لطفا منتظر باشید

جلسه دوم پنج شنبه (25-9-1400)

(تهران مسجد حسین شهید)
جمادی الاول1443 ه.ق - آذر1400 ه.ش
14.94 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین

 

دغدغهٔ پیامبر اسلام برای هدایت مردم بسیار شدید و سنگین بود و در این مسیر هم هزینهٔ زیادی را به حضرت تحمیل کردند؛ یارانش را در مکه کشتند، تبعید کردند و شکنجه دادند ولی از دغدغهٔ ایشان کم نشد. در اواخر سورهٔ مبارکهٔ توبه پروردگار به مردم می‌گوید: “حَریصٌ عَلَیکُم”[1] خیلی امیدش به هدایت شما شدید است، امیدش به هدایت شما فراوان است. یک روزی از بدترین مردم، از قریشی‌‌های ستمگر، از بت‌پرستان دعوت کرد بیایند کنار کوه ابو قبیس نزدیک حرم. آمدند، البته چند بار از اینها دعوت کرد، می‌آمدند و گوش می‌دادند و مسخره می‌کردند و می‌خندیدند و می‌رفتند. اینار هم آمدند، هر بار برای مردم یک مطلب مهمی را می‌فرمود، خب طول هم می‌کشید که عقلشان بیدار شود و از مرکب تکبر نسبت به حق پیاده شوند، ولی رسول خدا از این دیر شدن هم خسته نمی‌شد. وقتی همه جمع شدند، رفتند روی سنگی که تا آخر جمعیت ببیننشان، یک منبر یک دقیقه‌ای رفتند که با ایستادنشان و پیاده شدنشان و نگاه محبت‌آمیزشان و حرف زدنشان یک دقیقه طول کشید. به مردم فرمود: “إِنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِخَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ”[2] من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده‌‌ام و آمد پایین. آنها هم عکس العمل مثبتی نشان ندادند. حالا ما را وصل به این دنیا و آخرت کن، یه نگاهی کردند و خندیدند و رفتند! این خیر دنیا و آخرت چیست که پیغمبر فرمودند؟ خیر دنیا و آخرت طبق آیات و روایات، اسلام است. اسلام خدا، اسلام همهٔ انبیاء، اسلام فرشتگان است. اسلامی که به صورت تکوین در همهٔ موجودات عالم است؛ در انسان و جن اختیاری است، قبول می‌کنند و عمل می‌کنند و به خیر دنیا و آخرت می‌رسند. اما موجودات غیر انسانی و غیر جن مسلمان هستند، همه درختان و حیوانات و آسمان‌ها و زمین و گیاهان و صحراها و دریاها اینها همه مسلمان هستند و اسلام‌شان هم تسلیم خدا بودن است، از وقتی که به وجود می‌آیند تسلیم وجود حق هستند. هر امری، وحی‌ای، الهامی از سوی وجود مبارک او به موجودات برسد درجا (یعنی بی‌درنگ بدون معطلی) قبول می‌کنند. و چون همه این حالت را دارند، یعنی قبول وحی الهی، وحی تکوینی و الهام مفید هستند، سودمند هستند. حالا یک نمونه‌اش را من از قرآن مجید و از سورهٔ مبارکهٔ نحل برایتان قرائت کنم، بدون تفسیر و شرح، چون در داخل و خارج، البته خارجی‌‌ها نه به خاطر این آیه، اما بعضی از داخلی‌‌ها به خاطر این آیه جزوه و کتاب نوشته‌‌اند، خارجی‌‌ها هم صدها کتاب نوشته‌‌اند که حالا قرآن را شاید ندیده باشند یا دیده باشند ولی این کتاب‌ها توضیح این آیهٔ شریفه است، مخصوصاً یک کتابی مترلینگ نوشته که خواندنی است.


