لطفا منتظر باشید

جلسه ششم؛ جمعه (19-1-1401)

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رمضان1443 ه.ق - فروردین1401 ه.ش
16.11 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیک و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

هدایت گروه قلیلی از مردم به دین الهی

در دنیا، یعنی در تاریخ زندگی، مردم کمی با علمِ دین هدایت و مؤمن، متخلق به اخلاق و انسان‌های مفیدی شدند. تعداد اینها هم در همهٔ امت‌ها کم بوده که آیات قرآن هم این معنا را ذکر کرده است. کلمهٔ «قلیل» یعنی اندک و دربارهٔ همین‌ها به‌کار گرفته شده است. بیشترِ مردم تاریخ، با موعظه و نصیحت، شنیدن پند با عبرت‌گرفتن از حوادث، هدایت پیدا کردند و مؤمن، متدین، کانون سود و منفعت شدند؛ هم برای خودشان، هم برای خانوادشان و هم به‌اندازهٔ گسترهٔ وجودشان برای مردم. 

 

امر پروردگار به پیامبر(ص) درخصوص دعوت مردم به راه خدا

آیهٔ خیلی فوق‌العاده‌ای در قرآن هست که سه بخش دارد. خدا در این آیه به پیامبر(ص) می‌فرماید: «ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ»[1] به راه پروردگارت دعوت کن. انبیا هم در دعوت به راه خدا، اهل خجالت و شرم و حیا نبودند؛ چون پیغمبر(ص) می‌فرمایند: حیای در دین حیای حُمق و حماقت است. من یک گوهر قابل‌استفاده‌ برای دیگران در اختیارم باشد؛ اما نگه دارم، به کسی نپردازم و بگویم خجالت می‌کشم. در حد خودم چیزهایی بلد هستم که اگر به دیگران بگویم، مفید است. حالا دو نفر هم از ده نفر گوش نمی‌دهند. بالاخره هشت‌نفرشان عقل و فطرت و وجدانشان را به‌کار می‌گیرند و گوش می‌دهند. تجربه هم این مطلب را نشان داده است. 

خداوند در آیه می‌گوید: «ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ» به راه پروردگارت دعوت کن. حال چرا نمی‌گوید «سَبِیلِ اللّٰه» و می‌گوید «سَبِیلِ رَبِّکَ؟». این یعنی، هم راه برای من است و هم خودت از من هستی؛ هم من راهنمای راهم، هم خودت مملوک من هستی. تو در اختیار من هستی و من مالک تو هستم؛ هیچ‌گونه رودربایستی با کسی ندارم. من پشتیبان، حافظ و نگهدار تو هستم. 23 سال هم اقیانوسی از خطرات به‌صورت دایره‌وار او را محاصره کرد و هیچ کاری هم از دست آن اقیانوس پرخطر برنیامد! در قرآن می‌خوانیم: «فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»[2] خدا بهترین نگهدار و مهربان‌ترین مهربانان است. انبیا هم می‌دانستند، شما هم باید بدانید و من هم باید بدانم که در مسیر دعوت به راه حق، بر ضد انسان دروغ می‌گویند و تهمت می‌زنند؛ چیزی که نبوده، به‌عنوان اینکه بوده، بین مردم پخش می‌کنند؛ آدم را هم به‌طور عجیب و غریبی معرفی می‌کنند. پروردگار به‌نظرم دوبار در قرآن (یکی در سورهٔ مائده است)، دربارهٔ کسانی که بندهٔ واقعی او هستند و تکلیف دعوت‌کردن به راه پروردگار را دارند، می‌فرماید: «وَلاَ یخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ»[3] اصلاً از سرزنش سرزنش‌کنندگان، همچنین زبان رهای کسانی که زبان رها دارند و هرچه دلشان بخواهد، دربارهٔ هر کسی می‌گویند، نمی‌ترسند. حالا کسی بگوید که قیافهٔ یوسف(ع) از همهٔ زشت‌های عالم هم زشت‌تر است یا یکی بگوید ابوجهل ابوعقل است؛ هرچه می‌خواهد، بگوید! 

