شب هشتم جمعه (6-6-1400)
(خـــــــــــــــوی جلسه مجازی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- قرآن، تأمینکنندۀ خیر دنیا و آخرت
- قاریان بدون عمل، مورد لعن حقیقت قرآن
- چهار منزل تا دیدن حقایق با قرآن
- قطع فاصلۀ با پروردگار در پرتو عمل به قرآن
- سفارش قرآن به نگاه عقلایی در آفرینش
- آگاهی امیرالمؤمنین(ع) از حقایق قرآن
- محبت به دیگران در شعاع محبت به پروردگار
- نجات انسان با عملیکردن اهداف چهارگانۀ قرآن
- قرآن، کتابی مبارک و سودمند برای بشر
- حکایتی شنیدنی از نادرشاه و مرد تهیدست
- کلام آخر؛ روضۀ کربلا از زبان امام زمان(عج)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
قرآن، تأمینکنندۀ خیر دنیا و آخرت
قرآن مجید کتابی است که برای قرائتِ تنها نازل نشده، بلکه کتاب تأمین خیر دنیا و آخرت است؛ چنانکه پیغمبر اسلام(ص) در اوایل بعثتشان، از مشرکان، بتپرستان و کافران مکه دعوت کردند که برای آنها در رابطهٔ با قرآن، با اینکه کل آن نازل نشده بود، سخن بگویند. عدهای جمع شدند و حضرت یک خط برای آنها سخنرانی کردند: «إِنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِخَیرِ الدُّنْیا وَالآخِرَةِ»[1] من برای شما خیر دنیا و آخرت را آوردهام.
قاریان بدون عمل، مورد لعن حقیقت قرآن
قرآن تأمینکنندهٔ خیر دنیا و آخرت مردم است و خیر دنیا و آخرت با قرائتِ تنها تأمین نمیشود. البته با خواندن و شنیدن هم، خیر دنیا و آخرت تأمین نمیشود. میلیونها نفر بعد از نزول قرآن تا حالا، خواندند و شنیدند، اما به جایی نرسیدند! میخواندند و میشنیدند، اما زندگیشان پر از آلودگی و گناه بود. پیغمبر(ص) میفرمایند: قرآن خیلی از قاریان قرآن را لعنت میکند. قرآن همین کتاب چاپشده یا خطی در اختیار ما نیست. قرآن در واقع، علمالله، رحمتالله، فضلالله، ذکرالله و داروی درمان است. قرآن حدود پنجاه اسم دارد و حیات محض، زنده، نور، هوش و نطق است. لذا پیغمبر(ص) میفرمایند: «رُبَّ تالِ القرآنِ و القرآنُ يَلعَنُهُ»[2] بعضیها که قرآن میخوانند، قرآن هوشمند و ناطق، یعنی حقیقت قرآن، لعنتشان میکند.
چه تعداد بشر در مدینهٔ زمان پیغمبر(ص) قرآن میخواندند؟ منهای یهودیان و مسیحیان مدینه، بقیه قرآن میخواندند؛ حتی منافقین هم میخواندند! چقدر از قرآن بهره گرفتند؟ هیچ بهرهای نگرفتند. وقتی پیغمبر اکرم(ص) از دنیا رفتند، همین قرآنخوانها تمام حقوق رسالت و عترتش را پایمال کردند و کارهایی کردند که میدانید. اینها انحرافی ایجاد کردند که این انحراف در 1500سال مرتب در حال گستردهتر شدن است. میلیونها نفر در حوزهٔ زندگی مسلمانها به دست خودشان کشته شدند و اموالشان به غارت رفت. چه جنایتها و خیانتها شد که هنوز هم ادامه دارد. قرآن هم میخوانند! اینها همانهایی هستند که قرآن 1500 سال است لعنتشان میکند. وجود مبارک حضرت باقر(ع) میفرمایند: «وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَحَفِظَ حُرُوفَهُ وَ ضَيَّعَ حُدُودَهُ»[3] کسانی هستند که قرآن میخوانند و حفظ هم میکنند؛ ولی همهٔ مرزبندیهای قرآن را پایمال میکنند. ربا حرام است، اما آنها حلال میدانند. مستی حرام است، اما آنها حلال میدانند. تجاوز به ارث خواهر، برادر و مادر حرام است، اما آنها حلال میدانند. غیبت، دروغ و تهمت حرام است، اما آنها حلال میدانند.
