جلسه اول چهار شنبه (24-9-1400)
(تهران حسینیه اهل بیت (گلپور))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین
دو سخنرانی و دعاهای مفصل و یک کتاب روایت از وجود مبارک صدیقه کبری به جا مانده است، چه خدمت عظیمی شده است به وسیله آنهایی که دو تا سخنرانی ایشان و دعاهایشان روایاتشان را نوشتند، حتماً هم نویسندگان از خود خانواده اهل بیت بودند، راحت میشود گفت که صدیقه کبری با این که حداقل هجده سال بیشتر عمر نکردند یک اقیانوس بینهایت معارف الهیه را از خودشان ظهور دادند. یعنی ایشان یک خورشیدی بودند که از زمان حیاتشان تا برپا شدن قیامت، نورشان را تاباندند، نوری بود که خاموش شدنی نبود. البته به قول قرآن مجید دو گروه دنبال خاموش کردن این نور بودند، نه خاموش کردن فیزیکی، ایشان بر اثر آسیبهای سنگینی که بعد از پیغمبر (ص) دیدند از دنیا رفتند، که بیشتر بزرگان دین ما شهادت ایشان را در این هفتاد و پنج روز میدانند که روز شنبه شهادتشان است، شهادت دوم را خیلی تأیید نمیکنند. همین چند روز پیش من توفیق داشتم کتابها را درباره ایشان بررسی میکردم، بیشتر شهادت را در همین جمادی الاول میدانند.
دو طایفه برای خاموش کردن این نور- یعنی این علم، این معارف، این حقایق سازنده- کوشیدند، که قرآن مجید میفرماید هم پول سنگینی خرج کردند «أَهْلَکتُ مالًا لُبَداً»[1]، این متن قرآن است؛ پول گذاشتند، که این پول گذاشتن را برای خاموش کردن نور مسیحیت و یهودیت بود. هم هزار و چهارصد سال است گذاشتند، الان هم دارند هزینه میکنند، ولی خب حوزههای علمیه، استقبال شما از این مجالس، محبت شما به اهل بیت، بسیار در موفق نبودن آنها مؤثر بوده است. این خاموش کردن به خاطر این است که جامعه اهل بیتی د رعالم نباشد. شما تاریخ استعمار را بخوانید، آنها با هیچ دینی کار نداشتند الاّ دین اهل بیت، خیلی هم ضد اهل بیت دینسازی کردند، یعنی فکر کردند که این دینهای ساختگی قدرتش جریان پیدا میکند و این نور را خاموش میکند. به این شکل فکر کردند که؛ قدرت جریان پیدا میکند، که این دینهای اختراعی مشتریاش خیلی بشود و مشتریهای این طرف را کم کند.
در هند، احمد قادیانی را علم کردند. چون هند، شیعیان فوق العادهای دارد و داشت، که این احمد قادیانی را انگلیسها در لباس آراسته علم کردند، به شکل یک چهره اسلامی، جا انداختند که فتواهای مورد سود انگلیس را بدهد و به ضرر این نور که موفق نبود.
