جلسه پنجم یکشنبه (28-9-1400)
(تهران مسجد حسین شهید)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین
قیامت، مردم را با سه معیار، سه شاقول و سه ترازو میسنجند. نه هیکل مردم را، نه پوست و استخوان و گوشت را. حالات قلبی و اخلاقی و عملی آنها را میسنجند. معیار اول و میزان اول قرآن کریم است، قرآنی که از «ب» بسم الله سورهٔ حمد تا آخرین آیهٔ شریفهاش «مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاس»[1] حق است. یعنی یک کتابی است که تمام معنا درست و راست است و یک حقیقت ثابت است. اینها معنی حق است، آیهٔ هفتم سورهٔ اعراف به این معنا اشاره دارد «وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»[2] ترازوی آن روز، میزان آن روز و معیار آن روز، شاقول آن روز حق است، یعنی قرآن. به دلیل خود آیات قرآن که نام قرآن پنجاه و دو نام است؛ یکی از آنها حق است. «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ» کشیده شدههای انسان با این ترازو اگر سنگین باشد، ثَقُلَت در این آیه به معنی سنگینی مادّی و عنصری نیست، یعنی اگر کشیده شدهها ارزش داشته باشد و قیمت داشته باشد «فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، بین این کشیده شدهها- یعنی عقاید و اخلاق و اعمال مردم- و بهشت هیچ مانعی وجود ندارد.
فلاّح، یعنی کشاورزی که موانع کشت و زراعت را از زمین جمع میکند، آشغالها و سنگها و موانع رشد گیاه، زمین را. این معنی فلاح است، و خداوند کلمهٔ فلاح و مشتقاتش را در قرآن از این لغت گرفته، کسی که کشیده شد و کشیدههای او با ارزش درآمد. یعنی رنگ خدایی و دین و رنگ اخلاص داشت «فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». و آیهٔ بعد میگوید: «وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَٰئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ». آنکس که وزن اخلاق و عمل و اعتقادش خیلی سبک بود و یعنی بیارزش بود و قابل محل گذاشتن نبود، اصلاً یک عدهای را که خدا میفرماید در روز قیامت مورد فضل قرار نمیدهم. «فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً»[3]، چون پوچند، پوکند، هیچ ندارند. خب اینهایی که کارشان وحرکاتشان سبک است اینها کسانی هستند که «الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ»[4]. ما در قرآن یک کلمهٔ خسارت داریم، یک کلمهٔ ضرر، عرب مترادف ندارد، ادبیات فارسی مترادف دارد، عرب ندارد. خسارت و ضرر معنیاشان یکی نیست، نزدیک به هم هستند. یک کسی که یک سال است زحمت کشیده، صد میلیون تومن هم سرمایه گذاشته و کار کرده و معیشت خانهاش را اداره کرده و حالا مینشیند وحساب میکند، سر سال که از اصل سرمایه ده میلیون کم دارد، این را عرب میگوید ضرر کرده، چون نود درصد سرمایهاش هنوز هست، میتواند جبران کند. اما یک کسی که صد میلیون گذاشته، سر سال میبیند صد میلیون که پریده و صد میلیون هم بدهکار است، این را عرب میگوید خسارت. در اصطلاح قرآن؛ یعنی بر باد رفتن همهٔ سرمایههای وجودی عقلی، که در قیامت بکشند نمانده، ایمان و اخلاق و عمل نیست، همه بر باد رفته، همه هم با آتش کفر و نفاق و بخل و حسد و حرص و ظلم و تجاوز به باد رفته، هیچ چیز نماند. آیه این را میگوید که وقتی با قرآن میسنجند و معیارگیری و میزانگیری میکنند؛ قرآن مجید نشان میدهد که کل سرمایههایش بر باد رفته، چرا بر باد رفت؟ علتش را میگوید: «بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ»[5]. چون اینها نه یک روز و نه دوروز و نه یک ماه و نه یک سال، در عربی فعل ماضی مثل «کانوا» با فعل مضارع مثل «یظلمون» وقتی که این دو تا فعل که از نظر زمان با هم تفاوت دارند؛ «کانوا» یعنی پیش از این، «یظلمون» یعنی آینده. این دو تا که با هم ترکیب میشوند، میشود ماضی استمراری. «بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ» معنیاش این است که از اول تکلیف تا روز مرگ پیوسته همواره از آیات ما تجاوز داشتهاند، ما گفته بودیم ربا حرام است میخوردند، تجاوز. ما میگفتیم خون به ناحق ریخته حرام است، از این حکم ما تجاوز داشتند. ما گفتیم نماز واجب است و اینها تجاوز داشتند و عمل نکردند. ما گفتیم حجاب برای زن واجب شرعی است، اینها از این حکم تجاوز کردند، یعنی اصلاً از آیات ما رد شدند، در کنار آیات ما صبر و استقامت و ایستادگی استواری نداشتند، رد شدند. یعنی آیات ما را در زندگیهایشان تعطیل کردند، این است معنی آیه «بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ»، این یک ترازو و شاقول.