چهار منزل تا دیدن حقایق با قرآن
قرآن برای این نیامده که فقط بخوانند و برای این هم نیامده است که فقط بشنوند. قرآن مجید آمده است تا مردم با کمک فهم قرآن و عمل به قرآن، به حقایق برسند و از رسیدن هم بگذرند، حقایق را با چشم دل یا با چشم سر ببینند؛ نه خواندنِ تنها و نه شنیدنِ تنها، بلکه خواندن و شنیدن و رسیدن و دیدن. در امت اسلام، چه تعدادی از این چهار منزلِ «بخوانند»، «بشنوند»، «به اهداف قرآن برسند» و «بعد هم حقایق را ببینند» عبور میکنند؟ این رسیدن و دیدن هم در خود قرآن مطرح است؛ خداوند میفرماید: «فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»[4] بخوانید که به ربّالعالمین برسید و میلیونها فرسخ فاصلهٔ اخلاقی و عملی بین شما و حضرت ربّ نباشد. تمام اعمال و اخلاق زشت، فاصلهاندازِ بین انسان و ربّ است.
قطع فاصلۀ با پروردگار در پرتو عمل به قرآن
شما ممکن است بفرمایید که چگونه من یک نفر، یک مرد، یک زن، یک جوان، به سی جزء قرآن و ششهزار و ششصدوشصتوچند آیهٔ قرآن عمل صالح بکنم که به ربّ برسم؟! به ما نفرمودهاند به کل قرآن عمل کن. در مسیر زندگی، چه مقدار از آیات قرآن وظیفهٔ توست؟ کاسب هستی، به حلال و حرام قرآن عمل کن. اداری هستی، به عدالت قرآن عمل کن. تکلیفی نسبت به خانواده و جامعه داری، به تکلیفی که قرآن بیان کرده است، عمل کن. کسی نمیگوید ششهزار و ششصدوشصتوچند آیه راعمل کنی! عالِم هستی، قرآن بهعهدهات گذاشته است که دین خدا را صحیح به مردم برسانی. این که بار علم باشی، در خانه بنشینی و بگویی به من چه! جامعه خیلی خراب است، گوش نمیدهند و فایدهای ندارد. این وسوسهٔ شیطان است که تو را از زیر بار انجام تکالیف علمیات فراری بدهد.
مگر انبیا در امتهای صالح تبلیغ دین کردند؟ انبیا وقتی مبعوث به رسالت در امتی شدند، بتپرست، مشرک، کافر، رباخور، آدمکش و زناکار بودند. همهجور گناهی داشتند. انبیا وسط مردم آمدند! سنگشان زدند، فرار نکردند. تهمت جنون، کذب و سحر به آنها زدند، خسته نشدند. حتی در قرآن مجید است که جمع شدند و گفتند انبیا به اموال ما خائن هستند. پروردگار نیز به آنها جواب داده است: «وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ»[5] اصلاً هیچ پیغمبری توان خیانت در وجودش نبوده است. حتی مسخره هم میکنند، فحش هم میدهند، تاکسی سوار نمیکنند، در ادارات محل نمیگذارند و تکبر میکنند؛ آیا شما وظیفهات است که در خانه بنشینی و زبانت را از بیان مسائل الهی تعطیل کنی؟ دستور این وظیفه کجاست؟
امام حسین(ع) دین را تا کجا تبلیغ کردند؟ تا داخل گودال به فکر تبلیغ دین بودند. این درس است! امیرالمؤمنین(ع) دین را تا کجا تبلیغ کردند؟ تا محراب مسجد کوفه و کشتهشدن. امام مجتبی(ع) دین را تا کجا تبلیغ کردند؟ تا روزی که در بستر با زهر شهید شدند. شما سخنرانی حضرت را برای جنادةبنامیه بخوانید؛ میگویند همانطور که امام حرف میزدند، تشت طلب کردند و بههمخوردگی امعا و احشا را بر اثر زهر استفراغ میکردند و باز هم مشغول تبلیغ دین بودند. امام صادق(ع) لحظهٔ رحلتشان دستور دادند که همهٔ قوموخویش ایشان را جمع کنند. وقتی همه را جمع کردند، یک منبر دوسهدقیقهای رفتند. آنگاه چشمشان بسته شد و از دنیا رفتند. حضرت به قوموخویش خود فرمودند: «إِنَّهُ لاَ یَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلاَةِ»[6] من بهزودی میمیرم. به همه بگویید کسانی که نماز را در زندگی بیارزش میکنند، روز قیامت به شفاعت ما نمیرسند. امام این جمله را گفتند و از دنیا رفتند. رنگ صورت، بینی و حالت چشم پیغمبر(ص) عوض شد و معلوم شد در حال جاندادن هستند. سه بار به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: علی جان! به امت من بگو مال مردم را به مردم پس بدهید، اگرچه بهاندازهٔ نخ باقیماندهٔ ته سوزن باشد که به درد هیچچیزی نمیخورد. اگر مال مردم است، همین یک تکه نخ را به مردم پس بدهید و نگه ندارید.