آیه می‌فرماید: “وَأَوحىٰ رَبُّكَ”[3] این وحی وحی تکوینی است، وحی کلامی، یعنی ارتباط مستقیم پروردگار مبارک و خجسته، پروردگار جهانیان “إِلَى النَّحلِ” با زنبور عسل. “أوحىٰ رَبُّكَ إِلَى النَّحلِ” تعلیم دادم به زنبور و وحی کردم، او هم بی‌درنگ وحی من را گرفت و بدون معطلی و عملی گرفت. “أَوحىٰ رَبُّكَ إِلَى النَّحلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الجِبالِ بُيوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمّا يَعرِشونَ” آزادی که سه جا برای خودت خانه انتخاب کنی؛ یکی در کوه‌‌ها، که الان هم در ایران خیلی مناطق کوهستانی زنبور بدون دست بشر برای خودش خانه سازی دارد و یک چیزی شبیه کندوی ساخت انسان را دارد. این یک جا “وَمِنَ الشَّجَرِ” می‌توانی از درختان هم برای خودت خانه انتخاب کنی. “وَمِمّا يَعرِشونَ” از داربست‌هایی که مردم در باغ‌‌ها درست می‌کنند، آنجا هم می‌توانی انتخاب خانه کنی. این با وحی میسّر است، یعنی دین است، یعنی دین زنبور تسلیم بودن در برابر وحی الهی و تعلیم الهی است. این مال خانه‌ات که آزادی سه جا انتخاب کنی، هرجا خودت خواستی و اما کارت باید این باشد که بعد از خانه‌سازی، ثُمَّ، ثم یعنی بعد از خانه‌سازی، کارت که تمام شد “كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ” از هر ثمره‌ای می‌توانی بخوری، هر ثمره‌ای. و خداوند او را با تمام شیره‌ها و میوه‌ها آشنا کرده، می‌شناسد آشغال خور و زباله خور و آلوده‌خور نیست، می‌داند چه بخورد، انحراف ندارد، این انحراف در خوراک مال بی‌دین‌هاست، عرق و مشروب می‌خورند، مال حرام و غصبی می‌خورند، مال دزدی می‌خورند، مال مواد مخدر را می‌خورند، مال اختلاس را می‌خورند و حق یتیم را می‌خورند. خارج که حرام خوریشان گسترده‌تر این طرف است؛ گوشت مار و خوک و خرچنگ و میمون می‌خورند و بعضی از کشورها هر موجودی که گوشت دارد گوشتش را می‌خورند. کسی که پاک خور و طیّب‌خور است و کسی که مطلقاً دنبال آشغال خوری و زباله‌خوری نمی‌رود، زنبور است. برای بعضی از موجودات حلال است گوشت‌‌های لاشه‌ها و مرده‌ها را می‌خورند و برایشان هم حلال است و کارگاه بدنشان هم یک کارگاهی است که تناسب دارد و الاّ اگر تناسب نداشت همان لاشهٔ گندیدهٔ اول را که می‌خوردند، می‌مردند.

 “ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ” از همهٔ ثمرات؛ شیرهٔ گلها و میوه‌ها می‌توانی بخوری. اما “فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ” توجه داشته باش که فقط راه پروردگارت را طی کن، یعنی صراط مستقیمی که تناسب با تو دارد. “فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً” با آرامش و تواضع و فروتنی، با خاکساری، سینه سپر نکنی، تکبر نکنی، گردن‌کشی نکنی. “فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ”.

