لطفا منتظر باشید

جلسه ششم یکشنبه (21-6-1400)

(قم مسجد اعظم)
صفر1443 ه.ق - شهریور1400 ه.ش
19.34 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

به محضر برادران و خواهران وعده داده بودم آیات هفتم تا نهم سورهٔ مبارکهٔ غافر را که دربارهٔ ارزش و قیمت اهل توبه است، توضیح بدهم. قبل از ورود به این سه آیهٔ فوق‌العاده، سه آیهٔ دیگر را به‌عنوان مقدمه قرائت می‌کنم؛ این سه آیه، بالاترین دل‌گرمی و امید را به گنهکارانی می‌دهد که می‌خواهند توبه کنند. کسانی که قصد دارند رابطۀ خود را با گناه قطع کرده و به ربوبیت وجود مبارک حضرت حق اتصال پیدا کنند، این قطع و اتصال، مایهٔ سعادت و خیر است.

 

امید بندگان به رحمت و بخشش الهی

در این سه آیه، پروردگار مهربان عالم، به‌شدت به گنهکار دل‌گرمی و امید می‌دهد و در دلش چراغی روشن می‌کند که حالا گناه کردی، ولی راه برای توبه باز و برای ناامیدشدن بسته است؛ توبه کن و من هم قبولت می‌کنم.

الف) آیۀ اول

«أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»؛[1] ابتدای آیه به‌قول عالِمان علم ادب عربی، با استفهام انکاری شروع شده است. «أَلَمْ يَعْلَمُوا» آیا مردم ندانسته‌اند؟ چه‌چیزی را ندانسته‌اند؟ «أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ» این‌که یقیناً خداوند توبهٔ بندگانش را قبول می‌کند و هیچ گنهکاری را در مسئلۀ توبه، از غفران و رحمت محروم نمی‌کند و دست رد به سینهٔ هیچ گنهکار تائبی نمی‌زند.

آیا این را ندانسته‌اند؟ چرا، دانسته‌اند؛ چون این مسئله را که خدا توبهٔ بندگانش را قبول می‌کند، 124هزار پیغمبر، 114 کتاب الهی اولیائش و جانشینان انبیا خبر داده‌اند. نمی‌شود که ندانسته باشند! حالا که می‌دانند پروردگار عالَم توبه را قبول می‌کند، چه عذر و دلیلی دارند که توبه نکنند. وقتی آدم نمی‌خواهد کاری را انجام بدهد، باید یک دلیل عقلی، شرعی یا اخلاقی داشته باشد؛ ولی گنهکار اگر بخواهد توبه نکند، هیچ‌کدام از این دلایل را ندارد که بگوید به این دلیل اخلاقی، عقلی و یا شرعی نمی‌توانم توبه کنم.

«وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ» پروردگار زکات و انفاق و صدقه‌های مردم را قبول می‌کند و به کم و زیادش هم کاری ندارد؛ مثلاً یک نفر می‌تواند ده‌میلیون تومان بدهد، یک نفر یک‌میلیون تومان، یک نفر ده‌هزار تومان و یک نفر هم به‌قول پیغمبر اکرم(ص)، می‌تواند یک لیوان آب صدقه بدهد و بیشتر هم از دستش برنمی‌آید. خداوند قبول می‌کند؛ چون پروردگار عالَم به کمیّت کاری ندارد. در پیشگاه مقدس او، فقط کیفیت مطرح است. 

چرا این لیوان آب را به دست تشنه می‌دهی؟ چون خدا دوست دارد و به این کار دستور داده است. این به کار انسان ارزش می‌دهد. کاری که به پروردگار وصل است، ارزش بسیار بالایی دارد. اگر انسان میلیاردها تومان کار خیر بکند، ولی کارش به خدا وصل نباشد، چون طرفِ معامله‌اش خدا نیست، قبول نمی‌شود؛ اما وقتی حضرت رَب و رحیم و کریم طرف معاملهٔ انسان است، قبول می‌شود.

«وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» خدا هم بسیار توبه‌پذیر و هم بسیار مهربان است. آیا دلیلی هست که آدم از این خدا ناامید و دل‌سرد شود؟ کسی که توبه می‌کند، به حضرت ربّ وصل می‌شود و آغوش پروردگار برای شخص تائب و قبولِ توبهٔ او باز است. 