شاقول دوم، طبق آیات سورهٔ حج و احزاب پیغمبر اکرم (ص) ترازوی خدا در قیامت، دومیاش پیغمبر است. با پیغمبر میسنجند، مردم را با پیغمبر میزانگیری میکنند، که حالا در این میزانگیری یا کل باطن و ظاهر مردم ارزشی نشان میدهد، یا نه سبک است، یعنی بیارزش. «يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»[6] اینها آدمهایی بودند که انبیای من را مسخره کردند، هیچ چیز برای خودشان نگذاشتند، لا اقل یک اعتقادی از پیامبر و یک عملی، یک اخلاقی یاد بگیرند، هیچ.
سومین ترازوی پروردگار، ائمهٔ طاهرین هستند. شما در حرم امیر المومنین (ع) زیاد خواندهاید: «السَّلامُ عَلَیکَ یا میزانَ الأعمالِ» سلام بر تو که در قیامت ترازوی اعمالی، ترازو در قیامت دو تا کپهای نیست، زبان هم ندارد، پاره سنگ هم ندارد و مردم هم پروندهٔ کاغذی و مقوایی ندارند که فرشتگان کرام کاتبین اینها را مثلاً در 8 هزار صفحه جلد کرده باشند، قیامت ارائه بدهند، بعد بگذارند داخل ترازو، و این پروندهٔ جلد شده را- مثلاً یک سنگ صد کیلویی هم بگذارند و- ببیند، نه این پرونده نود کیلو است و به صاحبش بگویند اهل نجاتی، بگویند نه. اصلاً با سنگ سنجیده نمیشود و بگویند اهل دوزخی، ترازوی قیامت این نیست، همین است که در سه تا آیه و بیشتر از سه تا آیه و زیارت برایتان عرض کردم؛ یک ترازو یک معیار یک شاقول برای سنجش عقاید و اخلاق و عمل قرآن است، یک ترازو پیغمبر است، یک ترازو امیرالمومنین است.
این که پیغمبر(ص) به امیرالمومنین (ع) فرمود: «أَنتَ قَسیمُ الجَنَّةِ وَ النّارِ»[7] معنیاش این نیست که امیر المؤمنین وسط جادهٔ قیامت میایستد، به ملت نگاه میکند و میگوید: شماها بروید بهشت و یا به عده دیگری بگوید شماها بروید جهنم، وجودش سبب تقسیم مردم است وجودش. یعنی هر کسی در قیامت بوی علی را بدهد، رنگ علی را داشته باشد، البته در حدّ خودش، به اندازهٔ ظرفیت خودش عمل علی را داشته باشد، اخلاق علی را داشته باشد، این در تقسیم معنوی الهی، بهشتی است. هرکسی نه، نه رنگ علی را دارد، نه اخلاق و نه ایمان امیرالمؤمنین را، این در تقسیم معنوی دوزخی است. قَسیمُ الجَنَّةِ وَ النّارِ، یعنی وجود تو مایهٔ تقسیم مردم به بهشت و جهنم است، هیچ چیز هم در قیامت پنهان نمیماند، هیچ چیز. اینجا که دنیاست هیچ، در پیشگاه خدا پنهان نیست چه برسد به قیامت، هیچ چیز پنهان نمیماند.
