لطفا منتظر باشید

شب پنجم سه شنبه (3-6-1400)

(خـــــــــــــــوی جلسه مجازی)
محرم1443 ه.ق - مرداد1400 ه.ش
23.44 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

مقدمه بحث

کتاب خدا زمینهٔ اندیشه در هر چیزی را برای انسان فراهم کرده است؛ حتی اندیشه در امور خانواده و عبادات. شما می‌توانید همین معنا را در سورهٔ مبارکهٔ بقره ببینید. عبارات «لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»،[1] «لَعَلَّكُم تَتَفَكَّرونَ»،[2] «لآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»،[3] «لآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»[4] در آیات زیادی مطرح شده که قبل از این «لَعَلَّهُمْ» و «لَعَلَّكُم»، مسائل خلقت یا مسائل خانوادگی یا مسائل مربوط به عبادات مطرح و بیان شده است. در یک آیه هم می‌فرماید: «وَفِي أَنْفُسِكُمْ»[5] در وجود خودتان هم فکر کنید. بعد یک بیان گلایه‌آمیزی هم دارد و می‌گوید: «أَفَلَا تُبْصِرُونَ». «تُبْصِرُونَ» در اینجا به‌معنای رؤیت نیست. رؤیت یعنی تماشای بدون فکر، دیدن و گذشتن؛ اما «أَفَلَا تُبْصِرُونَ»، یعنی آیا خودتان را با چشم دل، عقل و فکر نمی‌نگرید؟ آیا دربارهٔ خود اندیشه نمی‌کنید و ظاهر و باطن ساختمان وجود خود را با نور بصیرت تماشا نمی‌کنید؟

 

ساختمان‌سازی شگفت‌آور خداوند در وجود انسان

اگر کسی خودش را نه با چشم سر، بلکه با چشم دل، عقل، فکر و اندیشه ببیند، در کتاب وجود خودش، البته در یک طرح کلی می‌بیند که وجودش ترکیبی از بدن، نفس، عقل و قلب است. این ساختمان‌سازی شگفت‌آور پروردگار است که کراراً هم در قرآن تذکر می‌دهد و بیان می‌کند: «إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ»،[6] «مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ»[7] و «ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ»[8] دوره‌های خلقت اولیهٔ انسان است.

 

مایه‌های آفرینشت از گِلی به کیفیت سفال، «حَمَإٍ مَسْنُونٍ»[9] و لجن بدبو شروع می‌شود تا به «نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ» می‌رسد. خداوند می‌گوید: تو را از یک نطفه در محل مستقری آفریدم که نطفه‌ات را نگه دارد و بیرون نیندازد. رحم مادر، قرار مکین است که تو را نگه می‌دارد و من هم دست به کار آفرینشت «فِي‏ ظُلُماتٍ ثَلاثٍ»[10] در سه تاریکی می‌شوم. قرآن این را 1500 سال پیش می‌گوید! پشت سه پرده و دیوار که ذره‌ای نور در آنجا نمی‌تابد و نور هم راهی ندارد که آنجا بتابد، در اعماق رحم مادر و تاریکی کامل، اندامی معتدل و آراسته برایت درست می‌کنم. همچنین شکلی در آن تاریکی برایت درست می‌کنم که «أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ»[11] زیبا نقاشی‌تان می‌کنم. در آن تاریکی و روی گل، خاک، لجن بدبو که مخلوطی در نطفه‌ات است و روی سفال، یک نقاشی زیبا می‌کنم. وقتی کار نقاشی‌ و ساختمانت تمام شد و جنین آراسته و کاملی شدی، به خودم می‌گویم: «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»[12] نیکوترین ترکیب‌کننده هستم. خالق یعنی جور کردن در و تخته به هم. در ساختمان تو به خودم بارک‌الله می‌گویم و بعد هم اعلام می‌کنم: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»[13] انسان را به زیباترین آراستگی و قوام آفریدم و ترکیب کردم. همه‌چیز آن را کنار هم چیدم، ولی منظم و معتدل. 