 

ضرر سنگین تهمت و افترا به مردم

اصلاً این گفته‌ها چه‌کار می‌کند؟ آنهایی که این حرف‌ها را در حق عباد خدا می‌زنند، سودی نمی‌کنند و فقط ضرر می‌کنند. این ضررش هم خیلی سنگین است! من در دوسه کتاب دیدم که امام صادق(ع) گاهی از قول خودشان یا از قول حکیمی می‌فرمایند: «البُهْتانُ على البَريءِ أثْقَلُ مِن الجِبالِ الرّاسِياتِ»[4] کسی که به مردم (زن و مرد، پیر و جوان) تهمت می‌زند، یعنی چیزی در حق او می‌گوید و آن را پخش می‌کند که اصلاً در او نبوده و نیست، این حرف او از دروغ هم شدیدتر است! گناه این یک دانه تهمت در پروندهٔ تهمت‌زننده، از تمام کوه‌های سربه‌فلک‌کشیدهٔ زمین سنگین‌تر است.

حالا این سخنان را بگویند، چه کسی در این تهمت ضرر می‌کند؟ تهمت‌زننده ضرر می‌کند، ولی پیغمبر(ص) ضرر نمی‌کنند! حالا جمع شوند و بگویند (به قول پروردگار دربارهٔ پیغمبر) «إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»[5] او دیوانه است، آیا پیغمبر(ص) حالا دیوانه می‌شود؟  یک حرف نجس، پلید، پست، پوچ و باطل از یک دهان نجس درمی‌آید، چه ضرری برای پیغمبر(ص) دارد؟ تو داری به یک انسان الهی تهمت می‌زنی، همین یک تهمت در پرونده‌ات از تمام کوه‌های سربه‌فلک‌کشیدهٔ کرهٔ زمین سنگین‌تر است. خدا می‌فرماید: روز قیامت، هم نتیجهٔ این تهمت را می‌بینی و هم تو را بار می‌کنند و در جهنم می‌اندازند. «وَ مَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یرَهُ»[6] روز قیامت، تهمت‌زن تهمتش را به‌شکل کوه‌های سنگین کرهٔ زمین می‌بیند. خدا آن کوه‌ها را چه‌کار می‌کند؟ بار تهمت‌زن می‌کند و در جهنم می‌اندازد. 

 

تطبیق آیات و روایات با علوم روز ثابت‌شده

شما یک سؤال کن و بگو شانه تا شانهٔ انسان چند سانت است؟ نهایت پنجاه سانتی‌متر است. قدرت پشت انسان چه مقدار است؟ شما فکر می‌کنید روز قیامت، عین کوه‌ها را روی کول مردمی می‌گذارد که کوه‌ها برای خودشان است؛ چون معصیت خودشان است؟ نه. عین کوه‌ها را نمی‌گذارد! جوانان عزیزی که در جلسه هستند و فیزیک و شیمی را خوب خوانده‌اند، می‌دانند تمام اتم‌های عالم، ترکیبی از نوترون، پروتون و الکترون است (من هم مثل شما در دبیرستان خوانده‌ام) و متراکم نیستند. نوترون خلأ دارد، پروتون هم خلأ دارد و بین الکترون‌ها و هستهٔ مرکزی هم خلأ وجود دارد. به‌خاطر این خلأ، الکترون‌ها راحت می‌توانند دور هستهٔ مرکزی بچرخند. اگر خلأ وجود نداشت، نمی‌چرخیدند. جایی دارند که با سرعت‌های مختلف می‌چرخند. این‌جور که یادم است، بعضی از الکترون‌ها، شانزده‌هزار کیلومتر سرعت دور هستهٔ مرکزی دارند و دیده هم نمی‌شوند که باید چندهزار برابرشان کنند تا دیده شوند. دانشمندان امروز جهان می‌گویند: تشکیلات کرهٔ زمین از اتم است. اگر کسی بتواند این خلأ‌های اتم‌های کرهٔ زمین را بگیرد که بتوان زمین را فشرده کرد و همهٔ الکترون‌ها، نوترون‌ها و پروتون‌ها به‌هم بچسبد، کرهٔ زمین به‌اندازهٔ یک نارنج می‌شود. همین نارنج را در گردن انسان دوزخی می‌اندازند و یا روی کول او می‌گذارند.

