لطفا منتظر باشید

جلسه هفتم یکشنبه (21-9-1400)

(زاهدان مسجد جامع)
جمادی الاول1443 ه.ق - آذر1400 ه.ش
12.89 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

سفارش قرآن به نگاه عقلی در جهان هستی

جهان و آفریده‌های در آن، از آثار محبت پروردگار است. پروردگار در قرآن امر می‌کند که به این آثار دقت عقلی کنید. ببینید که بفهمید و آگاهی پیدا کنید به این‌که تمام خلقت، حق و درست است. «فَانْظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ»[1] تا در این نگاه عقلی به اینجا برسید: «مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ»[2] آسمان‌ها، زمین و آنچه میان آسمان‌ها و زمین است، براساس درستی و راستی و حق آفریده شده است. شما سرِ سوزنی باطل در این جهان پیدا نمی‌کنید! 

 

انسان، از آثار رحمت پروردگار

یکی از آفریده‌ها که از آثار رحمت خداست، انسان است. انسان جزئی از جهان خلقت است. همان‌طور که در آیه شنیدید تمام جهان براساس حق آفریده شده، آدمی هم براساس حق آفریده شده است. در نتیجه، وجود ما وجود باطل، پوچ و بازیچه‌ نیست. این حق‌بودن و درست‌بودن خلقت ما، همچنین این‌که پروردگار عالم به ما محبت ویژه دارد و به‌خاطر محبتش، راه هدایت را برای ما باز کرده است تا ما در این راه، با کمک خودش، پیغمبرانش، کتاب‌هایش و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) با حقایق آشنا بشویم و وجودمان ظرف آگاهی به خداوند، قیامت، حلال و حرام، معارف و حقایق بشود. وقتی ظرف چنین آگاهی‌ای بشویم و این آگاهی را به عرصهٔ عمل بیاوریم، یعنی علم‌ و آگاهی‌مان را به عمل تبدیل کنیم، این‌طور که خود وجود مقدسش در سورهٔ بینه اعلام کرده است، ما بهترین جنبندهٔ عالم می‌شویم و دیگر مقامی مافوق ما نخواهد بود.

در واقع، ما در زمین زندگی می‌کنیم، اما سرمان از عرش بالاتر است و وجودمان، روحمان و عقلمان در ملکوت است. این‌هایی که عرض می‌کنم، شما می‌توانید در «نهج‌البلاغه»، روایات معصومین و نیز در آیهٔ هفتم سورهٔ بینه ببینید که خداوند می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ أُولٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ».[3] «إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا»، یعنی کسی که آگاهی‌ها‌ و دانستنی‌هایش را به باور و عمل شایسته تبدیل کرده است. اینها از همهٔ موجودات زندهٔ جهان -مُلکی و ملکوتی، غیبی و شهودی- بهتر هستند. این ترازوی ارزیابی پروردگار است. ارزیابی هیچ‌کس هم در این عالَم، درست‌تر از خدا نیست.

 

شخصیت بی‌نظیر مرحوم نراقی

عالِم بزرگی داریم که هم خودش خیلی بزرگ است و هم پسرش، هم خودش فقیه کم‌نظیری است و هم پسرش، هم خودش حکیم کم‌نظیری است و هم پسرش، هم خودش دارای تألیفات کم‌نظیری است و هم پسرش. هر دو هم در جایی که به‌دنیا آمدند، آن زمان حالت ده داشت. این دو عالم بزرگوار، مرحوم ملامهدی نراقی (پدر) و ملااحمد نراقی (پسر) هستند. خدا می‌داند که این پدر و پسر چه سودی برای مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) داشتند و خدا می‌داند که این پدر و پسر برای حفظ این دین، یعنی قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) چه جانی کَندند. مرحوم نراقیِ پدر کتابی به نام «جامع‌السعادات» دارد که وقتی این کتاب در نجف به علامه بحرالعلوم می‌رسد و می‌خواند، می‌گوید: در اسلام، کتاب اخلاقی‌ای بهتر از این تا الآن سراغ ندارم. 