 

انسان، ترکیبی از چهار حقیقت 

«أَفَلَا تُبْصِرُونَ» چرا خودت را با نور فکر و بصیرت نگاه نمی‌کنی؟ پنجاه سال است که می‌روی و می‌آیی، می‌خوری، می‌خوابی، دادوستد می‌کنی، حرف می‌زنی، می‌بینی، گوش می‌کنی و می‌نویسی؛ اما خودت را نگاه نمی‌کنی که کیستی و چیستی! به‌صورت کلی، تو ترکیبی از چهار حقیقت هستی: بدن، نفْس که ما حقیقتش را نمی‌دانیم چیست و فقط اسمش را در قرآن می‌بینیم، عقل و قلب. البته مسئله به این چهار حقیقت، یعنی بدن، نفْس، عقل و قلب ختم نمی‌شود. من چندبار این مطلب را در کتاب‌های علمی دیده‌ام که تا الآن، وجود انسان مورد هفت‌میلیون مسئله است. این چهار حقیقت است که دانشمندان زمین (نه خدا، نه فرشتگان، نه انبیا و نه ائمه)، هفت‌میلیون مسئله تا الآن نسبت به انسان بیان کرده‌اند. الآن هم کار به جایی رسیده است که هیچ انسانی نمی‌تواند و امکان ندارد یک‌نفره راجع‌به انسان پزشک کاملی بشود. یکی سی سال درس می‌خواند تا چشم‌پزشک می‌شود. اکنون به او بگو گوشم درد می‌کند، می‌گوید من نمی‌فهمم؛ پیش دکتر گوش و حلق و بینی برو! الآن دیگر مثل قدیم نیست که حکیم‌باشی بتواند برای همه جای بدن دوا بدهد و خیال کند که همه جای بدن را می‌فهمد. هر عضوی دکتر مخصوص خودش را دارد؛ دکتر کلیه، دکتر معده، دکتر دهان و دندان، دکتر مثانه، دکتر پوست. من دیگر چیزی از بدنت نمی‌فهمم. سی سال درس خوانده‌ام، مطالعه کرده‌ام و مقالهٔ علمی داده‌ام، مقدار کمی از امراض پوستی را می‌فهمم. 

 

پروردگار می‌فرماید: «اَفَلا تُبْصِرون» این گستردگی وجود انسان را نمی‌بینید؟ آیا نمی‌خواهی دربارهٔ خودت فکر بکنی و بدانی که کیستی و چیستی؟ من غذای ویژه‌ای برای هر کدام از چهار ناحیهٔ بدن، نفس، عقل و قلب قرار دادم. اگر هر کدامش را درست تغذیه نکنی یا اصلاً تغذیه نکنی، با مرگ دست به گریبان می‌شوی. 

 

رزق پروردگار به بندگان، رزقی حلال

اگر به بدن غذا ندهی، می‌میرد. خدا در قرآن می‌فرماید: «وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ»[14] بدنی به شما نداده‌ام که طعام نخورد! لازمهٔ بدن، خوردن است؛ اما چه‌چیزی بخورد؟ 

 

