لطفا منتظر باشید

جلسه هفتم چهار شنبه (15-10-1400)

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
جمادی الاول1443 ه.ق - دی1400 ه.ش
11.82 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرّحمن الرّحيم

«الحمد لله رب العالمين، الصلاة و السلام علي سيد الأنبياء و المرسلين، حبيب إلهنا و طبيب نفوسنا أبي القاسم محمد صلّي الله عليک و علي أهل بيته الطّيبين الطّاهرين المعصومين المکرّمين».

 

تبيين دو دستگيره الهی در قرآن از باب لطف و احسان

وجود مبارک حضرت حق از باب احسان، رحمت، لطف و ربوبيت، براي تربيت و رشد و کمال بندگانش و اينکه به آساني بتوانند به مغفرت و رضوان و جنّت الهي برسند و در اين حقايق ابدي شوند که در قرآن کريم فرمود: «لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ»[1]؛ يعني عنايات و الطاف و رحمت و بهشت او، نه از آنها قطع مي‌شود و نه آنها را منع مي‌کنند، براي چنين بندگاني دو دستگيره نجات و رشددهنده قرار داد که هر دو در قرآن بيان شده است و اين‌گونه نيست که فقط يک دستگيره در قرآن بيان شده باشد و دستگيره ديگر را به زبان پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ائمه طاهرين(عليهم السلام) بيان کرده باشد؛ بلکه هر دو در قرآن است.

 

عدم اعتبار شک و ترديد در حقانيت قرآن

اما درباره قرآن، آيات فراوانی داريم و درباره اهل بيت(عليهم السلام) نيز آيات مهم و فوق العاده‌اي داريم و همان‌گونه که در خود قرآن، در حق بودن، الهي بودن و وحي بودنش هيچ شکي وجود ندارد، درباره اهل بيت(عليهم السلام) هم شکّی وجود ندارد و هر کس در اين دو شک کند، شکّ او دروغ است. اين بدين معنا نيست که در قرآن مجيد شک وجود دارد، چون خدای متعال در ابتداي قرآن اعلام فرمود که: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ»[2] که حرف «لا» قبل از کلمه «ريب» آمده و «لا رَيْبَ» شده و کسانی که اهل ادبيات عرب هستند مي‌گويند: اسم اين «لا»، لاي نفي جنس است و «لا رَيْبَ» يعني هيچ نوع شکّي در وحي بودن اين کتاب نيست.

 

تحدّی خداوند با شکّاکان در اعجاز قرآن

يکی از مطالب بسيار جالب و اعتقادي که پروردگار متعال درباره قرآن در سه جاي قرآن کريم مي‌فرمايد اين است که اگر شما شک و ترديد داريد که اين قرآن از سوي خداوند نيست، اگر شکّ شما درست بود، چند تا کار بکنيد:

 

تحدّی اول: آوردن يک سوره!

يا يک سوره مثل قرآن بياوريد تا اين شک برطرف شود! پس اگر به نظر خودتان، شکّ شما درست بود ـ به نظر ما که شکّ در قرآن، دروغ است ـ و اصرار داريد که اين کتاب وحي نيست، لااقل يک سوره مثل آن بياوريد: «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»![3]

اما اگر کسي بگويد که خدايا! مصالح ساختمانی قرآن که در اختيار ما نيست، وگرنه ما با همان مصالح می‌توانستيم يک سوره مثل قرآن بياوريم! جوابش اين است که مصالح ساختماني قرآن، 28 حرف از حروف الفبا است که اولين درس در کلاس اول دبستان است و کل اين 28 حرف برای عرب و عجم يکسان است، پس اگر راست می‌گوييد، با همين حروف هر جوری که دلتان مي‌خواهد قاطي کنيد و با ذهن و عقل و کامپيوتر و سايت و با وسايل مختلف الکترونيکي، يک سوره بسازيد! اکنون که 1500 سال از نزول قرآن می‌گذرد، دشمنان ما که کل جهان يهوديت، مسيحيت و لائيک را تشکيل می‌دهند، نتوانستند کاری بکنند.