 

دروغ‌گویی زبان منکرین خداوند و گنهکاران

همه این عالم کم‌نظیر و مطمئن را قبول دارند. همه یعنی عرفا، حکما، فلاسفه، فقیهان، اصولیّون، لغویون و مؤلفین. کم اتفاق می‌افتد انسانی چنان به کمال برسد که هیچ‌کس نتواند بگوید من قبولش ندارم. اگر هم بگوید من قبولش ندارم، با زبانش دروغ می‌گوید، ولی با دلش دروغ نمی‌گوید. خیلی‌ها با زبانشان دروغ می‌گویند، ولی با دلشان دروغ نمی‌گویند. کمونیست‌ها می‌گفتند جهان از یک ماده‌ به‌وجود آمده که این ماده، ازلی و ابدی است، رنگ و حجم و بو ندارد و یک انرژی غیرقابل‌دیدن است. در حقیقت، هرچه دربارهٔ ریشهٔ جهان نوشته‌اند، همان است که قرآن و روایات دربارهٔ خدا می‌گویند. دعوای کمونیست‌ها با اهل توحید در این هفتاد سال، دعوای لفظی بوده است. ما می‌گفتیم عالَم به‌وجودآورنده دارد؛ اما آنها می‌گفتند به‌وجودآورنده ندارد و در کنار این گفتارشان، می‌گفتند ضرورتاً عالم به‌وجودآمدهٔ انرژی ازلی است که بوده و اول ندارد. ما هم همین را دربارهٔ پروردگار می‌گوییم و امیرالمؤمنین(ع) هم در دعای کمیل به این امر اشاره دارد: «يَا أَوَّلَ الْاَوَّلِينَ» ای وجودی که بودی و اولی برای تو نبود. «وَيَا آخِرَ الآخِرِينَ» ای پایانی که مدتی برای تو نیست. اسلام هم می‌گوید: پروردگار ازلی و ابدی است، رنگ ندارد و دیده هم نمی‌شود، کارگردانی‌اش خیلی قوی و نظمش خیلی شدید است. آنها به زبان می‌گفتند جهان خدا ندارد؛ اما نمی‌توانستند به دل بگویند و به دل، اعتقاد به انرژی ازلی و ابدی داشتند.

خیلی از زبان‌ها دروغ می‌گوید، ولی دل دروغ نمی‌گوید. اصلاً کار دل، دروغ‌گفتن نیست! وقتی به این‌هایی هم که گناه و معصیت می‌کنند، عرق می‌خورند، قمار می‌کنند، زنا می‌کنند و مال مردم را می‌برند، می‌گویند چرا این کار را می‌کنید، می‌گویند دلمان می‌خواهد. این تهمت به دل است! هیچ دلی در عالم، اینها را نمی‌خواهد و آنها اشتباه می‌گویند که دلمان می‌خواهد. این شهوت، خواسته‌های نامعقول، هوای نامشروع و اندیشهٔ انحرافی‌شان است که گناه می‌خواهد. دل گناه نمی‌خواهد، بلکه دل جای خدا و بیت‌الله است. امام صادق(ع) می‌فرمایند: «القلبُ حَرَمُ اللّهِ، فلا تُسْكِنْ حَرَمَ اللّهِ غَيرَ اللّه».[4]اصلاً از زمان آدم(ع)، دل آینهٔ منعکس‌کنندهٔ مُلک و ملکوت و حقایق بوده است. دل انحراف ندارد، مگر من انحراف را به آن تحمیل بکنم؛ وگرنه اگر رهایش بکنم، روی دل به‌سوی پروردگار است. این شعر برای یکی از بزرگ‌ترین مراجع دو دورهٔ قبل است:

تا بی‌خبری ز ترانهٔ دل

هرگز نرسی به نشانهٔ دل

روزانه نیک نمی‌بینی

بی‌ناله و آهِ شبانهٔ دل 

تا چهره نگردد سرخ از خون

کِی سبزه دمد ز دانهٔ دل

از موج بلا ایمن گردی

آنگه که رسی به کرانهٔ دل

از خانهٔ کعبه چه می‌طلبی

ای از تو خرابی خانهٔ دل

از وقتی به‌دنیا آمدی، دل آبادِ آباد بود. تو به این خانه بیگانه راه دادی و او خرابش کرد! 

