جلسه هفتم سه شنبه (30-9-1400)
(تهران مسجد حسین شهید)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین
به طور یقین دین ترکیبی از کل قرآن و روایات رسول خدا و ائمهٔ طاهرین (علیهم السلام) است. دین به این معنا کلید خیر دنیا و آخرت است و آنقدر برای امروز و فردای انسان ارزش دارد که؛ هم در قرآن و هم در روایات سفارش فراوانی شده, به هیچ قیمتی اگر خواهان سلامت و سعادت و صراط مستقیم هستید آن را از دست ندهید. به فرمودهٔ امیر المومنین (ع): این زندگی «بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ»[1]، با آزمایشات الهی و با سختیها و با رنجها پیچیده است. ما از زمان آدم کسی را تا الان نداشتیم که همیشه خوش باشد، این طبع زندگی در اینجاست که تلخی و شیرینی و خوشی و ناخوشی، سختی و راحتی با هم آمیخته است. این قیامت است که یا خوشی یک طرفه است و یا ناخوشی یک طرفه. هیچ خوشی در قیامت روی ناخوشی را نخواهد دید، و هیچ ناخوشی روی خوشی را در قیامت نخواهد دید. یک جملهای امیرالمؤمنین (ع) دارند دربارهٔ کسانی که البته با دست خودشان قیامت دچار دوزخ میشوند و آنهایی که دچار دوزخند؛ «لا يَهْدَأ زَفيرُها» بیمارش درمان ندارد چون آن آتش خاموش شدنی نیست، «و لا يُفَكُّ أسِيرُها»[2] کسی هم که اسیر آتش است این بند در زندگی او باز نمیشود که از این اسارت نجات پیدا بکند. آنجا -چنان که در قرآن است - حسابش فقط جدا جداست. خب، مردم مؤمن که از قبر بیرون میآیند چه؟ تا برسند به بهشت رنج نمیبینند، ترس بر آنها حاکم نمیشود، دو دلی ندارند، ترس ندارند، صریح قرآن و روایات است که؛ نه. اگر امشب فرصت کردید دو سه تا آیه اوایل سورهٔ رعد و دو سه تا آیه اوایل سورهٔ مؤمن است، رعد و مؤمن-مؤمن جزء 23 قرآن است، غیر از سورهٔ مؤمنون است – ببینید، خیلی مناسب است، یعنی برای آرامشتان خیلی خوب است، داروی واقعاً اضطراب روانی است، اگر آدم باور کند. چون دربارهٔ قرآن میفرماید: «نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ»[3] شفاء در فارسی به معنی درمان است، قرآن شفاء است یعنی درمانکننده است. «وَ رَحْمَةٌ» درمانت که کرد به رحمت واسعهٔ الهی وصلت میکند، اما باید درمان بشوید که به رحمت برسید. درمان از چه؟ از همین حالات ابلیسی درون؛ کبر، حسد، حرص، ریا و امثال اینها. اگر اینها درمان بشود رحمت یقیناً شامل حال انسان میشود، اگر درمان نشود و بماند هیچ راهی بهسوی رحمت نخواهد بود.