این خیلی مهم است که چه‌چیزی به این بدن بخورانیم! متأسفانه این مسئله در دنیا به بدترین شکل به‌هم خورده است. من بدن را ساخته‌ام و باید هدایت کنم که چه‌چیزی به این بدن بدهی؛ چون این کارخانه ساخت من است، نه ساخت غربی و شرقی. آنها جهان را در غذای بدن تو به گمراهی کشیده‌ و تمام حرام‌های خدا را حلال کرده‌اند؛ گوشت خوک، مواد مست‌کننده، مواد مخدر، گوشت مار، گوشت میمون و گوشت سگ را حلال کرده‌اند. آنهایی که مثل من به آن طرف رفته‌اند، می‌دانند چه می‌گویم! شما در خانه می‌نشینی و ورزش تماشا می‌کنی، نهایتاً برای اینکه حوصله‌ات سر نرود، تخمهٔ کدو یا آفتاب‌گردان می‌شکنی. مردم چین هم برای اینکه حوصله‌شان سر نرود، به جای تخمه، سوسکِ بوداده می‌شکنند. آنها سوسک، سوسمار، خرچنگ، ماهیان بدون فلس و گوشت حرام‌گوشت‌ها را می‌خورند؛ ولی من که معمار بدنت هستم، تو را به «فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلَالًا طَيِّبًا»[15] راهنمایی می‌کنم. عجب آیه‌ای است! پروردگار در این آیه می‌گوید: رزقی که رحمت، قدرت، اراده و حکمت من برای تو ساخته است، حلال و پاکیزه است؛ یعنی رحمت، احسان، لطف، اراده و قدرت من در یک لقمه نان موج می‌زند. همچنین در آیهٔ دیگری می‌گوید: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‌ طَعامِهِ»[16] دربارهٔ غذایت فکر کن و ببین چیست! غذا این‌قدر پاک است که غرق در صفات پروردگار است؛ غذایی که فعل، لطف و احسان من است. برای چه به این حیوانات غربی وحشی گوش می‌دهی که همه‌چیز را برای تو حلال کرده‌اند؟! همه‌چیز با بدن تو سازگار نیست! آنها گوشت مار، سگ، میمون و خوک خورده‌اند که این‌جور وحشی، آدم‌کش و غارتگر شده‌اند. سیصد سال است که معادن کشورها را می‌دزدند و می‌خندند. سیصد سال است که روی کشته‌های مظلوم کشورها (فیلم‌هایش را دیده‌اید) می‌نشینند، سیگار می‌کشند و می‌خندند. 

 

انرژی نوری روح انسان از رزق حلال

درحالی‌که نتیجهٔ رزقی که کار خداست، بسیار متفاوت است. آن انرژی و نوری که از رزق خدا وارد بدن می‌شود، انسان را نسبت به حقوق دیگران بی‌قرار و بی‌تاب می‌کند. بچه‌ها در کوچه بازی می‌کردند، یک بچه گوشه‌ای ایستاده بود و بازی آنها را با حسرت نگاه می‌کرد که رسول خدا(ص) وارد کوچه شدند. این‌قدر رحمت پیغمبر(ص) شدید بود که بچه را صدا نکردند! حضرت نگفتند بچه بیا جلو، ببینم چرا بازی نمی‌کنی؛ بلکه خودشان جلو آمدند.

 

هر روز از سازمان ملل اعلام می‌کنند که بیست‌میلیون یمنی به اولیه‌ترین غذاها نیازمندند و اگر راه دریا و خشکی هنوز به‌وسیلهٔ حیوانات وحشی عربستان بسته باشد، به تدریج بیست‌میلیون مرد، زن، بچه و عروس حامله می‌میرند. آن‌وقت انواع گناهان کبیره را در دربار ریاض مرتکب می‌شوند و اسم کشورشان را هم «ام‌القرای اسلام» گذاشته‌اند. آن‌هم کشوری که حرام‌زاده‌هایی مثل داعش، النصره، احرار‌الشام و... پرورش داده است. خدا می‌داند که این پدران سعودی چقدر حرام‌زاده ساخته‌اند! خوردن حرام، یعنی رزقی که خدا معیّن نکرده است. خدا میلیاردها مخلوق دارد. مگر جنس دوپا هرچه گیرش آمد، باید بخورد؟ 

 

