لطفا منتظر باشید

جلسه نهم یکشنبه (12-10-1400)

(تهران حسینیه آیت الله بروجردی)
جمادی الاول1443 ه.ق - دی1400 ه.ش
12.5 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«الحمد لله رب العالمین، الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین، حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمد صلّی الله علیک و علی أهل بیته الطّیّبین الطّاهرین المعصومین المکرّمین».

 

هدایت الهی از آدم تا خاتم برای سعادت بشر

امام صادق(ع) عدد پیامبران را 124 هزار نفر فرمودند[1]؛ در کلام آن حضرت آمده است که اولین پیامبر، حضرت آدم(ع) بود و «آدم» نامی است که خود پروردگار برای این موجود شریف و با فضیلت انتخاب کرد. اینکه سعادت بشر در چیست، در همان زمان آدم(ع)، به او اعلام شد؛ یعنی شاید این سؤال قبل از اینکه وحی به او برسد، برای خود او هم مطرح بود! خداوند در آیات سی‌ام به بعد سوره مبارکه «بقره» که سوره دوم قرآن است پاسخ داده و فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً‏»[2]؛ شما زندگی خود را بر روی زمین شروع کنید، یقیناً هدایت می‌شوید. این معنای «یقیناً» در جمله «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ»، به قول ما طلبه‌ها، با نون تأکید ثقیله آمده است؛ یعنی حتماً از سوی من هدایت می‌شوید!

این نکات در آیات قرآن کریم، خیلی مهم است. فرمود: «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي»؛ از سوی من هدایت می‌شوید. پس اگر جمعیت شما در آینده زیاد شد، هیچ انسانی از جنس شما، قدرت ارائه سعادت و هدایت به معنای کامل را ندارد. ممکن است کسی بگوید که من سعادت شما را در این مسائل رقم زدم، ولی این رقم زدن، یا صد درصد غلط است و یا نود درصد غلط است؛ چون کسی باید سعادت انسان را رقم بزند که اولاً او را آفریده باشد و ثانیاً به ظاهر و باطن او، به نیازهای او، به امور دنیا و آخرت و انسانیت او آگاه باشد. غیر از این راه نمی‌توان سعادت کاملی را برای انسان ترسیم کرده، تابلو و طرح داد.

«فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي»؛ یعنی از سوی من و حتماً برای شما حقیقتی تحت عنوان هدایت «هُدىً‏» خواهد آمد. دقت می‌فرمایید که کلمه «هُدىً‏» در این آیه، مصدر است که افعال از این مصدر منشعب می‌شوند؛ چهارده صیغه ماضی، چهارده صیغه مضارع، چهارده صیغه فعل امر، چهارده صیغه فعل نفی و چهارده صیغه فعل نهی، همه اینها در دل مصدر است. اینکه ما می‌بینیم چندین صیغه چهارده‌تایی از نظر ادبیات عرب در این یک کلمه مندرج و پنهان است، معنایش این است که کلمه «هُدىً‏» یک لغت فراگیر، گسترده و جامع است و بدین معناست که ای انسان! من تمام جوانب هدایت را برای تو می‌فرستم و هیچ چیزی کم نمی‌گذارم.

در قرآن مجید در ابتدای سوره «بقره» چنین می‌خوانیم: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً».[3] نمی‌گوید: «هادٍ» که اسم فاعل است یا نمی‌گوید: «یَهدی» که بعداً شما را هدایت می‌کنم! بلکه می‌گوید: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً» که کلمه «هُدىً‏» به «کتاب» مرتبط است؛ یعنی «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ» که این کتاب، این ویژگی را دارد که «هُدىً‏» است که مصدر می‌باشد. پس معنای آیه این است که ای بندگان من! از «بسم الله الرحمن الرحیم» در آغاز سوره «حمد»، تا «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»[4]، کل قرآن برای هدایت است.