در مملکت سلطان وجود

گنجی نبود چو خزانهٔ دل 

جانا نظری سوی مفتقرت

که‌آسوده شود ز بهانهٔ دل[5]

 

آبادی قیامت در سایهٔ سلامت دل

کل آبادی قیامت به دل بسته است. آیا این مطلب را می‌دانستید؟ این مطلب را عالمان بزرگوار حاضر در جلسه می‌دانند، اما شما شاید نمی‌دانستید که آبادی تمام قیامت و بهشتش در ارتباط با دل است. سورهٔ شعراء را ببینید: «يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ»[6] بر فرض که کسی بتواند ثروتی از دنیا به قیامت انتقال بدهد (که نمی‌تواند)، نه ثروت در آنجا سود می‌دهد و نه فرزندان. فرزندان مسئول پروندهٔ خودشان هستند. «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[7] اما کسی که دل سالم داشته باشد، آن دل به او سود می‌دهد. دل سالم، یعنی دلی که حسد، بخل، حرص، کبر، ریا، نفاق و کفر در آن نیست. کسی که با اختیار و زحمت خودش دل سالم در محشر بیاورد، این دل در قیامت به او سود می‌دهد. دل سالمی که شما را وادار می‌کند ظهر و شب و صبح نماز بخوانید. البته سلامت دل ما صددرصد نیست، وگرنه نمازی که از این دل طلوع می‌کرد، صددرصد بود. ما نمازهایمان ناقص است و کم دارد. صد جور شک دارد. اینها مربوط به دل است. حال آن‌کسی که دل سالم دارد، تمام عباداتش صددرصد الهی است. 

 

عبادت امیرالمؤمنین(ع)، صددرصد الهی

از یکی از علمای بزرگ اهل‌سنت که مذهب حنفی داشت، شعری برایتان بخوانم. شعر خیلی فوق‌العاده‌ای است! من این شعر را وقتی دبستان می‌رفتم، حفظ کردم. البته مضمون این شعر را در کتاب تفسیر «کشف‌الأسرار» میبدی به‌شکل نثر دیدم که او هم از علمای بزرگ اهل‌سنت است. با این حال، شعر برای دانشمند بزرگی است که دیوانش بالای هزار صفحه است. شاعر می‌گوید:

شیر خدا شاه ولایت علی

صیقلی شرک خفی و جلی

ما این را نمی‌گوییم، بلکه دیگران می‌گویند! اگر می‌خواهی دلت از آلودگی شرک پنهان و آشکار صاف بشود، تنها صیقل آن، «علی(ع)» است. کس دیگری نمی‌تواند دلت را صاف کند. 

روز احد چون صف هیجا گرفت[8]

تیر مخالف به تنش جا گرفت

این تیر عضلهٔ پا را شکافت و وارد استخوان شد. درد شدید است. جراح جبهه آمد. از بس درد شدید بود، حضرت نگذاشتند تیر را بیرون بکشند. جراح پیش پیغمبر(ص) آمد و گفت: علی(ع) در خیمه افتاده است. تیر عضله و استخوان را به‌ هم دوخته و وقتی دست به تیر می‌زنم، ناله می‌کند و نمی‌گذارد دربیاورم. من چه‌کار کنم؟ پیغمبر(ص) فرمودند: صبر کن تا ظهر شده و علی وارد نماز شود. آنگاه برو و جراحی کن. تیر را دربیاور و پانسمان کن. 

روی عبادت سوی محراب کرد

پشت به دردسر اصحاب کرد

خنجر الماس چو بِفِراختند

چاک بر آن چون گلش انداختند 

گل‌گل خونش به مصلی چکید

گفت چو فارغ ز نماز، آن بدید

«این‌همه گل چیست ته پای من

ساخته گلزار مصلای من

جراح گفت: شما در نماز بودی، من پای شما را پاره کردم و تیر را درآوردم. آنگاه استخوان و عضله را پانسمان کردم. 