تا این‌جای آیه بین خدا بود و زنبور، حالا بقیه‌اش که مربوط به ما انسان‌‌هاست “يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا” از درون این حشره‌ای که نصف سر انگشت شماست، که یکی از آگاه‌ترین موجودات زنندهٔ جهان است. من در همین کتاب‌هایی که گفتم نوشته شده، خوانده‌‌ام هرکجا که لانه می‌خواهد بسازد نزدیک به 360 علم را به کار می‌گیرد، همین حالا این دانش در کجای مغز او نهاده شده و مغز او کلاً چقدر است که پروردگار عالم 360 رشته دانش را در او قرار داده است؟ “يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ” که رنگ این آشامیدنی - شراب در لغت عرب یعنی آشامیدنی، در ایران به مواد الکی می‌گویند شراب، اما در عرب می‌گویند خمر. “عَيْناً يَشْرَبُ‏ بِها عِبادُ اللَّهِ‏ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيرا”، “يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ” یعنی یک آشامیدنی از درون این حشره بیرون می‌آید که رنگ‌‌های مختلف دارد، حالا - بستگی به این دارد که روی چه گیاهی و گلی نشسته باشد، آن رنگ به تناسب انتخاب گل است، “فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ”. هیچکس در جهان طب نگفته که عسل برای کسی که چنین بیماری را دارد بد است، و این‌که درون این حشره تولید می‌کند هزار سال اگر داخل یک ظرف در باز بگذارند، بالای پشت بام و در بیابان هیچ میکروبی با این عسل آشتی نمی‌کند، یعنی عسل فاسد نمی‌شود. یعنی پروردگار ارتشی در این عسل قرار داده که هیچ میکروبی اصلاً جرأت نزدیک شدن به این مادهٔ غذایی را ندارد. “إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ” برای کسانی که اهل اندیشه هستند می‌توانند با همین حشره من را پیدا کنند و به من ایمان و یقین بیاورند، نمی‌خواهد به خودشان زحمت بدهند که بنشینند آسما‌‌ن‌ها و زمین و اقیانوس‌ها ودریاها و صحراها و گیاهان را مطالعه کنند، همین زنبور را بفهمند من را فهمیده‌‌اند، زنبور را بفهمند توحید را فهمیده‌‌اند. این دین زنبور، همهٔ موجودات دین دارند، ما موجود بی‌دین در آفرینش نداریم.

 این خیر دنیا و آخرتی که پیغمبر(ص) فرمودند برایتان آوردم همین اسلام الهی است، منهای این اسلام الهی- یعنی اسلام آفرینش و انبیاء و اسلام قرآن، اسلام پیغمبر- با دلیل می‌شود ثابت کرد برای هیچ مرد و زنی راهی به خیر دنیا و آخرت وجود ندارد، یعنی هرکس با این اسلام، قلبا، عملاً، اخلاقاً در حدّ ظرفیت خودش ارتباط ندارد هیچ درِ خیری به رویش باز نیست، نه درِ خیر در دنیا و نه درِ خیر در آخرت، آخرتشم در قرآن یادتان است، که شما اهل قرآنید و اهل مطالعهٔ قرآنید؛ “وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ‌”[4] اگر کسی غیر این اسلام من را بپذیرد من قبول نمی‌کنم، نمی‌تواند روز قیامت به من بگوید خدایا این دین را انتخاب کردم، این دین غربی و شرقی و این دین ایسم را انتخاب کردم، نه من قبول نمی‌کنم، قبول کردنم هم ابدی است، اصلاً قبول نمی‌کنم؛ “وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ”‌ بدون اسلامِ من، هر مرد و زنی کل سرمایه‌های وجودیشان بر باد است، خسران به معنی ضرر نیست، کلمهٔ ضرر در قرآن هست، اگر خدا می‌خواست که در این آیه می‌آورد. اصلاً لغت خسران به معنی ضرر نیست، خسران در لغت عرب یعنی بر باد دادن تمام سرمایه‌های وجودی که نهایتاً وقتی همه را آدم بر باد بدهد یا آنهایی که بر باد دادند چه برایشان در قیامت می‌ماند؟ عقل را که به باد دادند، قیامتا برایشان عقلی نمی‌ماند، آن نفس الهی را که به باد دادند، آن “نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي”[5] را که به باد دادند، عمل صالحی هم که نداشتند، آنچه در قیامت از آنها می‌ماند یک اسکلت است که روی آن یک پوست کشیده شده که پروردگار می‌فرماید که یک انسان “كانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً”[6] هیزم دوزخ است. حالا اگر همین اسکلت استخوانی با پوست روی آن را ببرند بهشت، انرژی استفاده کردن از بهشت را ندارد چون تمام لذت‌هایی که باید می‌برد در دنیا تمام کرد، تمام خوشی‌‌ها را در دنیا تمام کرد، تمام ارتباطاتش با حقایق را در دنیا برید. اگر ببرندش به بهشت هم نمی‌تواند از یک میوهٔ بهشتی استفاده کند، چون نه دهانش را دارد، نه کامش را دارد، نه زبانش را دارد، نه آن احساس لذتش را دارد. این هیزم را خدا ببرد بهشت چکار کند؟ شما در قرآن مجید ببینید؛ احتمال قوی دارد اگر یادم باشد در سورهٔ مریم است که: اینها یکّه سرمایه‌های وجودیشان را در همین دنیا بر باد دادند. خدا می‌فرماید: قیامت “جِثِيًّا” هستند. جثی با ث سه نقطه است، جثیث در قرآن مجید یعنی چه؟ جثی یعنی؛ اینها به زانو در می‌آیند، کل پشت ساق پا به پشت ران می‌چسبد و إلی الأبد نمی‌توانند سرپا بشوند. این است وضع آنهایی که اسلام الهی را قبول نمی‌کنند، یا نکردند یا بی‌دین مردند یا بی‌دین می‌میرند.