 

تبیین معنای خسران کل بشر در قرآن کریم

پس معنای مصدر روشن شد و به نظر می‌رسد که ما باید در آیات قرآن، نکات آیات، دقایق آیات، لطائف آیات و حقایق آیات دقت کنیم. کسانی که این مطالب را برای ما می‌گویند، یا امام جماعت مسجد است، یا یکی از وعاظ در ماه محرم و صفر، ماه مبارک رمضان و ایام فاطمیه است که واقعاً یادآوری این مطالب، اعم از نکات، دقایق، لطائف و حقایق آیات لازم است. این چند مطلب از حضرت سید الشهداء(ع) است که این آیات دارای لطائف، دقایق، حقایق و ظرافت‌های مهمّی است. این روایت را فخر رازی ـ از علمای معروف اهل سنت ـ در جلد اول تفسیرش درباره قرآن از حضرت سید الشهداء(ع) نقل می‌کند.[5] او کتاب تفسیرش را در همین منطقه ری نوشته است، چون خودش متولد آنجاست و تفسیرش هم چهل جلد است که البته الآن در مجلدات کمتری هم چاپ شده، در دَه جلد هم چاپ شده است که جلدهای قطوری دارد. اما چاپ‌های اول آن چهل جلد بود.

من در سال‌های گذشته که شاید 25 سال داشتم، می‌خواستم سوره مبارکه «وَ الْعَصْرِ»[6] را به طور مفصل برای مردم توضیح بدهم، ولی در معنای جمله «لَفِي‏ خُسْرٍ»[7] مانده بودم که چگونه باید تفسیر شود! اینکه پروردگار به «زمان» قَسم یاد کرده است: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ»، این «خُسْرٍ» باید چیز خاصی باشد، چون خدای متعال، هم قَسم یاد می‌کند و هم با کلمه «إِنَّ» آن را تأکید می‌کند که: «به روزگار قَسم و یقیناً، کل انسان‌ها در خسارت غرق هستند»! در ادامه آیه هم، فقط یک گروه را استثنا می‌کند: «إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبرِ»[8]، این افراد خسارت نمی‌بینند؛ اما بقیه هر کس که باشد، شاه، رئیس جمهور، وکیل، وزیر، گدا، تاجر، ثروتمند و استاد دانشگاه، همه اینها اهل خسارت هستند. «إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ»؛ یعنی مگر کسانی که باطن آنها به من گره خورده باشد، «وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ»؛ و به دستورات واجب من عمل کنند و با زبان نرم ـ زبان نرم در آیه دیگری آمده است،[9] در این آیه نیست ـ مردم را به حق و استقامت در برابر حوادث سفارش می‌کنند و می‌گویند: ای مردم! عصبانی نشوید، به دین خود لطمه نزنید، دین خود را از دست ندهید و صبور باشید، چون خدا در قرآن می‌فرماید که پاداش صابران دو برابر است: «أَجْرَهُم مَّرَّتَينِ»[10]؛ دو بار پاداش می‌گیرند. اما من معنای این دو مرتبه را نمی‌فهمم، چون این دو مرتبه أجر گرفتن، آیا مربوط به دنیاست یا مخصوص آخرت است یا یکی در دنیاست و دیگری در آخرت است!؟

 

نمونه‌هایی از خسران اهل سنت در نقل احادیث اهل بیت(ع)

بر این اساس، وقتی در تفسیر سوره «عصر» به آیه «لَفِي‏ خُسْرٍ» رسیدم، به تفسیر کبیر فخر رازی مراجعه کردم تا ببینم که نظر ایشان درباره «لَفِي‏ خُسْرٍ» چیست؟ ایشان سنّی است، ولی خیلی باسواد است و آیات قرآن را به‌خوبی تحلیل کرده است؛ اگرچه باید قبول کرد که او در مکتب سقیفه، عالِم شده است و مطالبی که نباید بگوید را گفته است و بالاخره از اهل بیت(ع) بیگانه است؛ اما کتاب ایشان کتاب بسیار خوبی است. در این کتاب به چیزهایی اشاره کرده که حتی خود آنها هم حاضر نیستند به زبان بیاورند و در بین ما شیعیان هم در این هشت قرن، کسی نبود تا دروغ‌ها و موارد خلاف واقع را از آن استخراج کند و موارد صحیح را حفظ کند.

