیت هم نکرده است. از نظر فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، در این صدمیلیارد، حتی حق یک کفن ندارد، مگر ورثه اجازه بدهند. اگر دختر و پسرش گفتند که پدر ما وصیت ندارد، ما به او کفن هم نمی‌دهیم. او را بهشت زهرا ببرید تا شهرداری او را کفن کند. این عیبی ندارد، چون هیچ حقی به کفن ندارد. بزرگوار! صدمیلیارد گذاشتی و رفتی، برای چه؟ الآن زیر خاک می‌خواهی با این صدمیلیاردت چه‌کار بکنی!

 

بعد از خانۀ ده‌هزار متری در شمران، تجریش، قیطریه و پونک و جاهای دیگر، حالا در یک خانۀ دو متر در یک متر یا کمتر رفته‌ای. بهشت زهرا در زمین هم صرفه‌جویی می‌کند! اگر آدم یک‌خُرده چاق باشد، قبرکَن لگدش را روی شانۀ میت می‌گذارد و فشار می‌دهد تا پایین برود. شب اول در آن خانه، سوسک و مار و عقرب و رتیل و کِرم، سر سفرۀ بدنت هستند. قیامت برای این صدمیلیارد، می‌خواهی جواب خدا را چه بدهی که این همه سائل و محروم در جامعه و قوم‌وخویش‌هایت بود و تو کاری نکردی. جوابی ندارد که بدهد.

 

-کیفر ثروت‌اندوزان در قرآن

قرآن در سورۀ توبه برای این‌گونه ثروتمندان، عذاب سختی را بیان کرده است: «يَوْمَ يُحْمَىٰ عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ»[4] تمام صدمیلیاردش را به‌صورت فلز وارد قیامت می‌کنم و در دوزخ می‌گدازم و «فَتُكْوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ» تمام این فلزهای سرخ را به پیشانی‌اش می‌چسبانم؛ چون این شخص بردۀ پول بود و به پول سجده می‌کرد. به پشت و سینه‌اش می‌چسبانم؛ چون پول مانند یک معشوقه در آغوشش بود و او را رها نمی‌کرد. به پشتش می‌چسبانم؛ چون حمال پول بود و دیگر کاره‌ای نبود. این عذاب قیامت اوست!

 

-بیماری بخل

چرا در دنیا دلش برای مشکل‌داران و خلأداران و گرفتاران نسوخت؟ چون بخیل بود و بیماری باطنی داشت. «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»[5] چشم و دست و شکم و قدمش بیمار نبود؛ با اینها که خیلی جان کَند و صدمیلیارد روی هم ریخت. دلش بیمار بود!

 

اثری از فیض کاشانی در باب امراض باطنی 

امراض دیگری هم وجود دارد که این امراض و زشتی‌های باطن را وجود مبارک مرحوم علامۀ خبیر، محدث کبیر و انسان کم‌نظیر، فیض کاشانی که پانصد سال پیش، در گوشه‌ای از کاشان می‌زیسته، بیان کرده است. ایشان سیصد جلد کتاب دارد که اگر الآن بخواهند همۀ آن را چاپ کنند، به شمارۀ آن روزگار، پانصد جلد می‌شود. ایشان در یکی از کتاب‌هایش، امراض درونی را دانه‌دانه و از طریق قرآن و روایات بیان کرده و طبق قرآن و روایات هم اعلام کرده که قابل‌علاج است؛ چون این امراض، از شکم مادر با انسان در دنیا نیامده است. این امراض پیش آمده است و می‌شود بیرونش کرد. این بیماری را که از اول نبوده است، ولی حالا آمده، می‌شود بیرون کرد. فیض کاشانی، این امراض ،عوارض و راه علاجش را در چهارهزار صفحه بیان کرده است.

 