حضرت با یک دنیا محبت، لطف و آرام جلو آمدند و به آن بچه فرمودند: عزیزدلم، چرا با بچه‌ها بازی نمی‌کنی؟ گفت: بچه‌ها می‌گویند تو یتیم هستی و مرا راه نمی‌دهند! چهارده‌پانزده سال از بعثت پیغمبر(ص) گذشته است و هنوز عرب می‌گوید یتیم بی‌ارزش و پست است و نباید در زندگی راه پیدا بکند. یتیم باید گورش را گم کند و برود! پیغمبر(ص) چه جانی کَندند تا آرای عرب را عوض و طبیعی کُنند. اعراب خشونت درباره یتیم را به نسل بعدی خودشان هم انتقال می‌دادند. حضرت به این کودک فرمودند: تو پسر چه کسی هستی؟ بچه گفت: فرزند رفاعهٔ انصاری هستم. پدرش شهید شده است، اما اعراب نمی‌گفتند بچهٔ شهید، بلکه می‌گفتند بچه‌یتیم! حضرت گفتند که بیا با هم برویم. بچه را به خانهٔ صدیقهٔ کبری(س) آوردند. حضرت کودک را به خانهٔ خانم‌هایشان نبردند؛ چون خانم‌ها، الّا یکی‌دو نفرشان، بقیه هنوز به کمال نرسیده و میوهٔ کال بودند. به صدیقهٔ کبری(س) گفتند: دخترم! این بچه را حمام کن و لباس نو بپوشان. این کودک چون هم‌قد حسن و حسین(علیهما‌السلام) بود، لباس آنها به او می‌خورد. زهرا(س) این بچه را با دستان مبارک و ملکوتی‌شان حمام کردند و یک‌دست لباس تمیز هم پوشاندند. بعد حضرت فرمودند: بیا با هم برویم. بچه را پیش بچه‌هایی آورد که بازی می‌کردند و به بچه‌ها فرمودند: چه کسی گفته است که این بچه پدر ندارد؟! این بچه پدر دارد، پدرش هم من هستم و برادر حسن و حسین است. 

 

روح باطن وقتی از رزق حلال انرژی می‌گیرد، این انرژی انرژیِ نوری است. من وقت ندارم که برایتان ثابت بکنم. ده سخنرانی دراین‌زمینه داشته‌ام. در واقع، خود انسان طبیعتاً نور است. آنچه هم که از رزق یا احکام به پروردگار مربوط است و وارد وجود انسان می‌شود، نور است. این نور در انسان می‌ماند که اگر نگه دارد، وقتی روز قیامت از قبر بیرون می‌آید، خدا در قرآن به پیغمبر می‌گوید: «يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى‌ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ»[17] حبیب من! می‌دانی قیامت چه روزی است؟ مؤمنین، هم مردان و هم زنان مؤمن، وقتی از قبر بیرون می‌آیند، نور خودشان که مِلکشان و مالشان است (نور خودشان، نه نور من)، از پیش رو و دست راست در حرکت است. غرق در نور در حرکت هستند که صدایی از دل این نور به گوششان می‌خورد: «بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» مژده باد به شما که در این هشت بهشت (نه یک بهشت)، هر کجا می‌خواهید بروید، ابدی هستید و این بهشتی‌شدن شما فوز عظیم و کامیابی بزرگ است. 

 

حسابرسی دقیق عمل انسان در روز قیامت

اکنون آیهٔ 114 سورهٔ نحل را عنایت کنید؛ خدا می‌فرماید: «فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلَالًا طَيِّبًا». چه آیهٔ زیبایی است! ای کاش! یک جو حرام در هشتاد میلیون نفر این مملکت پیدا نمی‌شد. ای کاش! یک ارزن حرام در خانه‌ها نمی‌رفت؛ ارزنی که جلوی کبوتر و گنجشک می‌ریزند. خدا می‌فرماید: اگر عمل، حرکت و فعلت به وزن این دانهٔ ارزن باشد، در قیامت جلوی چشمت ظاهر می‌کنم تا ببینی چه‌کاره بوده‌ای. مگر در قرآن نخوانده‌اید؟! خدا در سورهٔ زلزال می‌فرماید:‌ «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ × وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»؛[18] همچنین در سورهٔ لقمان (ماه رمضان‌ها که زیاد قرآن می‌خوانید) فرموده است: «يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ»[19] پسرم! اگر عملت به وزن دانه ارزن باشد. «فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ» این عمل به‌اندازهٔ وزن دانهٔ ارزن در سنگ نامعیّنی در این عالم، سنگ‌های زمین یا سنگ‌های مریخ و ماه باشد؛[20] یا این دانهٔ ارزن لابه‌لای آسمان‌ها باشد که کسی نتواند میلیاردها سال پیدا کند. حالا کجا برود که این عمل را لابه‌لای آسمان‌ها پیدا بکند؛ یا این دانهٔ ارزن در اعماق زمین باشد؛ خدا این عمل را جلوی چشمت می‌آورد. ای کاش! حرامی وجود نداشت.