 خب، این مقدمهٔ مطلب، خب این اسلام چیست؟ در جلسهٔ گذشته عنایت فرمودید که کلیات اسلام و آن دورنمای کاملش در آیهٔ 177 سورهٔ بقره بیان شده. این آیه کی نازل شد؟ وقتی که یک مشتی می‌گفتند: ما دینمان غربی است، یعنی مسیحی. شرقی است یعنی یهودی. بعد هم خیلی افتخار می‌کردند و می‌گفتند که با این رویکرد به فرهنگ غربی و شرقی نیک ما هستیم. آیه نازل شد که شماها اشتباه کامل می‌کنید، خیالاتی هستید، غرق در ظن و گمان هستید و حرفتان هم هیچ پشتوانهٔ عقلی و علمی ندارد “لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ”[7]؛ نیکی این نیست که شما می‌گویید که روی زندگیتان را شرقی کنید یا روی زندگیتان را غربی کنید، این نیکی نیست. لَیسَ البِرُّ ، خب اگر نیکی نیست چیست؟ بدی است. اگر نیکی نیست آلودگی است. اگر نیکی نیست شیطانی است. اگر نیکی نیست چیست؟ ابلیسی است. اینکه می‌گویید رویکرد ما به شرق است، رویکرد به غرب است بگذارید منِ خدا برایتان معنی کنم، نه خودتان. خودتان عقلتان نمی‌رسد، خودتان فکرتان کوتاه است و اندیشه‌تان درهم و مضطرب است، اندیشه‌‌تان با خیالات و گمانات آمیخته است. “وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ” نیکی وجود انسان است.

خیلی آیه فوق العاده است “وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ” نیکی، همهٔ نیکی، وجود انسانی است که با دلش گره خورده به خدا “وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ” و القیامة “وَ الْمَلائِکَةِ” و فرشتگان “وَالْكِتَابِ” قرآن “وَالنَّبِيِّينَ” گره خورده به همهٔ انبیاء الهی، همه را قبول دارد؛ از آدم تا خاتم، از هر کدام راهنمایی بشوند و سخنی الهی بشنود قبول می‌کند و عمل می‌کند.

 این یک بخش اسلام که مربوط به قلب است. امام هشتم (ع) یک روایت خیلی جالبی دارند، صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا نقل کرده که حضرت می‌فرماید: دین اعتقاد به قلب است، عمل به اعضاء و جوارح است، دین یک امر بسیطی نیست، مرکب است، مرکب از حالاتِ درستِ قلب و حرکاتِ درستِ اعضاء و جوارح است. این دین است و اقرار به زبان است که همه جا حرف دین را بزنید؛ برای زن و بچه‌ات و برای مردم و برای رفیقهایت. “الْإِيمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ‏ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَان”[8]‏ و با یک تفاوت اندکی این روایت از حضرت رضا(ع) نقل شده، خیلی تفاوت ندارد که؛ امام هشتم اصلاً ترکیب این ساختمان را در این سه بخش می‌داند؛ در بخش قلب و زبان و اعضاء و جوارح. خوب دل باید به پنج منبع گره باوری بخورد: خدا، قیامت، فرشتگان، کتاب، انبیاء. حالا چگونه این گره باوری را بخورد؟ لازمه‌اش این است که آدم مطالعه کند یا خودش برود درس بخواند و عالم بشود، یا به فرمودهٔ قرآن برود از زبان آن‌هایی که وارد هستند، این حقایقی را که باید قلب به آنها گره بخورد، بشنود.

