فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

بندگان محبوب زیر چتر محبت پروردگار


اصول اخلاق از دیدگاه پیامبر(ص)(6) - روز دوم؛ دوشنبه (15-1-1401) - رمضان 1443 - - 11.04 MB -

پایه‌ریزی زندگی انسان براساس صراط مستقیمانسان، دارای قدرت درک و عمل به احکام الهیحقیقت معنایی استطاعت در عمل به احکامجایزنبودن حیا در عمل به واجبات الهیدقت حاج ملاهادی سبزواری در پرداخت خمسنشانه‌های مؤمنین واقعیلذت مؤمنین از شنیدن آیات الهی و روایات معصومینخوبان عالم در حوزۀ محبتیِ پروردگارحرکت بهشت به‌سوی بندگان محبوبرحمت و مغفرت پروردگار به‌دنبال بندگان محبوبتمام آفرینش در خدمت بندگان محبوبالهام هشت خصلت الهی به بندگان محبوبکلام آخر؛ از من دو دست بر کمر و از تو بر زمین

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابو القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

پایه‌ریزی زندگی انسان براساس صراط مستقیم

سال‌های گذشته، بخصوص در دهه‌های بعد از دههٔ عاشورا، روایت فوق‌العاده مهمی که اغلب کتاب‌های حدیث نقل کرده‌اند، در همین مکان مطرح شد؛ ولی از آنجا که معارف و معانی‌ روایت دریاوار است، توضیح و تفسیر روایت به پایان نرسید. 

ماه مبارک رمضان بهترین فرصت برای آشنایی ما با این معارف الهی و آسمانی است که از قلب مبارک رسول خدا(ص) طلوع کرده و به زبان مبارکشان جاری شده. قرآن مجید در یک آیه می‌فرماید: «لِمَنْ شَاءَ مِنْکُمْ أَنْ یسْتَقِیمَ»[1] اگر بخواهید، قطعاً زندگی شما براساس صراط مستقیم شکل می‌گیرد؛ اما اگر این حقایق را نخواهید و خودتان را محروم کنید، در حقیقت، با دست خودتان، درِ خیر دنیا و آخرت را به روی خود و اهل‌بیت خود بسته‌اید. اثر این معارف بستگی دارد به این‌که شما بندگان من، بخواهید بپذیرید و عمل کنید. 

 

انسان، دارای قدرت درک و عمل به احکام الهی

ممکن است عمل‌کردن به این حقایق به‌نظر سخت بیاید؛ اما قرآن مجید می‌گوید سخت نیست. شما می‌توانید و امکان دارد. اصلاً من شما را برای همین آفریده‌ام. خاک را تبدیل به انسان کردم، ابزار شَهم را هم به او دادم، توان عمل‌کردن و حرکت را هم به او عطا کردم؛ پس انجام این مسائل سخت نیست! چون هم قدرت درک به بندگان من عنایت شده است و می‌فهمند که من و پیامبر چه می‌گوییم، هم قدرت انجام و عمل را دارند. در حد توانی که هر کسی دارد و تا جایی که در قدرت شماست، «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»[2] تقوا را عملی کنید. من نمی‌خواهم احکام و حقایقم فشاری برای شما داشته باشد؛ توانتان را بسنجید و به‌اندازهٔ توانتان یاد بگیرید و عمل کنید.

البته ظرفیت‌ها هم مختلف است؛ حتی انسان‌ها در مقامات هم باهم فرق می‌کنند. خدا در قرآن دربارهٔ پیغمبران می‌فرماید: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ»[3] پیغمبران من هم بر یکدیگر برتری دارند. پنج تا از آنها اولوالعزم هستند و بقیه نیستند. بعضی از آنها رسول و بعضی از آنها نبی هستند. با همدیگر تفاوت دارند. این سبب غصهٔ شما نشود و ناامیدی به شما دست ندهد که ما کجا و عمل به قرآن کجا! ما کجا و عمل به راهنمایی‌های پیغمبر اکرم(ص)، ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) و معلمان الهی کجا!

 

حقیقت معنایی استطاعت در عمل به احکام

آیا می‌توان نماز خواند؟ بله، همه می‌توانند نماز بخوانند؛ ولی باید توانشان را لحاظ بکنند. اگر ایستاده می‌توانند بخوانند، ایستاده بخوانند. اگر قدرت ایستاده‌خواندن ندارند، نشسته بخوانند. اگر قدرت نشسته‌خواندن ندارند، خوابیده بخوانند. 