 

حکایتی شنیدنی از دقت در حلال‌خوری

من بچه بودم که یکی از افراد محله‌مان در اداره‌ای قبول شد؛ فقط قبول شده بود و هنوز نرفته بود. خدمت آیت‌الله‌العظمی بروجردی در قم رفت و گفت: من مقلد شما هستم و برای کار در اداره‌ای قبول شده‌ام. اجازه هست که بروم؟ اگر بگویید نرو، نمی‌روم! مرجع بگوید نرو، یعنی آن شغل حرام است. آنهایی که دیندار بودند، این‌قدر متدین و مقیّد بودند! آقای بروجردی به این شخص گفت: من به تو اجازه می‌دهم که بروی؛ اما به دو شرط. آن‌وقت حقوق بیست‌تا تک‌تومانی بود که با همان هم زندگی می‌کردند و اضافه هم می‌آوردند. شرط اول این که، مبلغی، مثلاً دو یا پنج ریال در آخر برج به‌عنوان رد مظالم به مستحقی بدهی. شرط دوم هم این که، در هشت ساعتی که در اداره هستی، برای این ملت مظلوم کار مثبت بکنی. 

 

این شخص به تهران آمد. روزی که به اداره رفت، چک بانک ملی را به او دادند و گفتند حقوقت دو تومان است. سر برج بنویس. به‌تدریج، حقوق‌ها بالا ‌رفت و بیست‌، سی الی هزار تومان شد. هر ماه حقوق‌ها را به بانک ملی می‌ریزیم، سر برج از بانک ملی بگیر. این شخص هر برج می‌آمد، چک را روی باجهٔ بانک می‌گذاشت. چک نشان می‌داد که حقوقش باید دویست‌تا تک‌تومان باشد؛ اما او یک برج، 196 تومان و پنج ریال می‌نوشت؛ یک برج، 182 تومان می‌نوشت. روزی آن بزرگواری که پشت باجه بود، گفت: حقوق تو این مقدار تومان است. چرا هر برج کمتر از مبلغ حقوقت می‌نویسی؟ گفت: برای اینکه من راهم به اداره دور است و وقتی از خانه راه می‌افتم، گاهی پنج دقیقه دیر می‌رسم که این تأخیر را یادداشت می‌کنم. گاهی شش‌هفت دقیقه در اداره به این طرف و آن‌ طرف می‌روم و کار مردم را انجام نمی‌دهم. این را می‌نویسم و سر برج هر مقداری که از هشت ساعت روزانه کمتر کار کرده‌ام، از حقوقم کم می‌کنم؛ چون من در مقابل این بیست تومان به‌طور کامل کار نکرده‌ام و حرام‌خور نیستم. 

 

دو شرط پروردگار برای مصرف رزق

شما کجایید که از قبر دربیایید و ببینید در دنیا چه خبر است! در ادارات دنیا چه خبر است! دزدی‌ها و اختلاس‌ها چه خبر است! چه آیهٔ باحالی است! خدا در آیهٔ 114 سورهٔ نحل می‌فرماید: «فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلَالاً طَيِّبًا» برای زندگی‌تان مصرف کنید؛ «كُلُوا» به‌معنای گذاشتن لقمه در دهان نیست، بلکه هزینه کنید و خانه، ماشین، پوشاک و مَرکب بخرید. همهٔ اینها در معنای «کُلُوا» است. «فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ» هزینه کنید، اما از آنچه که خودم روزی شما کرده‌ام. این روزی هم که می‌خواهید مصرف کنید، دو شرط دارد: 