 

کتاب خصال، از مهم‌ترین کتب شیعه

شما روایات و آیات را یک مقدار هم با علوم روز (البته نه همهٔ علوم روز، بلکه آنهایی که دیگر ثابت شده است) تطبیق دهید و با همدیگر نگاه کنید. پیغمبر(ص) در روایتی می‌فرمایند: کسی که موردتوجه زورداران، پول‌داران، قدرتمندان، پشت‌هم‌اندازان و سندسازان است؛ این افراد کم هم نیستند! 

این روایت در «خصال» شیخ صدوق، از مهم‌ترین کتاب‌های شیعه است. این کتاب حدود 1200 سال است که دارد کار می‌کند. من این کتاب را ترجمه کرده‌ام که ترجمه‌اش هفتصدهشتصد صفحه شده و برای چاپ دارد آماده می‌شود. کتاب معرکه‌ای است و تمام مسائل اخلاقی، اجتماعی، خانوادگی، فردی و معاشرتی از قول پیغمبر(ص) تا امام عسکری(ع) در این کتاب آمده. این کتاب دریایی است! شیخ صدوق در عصر غیبت صغری زندگی می‌کرده و به چشمه خیلی نزدیک بوده است. ما اگر الآن بخواهیم برای شما روایت نقل کنیم، 1500 سال با پیغمبر(ص) و ائمه(علیهم‌السلام) فاصله داریم و برای روایت صحیح، باید به کتاب‌هایی برگردیم که مثل کتاب‌های فضل‌بن‌شاذان در عصر ائمه(علیهم‌السلام) نوشته شده است یا کتاب‌های شیخ صدوق، شیخ مفید و امثال این چهره‌های برجسته که در عصر غیبت صغری نوشته شده. در واقع، اینها آب را از سرچشمه گرفته‌اند. 

 

عذاب سخت غصب در کلام پیغمبر اکرم(ص)

روایت این است: کسی که یک وجب از زمین شخصی، خانواده یا ملتی را غصب کند؛ یک زمین هست که برای همهٔ مردم مملکت و جزء انفال است یا این‌که یک باغ و قطعهٔ خاک برای فردی است که زورش به هیچ‌چیزی نمی‌رسد و از او می‌گیرند، سندش را باطل می‌کنند و به نام خودشان می‌زنند. 

برادران و خواهران! ما باید یا واقعاً بی‌دین بی‌دین شویم، چندروزهٔ دنیا را خوش زندگی کنیم و بعد هم با کلّه به جهنم برویم. جهنم را که نمی‌شود انکار کرد! 114 کتاب آسمانی خبرش را داده‌اند، هزار آیه دربارهٔ قیامت در قرآن است و چندهزار روایت در «نهج‌البلاغه» و کتب روایتی راجع‌به قیامت و دوزخ است. ما یا باید بی‌دین بی‌دین شویم و چندروزه را خوش بگذرانیم. چهار سال دیگر هم که مُردیم، هم گرفتار دوزخ برزخی بشویم که خدا دوزخ برزخی را در سورهٔ مؤمن[7] بیان کرده است، روز قیامت هم در برزخ محشر قرار بگیرم. اگر هم بناست که دین‌دار شوم یا باشم، چه کسی که تازه می‌خواهد دین‌دار شود و چه من که دین‌دار هستم، باید همهٔ مسائل الهی، از عبادت و حلال و حرام را قبول کنم. قرآن مجید می‌گوید: دین را تقسیم نکنید! «من این قسمت و این حکم را قبول ندارم»، معنا ندارد. این‌که بگویم «من نماز را قبول دارم، ولی زکات و خمس را چون پولی است، قبول ندارم»، حرف درستی نیست؛ یا کامل دین‌دار باش یا در صورت تجزیه‌کردن دینت در عمل، باز هم بی‌دین باش!