آیا می‌‌توان روزه گرفت؟ بله، می‌شود. همه هم می‌توانند بگیرند، الّا اینکه انسان از نظر بدن، ولو جوان باشد، در مرحله‌ای قرار گرفته که چهارده‌پانزده ساعت گرسنگی برایش ضرر دارد. اینجا قرآن می‌گوید روزه نگیر. در غیر ماه رمضان به‌صورت تک‌تک، مخصوصاً در سه ماه زمستان که روزها خیلی کوتاه است، یک روز بگیر و سه روز نگیر. سی روز را در یازده ماه پخش کن. این معنای استطاعت است. آدم خیلی از جاها هم مشمول حکم‌الله نمی‌شود؛ مثلاً قرآن مجید در سورهٔ انفال آشکارا خمس را واجب کرده است و می‌فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَی‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ»[4] از زمان ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) بوده که اگر کسی یک سال کار کرد و در این یک سال هم، برای خودش و زن و بچه‌اش، برای خرج و بَرجش (یعنی بیشتر از خرجش) هزینه کرد. حالا یک سال تمام شد، می‌بیند این یک‌ساله از نعمت پول خدا خیلی خوب بهره برده و از سرمایه‌ای که با آن کار کرده، چیزی اضافه نیامده است. سالِ گذشته، آخر سال ده میلیون تومان داشت. الآن هم ده میلیون تومن دارد. اینجا خمس به او تعلق نمی‌گیرد؛ اما اگر یک تومان از مخارج سالش اضافه آورد، دو ریال خمسش است.

 

جایزنبودن حیا در عمل به واجبات الهی

اصحاب ائمه، حتی خانم‌های شیعه، یک ریال و دو ریال و پنج ریال می‌آوردند و می‌پرداختند. خجالت هم نداشت و می‌گفتند خمس حکم‌الله است. ما یک قِران، دو قِران یا یک تومان اضافه آورده‌ایم و خیلی هم شاد بودند که خدا به آنها توفیق داده است، خدمت امام آمده‌اند و یک قِران بابت خمس، یعنی بابت حکم‌الله به امام داده‌اند! کاری به این یک قِران نداشتند که خیلی کم بود و پیش خود نمی‌گفتند خجالت دارد ما یک قِران برداریم، به خانهٔ امام صادق(ع) یا حضرت رضا(ع) ببریم و بگوییم این خمس ماست. «لَا حَیاء فِي الدِّین»[5] عمل به واجب الهی حیا ندارد. امامان ما هم همان یک قِران، دو قِران یا پنج ریال را می‌گرفتند، به دهندهٔ آن دعا می‌کردند و و برایش طلب رحمت و مغفرت می‌کردند. بعد هم همان یک قِران را با یک قِران‌های دیگر و پول‌های بیشتر روی هم می‌ریختند و طبق طرحی که قرآن مجید داده، خرج می‌کردند. خود امامان ما هم اهل پرداخت پول‌های واجب بودند. شما در زیارت حضرت سیدالشهدا(ع) می‌خوانید: «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَآتَيْتَ الزَّكَاةَ». شما بخور نبودید! شما ائمهٔ ما پرداخت‌کننده و عبد خدا بودید. اگر از گندم یا خرمایی که در مدینه یا جای دیگر می‌کاشتید، وقتی به حد نصاب می‌رسید، زکاتتان را پرداخت می‌کردید.

 

دقت حاج ملاهادی سبزواری در پرداخت خمس

مرحوم حاج ملاهادی سبزواری، فیلسوف قرن سیزدهم، استاد خیلی از حکمای بزرگ الهی و چهرهٔ برجستهٔ دینی و علمی بود. چهل سال از همه جای ایران، دانش‌آموز به سبزوار آمد، عالم و فقیه، حکیم و فیلسوف شد و به منطقهٔ خودش برگشت. ایشان آدم خیلی سودمندی بود و مخارجش از کشاورزی می‌گذشت. پدر بزرگوارش در سبزوار زمین زراعتی داشت که بعد از مردنش بین بچه‌هایش تقسیم شد و بخشی هم به حاج ملاهادی رسید. 