این سه تا ترازو، حالا یک عدهای را باید با قرآن بسنجند، یک عدهای را با پیغمبر، یک عدهای را با امیرالمؤمنین (ع). حالا اگر بنا شد من را قیامت با قرآن بکشند و وزن کنند، شاقولگیری بکنند، تراز بگذارند روی برنامههای من، چگونه من را میسنجند چگونه؟ آیاتی که اعمال را به من واجب کرده، اعمال را به من حرام کرده، آیاتی که اخلاق حسنه را بیان کرده، آیاتی که اخلاق رذیله را بیان کرده، آیاتی که عقاید حقه را بیان کرده است. من را با قرآن مجید میسنجند که؛ من در پروندهام، پروندهام یعنی وجودم، خودم، اصلاً همهٔ انسانها خودشان پرونده هستند. پروندهٔ پوشهای و کاغذی نیست، خود مردم پروندهٔ خودشان هستند، شما در قرآن مجید ببینید؛ «حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ»[8] سه تا ورق پروندهٔ قیامتی؛ گوش است و چشم است و پوست است. «حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ». «علی» خیلی جاها به معنی زیان است، خسارت و زیان و ضرر. وقتی که وارد محشر میشوند و میآیند تا لب جهنم، «حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا» وضع گوش بر ضدشان شهادت میدهد، چشم چرانیهای دورهٔ عمر شهادت بر ضدّشان میدهد. پوست هم خودش یک صفحهٔ بزرگ است، پر از عمل است، شهادت بر ضدّ صاحبش میدهد. این آدمها عصبانی میشوند، به گوش و به چشم و به پوست میگویند: «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا» برای چه بر ضد ما گواهی دادید؟ خب این ضد ما را گواهی دادید که الان ما را جهنم میبرند، چون هیچ چیز بنا نیست پنهان بماند. اینها جواب منطقی و نطقی میدهند میگویند که: «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ». گوش میگوید من را به صدا درآورد، چشم و پوست هم همینطور. آن وجود مقدسی که کل هستی را به صدا درآورد، ما نمیتوانستیم شهادت علیه تو ندهیم، پشت وجود ما قدرت پروردگار بود و قدرت حق ما را وارد کرد. همهٔ خرابکاریهای تو را در گوشَت و چشمَت و پوستَت بگویی.