اما این کار را وجود مقدس فیض کاشانی، در کتاب احیاء العلوم غزالی کرده است. غزالی در قرن چهارم زندگی می‌کرد و کتاب احیاء العلوم ایشان، یکی از بهترین کتب اخلاقی جهان است؛ اما متأسفانه در هر بخشی از این کتاب، مطالب خسارت‌بار و غیر واقعی هم وجود دارد که مرحوم فیض این کتاب را در چهار هزار صفحه، برابر با مکتب اهل بیت(ع) غربال کرد. البته مرحوم فیض اذعان می‌کند که اصل این کتاب برای غزالی است، ولی چون مطالب سخیف و خلاف واقع درباره اهل بیت(ع) زیاد بود، من آن موارد خلاف را حذف کردم و مسائل را از مدرسه اهل بیت(ع) در این کتاب آوردم. اسم این کتاب هم این است: «إحیاء الإحیاء فی تهذیب الإحیاء»؛ یعنی زنده کننده و پاکیزه کننده کتاب احیاء العلوم غزالی.

 

دروغ‌پردازی غزالی درباره ممنوعیت لعن بر یزید

یکی از موارد نامربوط در کتاب غزالی این است که در باب زبان می‌گوید: مطلقاً بر هیچ مسلمانی، لعنت کردن به یزید جایز نیست! چرا جایز نیست؟ از یک عالِم، خیلی عجیب است! می‌گوید: چون یزید حاکم مسلمین بوده و حاکم مسلمین را باید احترام کرد، اگرچه مجرم هم باشد.[11] البته نه تنها در این دو کتاب (تفسیر کبیر فخر رازی و احیاء العلوم غزالی) مطالب خلاف وجود دارد، بلکه در سایر کتب اهل سنت هم پُر از این مطالب سخیف است.

 

جواز اقتدا به فاسق در کتب معروف اهل سنت

در فقه امام صادق(ع) آمده است که عدالت امام جماعت باید برای اقتدا کنندگان محرز باشد و عدالت هم به این است که اهل گناه کبیره نباشد و بر گناه صغیره هم اصرار نداشته باشد و همین که مردم از او گناهی ندیدند کافی است و کاری به آنچه که در خفا انجام می‌دهد نداشته باشند. در این صورت می‌توانند به این شخص به عنوان عادل اقتدا کنند.[12]

اما فتوای فقه اهل تسنن که انسان را شگفت‌زده می‌کند، ـ چون من با کتاب‌های آنها خیلی سروکار دارم ـ این است: «یجوز الصلاة خلف کل بَرّ و فاجرٍ»؛ اقتدای به امام جماعت که آدم خوبی است، مانعی ندارد و اقتدای به امام جماعتی که شراب می‌خورد، زناکار است، قمارباز است، ستمگر و ظالم است هم هیچ مانعی ندارد![13] جالب توجه این است که من حتی کتب مسیحیان و زرتشتیان و یهودیان را که هم خواندم و مطالعه کردم، ولی بی‌انضباط‌تر از دین اینها در عالم وجود ندارد، زیرا هر چیز خلاف و خرافه‌ای در این دین راه پیدا کرده است. می‌گویند شما به عرق‌خور بودنش توجه نکن، به او اقتدا کن و نماز خودت را بخوان! کاری به زناکار بودن او نداشته باش، می‌توانید نماز را به او اقتدا کنید! من نماز خودم را چگونه به شخص زناکار اقتدا کنم و بگویم که این نماز را به قبولی خدا برسان!؟

 

روایت عایشه درباره حضور پیغمبر(ص) در مجلس لهو

ما در اینجا نمی‌خواهیم در کتاب‌های فخر رازی و غزالی و صحیح مسلم و صحیح بخاری و سُنن ترمذی و سنن نسائی و مستدرک حاکم نیشابوری تفحّص کنیم، چون مسائل خلاف مخصوصاً در توهین به پیغمبر اسلام(ص) در این کتاب‌ها غوغا می‌کند.