پیغمبر(ص) می‌فرمایند (در حقیقت، پیغمبر می‌دیدند و می‌فرمودند! ایشان که هوایی این حرف‌ها را نزده‌اند. این خیلی مهم است! چشم پیغمبر برای دنیا و آخرت باز بوده)، کسی یک وجب از زمینِ ملکیِ واقعی کسی را غصب کند، روز قیامت، مطابق این یک وجب را از روی زمین (زمین کروی است) تا آن طرف زمین، مثلاً این یک وجب را سوراخ کنند و چندهزار کیلومتر پایین بروند تا به آن طرف زمین برسند، خدا چنین طولی را در روز قیامت به‌صورت گردن‌بند به گردن غاصب می‌اندازد. سنگینی‌اش هم همان است که گفتم. اگر خلأ آن را بگیرند، اندازهٔ یک گردن‌بند کوچک با وزن طولی‌اش می‌شود. آن‌وقت تحمل این سنگینی، تحمل آن آتش و تحمل شکایت مالک، اصلاً قابل‌درک نیست! 

کسانی که اتفاقی (همهٔ ملت این‌جوری نیستند) تلویزیون را باز کردید و در عین این‌که از آخوندها بدتان می‌آید، گفتید چند دقیقه ببینم این آخوند چه می‌گوید و به این گفتار پیغمبر(ص) دربارهٔ غصب یک وجب زمین برخوردید؛ اگر واقعاً ملک و زمین مردم را برده‌اید، پس بدهید! بانک‌هایی که می‌شد کارخانه‌های مردم را نبرید، ولی با دسیسه‌بازی برده‌اید، این کارخانه‌ها را پس بدهید! البته بعضی از آنها را از شما پس گرفته‌اند و به صاحبانشان داده‌اند؛ با این حال، هنوز هم خیلی از آنها مانده است. شما یک کارخانه که حالا بدهکار بوده و نتوانسته بدهی‌اش را بدهد، مفت خودتان دانسته‌اید و بیست میلیارد را دو میلیارد برداشته‌اید. اگر اتفاقی این حرف‌ها را شنیدید، ماه رمضان، ماه خدا و ماه توبه است، زمین‌ها و خانه‌های مردم را پس بدهید. خانه و زمین و ملکی که از خواهر، برادر و مادر پیش شماست و به نام خودتان کرده‌اید، همین فردا پس بدهید که خیلی دیر است! 

 

حکایتی شنیدنی از تلنگر چنددقیقه‌ایِ یک منبر

شما نمی‌دانید که در مال حرام چه عذابی متراکم است. نمی‌دانید، اما اتفاق افتاده است! یک نفر به یک تاجر که شاید بیست سال پای منبر من بود، این مطلب را گفته بود. در واقع، پای منبر خدا و امام حسین(ع) بود و من اشتباه کردم که گفتم پامنبری من! این شخص خودش برای من گفت: یک آدم بی‌دین با منم رفیق بود و معامله داشت. یک روز درِ مغازه آمد و گفت: یک اتفاق عجیب برایم افتاده است. گفتم: چه اتفاقی افتاده؟ گفت: مدتی است که پدرم لمس شده و راه نمی‌رود؛ مشکل نخاع پیدا کرده یا سکتهٔ سنگین. حمام‌بردنش، عوض‌کردن لباس، پوشک‌کردن و غذادادنش هم عجیب برای خانوادهٔ ما هم زحمت شده است. من خسته شدم و تصمیم قطعی گرفتم او را به همین محل‌هایی ببرم که بزرگسالان را نگه می‌دارند. به آنها بگویم یک تخت به او بدهید؛ حالا در یک اتاق شش‌نفره یا هشت‌نفره می‌گذارید، فرقی ندارد. من مبلغی هم ماهیانه به شما می‌دهم. به پدرم هم گفتم که می‌خواهم تو را ببرم. اتفاقاً ساعت یک یا دو بود و تلویزیون را باز کردم. من که هیچ آخوندی را قبول ندارم و حرف‌هایشان را هم قبول ندارم (عجب بی‌انصافی هستی! آخوند خوب هنوز هم زیاد است. خیلی بی‌انصافی! حرف خوب در دنیا زیاد بوده، الآن هم هست و خواهد بود. درست حرف بزن و قضاوت کن)، بی‌حوصله هم بودم، اتفاقی دستم رفت و تلویزیون را روشن کردم که ببینم چه دارد (او می‌دانست که این تاجر با من آشناست). ناگهان دیدم رفیقت حرف می‌زند که از او هم خوشم نمی‌آید. 