در عربستان محمدبن عبدالوهاب را عَلَم کردند، آئین وهابیت مثل آئین قادیانی در هند. در ایران بهائیت را عَلَم کردند، همه هم به عنوان دین، که سر دین اهل بیت را با خنجر دین جدا بکنند، چون طور دیگر به فکرشان نمیرسید که موفق باشند، در وزارت خارجه لندن نشستند اینقدر فکرهایشان را روی هم ریختند که فقط با خنجر دین میشود دین را کشت. ولی خب از زمان قادیانی در هندِ شیعه و در ایرانِ شیعه، در عربستانِ شیعه، که هزینه زیادی از جان و مال دادند، این مکتب حفظ شد. این مکتب هم همان مکتبی است که خدا به صد و بیست و چهار هزار پیغمبر نازل کرد چون اگر شما در قرآن دقت بکنید کلمه دین مفرد است، تثنیه نیست، یعنی دو دین یا ادیان نیست، کلمه مفرد است (دین)، دینان یعنی دو تا دین در قرآن نیست، ادیان یعنی چند تا دین در قرآن نیست، من یک آیه برایتان بخوانم که نام پنج پیغمبر اولوالعزم در این آیه است، تنها آیهای است در قرآن که پنج تا پیغمبر اولوالعزم را اسم برده، خیلی آیه فوق العادهای است، البته من دنبال توضیح آیه نیستم، دنبال کلمه دین در آیه هستم که مفرد است، «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ»[2] یک دانه دین، من یک دین را برای شما قرار دادم یک دین، دینِ خودش است دیگر دین خودش، «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ» کدام دین؟ «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ»[3] و پیغمبر اسلام. این پنج تا پیغمبر اولوالعزم یک دین داشتند، دین خدا. «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ» یعنی پیغمبر، «وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ» همین دین من را برپا بدارید، همین دین را عمل کنید، به همین دین متدین باشید، ببینید در آیه شریفه دو بار کلمه دین آمده است، مفرد است، اگر تثنیه بود یعنی دینان بود دو تا دین میشد، با همدیگر هم همخوانی نداشتند، هماهنگی نداشتند، این یک آیه.
آیه دوم، «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»[4] ، ببینید مفرد است، یک دین است، «وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا» ، مفرد است، دین شما کم داشت، از کجا میفهمیم؟ از جمله اول آیه؛ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ» در برابر کمال ناتمام است، وقتی میگوییم کمال یعنی تمام، جامع است، وقتی میگوییم این خانه کامل است یعنی دیگر بنایی لازم ندارد، دیگر نقاشی لازم ندارد، دیگر کارگر لازم ندارد، ولی وقتی میگوییم ناتمام یعنی هنوز برق آن مانده، رنگش مانده، کارهای دیگرش مانده. «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»؛ امروز من دین شما را کامل کردم. یعنی تا قبل از نازل شدن این آیه و حادثه این آیه اسلام من تمام نبود، باید سه تا بدنه داشت اما تا قبل از نازل شدن این آیه اسلام دو تا بدنه داشت و دو تا بدنه ناقص بود، تمام نبود: یک بدنهاش توحید بود، یک بدنهاش هم پیغمبر بود، ولی کامل نبود. دینی که هنوز کامل نشده است نمیتواند شما را کامل بار بیاورد، چه شد که من دین را کامل کردم؟ اینجا دیگر باید من صد تا کتاب از کتابهای مهم اهل سنت و شیعه را میآوردم که این امکانش نیست، ولی چند تا کتاب را اسم میبرم که بالای دویست کتاب از اهل سنت در این کتابها هست، الغدیر علامه امینی هجده جلد است، هجده جلد پانصد صفحهای، المراجعات سید شرف الدین که کتاب بینظیری است نه کم نظیر، یعنی این کتاب را هر غیرشیعه وقت گذاشته وخوانده هنوز کتاب را نبسته شیعه شده، اینقدر این کتاب قوی است، این دو تا. کتاب عبقات الانوار میرحامد حسین هندی شصت جلد است، حدود صد سال پیش نوشته شده است، آن وقت که این ابزارها نبود، نویسنده باید میگشت کتاب درمیآورد از کتابخانهها ومطالعه میکرد، یادداشتبرداری میکرد، بعد نظام میداد. این مجموعهها، به شما با آدرس، با ذکر صفحه، با ذکر چاپ نشان میدهند که وقتی خدا فرمود «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» که دینش را به علی ابن ابیطالب کامل کرد، یعنی ساختمان دین با علی کامل شد، «وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» ، من علی را به شما معرفی کردم. کل نعمتهایم را که ناقص بود، سرخالی بود، تمام کردم سرپر کردم، حالا که در این دینِ من، علی امام معرفی شد «رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا»، من حالا دین شما را به عنوان اسلام قبول دارم، یعنی سه ستون توحید، پیغمبر، امامت. حالا هر کسی یکی از آن را نداشته باشد دین ندارد. یکی توحیدرا ندارد، دین ندارد، اصلاً دین بدون توحید سرپا نمیشود، یکی میگوید من خدا را قبول دارم دوستش هم دارم کاری به پیغمبر ندارم، این بیدین است، این توهین نیست. بیدین یعنی این دین خدا را ندارد، خدا یک دین دارد آن هم این است، در زمان پیغمبر دین با علی (ع) کامل شده و نعمت با امیرالمؤمنین تمام شده. حالا اگر کسی خدا را قبول ندارد دوتای دیگر را قبول دارد دین ندارد. این توهین نیست، یعنی آنی که خدا میخواهد ندارد. کسی خدا را قبول دارد پیغمبر را قبول ندارد باز هم دین ندارد، کسی خدا و پیغمبر را با همه جانش قبول دارد ولی امیرالمؤمنین را قبول ندارد دین ندارد.