اینها تا کجا تبلیغ دین کردند؟ تا وقتی که نفسشان قطع شد. عالم، کاسب، تاجر، حاکم، اداری، معلم، خیاط، کشاورز و صنعتکار، هر کدام از نظر قرآن وظایفی ندارد. قرآن شامل حال یک نفر نمیشود، بلکه همه باهم باید به قرآن عمل بکنند تا به ربالعالمین برسند. اگر از آن قافله عقب بمانند و به رب نرسند، به جهنم میرسند؛ چنانکه در قرآن میفرماید: «فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا».
سفارش قرآن به نگاه عقلایی در آفرینش
این رسیدن به ربالعالمین بود، اما دیدن چگونه است؟ شما ببینید که قرآن چجور گلایه میکند: «أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[7] آیا با نگاه عقل به فرمانروایی واحد آسمانها و زمین نگاه نمیکنید که بفهمید «لا مُوَثِّرَ فِي الْوُجودِ إلاّ اللَهُ»، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ»، کلیددار هستی و همهکارهتان یک نفر است. همچنین بفهمید همهکارهتان یک نفر است تا خانهٔ دل را به هر شیطانی ندهید، محبت و توجه را به هر نامرد، زندیق و فاسدی ندهید، هر لقمهای را نخورید و هر عملی را انجام ندهید. «أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» آیا با نگاه عقل نگاه نمیکنید و نمیبینید؟
آگاهی امیرالمؤمنین(ع) از حقایق قرآن
این دیدن با چشم عقل بود، اکنون به دیدن با چشم سر میرسد. امیرالمؤمنین(ع) روی منبر مسجد کوفه فرمودند: من به تمام راههای عوالم بالا آگاهتر هستم از کوچهپسکوچههای شهر کوفه. این دیدن با چشم سر است! روی منبر کوفه فرمودند: «هذِهِ النُّجُومُ الَّتی فی السَّماءِ مَدائِنُ مِثْلُ الْمَدائِنِ»[8] هر کدام از این ستارهها و چشمکزنهای بالای سرتان، مملکت و جهانی است. این در حالی است که همان روزگار امیرالمؤمنین(ع)، در دانشگاههای جندی شاپور و یونان و هند میگفتند این ستارگان، میخهای درخشانی هستند که به سقف آسمان کوبیدهاند. امیرالمؤمنین(ع) روی منبر کوفه گفتند هر کدام از این ستارهها، مملکت و جهانی است.
این هم دیدن با چشم سر بود. امیرالمؤمنین(ع) قرآن را خواندند، از پیغمبر(ص) شنید و به ربّ رسیدند. بعد هم همهٔ حقایق را با چشم سر و چشم دل تماشا میکردند. حضرت نگاه میکردند و میگفتند:
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم ×××××××× به دریا بنگرم، دریا تو بینم
به هر جا بنگرم، کوه و در و دشت ×××××××× نشانِ روی زیبای تو بینم
محبت به دیگران در شعاع محبت به پروردگار
دل علی(ع) یک مشت خاک و آب اقیانوس نیست، بلکه اسیر توست که آب و خاک را آفریدهای. تمام سطح زمین، سطوح عالم و دریاها را که میبینم، تو را میبینم. من اسیر یک مشت خاک و آب و مساحت و جیریب نیستم. اینها چیست؟! من به اینها نگاه میکنم، تو را میبینم که سبب ایجاد اینها هستی. هر چیزی در چشم علی(ع) حالت نشانه دارد که جهتدهی به چشم برای دیدن توست. من معطّل اشیا نیستم که بگویم وای پولم! وای مغازهام! وای صندلیام! وای سردوشیام! وای اثاث خانهام! وای وضعم! انبیا و ائمه یکی از این آهها نکشیدند.