یک آیه در این زمینه قرائت کنم، یک کسی - حالا من عادتم رو منبر این است که هم حداقلِ افراد را میگویم و هم حداقلِ مال را، مثلاً در کتابها نوشتهاند کربلا هفتاد هزار نفر شرکت داشتند، بعضیها هم نوشتهاند سی هزار نفر، من همیشه همین سی هزار نفر را گفتم- فرض بکنید خدا به یک نفر ده میلیارد ثروت داده، غیر از خانه و اثاث زندگیاش، الان هم دارد در مغازه و در کارخانهاش، جای دیگر کاسبی میکند، و کنار این ده میلیارد هم پروردگار عالم طرح گذاشته، چون پول مال خداست. «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»[4] ببینید صریح میگوید: این ده میلیارد حلال، احسان من است مال خودت نیست. خب این را آدم باید باور بکند که مال احسان الله است. حالا این احسانی که من به این آدم از طریق حلال کردم، چون قرآن مجید در حرام اصلاً هیچ مطلبی نداشت هیچ، فقط میگوید حرام به صاحبش برگردد، اصلاً مطلب دیگری ندارد. ما در قرآن مجید وروایات راهنمایی به مال حرام نشدیم، غیر از برگرداندن، که حالا مثلاً گفته باشند این حرام را اگر خرج مسجد کردی و خرج درمانگاه کردی و خرج یتیم کردی این برایت حلال میشود. حرام اصلاً قابلیت حلال شدن ندارد، مگر اینکه یکی بیاید بگوید این زمینِ من را که بردی، این خانهٔ من را که بردی، این ارث من را که بردی، از جان و دل حلالت کردم. بله آن دیگر گیری ندارد، بله معمولاً از صد نفر یک نفر آدم را حلال نمیکند، حقش هم هست، اگر حلال نکند. پس حرام در قرآن مجید یک حکم دارد؛ برگردان به صاحبش. آیات مربوط به بخل بخیل مال، مال حلال است نه مال حرام «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ» این بخل اصلاً به خیر آنها نیست، «بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ» کمال زیان را برایشان دارد؛ یک زیانش این است: «سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» روز قیامت که میشود من به تناسب این ده میلیارد بیکار اضافه- که طرح رویش گذاشته بودند و انجام نداد، این آقا و این خانم به خاطر بخلشان، به تناسب مقدار مال، گردنبند فلزی گداخته شدهای در دوزخ در گردنش میاندازند، شل هم نیست، یک طوری است که میخواهد خفهاش کند و تا ابد این گردنبند به گردنش است. دارد در مورد مال حلال میگوید، حلال خور هم معمولاً یک نمازی میخواند و یک روزهٔ ماه رمضان میگیرد، اگر زورش برسد و دل بکَند یک حج واجبی میرود، اگر زورش برسد، خب اگر این بخل باشد و طبق قرآنی که میگوید من درمان کننده هستم، من این نسخه را با اختیار خودم عمل نکنم، درمان نکنم، نوبت رحمت نمیرسد.
این آیات را باید دقت کرد، این چینش آیات معجزه است؛ «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»[5]. این چینش اولاً درمان میکند، ثانیاً رحمت من را جلب میکند، ثالثاً رحمت من برای مردم مؤمن است نه برای آنهایی که فعلاً کافر و مشرک و ظالم و عوضی هستند، گناهکار حرفهای هستند، پست و شقی هستند، اینها محروم از رحمت خود نکردمشان، دلشان میخواهد به رحمت من برسند از آن وضع بیایند بیرون، تا در آن وضع هستند رحمت من به آنها نمیرسد. خداوند مارک محرومیت از رحمت را در ابتدای کار به احدی نزده، مگر اینکه کسی خودش سبب بشود مارک محرومیت بخورد. اما خدا مارک محرومیت نمیزند، اصلاً اهلش نیست.
خب ما دربارهٔ خدا میخوانیم: «یا أهلَ التـَّقوی وَ المَغفِرَة» تو شایستهای که اهل تقوی را قبول بکنی و بیامرزی. شما همین امشب اگر وقت کردید- حالا فکر نمیکنم حوصله کنید- این دعای جوشن کبیر، هزار اسم پروردگار، 998 تا فقط طلوع رحمت است، دو تا از آنها طلوع خشم است، این خشم هم در خدا نیست، این خشم جریمه است در پیشگاه او، جریمه هم مجرم سبب جریمه شده نه پروردگار، پروردگار اهل جریمه نیست و اهل آتش نیست، اهل عذاب نیست، همهاش مال خود انسان است. این آیه را عنایت کنید؛ ای کاش همهٔ مردم آگاه به قرآن بودند، آگاه به روایات بودند، این آیه را ببینید: «ما أَصابَكَ مِن سَيِّئَةٍ»[6] هیچ رنج و سختی و مرارتی و مشقتی و عذابی هیچی در دنیا و آخرت به کسی نمیرسد مگر اینکه همه را با دست خودش فراهم کرده، به من ربطی ندارد من یک نسخه دادم به صورت قرآن، توضیحات این نسخه را هم باز زبان ائمهٔ طاهرین و پیغمبر بیان کردند، حالا اگر کسی این نسخه را عمل کرد و درمان شد وصل به رحمت من میشود، اگر کسی عمل نکرد تمام ضررها تولید خودش است.
