جلسه دوم جمعه (26-9-1400)
(تهران مسجد رسول اکرم (ص))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین
از آیات قرآن شنیدید کل موجودات عالم در عبادت هستند، کل موجودات عالم فرمانبر پروردگار هستند، کل موجودات عالم با همه وجودشان مطیع حضرت حق هستند، و اگر اینگونه نبود به وجود نمیآمدند، و اگر نافرمان بشوند که نمیشوند نظام هستی دچار فساد و تباهی میشود. به علت این که همه در عبادت هستند، همه سودمند هستند و همه دارای منفعت هستند، وجود مبارک حضرت حق در قرآن مجید اولاً هدف آفرینش انسان و جن را عبادت معرفی کرده است، “وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ”[1] ، من شما را نیافریدم ای انسانها ای جن مگر اینکه در مدار عبادت قرار بگیرید، یعنی من از آفرینش شما چنان که از آفرینش آسمانها و زمین بازیگری نمیخواستم، “وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ”[2] ، من آسمانها و زمین را به بازیگری نیافریدم، اگر میخواستم به بازیگری بیافرینم تمام جهان درهم و برهم بود، “مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ”[3] ، دنباله همین آیه است؛ من آسمانها و زمین را براساس حق آفریدم، یعنی درست آفریده شدند، به راستی آفریده شدند. و به همین خاطر است یعنی حق بودنشان است که کل مطیع من هستند، یعنی حرکت باطلی ندارند. شما را هم براساس حق آفریدم و حق هم این است که مانند همه موجودات جهان در مدار عبادت باشید که هم برای خودتان سودمند باشید و هم برای دیگران سودمند باشید و از طریق عبادت هم دنیایتان آباد شود و هم آخرتتان آباد شود.
مسئله عبادت یک مسئلهای است که خداوند همه موجودات را و همه انبیا را و همه اولیاء را به عبادت معرفی کرده است، در سوره مبارکه انبیاء میخوانیم که؛ پروردگار عالم میفرماید: جَعَلْناهُمْ، این آیه مربوط به انبیا است که ائمه ما میفرمایند ما هم داخل در این آیه هستیم، “وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً” من همه انبیاء را پیشوا قرار دادم، برای چه پیشوا قرار دادم؟ برای اینکه شما در زندگیتان سرمشق داشته باشید، در زندگیتان الگو داشته باشید که اگر بخواهید یک زندگی درست و صحیح و سودمندی به پا بکنید از آنها درس بگیرید، همین. “وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا”[4] ، اگر دارند شما را هدایت میکنند و شما را به راه راست میبرند این امر من است، دستور من است، که به صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و دوازده امام فرمان دادم بندگان من را در مدار هدایت قرار بدهید تا دیندار زندگی کنند، رها نباشند، هر کاری دلشان میخواهد نکنند، برده هوای نفس نباشند. همه را در مسیر هدایت قرار بدهید یعنی در مسیر دینداری، وَ “جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا” چقدر این قطعه جالب است “وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ” هر چی کار خیر در این عالم ممکن است انجام بگیرد من به همه انبیا گفتم انجام بدهید، هر چی کار خیر است، و زیبایی زندگی انبیا این بود که هیچ کار خیری در زندگیشان فوت نمیشد هیچ کار خیری.
کار خیر به فرموده پیغمبر اکرم (ص) کاشتن دانه و زراعت است، خب این کشت کی به دست میآید؟ یعنی چند سال ما کار خیر بکنیم تا محصولش به دست بیاید؟ پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: محصول کل کار خیر شما در قیامت است و محصولش هم بهشت ابدی است، اینجا منتظر محصول نباشید، “فَإِنَّكُمُ اليَومَ في دارِ عَمَلٍ ولا حِسابٍ”[5] ، شما الان در جایی زندگی میکنید که جای عمل است جای حساب نیست، که حالا بنشینید یا خودتان محاسبه کنید که آنچه را من انجام دادم میوهاش کجاست؟ نه اینجا جای حساب نیست “وأنتُم غَدا في دارِ حِسابٍ ولا عَمَلٍ”، اما قیامت همه شما در یک محلی هستید که فقط با محصول روبرو هستید دیگر عملی وجود ندارد.