برداشت غلط مردم از مفهوم دین‌داری

مردمی که در ایران دین را نمی‌شناسند، وقتی لغت دین به گوششان می‌خورد، فکر می‌کنند دین، فقط همین نماز و روزه است. خیلی‌ از آنها هم می‌گویند که خدا به نماز و روزۀ ما نیازی ندارد، پس نه نماز می‌خوانیم و نه روزه می‌گیریم. دیگر نمی‌دانند این وجود توست که به نماز و روزه نیازمند است. چرا مسئله را طرف خدا می‌بری؟! خیلی از این اشتباهات است که مسائل مربوط به انسان را طرف خدا می‌برند. خدا به نماز ما نیاز ندارد، بنابراین نمی‌خوانیم؛ یعنی مهم نیست. پس چرا 124هزار پیغمبر، نماز خواندند؟ چرا امیرالمؤمنین(ع) در حال نماز شهید شدند؟ چرا ابی‌عبدالله(ع) ظهر عاشورا، آن هم به جماعت نماز خواندند؟ آنها نمی‌دانستند که خدا محتاج به نماز ما نیست؟ تنها تو فهمیدی که خدا نیازی به نماز ندارد، اما 124هزار پیغمبر و دوازده امام این را نفهمیدند! تو عالِم‌تر از همۀ انسان‌های عالَم هستی؛ از ابراهیم(ع)، نوح(ع)، موسی(ع) و عیسی(ع) هم عالِم‌تری! طبق قرآن، همۀ آنها اهل نماز بودند. آنها نفهمیدند خدا به نماز نیاز ندارد و جاهلانه نماز خواندند؟ بعضی از مردم، چه حرف‌های باطل و بیهوده‌ای می‌گویند!

 

-گستردگی معارف دینی

دین، فقط نماز و روزه نیست. تنها یک بخش از بیماری‌های باطن و یک بخش از عوارض این بیماری‌ها‌، در چهارهزار صفحه به نام اخلاق بیان شده که این یک گوشۀ دین است؛ اما فقه شیعه، فقط در یک کتابش که «وسائل‌الشیعه» بیست جلدی و هر جلدی هم هفتصد صفحه است، نزدیک پنج‌هزار روایت از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) برای ازدواج زن و شوهر دارد. بیشتر از چهارهزار روایت برای بهداشت است. شما اینها را نمی‌دانید. ما طلبه‌ها که قم هستیم، اینها را می‌دانیم.

 

کتاب شریف «کافی» که در عصر غیبت صغری نوشته شده، ده جلد است که نزدیک هفده‌هزار روایت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در این کتاب وجود دارد. این کتاب سه بخش است: اصول، فروع و روضه. روضه نه به معنای ذکر مصیبت، بلکه به معنای باغستان و گلستان. اسم یک جلد این کتاب، روضه است. هفت جلدش فروع و دو جلدش اصول است که این دو جلد اصولش، معجزۀ اندیشۀ ائمه(علیهم‌السلام) در بیان حقایق عالم است. من این را در پنج جلد ترجمه کرده‌ام و سه‌چهار بار هم چاپ شده است؛ چون ترجمۀ خیلی به‌دردبخوری برای امروز نداشت. همین دو جلد را که در پنج جلد ترجمه کرده‌ام، اصلاً آدم را مات‌زده می‌کند که 1500 سال پیش، ائمۀ ما از چه خردی برخوردار بودند!

 

راه درمان بیماری‌های باطنی در کلام ابی‌عبدالله(ع)

حالا کسی دچار این بیماری است و به‌قول قرآن مجید، «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ». آیا قابل‌علاج است؟ قرآن می‌فرماید که قطعاً قابل‌علاج است. 

سؤال علاج از طبیبان دین کن***توسل به ارواح آن طیبین کن

یکی پیش ابی‌عبدالله(ع) آمد و گفت: «أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ»‏[6] من بیمار گناه هستم. من را معالجه کن. ابی‌عبدالله(ع) یک نسخه به او داده‌اند که این نسخه غوغا کرده است! وقتی این شخص گفت که من بیمار گناه هستم. شب و روزی نمی‌گذرد، مگر اینکه گناه و معصیتی مرتکب می‌شوم، امام(ع) چند نکته فرمودند:

 

الف) نکتهٔ اول

«لَا تَأْكُلْ رِزْقَ اللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْت»‏ از امروز به بعد، روزیِ خدا را نخور؛ چون روزی خدا به تو انرژی می‌دهد. آب و غذا به تو انرژی می‌دهد. وقتی می‌خواهی گناه کنی، باید قدرت و قوت و انرژی داشته باشی. از امروز، روزیِ خدا را نخور و «أَذْنِبْ مَا شِئْت» هر گناهی که دلت می‌خواهد، انجام بده؛ ولی از انرژی خدا در گناه‌کردن استفاده نکن. دلت می‌خواهد گناه بکنی، بکن؛ اما زور و انرژی و قدرت گناه‌کردن را از خدا هزینه نکن. از امروز آب نخور، نان نخور، میوه نخور، هوا را استشمام نکن و از خورشید استفاده نکن و «أَذْنِبْ مَا شِئْت».