در مهم‌ترین کتاب آنها که خودشان می‌گویند بعد از قرآن، نمونه ندارد و از سالم‌ترین کتاب‌هاست، ـ ما شیعیان باید تا آخر عمر خود بر نعمت شیعه بودن، سجده شکر بجا بیاوریم! ـ نقل می‌کنند که عایشه به همراه پیغمبر(ص) در شهر مدینه از مکانی عبور می‌‌کردند که خیلی شلوغ بود، از پیغمبر(ص) پرسید: چه خبر است؟ حضرت فرمودند: هنرپیشه‌ای آمده که ساز می‌زند و آواز می‌خواند و مردم هم در اطراف او جمع شده‌اند. عایشه به پیغمبر(ع) گفت: جمعیت، خیلی زیاد است و من نمی‌توانم ببینم، دوست دارم این هنرپیشه را ببینم و ساز و آوازش را بشنوم! پیغمبر(ص) نشست و فرمود: روی دوش من بنشین و ببین! عایشه هم در مقابل این همه نامَحرم، چادر و دامن خود را بالا زد ـ چون با چادر و دامن که نمی‌توانست روی دوش حضرت بنشیند ـ و بر دوش پیغمبر(ص) نشست و به آنها نگاه کرد![14] این یکی از نسبت‌های ناروا و سخیف بر علیه پیغمبر(ص) در این کتاب‌هاست.

 

حدیث ساختگی درباره نزول آیه بر خلیفه دوم

یکی دیگر از کتاب‌های آنها الإتقان است که دو جلد است و تقریباً هزار صفحه دارد و کل آن درباره قرآن و آیات قرآن و قرائت قرآن است. بابی در این کتاب وجود دارد ـ باب یعنی بخش ـ که عنوانش این است: «ما نزل علی رأی عُمر» که چندین صفحه در این باره بحث می‌کند که شخصی آمد از پیغمبر(ص) مسئله‌ای پرسید، دیگری آمد و مطلب دیگری را سؤال کرد و چندین نفر آمدند و مسائلی را از حضرت سؤال کردند که حضرت در پاسخ همه آنها فرمود: والله من نمی‌دانم! خلیفه دوم که در کنار پیغمبر(ص) ایستاده بود گفت: اگر جواب اینها را این‌گونه بدهید بهتر است! پیغمبر(ص) هم به خلیفه دوم فرمود: جواب تو بسیار خوب است! در اینجا بود که جبرئیل(ع) نازل شد و در تأیید رأی خلیفه دوم، آیه‌ای را قرائت کرد![15] این یعنی خلیفه دوم از شما بهتر می‌فهمد!

 

دروغ‌پردازی اهل سنت در فضیلت یزید بن معاویه

اینها را به عنوان اسلام به خورد جهانیان و ملت‌هایشان می‌دهند. بدتر از این کتاب‌ها، کتاب‌هایی است که علمای عربستان در صد سال اخیر نوشته‌اند. به یک نمونه از آنها اشاره می‌کنم که با شنیدن آن، از عمق جگر خواهید سوخت! کتابی است که درباره زندگی یزید بن معاویه نوشته شده و من آن را گرفتم. اسم این کتاب بر روی جلد، «امیرالمؤمنین یزید بن معاویه» است؛ اما در فهرست آن این‌گونه آمده است: «علمه، عقله، رأیه، عبادته، قیامه، صلاته» و چه دروغ‌هایی که به یزید سگ‌باز و مشروب‌خوار بسته‌اند که مادرش از مسیحیان شام بود و معاویه او را دید و عاشق شد و بدون اینکه صیغه‌ای خوانده شود، به عقد هم درآمدند و فرزند این‌دو نفر به نظر اینها امیرالمؤمنین شده است!

 

دیدگاه فخر رازی درباره معنای خسران در سوره «عصر»

بحث ما در آیه «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ» بود، «خُسْرٍ» به چه معناست؟ فخر رازی می‌گوید که من در توضیح «خُسْرٍ» درمانده بودم، چون مسئله بسیار مهمی است و من عمق آن را درک نمی‌کردم! خدای سبحان به روزگار قَسم می‌خورد و می‌فرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ»، این «خُسْرٍ» چیست که خدا برای آن قَسم یاد کرده است؟ فخر رازی گفت: درک این مطلب برای من خیلی سخت بود. چه خوب است که انسان، چیزی را که نمی‌فهمد، بگوید نمی‌فهمم یا نمی‌دانم و بدون دلیل جواب ندهد! این واژه «نمی‌دانم» نعمتی است که از فروتنی و تواضع انسان برمی‌خیزد.