یک روزی داشتند عبور میکردند یکی کسی داشت نهال میکاشت، پیغمبر اکرم ایستادند، خیلی تشویق به کشاورزی و به آباد کردن زمین میکردند، حتی در روایتی دارد که اگر کسی یقین کند یک ساعت دیگر قیامت برپا میشود و یک چالهای کنده و یک سطل آب هم کنارش است و میخواهد یک نهال بکارد ولی خبر قطعی به او رسیده که یک ساعت دیگر قیامت است، پیغمبر فرمود: حق به او نمیدهم که سطل آب و نهال و چاله را رها بکند و برود، باید بایستد چاله را با خاک پر بکند، نهال را بکارد، آب هم پایش بدهد، اگر قیامت شد همان جا از دنیا برود تا بعد خدا زندهاش کند چون این کار عبادت است، کسب حلال عبادت است، با محبت به چهره پدر و مادر نگاه کردن عبادت است، به قرآن مجید نگاه کردن عبادت است، برای خدا خوردن و آشامیدن و پوشیدن عبادت است، برای خدا زن گرفتن یا دختر برای خدا شوهر بکند عبادت است، وقتی که همه امور را در روایات دقت بکنید میبینید تمامش را میشود مارک عبادت، مهر عبادت به آن زد، آیه نمیگوید “وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ” یعنی من فقط شما را برای نماز خواندن خلق کردم نه، من برای شما را برای عبادت آفریدم، این عبادت همه شئون حرکات ما را فرا میگیرد، یعنی ما میتوانیم از اول تکلیفمان تا شب مرگمان فقط در عبادت باشیم، فقط. شما در کوچه دارید تشریف میبرید، در خیابان یک آجری سر راه مردم افتاده است، یک بخشی زباله سر راه مردم افتاده، پیغمبر میفرماید: اگر آن سنگ و آجر و چوب را بردارید یک کناری بگذارید، آن آشغال را از راه مسلمانها کنار بگذارید، ثواب صدقه در راه خدا را دارد، یعنی یک تکه کوچه را پاک کردید صدقه دادید، لیعبدون معنیاش این است. یک وقت دوباره این آیه را از آقای دیگر شنیدید ذهنتان به این نرود که ما آفریده شدیم که نماز بخوانیم و روزه بگیریم، نه ما آفریده شدیم که کلّ وجودمان در عبادت قرار بگیرد که با این عبادت هم دنیای ما آباد باشد و به قول قرآن مجید در سوره نحل یک زندگی پاکی پیدا بکنیم، یعنی من اگر اهل عبادت باشم، هیچ وقت به فکرم نمیآید دست به مال مردم دراز کنم، اصلاً به فکرم نمیآید چشمچرانی بکنم، اصلاً به فکرم نمیآید ظلم بکنم، به فکرم نمیآید غصب بکنم، به فکرم نمیآید رشوه بگیرم، به فکرم نمیآید دل کسی را بسوزانم، آن وقت اگر همه عبد باشند چه دنیای آبادی پیدا میشود. “أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ”[6] حالا “وَ إِقامَ الصَّلاةِ”. در ضمن به انبیا وحی کردم به نماز، ببینید هدایت کنید یا هر کار خیری را انجام بدهید نماز هم بخوانید “وَ إيتاءَ الزَّكاةِ” زکات هم بپردازید. پایان آیه میفرماید: “وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ” ، این خیلی جمله جالبی است “كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ” یعنی انبیاء من هدایت کردنشان عبادت بوده، انجام هر کار خیری که داشتند عبادت بوده، نمازشان، عبادت بوده زکاتشان عبادت بوده، یعنی همه وجودشان عبادت بوده، همه وجودشان.