قمربنیهاشم(ع) چهارساله بود. روزی نزد امیرالمؤمنین(ع) آمد و همینطور که روی دامن امیرالمؤمنین(ع) نشسته بود و حضرت نوازشش میکردند، به پدر گفت: بابا، خدا را دوست داری؟ حضرت فرمودند؟ عزیزدلم، من عاشق خدا هستم. بعد گفت: مرا دوست داری؟ حضرت فرمودند: آری عزیزدلم، دوستت دارم. گفت: بابا، تو چند دل داری؟ فرمودند: یک دل دارم. گفت: چطور دو نفر، هم خدا و هم مرا در یک دل جا دادهای؟ فرمودند: عباس جان! تو را بهخاطر خدا در دلم راه دادهام. اگر مسئلهٔ خدا نبود که تو را در دلم راه نمیدادم. خدا گفته است اهل و عیالتان را دوست داشته باشید و حقشان را ادا کنید. من نیز حرف خدا را در حق تو گوش میدهم. من یک دل دارم، یک محبت هم در دلم هست و تمام محبتها شعاع همان محبت است.
نجات انسان با عملیکردن اهداف چهارگانۀ قرآن
به خودم میگویم و به شما بیادبی نمیکنم! قرآن را بشنو، بخوان، برس و ببین. اگر این اهداف عملی نشود، پس قرآن در زندگی من بیکاره و هیچکاره است. همهٔ دشمن در جنگ نهروان آمده بودند که علی(ع)، یعنی ولیاللهالاعظم، «قائدُ الغُرِّ المُحَجَّلین»، خلیفةالله، عینالله و اذنالله را بکشند و هدف دیگری نداشتند. دشمنان در این جنگ پیروز نشدند و چهارهزار نفر از آنها کشته شدند. صبح جنگ، حضرت به ابنعباس فرمودند بیا با هم بین کشتههای دشمن برویم و دوری بزنیم. بالای سر جنازهای رسیدند، حضرت فرمودند: ابنعباس! دیشب که در تاریکی با همدیگر راه میرفتیم، صدای قرآن شنیدی و نیمهشب ایستادی. من به تو گفتم نایست، بیا برویم؛ اما تو گفتی که صدای قرآن به گوش میخورد. قرآن میگوید: «إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»[9] من ایستادهام و آیه گوش میدهم. حضرت فرمودند: بیا! نمیخواهد گوش بدهی. حالا به من بگو که دیشب، آن قاری کدام آیه را میخواند؟ ابنعباس گفت که این آیه را میخواند: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ»[10] آیا عبادتکنندگان شب و روز با غافلان، خوابها و بدمستها یکی هستند؟ حضرت پایشان را بلند کردند، روی شانهٔ این کشته گذاشتند و فرمودند: این شخص قاری دیشب بود. دیشب قرآن میخواند و امروز آمده بود که علی را بکشد.
این چه خواندن و چه شنیدنی است! قرآن برای شنیدن آمد: «فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِينَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»؛[11] قرآن برای خواندن آمد: «فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ»؛[12] قرآن برای رسیدن آمد: «فَمَن کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ»؛[13] قرآن برای دیدن آمد: «أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ».[14] بهراستی قرآن چه کتاب عجیبی است!
قرآن، کتابی مبارک و سودمند برای بشر
قرآن مجید میگوید که این خواندن و شنیدن باید با تدبر باشد. لغت تدبر معنای خیلی زیبایی دارد و بهمعنی دریافت آگاهانه است. بشنو و بفهم. بخوان و بفهم. وقتی بفهمی، راه میافتی. وقتی راه بیفتی، میرسی. وقتی برسی، میبینی. سورهٔ مبارکهٔ «ص» چه آیهٔ عجیبی دارد! خدا در این آیه میگوید که قرآن را به چه هدفی فرستادهام: «كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ»[15] کتابی را که فرستادهام، کتاب مبارکی است؛ یعنی بسیار سودمند و بامنفعت است. اگر کسی دل به این کتاب بدهد، کافر باشد، مؤمن واقعی میشود؛ مشرک باشد، موحد واقعی میشود؛ بداخلاق باشد، خوشاخلاق واقعی میشود؛ بدعمل باشد، خوشعمل میشود؛ جاهل باشد، عالم میشود؛ اسیر شیطان باشد، آزاد و محبوب خدا میشود. این معنای مبارک است. «كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ» برای چیست؟ «لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ» این کتاب بسیار بامنفعت را فرستادم که آیاتش را آگاهانه دریافت کنید. فقط الفاظ قرآن به گوشتان نخورد، بلکه نور قرآن، هدایتگری، درمانگری و شفابخشی قرآن را آگاهانه دریافت کنید.