 

ب) نکتهٔ دوم

«اخْرُجْ مِنْ وَلَايَةِ اللَّه»‏ از زیر چتر حکومت خدا بیرون برو و در سرزمین خدا و زیر چتر حکومت خدا گناه نکن. اگر می‌خواهی گناه کنی، من به تو اجازه می‌دهم؛ فقط از مِلک خدا و از زیر چتر حکومت خدا بیرون برو و هر گناهی که دلت می‌خواهد، انجام بده. روی زمین و در ستاره‌ها و کهکشان‌ها گناه نکن و جایی برو که مِلک خدا نباشد و آنجا گناه کن. مِلک خدا را نجس نکن. اگر دلت می‌خواهد گناه کنی، برو و هر گناهی که دلت می‌خواهد، مرتکب شو؛ اما نه روی زمین خدا و زیر چتر حکومت خدا. عجب نسخه‌ای است! اصلاً ابی‌عبدالله(ع)، آدم را دست‌وپابسته گیر انداخته است.

 

ج) نکتهٔ سوم

می‌خواهی گناه کنی، برو جایی که پنهان باشد و خدا تو را نبیند و «أَذْنِبْ مَا شِئْت». جایی را پیدا کن که خدا تو را نبیند و هر گناهی که می‌خواهی، مرتکب شو «اطْلُبْ مَوْضِعاً لَا يَرَاكَ اللَّه‏». حالا جایی که خدا نمی‌بیند، کجاست؟ «إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»[7] «إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»[8] «قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا»[9] برای ما پنهان و آشکار یک چیز درستی است؛ ولی در عالَم برای خدا، غیبی وجود ندارد. «وَإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ»[10] همه‌چیز کف دست دیدِ خداست. اصلاً پنهان برای خدا معنی ندارد. 

 

د) نکتهٔ چهارم

«إِذَا جَاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ لِيَقْبِضَ رُوحَكَ فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِكَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْت»‏. وقتی ملک‌الموت آمد تا جانت را بگیرد و به عالم بعد انتقالت بدهد، «فَادْفَعْهُ» محکم به سینه‌اش بزن و پرتش کن! به او بگو که من به تو جان نمی‌دهم؛ برو دنبال کارت! نمیر و هر گناهی که می‌خواهی، مرتکب شو. 

ما هر روز می‌بینیم که فقط کرونا، پانصد تا ششصد نفر را می‌کشد. نمی‌دانیم که در کل کشور، روزی چندصد بیمار می‌میرند. چه‌کسی می‌تواند نمیرد؟! صدام مرد. شاه مرد. ریگان و رستم و افراسیاب مردند. نوح(ع) از دنیا رفت، ابراهیم(ع) رفت، موسی(ع) رفت، عیسی(ع) رفت، پیغمبر(ص) هم رفت. مثل چنین روزی، ابی‌عبدالله(ع) با 72 نفر رفت. چه‌کسی می‌تواند نمیرد؟ مگر نمردن دست خود آدم است. حضرت فرمودند: نمیر؛ ملک‌الموت را کنار بینداز و هر گناهی دلت می‌خواهد، انجام بده.

 

ه‍) نکتهٔ پنجم 

«إِذَا أَدْخَلَكَ مَالِكٌ فِي النَّارِ فَلَا تَدْخُلْ فِي النَّارِ» روز قیامت، کارگردان جهنم که می‌خواست تو را در جهنم بیندازد، تو نرو و در برابر مالک دوزخ ایستادگی کن. بگو نمی‌روم. حالا چه‌کسی می‌تواند جهنم نرود؟ آنجا آدم در کمال ناتوانی و محکوم است.

مرد بلند شد. دید که این پنج پیشنهاد ابی‌عبدالله(ع)، اصلاً قابل عمل‌کردن نیست. گناهش را ترک کرد، توبه کرد و درست شد.

 

توبه، راه درمان بیماری‌های باطنی

عامل گناه، بیماری است که این بیماری هم قابل‌معالجه است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند که از گنهکار، ناامید نباشید. با او حرف بزنید و معالجه‌اش کنید. درست می‌شود. هیچ‌وقت نگو که آب از سر من یا از سر این گذشته، حالا چه یک نِیْ، چه صد نِیْ؛ اصلاً آب از سر هیچ‌کس نمی‌گذرد. کسی که بخواهد توبه کند، در باز است. «أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ لِعِبَادِكَ بَاباً إِلَى عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ "تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً"[11] فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَاب».[12]‏ وقتی که درِ توبه را تا قیامت باز گذاشته‌ای، کسی که توبه نکند، چه بهانه‌ای پیش تو دارد؟ اگر بگوید نمی‌توانستم، خدا می‌گوید که به تو توان دادم. اگر بگوید درِ توبه بسته بود، خدا می‌فرماید که دروغ می‌گویی! درِ توبه تا روز قیامت باز بود.