 

«حَلَالاً» با زحمت بازو به‌دست آورده باشید. هر رزقی که حلال نیست! ممکن است یکی به یک میوه‌فروشی برود که خیلی مفصّل است و وقتی میوه‌فروش سرگرم چند مشتری است، یک کیسه از گلابی پر کند و از مغازه برود. گلابی رزق‌الله است؛ ولی این‌جوری که می‌رود، نجس و حرام می‌شود. «طَيِّبًا» هم حلال باشد و هم پاکیزه باشد. میکروبی، آلوده و نجس نباشد.

 

حقیقت معنایی شکر پروردگار

«وَاشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ» اگر واقعاً اهل عبادت خدا هستید، نعمت خدا را سپاسگزاری کنید. آیا این یعنی «حَلَالاً طَيِّبًا» را در یخچال، کمد و انبار پُر کن و وقتی پُر شد، بگو الحمدلله؟ خیر این‌گونه نیست! اجازه بدهید که اهل‌بیت(علیهم‌السلام) آیه را برایمان معنا کنند. ما قرآن را به‌تنهایی نمی‌فهمیم. اگر واقعاً اهل بندگی خدا هستید (ممکن است نباشید)، نعمت‌های خدا را هزینهٔ معصیت نکنید. امام صادق(ع) دراین‌باره می‌فرمایند: «شُكرُ النِّعمَةِ اجتِنابُ المَحارِمِ»[21] شکر یعنی با تمام حرام‌های الهی فاصله داشته باشی. «جنب» و «اجتناب» به معنی ترک نیست، بلکه به‌معنای فاصله است؛ یعنی یک میلیون فرسخ فاصله بین تو و حرام باشد تا دست به حرام دراز نکنی. 

 

میل به صعود رزق‌الله و انرژی‌های پاک

یک بار کل آیه را بخوانم؛ چون می‌خواستم آیه را معنی کنم، بریده‌بریده خواندم. به‌راستی خداوند چه سفره‌ای پهن کرده و چه دعوتی کرده است و این هشت‌میلیارد جمعیت، چه پشت پایی به سفرهٔ خدا زده‌اند. آیه می‌فرماید: «فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالًا طَيِّباً وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ». ما کلمهٔ «راه و رسم» و «روش» را زیاد می‌شنویم. حالا در زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی و اداری، چندتا روش درست هست؟ این آیه، بیان راه و روش درستِ زندگی است. یک آیه هم هست! من امشب شش‌هزاروششصدوشصت‌وچند آیه را نخواندم و فقط یک آیه خواندم. اگر آدم این راه و رسم زندگی پاک را به بدن برساند، بدن عاشق عبادت می‌شود؛ چون بدن انرژی را از خدا می‌گیرد. 

 

خواهران و برادران! رزق‌الله که همان انرژی گرفته‌شده از خداست، ذاتش میل به صعود دارد. انرژی گرفته‌شدهٔ از خدا، خودش را در وجود ما می‌زند که به خدا برگرداند. همهٔ عالم، دایره است که وقتی یک نقطهٔ پاک از یک جا حرکت می‌کند، دوباره خودش را به اول همان نقطه می‌رساند. خدا در سورهٔ فاطر می‌فرماید: «مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»[22] حقیقتِ پاک میل به صعود دارد، نه میل به نزول! ناپاکی‌ها میل به نزول دارد و می‌خواهد آدم را با کله در دامن آلودگی‌ها، نجاسات، شیاطین شرق و غرب و نفس اماره بیندازد؛ اما انرژی‌های پاک میل به صعود دارد و می‌خواهد خودش را به خدا برساند. این انرژی، چه بخواهیم یا نخواهیم، در وجود ما به نماز و روزه و کار خیر تبدیل می‌شود. همهٔ اینها میل به صعود دارند. 

