جلسه چهارم پنج شنبه (11-6-1400)
(قم جلسه مجازی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- کسب سعادت، عطای پروردگار به بندگان
- ارزش انسان در نظر رسول اکرم(ص)
- نیکوکاری، راهی برای محبوبیت نزد پروردگار
- حکایتی شنیدنی از نگرانی مؤمن در پرداخت بدهی
- پرداخت بدهی بدهکاران ناتوان، از مصادیق احسان
- حُسن خُلق و نیکوکاری، از آموزههای دین اسلام
- سرانجام حبس مال مردم در دنیا
- نیکی، پاداش نیکی
- مؤمن حقیقی، منبعی از امان و ایمنی
- بدکاران و معصیتکاران، محبوب ابلیس و منفور پروردگار
- دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
کسب سعادت، عطای پروردگار به بندگان
کلام در روایت بسیار مهم و مفیدی است که کتابهای باارزش ما از قول وجود مبارک رسول خدا(ص) روایت کردهاند. در این روایت آمده است که پیغمبر(ص) میفرمایند: هرگاه خدا انسانی را دوست داشته باشد، هشت خصلت که از اصول عظیم اخلاقی است، به او عنایت میکند. این هشت خصلت از سرمایههای بینظیر انسانی و الهی است و هر کس این خصایل را بهدست بیاورد، کسب و تحصیل کند و به آنها عمل نماید، یقیناً از گروه سعادتمندان خواهد شد. سعادتمندانی که پروردگار در اواخر سورهٔ مبارکهٔ هود دربارهٔ آنها میفرماید: «وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ»[1] کسانی که سعادت به آنها عطا شده است، چون سعادت باید از طرف خدا عطا بشود، در بهشت هستند. لذا حضرت در اول روایت میفرمایند: کسی که محبوب خدا بشود، «ألهَمَهُ ثَمانَ خِصالٍ».[2] پس روشهای بهدستآوردن سعادت، عطای پروردگار است.
ارزش انسان در نظر رسول اکرم(ص)
همچنین در جلسه گذشته بیان شد که هیچکس بیعلت محبوب خدا نمیشود و محبوب خدا شدن هم شرایط و عللی دارد. اگر آن شرایط در انسان جمع بشود، انسان قهراً محبوب خدا میشود. در این حالت، محب که پروردگار است، برای محبوبش که انسان است، عنایتها و افاضات میکند. انواری را در وجود او قرار میدهد که آن انسان معدن کرامت میشود. رسول اکرم(ص) میفرمایند: «اَلّناسُ معادِنُ كَمَعادِنِ الَّذهَبِ وَ الْفِضَّةِ»[3] انسان به نظر پیغمبر اکرم(ص)، معدن است. انسان هم مثل معدن طلا و نقره میتواند معدن ارزشها، صفات الهی، هر خیر و خوبی، ارزش و منفعتی بشود.
نیکوکاری، راهی برای محبوبیت نزد پروردگار
قرآن مجید و روایات، کامل و جامع راهنمایی کردهاند که چگونه میتوان محبوب خدا شد. یک راه آن که در جلسهٔ گذشته عرض شد، نیکیکردن است. این نیکیکردن در همهٔ زمینهها و به همگان، انسان را طبق آیهٔ 195 سوره بقره، محبوب خدا میکند. خدا دراینباره میفرماید: «أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»[4] به همگان نیکی کنید و همه نوع نیکی را به بازار زندگیتان بیاورید. همانا پروردگار عاشق نیکوکاران است. البته این آیهٔ شریفه در رابطهٔ با همهگونه انفاق بود. انفاق یعنی همهگونه نیکوکاری؛ این سبب میشود که انسان محبوب پروردگار بشود.
حکایتی شنیدنی از نگرانی مؤمن در پرداخت بدهی
حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) به عیادت اسامةبنزید آمدند که سخت بیمار بود. تا وارد اتاق شدند و چشم اسامه در بستر بیماری به ابیعبدالله(ع) افتاد، گریه کرد. امام به او فرمودند: سبب گریهات چیست؟ گفت: یابنرسولالله! این بیماری که الآن درگیر آن هستم، مرا منتهی به مرگ میکند. من از این بیماری بلند نمیشوم و میمیرم. گریهام برای این است که ششهزار درهم بدهکار هستم و نتوانستهام بپردازم، نه اینکه نمیخواستم بپردازم.