 

کلام آخر؛ حملۀ سپاه دشمن به خیمه‌ها

آن روز، چه عصر سنگینی بود! برادرانم، خواهرانم، دخترانم، جوانان عزیز! از چهار بعدازظهر تا هفت شب، در سه ساعت، این لشکر تمام بلای عالَم را سر این زن و بچه درآوردند. روز دوم، ابی‌عبدالله(ع) دور خیمه‌ها را خندق کنده بودند که لشکر با اسب به خیمه‌ها هجوم نیاورد. حضرت برای رفت‌وآمد، یک راه باریک گذاشته بودند و آنجا را نکنده بودند که بشود پیاده یا با اسب، از این راه باریک بیرون آمد. خانم‌ها و دخترها و بچه‌ها، حملۀ سی‌هزار مسلّح را ندیده بودند. چه اضطراب و وحشتی در این خیمه‌ها ایجاد شده بود! یکی از جهت حملۀ لشکر و یکی اینکه به فرمودۀ امام هشتم(ع)، دانه‌دانه خیمه‌ها را آتش زدند. کل خیمه‌ها در حال سوختن بود. 

 

تمام زن و بچه، باید از این باریکه فرار می‌کردند. چند بچه در این باریکه گرفتار دشمن شدند و مردند. لشکر که کنار رفتند، این دوسه تا بچه را آوردند. زین‌العابدین(ع) فرمودند: عمه! اینها را جلوی پای من بگذار تا بر آنها نماز بخوانم و دفنشان کنیم. به زین‌العابدین(ع) گفتند که آقا، بهتر نیست آنها را فردا دفن کنیم؟ حضرت فرمودند: نه؛ مگر این بچه‌ها چه بدنی دارند که اسب روی بدن‌هایشان بتازانند!

 

حادثه عجیب دیگری که اتفاق افتاد و گفتنش برای من سخت است، این بود که دو نفر از بچه‌های مسلم‌بن‌عقیل در کربلا کشته شدند و دو نفر دیگر از فرزندان او در کوفه و به ‌دست حارث به شهادت رسیدند. تنها یک دختر از او مانده بود. این بچه‌ها، نوۀ امیرالمؤمنین(ع) بودند. همسر مسلم، دختر امیرالمؤمنین(ع) بود. این بچه در دست‌وپای لشکر گیر افتاد. لشکر هم می‌خواست راه باز باشد تا اسب بتازاند. یک نفر از اینها خم شد و با شمشیر بچه را از وسط نصف کرد. نمی‌دانم به این زن و بچه چه گذشت! خبرنگار لشکر می‌گوید: من دیدم خانمی از این راه باریک، مدام داخل آتش‌ می‌رود و بیرون می‌آید. به او گفتم: خانم! لباست آتش می‌گیرد. آن خانم گفت:

از آن ترسم که آتش شعله گیرد***میان خیمه بیمارم بمیرد

از آن ترسم که آتش برفروزد***میان خیمه بیمارم بسوزد

 

دعای پایانی

خدایا، به‌حقیقت این زن و بچه، بیماری‌های باطن ما را شفا بده.

بیماران ما، خصوصاً بیماران کرونایی را به‌حق زینب کبری(س) شفا عنایت کن.

ریشۀ این ویروس را از شیعه و غیرشیعه ریشه‌کن کن.

امام زمان(عج) را دعاگوی ما و زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده.

خدایا، شوق عمل به دین را در ما قوی کن.

خدایا، ترک گناه را در ما قوی کن.

خدایا، عاقبت همۀ ما را ختم‌به‌خیر بگردان.

 


 
[1]. سورۀ بقره، آیۀ 10.
[2]  سورۀ بقره، آیۀ 2 و3.
[3]  سورۀ معارج، آیۀ 24 و25.
[4]. سورۀ توبه، آیۀ 35.
[5]. سورۀ بقره، آیۀ 10.
[6]. بحارالانوار(ط-بیروت)، ج75، ص126. 
[7]. سورۀ عنکبوت، آیۀ 62.
[8]. سورۀ حشر، آیۀ 18.
[9]. سورۀ طلاق، آیۀ 12.
[10]. سورۀ یس، آیۀ 32.
[11]. سورۀ تحریم، آیۀ 8.
[12]. بحارالانوار(ط-بیروت)، ج91، ص142.

برچسب ها :