حالا از من خوشت نمی‌آید، خوشت نیاید! به پیغمبر(ص) هم می‌گفتند دیوانه، اگر شما بگویید، او دیوانه می‌شود؟ اگر بگویید کذاب، آیا او کذاب است؟ اگر بگویید جادوگر، او جادوگر است؟ از من خوشت نمی‌آید، خوشت نیاید. یک نفر باید خوشش بیاید که او هم پروردگار است. همهٔ دنیا هم خوششان نیاید، مهم اوست. اجباری هم نیست که همهٔ مردم یا همهٔ ملت ایران هم خوششان بیاید؛ می‌خواهد خوششان بیاید یا بدشان بیاید، این خوش‌آمدن یا بدآمدن برای دنیا و آخرت من کاری نمی‌کند.

این شخص به رفیق تاجر من گفت: من از این رفیقت هم اصلاً خوشم نمی‌آید، اما امروز مرا بیچاره کرد! من این مطلب را در تلویزیون از او شنیدم که می‌گفت: جوان‌ها، سالم‌ها، سرپاها و برادران! پدر و مادری که پیر و زمین‌گیر شده‌اند، آیا زحمات گذشته‌شان را یادتان رفته که چقدر برای شما جان کَنده‌اند؟ زمستان و تابستان، پاییز و بهار، در کارخانه، سرِ زمین یا مغازه کار کرده‌اند. حالا که سکته کرده‌اند، مریض شده‌اند یا از کار افتاده‌اند و یکی‌دو سال بیشتر زنده نیستند، می‌خواهید به این مراکز ببرید و دورشان بیندازید؟ من این را گفته بودم! این یعنی پدر و مادرت را داری می‌بری که دور بیندازی. نمی‌خواهی؟! 

این حرف‌ها مرا تکان داد! وقتی این را گفت، من به بقیه حرف‌ها گوش ندادم و تلویزیون را خاموش کردم، پای رختخواب پدرم آمدم، پنج‌شش بار کف پایش را بوسیدم و گفتم: بابا! من اگر تصمیم گرفتم تو را به خانهٔ بزرگسالان ببرم، غلط کردم. تا وقتی پول و جان دارم، برایت فداکاری می‌کنم و هر کاری که داری، با نشاط انجام می‌دهم. 

اگر من پدرم را در این خانه‌های بزرگسالان می‌بردم، او که زورش به من نمی‌رسید و نمی‌توانست کاری بکند. تنها کاری که می‌توانست بکند، وقتی او را آنجا ببرم، در یک اتاق و در غربت، فقط اشک بریزد و با خودش بگوید پسرم، همین! شیرخوارگی‌ات، ایام مدرسه‌ات و مریضی‌هایت را یادت رفت؟ اصلاً یادت رفت که من بابات بودم و چقدر برایت جان کَندم. 