وقتی گندم‌ها و جوها می‌رسید و می‌خواست درو کند، خودش به صحرا می‌آمد و ناظر بر درو بود. دستور می‌داد که ترازو برای من بیاورید. آن‌وقت‌ها قپون بود. قپون به آن سنگینی را بار می‌کردند، به صحرا می‌آوردند و سرپا می‌کردند. بعد گندم‌های دروشده که کاه آن را باد داده بودند و از کاه جدا شده بود، در گونی می‌ریختند. حاجی می‌گفت: گونی‌ها را بیاورید و در قپون بگذارید. تمام گندم‌ها را وزن می‌کردند و ایشان وزنش را می‌نوشت. جوها را هم که درو می‌کردند، وزن می‌کردند و ایشان وزنش را می‌نوشت. بعد می‌گفت: چیز دیگری روی زمین نیست؟ آن‌وقت خودش روی خاک می‌نشست و زکات گندم و جو را طبق حساب فقه دین سر زمین جدا می‌کرد. ایشان می‌گفت: معنی ندارد که من حق خدا، مستحق‌ها و مستمندان را در خانه‌ام ببرم! شاید به خانه نرسیدم و مُردم. چه کسی می‌خواهد بعد از من، زکات این گندم و جو را بدهد؟ شاید ورثهٔ من ندادند، مثل خیلی از ورثه‌ها که به وصیت عمل نکردند و نمی‌کنند! مقداری از گندم و جو را هم بعد از اینکه زکاتش را کنار می‌گذاشت، در همان بیابان می‌ریخت و بقیه‌اش را به خانه می‌برد. به او می‌گفتند: چرا این مقدار را در بیابان ریختید؟ این اصراف نیست! می‌گفت: خدا روزی خور غیر از ما آدمیزادها زیاد دارد؛ کبوترها، کلاغ‌ها، گنجشک‌ها و پرندگان هوا. اینها هم سهم آنهاست. جوری نباشد که خدا روز قیامت به من بگوید گندم و جو بیش از حد نصاب به تو دادم، فقط بردید و شکم خودتان را پر کردید. این پرندگان من در این عالم طبیعت سهمی نداشتند؟ 

 

نشانه‌های مؤمنین واقعی

این‌که ما مرتب در آیات قرآن و روایات به کلمهٔ «مؤمن» برمی‌خوریم، مؤمن اینها هستند. اینها مؤمن واقعی‌اند! این حرف پروردگار است که می‌فرماید: «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً».[6] این درحالی است که همه مؤمن حق نیستند. خیلی از مؤمن‌ها تحمل احکام الهی را ندارند! خدا و پیغمبر را قبول دارند و منکر نیستند؛ ولی روزه نمی‌گیرند و نماز نمی‌خوانند، یک واجب هم که خمس است، پرداخت نمی‌کنند و بهانه‌های عجیب و غریبی هم در ذهن خودشان می‌آورند که همان بهانه‌ها سبب می‌شود حق الهی را نپردازند. اینهایی که برابر با طاقت خودشان، هر حکم الهی که شامل حالشان می‌شود، عمل می‌کنند؛ چه حکم عبادی مثل نماز، روزه و حج، چه حکم مالی مثل خمس و زکات؛ خدا می‌گوید: «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً» من اینها را به‌عنوان مؤمن قبول دارم. اینها آدم‌های ازخودگذشته‌ای هستند که خودشان را مالک و صاحب‌اختیار نمی‌دانند. 

خانمی از یک قبیلهٔ معروف دزدی کرده بود و شرایط قطع دست هم برایش آماده بود. پیغمبر(ص) فرمودند دستش را قطع کنید! در قرآن آمده است: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا».[7] اگر اینها ملاحظهٔ آن طرفِ آبی‌ها را نمی‌کردند و آنها را لحاظ نمی‌کردند که بگویند اگر عمل بکنیم، آبروی ما را می‌برند و به ما حمله می‌کنند و می‌گویند شما حقوق انسان‌ها را پایمال کردید، چنانچه دست دزد قطع می‌شد، دزدی هم قطع می‌شد. متأسفانه دزدی قطع نشده و حتی بیشتر شده است؛ هم دزدی‌های کلان میلیاردی و هم آفتابه‌دزدی. وقتی حکم الهی عمل نشود، مشکلات می‌ماند و اضافه هم می‌شود. وقتی حکم الهی عمل نشود، امنیت ازبین می‌رود و ناامنی بیشتر هم می‌شود. 