 

زین‌العابدین(ع) در لحظات آخر عمر ابی‌عبدالله(ع) چشمشان را باز کردند، دیدند وقتی امام حسین(ع) نفس می‌کشند، خون از بدنشان بیرون می‌زند. به حضرت سجاد(ع) گفتند: پدر،‍ کارتان با این مردم به کجا کشید؟ فرمودند: کار ما به جنگ کشید. امام سجاد(ع) گفتند: یارانتان چه شدند؟ فرمودند: عزیزدلم، همه را کشتند! زین‌العابدین(ع) گفتند: چه کسی مانده است؟ فرمودند: مردی غیر از من و تو برای این حرم نمانده است؛ حتی شش‌ماهه را هم کشتند! امام سجاد(ع) گفتند: چرا؟ حضرت فرمودند: پنج دلیل دارد که اکنون یکی را می‌گویم: «مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ‏ مِنَ‏ الْحَرَامِ‏»[23] طبع انرژی گرفته‌شده از حرام، میل به سقوط دارد و امام‌کُش می‌شود. اگر امام گیرش نیامد؛ امام، دین، قرآن، شما، جلسه‌تان و مسجد را مسخره می‌کند. حتی روحانی‌ها را تفکیک نمی‌کند که بی‌سواد و بدکار را جدا کرده و از او انتقاد بکند. عالمان واجد شرایطِ شما را هم مورد تهمت، ناسزا و بدگویی قرار می‌دهد. 

 

این طبع حرام‌خوری است که میل به سقوط دارد. همچنین میل دارد که آدم حرام‌خور را به جهنم بدهد. این آیه ضد «فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ» است و یک حرام را در آیه می‌گوید: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً»[24] حرام‌خور آتش دوزخ را در شکمش می‌ریزد؛ چون حرام میل به سقوط دارد، درحالی‌که پاک میل به صعود دارد. حافظ می‌گوید:

غسل در اشک زدم که‌اهل طریقت گویند ×××××××××× پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز

همچنین در جای دیگری می‌گوید:

شست‌وشویی کن و آنگه به خرابات خرام ××××××××× تا نگردد ز تو این دیرِ خراب آلوده

 

و نهایتاً به جای این شعرها، از قرآن بخوانم: «اَلْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ»[25] آلودگی‌ها و خباثت‌ها به خباثت‌ها میل دارند و پاک‌ها نیز به پاک‌ها میل دارند. زنان شما چرا باحجاب هستند؟ چرا در خانه و بیرون از خانه، همان لباس فاطمهٔ زهرا(س) و زینب کبری(س) را دارند؟ چون پاک هستند و این انرژیِ پاک، این میل را در وجود آنها ایجاد می‌کند که هم‌شکل زهرا(س) و زینب(س) زندگی کنند؛ اما خانم‌ها و دخترهایی که خواهران ما هستند و من هم دلم برایشان می‌سوزد و هم برایشان احترام قائل هستم، نیمه‌عریان، بی‌حجاب و بد حجاب هستن و همین‌گونه به خیابان‌ها، ادارات و فروشگاه‌ها می‌آیند؟ چرا اینها میل شدید دارند که مثل دختران اسرائیل، لندن، واشنگتن و تورنتو بشوند؟ چون باطنشان آلوده است و ما نمی‌توانیم به آنها بگوییم که در یک‌شب پاک شو. در حقیقت، باید با او صحبت، دلسوزی و امربه‌معروف بشود. وقتی پاکی درست بشود، میل به پاکی می‌کند و از ناپاکی پشیمان می‌شود. آنگاه در حجاب صدیقهٔ کبری(س) می‌آید. این سخن بگذار تا وقت دیگر.