صورت حالش چو نمودند باز

گفت که سوگند به دانای راز

که‌از الم تیغ ندارم خبر

گرچه ز من نیست خبردارتر

جامی از آلایش تن پاک شو

در قدم پاکروان خاک شو

شاید از این خاک به گردی رسی

گرد شکافی و به مردی رسی[9] 

غفلت انسان از ساختن دلی سالم و پاک

ما این نماز را نداریم؛ چون آن دل صددرصد سالم را نداریم. خودم و بعضی‌ها شصت‌هفتاد سال است که کنار دل کار نکرده‌ایم و دل از افراد پنهان و بیگانه بوده است. یاد دل نکرده‌ایم، کاری به کار دل نداشته و سؤال علاج از طبیبان دین نکرده‌ایم. ما هشتادمیلیون جمعیت هستیم، چند تا از ما مثل حضرت عبدالعظیم(ع) پیش حجت زمان رفته‌ایم تا به او بگوییم آقا! من دینم را به شما ارائه می‌کنم، گوش بدهید و ببینید اصلاً دین، قلب، اعمال و اخلاق من چیست. حضرت هادی(ع) وقتی گوش دادند، فرمودند: عبدالعظیم! این دین منِ امام معصوم و دین پدران معصوم من است. به‌راستی چند نفر در این مملکت، خودشان را می‌روند و عرضه می‌کنند؟! بسیاری که خودشان را شب‌ها به ماهواره عرضه می‌کنند و بسیاری هم به این تلفن‌های همراه که به تمام کانال‌های فساد جهان وصل است. من اصلاً از اولی هم که این وسیله‌ اختراع شده، نداشتم تا حالا. من هم از دیگران می‌شنوم که این تلفن همراه غیر از سودهایی که دارد، فعلاً چه معدن فساد و گمراه‌کننده‌ای است. ما خودمان را به ماهواره، تلفن همراه و سفرهٔ چلوکباب عرضه می‌کنیم؛ اما نشده که یک بار پیش یک عالم واجد شرایط دلسوز برویم و به او بگوییم حداقل حمد و سورهٔ ما را گوش بده، ببین درست است یا پنجاه سال است نماز باطل می‌خوانیم. 

متأسفانه ما روی دل کار نکرده‌ایم! تمام آبادی قیامت به زلف دل پاک و دل سالم گره خورده است. دل وقتی سالم باشد، نمی‌تواند از خدا دور باشد، خدا را عبادت نکند و دست در جیب نرود تا مسجد، حسینیه، مدرسه و درمانگاه بسازد یا یتیم را نونوار کند، بی‌خانه را خانه‌دار کند و پول بیمارستان ندار را بدهد. دل وقتی سالم باشد، اصلاً نمی‌تواند کار خیر نکند. آن‌که ثروت میلیاردی دارد، کار خیر نمی‌کند. قرآن می‌گوید علتش بیماری دلش است. او بخیل است و نمی‌تواند این یک تومان یا دو تومان را از جانش بکَند و بدهد. مردی در بیابان خیلی شدید گریه می‌کرد و یک سفرهٔ پر از نان هم کنارش بود. یکی آمد که رد شود، به او گفت: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: شترم دارد می‌میرد. گفت: برای چه؟ گفت: از گرسنگی زیاد! گفت: گره این سفرهٔ پر از نان را باز کن و دو تا نان جلوی شترت بینداز. مرد گفت: گریه مفت و مجانی است، اما نان‌دادن مفتی نیست. من گریه می‌کنم، بگذار بمیرد! قرآن می‌فرماید که دل او بیمار است: «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ».[10] اگر دل انسان بیمار و خانهٔ تکبر نباشد، من صبح برای نماز، مثل اسفند روی آتش از جا می‌پرم. دل درست نیست که میل به نماز صبح ندارد. دل سالم نیست که نمازهای دیگرم را با کسالت می‌خوانم. دل سالم نیست که وقتی سلام نماز را می‌دهم، می‌گویم راحت شدم! انگار خدا کوه دماوند را روی کول من بار کرده است. 

 

روایتی از رسول اکرم(ص) در خصوص سلامت دل

همه‌چیز قیامت در امور مثبتش به دل گره خورده است. به اول منبر برگردم. 