آنهایی که از خودشان، پولشان و زن و بچه‌شان گذشته‌اند و هیچ‌چیزی را غیر از پروردگار در این عالم لحاظ نمی‌کنند، «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً» هستند. خدا چه تعریفی از اینها کرده است! البته الآن هم این‌جور انسان‌ها بین شما هستند. حجت خدا همیشه بین بندگان هست و «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً» تا روز قیامت جریان دارد.

 

لذت مؤمنین از شنیدن آیات الهی و روایات معصومین

اکنون به‌سراغ این متن عرشیِ ملکوتیِ نورانیِ الهی پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام برویم. اول کل متن را تبرکاً بخوانم. خود این متون، ریشه‌دارترین و بالاترین موسیقیِ ملکوتی است که به گوش می‌خورد. برای آنهایی که «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً» هستند، خیلی لذت دارد که آیات قرآن و روایات پیغمبر(ص) و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را بشنوند. پیغمبر(ص) گاهی که خسته می‌شدند، به بلال خطاب می‌کردند: «أَرِحْنَا یا بِلَالُ»[8] برای من یک زمینهٔ راحتی و استراحت ایجاد کن. بلال هم می‌دانست باید چه‌کار کند که پیغمبر(ص) در اوج لذت، راحت و آرامش قرار بگیرد. بلال می‌نشست و شروع به خواندن قرآن می‌کرد.

روز دوم و سوم ازدواج صدیقهٔ کبری(س) بود که پیغمبر(ص) به دیدنش آمدند. به دخترشان گفتند: دخترم، از شوهرت و زندگی‌ات راضی هستی؟ گفت: خیلی راضی هستم (حالا کل اثاث زندگی‌اش شانزده تکه بود! یک کوزهٔ گلی، دوسه تا کاسه و پردهٔ معمولی داشت و فرش اتاق مهمانی‌اش هم شش تا پوست بز بود که به‌هم دوخته بودند و یک فرش شده) و در عین راضی‌بودن، خیلی هم غصه دارم و ناراحتم. حضرت فرمودند: از چه‌چیزی ناراحتی؟ گفت: من وقتی که شوهر کردم، خانه‌ام از خانهٔ شما یک‌خرده دور شده است (این جایی که امیرالمومنین(ع) گرفته بود، حدود مسجد غَمامه بود و خانهٔ پیغمبر(ص) هم که به مسجد وصل بود). یارسول‌الله! غصه‌ام از این است که دیگر شب‌ها صدای قرآن و مناجات و حال تو را با پروردگار نمی‌شنوم. «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً» از شنیدن قرآن و روایات لذت می‌برند و از شنیدن مصائب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) با گریه‌کردن سبکبال و راحت می‌شوند.

 

خوبان عالم در حوزۀ محبتیِ پروردگار

اینک به روایت پیامبر(ص) برسیم. واقعاً اگر گوشهٔ چشم آدم باز باشد، این روایات را نور و روشنایی می‌بیند. همهٔ شما الحمدلله بارها زیارت جامعه را که محصول فکر و قلب حضرت هادی(ع) است، خوانده‌اید. امام هادی(ع) در زیارت جامعه راجع‌به روایات پیغمبر(ص) تا زمان خودشان و دو امام بعد خودشان می‌فرمایند: «کَلَامُکُمْ نُورٌ» سخن و حرف شما نور است. این نور تاریکی‌ها را فراری می‌دهد؛ یعنی آدم وقتی این حرف‌ها را بشنود و به این حرف‌ها دل بدهد، تاریکی‌های باطنش با قدرت این سخنان فرار می‌کنند و بُخل، حرص، کِبر، ریا و کسالتش علاج می‌شود. آدم خوب می‌شود و شفا می‌گیرد.