یکی از وعاظ را به مجلسی دعوت کردند، وقتی وارد شد، بر روی پله اول منبر نشست. مستمعین به ایشان گفتند که به بالای منبر برود! گفت: من به اندازه اندکی که دارم اینجا نشستم و اگر بالاتر بروم، به اندازه جهل خودم باید بالا بروم، چون به اندازه یک عالَم نمی‌فهمم؛ لذا روی همین پله اول می‌نشینم و چند کلمه‌ای که بلد هستم را برای شما می‌گویم.

فخر رازی می‌گوید که من معنای «لَفِي خُسْرٍ» را نمی‌فهمیدم! در یکی از روزهای گرم تابستان در هوای خوب شاه عبدالعظیم حسنی(ع)، در اوج گرما از منزل خارج شدم و در وسط روز به بازار رسیدم، شخصی را دیدم که فریاد می‌زد و می‌گفت: ای مردم! سرمایه من همین یک قطعه یخ است که هنگام سَحر از کوه‌های اینجا با کلنگ جدا کردم و به دوش گرفتم و به اینجا آوردم، گرمای هوا هم در حال بالا رفتن است و یخ هم در حال آب شدن است، اگر از من نخرید، تا یک ساعت دیگر کل سرمایه من بر باد خواهد رفت!

فخر رازی می‌گوید که من با دیدن این صحنه، به منزل برگشتم و از یخ‌فروش یاد گرفتم که معنی خسران در آیه «لَفِي خُسْرٍ»؛ این است که افراد زیادی در این عالَم هستند که کل سرمایه‌های وجودی آنها آب می‌شود و راه می‌افتد و هیچ چیزی باقی نمی‌ماند!

 

عدم ترس و غصه در سایه هدایت فراگیر الهی

به ابتدای بحث برگردیم که در دل هر انسانی، اگرچه هیچ حرفی هم به گوش او نرسیده باشد، چه خیری نهفته است و سعادت او در چیست؟ همین اندیشه و سؤال، در باطن هر انسان بود و لذا خدا در جواب آن فرمود: «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً‏»؛ یک هدایت همه جانبه را به شما دادم که سود آن به دنیای شما می‌رسد، به خود شما می‌رسد، به زن و فرزند شما می‌رسد، به وقت مرگ شما می‌رسد، به برزخ شما می‌رسد، به آخرت شما می‌رسد، به کاسبی شما می‌رسد. این سود، همان هدایت فراگیر است.

اما مژده خوشی را در آخر آیه می‌دهد: «فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ»؛‏ کسی که هدایت مرا در زندگی خود بکار بگیرد، نتیجه‌اش این است که «فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»؛ نه ترسی به او هجوم می‌آورد و نه غصه می‌خورد. می‌گوید اگر جیب مرا هم بزنند، من غصه‌دار نمی‌شوم، چرا؟ چون خدا در این آیه شریفه می‌فرماید: غصه‌دار نشوید و از آنچه که از دست شما می‌رود نگران نشوید، چراکه می‌توانید جبران کنید. این افراد هرگز غصه نمی‌خورند و ناراحت نمی‌شوند، ترسی هم ندارند، چون به پروردگار متّکی هستند. نهایت این است که در این برخوردها شهید می‌شوند. فرمود: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ»[16]؛ ای مؤمنان! نسبت به آنچه که از دست شما می‌رود، تأسف نخورید! «وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ»؛ از آنچه که به دست شما می‌رسد، مغرورانه خوشحال نشوید، چون دنیا هیچ است! «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ».[17]

 

رسیدن به هدایت الهی در گرو اطاعت از امیرالمؤمنین(ع)