 

از آن روزی که ما را آفریدی ××××××××× به غیر از معصیت چیزی ندیدی

خداوندا به حق هشت و چهارت ×××××××× ز ما بگذر، شتر دیدی ندیدی

 

کلام آخر؛ این بیابان جای خواب ناز نیست

پس بیامد شاه معشوق الست ××××××××× بر سر نعش علی‌اکبر نشست

سر نهادش بر سر زانوی ناز ××××××××××× گفت که‌ای بالیده سرو سرفراز

ای درخشان اختر برج شَرف ××××××××× چون شدی تیر حوادث را هدف

ای به طرف دیده، خالی جای تو ×××××××× خیز تا بینم قد و بالای تو

این بیابان جای خواب ناز نیست ××××××××× که‌ایمن از صیاد تیرانداز نیست

خیز بابا تا از این صحرا رویم ×××××××××× تَک به‌سوی خیمهٔ لیلا رویم

 

معروف است که می‌گویند: وقتی حضرت می‌خواستند بدن را حرکت بدهند و از وسط میدان به کناری بیاورند، طاقت نداشتند! ابی‌عبدالله(ع) در برابر حوادث بی‌طاقت نمی‌شدند، چرا خودشان به تنهایی نتوانستند بدن را حرکت بدهند؟ این‌قدر بدن را قطعه‌قطعه کرده بودند که دیدند اگر هر عضوی را بلند کنند، عضو دیگری از پوست بدن جدا می‌شود. سر زانو بلند شدند و فرمودند: «یا فُتْیانَ بَنِی هاشِمٍ إحْمِلُوا أَخاکُمْ إلى‏ الْفُسْطاطِ».[26] جوان‌ها در میدان ریختند. حضرت عبایشان را برداشتند و آرام‌آرام زیر بدن کشیدند. جوان‌ها سر عبا را گرفتند و بدن را حرکت دادند. ابی‌عبدالله(ع) هم از پشت‌سر به‌دنبال بدن می‌رفتند و می‌گفتند: «وَلَدِی عَلی! عَلَى الدُّنیا بَعْدَک الْعَفا».[27]

«أللّهُمَّ اَحْيِنا حَياتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ أمِتْنا مَماتَ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ؛ وَ لَا تُفَرِّقْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اَرزُقنٰا فِی اَلْدُنْیٰا زیارَةُ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ؛ وَ فِي الآخرة شَفاعَة مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ؛ وَ أهْلک أعْدٰاءَ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ؛ وَ عَجِّل فِی فَرَج مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ».

 


 
[1]. سورهٔ نحل، آیهٔ 44.
[2]. سورهٔ بقره، آیهٔ 219.
[3]. سورهٔ نحل، آیهٔ 11.
[4]. سورهٔ نحل، آیهٔ 67.
[5]. سورهٔ ذاریات، آیهٔ 21.
[6]. سورهٔ ص، آیهٔ 71.
[7]. سورهٔ الرحمن، آیهٔ 14.
[8]. سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 13.
[9]. سورهٔ حجر، آیهٔ 26.
[10]. سورهٔ زمر، آیهٔ 6.
[11]. سورهٔ سجده، آیهٔ 7.
[12]. سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 14.
[13]. سورهٔ تین، آیهٔ 4.
[14]. سورهٔ انبیاء، آیهٔ 8.
[15]. سورهٔ نحل، آیهٔ 114.
[16]. سورهٔ عبس، آیهٔ 24.
[17]. سورهٔ حدید، آیهٔ 12.
[18]. سورهٔ زلزال، آیات 7-8.
[19]. سورهٔ لقمان، آیهٔ 16.
[20]. «صَخْرَةٍ» الف و لام ندارد و نکره است.
[21]. اصول کافی، ج2، ص95، ح10. 
[22]. سورهٔ فاطر، آیهٔ 10.
[23]. بحارالأنوار، ج45، ص8.
[24]. سورهٔ نساء، آیهٔ 10.
[25]. سورهٔ نور، آیهٔ 26.
[26]. تاریخ طبری، ج4، ص340.
[27]. منتهی‌الآمال، ج1، ص375.

برچسب ها :