یک روایتی داریم خیلی روایت فوق العادهای است، پیغمبر(ص) میفرماید: کسی که دنبال معرفت است، دنبال علم است، دنبال یادگیری است مثل ما، ما الان دنبال یادگیری هستیم، خوابمان را تعطیل کردیم آمدیم معارف الهیه را بشنویم ویاد بگیریم ودر حد خودمان عمل بکنیم، خب صبح زود است دیگر، پنج آمدیم مسجد، مثلاً ساعت هفت و نیم هم میرویم خانه، عالم میرویم چون به ما اضافه شده، خسته هستیم میگیریم میخوابیم، یک ساعتی دو ساعتی، پیغمبر اکرم(ص) میفرماید: “نَومُ العالِمِ عِبادَهٌ”[7]، آن کسی که چیز یاد گرفته وحالا برای رفع خستگی میخوابد این خواب او عبادت است، ببینید خواب است نه تسبیح میگوید نه ذکر میگوید نه نماز میخواند نه در حال دیگری است، خواب است ولی این خواب را پیغمبر میفرماید عبادت است. یعنی خواب همه انبیا، خواب همه اولیاء، خواب همه امامان، خواب شما بعد از یادگیری که عالم شدید در همین حدّ، عبادت است.
این است معنی آیه، من شمارا نیافریدم مگر اینکه در گردونه عبادت قرار بگیرید، همه چیز شما بشود عبادت، یعنی اگر اهل کاشتن هستید فقط برای آخرت وعبادت بکارید، این راهنمایی قرآن وروایات است. در این آیه دیدید تمام انبیاء را به عابد بودن معرفی کرده، حالا برویم سراغ تشهد، که همین امروز یک بار خواندیم، ببینیم از تمام مقامات پیغمبر عظیم الشأن اسلام چه مقامی را در تشهد جلو انداخته، یعنی اول به چه مقامی اشاره کرده است. البته در تشهد پنج حقیقت جلوهگر است، و این تشهد چیز عجیبی است، من خیلی وقت است شاید بیست سال است آرزو دارم یک فرصتی برایم پیش بیاید و موادّش هم آماده است صد جلسه راجع به تشهد صحبت بکنم. خیلی این تشهد عجیب است، بخش اول آن شهادت به وحدانیّت پروردگار است، که اگر کسی با قلبش- که البته آن حالت قلب را در زبان ودلش میآورد، یعنی دل همراه زبان باشد- بگوید أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰ ، در این جهان معبود شایسته عبادت غیر از ذات مقدس الله وجود ندارد، همینطور که دارم میگویم باید دلم هم بگوید وحده، یگانه است لا شریک له، در خداییاش شریک ندارد، وزیر ندارد، همتا ندارد، قدرت بینهایت است، همه کارها را به اراده خودش تنها انجام میدهد، معنیاش این است که بندگان من کنار من بت نگذارید، کنار من معبودی مثل طاغوت نگذارید کنار من پول و معبود قرار ندهید، کنار من هوای نفستان را معبود قرار ندهید، خب وقتی آدم اینجوری همین بخش اول تشهد را بخواند یعنی دارد با هویت خودش تمام معبودهای باطل و بتها و طاغوتها و هر چیزی که بشرها معبود گرفتند را رد میکند. یعنی زندگی من از تمام بتهای جاندار و بیجان و امور خیالی پاک است، یعنی بین من و بین پروردگار پردهای به نام خودم وجود ندارد ، به نام بت و پول، به نام طاغوت و زن و بچه، به نام برادر، به نام پدر و مادر، پرده وجود ندارد، من غرق نور هستم و هر چه هم که با من است با رضایت او با آنها سروکار دارم، پدرم است پدر است دیگر پدر پدر است، مادرم است مادر مادر است، من را امر میکند به یک کار زشتی من را امر میکند به اینکه یک کار خیری را ترک کنم، من را امر میکند که یک عمل بدی انجام بدهم، پروردگار در قرآن میفرماید: پدر است مادر است “وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَىٰ أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ”[8] اگر تو را خواستند به فساد بکشند به کار بد بکشند، به اعتقاد خلاف بکشند “ فَلَا تُطِعْهُمَا ۖ “ گوش نده، یعنی اینها را بین من و خودت حجاب نکن، که از فیوضات من و از نور من محروم بشوی، در سوره توبه دارد: “إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ” پدرانتان “وَأَبْنَاؤُكُمْ” بچههایتان “وَأَزْوَاجُكُمْ” خانمهایتان “وَعَشِيرَتُكُمْ” قوم و خویشهایتان “وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا” پولهایی که گیر آوردید حالا از کسب و کارتان و مساکن ترضونها اموال اقترفتموها ثروت "وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا” خانههایی که در آن نشستید و خوش هستید، “أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ”[9] اینها پیش شما از خدا و پیغمبر محبوبتر هستند، پس شما همه اینها را بین من و خودتان حجاب قرار دادید.