ب) آیهٔ دوم 

«فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[2] کسی که به خودش یا دیگران و یا حکم دین ستم کرده است، ولی بعد از این ستمکاری‌اش توبه می‌کند و به پروردگار می‌گوید من رابطه‌ام را با ستم بریدم و دیگر به‌دنبال ستم‌کردن نمی‌روم؛ سپس خودش را اصلاح می‌کند و سروسامان می‌دهد و کمبودهای عبادتی و حالی‌اش را جبران می‌کند، «فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ» چنین انسانی لیاقت دارد که خدا توبه‌اش را قبول کند و بداند که «أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. 

ج) آیۀ سوم 

«وَإِنِّي لَغَفَّارٌ»[3] منِ خدا بسیار آمرزنده‌ام، از آمرزش کم نمی‌آورم و عاجز نیستم. این مطلب را دربارهٔ چه کسانی می‌گوید؟ «لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ» آنهایی که رابطهٔ‌ خود را با گناه قطع کنند و یک گِره قوی از قلبشان به من بزنند. امام هشتم(ع) می‌فرمایند: «آمَنَ» یعنی «عَقْدٌ بالقلبِ»[4] دل به پروردگار گره بخورد، طوری که هیچ دست و دندانی نتواند آن گره را باز کند؛ یک دین مستقیم و ایمان ثابت و ازبین‌نرفتنی.

«وَعَمِلَ صَالِحًا» کسانی که در حوزهٔ عمل شایسته قرار بگیرند. این قسمت خیلی جالب است! آیه می‌گوید: «ثُمَّ اهْتَدَىٰ»؛ آیا باز هم بعد از «تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا» کم دارد؟ بله، باز هم کم دارد. شخص توبه کرده، دل را از ایمان به پروردگار پر کرده و عمل صالح هم انجام می‌دهد؛ بعد از اینها می‌فرماید «اهْتَدَىٰ»، یعنی ولایت اولیای مرا بپذیرد و زیر چتر امامت، ولایت و معلمی اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بیاید.

چندین تفسیر این جمله را بیان کرده‌اند: تفسیر «مجمع»، تفسیر «نورالثقلین» و تفاسیر مهم دیگری از این قبیل؛ حتی یکی از تفاسیر مهم اهل‌سنت می‌گوید که بعد از ایمان، توبه و عمل صالح، تمسُک به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) لازم است تا آدم به کمال برسد و یک میوهٔ رسیده شود.

 

تفاوت معنایی کلمۀ عرش در تفاسیر اهل‌سنت و اهل‌بیت

حالا به‌سراغ سه آیهٔ سورهٔ غافر برویم که آیات خیلی فوق‌العاده‌ای است. اول آیهٔ هفتم سورۀ غافر می‌فرماید: «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ»[5] شیعه با تکیهٔ به ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام)، کلمهٔ عرش را درست معنا کرده است و غیرشیعه چون از نور علم اهل‌بیت(علیهم‌السلام) محروم هستند، عرش را به‌غلط معنا کرده‌اند. 

الف) معنای عرش در تفاسیر اهل‌سنت

من امروز که دوسه‌تا از تفاسیر اهل‌سنت را می‌دیدم، از بزرگ‌ترین‌ آنها که یک مقدار عرفان‌منش است تا مفسران متوسط‌ آنها می‌گویند: «عرش» یعنی صندلی خدا؛ پروردگار روی این صندلی نشسته است و فرشتگان این صندلی را روی دوش‌ خود حمل کرده، خدا را جابه‌جا می‌کنند و هرکجا خدا بگوید، او را می‌برند! این یک تفسیر غلطِ شیطانیِ مادی و جسمانی و ضد قرآن مجید است.

ب) معنای عرش در روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

عرش در روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) دو معنا دارد که هر دو معنا با هم می‌خواند. 


معنای اول

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند که یک معنای عرش، «عِلمُ الله» است؛ یعنی فرشتگانی که عِلم پروردگار را در حد ظرفیت خودشان و با جانشان بر دوش دارند. البته منظور، بر دوش تکلیف است، نه اینکه ملائکه شانه داشته باشند و علم یک مادهٔ جسمانی روی شانۀ آنها باشد. در حقیقت، آنها حاملان علم هستند.