برادران و خواهران! یک مؤمن برای بدهکاریاش به مردم که نداشته و قصد نپرداختن هم نداشته، چه اضطراب و دغدغهای دارد! همهٔ ما باید اینگونه نسبت به دِین دغدغه داشته باشیم و سختمان باشد که پول مردم پیش ما مانده است و نتوانستهایم بپردازیم. اینجور مردم غیر از آدمی است که پول مردم پیش اوست، پول هم دارد که بپردازد، اما نمیخواهد بپردازد. پیغمبر(ص) و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) از چنین آدمهایی بهشدت ناراضی بودند. وقتی توانایی داری که پول مردم را بپردازی، به چه علت نمیپردازی؟ او هم با این پولش میخواهد دِین خودش را بپردازد. جنس، زمین یا خانهای خریده و مقداری مانده است، به امید این که شما پولش را بپردازی و او هم به طلبکارها بپردازد. آیا میدانی چه دلهایی را در نگهداشتن پول مردم میسوزانی؟ دل یک انسان، همسرش، بچههایش و خانوادهاش را میسوزانی. «تا توانی، دلی بهدست آور» که دلشکستن واقعاً هنر نمیباشد! سعدی چقدر زیبا میگوید:
به جان زندهدلان سعدیا که ملک وجود ×××××××××× نَیَرزد آنکه دلی را ز خود بیازاری.
رودکی نیز میگوید:
گر بر سر نفْس خود امیری، مَردی ××××××××× ور بر دگری خُرده نگیری، مَردی
یعنی اگر تابع خواستههای نامعقول خودت نباشی، مرد هستی.
مَردی نبود فتاده را پای زدن ××××××××× گر دست فتادهای بگیری، مَردی
اگر طلب دارد و تو پول داری که طلبش را بپردازی، چرا به زندگی او لگد میزنی؟ آیا این بیرحمی، بیانصافی، نامردی، نامردمی و ظلم و ستم نیست؟! ما در گذشته، خیلی جوانمرد داشتیم. چرا حالا کم شده است؟ ما در گذشته، بازاریها نسبت به بدهکاریهایشان دغدغه و رنج داشتند. وقتی در طول روز نتوانسته بودند بدهیشان را بپردازند، شب خوابشان نمیبرد و آرامش نداشتند.
این مریضی که ابیعبدالله(ع) از او عیادت کردند، مؤمن بود. کار او به ما درس میدهد که با پول و قلب مردم بازی نکنید. دغدغهتان نسبت به بدهی و پولی که باید به مردم بپردازید، سنگین باشد. ابیعبدالله(ع) فرمودند: نگران نباش! اگر تو ششهزار دینار نداری که بدهیات را بپردازی، من به تو قول قطعی میدهم دِین تو را بپردازم. با این ضمانت ابیعبدالله(ع)، مرگ برای اسامةبنزید شیرین شد و از دغدغه و ناراحتی درآمد. حضرت نیز خداحافظی کردند و رفتند که دِین او را بپردازند.
پرداخت بدهی بدهکاران ناتوان، از مصادیق احسان
این یکی از مصادیق احسان است که پروردگار میفرماید: «أَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ». خیلی جالب است که یک مورد نیکیکردن به بندگان خدا، این است: بدهی افرادی را که قدرت پرداختش را ندارند، شما بپردازید. این کارتان هم خالص برای خدا باشد و هیچ توقعی هم نداشته باشید.