این رشته هدایت در زمان حضرت نوح(ع) گسترده‌تر شد، در زمان حضرت ابراهیم(ع) فراگیرتر شد، تا اینکه نوبت به اسلام خدا در زمان پیغمبر(ص) رسید. خداوند در قرآن مجید، به صورت علنی فرمود که رسیدن به مغفرت من، به عفو من، به رضایت من، به رحمت من، به جنّت من، به خیر دنیا و آخرت شما، همه اینها در گرو اطاعت کردن از سه نفر است. من فقط یک آیه را می‌توانم بخوانم، ولی همه آیاتی که در این زمینه آمده را نمی‌توانم بخوانم! عده‌ای هستند که اصلاً از این سه نفر اطاعت نمی‌کنند، تا اینکه می‌میرند! عده‌ای هستند که خورشید سوم را حذف کردند و فقط می‌گویند: خدا و پیغمبر(ص)! آن هم با آن کتاب‌هایی که بیان کردم که اطاعت خدا و پیغمبر(ص) را در ضمن آن کتاب‌هایی که دارند قبول کرده‌اند. پس تنها یک گروه از هر سه اطاعت می‌کنند که پیغمبر(ص) در طول 23 سال، از زمانی که امیرالمؤمنین(ع) نوجوان بود، تا روز 28 صفر که رحلت فرمود، در سفرها و جنگ‌ها و در مدینه، در حضور مردم فرمود ـ این 23 سال را اهل سنت هم روایت کرده‌اند. این سومین نفر است، دو نفر دیگر را از آیات بیان می‌کنم ـ که: «يَا عَلي! أَنتَ وَ شِيعَتُكَ هُمُ الفَائِزُونَ».[18]

کلمه «هُم» در روایت مذکور به چه معناست؟ ادیبان عرب می‌گویند که «هُم» در این روایت، بر انحصار دلالت دارد؛ یعنی ای علی! فقط پیروان تو اهل نجات هستند و لا غیر. خدای متعال می‌فرماید که قرارداد من در قرآن با امت این بود که «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ»، یک؛ «وَ رَسُولُهُ»، دو؛ «وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[19]، سه؛ که اهل سنت به صورت دریاوار و ما شیعیان هم در کتاب‌های خود نوشته‌ایم که این نفر سوم، امیرالمؤمنین است.

اما چرا ضمایر در این آیه به صیغه جمع آمده است؟ «الَّذينَ آمَنُوا» جمع است، «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ» جمع است، «وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» جمع است، «وَ هُمْ راكِعُونَ» جمع است، هیچ کدام از اینها مفرد نیست، چون اگر می‌خواست مفرد بگوید باید می‌گفت: «الّذی آمَنَ وَ یُقیمُ الصّلاة و یؤتُ الزّکاة و هُو راکعٌ»؛ اما همه را جمع آورده است، چرا؟ به احترام عظمت علی(ع) جمع آورده است، یک؛ در بین عرب‌ها رسم است که گاهی یک شخص را با ضمیر جمع مورد خطاب قرار می‌دهند و در قرآن هم رسم است، دو.

 

ناداوری اهل سنت در مصادیق و شأن نزول آیات قرآن

کسانی که می‌خواهند معنی این آیه را از امیرالمؤمنین(ع) منحرف کنند، چه ‌می‌گویند؟ پیغمبر(ص) به نصارای نجران فرمود: بیایید باهم مباهله کنیم؛ شما کل زنان خود را بیاورید ما هم می‌آوریم، شما کل مردهای خود را بیاورید ما هم می‌آوریم، شما کل فرزندان خود را بیاورید ما هم می‌آوریم! ضمیر در این آیه هم جمع است: «نَدْعُ أَبْناءَنا»؛ همه بچه‌ها! «وَ نِساءَنا»؛ همه خانم‌ها «وَ أَنْفُسَنا»[20]؛ همه مردها. فرادی آن روز، نصارای نجران به همراه کل زن‌هایی که بودند، با کل بچه‌ها و مردها آمدند. کشیش آنها دید که پیغمبر(ص) از دور می‌آید، دیروز از جانب خدا قول داده است که کل نسل را بیاورد؛ اما امروز فقط دو پسر کوچک با او هستند که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بودند! دیروز از طرف خدا گفته بود که کلّ زنان را بیاوریم؛ اما امروز فقط یک دختر با او آمده است! دیروز گفته بود که کل مردها را بیاوریم؛ اما امروز فقط علی با اوست. وقتی این صحنه را دید، به مسیحیان گفت: حق با محمد(ص) است، مبادا با او مباهله کنید، چون عذاب می‌آید و همه ما را نابود می‌کند؛ لذا کشیش به پیغمبر(ع) گفت که ما مباهله نمی‌کنیم!