يک وقت است که دشمن با اسلحه مي‌آيد و ما را مي‌زند، در اين صورت يا غالب مي‌شويم و يا شهيد مي‌شويم. يک وقت دشمن با ابزار علم می‌آيد و با دانش، مُهر باطل بر دين ما مي‌زند و مي‌گويد به اين دليل دين شما باطل است! قرآن کريم مي‌فرمايد: اگر قدرت داريد يک سوره مثل من بياوريد؛ ولی تقريباً 1500 سال است که چنين اتفاقی رخ نداده است، چون نمي‌شود و اصلاً امکان ندارد!

فقط در يکی از سال‌ها يادم می‌آيد که يکی از کشيشان بسيار باسواد و عالم که دکتراي فلسفه و زبان و ادبيات عرب را داشت، هفت آيه در برابر سوره «حمد» ساخت و ادعا کرد که من توانستم سوره‌ای مِثل قرآن بياورم! يک طلبه مصري که هنوز درسش را تمام نکرده بود و در سطح بالايي نبود و ادبيات مي‌خواند، از اين هفت آيه ساخته شده، هفده غلط ادبی، فصاحتي و بلاغتي گرفت و آن کشيش بدبخت را سرجايش نشاند؛ يعني اگر شما در جمله «بسم الله الرّحمن الرّحيم» بجای «الله»، اسم «قهّار» بگذاريد و بگوييد: «بسم القهّار الرّحمن الرّحيم» يا بگوييد: «بسم العَفُوِّ الرّحمن الرّحيم»، ساختمان آيه به‌هم مي‌ريزد و آن معناي مقصود و منظور را نخواهد داشت.

 

تحدّی دوم: آوردن دَه سوره!

قرآن کريم در آيه ديگری، برای اينکه به قول لات‌هاي قديم تهران، روي اين شکّاکان را کم کند، فشار مسئله را بالا برد و فرمود: «فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ»[4]؛‌ دَه تا سوره بياوريد!

 

تحدّی سوم: آوردن مثل قرآن!

بعد در آيه ديگری بالاتر آمد و فرمود: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی‌ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ»[5]؛ اگر شک دارند، کل جنّ که ميلياردها نفر هستند و کل اِنس که ميلياردها نفر هستند، همه اينها عقل و قدرت علمي خودشان را روي هم بريزند و مِثل قرآن را بياورند! اما خود پروردگار در ادامه اين آيه مي‌فرمايد: «لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ»؛ نمي‌توانند! حتی فرمود: «وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً»؛ اگرچه همه يکديگر را پشتيباني کنند، امکان ندارد مِثل قرآن را بياورند!

برادران و خواهرانم! وقتي 1500 سال است که مِثل يک سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»[6] را جهان علم و دشمن اسلام نتوانسته بياورد، معلوم مي‌شود که اين کار، کار خداست. اگر قرآن کار بشر يا کار پيغمبر(صلّی الله عليه و آله و سلّم) بود، بشر که از ساختن مِثل کار بشر عاجز نيست! پس اين يک مطلب درباره قرآن بود که اين کتاب «لا رَيْبَ فيهِ» است.

 

عدم شک و ترديد در امامت و پيشوايي اهل بيت(ع)

اما آيات مربوط به اهل بيت(عليهم السلام) هم که در قرآن است، کاري به بدنه آيات اعم از جملات و کلمات ندارم؛ بلکه آيات مربوط به اهل بيت(عليهم السلام) نشان مي‌دهد که در وجود اين ذوات قدسی ـ که داراي مقام عصمت عقلي، نفسي و عملي هستند ـ و در اينکه انتخاب شده پروردگار هستند ـ چون آنها را در قرآن آورده است ـ هيچ شکي در امامت و پيشوايي آنها نيست و هيچ ترديدی در اين نيست که خير دنيا و آخرتِ ما بعد از قرآن، به دست عترت و اهل بيت(عليهم السلام) است و شکّی نيست که رحمت و جنّت و رضايت و مغفرت خدا از کانال اهل بيت(عليهم السلام) به ما مي‌رسد.