من افرادی را در طول تبلیغم میشناختم که به مردم نیکی کردهاند؛ یعنی مشکل مردم را با پول حل کرده، دِین آنها را پرداخته و بیمارشان را درمان کردهاند. بعد از سالها که پیش این نیکوکار آمدهاند، من شاهد بودم که وقتی گفتند پولی که به ما دادی، قرض خانهمان را یکجا به بانک پرداختیم و حالا خدا برایمان زمینه فراهم کرده، وضعمان خوب شده است و میتوانیم بپردازیم. بهخاطر بیمار ما که الآن خوب شده است، در بیمارستان هزینه کردهای و به اطبا هزینهای دادهای؛ ما آنوقت نداشتیم و الآن داریم. مشکلات دیگرمان را حل کردهای؛ میخواستیم به دانشگاه برویم و برای ترمهایش باید پول میدادیم، اما نداشتیم و شما دادهای. حالا خدا به ما لطف کرده است و دارا شدهایم. خدا میداند که این نیکوکاران به آنها میگفتند: پولی که ما در زمان نیازمندی و احتیاج یا هنگام درد و مشکل شما دادیم، لِله دادیم. حالا که شما هم پولدار شدهای، تو هم پولت را خرج کار خیر بکن. ما پس نمیگیریم و نمیخواهیم!
این مطلب را پدر و داییام برای من میگفتند؛ هر دو چهلپنجاه سال در بازار تهران، کاسب معتبرِ باانصافِ متدینِ مورداعتمادِ همه بودند. این دو بزرگوار برای من نقل میکردند و میگفتند: دوسه روز به عید نوروز مانده، بعضی از تاجرها صورت طلبکاریشان را به شاگرد مغازه و دفتر میدادند، میگفتند دو سه روز به پایان سال مانده است، شما به این آدرسها مراجعه کنید و بگویید محبت کنید بدهی ما را بپردازید. بعد سفارش میکردند که پیش هر کاسبی رفتید، اگر ناراحت و رنگبهرنگ شد، گفت متأسفانه کسب خوبی نداشتم و پولی که بدهیام را به این فروشنده بدهم، برایم فراهم نشده است. شما بگویید به من مهلت بدهند. آنها مرا میشناسند. من مال مردمخور نیستم! اگر خدا سال بعد به من محبت کند، پولتان را میدهم. این شاگردان تجار برمیگشتند و به تاجران میگفتند ده نفر بدهیشان را دادند، سه نفر هم گفتند نداریم. تاجر به شاگردش میگفت: اینها راست میگویند؛ سالهاست با ما معاملات اقتصادی دارند. دفتر را بیاورید. وقتی دفتر بدهکاران را میآوردند و روی میز تاجر میگذاشتند، او قلمش را برمیداشت و جلوی بدهکاری افرادی که نتوانسته بودند بپردازند، مینوشت تصفیهحساب شد و میبخشیدند.
حُسن خُلق و نیکوکاری، از آموزههای دین اسلام
این چه نیکوکاری عظیمی است! مبادا ما اخلاق الهی را در خانواده، جامعه، کسب و کار، طب و پزشکی فراموش کنیم. سالها پیش، من در شهری برای سخنرانی دعوت داشتم و روز سوم یا چهارم آنفلوانزای شدیدی گرفتم. آقایی که مرا دعوت کرده بود، گفت: طبیب مهربان بزرگواری در شهر ما هست که متخصص است. شما را به مطب او ببرم. وقتی به مطب رفتیم، هفتهشت تا مریض قبل از من نشسته بودند. من هم نشستم و به این دعوتکنندهام هم گفتم خبر نده که مبادا به من احترام کند و بینوبت مرا راه بدهد. او هم گفت چشم! دونفری نشستیم. دکتر مثل اینکه کاری بیرون از دفتر داشت، در را باز کرد، مرا دید و شناخت، گفت بفرمایید داخل. من گفتم: نه! این هفتهشت بیمار پیش از من به حضرتعالی مراجعه کردهاند. من مینشینم و درد را تحمل میکنم تا این بیماران به نوبت بیایند و شما ویزیتشان کنید. این دکتر به بیماران گفت: ایشان مهمان ما هستند و شب در شهر ما منبر دارند. اگر همهٔ شما قلباً اجازه میدهید که ایشان را معاینه بکنم، داخل بیاید؟! همه گفتند ما قلباً نوبتمان را به ایشان میدهیم که منبرشان هم دیر نشود. زودتر دوا بخورند تا منبر تعطیل نشود.