 آیه این است “لِمَن كانَ لَهُ قَلبٌ”[9] یا اندیشه داری می‌روی یک ده سال درس می‌خوانی و با دلایل قوی و متین همهٔ این پنج حقیقت باورت می‌شود، وقت نداری بروی درس بخوانی “أَو أَلقَى السَّمعَ وَهُوَ شَهيدٌ” برو در یک مجلسی بشنو، شنیدن انسان را زنده می‌کند، شنیدن خیلی مهم است، >فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِينَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ”[10] اینقدر برای گوش ارزش قائل شده که شما در هیچ فرهنگی کیفیت ارزشگذاری اسلام را برای گوش نمی‌بینید. نمی‌فهمند و نمی‌دانند و وارد نیستند، بیخود چند میلیون سال است سر بشر را کلاه گذاشته‌‌اند و بدبخت‌‌ها را جهنمی کرده‌‌اند و از انبیاء جدایشان کرده‌‌اند و از خدا بریدنشان، از حقایق فاصله‌شان دادند. یا خودت برو درس بخوان و عالم شو و این باور برایت بیاید، چون کنار این حقایقی که باید باور کرد عالی‌ترین دلایل علمی و عقلی قرار گرفته، هیچ چیز از آن بی دلیل نیست، پروردگار به پیغمبر می‌فرماید: اینهایی که از ادیان مختلف می‌آیند با تو ملاقات می‌کنند؛ زرتشتی، مسیحی، یهودی از ادیان می‌آیند در مسجد و با تو ملاقات می‌کنند و باتو حرف دارند، ایراد و اشکال دارند، این را بهشان بگو که؛ بابت حرف‌هایتان، بابت عقاید و مطالبتان >هاتُوا بُرْهانَكُمْ”[11] دلیل بیاورید. من با دلیل حرف را شما قبول می‌کنم، مسیحی‌ها می‌گویید تثلیث، یعنی کارگردان این هستی أب و ابن وروح القدس است، دلیل بیاورید. شما یهودیان می‌گویید که عُزیر پسر خداست، دلیل بیاورید. شما زرتشتی‌ها می‌گویید جهان با اهورامزدا و یزدان و شیطان اموراتش می‌گذرد، دلیل بیاورید. شما مشرکین می‌گویید کسی که در زندگی مؤثر است این بتها هستند؛ بت جاندار و بی جان، دلیل بیاورید.  شما بی‌دین‌ها که متدین به هیچ دینی نیستید، که حالا آن زمان قرآن اسمشان را دهری گذاشته، کلمهٔ دهری در زمان ما به کمونیست برگشته، کمونیست می‌گوید همه چیز در عالم براساس مادّه است فقط، یه مادّهٔ ازلی و ابدی. آن زمان می‌گفتند همه چیز سرخود است، اسمشان را خدا دهری گذاشت یعنی مادی‌گر صرف. خب شما می‌گویید که؛ کل کارگردانی جهان به ماده و طبیعت گره خورده، دلیل بیاورید. یعنی خدا به پیغمبر گفته: هرکس در اثبات حقّانیت ادّعایش دلیل آورد قبول کن، اما هیچکس دلیل ندارد. الان هم در جهان بودایی‌ها در اثبات بر حق بودن خودشان دلیل ندارند، یهودی‌ها، مسیحی‌ها، زرتشتیها ندارند، وهّابیت ندارد، قادیانیها، گاوپرست‌ها‌، بودایی‌ها ندارند، هیچ دلیلی ندارند وفقط ادعا دارند فقط.

 مذاهب دیگری که اسم اسلام را رویش گذاشته‌‌اند، آنها هم هیچ دلیلی بر حقانیتشان ندارند که حالا گل سر سبد این مذاهب؛ چهار مذهب است، آنها هم دلیلی ندارند. 