شخصی پابرهنه از بیابان به مسجد مدینه آمده است و سؤال کرد که کدامیک از شما پیغمبر است؟ پیغمبر(ص) فرمودند: من هستم! پیغمبر(ص) شاهانه زندگی نمیکردند، بلکه معمولیترین زندگی را داشتند و بودن پیغمبر هیچ خرجی در جامعه نداشت؛ پس برو، پیش بیا! اینجا را ببند، آنجا را باز کن! میخواهد بیاید! دوسه روز میلیاردی خرج کنید و شهر را به شکلی دربیاورید که وقتی آمد، خوشش بیاید و ایراد نگیرد. حضرت خیلی ساده زندگی میکردند! خودشان کفشهای پارهشان را میدوختند. لباسشان که پاره میشد، خودشان وصله میزدند. سینهٔ بز که پرشیر میشد، خودشان میدوشیدند. با مرکبی رفتوآمد میکرد که همهٔ مردم رفتوآمد میکردند. برای خوردن روی زمین مینشستند و با عملهها و کارگرها عاشقانه معاشرت میکردند. لذا اگر کسی ایشان را ندیده بود و وارد مسجد میشد، نمیشناخت.
وقتی حضرت به آن شخص فرمودند که من پیغمبر هستم، جلو آمد. مقابل پیغمبر(ص) زانو زد و گفت: چه میگویی؟ حضرت فرمودند: میگویم «شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءِ الزَّکاةِ وَ حِجِّ الْبَیتِ وَ صِیامِ شَهْرِ رَمَضَان»؛[16] این هم گفتهٔ من است: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ × وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ».[17] مرد خداحافظی کرد، از مسجد بیرون آمد و پابرهنه رفت. پیغمبر(ص) فرمودند: جاهل به حقایق وارد مسجد شد و فقیه (دینشناس) از مسجد بیرون رفت. هر کسی میخواهد چهرهای از چهرههای بهشتی را ببیند، او را ببیند. کسی که شما میشناسید و من اسمش را روی منبر نمیبرم که مجلس و منبر آلوده نشود، دنبالش دوید و گفت: مرا دعا کن. پیغمبر خیلی تعریفت را کرد. آن مرد گفت: تو خیلی احمق هستی که پیغمبر(ص) را رها کردهای و به من نمیگویی دعایت کنم! چه کسی را رها کردهای و دنبال یک پابرهنهٔ بیابانی آمدهای.
حکایتی شنیدنی از نادرشاه و مرد تهیدست
یک جمله هم بگویم و حرفم تمام. قرآن برای اندیشهکردن و «لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ» آمد تا فکر کنید و آگاهانه دریافت کنید. «وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ» قرآن آمد برای اینکه صاحبان عقل پاک و خالص به حقایق عالم توجه کنند. این قرآن است؛ فهم، توجه، تعمق، تدبر و تفکر. وقتی نادرشاه میخواست وارد صحن امیرالمؤمنین(ع) بشود، دید گدای کوری جلوی در صحن است. گاهی یک آدم معمولی مثل نادر که نه عالم بود و نه اندیشمند، بلکه آدمی بود که بازو داشت، میکشت و بُلدوزری غارت میکرد. تا هندوستان هم رفت و برگشت! یک دفعه به فکرش آمد و به این مرد کور گفت: چند سال است که اینجا نشستهای؟ گدا گفت: بیست سال است. گفت: چهکار میکنی؟ گدا گفت: بیست سال است گدایی میکنم. گفت: کور شدی یا مادرزاد هستی؟ گدا گفت: مادرزادی کور هستم. گفت: بیست سال اینجا نشستهای و از مردم گدایی میکنی. یک بار به فکرت نیامد که از علیبنابیطالب گدایی کنی چشمت را به تو بدهد. من الآن به حرم میروم. وقتی برمیگردم، اگر باز هم کور باشی، گردنت را کنار درِ خانهٔ علی میزنم؛ چون تو خیلی بیلیاقت و بیتربیت هستی.