آیا در این آیه شریفه، همه ضمیرها به صیغه جمع نیامده است؟ در حالی که پیغمبر(ص) با خودش فقط یک مرد و دو فرزند و یک خانم که فاطمه زهرا(س) بود را آورد. ای اهل سنت! در این آیه هم که فرمود: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»، مثل آیه مباهله داوری کنید! چرا در آیات قرآن ناداوری می‌کنید؟ چرا مصادیق آیات را منحرف می‌کنید؟ این راه سعادت است که فرمود: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ»؛ سرپرست تمام کارهای شما در دنیا و آخرت، الله است و رسول(ص) است و امیرالمؤمنین(ع) است. در هیچ جای دیگر، به دنبال سعادت نگردید که اگر بروید، به شقاوت برمی‌خورید.

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر تُست اکنون به اسیر کن مدارا

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کَرم گدا را

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

که اَلم کند به عالَم شهدای کربلا را[21]

 

روضه حضرت اباالفضل(ع)

قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق

در روز حشر رتبه او آرزو کنند

عباس نامدار که شاهان روزگار

از خاک کوی او طلب آبرو کنند

میرابِ آب بود و لب تشنه جان سپرد

می‌خواست آب کوثرش اندر گلو کنند

بی‌دست ماند و داد خدا دست خود به او

آنان که منکرند بگو روبرو کنند[22]

کنار بدن حضرت ابالفضل(ع)، فقط یک کلمه از أبی عبدالله(ع) را معنی می‌کنم: عباس! اگر تا غروبِ امروز مرا نکشند، داغ تو مرا زنده نخواهد گذاشت![23]

خدایا! اهل بیت(ع) را دعاگوی ما و نسل ما قرار بده!

خدایا! ما را یک لحظه از اهل بیت(ع) دور نکن!

خدایا! برای دلخوشی خانواده‌ها و بیمارانشان و مخصوصاً کرونایی‌ها را به حق أبی عبدالله(ع) شفا بده!

خدایا! شب آخر این مجلس است، بخشی از مُزد و أجر ما را ـ اگر لایق مُزد هستیم ـ آمرزش پدر و مادر و اموات و معلمان و مراجع ما، به ویژه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و علوی قرار بده!

«اللّهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات! اللّهم اغفر لأمواتنا و اشفع مرضانا! اللّهم سَلِّم دیننا! اللّهم أهلک أعدائنا! اللّهم أیّد و انصر امام زماننا! اللّهم بحق الحسین إجعل عاقبة أمرنا خیرا»!

 