وقتی بین من و تو دیوار باشد نور من به تو نمیرسد فیض من که به تو نمیرسد، همه را داشته باش اما در راه من، همه را داشته باش اما برای من. یک جوانی بود، شماهایی که مدینه رفتید سر قبرش رفتید، کنار حضرت حمزه دفن است، این دو تا قبر جدای از شهدای احد هستند، این هجده سالش بود که پیش پیغمبر آمد، در مسجدالحرام حرفهای پیغمبر را شنید، انسان عقل دارد هم فطرت دارد، انصاف دارد دید حرفهای پیغمبر همه حق است مسلمان شد، مؤمن شد، پدر و مادرش هم پولدار بودند، خانه خوبی در مکه داشتند، به این بچهشان هم خیلی وابسته بودند، تک پسر بود خیلی به او میرسیدند. وقتی فهمیدند مؤمن شده هر دویشان فشار سختی به این جوان آوردند، آن جوان هم طبق دستور قرآن مجید خیلی با محبت به پدر و مادرش میگفت: من از خدا و پیغمبر و عبادت جدا نمیشوم، ولی خانه هم میآیم با شما هم دعوا ندارم چون قرآن میگوید اگر تو را به شرک و کفر و نفاق و به زشتی و بدی دعوت کردند گوش نده اما و “صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً “[10]، کاملاً باآنها خوب تا کن، محبتت باشد، احترامت باشد، کمک به هر دو باشد اصلاً اجازه آزردن دلشان را به تو نمیدهم.
تا عدهای از مردم مدینه آمدند مکه با پیغمبر ملاقات کردند، از پیغمبر یک مبلّغ خواستند، حالا شما میگویید منبری واعظ. گفتند یکی را با ما بفرست این دین و این قرآن را به ما یاد بدهد، حضرت مصعب را خواستند، فرمودند: میروی مدینه دین خدا را تبلیغ کنی؟ گفت: هر جای دنیا من را بفرستید میروم. فرمود: پس کارهایت را بکن و برو. آمد مدینه، یک قِران پدر و مادرش به او کمک نمیکردند این جوان جوان مؤمن، یک چند ساعت میرفت در باغهای مدینه عملگی میکرد یک پول مختصری درمیآورد که یک نان و آبی بخورد، یک روز پیغمبر در مسجد دیدند که از بیپولی پیراهن نداشت، یک پوست گوسفند دباغی نشده را که دور انداخته بودند برداشته بود بند به آن زده بود این را پوشیده بود کرده بود پیراهن، عمویش یک روز آمد مدینه، نکته حرف من همین است، گفت: آقا - عمو هم بتپرست بود- پدر و مادر این جوان دارند دق میکنند، این تک پسر بوده این را آزاد کن برگردد مکه، پیغمبر مصعب را خواست، فرمود: این عمویت است آمده تو را ببرد. گفت: من نمیخواهم بروم، من نمیخواهم از تو جدا بشوم. وای! خوش به حال کسی که نخواهد از خدا و پیغمبر و ائمه جدا بشود، گفت: نمیخواهم جدا بشوم، جبرئیل نازل شد عرض کرد: یا رسول الله خدا میفرماید: مصعب برای من است، او را مکه نفرست، بماند، ماند و شهید شد[11].