نادرشاه به حرم رفت. گدا فهمید که او آدم خیلی بزرگی از نظر مادی است و اگر بخواهد فرار کند، او را میگیرند؛ چون بیرون حرم ایستاده بودند و کنترل میکردند که نادر به حرم برود و برگردد. گدا گفت: علی جان! من تازه بیدار شدم. ما باید از شما گدایی کنیم تا به خدا، قرآن و بهشت برسیم. من بیادبی و بیتربیتی کردم. من اشتباه کردم که بیست سال از این مردم گدایی میکنم. علی جان! نپسند جان من نابود بشود که زن و بچهام به باد بروند. چشمش باز شد. نادر وقتی برگشت، دید چشمش باز شده است. به او گفت: حالا آدم شدی و فهمیدی؟ آدم بیست سال به در خانهٔ علی(ع) میآید و از غیرِ علی گدایی میکند. اینقدر فکر نکردی؟!
هر که از تن بگذرد، جانش دهند ×××××××××× هر که جان درباخت، جانانش دهند
هر که در سجن ریاضت سر کند ×××××××××× یوسفآسا مصر عرفانش دهند
هر که نفس بتصفت را بشکند ×××××××××× در دلِ آتش گلستانش دهند
هر که بر سنگ آمدش مینای صبر ×××××××××× کی نجات از بند هجرانش دهند
هر که گردد نوح عشقش ناخدا ×××××××××××× ایمنی از موج طوفانش دهند
هرکه چون وحدت به بیسو راه یافت ××××××× سرّالقلب عرش رحمانش دهند
کلام آخر؛ روضۀ کربلا از زبان امام زمان(عج)
روضهٔ امشب را از امام زمان(عج) بشنوید. 84 زن و بچه در خیمهها در انتظار هستند که مثل هر دفعه، ابیعبدالله(ع) از میدان برگردند؛ ولی حضرت نیامدند. قدیمیها میخواندند: «یارب! مکن امید کسی را تو ناامید». امیدوار بودند که ابیعبدالله(ع) میآید. ناگهان صدای شیههٔ ذوالجناح بلند شد؛ اما صدا عوض شده بود و پا و سر به زمین میکوبید. اولین کسی که با شنیدن صدای ذوالجناح، پا و سر کوبیدنش از خیمه بیرون آمد، دختر سیزدهسالهشان سکینه(س) بود. کفش پا نکرد! با صدای اسب اضطراب پیدا کرد و پابرهنه بیرون دوید. میدانید چهچیزی دید؟ امام زمان(عج) میگویند: سکینه دید زین اسب واژگون شده و یال اسب غرق خون شده است. این دختر با محبت چنان ناله زد که 84 زن و بچه با پای برهنه، درحالیکه موهایشان را زیر چادر پراکنده میکردند و لطمه به سر و سینه میزدند، با ذوالجناح بهطرف میدان راه افتادند. وقتی زن و بچه به گودال رسیدند، دیدند «والشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه» شمر با آن بدن سنگین روی سینهٔ مجروح ابیعبدالله(ع) نشسته است.
«اللّهُمَّ اغفِر لَنا وَ لِوالدینا وَ لِوالِدَی والِدَینا وَ لِمَن وَجَبَ حَقهُ عَلینا، اَللهُمَ اَشفَ کُلَ مَرضٰانا وَ أَصلِـح اُمُورَنٰا، وَ اَهلِک اَعدَائَنَا، أیِّد وَاحْفَظ إمٰامِ زَمٰانِنا، وَ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً».
[1]. أمالی شیخ طوسی، ص583، ح1206؛ تاريخ طبری، ج2 ص320؛ تاريخ دمشق، ج42، ص49، ح8381.
[2]. مستدرکالوسائل، ج1، ص291؛ بحارالأنوار، ج92، ص184.
[3]. اصول کافی، ج2، ص627؛ خصال شیخ صدوق، ج2، ص142؛ امالی شیخ صدوق، ص202.
[4]. سورهٔ کهف، آیهٔ 110.
[5]. سورهٔ آلعمران، آیهٔ 161.
[6]. المحاسن، ج1، ص81؛ فروع کافی، ج۳، ص۲۷۰؛ وسائل الشيعه، ج25، ص329.
[7]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 185.
[8]. سفينةالبحار، ج3، ص574.
[9]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 204.
[10]. سورهٔ زمر، آیهٔ 9.
[11]. سورهٔ زمر، آیات 17-18.
[12]. سورهٔ مزمل، آیهٔ 20.
[13]. سورهٔ کهف، آیهٔ 110.
[14]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 185.
[15]. سورهٔ ص، آیهٔ 29.
[16]. صحیح بخاری ، ج۱، ص۱۱، ح۸؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۴۵.
[17]. سورهٔ زلزال، آیات 7-8.