خیلی آیهٔ عجیبی است؛ « وَما أَصابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفسِكَ» خوب یک آدمی مسجدی و هیئتی و نماز خوان، پول حسابی دارد، حداقل ده میلیارد الان، که پولدارهایی هستند که خودشان هم بیچارهها نمیدانند چقدر دارند و حمّالند، دم مرگ هم این پولها فرو میریزد و زیر پولها کشته میشود و حسرت میخورد. در قیامت هم تا ابد حسرت میخورد، چون این پولها حوار میآید، طبق همین آیهای که خواندم، سورهٔ آل عمران؛ پول میشود طوق و گردنبند. خب این حوار است، بعد هم خیلی این گردنبند سنگین است، ما یک کتاب عالی داریم، نظامش هم عالی است، با اینکه نویسندهاش دانشگاه ندیده و مکتب ندیده ولی اینقدر امروزی این کتاب را نظام داده که آدم فکر میکند مؤلف، یک ده سال در دانشگاه آکسفورد انگلیس و هاروارد آمریکا اصلاً درس نگارش خوانده. کی این کتاب را نظام داده؟ 1200 سال پیش کی این کتاب را نوشته؟ در عصر غیبت صغری اسمش خصال، خصلت. روایت اینطور نظام داده شده، روایاتی که یک خصلت درش بوده، بعد روایات که دو خصلت سه خصلت و ده خصلت تا صد خصلت. این را من ترجمه کردم، البته چاپ هنوز نشده، خیلی کارِ ریزی است، مشغولیم تا به چاپ برسد، شاید چهار پنج ماه دیگر طول بکشد، صدوق در این کتاب- کتاب زندگی است- از رسول خدا نقل کرده: اگر کسی یک وجب، بیشتر نه، شبراً، یک وجب زمین کسی را به ناحق ببرد، غصب کند، یک وجب، برود این و آن را در ادارات ببیند و آنها که تقوی ندارند بهشان بگوید سندسازی کنید، سندسازی میکردند، الان هم میکنند. این حرفها زمان امام عصر(عج) عمرش تمام میشود، توقع هم نداشته باشید که عوض شدن حکومتها کار را حل کند، کار وقتی حل میشود که طبق گفتهٔ پیغمبر- که سنیها هم نقل کردهاند؛ که کل مردم و کل دولت به اهل بیت برگردند- آن وقت کار حل میشود، ولی الان به جای برگشتن که همه دارند پشت به قرآن و اهل بیت میکنند. همهٔ عمومی میگویم، نه من و شما که با یک گل بهار نمیشویم، کم هستند در این هشتاد میلیون که به حقیقت اهل قرآن و اهل بیت باشند، شما هم در سخنرانیهای دولتیها- وزیر و وکیل و رییس و بالا و پایین - چهل سال است که نه اسم قرآن را شنیدهاید نه اهل بیت. نه راهنمایی به قرآن را شنیدهاید نه اهل بیت را. درست نمیشود، کی دیده؟ حل مشکل ما قرآن و اهل بیت است. از اول هم این قرآن آمد که ملت این بشوند؛ «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»[7] نه با ترس زندگی کنند نه با غصه. فعلاً که همه میترسند و همه هم غصه دارند، قرآن. خوب یک وجب زمین کسی را کسی ببرد و غصب کند و بدزد، با ترفند قانونی ملک خودش کند، پیغمبر میفرماید: قیامت این یک وجب روی زمین را تا آن طرف زمین که نیم کره است، از این یک وجب روی نیمکرهٔ مشرق تا ته زمین نیمکرهٔ مغرب، به این طول، خدا این زمین را میپیچاند بههم، گردنبند میکند، میاندازد گردن غاصب، میگوید: زمینی که بردی الان هم مال خودت،[8] چون یک وجب که دیگر به درد مالکش نمیخورد، قیامت به درد کسی نمیخورد. ممکن است، زمین مثلاً از بالا تا پایینش چند کیلومتر است، این را چه طوری در گردن مردم میاندازند؟ قیامت، شما میدانید زمین از اتم تشکیل شده است، کرهٔ زمین کلش، اجزاء ریزش اتم است، شما میدانید کهاتم یک هستهٔ مرکزی دارد و یک الکترون دارد که دور این هستهٔ مرکزی میچرخد. بعضی از اتمها یک دانه الکترون دارند و بعضیها دو تا و بعضیها ده یا دوازده تا، بین الکترونهایی که دور هستهٔ مرکزی میچرخند خلأ است، اگر خلأ نباشد نمیچرخند، یعنی اگر این اتم با هسته مرکزیاش با الکترون چسبیده باشد نمیچرخد، ولی کل اتمها در عالم هستی بین الکترونها و بین هستهٔ مرکزی خلأ است. دانشمندان الان میگویند- من این چیزها را خیلی دنبال میکنم دانشمندان الان میگویند- اگر کسی بتواند خلأ را از اتمهای زمین بگیرد؛ یعنی دیگر بین الکترونها و هستهٔ مرکزی خلأ نباشد، همین الان کل کرهٔ زمین اندازهٔ یک دانه نارنج باشد، کل کرهٔ زمین، اما وزنش کم نمیشود. یعنی الان زمین چند میلیارد تن است، آن خلأش که وزن ندارد، خلأ چه وزنی دارد؟ وزن مال الکترونهاست و مال هستهٔ مرکزی. اگر زمین را فشرده کنند اندازهٔ یک نارنج میشود بدون اینکه وزن اصلیش کم شود. شما حالا فکر کن یک وجب را تا آن طرف کرهٔ زمین، خدا بگوید در بیاورید و به صورت یک طناب چند میلیون کیلومتر و بیندازید به گردن این مردِ دزدِ و غاصب و پشت کردهٔ به قرآن و دین، و آن بند چقدر وزنش است! و بدن این بدبخت باید این وزن را تحمل کند، تا ابد نمیتواند و نمیشود که دربیاورد. اگر این رذائل اخلاقی در ما نشود، اینها هر کدامش، یک دانهاش مثل بُخل، یک دانهاش مثل حسد، حالا گاهی بعضیها همهاش را دارند؛ هم حسود و بخیل و حریص و هم ریاکار و متکبر است، همهاش را دارد. یک دانهاش اگر باشد، رحمت الهی بدون درمان به آدم نمیرسد. «مَا هُوَ شِفَاءٌ» اول، بعد «وَرَحْمَةٌ».
خب، این دین خدا ترکیبی از قرآن کریم و روایات اهل بیت و برای سلامت زندگی این قرآن و روایات چه نسخههایی دارند؟! برای سلامت زندگی آدم، وقتی که این کتاب و روایات را میبییند، واقعاً فکر میکند کنار یک اقیانوس بیساحل است. یک گوشهاش را برایتان بگویم، حیف است نگویم. یک روایت میگویم، حالا آیه را که داریم بحث میکنیم و چهار بخشش هم مانده، که از اهل بیت هم کنار نیافتد منبر.
یک روایت، روی منبر، مسجد مدینه پر از جمعیت، رسول خدا (ص) فرمودند: «تَقَبَّلُوا لِي بِسِتٍّ أَتَقَبَّلْ لَكُمْ بِالْجَنَّة»[9]. رسول خدا امین است؟ نه، رسول خدا صادق است، مصدّق است، هر کس حرف رسول خدا را قبول نکند، علنی در قرآن خدا میگوید: من را رد کرده و هرکس از او پیروی کند، مستقیماً از من پیروی کرده. واسطهٔ بین او پیغمبر و من نمیشود «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[10] این دیگر بالاترین ارزشی است که خدا به سخنان پیغمبر داده. مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ. خیلی آیهٔ سنگینی است، که خدا میگوید حرفهای پیغمبرِ من ردهٔ دوم نیست نسبت به حرف من، که من حرفهایم ردهٔ اول باشد. و پیغمبر هم حرفهایش ردهٔ دوم باشد. ببینید صریح قرآن؛ مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ، یعنی حرف پیغمبر حرف من است و همان ردهٔ اول و دوتا نیست.