معنای دوم

یک معنای عرش هم، «تدبیر و کارگردانی و کارفرمایی پروردگار در آفرینش» است که این کارگردانی را خدا با‌ واسطه انجام می‌دهد. خداوند می‌تواند بی‌واسطه هم انجام دهد، ولی نمی‌خواهد؛ می‌تواند انسان را بدون واسطهٔ پدر و مادر بیافریند که این کار را انجام داد و آدم(ع) را آفرید؛ می‌تواند بدون پدر و فقط با یک مادر انسان را خلق کند که به همین ترتیب، عیسی(ع) را آفرید؛ ولی ارادهٔ حکیمانه‌اش بر این تعلق گرفته است که انسان را طوری خلق کند که بین ارادهٔ او و خلقت انسان، یک پدر و مادر واسطه باشد. 

مگر خدا دینش را بی‌واسطه به ما ارائه کرده است؟ خیر، بلکه خداوند دینش را به‌سبب انبیا به ما ارائه کرده است و این‌طور خواسته. او حکیم، عالِم، دانا، توانا و مصلحت‌خواه است. او خواسته تا دینش را به‌واسطهٔ انبیا، 114 کتاب و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) به ما برساند و فرمانروایی‌اش را در آفرینش، به‌وسیلهٔ فرشتگان تحقق می‌دهد. این معنای عرش است؛ یعنی کسانی که علم الهی بر دوش تکلیف‌ آنهاست و واسطهٔ بین خدا و جریانات هستی هستند.

 

ملائکهٔ عرش، از ملائکهٔ والامقام خداوند

این یک گروه ملائکه هستند که بالاترین ملائکه‌اند؛ در روایت داریم که در شبانه‌روز، دیگر ملائکه به احترام آنها می‌آیند و سلام می‌کنند و درود می‌فرستند. حق‌ این ملائکهٔ عرش خیلی بالاست. «وَمَنْ حَوْلَهُ» فرشتگانِ والامقامِ باعظمتی که در محور عِلم و فرمانروایی خدا هستند. اینها چه‌کار می‌کنند؟ اینها عرش عِلم و فرمانروایی را به دستور خدا به دوش تکلیف برداشته‌اند. 

 

تسبیح و تقدیس فرشتگان عرش به درگاه پروردگار

«يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» این فرشتگان و فرشتگانِ اطرافِ این علم و فرمانروایی، همواره و بدون قطع کار، پروردگارشان را از هر عیب و نقصی مُبرّا می‌کنند؛ یعنی دائماً به عالم تلقین می‌کنند که پروردگار ما بی‌عیب و نقص و جامع همهٔ کمالات است و وجود مقدس او هیچ کمبودی ندارد. این یک کار آنهاست که دائمی‌ است.

این برای ما درس است که بعد از نماز صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا، با توجه قلبی، 33 بار «سبحان‌الله» بگوییم؛ البته بعد از 33 بار «الحمدلله» و 34 بار «الله‌اکبر». هر بار که «سبحان‌الله» می‌گوییم، در درون و وجود خودمان حس کنیم که خدای ما عیب و نقص ندارد. اگر من این را حس کنم، دهان گلایه‌ و شکایت و بدگویی‌ام، کاملاً بسته می‌شود؛ چون می‌بینم پروردگار عالَم بی‌عیب و نقص است و اگر عیبی در زندگی من هست، ربطی به خدا ندارد. 

 

انسان، مسبب سختی‌ها و مصائب در زندگی

چه‌کسی این عیب را در زندگی من ایجاد کرده است؟ بلند شوم و کار را اصلاح کنم. قرآن می‌گوید: «وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ»[6] یعنی عیب‌ها ساخت خود توست. اصلاح کن تا مشکل حل ‌شود. ای کاش همهٔ مردان و زنان ایرانی، حداقل به ظاهر قرآن آگاه بودند. آگاه بودند به این‌که خدا دربارهٔ خودشان، زندگی‌شان، دنیا و آخرت و مشکلاتشان چه نظری دارد. در این صورت، راحت و آرام می‌شدند و زبانشان، زبان حمد و شکر و وجودشان هم عبدالله می‌شد. بدی‌هایی که ایجاد مشکل می‌کند، کار خودت است.

جوانی در حال احتضار بود که پیغمبر(ص) برای عیادتش آمدند و به او فرمودند: بگو «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ». جوان سرش را برگرداند. پیغمبر(ص) هم خیلی دل‌سوز بودند؛ یعنی طاقت این مسائل را نداشتند. واقعاً طاقت نداشتند که کسی به جهنم برود. دوباره فرمودند که بگو «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، ولی باز جوان سرش را برگرداند.