بر اين اساس، نه در دستگيره اول شک وجود دارد که «مِنَ الله» است و عامل تربيت صحيح و رساندن انسان به نعمت‌هاي ابدي می‌باشد و نه در اهل بيت(عليهم السلام) شک وجود دارد که انتخاب شده پروردگار هستند و کليد سعادت دنيا و آخرت ما به‌دست اين بزرگواران است.

 

فراوانی روايات درباره ارزش‌های اهل بيت(ع)

اين مربوط به قرآن بود؛ اما اگر به سراغ روايات برويم، روايات در اين زمينه درياوار است. اي کاش که شما زمينه علمی داشتيد و مقداری درس خوانده بوديد و من آدرس رواياتی که درباره اهل بيت(عليهم السلام) است را به شما می‌دادم و شما مي‌ديديد که چه اقيانوسي در اين روايات از ارزش‌هاي اهل بيت(عليهم السلام) ذکر شده و اينکه اگر دست کسي در دست اهل بيت(عليهم السلام) نباشد، نجات يافتن او در دنيا و آخرت محال است! من امروز به طور يقين به شما مي‌گويم و کتابش را هم دارم، مرحوم آيت الله العظمي بروجردي زمانی که در بروجرد بودند 37 سال، هم در ماه مبارک رمضان منبر مي‌رفتند و هم در دهه عاشورا. ايشان در آن زمان هم اَعلم مراجع بود، ولی رساله نداشت!

 

نجات‌خواهی آيت الله بروجردی از امام حسين(ع)

يکي از علماي بزرگ تبريز وقتي حاشيه ايشان را که اولين حاشيه بر «عروة الوثقي» سيدمحمد کاظم يزدي بود ديد و نظريات آيت الله بروجردي را در فقه اهل بيت(عليهم السلام) مشاهده کرد، گفت: اين آدم، جهانی در گوشه بروجرد است! او اقيانوسی در گوشه بروجرد است؛ لذا نامه‌ای از تبريز به ايشان نوشت و گفت که من با ديدن حاشيه شما در فقه، براي من ثابت شد که شما در بين علمای شيعه، اَعلم هستيد و مي‌خواهم شما را در شهر تبريز به مردم معرفي کنم تا هر کس که مقلد هر مرجع بزرگواری بود، تقليدشان را به سوي شما برگردانند!

اگر اين پيشنهاد را به ما بدهند، ما خوشحال می‌شويم که تقريباً سه  ميليون نفر مُريد پيدا مي‌کنيم! من که فعلاً در گوشه بروجرد هستم و اگر چند ميليون نفر از من تقليد کنند، همه آنها وجوهات شرعی خودشان را به بروجرد مي‌فرستند، وضع ما و طلبه‌ها هم خيلی خوب می‌شود! معمولاً طبع آدم اين‌گونه است؛ اما «مردان خدا پرده پندار دريدند»[7]، آقاي بروجردي به آن عالم نوشتند: امروز علمدار شيعه و مرجع تقليد شيعه، آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني است و من شما منع و نهي مي‌کنم که مرا حتی به يک نفر معرفي کنيد و اين حق شرعي را نداريد!

انسان که بی‌جهت آقاي بروجردي نمي‌شود! انسان که بدون حساب و کتاب، سلمان و ابوذر نمي‌شود! انسان بايد در محضر خدا چيزهايي را ارائه بدهد، از ايمانش، از اخلاقش و از عملش که دست رحمت خدا او را بزرگ کند، نه اينکه آدم بخواهد با پول، با پارتي، با پشت هم‌اندازي و با سندسازي، خودش را بزرگ کند! آن خودبزرگ شدن، بادکنک است و اگر يک سوزن به آن بخورد بادش خالي مي‌شود و آبروي انسان هم مي‌رود.

آيت الله بروجردی با اين علمش، سي روز در ماه مبارک رمضان در بروجرد منبر مي‌رفتند، در دهه عاشورا هم منبر مي‌رفتند. من وجود مبارک ايشان را در قم ديده بودم و پشت سر ايشان هم نماز مي‌خواندم. الآن هم دَه سال است که در سالگرد ايشان منبر مي‌روم که بخشی از اين منبرها کتاب شده است. شخصی از ايشان پرسيد: شما که در بروجرد بوديد و در ماه مبارک رمضان منبر مي‌رفتيد و دهه عاشورا هم منبر می‌رفتيد، آيا روضه هم مي‌خوانديد؟ آن شخص فکر مي‌کرد که آيت الله العظمی بروجردي با اين قدرت علمی و با اين عظمت، در آخر منبر که روضه نمی‌خواند!