حالا روی منبر، این پیغمبر صادق و مصدّق، این پیغمبر امین، این پیغمبری که خدا میگوید پیروی از او- مستقیم نه با واسطه- پیروی از من است، دارد به مردم، به کدام مردم؟ به کل امت تا قیامت، چون لکم دارد، لکم یعنی همهٔ شما. از حالا که پای منبر من نشستید تا آخرین فردی که به قیامت میخورد میفرماید: مردم شش مسئله را، شش تا، بیشتر هم نه، به تعداد انگشت دستم، چهار تا کمتر، شش مسئله را از من بپذیرید، به عمل که بگذارید، من شخصاً ضامن که قیامت بهشت را در اختیارتان بگذارم. خیلی روایت مهمی است «تَقَبَّلُوا لِي بِسِتٍّ أَتَقَبَّلْ لَكُمْ» به سود همهٔ شما الْجَنَّة. کل این شش تا هم اخلاقی است، کلش مسائل توحید.
خب، در فرمایشات دیگر پیغمبر بعد از قرآن است، مسائل قیامت هم هست، تاریخ هم هست، مسائل جهان هم هست. این روایت صرفاً اجتماعی است. من حالا برایتان معنی کنم، میبینید که در جامعهٔ ایران جای این روایت چقدر خالی است و پیغمبر چقدر در غربت است! این یک؛ «إِذَا حَدَّثْتُمْ فَلَا تَكْذِبُوا» زبان به حرف زدن باز کردید تا روز مرگتان دروغ نگویید. یک بهشت را مفتی بخواهند به آدم بدهند، بهشت را، اصلاً نباید خرید. قیامت، قیامت خرید و فروش است. قیامت، خریدار شخص پروردگار است، فروشنده انسان است. جنس، حقایقی است که باید عمل بشود؛ «إِنَّ اللَّهَ اشتَرىٰ»[11] سورهٔ توبه است. من مشتری هستم، من خدا از کی میخرم؟ «مِنَ المُؤمِنينَ». چی میخرم؟ «أَنفُسَهُم وَأَموالَهُم». تمام کوششهای بدنی مثبتشان را میخرم، پول حلالشان هم میخرم. در برابر چی؟ «بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ ۚ» اصلاً بازار قیامت بازار خرید و فروش است، خریدار یک نفر است خدا، فروشنده انسان است، جنسها هم حقایق است. اگر کسی داشته باشد بفروشد، اول دروغ نگوید، کی دروغ نگوید؟ «إِذَا حَدَّثْتُم» هر وقت حرف زدید، تا آخر عمرتان.
میگوید: حرفهایی که میخواهید تا آخر عمرتان بزنید؛ دروغ در آن نباشد. خب، این که فعل ماضی است و من چرا آینده معنی میکنم؟ چون تمام ادیبان عرب میگویند: «إذا» که سر فعل ماضی در بیاید به آینده برش میگرداند. «إِذَا حَدَّثْتُمْ فَلَا تَكْذِبُوا» بعضی از منبریهای قدیم، منم بچه بودم، پدرم من را میبرد پای منبرها، به یک شکل تحقیرآمیز- حالا شاید خودشان توجه به این تحقیرآمیز بودن مطلبشان ندارند- روی منبر میخندیدند و همچین حالت مسخره میگرفتند: که دروغ همه جا حرام است الّا به خانمت. به او بگو این سرویس را میخرم، حالا اگر پول نداری، حالا دلش را به این دروغ خوش کن. زن در عظمت معنوی در قرآن مجید با مرد مساوی است. زن در بدن با مرد تفاوت دارد، آن هم اقتضای خلقت است. زن اگر این خلقت را نداشت نسلی به وجود نمیآید. اگر مرد هم این خلقت را نداشت نسلی به وجود نمیآمد. این کیفیت و کمّیت خلقت حکمت پروردگار است، و سر جای خودش هم درست است. نه، این روایت؛ به زنت دروغ بگو، منم شنیدم، بعد در یک کتاب هم دیدم، نه سند دارد نه رجال سرشناس شیعه در متن روایت هستند، برای چه دروغ بگوید؟ آدم به بچهاش- الان خیلیها هم به بچههایشان دروغ- میگویند؛ گریه نکن توپ میخرم برایت، آن هم ساکت نمیشود و این هم توپ نمیخرد. برای چه دروغ میگویی؟ حرام است، حرام. یعنی بچه دارد در معرض شکست و تلنگر و یاد گرفتن دروغ قرار میگیرد، خب دروغ نگویید. خود پیغمبر(ص) میفرماید: اگر به ناحق جان کسی در خطر بود و شما هنرمندانه توانستی یک دروغ بگویی که جانش نجات پیدا بکند، بگو.[12] حالا آخرش پیغمبر میگوید چه خبر است؟ اگر دیدی مال محترمی در معرض خطر است و مأمور مالیات آمده و میگوید تو الان سال 1399 اینقدر فروش کردی و یک میلیارد مالیاتت است، در حالی که به حقیقت صد تومن مالیات شده، پیغمبر میفرماید: اگر میتوانی با دروغ به مأمور بفهمان که مال مردم به باد نرود. و اگر اختلافی بین زن و شوهری و خانوادهای، دو تا رفیقی دو تا هیئتی دو تا مسجدی هست و با دروغ میشود حل کرد، بگو.
بعد حضرت میفرمایند: این خیلی جالب است؛ «اَلْمُصْلِحَ لَيْسَ بِكَذَّابٍ»[13] کسی که با دروغ جان را نجات داد و مال را نجات داد، اختلاف را حل کرد، اصلاً از نظر من پیغمبر دروغگو نیست، این دروغ نیست، اما بقیهاش دروغ است. این یک. «وَ إِذَا وَعَدْتُمْ فَلَا تَخَلَّفُوا»؛ معماری و مهندسی و میگویی: من یک ساله این خانه را تحویل میدهم، این با زن و بچهاش گیر است که سر یک سال تمام شود و بیاید بشیند، حالا تو تخلف کردی و ده تا دیگر ساختمان گرفتی و نرسیدی بسازی و صاحبخانه میگوید: آقا بلند شو یکسالت تمام شده. میگوید: آقا من هنوز خانهام آماده نیست، میگوید: خب تو صد تومن پیش دادی و پانصد میلیون بده بشین. این هم پولش را داده در بنایی، وعدهٔ خلاف خیلی عوارض دارد، وعدهای که تخلف دارد ندهید به مردم. این بنیان جامعهٔ سالم اسلامی است.
سوم «وَ إِذَا اؤْتُمِنْتُمْ فَلَا تَخُونُوا» اگر گذاشتنت رییس این اداره و مدیر این کارخانه، اگر گذاشتنش مدیر بانک بالا، خیانت نکن و سه هزار میلیارد و پنج هزار میلیارد، ده هزار میلیارد مال این ملت مظلوم کتک خوردهٔ شهید دیدهٔ جنگ دیدهٔ را نبر. بیرحم، شمر، نکن این کار را! به تو مطمئن شدند که آدم خوبی هستی، که بانک را در اختیارت گذاشتند، تو را امین دانستند، «وَ إِذَا اؤْتُمِنْتُمْ فَلَا تَخُونُوا».
چهارم؛ «وَ غُضُّوا أَبْصَارَكُم» زن و دختر و جوان و مردتان تا آخر عمرتان چشم چرانی نسبت به ناموس مردم نداشته باشند. واقعاً، برادرانم! حالا ما که کم هستیم در ایران، کل مسجدیهای ایران و پاکان و خوبان را جمع بکنند، فکر نکنم یک میلیون بشویم. اگر الان پیغمبر بیاید در ایران این وضع را ببیند خوشش میآید؟ چشم چرانی که فرهنگ است، قرآن میگوید زن و دختر در خانه آرایش میکند، زیباترین لباس را میپوشد، در سورهٔ احزاب. به نیت اینکه خودش را ارائه بدهد میرود بیرون، خوشحال میشود. پیغمبر اکرم ببیند؛ چهارم: «غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ».