پیغمبر اکرم(ص) می‌دانند که عیب کار کجاست؛ چون این جوان هم به نماز جماعت می‌آمد و هم پای منبر پیغمبر(ص) بود. آدم بی‌دینی نبود که بی‌دین مُردن او به‌خاطر بی‌دینی‌اش باشد. جوان متدیّنی بود که اهل نماز و روزه بود؛ اما عیب جای دیگری است.

پیغمبر(ص) فرمودند: مادر دارد؟ حضرت اول مادر را فرمودند. گفتند: بله، دارد. حضرت فرمودند: کجاست؟ گفتند: داخل آن اتاق است. پیغمبر(ص) فرمودند: صدایش کنید. مادر آمد. حضرت فرمودند:به‌خاطر بچه‌ات نگرانی؟ گفت: ناراضی و ناراحتم و دلم سوخته است. او را نمی‌خواهم! حضرت فرمودند: حالا از او راضی شو. گفت: راضی نمی‌شوم. 

مادر راه را بسته و پیغمبر(ص) هم نمی‌توانند به او زور بگویند یا تسلط روحی بر او برقرار کنند تا بگوید راضی هستم. حضرت فرمودند: اگر راضی نشوی، او به جهنم می‌رود و تا ابد می‌سوزد. مادر گفت: من راضی نیستم که بچه‌ام در آتش جهنم بیفتد. یا رسول‌الله، من از او راضی هستم.

حضرت به جوان فرمودند: بگو «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ». این بار جوان گفت. حضرت فرمودند: چرا وقتی به تو می‌گفتم که «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگویی، نمی‌گفتی؟! جوان ‌گفت: آقا! یک هیولای عجیب و غریب در برابر چشمم آشکار می‌شد که عالم را در نظرم تیره می‌کرد و از ترس او زبانم بند می‌آمد! حضرت فرمودند: حالا چطور؟ جوان گفت: آن هیولا رفت و الآن راحتم؛ مثل این است که یک چهرهٔ زیبای ملکوتیِ الهی می‌بینم.

آنگاه پیغمبر(ص) فرمودند: این دعا را دنبال من بخوان. چه دعایی! این دعا را در سجده یا قنوت بخوانید: «يَا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ»[7] ای خدایی که عمل کم را قبول می‌کنی، اگر حتی یک لیوان آب باشد؛ «وَيَعْفُو عَنِ الْكَثِير» ای خدایی که از گناهان زیاد چشم می‌پوشی. گناه عاق مادر، گناه کوچکی نبود؛ ولی وقتی مادر راضی شد و خدا چشم پوشید. «اقْبَلْ مِنِّى الْيَسِيرَ» خدایا! این ایمان و عمل کم من را بپذیر؛ «وَاعْفُ عَنِّى الْكَثِيرَ» خدایا! از گناه فراوان من گذشت کن. بعد هم به بهشت رفت.

 

فرشتگان حامل عرش، غرق در ایمان

«يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ»[8] این فرشتگان حامل عرش و اطراف عرش، دائماً پروردگار را از عیب و نقص مُبرّا می‌کنند و یقین هم دارند که پروردگار عیب و نقصی ندارد و ستایشگر او هستند. چه‌کسی به اینها گفته که تسبیح بگویید و حمد کنید؟ ربّ به آنها گفته است. چه‌کسی به اینها گفته که عرش را حمل کنید؟ ربّ به آنها فرموده است.

«وَيُؤْمِنُونَ بِهِ»[9] و تمام اینها غرق در ایمان هستند. «يُؤْمِنُون» معنی حال می‌دهد، نه معنی مضارع؛ یعنی تمام اینها غرق در ایمان هستند. چه‌کسی به آنها گفته غرق ایمان باشید؟ او راه غرق‌شدن در ایمان را به روی آنها باز کرده است. 

 

دعای ملائکهٔ عرش برای مؤمنان و توبه‌کنندگان

دیگر چه‌کار می‌کنند؟!

«وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا»[10] چه‌کسی به آنها گفته که دائماً برای مؤمنان طلب آمرزش کنید؟ او گفته است. آیا فقط برای مؤمنانی که زنده هستند؟ نه، بلکه می‌فرماید برای همهٔ مؤمنان از زمان آدم(ع) تا قیامت طلب مغفرت کنید. خودش دستور می‌دهد که برای همهٔ مؤمنان طلب مغفرت کنید و خودش هم می‌آمرزد. می‌گوید بخواهید تا قبول کنم.