همین‌طور که کف پایش را بوسیدم، پدرم گریه کرد و با یک حالی گفت: ای خدا! دنیا و آخرتش را آباد کن. سه ماه بعد هم پدرم مُرد. اگر من پدرم را برده بودم و دور انداخته بودم، تا آخر عمر بیچاره بودم؛ ولی این‌قدر خوشحالم که این جمله‌ را از تلویزیون شنیدم. من سه ماه دیگر باید او نگه می‌داشتم و می‌خواستم دورش بیندازم!

 

دغدغۀ مبلّغین دین خدا نسبت به مردم

حالا اگر اتفاقی پیچ تلویزیون را باز کردی و در عین این‌که از آخوندها هم خیلی بدت می‌آمد، این مطلب را شنیدی. شما آزادی که بدت بیاید! اگر بدت بیاید، ضرری برای آخوند واجد شرایط ندارد. یک روحانی که در مملکت، در همهٔ شهرهاست و دل‌سوز مردم است، مردم را دوست دارد و عاشق مردم است، در دلش دغدغه دارد و ناراحت است که نکند یکی از این بچه‌های شهر ما جهنمی شود. اگر پیچ تلویزیون را باز کردی و شنیدی که غصبِ یک وجب چنین عذابی دارد، همین فردا پیش صاحب ملک، صاحب باغ یا صاحب خانه برو. اگر پول‌دار و تاجری، اگر دولتی و در یک نهاد پرزور هستی که ملک‌هایشان را برده‌ای و زورش به تو نرسید، عذرخواهی و گریه کن، دستش را ببوس و او را به محضر ببر، آن سند را که به نام خودت است، باطل کن و به صاحب سند برگردان. 

آدم‌های زوردار، پول‌دار و اسلحه‌دار! پیغمبر اکرم(ص) می‌فرمایند: گذشتن دنیا بسیار سریع است. چشم باز می‌کنی و می‌بینی جوان هستی، چشم باز می‌کنی و می‌بینی شصت سال داری، چشم باز می‌کنی و می‌بینی روی تخت بیمارستان هستی و یک‌طرفِ بدنت سرطان دارد و یک‌طرف کلیه‌ات سنگ، یک‌طرف ریه‌ات خراب است و یک‌طرف هم جگر سیاهت که پالایشگاه بدن است، دارد نابود می‌شود. به‌راستی با چه باری می‌خواهی بمیری که آسمان‌ها و زمین طاقتش را ندارند!

 

دعوت انبیا از مردم با زبانی نرم و بامحبت

خداوند می‌فرماید: «ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ»[8] حبیب من! مردم را با این زبانت دعوت کن. زبان انبیا زبان خیلی نرم و بامحبتی بوده. دست انبیا هم بدون چماق بوده! چماق بر سر آدم می‌خورد؛ ولی دست انبیا، حتی روی سر خیلی از گناهکاران با نوازش کشیده می‌شد. انبیا عاشق مردم بودند. شما هم مزهٔ عشق را حالا یا حقیقی یا مجازی چشیده‌اید و می‌دانید عاشق یک‌پارچه در اختیار معشوق است. همچنین دست نوازش، بی‌چماق، بی‌اسلحه و بدون زور، زبان بسیار نرم و بامحبت دارد. شما در همین کلانتری‌ها، دادگاه‌ها و دادگستری‌ها یک بار امتحان کنید، به مجرم و گناهکار محبت کنید و دست نوازش بر سرش بکشید، اگر همان جا با گریه به دست شما، قاضی، کارمند یا دادیار توبه نکرد. شما قرآن را ببینید؛ خداوند به پیغمبر(ص) می‌گوید: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ»[9] یا رسول‌الله! با مخالف به‌گونه‌ای رفتار کن که چنان تغییر بکند، «کَأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ» انگار دوست صمیمی توست. 

من بلد نیستم با مردم، مجرم، گنهکار و مقصر چگونه رفتار کنم. به‌هیچ‌عنوان، کسی با زور توبه نمی‌کند و کسی را زور تربیت نمی‌کند. 