پنجم؛ «وَ احْفَظُوا فُرُوجَكُم» در بستر حرام شرکت نکنید. دیگر اینهم که دایرهاش خیلی وسیع است. «وَ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَلْسِنَتَكُم» شما مرد و زن؛ «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَلْسِنَتَكُم» دستتان و چشمتان را از آزار به مردم بازداشت کنید، نگذارید با دستتان یک امضای عوضی، یک نامهٔ عوضی، یک موبایل عوضی. با دستتان نکنید این کار را؛ وَ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ ، با زبانتان غیبت و تهمت و چی و چی! این دین است. حالا اگر کسی بگوید من این دین را قبول ندارم، این در حقیقت بخشی از دوزخ را برای خودش ساخته. کسی هم مثل شما بگوید قبول دارم، روی چشمم، عمل هم میکنم و بخشی از بهشت را برای خودش طبق آیات و روایات فراهم کرده.
از آن روزی که ما را آفریدی
به غیر از معصیت چیزی ندیدی
خداوندا به حق هشت و چارت
ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی
اسب تربیت شده که با یک نهیب رکاب، آن هم نهیب محبت آمیز، پَرش میکرد، چرا دو سه بار رکاب به شکمش میزنم؟ آن هم آرام و با محبت حرکت نمیکند. چه مانعی جلوی مرکب است؟ از بالای زین خم شد و دید دختر چهارده سالهاش سکینه آمده، ادستهای اسب را بغل کرده. این پدر مهربان و با محبت پیاده شد، روی خاک نشست، عزیزش را کنار دستش نشاند، میدان صحبت را اول به دختر داد، شخصیت میدادند به بچههایشان. گفت: بابا! از صبح تا حالا که رفتی میدان، اینبار هم برمیگردی؟ نه عزیز دلم، اینبار دیگر برنمیگردم. گفت: بابا! حالا که برنمیگردی میشود من از تو یک درخواست کنم؟ فرمود: بله عزیز. گفت: بابا! من نمیخواهم همسفر شمر و خولی و سنان بشوم، ما از مدینه با تو آمدیم، خودت بیا ما را برگردان. یک ضرب المثل عربی برایش خواند: «لَوْ تُرِكَ الْقَطَا». یعنی به سکینه خبر داد فعلاً همهٔ درها را به روی من بستهاند. همهٔ جادهها را بستهاند. دخترم! من نمیتوانم شما را برگردانم، عزیز دلم تو یک درخواست از من کردی من نتوانستم عمل کنم، حالا من یک درخواست از تو دارم، بلند شد دست انداخت گردن ابی عبد الله، صورت بابا را بوسید، صورت بابا را به سینه گرفت، بابا چه میخواهی از من؟ سکینه جان! اینقدر در برابر چشم من اشک نریز، گریهٔ تو دارد قلب من را آتش میزند. لَا تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَهً مَا دَامَ مِنِّی الرُّوحُ فِی جُثْمَانِی. برای ما ننوشتهاند، ما همن نمیدانیم ابی عبد الله با این دختر چه جوری از هم جدا شدند! دیگر بابا را ندید، تا روز یازدهم، دید عمهاش یک بدن قطعه قطعه را روی دامن گذاشته. عَمَّتِي! هَذَا نَعشُ مَن؟ بین این هفتاد و دو نفر این بدن کدامشان است؟ عزیز دلم! این بدن بابات ابی عبد الله است.
اللّهمَّ أحیِنا حَیاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أمِتنا مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لا تُفَرِّق بَینَنا و بَینَ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و فِی الآخِرَةِ شَفاعَةَ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و اجعَلنا مِن أنصارِ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد.
[1] . نهج البلاغه، خطبه 226.
[2] . كنز العمّال: ح 44225 .
[3] . اسرا: 82.
[4] . آل عمران: 180.
[5] . اسرا: 82.
[6] . نساء: 79.
[7] . یونس: 62.
[8] . وسائل الشیعة: ج۱۷، ص۳۷۸.
[9] . الخصال: ج 1، ص 321، ح5.
[10] . نساء: 80.
[11] . توبه: 111.
[12] . بحارالانوار: ج 72، ص 363.
[13] . الکافی: ج2، ص 342.