همهٔ اینها نیکی، حُسن اخلاق، کرامت و آقایی است. من وقتی وارد مطب شدم، دیدم هرچه تابلو در این اتاق است، آیهٔ قرآن یا روایت است. بعد صندوقی را روی میزش دیدم که این جمله نوشته شده بود: بیمار محترم! چنانچه ویزیت دارید، به خودم بپردازید؛ چنانچه ندارید، در این صندوق بیندازید و به من خبر بدهید که پول دارویتان را هم بدهم یا اگر دارو در مطبم هست، به شما بدهم. این نیکوکاری است که میگوید اگر پول ندارید، در صندوق بیندازید و به من خبر بدهید تا خرج داروی شما را هم بدهم.
به او گفتم: آقای دکتر، چه کسی این اخلاق را به شما یاد داده است؟ گفت: اسلام. اسلام است که میگوید «أَحْسِنُوا» به همه نیکوکاری کنید. بعد گفتم: ممکن است از ده مریضی که میآیند، هشت نفر بگویند ما پول نداریم. گفت: نه نمیگویند؛ وقتی کار مرا میبینند که به مریض محبت دارم و میگویم شخص ندار به من بگوید، دروغ نمیگویند. گفتم: فرض کنید که از ده نفر، چهار نفر ویزیت ندهد، پول شما کم نمیشود؟ گفت: قرآن مجید میگوید ما خوبیها را جبران میکنیم. خدا کمبود پولهایی را که نمیگیرم (چون ندارند)، از طرق دیگر جبران میکند.
سرانجام حبس مال مردم در دنیا
پول مردم را بپردازید که نگهداشتن پول طلبکار، اگر دارم و وقتش هم رسیده، حرام و معصیت است. طلبکار میگوید: چهارده برج گذشته است، دیگر پول مرا بده. من هم دارم، اما میگویم ده روز، بیست روز یا یک ماه دیگر به من مهلت بده. من اگر این پول را نگه دارم که حق زن و بچهاش، حق خودش و حق اجتماع است، حرام است. اگر هم با این پولی که بدهکار بودم، پول داشتم و ندادم، کاسبی بکنم، حرام است و پیغمبر(ص) میفرمایند: حبس مال مردم، انسان را در قیامت محبوس میکند. از چه چیزی حبس میکند؟ از رحمت خدا، شفاعت، محبت و لطف خداوند حبس میکند.
نیکی، پاداش نیکی
حال اگر شما اهل نیکوکاری و احسان باشید و پول مردم را سر وقت بدهید، خدا هم در قیامت معطل نمیکند و پاداشت را سر وقت میدهد. بعد هم پروردگار یک سؤال از همهٔ مردم میکند و میگوید: اگر دیگران به شما احسان کردند، «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ»[5] آیا پاداش نیکی غیر از نیکی است؟ وقتی کسی به شما نیکی کرد، شما هم به او نیکی کنید. همچنین قرآن میگوید: «وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا»[6] هر کسی به شما نیکی کرد، مثل آن یا بهتر از آن را دربارهٔ او انجام بدهید؛ یا مانند آن نیکی کنید یا بهتر از آن را به بازار عمل بیاورید.
آیا این عاقلانه است که بگوییم پاداش نیکی بدی است؟ این کار ابلیس است که به قول امیرالمؤمنین(ع)، ششهزار سال عبادت و بندگی کرد؛ اما در یک مرحله به پروردگار بد کرد. خدا ششهزار سال به او توفیق داد، محبت و عنایت کرد، اما به پاداش این نیکی پروردگار، با او بد مقابله کرد. خدا به او فرمود با همهٔ ملائکه به آدم سجده کنید، اما ابلیس سجده نکرد.