خب، اینجا یک پرانتز لازم است که بزنم. که میخواهید بعد از منبر خانه بروید، شاد بروید، اینطوری غصهدار و ناراحت نروید، این پرانتز این است که مردم مؤمن - یعنی شماها- یقیناً، یعنی آنهایی که در حدّی اعتقاد به حق و قیامت دارند و در حدّی هم اهل عمل هستند، در حدی هم آدمهای اخلاقی هستند، حسود و بخیل و حریص نیستند، وعدهٔ قطعی داده پروردگار که این وعده هم در قرآن است، در بیشتر سورهها هست؛ هم مرحوم صدوق در اول کتاب توحید نقل میکند که پروردگار میفرماید: به عزت و جلالم سوگند، بندهای که من را باور داشته- و البته هر بندهای که باور دارد براساس باورش هم زندگی میکند، باور که در قلب نمیماند، نور باور در زبان در گوش و چشم و دست و در کسب ظهور میکند، هر بندهای که من را باور داشته به عزت و جلالم سوگند- او را به دوزخ نمیبرم.[9] دیگر خدا که از سوگندش برنمیگردد، خب دوزخ نمیبری خیلی خوب است، با اشتباهات و گناهانی که داشتم چکار میکنی؟ بالاخره جوان بودیم خبر نداشتیم گاهی از حلال و حرام، حالا خبر داشتیم گرفتار فشار هوای نفس شدیم، حالا یا معصیت پولی کردیم یا معصیت بدنی کردیم یا واجبی را ترک کردیم، بالاخره معصوم که نبودیم، آنها را میخواهی چکار کنی آنها را؟ آنها را هم پروردگار در قرآن چه مطالبی گفته دربارهٔ مؤمنی که گناهکار بوده؟
چقدر اسلام آسان است. امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: گناهکار پشیمان بشود، واقعاً خودش را سرزنش کند، ما چرا این کارهای بد را کردیم؟ حالا بیاییم جبران کنیم، یک صد میلیونی از مردم پیشم هست ببرم بدهم به مردم، با خودم که قیامت به گور نمیبرم، ببرم پس بدهم، کارهای زشتی کردم بین خودم و خدا، اصلاً هیچکس نمیداند، امیرالمؤمنین میفرماید: این پشیمانی که وادارت میکند حرکت جبرانی بکنی، این پشیمانی همان لحظه توبه است، و آمرزیده میشود.[10] خدای ما خدای سختگیری نیست، خدای ما خدای آتشافروزی نیست، قیامت هفت طبقه جهنم هست. امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: طبقات هم همه روی هم هست، غیر بهشت است، هشت بهشت در سطح صاف است. آنها میدیدند و نه اینکه میشنیدند و میگفتند. امیر المومنین اصلاً قیامت را میدیده و پیشش بوده «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا»[11] آن هم غیر خودش، در زمان خودش هیچکس نبود بهشت را میدیده و جهنم را میدیده. میدیدند و برای ما بیان میکردند، میدیدند. خوب کسی که توبه میکند یعنی پشیمان میشود، همان وقتی که پشیمان میشود آن پشیمانی عامل حرکت اصلاحی است، گناهانش بخشیده است کاملاً. «يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» الله اکبر «إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»[12] تو گناهی که من نتوانم و نیامرزم نداری، اصلاً گناهی که من نتوانم و نیامرزم وجود ندارد اصلاً. روایت میگوید (حدیث قدسی): ائمهٔ ما نقل کردهاند که؛ وقتی بندهٔ مؤمنم توبه میکند کل گناهان دورهٔ جوانی و متوسط العمریاش را از یاد نویسندگان عملش میبرم[13]. یعنی این دو تا فرشته، این کرام کاتبین تا ابد یادشان نمیآید اینکه مأمور نوشتن گناهانش بودند که گناه کرد، به زمین هم میگویند بندهٔ من روی تو زنا کرده و کتک زده و کار زشت کرده بپوشان و کتمان کن، به زمین. پرونده را هم که پاک میکند چیز دیگری هم نمیماند که حالا ما رنجیده خاطر برویم خانه و غصه بخوریم، اصلاً کنار خدا غصه معنا ندارد. شما رحمت و کرم و لطف و احسان و فضل خدا را میخواهید ببینید با دلتان یک بار- بیشتر هم نه- دعای جوشن کبیر را با این مفاتیحهایی که ترجمهٔ خوب دارد ببینید. هزار اسم در جوشن کبیر است، در این هزار تا دو تایش بوی خشم میدهد، این