البته بايد بگويم که آقاي بروجردي در گريه کردن براي أبي عبدالله(عليه السلام)، حرف اول را مي‌زد. در روز چهارشنبه که صبح فردای آن روز، ساعت هفت از دنيا رحلت کردند، وقتی روی تخت نشسته بودند، يک روز مانده به رحلت، فرمود: يک نفر را از دفاتر محضری به منزل ما بياوريد، چون پزشک اجازه نمی‌دهد که من از تخت پايين بيايم! اطرافيان ايشان فوراً به يکی از دفاتر ثبت اسناد مراجعه کرده و مسئول مربوطه را سوار ماشين کردند و آوردند. ايشان فرمودند: من چند قطعه زمين از مرحوم پدرم در بروجرد دارم، خانه‌ای قديمی هم در قم دارم، پول‌هايي که دارم مِلک خودم نيست و سهم امام(عليه السلام) است، ثلث مال من از زمينِ بروجرد و منزلِ قم را همين الآن در جلوي چشم من بنويس که وقف وجود مقدس حضرت أبي عبدالله الحسين(عليه السلام) است و بايد براي امام حسين(عليه السلام) خرج شود!

ايشان نفرمود: بنويس که کتاب‌هاي من براي عالَم آخرت به دادم برسد، نوشته‌هايم به دادم برسد، عبادات من به دادم برسد، مرجعيت من و مسجد اعظمی که ساختم به دادم برسد؛ بلکه فرمود: همه اينها را بنويس که برای أبي عبدالله(عليه السلام) است تا من امضاء کنم، چون راه نجات ما حسين است، نه نماز و نه مسجدسازي! «إنَّ الحُسين مِصبَاحُ الهُدَي وَ سَفِينَةُ النَّجَاة».[8]

من پارسال در ايام ماه مبارک رمضان، بعد از تمام شدن منبر، وقتی مي‌خواستم روضه بخوانم، هر سی روز را با اين جملات شروع کردم: «اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه‌، اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مِصْبَاحَ الْهُدَي، اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ، اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَحْمَةَ الْوَاسِعَةِ، اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَابَ نِجَاتِ الْأُمَّةِ». اين مفاهيم را آقاي بروجردي لمس کرده بود که باب نجات، أبي عبدالله(عليه السلام) است.

آن شخص از ايشان پرسيده بود که آيا در ماه مبارک رمضان و دهه محرّم، روضه هم مي‌خوانديد؟ اين شخص فکر مي‌کرد که ايشان با اين عظمت و با اين کوه علم، مثل روضه‌خوان‌ها روضه نمي‌خواند! آقاي بروجردي نگاهی به اين شخص کرد و فرمود: کل 38 سالی که در بروجرد بودم روضه مي‌خواندم، آن هم چه روضه‌اي! يعني از أبی عبدالله(عليه السلام) کم نمي‌گذاشتم!

 

منحصر نبودن «اهل بيت» در پنج نفر و جريان آن تا امام زمان(ع)

همه اينها دستگيره نجات هستند؛ اما بايد به اين موضوع عنايت داشت که همه اهل بيت و عترت(عليهم السلام) بر طبق ترجمه خود ائمه طاهرين(عليهم السلام)، چهارده نفر هستند. ما فکر مي‌کنيم که مراد از اهل بيت(عليهم السلام) همان پنج نفر هستند! زمانی که آيات درباره اهل بيت(عليهم السلام) نازل شد، فقط پنج نفر از آن ذوات قدسی در دنيا بودند و هنوز بقيه به دنيا نيامده بودند. آيات مربوط به اهل بيت(عليهم السلام) تا امام دوازدهم جريان دارد؛ يعني پيغمبر(صلّی الله عليه و آله و سلّم) و صديقه کبري(سلام الله عليها) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) تا امام دوازدهم را شامل مي‌شود و اهل بيت همه اينها هستند، نه پنج نفر!