مؤمن حقیقی، منبعی از امان و ایمنی
عزیزم! پروردگار اینهمه نعمت به تو داده، وضعت هم که خوب است، اکنون که زمان پرداخت بدهیِ طلبکار رسیده است، چرا نیکی و احسان نمیکنی؟ چرا دلها را میسوزانی؟ چرا پول مردم را به ناحق نگه میداری، به ناحق با آن پول معامله میکنی و سود میبری؟ اگر با سود این پول، لباس بخری و نماز بخوانی، نمازهایت باطل است و خدا قبول نمیکند؛ چون دلها را سوزاندهای. انسان همیشه باید ایجادکنندهٔ موج محبت، آرامش و اطمینان برای همه باشد. چرا به مؤمن میگویند مؤمن؟ چون مؤمن از امان و ایمنی است؛ یعنی انسانی است که به همه ایمنی میدهد. حضرت رضا(ع) میفرمایند: «أَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ»[7] از مؤمن فقط توقع خیر میرود. «وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ» از انسان خداپرست و باورکنندهٔ قیامت، ابداً توقع زیانرسانی و خسارتزدن نمیرود. امیرالمؤمنین(ع) نیز میفرمایند: اگر همهٔ افلاک عالم را با آنچه دارد، به علی بدهند و ملک علی بکنند. بهراستی نمیتوان ارزیابی کرد! افلاک چه دارد؟ میلیاردها کهکشان، سیاره، ثوابت، خورشیدها و عناصر باارزش. چقدر طلا، نقره و جنسهای قیمتی در این معادن عالم است! امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند که اگر هفت فلک، یعنی هفت آسمان را و آنچه زیر آنهاست، به علی بدهند و بگویند این هفت فلک با آنچه سرمایه در آن است، ملک توست؛ اما در ازای این هفت فلک و سرمایهٔ زیر خیمهٔ آن که به تو میدهیم، یک کار از تو میخواهیم. کار هم این است که پوست جویی (نه خود جو) را که مورچهای به دهان یا به شاخکهایش گرفته و سمت لانهاش میبرد تا برای زمستان ذخیره بکند، این پوست جو را از دهان مورچه بیرون بکش و مورچه را از خوراکش محروم کن. واللّه! من این معامله را قبول نمیکنم که پوست جو را از دهان مورچه بیرون بکشم.
یک پوست جو، نه اینکه کسی میلیونها تومان جنس خریده است و حالا باید پولش را به فروشنده بدهد، پول دارد و نمیدهد، این دیگر چه عنصری است؟! واقعاً این درندگی و بیرحمی نیست؟! بعد هم به تقلب مهلت بگیرد و با این چند میلیون کاسبی جدیدی بکند و پولی به جیب بزند. واقعاً این پول حرام، خبیث و نجس، خوردن دارد که جناب بدهکار، هم خودت بخوری و هم در حلقوم زن و بچهات بریزی! خبر نداری که حرام انسان را از عبادت مینشاند و او را به غل و زنجیر میکشاند که نتواند خدا را بندگی کند؟! چقدر عوارض در این حرام است که اگر آدم بخواهد بهدنبالش برود، کتاب قطوری میشود.
بدکاران و معصیتکاران، محبوب ابلیس و منفور پروردگار
احسان، نیکی و خوبیکردن، آدمی را محبوب پروردگار میکند؛ چنانکه قرآن میفرماید: «وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ».[8] درحالیکه بدکاری آدم را مبغوض و منفور خدا و محبوب شیطان میکند. تمام مجرمان، معصیتکاران، بدکاران، ستمگران و مال مردمخورهای جهان، محبوب ابلیس هستند. در واقع، اینها با کارشان دلِ بدترین دشمن را شاد میکنند. قرآن دربارهٔ شیطان میفرماید: «إنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِينًا».[9] همچنین غضب خدا را برای خودشان میخواهند؛ پروردگار میفرماید: «أُولَٰئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَىٰ فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ»[10] اینگونه تجارت با شیطان، نهتنها سودی ندارد، بلکه ضرر دارد. شما اگر هدایت خدا را با ضلالت، نیکیها و خوبیها را با بدیها، دنیا را با آخرت سر به سر بزنی و معامله بکنید، سود ندارد. اصلاً معصیت از زمان آدم(ع) تا حالا نشان داده که برای معصیتکار، سود و منفعت نداشته است.