«إذا أحَبَّ اللهُ تَعالى عَبداً ألهَمَهُ العَمَلَ بثَمانِ خِصالٍ»[9] هرگاه بنده‌ای، چه مرد و چه زن محبوب خدا شود («عبداً» الف و لام ندارد که اشارۀ به یک شخص معیّن باشد)، پروردگار هشت خصلت به او الهام می‌کند. این هم خیلی مقام است که آدم کاری کند تا محبوب خدا شود. در قرآن مجید راهنمایی کرده است که اگر بخواهیم محبوب خدا بشویم، این چند برنامه که بعداً خدمت شما عرض می‌کنم، باید در وجود شما طلوع کند. اگر طلوع کند، شما محبوب خدا می‌شوید. انبیا و ائمه که فقط محبوب خدا نیستند! شما مرد و زن هم می‌‌توانید محبوب خدا بشوید. 

 

حرکت بهشت به‌سوی بندگان محبوب

وقتی در حوزهٔ محبت خدا قرار بگیرید، جهنم تا ابد با شما کاری ندارد؛ یعنی جهنم اجازه ندارد که به‌سراغ محبوب خدا برود. آنچه به‌سراغ محبوب خدا می‌آید، شفاعت، آمرزش، رحمت و بهشت است. اینها به‌سراغ محبوب خدا می‌آیند. پیغمبر(ص) روایتی دارند که مرحوم صدوق در کتاب «خصال» نقل کرده است. حضرت می‌فرمایند: بهشت عاشق و مشتاق چهار زن است.[10] بهشت، بهشت زنده است! یک فرق دنیا و آخرت این است که مرگ و حیات در دنیا با هم است؛ ولی در آخرت، فقط حیات محض است. بهشت و جهنم زنده هستند. این چهار زن که بهشت عاشق ومشتاق آنهاست، آسیه همسر فرعون، مریم مادر عیسی، خدیجه همسر من و فاطمه دختر من هستند.

انسان وقتی محبوب خدا بشود، باید نشست و حساب کرد که چه کسانی و چه چیزهایی در دنیا و آخرت به‌سراغش می‌آیند! معلوم است که در آخرت، بهشت به‌دنبال محبوب خداست، نه این‌که او به‌دنبال بهشت باشد. من دارم درست می‌گویم! خدا می‌فرماید: «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ»[11] بهشت را به خدمت پرهیزکاران می‌آورم، نه اینکه به پرهیزکاران بگویم راه بیفتید و به بهشت بروید. من این مقدار هم خستگی خوبان عالم را نمی‌خواهم که از صحرای محشر قدم بردارند، بیست یا چهل کیلومتر بروند تا به بهشت برسند. بهشت را به خدمت اینها می‌آورم. بهشت یک عالَم در یک سیارهٔ بی‌سروته است. خدا به او امر می‌کند که راه بیفت و کنار قدم بندگان و عباد من برو.

 

رحمت و مغفرت پروردگار به‌دنبال بندگان محبوب

در روایت داریم شخصی عادت داشته همیشه هرجا که می‌خواسته برود، هر کاری که می‌خواسته بکند و هر دوایی می‌خواسته بخورد، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» می‌گفته. وقتی از قبر هم در می‌آید و وارد قیامت می‌شود، طبق همان اخلاق دنیایی‌اش می‌گوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ». در جا پرونده‌اش را به او می‌دهند. هرچه می‌گردد، می‌بیند که گناهانی که در دنیا بالاخره داشته، در پرونده‌اش نیست. مؤمن بوده، اما امیرالمؤمنین(ع) نمی‌گویند مؤمن معصوم است، بلکه می‌فرمایند: لغزشش کم است. بعد به پروردگار می‌گوید: من در دنیا هیچ گناهی نداشتم؟ خطاب می‌رسد: چرا، گناه داشتی. می‌گوید: الآن که به پرونده‌ام نگاه می‌کنم، همهٔ خوبی‌های من ثبت است و یک دانه از بدی‌های من در آن نیست. نکند پرونده برای من نباشد! خطاب می‌رسد: همین‌ که در محشر قدم گذاشتی و گفتی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ»، رحمت من پروندهٔ گناهانت را پاک کرد. 