این را میگویند توحید، یعنی مصعب این (أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ) را در خودش طلوع داده بود، پدرِ مشرک نه، مادرِ مشرک نه، همسرِ بیدین نه، پولِ حرام نه، اینها همه از آثار توحید است. (أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ).
خب، این بخش اول تشهد معرفت الله است، بخش اول تشهد شهادت - یعنی اقرار با همه وجود به وحدانیت حق – است. اما بخش دوم عبودیت و نبوّت است، (وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ)، خیلی جالب است بعد از توحید عبودیت است، بعد از وحدانیت عبودیت، بعد از شهادت به وجود مقدس او به عنوان وحده لا شریک له عبادت است، شهادت عبادت، و رسوله، بعدش رسالت است، بعد رسالت است.
انبیا اول عبد بودند بعد نبی شدند، عبادت. که یادتان نرود شما از امروز به هر چیزی مهر عبادت بزنید آن هم یک نیّت میخواهد الهی برای تو، برای تو میخوابم، برای تو میخورم، برای تو راه میروم، برای تو پشت تاکسی مینشینم، برای تو کشاورزی میکنم، برای تو میروم اداره، برای تو. یعنی یک ادارهای اگر برای خدا برود اداره، همیشه هم یاد خدا باشد، خب هشت ساعتی که در اداره است با جان و دل کار مردم را راه میاندازد، همه را میشود مهر عبادت زد، شهادت عبادت بعد رسالت، یعنی پروردگار در تشهد نماز مقام عبادت را بر مقام رسالت جلو انداخته و عبادت را بعد از توحید خودش و شهادت به وحدانیت خودش قرار داده است این سه تا مسئله.
یادتان میماند دیگر، حتماً میماند. شهادت، عبادت، رسالت، بعد این صلواتی که در تشهد است ولایت است، آل پیغمبر. چقدر به مردم سفارش کرد صلوات را ابتر نکنید! من را از اهل بیتم جدا نکنید، اگر بناست درود به من بفرستید اهل بیتم را همراه من قرار بدهید[12]، حتی در روایت دارد که اینطوری صلوات نفرستید، دقت بفرمایید (ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَعَلَىٰ آلِ مُحَمَّدٍ) پیغمبر فرمود: این “علی” را بین من و اهل بیتم نگذارید، به این مقدار من را با اهل بیتم جدا نکنید. آل پیغمبر همانهایی هستند که عِدل قرآن هستند، یکی از ثقلین هستند، اهل بیت کسانی هستند که روز قیامت بدون ولایت آنها و بدون اطاعت از آنها درِ نجات به روی کسی باز نیست ابداً.
بیست و سه سال امیرالمؤمنین (ع) به مردم قیامت را میگفت، علی قسیم الجنه و النار، علی تقسیمکننده بهشت و جهنم است، یعنی ملاک بهشت علی است، ملاک دوزخ علی است، اگر کسی در پروندهاش امامت و ولایت را ندارد دوزخی است، و اگر دارد بهشتی است. نه اینکه امیرالمؤمنین برود روی یک سنگ بایستد بگوید شما جمعیت بروید جهنم شما جمعیت بروید بهشت! تقسیم اینطوری نیست، یعنی وجودش باعث تقسیم است، ولایتش باعث تقسیم است، این چهار تا.