آيت الله بروجردی در آن 38 سال که منبر رفتند، منبرهايشان را جمع کردند؛ يعني آن وقت ضبط صوت نبود، ولي اُمّهات منبرهايشان را خودشان جمع کرده بودند و از اهل بيت(عليهم السلام) فقط چند سال را ـ در سی روز ماه مبارک رمضان، نه دهه عاشورا ـ درباره امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشريف) سخنراني کردند. در اين چند سال، در کتاب‌هاي شيعه و سني، رواياتي که مربوط به يکي از اهل بيت(عليهم السلام) بود ـ نه همه آنها ـ را جمع کرد و بعد که به قم آمدند، يکی از شاگردان رده اول ايشان که الآن مرجع تقليد است بنام آيت الله العظمی صافی گلپايگانی، آن جمع‌آوری شده‌های ايشان را تنظيم کردند.

 

جمع‌آوری شش هزار روايت درباره امام زمان(ع)

آيت الله صافی به جلسات شما علاقه زيادی دارند؛ هم دهه عاشورا و هم شب‌های إحياء را از تلويزيون گوش می‌دهند. به بنده هم محبت زيادی دارند و هر وقت به ديدار ايشان می‌روم، خيلي به من لطف مي‌کنند. چند بار هم به من نامه‌های ماندگار و با بنيانی نوشتند! ايشان نوشته‌هاي مرحوم آيت الله العظمي بروجردي را درباره امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشريف) نظام دادند و با نام کتاب «منتخب الاثر» چاپ کردند که فقط برای يک نفر از اهل بيت(عليهم السلام) در حدود شش هزار روايت را تنظيم کردند!

آن بدبخت‌هايي که مي‌گويند ما به امام زمان(عجّل الله فرجه) اعتقاد نداريم، يعني آيا قرآن و پيغمبر(صلّی الله عليه و آله و سلّم) تا امام عسکري(عليه السلام)، درباره اهل بيت(عليهم السلام) ـ نعوذ بالله ـ دروغ گفته‌اند!؟ اگر دروغ باشد که شش هزار روايت جمع نمي‌شد!

اين ذوق و سماع ما مجازي نَبُود

وين وجد که مي‌کنيم بازي نَبُود

با بي‌خبران بگو که‌ ای بي‌خردان

بيهوده سخن به اين درازي نَبُود[9]

سخن دروغ که شش هزار روايت در کنارش موج نمي‌زند!

 

پاسخ به ترديد در مورد حضرت رقيه(س)

شخصی به من گفت: عقيده شما درباره حضرت رقيه(سلام الله عليها) چيست؟ گفتم: شما چه مي‌گوييد؟ گفت: خيلي از علما مي‌گويند که امام حسين(عليه السلام) چنين بچه‌اي نداشته و دروغ است! گفتم: آنها اين‌جور مي‌گويند؟ گفت: بله! گفتم: نظر من درباره اين سه ساله بسيار پرقدرت، يک نظر صد درصد مثبت است. البته من کتاب‌هاي بسياری را از قرنِ حدود ششم تا اين قرن ديدم که از حضرت رقيه(عليها السلام) نام بردند، مصائب او را هم نوشته‌اند و با کلمه «رقيه» هم نام برده‌اند.[10]

من به او چيزي نگفتم که من برای حضرت رقيه(سلام الله عليها) مدرکی دارم که سابقه هشت قرن را به دنبال دارد؛ ولی اين را به او گفتم که آيا شما به سوريه رفتي؟ مثل اينکه رفته بود! گفتم: آن حرم، صحن، ضريح، گنبد و مسجد بالاسر را يکي از رفقاي خود من که اهل همدان بود ساخته است که شش هزار متر زمين در اختيار صحن و حرم و گنبد و بارگاه است. خدا آن مرد بزرگ را رحمت کند، من هم در سوريه با او همراه بودم که مشغول خريدن زمين‌ها و خانه‌هاي اطراف حرم بود. همه هم خانه‌هايشان را به قيمت خوبی فروختند، مگر يک نفر که خانه‌اش به پول سوريه، بيست هزار لير مي‌شد.