برادرانم و خواهرانم! رحمت، بهشت و مغفرت به‌دنبال محبوب خداست. پیغمبر(ص) در چند جا فرموده‌اند: دعا در ماه رمضان مستجاب است. در دل خودتان، سحر و اول افطار دعا کنید. اول افطار هم دعا خیلی مستجاب است. تا افطار نکرده‌اید، دعا کنید. من هم دعا می‌کنم. برای خودمان، زن و بچه‌مان و دوستانمان دعا کنیم تا خدا به ما توفیق بدهد و محبوب پروردگار بشویم. به‌گونه‌ای که همهٔ واقعیات عالم به دنبال ما بدوند و دیگر ما زحمت دویدن به‌دنبال حقایق را نکشیم. 

 

تمام آفرینش در خدمت بندگان محبوب

وقتی محبوب خدا شدی، اصلاً تمام آفرینش عاشق تو هستند که به تو برسند و برایت کار کنند. همه به‌دنبال تو هستند! در روایت داریم: وقتی مرده را در قبر می‌گذارند، از قبر وارد برزخ می‌شود. طبق آیات قرآن، برزخ زندگی دارد، نه این قبر! مرده را که دفن کردند، همه باید به‌دنبال کار خودشان بروند. زن، بچه، داماد، عروس و قوم‌وخویش می‌روند. بعد از رفتن اینها، تا میّت به ترس نیفتاده، صدای پروردگار را می‌شنود که می‌گوید: همه رفتند و تنهایت گذاشتند؟ من با تو هستم! این مؤمن است. همه چیز عاشق مؤمن است و به‌دنبال مؤمن می‌دود. مال حلال به‌دنبال مؤمن می‌دود، اما مال حرام از مؤمن فرار می‌کند! ربا از مؤمن درمی‌رود و می‌ترسد. زنا از مؤمن فرار می‌کند و می‌ترسد. شیاطین در ماه رمضان به‌خاطر روزه‌داران در غل‌وزنجیر هستند و می‌ترسند و به‌سراغ روزه‌دار نمی‌آیند. اگر می‌آمدند که چهل سال در تابستان 40-45 درجه گرما، وقتی خانه هیچ‌کس نبود، می‌آمدند و بر ما مسلط می‌شدند و می‌گفتند در یخچال را باز کن، آب و شربت خنک بخور! چرا ما این کار را نکردیم؟ چون شیاطین در غل‌وزنجیر هستند و از ما می‌ترسند و فرار می‌کنند. تمام بدی‌ها از مؤمنانِ حق فراری هستند و همهٔ خوبی‌ها به‌طرف مؤمنین مشتاقانه می‌دودند.

خیلی عجیب است! پیغمبر(ص) سخنرانی مفصّلی در روز جمعهٔ آخر ماه شعبان دارند. من یک جمله‌اش را به‌مناسبت بحث امروز بگویم. حضرت علنی می‌گویند: «هُوَ شَهْرٌ دُعیتُمْ فیهِ إِلَی ضِیافَةِ اللَّهِ»[12] شما نیستید که وارد ماه رمضان شده‌اید، بلکه ماه رمضان را به‌دنبال شما فرستاده‌اند. « ماه رمضان دربه‌در به‌دنبال شما می‌گردد تا شما را پیدا کند. شما نیامده‌اید، بلکه به‌دنبال شما آمده‌اند و شما را آورده‌اند. 

 

الهام هشت خصلت الهی به بندگان محبوب

چه‌بسا اگر محبوب خدا بشوید، داستان زندگی‌تان این‌گونه می‌شود. این جملهٔ اول روایت بود. روایت هشت قسمت دارد که در جلسهٔ بعد، اگر توفیق بود و زنده بودم، متن را برایتان عرض می‌کنم و بعد وارد توضیحش می‌شوم. حالا همین جملهٔ اولش چقدر حرف داشت. «إذا أحَبَّ اللهُ تَعالى عَبداً ألهَمَهُ العَمَلَ بثَمانِ خِصالٍ» وقتی کسی محبوب خدا شد، پروردگار خودش او را وارد هشت حقیقت می‌کند؛ یعنی این هش حقیقت را به‌دنبالتان می‌فرستد. این رباعی باباطاهر چقدر عالی است! من این را برای خودم می‌خوانم. واقعاً هم برای خودم می‌خوانم و به شما عزیزان و مهمانان خدا نظر ندارم.

دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل

مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل

حالا یک عمر از خدا دور بودی، چه‌چیزی گیرت آمد؟!