من با خیلی از بزرگان اینها نشستم و صحبت کردم، در ترکیه وقت گرفتم که با مفتی اعظم ترکیه ملاقات کنم، در شهر استانبول وقت هم داد، رفتم جایی که برای صحبت کردن وقت داده بود، داخل کتابخانه‌اش بود، یعنی یک سالنی بود که ده هزار تا کتاب در آن بود، خوشبختانه وقتی به من تعارف کرد که روی صندلی بشینم پشت سرم دیدم که تفسیر فخر رازی است، که یک سنّی متعصّب و واقعاً هم دانشمند، تفسیرش چهل جلد است، وقتی نشستم، بعد از احوالپرسی، مفتی یک مملکت بود و اهل سنت. به او گفتم که: آقای مفتی! پیش از این که من شروع به صحبت بکنم یک سؤال از شما دارم. گفت: بپرس. گفتم: حضرت‌عالی از من بپرسید به چه دلیل شیعهٔ اثنی عشری هستم؟ چون من را به او معرفی کرده بودند، که کسی که می‌خواهد بیاید ملاقاتت متدین به مکتب اهل بیت است. گفتم: بپرس، شاید به نظر شما ما راه را اشتباه رفتیم، شما یک میلیارد نفرید اما ما شیعیان حدود 400 میلیون نفریم، نسبت به شما در اقلیتم، اقلیت دلیل بر باطل بودن است، اکثریت دلیل بر حق بودن است؟ اگر اکثریت دلیل بر حق بودن بود چرا پروردگار همهٔ حملاتش به اکثریت است؟ أکثَرُهُم لا یَفقَهون، أکثَرُهُم لا یَعلَمون، أکثَرُهُم لا یَعقِلون. اما اقلیّت؛ >وَ قَلِيلٌ مِنْ‏ عِبادِيَ‏ الشَّكُورُ”[12]. گفتم: شما از من بپرسید ما چرا شیعه شدیم؟ گفت: خب چرا شیعه شدید؟ من برگشتم جلد اول تفسیر فخر رازی را آوردم، در قسمت بحثش در بسم الله الرحمن الرحیم خیلی هم خوب بحث کرده، می‌گوید مذاهب اهل سنت در رابطهٔ با بسم الله نظریاتشان مختلف است؛ یک عده‌ای می‌گویند بسم الله جزء سوره نیست، چون جزء سوره نیست نمی‌خوانند، که مکه و مدینه دیدید که تا تکبیرة‌الاحرام را می‌گویند شروع به حمد خواندن می‌کنند. الحمد لله ربّ العالمین، اصلاً بسم الله را نمی‌خوانند و من نمی‌دانم که اینها که معروف‌‌های اهل قرآن و حافظ قرآن هستند، سورهٔ حجر را واقعاً دقت نکرده‌‌اند که خدا دربارهٔ سورهٔ حمد می‌گوید که؛ سوره سبع مثانی است. سبع یعنی هفت، یعنی هفت تا آیه دارد، خوب شما بسم الله را که در نماز حذف می‌کنید حمد که می‌شود شش تا آیه، اینکه دیگر خلاف قرآن است، این که دیگر حمد نیست! امام هشتم می‌فرماید: آیه‌ای که آنها از قرآن دزدیده‌‌اند، می‌گوید سرقت آیهٔ بسم الله است، حذفش کردند و دزدیدند.

 این یک گروه که می‌گویند بسم الله اصلاً جزء سوره نیست، که دیگر بحثی پیش نمی‌آید که حالا بسم الله را بلند بخوانیم یا آهسته. این که هیچ، می‌گوید یک گروهی می‌گویند نه، بسم الله جزء سوره نیست اما باید خواند. گروه دیگر می‌گویند بسم الله جزء سوره است ولی یواش باید خواند. می‌گوید من این چهار مذهب را که خودم هم جزء یکی از آنها هستم کاملاً تحقیق کرده‌‌ام، که خودم به این نتیجه برسم که بسم الله جزء حمد است، بسم الله جز سوره است، باید وقتی جزء سوره بود بلند خواند یا آهسته؟ گفت: گشتم و گشتم تا رسیدم به عمل علی بن ابی طالب و دیدم و نوشته‌ها نوشته بودند که حضرت علی در نماز هم بسم الله را بلند می‌گفت و هم می‌خواند. بعد که بحثش را می‌خواهد ببندد، حالا من دارم به مفتی ترکیه می‌گویم >وَ مَن اتَّخَذَ عَلیّاً إماماً فِی دینِهِ فَقَد استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی”[13]. هرکس علی را به عنوان پیشوا و امام دین انتخاب بکند برای دین و دنیایش به محکمترین دستگیره چسبیده. بعد کتاب را روبروی مفتی گرفتم، گفتم دلیل شیعه بودن ما این است. گفت: شما چایی‌تان را بخورید و میوه‌‌تان را بخورید و خداحافظ شما. اصلاً هیچ دلیل دیگری ندارند، یعنی بر حقّانیت این چهار مذهب هیچ دلیلی ندارند. اما بر حقّانیت این مذهب دلیل می‌خواهند. النَصّ و الاجتهاد شرف الدین، دلیل می‌خواهید المراجعات را ببینید، الغدیر را ببینید، شصت جلد عبقات الانوار را ببینید. اصلاً شیعه غرق در دلیل است، خوب اعتقاد در شیعه پر از دلیل است. چرا به خدا و قیامت و فرشتگان و به کتاب و پیغمبران معتقد بشوم؟ به این دلیل و به این دلیل و به این دلیل. تا جلسهٔ بعد در آیهٔ شریفه 15 مسئله است، 5 تایش مربوط به قلب است.