با این مقدمهای که عرض کردم حالا این روایت را راحت قبول میکنید راحت، که پیغمبر میفرماید: اگر کسی بین رکن و مقام- یعنی مقام ابراهیم وسط رکن و مقام؛ یعنی بیاید کنار مقام ابراهیم جلوتر و رکن دیوار کعبه، این وسط، یعنی بالاترین، باارزشترین، بهترین جای عالم، اگر کسی بین رکن و مقام- عمر روزگار را نه صد سال نه شصت سال، عمر روزگار را روزها روزه بگیرد، شبها تا صبح بیدار بماند، عبادت کند ولی علی را قبول نداشته باشد قیامت با رو به آتش جهنم خواهد افتاد.[5] چرا؟ چون دین ندارد همین. آدم بیدین که جایش بهشت نیست، آدمی که دین ندارد خودش برای خودش دوزخ را فراهم کرده است، خودش.
خب، این نور یعنی صدیقه کبری با این فرهنگش یعنی فرهنگی که یک اقیانوس بینهایت است. شما حالا خیلی با کتاب سروکار ندارید، با معارف سروکار ندارید، وقت هم ندارید، این را خدا به عهده ما گذاشته، ما زحمت بکشیم، معارف الهیه را از قرآن و مکتب اهل بیت برای شما بگوییم. این معارف صدیقه کبری که معارف اسلام الهی است، معارف امیرالمؤمنین، معارف اسلام الهی است، برادرانم خواهرانم! به طور یقین به شما میگویم این معارف اگر در حد خودتان بدانید، امام صادق (ع) میفرماید: از مردم در دینداری توقع بالا نداشته باشید- این در اصول کافی است- مردم را در دین به زحمت نیندازید، مردم را در دین تحت فشار قرار ندهید، مردم را فراری ندهید. این سفارش ائمه ماست، لذا هیچ عالم شیعه شما را دعوت نمیکند که اگر سلمان نشوید نجات ندارید، هیچ عالم شیعه.
یک کسی به امام صادق گفت: زن و بچهام شیعه نیستند، چه کار کنم؟ حضرت فرمود: آمدی پیش من که به من بگویی زن و بچهام جهنمی هستند؟ من قبول ندارم. زن و بچه هستند باید بشنوند، باید بهشان محبت بشود، باید با آنها با عاطفه برخورد شود، باید حرفهایمان را روی موج عشق انتقال بدهیم، خوب میشوند، درست میشوند.
خب، این معارف گسترده که به تمام جوانب زندگی ما گسترده است، یعنی برای همه چیز ما راهنمایی دارد، برای همه چیز ما، شما اگر در حد استعداد ظرفیت، توان خودتان، و در حد نیاز زندگیتان به این معارف عمل بکنید- چون آیه فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» با اهل بیت، شما خودتان، خانمتان، بچهتان در حد خودتان- میشوید شیعه کامل، چون نمیشود آدم دست به دامن اهل بیت باشد و میوه کال بماند.