-بعد می‌فرماید که کل این ملائکه به پروردگار می‌گویند: «رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا»[11] جالب است که کلمهٔ رحمت بر علم مُقدّم شده. خدایا! پروردگارا! با رحمت و علمت، همه‌چیز را فراگرفته‌ای و هیچ‌چیز از رحمت و علم تو بیرون نیست؛ توبه‌کنندگان را بیامرز. 

چقدر زیباست! دعای ملائکه مستجاب است یا نه؟ حتماً مستجاب است. چقدر توبه‌کننده ارزش دارد که فرشتگان عرش و اطراف عرش، برای او دعا می‌کنند. این دعای میلیاردها فرشته بود که صبح عاشورا، حرّ‌بن‌یزید را از اسفل‌السافلین جهنم به فردوس اعلی کشید.

مگر ما می‌توانیم این سفر را تنها طی کنیم؟ چقدر عالی است که من خودم را در معرض دعای فرشتگان عرش و اطراف عرش قرار بدهم! چقدر عالی است که میلیاردها دعاگو برای خودم درست کنم و میلیاردها دعاگو، آن‌هم از عرشیان دعاگوی من بشوند!

«لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ»[12] خدایا! تائبینی که در راه دینت قرار گرفتنه‌اند، ما دلمان برنمی‌دارد که اینها به جهنم بروند. این تائبان را با رحمتت، از آتش دوزخ حفظ کن. 

بعد می‌گویند: «رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ»[13] پروردگارا! همهٔ این توبه‌کنندگان را در بهشت‌هایی وارد کن که به‌وسیلهٔ انبیا و کتاب‌ها به آنها وعده داده‌ای. «وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ»[14] نه‌تنها خودشان، بلکه پدران و همسران و نسلشان را همراه آنان به بهشت ببر؛ پدران و زنان مؤمن و نسل باایمان. «إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»[15] تو توانای شکست‌ناپذیر و حکیم هستی.

«وَقِهِمُ السَّيِّئَاتِ»[16] خدایا! این تائبان و پدران‌، همسران‌ و نسل‌ آنان را از سختی‌های روز قیامت حفظ کن. «وَمَنْ تَقِ السَّيِّئَاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ»[17] تو هر کسی را از سختی‌های قیامت حفظ کنی، به او محبت کرده‌ای. «وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»[18] این نجاتِ از دوزخ و سختی‌های قیامت و واردشدن به بهشت، پیروزی عظیم است. 

 

کلام آخر؛ سر ابی‌عبدالله(ع)، مهمان راهب مسیحی

در مسیر کربلا تا شام و خود شام، اتفاقات جان‌سوزی افتاده است. هنگام غروب، لشکر به منطقه‌ای رسیدند و پیاده شدند. اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را هم پیاده کردند. این 84 زن و بچه را یک گوشهٔ بیابان، روی خاک و گرسنه و تشنه پیاده کردند؛ درحالی‌که خودشان فرش انداختند و دیگ‌ها را سرِ بار گذاشتند و مشغول غذاپختن شدند.

یک کار بسیار جان‌سوز که کردند، این بود: جلوی چشم زن و بچه، از بین هجده سری که با آنها بود، فقط سر مطهر ابی‌عبدالله(ع) را آوردند و روی درخت گذاشتند. یک درخت بود که چند شاخه داشت و برای گذاشتن سر در آنجا جا داشت. آنجا نشستند و مشغول خوردن آب‌ و شربت و غذا شدند؛ درحالی‌که سر بریدهٔ خون‌آلود هم روی درخت و جلوی چشم 84 زن و بچه بود. خیلی سخت است!

من بیمارستان که بودم، می‌دیدم این بیماران کرونایی‌ که می‌میرند، پرستارها و دکترها می‌دوند و می‌گویند به مادر و پدر یا برادرش نگویید. جنازه را تحویل بگیرند و ببرید و بعد آرام‌آرام به آنها بگویید؛ اما حالا چطور آرام‌آرام به 84 زن و بچه بگویند که این سر ابی‌عبدالله(ع) است!