اين مرد الهي که با من بود به صاحب آن خانه گفت: اين خانه را سي هزار لير مي‌خرم، بفروش! گفت: نمي‌فروشم! گفت: چهل هزار لير می‌خرم. گفت: نمی‌فروشم. اين دوست من تا صد هزار لير مي‌خواست بخرد! ولی او همچنان می‌گفت که نمي‌دهم! گفت: اين خانه‌ای را که بيست هزار لير مي‌ارزد ـ در آن زمان که سال 64 بود ـ چقدر می‌فروشی؟ گفت: يک ميليون لير! ايشان با اين قيمت نمي‌توانست بخرد، چون با اين پول می‌توانست نصف حرم را بسازد!

اين مرد خدا در يکی از روزها با رئيس اوقاف سوريه ملاقات کرد، چون او را مي‌شناخت و خيلي هم به او احترام مي‌کردند. گفت: من اين مِلک را مي‌خواهم بخرم، قيمت هم کرده‌ام، دلّال‌ها در سوريه می‌گويند: بيست هزار لير می‌ارزد، ولی صاحب خانه می‌گويد: يک ميليون لير! گفت: مشکلي ندارد، من براي شما مي‌خرم! گفت: خيلي سنگين است! رئيس اوقاف که سنی هم بود گفت: من به کمک خود اين بچه سه ساله، خانه را مي‌خرم و به شما تحويل می‌دهم، شما هم آن را خراب کن و به زمين‌های ديگر وصل کن!

در همان لحظه به شهردار دمشق زنگ زد ـ اين را من خودم در جريان بودم و کسي برای من نقل نکرده است، خودم در سوريه بودم! ـ شهردار آمد. به شهردار گفت که چنين اتفاقي در حال وقوع است، صاحب اين خانه خيلي آدم ستمگر و ظالمي است و ما هم نمي‌خواهيم خانه‌اش را به زور بگيريم، ولي قيمت خانه‌اش بيست هزار لير است، ولی ما سي هزار لير می‌دهيم، اين خانه را چگونه مي‌تواني بخري؟ گفت: فردا جواب مي‌دهم! شهردار رفت و فردا آمد و گفت: نقشه جامع شهر دمشق را در اين بخش از حرم حضرت رقيه(سلام الله عليها) عوض کردم، به‌گونه‌ای که پشت اين خانه در مسير يک اتوبان قرار گرفته و خود خانه هم جلوی اتوبان و حرم قرار می‌گيرد، طوری که نمی‌تواند تک و تنها در اين اتوبان باشد! اين خانه بايد از نظر نقشه جامع شهر خراب شود!

بعد از اين جريان، صاحب آن خانه را خواست و گفت: اين خانه را چقدر می‌فروشی؟ گفت: قبلاً هم گفتم که يک ميليون لير می‌فروشم! گفت: اين نقشه جامع شهر دمشق است، يا خانه‌ات را به بيست هزار لير و به قيمت اصلي بفروش يا اينکه فردا با بولدوزر خانه‌ات را خراب مي‌کنم، اينجا قرار است که اتوبان شود، ای بي‌ادب! نسبت به دختر حضرت سيد الشهداء(عليه السلام) معامله مي‌کني؟ آن خانه را هم خريدند!

من به اين شخصی که در مورد حضرت رقيه(سلام الله عليها) سؤال کرده بود گفتم: اگر حضرت رقيه(عليها السلام) دروغ بود، خدا بخاطر يک قبر دروغ، در قلب مردم نمي‌انداخت که ميلياردها لير خرج کنند تا چنين حرم باعظمتي را بسازند.