این مجموعه کتابها که تمام مدارکش از کتابهای دیگران است، نوشتهاند: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي». روز غدیر نازل شده و در ولایت و امامت علی ابن ابیطالب (ع) نازل شده است. خب، این دین کامل است به چه کسی؟ به اهل بیت. بیست و سه سال پیغمبر زحمت کشید، دین ظرف سرخالی بود، ولی با بودن امیرالمؤمنین و معرفی شدنش ظرف کامل شد، نعمت تمام شد، آن وقت این چهارده نفر یک هدف داشتند یک علم داشتند، یک نور واحد بودند، یک توحید داشتند یک دین داشتند. خودشان را ببینید، خدا در قرآن چگونه در حق حضرت زهرا، امیرالمؤمنین، اهل بیت، در سوره احزاب داوری میکند! این چهارده نفر؛ نور، روشنایی، علم، هدایت، ولی اینقدر این نور قوی قوی قدرتمند که پروردگار میفرماید: دو گروه در مقام خاموش کردنش برآمدند که در کره زمین دین خدا باقی نماند، این دو طایفه کیانند؟ «يُرِيدُونَ» هر دو در قرآن ذکر شدهاند «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ» نه خود الله، با خدا که کسی نمیتواند دست به گریبان بشود، خدا را که نمیبینند، خدا که دیدنی نیست، خدا وجود بینهایت است، در چشم نمیآید، مگر چشم ما چقدر ظرفیت دارد؟ پروردگار، هستی مطلق است، هستی که قابل دیدن نیست، نمیگوید یُریدُونَ أن یُطفِئُوا الله، اینها بلند شدند با قدرت، با پول خرج کردن خدا را خاموش کنند، خدا که خاموش شدنی نیست، «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ» این نور چیست که کلمه نور را خدا در آیه شریفه- چنان که در ادبیات عرب است- به الله اضافه کرده است؟ «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ» ، نور به الله اضافه شده است، این اضافهای که ادیبان عرب میگویند کارش چیست؟ کارش چیست؟ مثلاً این خانه در عربی اسمش دار است، صاحب خانه اسمش علی است، فرض بکنید وقتی عرب میگوید (دارِ علی) یعنی این خانه از صاحبش کسب ملکیت میکند، یعنی مالک وصاحبخانه است، (نورالله) کلمه نور به الله اضافه شده است، یعنی این نور از الله و کمالش، جلالش، جمالش، کسب این واقعیات را کرده است. یعنی جلال او در اهل بیت تجلی دارد، جمال او در اهل بیت تجلی دارد، کمال او در اهل بیت تجلی دارد. اگر نداشته باشد پس این مضاف و مضافالیه به چه درد میخورد؟ یعنی اضافه شدن نور به الله اصلاً به چه درد میخورد؟ یعنی میشود بیهوده. اگر این نور از وجود مبارک حضرت ربّ العالمین کمالاتش را در حد ظرفیتش کسب نکند اصلاً آیه به چه درد میخورد؟ چقدر روایت قوی داریم! چقدر قوی که ائمه طاهرین میفرمایند: نور در این آیه و در آیات دیگر ما هستیم. ما هستیم که اتصال ما به پروردگار به گونهای است که همه کمالات غیب را جذب میکنیم و در خودمان طلوع میدهیم.