بُود قدر تو افزون از ملائک

تو قدر خود نمی‌دانی، چه حاصل

تو موجودی هستی که هرچه در این عالم و آخرت مثبت است، از بس عاشق توست، باید به‌دنبالت بدود. حالا خدا لطفی به ما کرده و ما قدر خودمان را یک‌خرده می‌دانیم. 

 

کلام آخر؛ از من دو دست بر کمر و از تو بر زمین

پرقیمت‌ترین آب در این عالم، اشک بر ابی‌عبدالله(ع) است. امام صادق(ع) می‌فرمایند: در قیامت، این آب را با چهار تا چشمه در بهشت قاتی می‌کنند و به تو می‌دهند. 

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار».

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ النِّجاة».

«اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة و یٰا بٰابِ نِجٰاةِ الاُمّة».

بعد از دادن زهر به حضرت مجتبی(ع)، اولین کسی که از بیرون به محضر امام آمدند، وجود مبارک ابی‌عبدالله(ع) بود. اولین سؤالشان این بود که چه‌کسی به شما زهر داد؟ حضرت با این مضموم فرمودند: حسین جان، آبرویش را نمی‌برم. امام مجتبی(ع) یک بندهٔ خداست که می‌گوید آبرویش را نمی‌برم؛ آن‌وقت فکر می‌کنیم که خدا آبروی ما را در دنیا و آخرت ببرد.

امام با همان زهر ازدنیا رفتند. خود ابی‌عبدالله(ع) وارد قبر شدند و بدن را رو به قبله قرار دادند. بنی‌هاشم دیدند که امام در قبر معطل شدند، زیر بغلشان را گرفتند و بیرون آوردند. فقط یک جا کنار بدن برادر کسی نبود که زیر بغلش را بگیرد؛ وقتی بدن بی‌دست قمربنی‌هاشم(ع) را رو دامن گذاشت.

از من دو دست بر کمر و از تو بر زمین

دست دگر کجاست که خاکی به سر کنم

 


[1]. سورهٔ تکویر، آیهٔ 28.
[2]. سورهٔ تغابن، آیهٔ 16.
[3]. سورهٔ بقره، آیهٔ 253.
[4]. سورهٔ انفال، آیهٔ 41.
[5]. این عبارت در منابع روایی و احادیث منقول از معصومین یافت نشد. اگرچه یک اصل مسلّم و پذیرفته‌شده در میان علمای شیعه و اهل‌سنت محسوب می‌شود. به‌عنوان دلیلی برای این قاعده، می توان به آیهٔ «وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ» (احزاب: 53) و مجموعه روایاتی که سخن از حیای ناپسند دارند، استناد کرد. علمای اخلاق هم که مضمون «لَا حَیاء فِي الدِّین» را بیان کرده‌اند، حیای در تعلم و عمل به دین را حیای ناپسند دانسته‌اند.
[6]. سورهٔ انفال، آیهٔ 4.
[7]. سورهٔ مائده، آیهٔ 38.
[8]. مفتاح‌الفلاح شیخ بهایی، ص182: «أن النَّبِی كانَ یَنْتَظِرُ دُخُولَ وَقْتِ الصله وَیَقُولُ: أَرِحْنَا یَا بِلَال!»؛ بحارالأنوار، ج79، ص193: «قَال النَّبِی جُعِلَتْ قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصله وَكَانَ یَقُولُ: أَرِحْنَا یَا بِلَال».
[9]. المواعظ‌العددیه، ص336.
[10]. بحارالأنوار، ج43، ص53: «أَنَّ النَّبِيَّ قَالَ‌: اشْتَاقَتِ‌ الْجَنَّةُ إِلَى‌ أَرْبَعٍ مِنَ النِّسَاءِ مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ وَ آسِيَةَ بِنْتِ مُزَاحِمٍ زَوْجَةِ فِرْعَوْنَ وَ هِيَ زَوْجَةُ النَّبِيِّ فِي الْجَنَّةِ وَ خَدِيجَةَ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ زَوْجَةِ النَّبِيِّ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ».
[11]. سورهٔ ق، آیهٔ 31.
[12]. وسائل‌الشیعه، ج10، ص313، ح20.

0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
ماه رمضان تقوا معارف الهی محبت پروردگار احکام الهی رحمت و مغفرت

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^