با بي‌خبران بگو که ای بي‌خردان

بيهوده سخن به اين درازي نبود

 

قطعی بودن نجات شيعيان اهل بيت(ع) در دنيا و آخرت

امروز فکر می‌کنم که قلب شما خيلي آرامش پيدا کرد که هيچ شکي در قرآن نيست و چون اهل بيت(عليهم السلام) در قرآن آورده شدند و عِدل قرآن هستند، چنانکه در قرآن شکي نيست، پس در امامت و عصمت اين ذوات قدسی و در اينکه کليد خير دنيا و آخرت ما بعد از قرآن در دست آنهاست هم هيچ شکي نيست. اين دو، بدون شک و ترديد، دو دستگيره نجات هستند؛ يعني خيال شما در مقابل ملت‌های اسلامي که شيعه نيستند صد درصد راحت باشد که راه شما حق و درست است و شيعه بودن شما هم درست است و نجات شما در وقت مرگ و برزخ و قيامت قطعی است.

 

روضه حضرت زهرا(س)

اکنون به اهل بيت(عليهم السلام) بگوييم و آنها را خطاب کنيم که:

دلي ديرم خريدار محبت

کز او گرم است بازار محبت

لباسي دوختم بر قامت دل

ز پود محنت و تار محبت[11]

از يک طرف عاشق شما هستيم و از طرف ديگر هم عمری است که برای شما غصه خورديم، برای شما ناراحت بوديم، عمری است که براي شما گريه مي‌کنيم، چون هيچ اهل بيتي در دنيا مظلوم‌تر از شما و مصيبت‌ديده‌تر از شما نبود! اين گفتار مادرتان زهراست:

صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا

صُبَّتْ عَلَی الْأَيَّامِ صِرْنَ لَيَالِيَا[12]

آن‌قدر در اين سه ماه که از رحلت پدرم می‌گذرد، مصيبت بر من وارد شده، آن‌قدر غم و غصه در قلب من ريختند، آن‌قدر مرا شماتت کردند، آن‌قدر زخم زبان به من زدند که اگر اين رنج‌هاي مرا به تمام روزهاي دنيا بدهند، همه روزها تا روز قيامت شب و تاريک مي‌شود! شما مي‌دانيد که ما هم الآن همين حال را داريم، آدم که گريه مي‌کند گريه‌اش صدا دارد، ناله دارد، آه دارد! امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: در روزهاي آخر، مادرم فقط اشک داشت و جوهره صدايي برايش نمانده بود و نمي‌توانست بلند بلند گريه کند و ناله بزند![13] چهار فرزند بزرگوارش روبروي مادر مي‌نشستند، مادر گريه مي‌کرد و بچه‌ها هم زار زار گريه مي‌کردند!

«اَللّهُمَّ اغفِر لَنَا وَ لِوَالِدَينَا»!

«اَللّهُمَّ اشفِ مَرضَانَا»!

«اَللّهُمَّ ارحَم موتَانَا»!

«اللّهُمَّ ارحَم شُهَدَائَنَا»!

«اللّهُمَّ اجعَل عَاقِبَةَ أَمرِنَا خَيرَا»! 

 


[1]. سوره واقعه 56، آيه33.
[2]. سوره بقره 2، آيه2.
[3]. همان، آيه23.
[4]. سوره هود 11، آيه13.
[5]. سوره إسراء 17، آيه88.
[6]. سوره إخلاص 112، آيه1.
[7]. ديوان اشعار فروغي بسطامي، غزليات، غزل شماره 226: «مردان خدا پرده پندار دريدند ٭٭٭ يعني همه جا غير خدا يار نديدند».
[8]. إعلام الوري بأعلام الهدي (ط ـ القديمة)، ص400؛ بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج‌36، ص205.
[9]. رباعيات علاء الدوله سمناني.
[10]. کامل بهائي (عماد الدين طبري)، ج2، ص179؛ منتهي الآمال (شيخ عباس قمي)، چاپ اسلامية، ج1، ص316؛ همان، چاپ مؤسسة انتشارات هجرت، ج1، ص807؛ نفس المهموم (شيخ عباس قمي)، ص415 و416؛ معالي السبطين (حائري)، ج2، ص170؛ الدمعة الساکبة (محمّد باقر بهبهاني)، ج5، ص141.
[11]. باباطاهر، دوبيتی‌ها، شماره5.
[12]. روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط ـ القديمة)، ج‌1، ص75؛ مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‌1، ص242.
[13]. الخصال، ج‌1، ص272.

برچسب ها :