یک روایت برایتان بخوانم که این گرفتن کمالات از کی شروع شده. البته یک روایت که نیست شاید نزدیک بیست تا روایت است در کتابهای بسیار مهم ما مثل کافی، مثل کتابهای امثال کافی نقل شده است که؛ خداوند متعال پیش از آفرینش موجودات یک نور آفرید با چهارده صورت، یک نور، صورت ملکوتی، که وقتی آدم را آفرید و صحبت شد با آدم، بعد آدم درخواستهایی داشت، پروردگار فرمود: این آفرینش من را یک نگاه بکن، چشمش را تند و تیز کرد، دید که در صفحه هستی چهارده نور عجیب دارد میدرخشد و این نورها دارند تسبیح میگویند، تحمید میگویند، تکبیر میگویند، گفت: خدایا! اینها چیست؟ خدا هر چهارده نفر را اسم برد، گفت: در آینده به اینها خلقت جسمی میدهند.[6]
شما تحلیل علمی این وصل بودن اهل بیت را به خدا در قرآن را شنیدید «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ» یعنی اهل بیت را، نه فیزیک وجودیشان را، نه اهل بیت را که همه آنها را شهید کردند و نگذاشتند صدیقه کبری هم به مرگ طبیعی از دنیا برود. نه، منظور آیه خاموش کردن جسم فیزیکی نیست، خود جسم فیزیکی را هم نتوانستند خاموش بکنند، یک دانه از بدنهای آن چهارده نفر، یک دانه در ایران است، خب شما ببینید مردم برای حضرت رضا چه میکنند! مشهد میروند که دیدن خود حضرت نمیروند، میروند زیارت قبری که بدن در آنجاست. نه، بدن فیزیکی را هم نتوانستند خاموش بکنند اصلاً.
حسین جان! زین العابدین میخواست تو را دفن کند، مجبور شد حصیر بکشد زیر بدنت، خاموش شدی؟ نه. بدن تو گنج پروردگار است که در خرابه قبر است و این گنج بنا به فرموده ائمه ما در کامل الزیارات به تمام جهان دارد میدرخشد، به ملک به ملکوت. البته حمله کردند به بدن فیزیکی که اثری از آنها نماند. اما زینب کبری در مجلس شام فرمود: یزید! کِد کَیْدک ؛ بدون قید و شرط هر نقشهای داری به کار بگیر و إسعَ سَعیَک؛ هر اسبی داری بتازان، فوالله لا تمحُو ذکرنا؛ تو نمیتوانی یاد ما را در این عالم نابود بکنی. خودت از همین الان نابود هستی، نمیتوانی.
این چهارده نفر، حالا نورشان که به جا، بدنهایشان هم نور است؛ أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُورا فِی الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ . حالا معارفشان که نور علمی پروردگار است، بدنها نور عینی پروردگار است.
خدایا! باید من را ببخشی، من بعضی از مطالب را اصلاً قدرت معنی کردنش را ندارم، یعنی ماندهام که چه بگویم! بدنها نور عینی است، معارف نور علمی است، اگر کسی از این نورهای عینی و علمی جدا بماند هم دنیا وهم آخرت دستش کاملاً خالی است. فقط اجازه دارد یک نان و آبی بخورد و یک لباسی بپوشد و بعد هم بمیرد همین. اصلاً بیشتر در این عالم سهمی ندارد، یعنی تنها سهمی که دارد مربوط به رحمانیت خداست و آن هم همین سفره صبحانه و نهار و شام، ازدواج کردن، گردش کردن، لباس پوشیدن در کمال تهیدستی، مرگش هم با تهیدستی است.
شما نمیدانید این مسئله از چه قرار است نور عینی، و نور علمی! نور عینی، خیلی عجیب است برای ما. البته حقیقت که برای ملکوتیان روشن است. امام صادق (ع) میفرماید: معراج ملائکه از روز عاشورا قتلگاه ابی عبدالله شد. یعنی هر شب- امام صادق میفرماید - هفتاد هزار فرشته به معراج میآیند، معراجشان هم قتلگاه ابی عبدالله است، تا صبح برمیگردند، دیگر تا قیامت نوبت به این هفتاد هزار تا نمیرسد.[7] این را علامه طباطبایی در تفسیر المیزان هم نقل کردهاند[8] این نور عینی است، اصلاً قابل خاموش کردن نیست، به هیچ عنوان. نور عینی است.