در روایت داریم که گربهای در خانهٔ پیرزنی رفتوآمد داشت و این پیرزن خوشش نمیآمد. برای همین هم دامی گذاشت، این گربه را گرفت، در یک زیرزمین حبس کرد و آب و غذا به گربه نداد. این گربه از گرسنگی ناله میکرد، پیرزن هم نالهاش را میشنید و رحم نکرد، گربه هم مُرد. این زن دوزخی شد، به خاطر بیرحمی به یک گربه؛ نه اینکه به یک انسان، یک طلبکار، یک مستحق، یک ورشکسته یا یک مریضدار که پول درمان بیمارش را ندارد، رحم نکرده باشد! داستانش در کتابها هست و سعدی هم در «گلستان» نقل کرده است.
در مقابل نیز روایت داریم که آدم معصیتکاری و به قول ما، آدم لات، قدارهبند و عربدهکشی در گرمای تابستان از بیابانی رد میشد، سگی را دید که از تشنگی افتاده و نفسهای آخرش بود. از روایت استفاده میشود که ظاهراً آنجا احتمالاً محل قنات بوده است. این مرد میبیند که چرخی نیست در چاه برود، تمام لباسهایش را درمیآورد و به هم گره میزند. از میلهٔ چاه پایین میرود و لباسهایش را در آب فرو میکند. اینقدر لباسها را نگه میدارد که پُرآب میشود، بعد روی دوشش میاندازد و با زحمت از میلهٔ چاه بیرون میآید. هنوز سگ نفس داشت. پارچهها و لباس را در دهان این سگ فشار میدهد و آب بیرون میزند. سگ هم میخورد و تشنگیاش برطرف میشود. وقتی سگ تشنگیاش رفع شد، بلند میشود و دُمی بهعنوان تشکر تکان میدهد و سرش را هم بالا میکند، بهعنوان اینکه خدایا! به این بندهات که مرا از مرگ نجات داد، مزد بده. شما میدانید که همهٔ موجودات شعور و نطق دارند و در قرآن هم آمده است. خداوند نیز به پیغمبر روزگار خطاب کرد: از طرف من نزد این آدم لات، عربدهکش و قدارهبند برو و بگو پروردگار میفرماید که از تمام گناهان گذشتهات گذشت کردم، تو را بخشیدم و مورد رحمت و مغفرت قرار دادم؛ بهخاطر اینکه حیوان تشنهای را در این ملک و مملکت من سیراب کردی و نگذاشتی بمیرد.
«وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» انسان با نیکوکاری همهجانبه محبوب خدا میشود.
دعای پایانی
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا اَباعَبْدِاللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا مِصباحُ الْهُدی، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَفینة النِّجاة، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة وَ یَا بَاب نِجٰاةِ الاُمّة».
خدایا! توفیق انجام هر کار نیکی را به ما، این ملت، زن و بچهها و نسل ما عنایت فرما.
خدایا! مشکلات مردم را با دست رحمتت و بهوسیلۀ بندگان مؤمن دلسوزت حل کن.
خدایا! گذشتگان ما و شهدا از زمان آدم(ع) تا الآن را سر سفرهٔ ابیعبدالله(ع) قرار بده.
خدایا! امام زمان(عج) را دعاگوی ما، ملت شیعه، زن و بچههای ما و نسل ما قرار بده.
[1]. سورهٔ هود، آیهٔ 108.
[2]. المواعظالعددیه، ص336.
[3]. اصول كافى، ج8، ص177؛ من لا يحضرهالفقيه، ج4، ص380؛ بحارالأنوار، ج58، ص65.
[4]. سورهٔ بقره، آیهٔ 195.
[5]. سورهٔ الرحمن، آیهٔ 60.
[6]. سورهٔ نساء، آیهٔ 86.
[7]. تحفالعقول، ص443؛ بحارالأنوار، ج75، ص336.
[8]. سورهٔ بقره، آیهٔ 195.
[9]. سورهٔ إسراء، آیهٔ 53.
[10]. سورهٔ بقره، آیهٔ 16.