مرحوم ملامهدی نراقی، این عالم کم‌نظیر در کتاب کم‌نظیر «جامع‌السعادات» می‌گوید: یک روز که پیغمبر(ص) خانهٔ کعبه، بیت‌الله را طواف می‌کردند، وقتی در طواف به درِ کعبه رسیدند، دیدند آقایی چِفت درِ کعبه را گرفته است و می‌گوید: خدایا! به عظمت و حرمت این کعبه، مشکل مرا حل کن. پیغمبر اکرم(ص) طوافشان را متوقف کردند و ادامه ندادند و دستشان را روی شانهٔ این مرد گذاشتند. مرد برگشت و دید پیغمبر(ص) است. حضرت به او فرمودند: خدا را به قسمی بالاتر قسم بده. گفت: قسم بالاتر چیست؟ 

دقت می‌فرمایید که اگر آدم قدردان محبت خدا، اولیای خدا و قرآن باشد، به کجا می‌رسد؟ قرآن می‌فرماید: «أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»[11] بهترین موجود زندهٔ جهان می‌شود. نگاه نکن که کت‌وشلوارش کهنه و چهره‌اش خسته است. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: به هیچ‌کس نگاه حقارت نکن که مبادا در همین پابرهنه‌ها و کفش‌کهنه‌ها، اولیای خدا پنهان باشند و تو با تیر تیز نگاه غلط، او را نشانه گرفته باشی.

وقتی مرد گفت قسم بالاتر کدام است، حضرت فرمودند: اگر مؤمن هستی، یعنی همان «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»، خدا را به خودت قسم بده، دعایت مستجاب و مشکلت هم حل می‌شود. بگو خدایا! به حق خودم. مرد مکثی کرد و گفت: نمی‌توانم خدا را به حق خودم قسم بدهم. فرمودند: چرا؟ گفت: من یک‌خرده گرفتار بخل هستم. پول دارم، اما این پول را زندانی کرده‌ام و نمی‌گذارم به کسی بتابد و مشکل کسی را حل کند. روایت برای حضرت صادق(ع) است که می‌فرمایند: پیغمبر(ص) نایستادند و راه افتادند و با صدای بلند که طواف‌کنندگان نزدیکش بشنوند، فرمودند: این حاجی دوزخی است. 

من واقعاً از شما تقاضا دارم که وقتی به خانه رفتید، آیهٔ 180 سورهٔ آل‌عمران و آیات سی‌ به بعد سورهٔ توبه را بخوانید، ببینید که خداوند متعال چه عذابی در قیامت برای بخیل قرار داده است؛ البته نه بخیلِ کافر! آیه می‌فرماید: «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»[12] آنهایی که از مال حلالی که به آنها داده‌ام، بخل می‌ورزند، «سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» تمام ثروتشان را در قیامت به گردن‌بند آتشین تبدیل می‌کنم و در گردنشان می‌اندازم و تا من من هستم، نمی‌توانند از گردنشان دربیاورند. این بخیل است! این دل خراب است! 

 

ارزش مؤمن نزد پروردگار

اگر دل را رها کنند، خانهٔ عجیبی است. اگر دست‌کاری نکنند، خانهٔ ملکوتی است. اگر شیطان را مجانی در این خانه نیاورند و نگویند تا هر وقت دلت می‌خواهد، باش؛ نمی‌دانی آدم به کجا می‌رسد! امام هشتم می‌فرمایند: پدرم موسی‌بن‌جعفر(ع) به من گفتند که علی جان! پدرم امام صادق(ع) گفته، امام صادق(ع) گفته پدرم امام باقر(ع)، پدرم زین‌العابدین(ع)، پدرم سیدالشهدا(ع)، پدرم امیرالمؤمنین(ع) و پیغمبر(ص) گفته‌اند: «مَثَلَ المُومِنِ عِندَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ كَمَثَلِ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ، وَ اِنَّ المُومِنَ عِندَ اللهِ اَعظَمُ مِن ذلِكَ»[13] مؤمن واقعی از جبرئیل، میکائیل، ملک‌الموت و اسرافیل بالاتر است. لذا در روایاتمان داریم که وقتی چنین آدمی می‌خواهد بمیرد، هنوز جان نداده، خدا به ملک‌الموت می‌گوید بالای سرش برو، اول سلام مرا به او برسان و بعد اجازه بگیر؛ بگو اجازه می‌دهی جانت را بگیرم یا نه! اگر اجازه داد، جانش را بگیر؛ اما اگر اجازه نداد، برگرد. 