این خیلی جمله مشکلی است؛ میگویم من هم گیر هستم، متحیر هستم، نمیدانم چطوری معنی بکنم! نور عینی و نور علمی. خب، از این نور عینی و نور علمی هر کسی محروم باشد هیچ چیزی ندارد، نه در دنیا نه در آخرت.
این یک آیه «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ». خیلی جالب است؛ خدا خیلی مسخره کرده این قدرتهایی را که از زمان پیغمبر خیز برداشتند. آن زمان یک مشت یهودی و یک مشت نصرانی بودند، بعداً همینطوری مکرر طایفه به طایفه خیز برداشتند در عالم، در شرق و غرب برای خاموش کردن نور عینی و علمی. حالا ببینید خدا چطوری مسخرهشان کرده است؛ «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ» با فوت دهان میخواهید این نور را خاموش کنید چطوری؟ یا با کلامتان میخواهید خاموش کنید؟ آیه دو رشته را به ما میگوید؛ یا با فوت دهان یعنی با بازیگریها، یا با سخن یعنی با تبلیغ، «وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ» «وَ یَأْبَی اللهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ»[9] آنها هر کاری میخواهند بکنند، من دائم- یعنی لحظه به لحظه- در حال قدرت دادن به این نور هستم، لحظه به لحظه، «وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ» ، گرچه این آمریکاییها و اسرائیلیها- که مشرک هستند و دیگر مکاتب- خوششان نیاید از بودن این نور، آیه بعد میگوید: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ». یعنی لائیکهای جهان، و مشرکین جهان، خیالشان راحت باشد که من این نور را پیوسته و همواره در حال تقویت کردن وقدرت دادن هستم، خوشتان هم نیاید نیاید. بعد در یک آیه میگوید- خیلی این آیه هم عجیب است، من همیشه به این آیه آرام هستم، گاهی که میآیند پیش من میگویند: آقا اوضاع خیلی خراب است، پول کم است، گرانی بیداد میکند، آخرش چه میشود؟ من به آنها میگویم: آخرش را خدا فرموده چه میشود - «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»[10] ، آخرش کل روی زمین میافتد دست بندگان شایسته من به رهبری پسر فاطمه، چون این آیه را هم ائمه برای ما معنی کردهاند، اگر معنی نمیکردند که ما نمیفهمیدیم.
خب، برگردم به اول صحبت، از وجود مبارک عزیز مقدس سراپا و ظاهر و باطن پاک صدیقه کبری دو سخنرانی مانده است که اگر حوصله داشتید میخوانید این دو سخنرانی را. هشتاد سال پیش یک عالم بزرگی در تهران در دویست صفحه توضیح داده است. من از خانوادهاش اجازه گرفتم این دویست صفحه را کردم نهصد صفحه و به همان نامی که خود ایشان روی کتابش گذاشته بود سه چهار بار چاپ شده؛ ملکه اسلام، ملکه اسلام، نه ملکه کشور، ملکه اسلام خیلی حرف است، ملکه دین، دین خدا، این دو تا سخنرانی؛ حالا ما به اندازه عقل خودمان برداشتیم توضیح دادیم، شده نهصد صفحه، اما اگر این دو تا سخنرانی را به هر عالمی با رشته علمش- عرفان، فلسفه، حکمت، فقه، اصول، ادبیات عرب- بدهند شاید این دو تا خطبه را بتوانند چهل جلد کتاب کنند، خیلی عجیب است.
این یک بخش نور حضرت زهرا است که به این صورت طلوع کرده است، یک بخش هم روایاتشان است که خوشبختانه زحمت کشیدهاند کل روایات را از کتابهای مختلف جمع کردهاند، شده یک کتاب. پر از روایت از صدیقه کبری است و دریاوار دعا از ایشان نقل شده است که من امشب میخواستم یک دعای دو خطی را برایتان بگویم، دو خط که حالا میگویم برایتان، چون خیلی دعای عجیبی است، خیلی عجیب است. خب این دعاها هم جلوه نوری علمی صدیقه کبری است.