خوشا آنان که الله یارشان بی

که حمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنان که دایم با تو باشند

بهشت جاودان بازارشان بی

بنا به روایات صحیح و متین و استوارمان، امشب به دستور پروردگار ارواح 124 هزار پیغمبر برای زیارت ابی‌عبدالله به حرم می‌آیند، امشب که شب جمعه است. امام صادق (ع) به مَسمَع کوفی فرمود: شما خانه‌تان به کربلا نزدیک است، آیا هر شب جمعه زیارت می‌روید؟ عرض کرد: یابن رسول الله! خود شما شب جمعه ابی‌‌عبدالله را زیارت می‌کنید؟ فرمود: چگونه زیارت نکنم حسینی را که هرشب جمعه خود پروردگار هفتاد بار او را زیارت می‌کند! زائر می‌آید، ارواح انبیاء می‌آیند حرم، می‌بینند و آینه‌کاری و گنبد و گلدسته و طلاکاری. اما وقتی خواهر آمد زیارتش فقط بیابان بود و خاک و گودال، بیابان بود و بدن غرق اسلحه، می‌خواهم صورتت را ببوسم سرت را بالای نیزه زده‌‌اند، می‌خواهم بدنت را ببوسم جای درستی ندارد.

کسی چون من گل پرپر نبوسید

کسی گل را به چشم تن نبوسید

 کسی چون من گلش نشکفت در خون

کسی گل را ز من بهتر نبوسید

 کسی غیر از من و دل اندرین دهر

به تنهایی تن بی‌سر نبوسید

به عزم بوسه لعل لب نهادم

به آنجایی که پیغمبر نبوسید

خدایا آنچه خوبان عالم از زمان دفن ابی‌‌عبدالله در آن حرم ملکوتی تا امشب دعا کرده‌‌اند در حق ما و نسل ما مستجاب بگردان، هر شرّی را از ما دور کن، خدایا کسی که نتوانسته وعده‌اش را عمل بکند به حقیقت ابی‌‌عبدالله به شکلی که خودت می‌دانی این مشکلات و گرانی‌ها و سرگردانی‌ها و ناامیدی‌ها را از این مردم خوب شیعهٔ اهل بیت برطرف بگردان، خدایا ما همه داریم رنج می‌بریم از این همه مشکلات، خدایا به دست لطفت قلب این مردم را شفا بده، تمام گذشتگان ما مخصوصاً شهدا را غریق رحمت فرما، امشب به ما لطف ویژه کن و امام زمان را دعاگوی ما و نسل ما و زن و بچه‌های ما قرار بده.

 


[1] . توبه:‌ 128.
[2] . تاریخ الامم والملوک: ج ۲، ص ۲۱۷؛ الغدیر: ج ۳، ص ۳۹۴ و ۳۹۵.
[3] . نحل: 68.
[4] . آل عمران: 85.
[5] . ص: 72.
[6] . جن: 15.
[7] . بقره: 177.
[8] . عیون أخبارالرضا:‌ ج 2، ص28.
[9] . ق: 37.
[10] . زمر: 18.
[11] . بقره: 111.
[12] . سبا:‌ 13.
[13] . رجال کشی: ج 1، ص 214.

برچسب ها :