پنجم: در سلام نماز سه تا سلام داریم، یکی این است (اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللَّه الصّالِحینَ) سلام در اینجا به معنی لفظ سلام نیست، به معنی امنیت است، اصلاً کلمه (سلام سلم) یعنی صلح و امنیت، در زیارت عاشورا دارد: (سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ) یعنی من با شما در صلح هستم من کنار شما در امنیت هستم. این سه تا سلام را هم که میدهید با توحید، با عبودیت، با رسالت، با ولایت با امنیت از نماز خارج میشوید.
حالا اگر کسی نماز نخواند- تارک الصلاه- این پنج تا را ندارد، قیامت میخواهد چه کار کند؟ هیچ، باید سرش را بیندازد پایین و برود جهنم، چون توحید ندارد عبودیت ندارد ولایت ندارد رسالت ندارد، امنیت ندارد.
خدایا به صدیقه کبری تو را قسم میدهیم که ما و نسل ما را غرق در این پنج حقیقت تشهد بفرما، ما را در قیامت با حقایق تشهد محشور کن.
امام صادق میفرماید: همه خاندان پیغمبر که محرم بودند میدیدند که زهرا هم قد پیغمبر و هم هیکل پیغمبر است، میفرمایند: این روزهای آخر از مادرم یک اسکلت و یک پوست باقی مانده بود، میفرمایند: این روزهای آخر، مادرم دیگر جوهره صدا نداشت ناله کند، فقط اشک میریخت، جوهره صدا نداشت. این روزهای آخر به امیرالمؤمنین عرض کرد: علی جان پیراهن پیغمبر را میدهید به من؟ پیراهن هم خانه پیغمبر بود، در خانه حضرت زهرا که نبود، امیرالمؤمنین رفت پیراهن را آورد، حسن و حسین را صدا کرد، هر دو را کنار خودش نشاند، پیراهن را انداخت روی سر و صورتش، بوی بابا را استشمام میکرد، گاهی برمیگشت به امام مجتبی میگفت: حسن جان چرا دیگر صدای پیغمبر نمیآید؟ گاهی برمیگشت به ابیعبدالله میگفت: حسین جان چرا دیگر پیغمبر نمیآید شما را سوار دوشش کند ببرد مسجد؟ همینجور با این پیراهنی که به سر و صورت داشت ناله میزد واشک میریخت، من میخواهم از قول شما از حضرت بپرسم؛ دختر پیغمبر! این پیراهن به شما سنگینتر بود یا آن پیراهنی که به غارت بردند، که وقتی خواهر آمد دید بدن عریان روی خاک؟ زینب میداند کفن شهید لباسش است، اگر شعرای ما اسم کفن میآورند منظور لباس شهید است. حسین جان کفنت کو، به تن پیراهنت کو؟ از شام که میخواستند برگردند به یزید فرمود: بگو آنچه از ما غارت کردند به ما برگردانند. گفت: پولش را میدهم. فرمود: پولش را میخواهیم چه کار؟ ما در این غارتشدهها لباسهایی داریم که مادرم زهرا نخ آن را بافته بوده. همه را برگرداندند، پیراهن را در یک بقچه گذاشتند، پیراهن خون آلود پیراهن پاره پاره شده، وقتی رسیدند مدینه آمدند سر قبر پیغمبر، زینب کبری بقچه را باز کرد، پیراهن را درآورد عرض کرد: یا رسول الله ببین با عزیزت چه کردند!
[1] . سوره ذاریات: 56.
[2] . سوره دخان: 38.
[3] . سوره دخان:44.
[4] . سوره انبیاء: 73.
[5] . كنز العمّال: ج 3، ص 819، ح 8856.
[6] . سوره انبیاء: 73.
[7] . بحارالأنوار: ج 68، ص 308.
[8] . سوره لقمان:15.
[9] . توبه: 24.
[10] . لقمان: 15.
[11] . مستدرک الوسائل: ج 3، ص 257، باب 16، حدیث 3527.
[12] . صحیح بخاری: ج 3، ص 1233؛ الصواعق المحرقه: ج 2،ص 430.