یک نکته دیگر از اصول کافی بگویم؛ یک روز به امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد: از عالم بالا من دریافتهایی دارم. سریع، امیرالمؤمنین قلم و کاغذ آورد. فرمود: دریافتهایت را بگو من بنویسم،[11] علی شده بود نویسنده فاطمه. یعنی نور علمی زهرا را امیرالمؤمنین مینوشت. یک جمله دیگر هم بگویم که عجیب جملهای است! امام زمان فرمودهاند- این را بیشتر علمای ما هم نوشتهاند-: که سرمشق من در کل زندگی من مادرم فاطمه است.[12] این را یک امام معصوم میگوید، طاووس اهل بهشت میگوید.
(إنّا) این را بخوانم و خدا لطف کند فردا شب به دستبوسیتان نائل شوم جملات دعایشان را بگویم، «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»[13] ، قرآن در سوره آل عمران بخوانید تأویل دارد، یعنی (لیلة القدر) یک معنیاش شب بیست و یکم است یا شب بیست و سوم است یا نوزدهم است هر کدامش، این ظاهر قرآن است. تأویل؛ یعنی برگرداندن آیه به باطنش، که حالا قرآن میگوید «وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»[14] برگردان ظاهر آیه را به عمقش فقط خدا میداند و راسخان در علم که اهل بیت هستند؛ «نَحنُ الرّاسِخونَ فِي العِلمِ»[15]. ائمه ما میگویند: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» برگردانش فاطمه زهراست، چرا خدا تعبیر به شب کرده از حضرت صدیقه؟ چون شب وقتی تاریک بشود هیچ چیز در تاریکی شناخته نمیشود. زهرا تا الان شناخته نشده است، لیلة القدر خداست، شب است، چشمها شب خیلی خوب نمیبیند، خوب نمیبیند.
خب، بنشینیم کنار نالهاش ببینیم چه میگوید، چه میگوید درباره پدرش چه میگوید!
دلی دارم گرفتار محبت
کز او گرم است بازار محبت
لباسی دوختم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت[16]
حسن جان! چرا دیگر صدای جدّتان نمیآید؟ حسین جان چرا دیگر پیغمبر نمیآید، شما را سوار دوش کند ببرد مسجد؟ علی جان! آرامش من یک مقدار در این است که پیراهن پدرم را به من بدهی، در معارف الهیه ما سه تا پیراهن اسم برده شده: یکی پیراهن یوسف است، یکی هم پیراهن پیغمبر است که زهرا را آرامش میداد، امیرالمؤمنین (ع) پیراهن را آورد، انداخت روی سرش، ناله میزد بابا کجایی؟ اما وای بر پیراهن سوم، میدانید در فقه ما کفن میّت لباسش است. اگر زینب کبری اسم کفن را میبرد نه به معنای اصطلاحی است.
حسین جان کفنت کو؟
به تن پیراهنت کو؟
[1]. بلد: 6.
[2] . شوری: 13.
[3] . همان.
[4] . مائده: 3.
[5] . مناقب خوارزمی: ص 67و 68، ح 40.
[6] . نگاه کنید به: الریاض النظرة: ج۳، ص۱۲۰؛ مناقب اهل البیت، ابن مغازلی: ص۱۲؛ ینابیع الموده: ج۱، ص۴۷.
[7] . کامل الزيارات: ص 84، بحارالانوار: ج 45 ص 222 و ج 101 ص 54.
[8] . تفسیر المیزان، ذیل آیه نور.
[9] . توبه: 32.
[10] . انبیاء: 105.
[11] . بصائر الدرجات: ص۱۵۳-۱۵۵.
[12] . «اِنَّ لی فی ابنة رسولِ الله اُسوةٌ حَسَنَةٌ» (الغیبه، للطوسی: ص 286 ).
[13] . قدر: 1.
[14] . آل عمران: 7.
[15] . الكافي: ج 1، ص 213 ، ح 1.
[16] . بابا طاهر.