 

سه شیوۀ دعوت مردم به دین پروردگار

«ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ»[10] سه جور هم مردم را به راه خدا دعوت کن؛ چون مردم سه گروه هستند: 

الف) دعوت با حکمت و دلیل‌های قوی

«بِالْحِکْمَةِ» حبیب من! عده‌ای آدم‌های درس‌خوانده‌ و باسواد هستند، ولی گمراه‌اند. آنها را با دلیل به راه خدا دعوت کن. این‌قدر دلیل‌های قوی در قرآن، عقل و روایات هست که طرف مقابل را به زانو درمی‌آورد.

ب) دعوت با موعظۀ حسنه و تواضع

«وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» البته نه موعظهٔ خالی! این در قرآن خیلی عجیب است! یعنی اگر می‌خواهی مردم را نصیحت کنی، به‌خوبی و نیکی، با اخلاق و نرمی، با تواضع و خاکساری موعظه کن. اثر موعظهٔ حسنه در طول تاریخ، فراگیر و عمومی بوده؛ اما موعظهٔ با حکمت، فقط اثرش در دانشمندان و باسوادها بوده است. 

ج) بحث و مناظره با روشی بهتر و نیکوتر

«وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ» حبیب من! اگر طرف مقابل لجباز بود، تو با بحث بهتر، عالی‌تر و پُرتر با او برخورد کن. این موعظه که عمومی‌تر و اثرگذارتر است و در میان امت‌ها، بیشتر با موعظه هدایت شده‌اند و کمتر سراغ دلیل و جدال بوده‌اند.

 

دعای پایانی

حرفم تمام است. سن من دیگر سنی است که واقعاً هنوز از خستگی دیشب در نیامده‌ام! دعا هم برای من خیلی پرفشار بود و هم برای شما. دیشب به‌اندازهٔ یک ماه رمضان گریه کردید. خدا از همهٔ شما به احسن وجه (دعا نمی‌کنم که بپذیرد) پذیرفته است، نه اینکه دعا کنم که بپذیرد! مگر خدای ما خدای سخت‌گیری است که مرتب برای یک دعا التماس کنیم و بگوییم قبول کن، رد نکن و در سر ما نزن؟ خدا را خوب بشناس و درکش کن!

خدایا! در این دنیای پرفساد که فسادش عمومی شده، چشم رحمتت را از ما و زن و بچه‌های ما برندار.

خدایا! به حقیقت ابی‌عبدالله(ع)، ما را برای خودت نگه دار و به کس دیگری حواله نکن.

خدایا! در نوکری و گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع)، ما را تا لحظهٔ خروج از دنیا ثابت بدار. 

واقعاً بالاترین دعا را کنم، خدا دیگر این دعا را خیلی زود مستجاب می‌کند. این دعا دیگر همهٔ حجاب‌ها را پاره می‌کند و به خدا می‌رسد. 

خدایا! به هرچه پیش تو باارزش است، قسم می‌دهیم که حسین(ع) را از ما نگیر.

با دلیل می‌گویم و دلیل خیلی قوی‌ای برای این مطلب دارم. اگر بخواهم دلیلش را تعریف کنم، نیم ساعت طول می‌کشد؛ ولی این حقیقت را باور کنید. 

خدایا! به حقیقتت و به عزت و جلالت، لحظهٔ خروج از دنیا و مرگ، زینب کبری(س) را به داد ما برسان.

 


[1]. سورهٔ نحل، آیهٔ 125.
[2]. سورهٔ یوسف، آیهٔ 64.
[3]. سورهٔ مائده، آیهٔ 54.
[4]. بحارالأنوار، ج75، ص194؛ امالی شیخ صدوق، ص317.
[5]. سورهٔ قلم، آیهٔ 51.
[6]. سورهٔ زلزال، آیهٔ 8.
[7]. سورهٔ مؤمنون جزء هجدهم و سورهٔ مؤمن حدوداً جزء 23 قرآن است.
[8]. سورهٔ نحل، آیهٔ 125.
[9]. سورهٔ فصلت، آیهٔ 34.
[10]. سورهٔ نحل، آیهٔ 125.

برچسب ها :