دو تا هم علتش عمل مردم است، عمل مردم. در دعای کمیل هم زیاد خواندهایم «فَبِالْيَقِينِ» این حرف امیرالمؤمنین است یقین. «فَبِالْيَقِينِ أَقْطَعُ» یعنی جزم و قطع دارم «لَوْ لاَ مَا حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِيبِ جَاحِدِيكَ ، وَقَضَيْتَ بِهِ مِنْ إِخْلاَدِ مُعَانِدِيكَ» اگر دو طایفه در این بنی آدم نبود، دو گروه فقط و سومی هم ندارد؛ یکی انکار کنندگانت که بدبختهای مست دنیایند، دائم شانه بالا انداختند و گفتند عالم خدا ندارد، اگر اینها نبودند و اگر اهل عناد با تو نبودند میشناختنت، در قرآن مجید احکامی را واجب کرده بودی که اینها عناد داشتند که خدا به ما چکار دارد؟ ما برای خودمان کسی هستیم، نماز بخوان و روزه بگیر، یعنی چه؟ نمیخواهیم! اگر این دو گروه نبودند «لَجَعَلْتَ النَّارَ كُلَّهَا بَرْداً وَسَلاَماً» آن هفت طبقه جهنم هم جزء زمینهای بهشت بود. این دو گروه، این هفت قطعه زمین را جدا کردند و خودشان در آنجا آتش آماده کردند، نه تو. خود آنها حالا قیامت که میآیند خدا بهشان میگوید: این جهنم ملک شماست، خودتان خرجش کردید و آتشش را آماده کردید «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ»[14] آتش گیره خودتان هستید، من که خدای کباب پزی باز کردن نیستم، خودتان جهنم را ساختید، حالا بروید داخلش کباب بشوید، به من چه! اگر شما در این سی جزء قرآن یک آیه پیدا کردید که جهنمیها پنج بار با خدا حرف میزنند، اگر یک آیه پیدا کردید که دوزخیان به خدا بگویند به ما سخت گرفتی و ما را آوردی جهنم و داری ما را آتش میزنی، اصلاً یک دانه از این حرفها بین دوزخیان و خدا نیست، ابداً. این پنج دفعه که حرف میزنند میگویند اشتباه کردیم و ما را بیرون بیاور. یعنی جهنم مال خودمان است نه تو. مهربانی و احسان و بردباری و کرم او را هیچکس در این عالم نمیتواند محاسبه کند، هیچکس. در منا به امام صادق (ع) گفت: تازه مسلمانم، شیعه هم هستم، کوفه هم زندگی میکنم، مستطیع شدم آمدم حج، یک مادر دارم خیلی پیر است، مسیحی است، من الان از مکه برمیگردم با مادرم چکار کنم؟ خانهام را جدا کنم و رهایش کنم؟ حضرت فرمودند: ابداً رهایش نکن. فرمود: +مادرت گوشت خوک میخورد و مشروب الکلی چطور؟ گفت: نه یابن رسول الله. فرمود: از مکه برگشتی باهاش غذا بخورد و از ظرفش آب بخور و بیشتر از قبل از شیعه شدنت بهش محبت و لطف و احسان کن. برگشت از مکه دید و بازدیدها تمام شد. مادرش بهش گفت: ابراهیم خیلی عوض شدی، اینجوری نبودی اصلاً، با من به گونهٔ دیگری رفتار میکنی، یک جور دیگری با من هستی، چه شده مادر؟ گفت: مادر شیعه شدم. گفت: پیغمبرت کیست؟ گفت: ما الان پیغمبرمان از دنیا رفته و جانشینش امام صادق است و من به دست او شیعه شدم. خب، از کوفه که من را بخواهی ببری مدینه خیلی طول میکشد؟ گفت: این دینت را به من یاد بده. بعد از ظهر یادش داد شهادتین را بگو، امیرالمؤمنین و بچههایش را قبول کن که امام هستند، من یک نماز کنارت میخوانم و تو هم بخوان، یک شهادتین و یک اقرار به امامت و نماز و مادره افتاد و مرد.[15]
از نظر قرآن مجید و روایات جای این مادر کجاست؟ نود سالش هم بود، طبق قرآن کریم که مؤمن اهل بهشت است حالا یک کسی مؤمن بودنش ده دقیقه طول میکشد، برای خدا زمان مطرح نیست. این یادتان باشد برادرانم - همیشه یادتان باشد- در پیشگاه پروردگار کمّیت ابداً مطرح نیست، که این بندهٔ من دو رکعت نماز خوانده، به دو تا و سه تا کار ندارد. 15 ساعت روزه گرفته، به زمان کار ندارد و به کیفیت کار دارد، که شما خوابت را گذاشتی کنار و از رختخواب گرمت بلند شدی و رفتی وضو گرفتی نماز خواندی. یعنی بندگی کردی و عبودیت داشتی. کیفیت را کار دارد.