این‌قدر مرد و زن مؤمن نزد پروردگار ارزش دارند. این در آیات قرآن هست. من می‌گویم «مؤمن»، نه اینکه فقط ما مردها، بلکه آیهٔ شریفه می‌فرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ»[14] هر کس از مردها یا خانم‌ها که مؤمن باشد، «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ». اصلاً زن و مرد مؤمن دارای عمل صالح پیش خدا فرقی نمی‌کنند. 

 

بالاترین و سنگین‌ترین بدهکاری انسان

من نکتهٔ آخر منبر را بگویم. آنچه در این چند شب از محبت خدا، انبیا، ائمه، اولیا، قرآن، همچنین از الطاف و احسان حق شنیدید که در ما تجلی دارد، اگر دین هم نمی‌گفت، ما با عقلمان می‌فهمیدیم که عقلاً ما را به پروردگار، پیغمبر(ص)، قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بدهکار کرده است. آن‌وقت در قیامت که از قبر درمی‌آییم، خداوند می‌فرماید: مسئول هستی، پاسخ بده! پاسخ بده که چرا گناه کبیره کردی؟ چرا با من مخالفت کردی؟ چرا از پیغمبرم روی برگرداندی؟ چرا از فرهنگ اهل‌بیتش اطاعت نکردی؟ چرا حرام خوردی؟ چرا حرام انجام دادی؟ اگر کسی جواب قانع‌کننده به خدا بدهد که هیچ‌کس هم ندارد، خدا هم کاری با او ندارند.

برادرانم و خواهرانم! تا نمرده‌ایم، بدهکاری‌مان را بپردازیم. این بدهکاری سنگین‌ترین بدهکاری ماست؛ چون طرف طلبکارمان، خدا و پیغمبر(ص)، فاطمهٔ زهرا(س)، ائمه(علیهم‌السلام)، قرآن، بدنمان و جهان است. اصلاً ما با همهٔ وجود به همه‌چیز بدهکار هستیم؛ چون خیلی خرج ما شده است. مفتی خرج نکرده‌اند و ما بدهکار هستیم.

الهی دلی ده که جای تو باشد

لسانی که در آن ثنای تو باشد

الهی بده همتی آن‌چنانم

که سعیَم وصول بقای تو باشد

الهی عطا کن مرا گوش قلبی

که آن گوش پر از صدای تو باشد

الهی عطا کن بر این بنده چشمی

که بینایی‌اش از ضیای تو باشد

الهی چنانم کن از فضل و رحمت

که دائم سرم را هوای تو باشد

الهی ندانم چه بخشی کسی را

که هم عاشق هم گدای تو باشد[15]

 

کلام آخر؛ زادهٔ لیلا مرا محزون مکن!

دیشب مصیبت مادر را خواندم و امشب مصیبت بزرگ‌ترین، بالاترین و بهترین نوه‌اش را بخوانم: 

پس بیامد شاه معشوق الست

بر سر نعش علی‌اکبر نشست

سر نهادش بر سر زانوی ناز‌

گفت که‌ای بالیده سرو سرفراز

ای درخشان‌اختر برج شرف

چون شدی سهم حوادث را هدف

ابی‌عبدالله(ع) هیچ جای سالمی ندیدند. در این 72 نفر، همه فقط دربارهٔ علی‌اکبر(ع) نوشته‌اند: «فَقَطَعُوهُ بسُیوفَهُم اِرباً اِرباً». وقتی فرقش را شکافتند، دو تا چشمش را خون پر کرد. راه دیگری برای کنترل اسب نبود و اسب به جای اینکه به‌طرف خیمه بیاید، وسط لشکر رفت. ابی‌عبدالله(ع) وقتی آمدند، دیدند وسط لشکر این‌قدر دست با شمشیر بالا می‌رود و پایین می‌آید که شماره ندارد! معلوم نیست این صد نفر با شمشیر با بدن او چه کردند. 