«مناقب» ابن‌شهر آشوب این جریان را مُفصّل نقل می‌کند. کلبه‌ای گِلی بود که یک راهب مسیحی در آن حضور داشت. راهب سروصدا شنید. پنجرهٔ کلبه را باز کرد و دید لشکری پیاده شدند. یک‌طرف دیگ‌هایی سرِ بار و طرف دیگر هم یک‌مُشت زن و بچهٔ غم‌زده و زانو‌بغل‌گرفته در حال گریه‌ بودند. بعد روی درخت، یک سرِ بریده دید که نوری از آن تا آسمان بالا می‌رود.

پیش لشکر آمد و گفت: رئیس‌ شما کیست؟ گفتند: خولی است. پیش خولی آمد و گفت: تا چه وقتی اینجا هستید؟ خولی گفت: تا صبح هستیم. راهب گفت: آیا می‌شود امشب این سر بریده را به من بدهید تا داخل صومعه ببرم؟ گفتند: نه، نمی‌شود. گفت: من به شما پول می‌دهم. از پدرم ده‌هزار دِرهَم به من ارث رسیده که همه را امشب به شما می‌دهم. گفتند: پول را بیاور. ای پولکی‌های بدبخت! سر ابی‌عبدالله(ع) را با پول معامله می‌کنند. ای بیچاره‌ها!

سر را از درخت پایین آوردند و به او دادند. سر را بغل گرفت و داخل صومعه آمد. سر را روی جانمازش گذاشت و با آب و گلاب، خون گلو، پیشانی و صورت را پاک کرد و گفت: به‌حق عیسی(ع)، بگو تو چه‌کسی هستی؟ وقتی سر را می‌بُرّند، دو‌سه روز بعد پژمرده می‌شود؛ ولی در تو پژمردگی نیست، بلکه نور است! تو کیستی؟

دو لبِ سر از همدیگر بلند شدند و گفتند: «أنَا المَقتولُ بِكَربَلاءَ، أنَا المَظلومُ، أنَا العَطشانُ».[19] راهب گفت: محبوب من! با این کلمه‌ها تو را نمی‌شناسم. بهتر خودت را معرفی کن. فرمودند: «أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى‏، وأنَا ابنُ عَلِيٍّ المُرتَضى‏، وأنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ». راهب گفت: یابن‌رسول‌الله! من صبح باید سر تو را به اینها پس بدهم. به من وعده بده که قیامت از من شفاعت کنی. حضرت فرمودند: مسلمان شو تا تو را شفاعت کنم. «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَّا اللَّهُ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّهِ» صبح سر را آورد و گفت: مردم! با فرزند دختر پیغمبرتان چه کردید؟! مردم! دیگر به این سر سنگ نزنید و بی‌احترامی نکنید. مردم گوش ندادند تا یک شب جلوی چشم زینب(س) و دختران، با چوب خیزران به لب و دندان سر بریده زدند.

 

«اللَّهُمَّ اَحیِنَا حَیاةَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَمِتنَا حَیاةَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ لَا تُفَرِّقْ بَینَنَا وَ بَینَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، اللَّهُمَّ اشْفِ مَرْضَانَا وَ اغْفِرْ لِمُوتَانَا وَ ارْحَمْ شُهَدائَنَا اَیِّد وَ انْصُرْ أِمَامَ زَمَانِنَا بِرَحمَتِکَ یا اَرْحَمْ الرَاحِمِین».

 

کلمات کلیدی: اهل توبه، امید بندگان، ملائکهٔ عرش، عرش الهی، دعای ملائکه، مؤمنان، توبه‌کنندگان.


 
[1]. سورۀ توبه، آیۀ 104.
[2] سورۀ مائده، آیۀ 39.
[3] سورۀ طه، آیۀ 82.
[4]. تحف‌العقول، ج1، ص57.
[5]. سورۀ غافر، آیۀ 7.
[6]. سورۀ نساء، آیۀ 79.
[7] . مفاتیح، اعمال سحرهای ماه رمضان.
[8]. سورهٔ غافر، آیهٔ 7.
[9]. همان.
[10]. همان.
[11]. همان.
[12]. همان.
[13]. سورۀ غافر، آیۀ 8.
[14]. همان.
[15]. همان.
[16]. سورۀ غافر، آیۀ 9.
[17]. همان.
[18]. همان.
[19]. الخرائج و الجرائح، ج2، ص579-580.

برچسب ها :