[1]. الأمالی (للصدوق)، ص236: «حَدَّثَنَا ... جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ... عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَةَ أَلْفِ نَبِيٍّ وَ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِينَ أَلْفَ نَبِيٍّ أَنَا أَكْرَمُهُمْ عَلَى اللَّه‏»؛ معانی الأخبار، ص333: «عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص ... قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! كَمِ النَّبِيُّونَ؟ قَالَ: مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ نَبِي‏ ...».
[2]. سوره بقره 2، آیه38.
[3]. همان، آیه2.
[4]. سوره ناس 114، آیه6.
[5]. تفسير الرازي = مفاتيح الغيب أو التفسير الكبير، ج1، ص160؛ «وَ عَنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى مِائَةً وَ أَرْبَعَةَ كُتُبٍ مِنَ السَّمَاءِ فَأَوْدَعَ عُلُومَ الْمِائَةِ فِي الْأَرْبَعَةِ وَ هِيَ التَّوْرَاةُ وَ الْإِنْجِيلُ وَ الزَّبُورُ وَ الْفَرْقَانُ، ثُمَّ أَوْدَعَ عُلُومَ هَذِهِ الْأَرْبَعَةِ فِي الْفُرْقَانِ، ثُمَّ أَوْدَعَ عُلُومَ الْفُرْقَانِ فِي الْمُفَصَّلِ، ثُمَّ أَوْدَعَ عُلُومَ الْمُفَصَّلِ فِي الْفَاتِحَةِ، فَمَنْ عَلِمَ تَفْسِيرَ الْفَاتِحَةِ كَانَ كَمَنْ عَلِمَ تَفْسِيرَ جَمِيعِ كُتُبِ اللَّهِ الْمُنَزَّلَةِ وَ مَنْ قَرَأَهَا فَكَأَنَّمَا قَرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ».
[6]. سوره عصر 103، آیه1.
[7]. همان، آیه2.
[8]. همان، آیه3.
[9]. سوره طه 20، آیه44: «قَوْلاً لَيِّناً».
[10]. قصص 28، آیه54: «أُوْلَئكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُواْ وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ».
[11]. إحیاء علوم الدین (غزالی)، ج۳، ص۱۲۵: «فإن قيل هل يجوز لعن يزيد لأنه قاتل الحسين أو آمر به، قلنا هذا لم يثبت أصلاً فلا يجوز أن يقال إنه قتله أو أمر به ما لم يثبت فضلاً عن اللعنة ...».
[12]. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌13، ص275: «و كذا يعتبر في الإمام العدالة فلا يجوز الائتمام بالفاسق إجماعا محصلا و منقولا مستفيضا أو متواترا ...».
[13]. سنن الدارقطنی، ج2، ص404: «... أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: صَلُّوا خَلْفَ كُلِّ بَرٍّ وَ فَاجِرٍ، وَ صَلُّوا عَلَى كُلِّ بَرٍّ وَ فَاجِرٍ، وَ جَاهِدُوا مَعَ كُلِّ بَرٍّ وَ فَاجِرٍ».
[14]. صحیح مسلم، ج۲، ص۶۰۹، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، کتاب صلاة العیدین، بَاب الرُّخْصَةِ فی اللَّعِبِ الذی لَا مَعْصِیةَ فیه فی اَیامِ الْعِیدِ، ح۸۹۲؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۱۶؛ ج۴، ص۳۹؛ «... و کان یوم عِیدٍ یَلْعَبُ السُّودَانُ بِالدَّرَقِ وَ الْحِرَابِ فَاِمَّا سَاَلْتُ النبی (صلی‌ الله ‌علیه‌ و ‌آله ‌و سلّم) وَ اِمَّا قال تَشْتَهِینَ تَنْظُرِینَ فقلت: نعم! فَاَقَامَنِی وَرَاءَهُ خَدِّی علی خَدِّهِ و هو یقول: دُونَکُمْ یا بَنِی اَرْفِدَةَ حتی اذا مَلِلْتُ، قال: حَسْبُکِ، قلت: نعم، قال: فَاذْهَبِی».
[15]. الإتقان في علوم القرآن (السيوطي، جلال الدين)، ج1، ص127: «النَّوْعُ الْعَاشِرُ: فِيمَا أُنْزِلَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلَى لِسَانِ بَعْضِ الصَّحَابَةِ هُوَ فِي الْحَقِيقَةِ نَوْعٌ مِنْ أَسْبَابِ النُّزُولِ وَ الْأَصْلُ فِيهِ مُوَافِقَاتُ عُمْرَ ...».
[16]. سوره حدید 57، آیه23.
[17]. سوره عنکبوت 29، آیه64.
[18]. الأمالی (للصدوق)، 16؛ رجال الكشي ـ اختيار معرفة الرجال (مع تعليقات مير داماد الأسترآبادي)، ج‏1، ص211.
[19]. سوره مائده 5، آیه55.
[20]. سوره آل عمران 3، آیه61.
[21]. غزلیات شهریار، غزل شماره 2، مناجات.
[22]. خزائن الأشعار، مرحوم حاج سیدعباس جوهری (ذاکر)، ص202.
[23]. العبّاس (عليه السلام)، المقرّم، السيد عبد الرزاق، ج1، ص256.

برچسب ها :