ای به طَرف دیده خالی جای تو

خیز تا بینم قد و بالای تو

خیز و تا بیرون از این صحرا رویم

تک به‌سوی خیمه لیلا رویم

این‌قدر بابا دلم را خون مکن

زادهٔ لیلا مرا محزون مکن[16]

لشکر عقب رفت و ابی‌عبدالله(ع) با این بدن قطعه‌قطعه ماندند. حضرت می‌خواهند بدن را بلند کنند و از وسط میدان به کناری ببرند، می‌بینند نمی‌شود! هر جای بدن را که می‌خواهند بلند کنند، یک جای دیگر جدا می‌شود و نمی‌شود به این بدن دست بزنند. این پدر داغ‌دیده سر زانو بلند شدند و فرمودند: «يا فُتْيانَ بَنِي هاشِم إحْمِلُوا أَخاكُمْ إلى الْفُسْطاطِ»[17] جوان‌های بنی‌هاشم بیایید! 

وقتی جوان‌ها آمدند، آنها هم دیدند که نمی‌‌شود بدن را بلند کنند. ابی‌عبدالله(ع) عبایشان را درآوردند و فرمودند آرام‌آرام زیر بدن بکشید. سر عبا را گرفتند و جنازه را بلند کردند. ابی‌عبدالله(ع) به‌دنبال عزیزشان می‌آمدند و ناله می‌زدند: علی جان! دیگر بعد از تو با هیچ‌کس حرف نمی‌زنم. علی جان! اگر بنا باشد با کسی حرف بزنم، فقط علی علی می‌گویم.

 

دعای پایانی

خدایا! به خون علی‌اکبر(ع)، باران رحمتت را بر این منطقه نازل کن. 

خدایا! ما را از احسان و لطفت محروم نکن. 

خدایا! ما و زن و بچه‌هایمان را مؤمن واقعی و شیعهٔ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) قرار بده. 

خدایا! همهٔ گذشتگان ما، شهدا، شهدای مدافع حرم و شهدای زمان انبیا را امشب سر سفرهٔ حسینت قرار بده. 

خدایا! دین ما، کشور و مردم ما، حوزه‌های ما، محراب و منبر ما، ماه رمضان و محرم و صفر و فاطمیهٔ ما، مراجع و رهبری ما را از حوادث حفظ فرما. 

من این را برای خودم می‌گویم. شما هم شاید همین باشید، ولی من این‌جوری هستم. از جوانی‌ام تا حالا مدام به خدا می‌گویم (من برای خودم می‌گویم، شما هم اگر دلتان خواست، برای خودتان بگویید): خدایا! می‌دانی و از دل من هم باخبر هستی که صددرصد راضی هستم. هرچه را می‌خواهی از من بگیری، بگیر؛ ولی گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع) را از من نگیر.

خدایا! به حقیقت صدیقهٔ کبری(س) و به ناله‌های سوزناکش بعد از پدرش، اشتباهات و خطاهای گذشتهٔ ما را بیامرز. 

خدایا! مرگ ما را مرگ محمد و آل‌محمد قرار بده. 

خدایا! امام زمان(عج) را در این لحظه دعاگوی ما و زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده. 

خدایا! به حقیقت خدیجهٔ کبری(س)، فاطمهٔ زهرا(س) و زینب(س)، این انسان‌ کم‌نظیر، زن و دختر بی‌حجاب در نسل ما قرار نده.

 


[1]. سورهٔ روم، آیهٔ 50.
[2]. سورهٔ احقاف، آیهٔ 3.
[3]. سورۀ بینه، آیۀ 7.
[4]. جامع‌الأخبار، ج1، ص185؛ بحارالأنوار، ج67، ص25.
[5]. شعر از آیت‌الله کمپانی.
[6]. سورهٔ شعراء، آیهٔ 88. «یَومَ» یعنی روز قیامت.
[7]. سورهٔ شعراء، آیهٔ 89.
[8]. در آن زمان، حضرت 22-23 ساله بودند.
[9]. شعر از عبدالرحمن جامی.
[10]. سورهٔ بقره، آیهٔ 10.
[11]. سورهٔ بینه، آیهٔ 7.
[12]. سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 180.
[13]. عيون أخبارالرضا(ع)، ج2، ص29، ح33؛ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۷۲.
[14]. سورهٔ نحل، آیهٔ 97.
[15]. شعر از طوطی همدانی.
[16]. شعر از حجت‌الاسلام نیّر تبریزی.
[17]. تاريخ طبرى، ج4، ص340.

برچسب ها :