امام صادق (ع) میفرماید: من با پدرم رفته بودم حج, سفر اولم هم بود. وقتی وارد مسجد الحرام شدم و در کعبه آن اعمال واجب را که انجام دادم، هفت دور طواف و نماز و سعی صفا و مروه عمره، بعد دیدم عجب لذتی دارد دور این خانه گشتن، هفت دور طواف کردم و بابام نشسته بود یک گوشه نماز میخواند و ذکر میگفت، و هفت دور دیگر طواف کردم. بابام صدام کرد فرمود: پسرم! خدا بهشت را به عمل زیاد و به کمّیت و به رکعت و به گشتن نمیدهد، خدا بهشت را به عمل کم با تقوی میدهد. برای چه اینقدر خودت را اذیت میکنی و چقدر میگردی دور این خانه؟ با یک طواف آدم بهشتی میشود.
گاهی زمان خیلی کم است، مثل این مادر، یک ساعت گاهی دو ساعت مثل حرّ بن یزید ریاحی. گاهی زمان یک خورده طولانیتر است، یک ساعت و یک روز آدم مکلف است، دو ماه آدم مکلف است. گاهی هم خدا اینقدر به آدم لطف میکند که نود سال انسان را نگه میدارد که همهاش به تکالیف عمل کند. عربی به پیغمبر گفت: آقا سعادت به نظر شما چیست؟ خیلی سؤال خوبی است! فیض نقل میکند، سعادت چیست؟ حضرت فرمود: «طُولُ الْعُمُرِ فِي طَاعَةِ اللَّه»[16]، عمرت زیاد باشد و بندهٔ خدا باشی این سعادت است، این خداست.
خب مشکل ما هم حل شد که ما قیامت نه آبرویمان میرود نه پروندهٔ گناه داریم که خدا باز کند جلوی مردم و بگوید این، این است. و نه معطلمان میکنند معطل. اگرم احتمالاً معطلی داشته باشیم شفاعت به دادمان میرسد. شفاعت که یک مسئلهٔ قرآنی است. پروردگار شفاعت را در قرآن بیان کرده، شفاعت هست. اگر گیری هم داشته باشیم همین که وجود مقدس رسول خدا (ص) نگاهمان بکند، زین العابدین (ع) یک جمله دارد خیلی عجیب است میگوید: خدایا! اگر قیامت من را ببری جهنم یک نفر دلش آتش میگیرد، هزاران نفر خوشحال میشوند. و تو این کار را نمیکنی که دل یکی را بسوزانی و هزاران دل را به خاطر جهنم رفتن من خوشحال کنی. خدایا! از جهنم رفتن من، پیغمبر قلبش آتیش میگیرد و تو هم راضی به ناراحتی پیغمبرت نیستی. و از دوزخ رفتن من دشمنانت خوشحال میشوند من انگشتنما میشوم و میگویند که تو که رفیق خدا بودی چرا آوردت جهنم؟ بعضیها که خیلی تعدادشان نسبت به جمع انسانها کم است اینها در دنیا با مشکلات تصفیه نشدند و با بد مردن تصفیه نشدند. با رنج در برزخ تصفیه نشدند. اینها برای تصفیه شدن یک مدتی باید به طبقهٔ اول دوزخ بروند. پیغمبر که میخواهد رد بشود اینها میفهمند، چرا؟ چون پیغمبر از مسیر جهنم که میآید برود آتش به احترام قدم پیغمبر فروکش میکند. اینها به کارگردانهای جنهم میگویند: چه خبر است، بخشیدند ما را؟ میگویند نه. پیغمبر دارد رد میشود. شروع میکنند به ناله کردن، یا رسول الله ما بارمان سنگین بود و اشتباه کردیم و افتادیم در جهنم، ما را نجات بده. پیغمبر هم صدایشان را میشنود و هیچ نمیگوید. خطاب میرسد حبیب من! بدبختند و گرفتارند و متوسل به تو شدند، بایست و درشان بیاور. این هم دیگر چهرههای آخر امت هستند. یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ وَ یا أَحْکمَ الْحَاکمِینَ وَيَا إِلهَ الْعَالَمِينَ و یَا حَبِیبَ قُلُوبِ الصَّادِقِینَ و یا غایَهَ آمالِ العارِفینَ و یا غِیاثَ المُستَغیثینَ و یا مَحبُوبَ مَن أحَبّ وَ یا مَوجُودَ مَن طُلِبَ وَ یا مَوصُوفَ مَن وَحَّدَهُ. همین طور ائمه ما را میکشانند تا اینجا. اینجا یعنی در این دعا، سه بار تکرار شده، همهٔ حرفها در این دعا یک بار است، اینجا که میرسد سه بار. يا مَنْ يُسَمّى بِالْغَفُورِ الرَّحيمِ. دوباره يا مَنْ يُسَمّى بِالْغَفُورِ الرَّحيمِ، ای کسی که نامگذاری به رحیم و غفور شدی. کی گذاشتی این نامها را؟ خودت گذاشتی این نامها را بر روی خودت. خودت گفتی که من اسمم رحیم است و غفور. یک خورده دلتان میخواهد که گریه کنید! گریه خیلی مهم است، گریه در سورهٔ مائده مطرح است، با چه ارزشی.
ای یگانه کودک یکتاپرست
ای به طفلی مست صهبای الست
گرچه شیر مادرت خشکیده است
شیر وحدت از لبت جوشیده است
غم مخور ای آخرین سرباز من
غم مخور ای کودک همراز من
غم مخور ای کودک خاموش من
قتلگاهت میشود آغوش من
غم مخور ای کودک دُردی کشم
من خودم تیر از گلویت میکشم
اینقدر ناله مزن از بحر آب
چون خجالت میکشم من از رباب
مخفی از چشم زنان دلپریش
میکنم قبر تو را با دست خویش
میگذارم صورتت را روی خاک
تا زخاک آید ندای عشق پاک
بچه را دفن کرد، لحد چید، سه چهار تا لحد بیشتر لازم نیست، لحد آخر که دستش بود صدای رباب آمد:
مچین خشت لحد تا من بیایم
تماشای رخ اصغر نمایم
خدایا دعای همهٔ خوبان عالم را در حق ما و نسل ما مستجاب کن. تمام گذشتگان ما را بیامرز. شهدا را سر سفرهٔ امیرالمؤمنین قرار بده. خدایا با دست لطف و کرمت گرفتاری این مردم را حل کن. خدایا بر یک چشم بر هم زدن ما را از محمد و آل محمد جدا نکن.
[1] . ناس: 6.
[2] . اعراف: 8.
[3] . کهف: 105.
[4] . زمر: 15.
[5] . اعراف: 9.
[6] . یس: 30.
[7] . ینابیع المودّه: 86.
[8] . فصلت: 20.
[9] . ارشاد القلوب: ج2، ص 257.
[10] . شرح نهج البلاغه: ج 11، ص 181.
[11] . نهج البلاغه، خطبه متقین.
[12] . زمر: 53.
[13] . اصول کافی: ج 4، ص 173.
[14] . بقره: 24.
[15] . کافی: باب احترام به پدر و مادر، حدیث 11.
[16] . مجموعه ورام: ج 1، ص 92.